پاسخ به تمام شبهات و چرایی های دستورات دینی
فایل WORD فایل PDF فایل صوتی مرتبط
فایل طراحی شده خلاصه مطلب (یک صفحهای) رنگی سیاه و سفید
اشاره
آنچه در پی میخوانید بررسی لزوم عمل به احکام بدون در نظر گرفتن علت آن است و در واقع میتوان آنرا « پاسخ به تمام شبهات در فروع دین» نامید.
لزوم تحقیق در اصول
از نگاه اسلامی اعتقاد به اصول عقاید باید در گرو تفکر و تحقیق باشد و در همه رسالههای توضیحالمسائل نیز آمده است که: « عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد.» [1]
شهید مطهری در این خصوص فرموده است:
از جمله امورى که باید بشر را در آنها آزاد گذاشت رشد فکرى است. اگر به مردم در مسائلى که باید در آنها فکر کنند ـ از ترس این که مبادا اشتباه کنند ـ به هر طریقى آزادى فکرى ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینى و مذهبى مبادا فکر کنى که اگر فکر کنى و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید به سر در آتش جهنم فرو مىروى، این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینى رشد نمىکند و پیش نمىرود.[2]
آیا اسلام یا هر نیروى دیگرى مىتواند بگوید بشر حق تفکر ندارد؟ نه، این عملى است لازم و واجب و لازمهی بشریت است. اسلام در مسئله تفکر نه تنها آزادى تفکر داده است بلکه یکى از واجبات و یکى از عبادتها در اسلام تفکر است.[3]
در اسلام اصلى است راجع به اصول دین که وجه امتیاز ما و هر مذهب دیگرى همین است. اسلام مىگوید اصول عقاید را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکرى نمىپذیرم. یعنى جنابعالى باید موحد باشى، خداشناس باشى؛ اما چرا خداشناس باشم، به چه دلیل؟ مىگوید دلیلش را خودت باید بفهمى، این یک مسئله علمى است، یک مسئله فکرى و عقلى است. همینطور که به یک دانشآموز مىگویند این مسئله حساب را خودت باید بروى حل کنى، من حل کنم به دردت نمىخورد، آنوقت به دردت مىخورد که این مسئله را خودت حل کنى.
از نظر اسلام نه تنها فکر کردن در اصول دین جایز و آزاد است یعنى مانعى ندارد، بلکه اصلاً فکر کردن در اصول دین در حدود معینى که لااقل بفهمى خدایى دارى و آن خدا یکى است، پیغمبرانى دارى، قرآن از جانب خدا نازل شده است، پیغمبر از جانب خداست، عقلاً بر تو واجب است.[4]
سؤال کردن در مسائل اصول دین، امر واجب و لازمى است. از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم سؤال مىکردند، از على علیهالسلام سؤال مىکردند، از سایر ائمهاطهار سؤال مىکردند، زیاد هم سؤال مىکردند و آنها هم جواب مىدادند. این کتابهاى احتجاجاتى که ما داریم (و غیر آنها) نشان مىدهد در زمینه اصول دین در اسلام چهقدر حق آزادى بیان و حق آزادى سؤال داده شده است. تا وقتى که انسان روحش، روح تحقیق و کاوش است و انگیزهاش بهواقع تحقیق و کاوش و فکر کردن است، اسلام مىگوید بیا فکر کن، هر چه بیشتر فکر و سؤال کنى، هر چه بیشتر برایت شک پیدا شود، در نهایت امر بیشتر به حقیقت مىرسى، بیشتر به واقعیت مىرسى.[5]
دینى که از مردم در اصول خود تحقیق مىخواهد (و تحقیق یعنى به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل) خواه ناخواه براى مردم آزادى فکرى قائل است. ]اسلام[ مىگوید اصلا من از تو «لاالهَالَّااللَّه»ى را که در آن فکر نکردهاى و منطقت را بهکار نینداختهاى نمىپذیرم، نبوت و معادى را که تو از راه رشد فکرى انتخاب نکردهاى و به آن نرسیدهاى من از تو نمىپذیرم. پس ناچار به مردم آزادى تفکر مىدهد. مردم را از راه روحشان هرگز نمىترساند، نمىگوید مبادا در فلان مسئله فکر کنى که این، وسوسه شیطان است.
در این زمینه احادیث زیادى هست، از آن جمله است این حدیث که پیغمبر اکرم فرمود: از امت من نُه چیز برداشته شده است؛[6] یکى از آنها این است:
«الْوَسْوَسَةُ فِى التَّفَکُّرِ فِى الْخَلْق»
یعنى یکى از چیزهایى که امت مرا هرگز بهخاطر آن معذب نخواهند کرد این است که انسان دربارهی خلقت، خدا و جهان فکر کند و وساوسى در دلش پیدا شود. مادام که او در حال تحقیق و جستوجوست، هرچه از این شکها در دلش پیدا شود، خدا او را معذب نمىکند و آنرا گناه نمىشمارد.[7]
در حدیث معروفى است[8] که یک عرب بدوى آمد خدمت رسول خدا و عرض کرد: «یا رَسولَ اللَّه! هَلَکْتُ» تباه شدم.
پیغمبر اکرم فوری مقصود او را درک کرد، فرمود: فهمیدم چه مىخواهى بگویى، لابد مىگویى شیطان آمد به تو گفت: مَنْ خَلَقَکَ؟ تو هم در جوابش گفتى که مرا خدا آفریده است. شیطان گفت: مَنْ خَلَقَهُ؟ خدا را کى آفریده است؟ تو دیگر نتوانستى جواب بدهى.
گفت: یا رسولَ اللَّه! همین است.
پیغمبر فرمود: ذاکَ مَحْضُ الْایمانِ.
(عجبا!) فرمود: چرا تو فکر کردى که هلاک شدى؟! این عین ایمان است؛
یعنى همین تو را به ایمان واقعى مىرساند، این تازه اول مطلب است. چنین فکرى که در روح تو پیدا شد، این شک که پیدا شد [باید براى رفع آن تلاش کنى.] شک منزل بدى است ولى معبر خوب و لازمى است. زمانى بد است که تو در همین منزل بمانى. شیطان به تو گفت: تو را چه کسى خلق کرده است؟ گفتى: خدا. گفت: خدا را چه کسى خلق کرده؟ گفتى: دیگر نمىدانم، بعد هم سر جایت نشستى. این، شک تنبلهاست، هلاکت است. اما تو که چنین آدمى هستى که وقتى چنین شک و وسوسهاى در تو پیدا شد در خانه ننشستى، از مردم هم رودربایستى نکردى و نگفتى که اگر من به مردم بگویم چنین شکى کردهام مىگویند پس تو ایمانت کامل نیست، معلوم مىشود که یک حس و طلبى در تو هست که فوری آمدى نزد پیغمبرت سؤال کنى که اگر من چنین شکى پیدا کردم چه کنم؟ آیا این شک را با یک عمل رد کنم یا با یک فکر؟ این عین ایمان است.[9]
پایان فرمایش آیتالله شهید مرتضی مطهری
حد واجب تحقیق
البته حد واجب تحقیق همان مقداری است که برای انسان در پذیرش این اصول یقین حاصل شود. اگرچه مطالعه و تحقیق در این موضوعات هرچه بیشتر باشد مطلوبتر است.
به بیان دیگر انسان مسلمان باید اصول دین را از راه تحقیق بهدست آورد یعنی برای خودش دلایلی داشته باشد تا در توحید، نبوت، امامت، عدل و معاد به یقین برسد و ملاک، رسیدن به یقین است هر چند دلایلی که او آنها را قبول میکند بسیار ساده باشد.
برای عمل نیازی به دلیل نیست
پس اگر کسی پس از تحقیق، خداوند را با همهی صفاتش ـ که همگی بینهایت است ـ پذیرفت (اعمّ از عدل، حکمت، علم، قدرت، مهربانی، و...) و قبول کرد که خداوند پیامبر و امامان را برای هدایت بشر فرستاده و به آنها علمی از جانب خود داده است و کتاب قرآن کلام خداوند است که هیچگونه دخل و تصرف و تحریفی در آن صورت نگرفته است، و پس از این جهان در جهانی دیگر باید پاسخگوی اعمال خود باشیم؛ دیگر برای اطاعت از دستورات خداوند ـ که به وسیله پیامبر و امامان معصوم علیهمالسلام به ما ابلاغ شده است ـ نیازی به ارائه دلیل نخواهد داشت.
یعنی وقتی خداوند را با تمام صفاتش شناخت ـ و دانست که او حکیم، عالم، قادر، مهربان، عادل، شنوا و بینا و... مطلق است ـ و تمام دستوراتش بر اساس همین صفاتش میباشد و در نتیجه هر دستوری که بدهد به نفع بندگان خواهد بود؛ برای اطاعت امر این مولا، به دنبال دلیل و اثبات خوبی دستور نخواهد بود.
به بیان دیگر کسانی که پایه توحید و اصول عقاید خود را محکم ساختهاند تردیدی نخواهند داشت که تمام احکام و مقررات و دستورهای اسلامی که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از طرف خدا آورده است، دارای مصالح و فوایدی میباشد. چنین افرادی همیشه در صدد پیروی از دستورهای الهی هستند و دانستن و ندانستن جزئیات فلسفه احکام، در روحیه و عمل آنها اثری نخواهد داشت.
همچنین احکام و مقررات دینی نسخههایی است که پیامبران الهی و پیشوایان دین از طرف خدا برای بشر آوردهاند تا سعادت و خوشبختی آنان را از هر جهت تأمین نمایند. بدیهی است وقتی اعتقاد داشته باشیم که احکام از علم بیپایان خدا سرچشمه گرفته و به حکمت و لطف و مهربانی خدا ایمان داشته باشیم، نیز بدانیم که پیامبران خدا در تبلیغ و رساندن احکام به هیچ نحو گرفتار خطا و لغزشی نمیشوند، یعنی به معصوم بودن آنها معتقد باشیم؛ در این صورت با کمال جدّیت و بدون هیچ اضطراب در عمل کردن به دستورهای دینی میکوشیم و هیچ نیازی نمیبینیم از خصوصیات فلسفه احکام و مقرراتی که قرار داده شده است سؤال نماییم، زیرا میدانیم هر چه مقرر شده به خیر و صلاح ما بوده و انبیای الهی در بیان احکام اشتباهی نکردهاند.
« وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ـ هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد». (احزاب/36)
چند نکته
1ـ آنچه نیازمند دقت و تأمل است این که: علت اساسی همهی احکام اطاعت از مولی است. کسی شک ندارد که بنده باید از مولا اطاعت کند و از فرمان او سرپیچی نکند. این نوع نگاه به تعبد از فرامین الهی تعبیر میشود که قاعدهای عقلی و عقلایی است. و به تعبیری دلیل انجام بایدها و نبایدها اطاعت از خداست و آنچه به جز این از دلایل احکام شمرده میشود اغلب حکمتهای آن است و دلیل نیست. و یک حکم ممکن است صدها حکمت داشته باشد ولی دلیل اصلی تنها یکی است و آن اطاعت از مولاست.
به عبارت دیگر. پس از قبول اصول، در فروع باید تقلید کرد و برای انجام اعمال دانستن دلیل و فلسفه احکام ضروری نیست، ولی دانستن حکمتهای انجام اعمال از این نظر که یقین انسان را افزایش داده و به استحکام پایههای ایمان کمک میکند، مفید است.
نکته اینجا است که اگر ما بندگی خالق مهربان و حکیم خود را پذیرفتیم، دیگر چون چرای ما در حکم او جای ندارد. البته بعد از تعبد در مقابل اوامر و نواهی الهی، دانستن فلسفه احکام مهم است، چرا که این آشنایی باعث دینداری همراه با بصیرت میشود که بسی ارزشمندتر و استوارتر است. [10]
مثال: خوردن گوشت خوک حرام است[11] و امروزه متوجه شدهاند که گوشت خوک دارای اشکالاتی است که با پختن هم از بین نمیرود و حکمت نخوردن گوشت خوک وجود ضررهایی است که مصرف آن برای انسان دارد ولی دلیل نخوردن آن اجرای دستور خداوند است و اگر روزی در علم توانستند این اشکالات را از بین ببرند باز هم خوردن گوشت خوک حرام است چون دستور خداوند است. و یا اگر گوشت خوک بهترین گوشت عالم و پاک و طاهر بود باز هم چون دستور خداوند بر حرمت آن است، خوردنش حرام بود. [12]
دربارهی مثالی که به آن اشاره شد توجه به این نکته نیز مهم است که ممکن است همانطور که هزار و چهارصد سال طول کشید تا این اشکال برای بشر روشن شود، اشکالات دیگری وجود داشته باشد که در آینده و هزار سال بعد مشخص شود. چون دستور خداوند بر اساس علم مطلق و بینهایت اوست و علم ما اندک و اکتسابی است و بر اساس تجربیات و آزمایش به دست میآید.
2ـ شاهدیم که هرچه پیشرفت علم و تأملات فکری بیشتر میشود، جهل بشر بیشتر آشکار میگردد و قوانین ساخت بشر، همواره دستخوش تغییر و تحول است و هنوز بسیاری از مجهولات بشر برای او کشف نشده است و همه اینها بهدلیل محدودیت انسانها در همه اعصار و زمانها است و این که انسان محدود نمیتواند به مصالح و مفاسد واقعی خود پیببرد. به عبارت دیگر کشف مصالح و مفاسد ـ بهویژه در جزئیات و مصادیق ـ بسیار مشکل است. چون:
اول: نیازمند داشتن امکانات وسیع، در ابعاد مختلف علمی است.
و دوم: بشر هر قدر از نظر علم و صنعت پیشرفت کند، باز معلومات او در برابر مجهولاتش، قطرهای است در برابر دریا.
قرآن نیز می فرماید: « وَ مَا أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیِلاً ـ جز اندکی از دانش به شما داده نشده است.» ( اسراء/85)
3ـ خدای متعال ما را آفرید و بهتر از هر کس به ساختار روحی و جسمی و صلاح و فساد ما آشناست و هر آنچه که در کمال ما و دوری از فساد و انحطاط ما دخیل است، به ما عنایت فرموده.
4ـ هدف از خلقت بشر تکامل و سعادت و خوشبختی اوست و به همین جهت خداوند قوانین و مقرراتی وضع کرده و پیامبران و انبیاء معصوم و مصون از خطا و انحراف را نیز جهت ابلاغ این قوانین به سوی خلق فرستاده است.
5ـ تمام آنچه در شریعت اسلام آمده، علت، مقصود، حکمت و هدفی دارد، آنچه خدا بدان امر یا از آن نهی کرده است یا حلال و حرام شمرده؛ همگی دارای مقاصد و غایاتی است و اهل علم باید در جستوجوی این مقاصد برآیند و در حد فهم خود آن را درک و اثبات و برای مردم بیان کنند.
محمّد بن سنان گوید که امام رضا علیهالسلام در پاسخ نامه وى به او چنین نوشت:
« نامهات به من رسید که در آن نوشتهاى برخى از اهل قبله مىپندارند که خداوند متعال، هیچ چیز را بنا بر حکمتى حلال یا حرام نکرده است، بلکه (احکام حلال و حرام) همه براى تعبّد بندگان است (یعنى هر چه خدا فرموده است بجا آورند یا ترک کنند، از روى تعبّد و پذیرش بىدلیل است بىآنکه حکمتى و علّتى در آنها باشد). هر کس چنین گفته است سخت گمراه است و آشکارا در زیان، زیرا اگر چنین مىبود (عکس آنچه هست نیز درست بود، یعنى) درست بود که مردمان را به تعبّد فراخواند با حلال قرار دادن حرامها و حرام قرار دادن حلالها، یعنى (بهعنوان مثال) عبادت را در این قرار دهد که مردمان نماز نخوانند، روزه نگیرند، هیچ کارى از کارهاى نیک انجام ندهند، و خدا و پیامبران و کتابهاى آسمانى را انکار کنند. (یعنى) ترک عبادت عبادت باشد، و ترک کار نیک کار نیک، و ترک عقیده عقیده ... در صورتى که هرگز چنین نیست و ما این را دریافتهایم که آنچه خداوند متعال حلال کرده است به صلاح بندگان و بقاى ایشان مربوط است، و آنان (براى زندگى مادّى و تکامل روحى) بدان نیاز دارند، و چیزى جایگزین آن نتواند شد. و نیز دریافتیم که آنچه حرام شده است، چیزهایى است که بندگان خدا به آنها نیازى ندارند، بلکه آنها مایه فساد و نابودى و تباهى است.»[13]
و امام صادق علیهالسّلام در پاسخ به سؤالی در خصوص علت احکام فرمودهاند:
«هیچ حکمی در اسلام تشریع نشده، مگر به سبب حکمتی.»[14]
6ـ خداوند متعال براى اینکه بشر را به یک سلسله مصالح واقعى که سعادت او در آن است برساند، یک سلسله امور را واجب یا مستحب کرده و پارهاى از کارها را منع نموده است که آن حکمتها، مطابق با مصالح حقیقی انسان میباشد، به نحوى است که اگر عقل انسان به آنها آگاه گردد همان حکم را مىکند که شرع کرده است.
بر اساس نظریه صحیح و درست که فقهاء و دانشمندان شیعه بدان معتقدند، احکام خداوند بر اساس مصالح و مفاسد است؛ یعنی اگر انجام عملی دارای منفعت مهم و حیاتی است، آن عمل واجب خواهد بود یا اگر منفعت آن حیاتی نباشد آن عمل مستحب است؛ و اگر انجام عملی، دارای ضرر خطرناک و مهلک باشد، انجام آن حرام؛ و اگر ضرر آن خطرناک و مهلک نبوده، مکروه است؛ و در صورتی که منفعت یا ضرر آن غالب نباشد و مساوی باشد آن عمل مباح است؛ البته منظور از منفعت و ضرر صرف منفعت و ضرر مادی نیست بلکه به معنای عام و گسترده است که به جامعیت و گستردگی ابعاد وجودی انسان میباشد.
7ـ عدم علم به چرایی حکم دلیل نقص حکم نیست. یعنی اگر کسی نتوانست به حکمت و فلسفه یک حکمی پی ببرد، نباید آن را ناقص دانسته و ردّ کند و همه چیز را با عقل ناقص بشری و بدون زبان وحی الهی، سنجیده و نتیجه بگیرد.
بهعنوان مثال اگر کسی برای بیماری خود به پزشکی حاذق که در توانایی و علم او شکی ندارد مراجعه نماید و او داروهایی برای درمان دردهایش بنویسد، از او سؤال میکند که چرا فلان دارو را نوشته است؟ یا اگر پزشک دارویی تجویز کرد که بیمار از حکمت آن بیاطلاع بود، آن را بدون اثر و بیفایده تلقی میکند؟! و دارو را مصرف نمینماید؟!
رسول خدا صلىالله علیهوآلهوسلم فرمود:
« یَا عِبَادَ اللَّهِ أَنْتُمْ کَالْمَرْضَى وَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ کَالطَّبِیبِ فَصَلَاحُ الْمَرْضَى فِیمَا یَعْلَمُهُ الطَّبِیبُ وَ یُدَبِّرُهُ بِهِ لَا فِیمَا یَشْتَهِیهِ الْمَرِیضُ وَ یَقْتَرِحُهُ أَلَا فَسَلِّمُوا لِلَّهِ أَمْرَهُ تَکُونُوا مِنَ الْفَائِزِین ـ اى بندگان خدا! شما همچون بیمار و پروردگار جهانیان مانند طبیب است، و صلاح مریض در آن چیزى است که طبیب آن را مىآموزاند و عاقبت اندیشى مىکند، نه در تمایلات مریض و خواستههاى بىجایش، پس تسلیم امر خدا باشید تا رستگار شوید».[15]
8ـ وقتی که گفته میشود در احکام، مصالح و مفاسد در نظر گرفته شده نباید فوری فواید و مضارّ جسمی و بهداشتی و خلاصه خواص مادّی در ذهن خطور کند، بلکه فواید جسمی، روحی، فردی، اجتماعی و هر نوع فایدهی دیگر که فرض شود همه در احکام الهی منظور گردیده است و بر اساس آنها احکام صادر شده است.
اقسام حکمت و فلسفه احکام
احکام از حیث ذکر فلسفه آنها و یا درک عقل بشری به چهار قسم تقسیم میشوند.
الف) احکامی که از اول فلسفه آن بر همه آشکار بوده و مردم همه به تناسب معلومات خود چیزی از آن درک میکردند مانند، تحریم دروغ، خیانت، تهمت، قتل نفس، سرقت و امر به عدالت، نیکی به پدر و مادر و... منتها برای این که مردم را به صورت عمومی موظف به انجام آنها کنند شکل تشریعی به آن بخشیدهاند.
ب) احکامی که فلسفه آن بر توده مردم آشکار نبوده و در متن قرآن و روایات اشاراتی به آن شده است؛ بهعنوان مثال شاید مردم آن عصر از فلسفه سهگانه روزه (اخلاقی، اجتماعی، بهداشتی) با خبر نبودهاند، به همین دلیل در قرآن در یک جا اشاره به تأثیر اخلاقی آن کرده و میفرماید:
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلىَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون ـ اى افرادى که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.» (بقره/183)
و در مورد دیگر حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید:
« صُومُوا تَصِحُّوا» « روزه بگیرید تا سالم گردید.»[16]
و در جایی دیگر امام صادق علیهالسلام میفرماید:
« لِیَسْتَوِیَ بِهِ الْفَقِیرُ وَ الْغَنِی ـ برای اینکه فقیر و غنی در آن یکسان گردند.»[17]
ج) احکامی که با گذشت زمان پرده از فلسفه و اسرار آنها برداشته شده و بشر با پیشرفت علم به آنها دست یافته است، مثل اثرات زیانبار و سنگین مشروبات الکلی که هم به روح و جسم هر انسان و هم بر اجتماع اثرات منفی دارد و یا زیانهای اخلاقی، اقتصادی رباخواری که بر هیچکس پوشیده نیست.
د) احکامی هم هست که نه در آغاز، فلسفه آنها روشن بوده و نه در متون چیزی درباره آنها گفته شده و نه پیشرفت علم در کشف آنها ثمری داشته، مانند تعداد رکعات در نمازها و این که واقعاً چه سری در بهجا آوردن نماز به اینگونه هست، یا حد نصاب اجناس نهگانه زکات و یا بعضى از مناسک حج در این سرى قرار دارند .
امیرمؤمنان علیهالسلام در اینباره فرمودهاند:
« إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَیِّعُوهَا وَ حَدَّ لَکُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ نَهَاکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ فَلَا تَنْتَهِکُوهَا وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ وَ لَمْ یَدَعْهَا نِسْیَاناً فَلَا تَتَکَلَّفُوهَا ـ خداوند از بیان چیزهایی ساکت ماند و بیان نکرد و این کار از روی فراموشی نبوده، شما نیز (هر جا که خدا ساکت مانده) خود را به مشقت نیندازید.»[18]
در این خصوص گاهی ائمه علیهمالسلام از تفحص دربارهی حکم منع فرمودهاند؛ مانند گفتوگویی که بین امام صادق علیهالسلام و ابانبنتغلب دربارهی دیه عضو درگرفت.
راوی از امام علیهالسلام دربارهی دیه قطع انگشت میپرسید که تا قطع سه انگشت، دیه مرد و زن مساوی است؛ ولی در انگشت چهارم، دیه زن نصف میشود. راوی با تعجب علت را پرسید و آن را با سه حکم قبل مقایسه کرد. امام با قاطعیت او را از قیاس و استدلالهای غیرقطعی ذهنی، که راه به جایی نمیبرد، منع کرده و فرمودند: «یَا أَبَانُ إِنَّکَ أَخَذْتَنِی بِالْقِیَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِیسَتْ مُحِقَ الدِّینُ ـ اى أبان تو مرا با قیاس مأخوذ داشتى، در حالى که سنّت چنانچه با قیاس سنجیده شود دین نابود خواهد شد.» [19]
چرا حکمت برخی احکام بیان نشده است
1ـ پرورش روح بندگی در انسان
خداوند میخواهد روح تعبد و عبودیت را در انسان تقویت کند. اگر کسی بخواهد بندگی خدای متعال را بکند، مگر ندانستن این که چرا نماز صبح دو رکعت است و نماز ظهر چهار رکعت؟ خللی به بندگی او وارد می کند؟! اگرچه همین عدد رکعات نماز نیز از یک چرایی برخوردار است اما شاید بتوان گفت بزرگترین چرایی آن این است که خداوند میخواهد انسان را بیازماید و روح بندگی را در او شکوفا نماید؛ یعنی انسان بگوید من به حکیم بودن خدای خود باور دارم، میدانم که او بیهوده دستوری را نمیدهد. من تسلیم اویم و این اعمال را انجام میدهم اگر چه ندانم که برای چه نماز صبح را باید دو رکعت بخوانم و نماز ظهر را چهار رکعت .
2ـ اخلاص در عمل
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
« وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ ـ من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند. (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)» (ذاریات/56)
کلمه « لِیَعْبُدُونِ» از ریشه عبد میباشد و معنای عبادت هم اطاعت از خداوند است. زیرا هر عمل عبادی مانند نماز، زکات، روزه و... اطاعت از دستور خداست.
پس هدف از خلقت جن و انس این است که از اوامر خداوند اطاعت کنند.
همچنین فرموده است:
« وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ـ
او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز [شش دوران] آفرید؛ و عرش (حکومت) او، بر آب قرار داشت؛ (بهخاطر این آفرید) تا شما را بیازماید که کدامیک عملتان بهتر است.» (هود/7)
و نیز فرمود:
« الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ـ
آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل مىکنید.» (ملک/2)
همچنین فرموده است:
« إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ـ
ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل مىکنند.»(کهف/7)
در سه آیه آخر علاوه بر اطاعت از خداوند، بهتر عمل کردن (به معنای صحیحتر انتخاب بهترین عمل) هدف از خلقت ذکر شده است.
بهترین عمل نیز وقتی حاصل میگردد که انسان عمل را فقط برای خدا و اطاعت از فرمان او انجام دهد.
بهعنوان مثال وقتی ما بدانیم گوشت خوک برای ما ضرر دارد شاید به دلیل ضرر آن گوشت خوک را نخوریم یا لااقل این مطلب علاوه بر دستور خدا در تصمیم ما دخیل باشد، ولی وقتی از ضرر آن مطلع نباشیم فقط و فقط برای اطاعت از دستور او خوردن آن را ترک میکنیم. و دومی به اخلاص بسیار نزدیکتر است.
خداوند وقتی حضرت آدم و حوا را در بهشت قرار داد همهچیز را برای آنان حلال کرد ولی برای آزمایش آنان فرمود که به درختی نزدیک نشوند و هیچ دلیلی برای نزدیک نشدن به درخت برای آنها مطرح نفرمود. تنها به آنان فرمود که اگر از این دستور اطاعت نکنند از ظالمین خواهند بود. این برای آن بود که میزان اطاعت آنها از خویش را بیازماید. [20]
« وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ ـ و گفتیم: «اى آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن؛ و از (نعمتهاى) آن، از هر جا مىخواهید، گوارا بخورید؛ (اما) نزدیک این درخت نشوید؛ که از ستمگران خواهید شد.» (بقره/35)
« وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ ـ و اى آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید! و از هر جا که خواستید، بخورید! امّا به این درخت نزدیک نشوید، که از ستمکاران خواهید بود!»(اعراف/19)
« وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلىَ ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسىِ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا ـ پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استوارى براى او نیافتیم.» (طه/115)
3ـ کم طاقتی بندگان
بیان تمام اسرار احکام برای انسانهایی که بسیاری از حقایق علمی هنوز برایشان کشف نشده، مانند گفتن معما است، که چه بسا موجب تنفر شنوندگان گردد.
امام علی علیهالسلام میفرماید:
« النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا ـ مردم، دشمن آن چیزی هستند که نمیدانند»[21]
به همین دلیل اولیاء الهی در حد فهم انسانها به بعضی از فلسفهها و حکمتهای احکام اشاره نمودهاند.
نتیجه اینکه:
تمام دستوراتی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم آورده است، قطعاً دارای فوائد و مصالح و مفاسدی است که رهرو را به سعادت و کمال خواهد رساند و هدف از دین و شریعت، آراستگی انسانها به خوبیهای و اجتناب از زشتیها است و این هدف با عمل به شریعت به دست میآید، حتی اگر افراد فلسفه و حکمت احکام را ندانند. لذا مشروط ساختن اطاعت و پیروی از احکام شرعی، به پی بردن به اسرار و فلسفه احکام، سخنی ناروا خواهد بود.
مصادیقی از فلسفه و حکمت احکام
این بحث را با ذکرچند نمونه از روایات و پاسخهای مرتبط با فلسفه و حکمت احکام به پایان میبریم.
حکمت وجوب نماز
هشامبنالحکم، چنین نقل میکند: «درباره حکمت وجوب نماز از حضرت امام صادق علیهالسلام سؤال کردم و به محضرش عرض کردم چگونه خداوند، نماز را واجب ساخته است با اینکه این عبادت، مردم را از برآوردن نیازمندیهایشان بازمیدارد و بدنهایشان را به رنج میاندازد؟!»
حضرت فرمود: «در آن، اسرار و عللی است. توضیح آن، این است که اگر مردم به حال خود واگذارده شده بودند و فقط کتاب خدا در دستشان باقی میماند، حالشان همچون حال مردمان اوّل میشد؛ زیرا آنها دین را اخذ کردند و مردمانی را هم به کیش و آیین خود فرا خواندند و با آنها به مقاتله نیز پرداختند؛ ولی پس از رفتن از این دنیا، اسمشان از یادها رفت. خداوند تبارک و تعالی اراده کرده است که دین، آیین و امر محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فراموش نشود و بدین سبب، نماز را بر امتش واجب کرد. مردم در این نماز، هر روز، پنجبار با صدای بلند نام پیامبر را میبرند و با انجام افعال نماز، خدا را عبادت میکنند. بدین ترتیب از آن حضرت غافل نمیشوند و وی را فراموش نمیکنند و در نتیجه ذکر او کهنه نمیشود.»[22]
همچنین امام رضا علیهالسلام در پاسخ به رمز واجب شدن نماز، چنین مرقوم فرموده است: «علت واجب شدن نماز امور ذیل است: اقرار به ربوبیت حق عزوجل و خلع انداد و اضداد، ایستادن در مقابل جبار جل جلاله با حالتی خوار و نیازمندانه، خضوع و اعتراف به گناه و درخواست عفو از آنها، گذاردن صورت در هر روز، پنج بار روی خاک برای تعظیم و بزرگداشت حق عزّوجل، متذکر خدا بودن و فراموش نکردن او، خاشع و خاضع بودن در مقابل حضرتش، راغب و طالب بودن در زیادی دین و دنیا، انزجار از غیر خدا و مداومت به ذکر حق عزوجل در شب و روز تا بدین ترتیب، بنده؛ سید، سرور، مدبر و خالق خود را فراموش نکرده و طغیان نکند. فایده به یاد پروردگار بودن، آن است که شخص، از معاصی منزجر میشود و از انواع فساد کناره میگیرد.»[23]
حکمت وجوب غسل جنابت
بهطور کلی فلسفه غسل، نظافت بدن است که لزوم آن بر هیچ کس مخفی نیست. در عللالشرایع و عیون اخبارالرضا علیهالسلام از امام هشتم علیهالسلام نقل شده است که ایشان در پاسخ به محمدبنسنان دربارهی فلسفه اینکار فرمودند که غسل، سبب پاکیزگی جسمی و روانی است. در حدیثی از حضرت رضا علیهالسلام چنین نقل شده است:
«مردم به انجام غسل جنابت امر شدهاند؛ اما امر نشدهاند که پس از قضای حاجت (توالت رفتن)، غسل کنند؛ در صورتی که آن (خروج مدفوع) نجستر و پلیدتر از [خروج منی و] جنابت است؛ [دلیل غسل نکردن برای خروج مدفوع آن است که] جنابت از ذات انسان حادث و از همه بدن خارج میشود؛ اما مدفوع آدمی از ذات انسان به وجود نمیآید و جز این نیست که غذا از مجرایى، وارد [معده] میشود و از مجرای دیگری خارج میشود.» [24]
یافتههای دانشمندان این دوران نیز مؤید چنین امری است که در فرمایش امام علیهالسلام اشاره شده است. طبق تحقیقات، در بدن انسان، دو سلسله اعصاب خودمختار وجود دارد که تمام فعالیتهای بدن را کنترل میکنند. این اعصاب عبارتند از: اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک. این دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاههای داخلی و خارجی گسترده شدهاند. وظیفه اعصاب سمپاتیک، تند کردن و به فعالیت واداشتن قسمتهای مختلف بدن و وظیفه اعصاب پاراسمپاتیک، کند کردن فعالیت آنهاست. در واقع، یکی نقش گاز اتومبیل و دیگرى، نقش ترمز را دارد. تعادل این دو دسته اعصاب سبب میشود دستگاههای بدن، بهطور متعادل کار کنند.
گاهی جریانهایی رخ میدهد که این تعادل را بر هم میزند؛ از جمله این جریانها مسئله شهوت یا اوج لذت جنسی است که معمولاً مقارن خروج منی صورت میگیرد.
در این موقع، سلسله اعصاب پاراسمپاتیک بر اعصاب سمپاتیک پیشی میگیرد و تعادل به شکل منفی به هم میخورد. این موضوع، ثابت شده است که از جمله اموری که میتواند اعصاب سمپاتیک را به کار وا دارد و تعادل از دست رفته را تأمین کند، تماس آب با بدن است. از آنجا که تأثیر شهوت بر تمام اعضای بدن به طور محسوسی دیده میشود و تعادل این دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم میخورد، دستور داده شده است که پس از آمیزش جنسی یا خروج منى، تمام بدن با آب شسته و در پرتو اثر حیاتبخش آن، تعادل کامل، میان این دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار شود. [25]
فلسفه حرمت مسکرات
امام رضا علیهالسلام میفرماید: «خداوند شراب را حرام کرد به این دلیل که در آن مفاسد است از آن جمله سبب تغییر قوه عاقله و خرد شراب خواران است در نتیجه آن وادار کردن آنها را بر انکار خدای عزوجل است و نیز دروغ بستن بر خدا و رسولش و سایر محرمات دیگر که خدا و رسولش منع کردهاند مانند؛ قتل، تهمتهای ناروا، زنا و نگه نداشتن خود از هر چیز حرام. به همین دلیل حکم کردیم هر مست کنندهای از مشروبات حرام است. پس هرکس ایمان به خدا و روز قیامت دارد و ما را دوست دارد و ادعای محبت ما را میکند باید دوری کند، زیرا که میان ما و شرابخوار نسبتی نیست. [26]
فلسفه حرمت گوشت خوک
امام رضا علیهالسلام میفرماید: «(گوشت) خوک حرام شده است زیرا او بدچهره و نکوهیده است و خدا آن را مایه عبرت گرفتن خلق آفریده تا بترسند (از شهوترانی و بیبندوباری که موجب این میشود که خداوند صورت زیبای بشری را از ایشان گرفته و به صورت خوکشان کند و مسخ شوند) و نیز خوک را در بین بشر گذارد تا دلیلی برای گذشتگانی که به این صورت درآمده بودند باشد[27] و (علت دیگر) این که خوراک خوک پلیدترین پلیدیها و کثیفترین کثافتهاست.» [28]
در این حدیث شریف امام هشتم علیهالسلام به دو جنبه از فلسفههای حرام بودن گوشت خوک اشاره میفرماید: از جنبهی اخلاقی و از جنبهی بهداشتی.
اما از جنبه اخلاقی این که: در علوم طبیعی ثابت شده که هر حیوانی دارای صفاتی است که این صفات از طریق غدهها و تراوش آنها در اخلاق کسانی که از آن تغذیه میکنند اثر میگذارد. خوردن گوشت خوک باعث میشود در انسان اخلاق خوک تولید شود زیرا خوک سمبل بیغیرتی و بیناموسی است که هیچگونه ادبی در زناشویی ندارد و خود اروپاییان که از گوشت خوک بیشتر استفاده میکنند اینرا میدانند و حتی اگر بخواهند کسی را به بیغیرتی دشنام دهند او را به نام خوک میخوانند و این یکی از بزرگترین ناسزاهای آنان است.
و اما از جنبه بهداشتی: این که این حیوان هرگونه کثافتی را پیدا کند میخورد و گاهی نیز از فضولات خودش تغذیه میکند و در نتیجه وجودش سراپا آلودگی است و به همین دلیل ثابت شده است که گوشت این حیوان دارای انگلهای بسیار خطرناکی است. [29]
منابع جهت مطالعه بیشتر
عللالشرایع، مرحوم شیخ صدوق(ره)
وسائلالشیعه، مرحوم شیخ حرعاملی در آغاز هر فصل غالباً بابی برای بیان فلسفه احکام ذکر کرده است.
فلسفه احکام اسلامی از نظر علم امروز، محمد جواد نجفى
تجلی حکمت در فلسفه پزشکی احکام، محمد عزیز حسامى
فلسفه اسرار احکام، محمد وحیدی
[1]. مسئله شماره یک تمام رسالههای توضیحالمسائل که البته ممکن است در عبارت کمی متفاوت باشد ولی محتوا یکی است.
[2]. مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج24 ص391
[3]. مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج24 ص369
[4]. مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج24 ص370
[5]. مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج24 ص371
[6]. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: وُضِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْیَانِ وَ مَا لَا یَعْلَمُونَ وَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ الطِّیَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ یُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ یَدٍ ـ نه خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشى، آنچه ندانند، آنچه نتوانند، آنچه بدان توانائى ندارند، آنچه بناخواه (و زور) بر آن وادار شوند، فال بد، وسوسه در تفکر (و اندیشه) در آفرینش، و حسد (و رشک بردن) در صورتى که بهزبان یا دست آشکار نشود. الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج2 ؛ ص463
البته این روایت با عبارت « رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی...» با تفاوت بسیار اندک نیز نقل شده است. این روایت معروف به «حدیث رفع» است و فقها به تفصیل درباره این حدیث سخن گفتهاند.
[7]. مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج24 ص392
[8]. امام صادق علیه السلام فرمود : «جاءَ رجُلٌ إلَى النَّبیِّ صلى الله علیه و آله فقالَ : یا رسولَ اللّه ِ، هَلَکتُ ! فقالَ لَهُ صلیاللهعلیهوآلهوسلم : أتاکَ الخَبیثُ فقالَ لَکَ : مَن خَلَقَکَ ؟ فقُلتَ : اللّه ُ ، فقالَ لَکَ : اللّه ُ مَن خَلَقَهُ ؟ فقالَ : إی و الّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ لَکانَ کَذا ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : ذاکَ و اللّه ِ مَحضُ الإیمانِ ـ مردى خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمد و عرض کرد: اى رسول خدا! هلاک شدم. پیامبر به او فرمود: آن خبیث (شیطان) به سراغ تو آمد و گفت: چه کسى تو را آفریده است؟ و تو گفتى: خدا و او گفت: خدا را چه کسى آفریده است؟ مرد عرض کرد: آرى، سوگند به آنکه تو را به حق برانگیخت، مطلب همینگونه است [که مىفرمایید]. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: به خدا سوگند که این ایمان محض است.» الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص425
[9]. مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج24 ص392
[10]. محدث بزرگ شیعی شیخ صدوق (علیهالرحمة)؛ با تألیف «عللالشرایع» سعی کرده است که روایاتی را جمعآوری کند که به بحث از علل و فلسفه احکام میپردازد.
[11]. الف) إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ ـ خداوند، تنها (گوشت) مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را نام غیرِ خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام کرده است. بقره/173
ب) حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ... ـ بر شما حرام شده است گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و... ـ مائده/3
ج) قُلْ لا أَجِدُ فی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ ـ بگو: در آنچه بر من وحى شده، هیچ غذاى حرامى نمىیابم؛ به جز اینکه مردار باشد، یا خونى که (از بدن حیوان) بیرون ریخته، یا گوشت خوک ـ که اینها همه پلیدند ـ یا حیوانى که به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیر خدا [نام بتها] بر آن برده شده است (انعام/145)
د) إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ ـ خداوند، تنها مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را با نام غیر خدا سر بریدهاند، بر شما حرام کرده است. نحل/115
[12]. در انتهای مقاله به حکمتهای حرام بودن گوشت خوک اشاره شده است.
[13]. جَاءَنِی کِتَابُکَ تَذْکُرُ أَنَّ بَعْضَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ یَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یُحِلَّ شَیْئاً وَ لَمْ یُحَرِّمْهُ لِعِلَّةٍ أَکْثَرَ مِنَ التَّعَبُّدِ لِعِبَادِهِ بِذَلِکَ قَدْ ضَلَّ مَنْ قَالَ ذَلِکَ ضَلالًا بَعِیداً وَ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً لِأَنَّهُ لَوْ کَانَ ذَلِکَ لَکَانَ جَائِزاً أَنْ یَسْتَعْبِدَهُمْ بِتَحْلِیلِ مَا حَرَّمَ وَ تَحْرِیمِ مَا أَحَلَّ حَتَّى یَسْتَعْبِدَهُمْ بِتَرْکِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ أَعْمَالِ الْبِرِّ کُلِّهَا وَ الْإِنْکَارِ لَهُ وَ لِرُسُلِهِ وَ کُتُبِهِ وَ الْجُحُودِ بِالزِّنَا وَ السَّرِقَةِ وَ تَحْرِیمِ ذَوَاتِ الْمَحَارِمِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ مِنَ الْأُمُورِ الَّتِی فِیهَا فَسَادُ التَّدْبِیرِ وَ فَنَاءُ الْخَلْقِ إذا [إِذِ] الْعِلَّةُ فِی التَّحْلِیلِ وَ التَّحْرِیمِ التَّعَبُّدُ لَا غَیْرُهُ فَکَانَ کَمَا أَبْطَلَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ قَوْلَ مَنْ قَالَ ذَلِکَ إِنَّا وَجَدْنَا کُلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیْهِ الْحَاجَةُ الَّتِی لَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا حَاجَةَ بِالْعِبَادِ إِلَیْهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً الْفَنَاءَ وَ الْهَلَاکَ ـ عللالشرایع، ج2 ص592
[14]. ٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ شَیْءٍ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَقَالَ إِنَّهُ لَمْ یُجْعَلْ شَیْءٌ إِلَّا لِشَیْء ـ علل الشرائع ج1 ص8
[15]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی) ج1 ص42 ـ عدة الداعی و نجاح الساعی ص37 ـ إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی) ج1 ص153 ـ البرهان فی تفسیر القرآن ج1 ص342 ـ بحار الأنوار (ط - بیروت) ج4 ص107 ـ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج3 ص177
[16].(الدعوات (للراوندی) / سلوة الحزین النص 76
[17]. سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام عَنْ عِلَّةِ الصِّیَامِ قَالَ الْعِلَّةُ فِی الصِّیَامِ لِیَسْتَوِیَ بِهِ الْفَقِیرُ وَ الْغَنِیُ ـ علل الشرائع ج2 ص378
[18]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص487 ؛ حکمت 105
[19]. عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ کَمْ فِیهَا قَالَ عَشَرَةٌ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ اثْنَیْنِ فَقَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ قُلْتُ
قَطَعَ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ یَقْطَعُ ثَلَاثاً فَیَکُونُ عَلَیْهِ ثَلَاثُونَ فَیَقْطَعُ أَرْبَعاً فَیَکُونُ عَلَیْهِ عِشْرُونَ إِنَّ هَذَا کَانَ یَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ وَ نَقُولُ الَّذِی قَالَهُ شَیْطَانٌ فَقَالَ مَهْلًا یَا أَبَانُ هَکَذَا حَکَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الْمَرْأَةَ تُعَاقِلُ الرَّجُلَ إِلَى ثُلُثِ الدِّیَةِ «1» فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتِ الْمَرْأَةُ إِلَى النِّصْفِ یَا أَبَانُ إِنَّکَ أَخَذْتَنِی بِالْقِیَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِیسَتْ مُحِقَ الدِّین
أبان بن تغلب گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: چه مىفرمائید در مورد اینکه مردى انگشتى از انگشتان زنى را قطع کند، دیه آن چه مقدار است؟ فرموده: ده شتر،
عرض کردم: چنانچه دو انگشت را ببرد چه مقدار مىپردازد؟ حضرت فرمود: بیست ناقه،
گفتم: سه انگشت؟ فرمود: سى شتر، گفتم اگر چهار انگشت او را ببرد؟ فرمود: بیست ناقه،
گفتم: سبحان اللَّه، سه انگشت را میبرد سى شتر، و چهار انگشت را میبرد بیست شتر!! چنین چیزى هنگامی که در عراق بودیم بهگوش ما رسید از گویندهاش بیزارى جستیم، و مىگفتیم این را شیطان گفته است،
فرمود: آرام باش شتاب نکن اى أبان این چنین رسول خدا صلّىاللَّهعلیهوآله حکم خدا را بیان کرده است که زن دیهاش برابر مرد است تا به یک سوّم دیه کامل برسد، و چون به یک سوّم رسید، زن دیهاش به نصف مرد باز مىگردد، اى أبان تو مرا با قیاس مأخوذ داشتى، در حالى که سنّت چنانچه با قیاس سنجیده شود دین نابود خواهد شد. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 118
[20]. در اینجا سه تفسیر وجود دارد که مکمل یکدیگرند:
الف) آنچه آدم مرتکب شد" ترک اولى" و یا به عبارت دیگر " گناه نسبى" بود نه " گناه مطلق".
گناه مطلق گناهانى است که از هر کس سر زند گناه است و درخور مجازات (مانند شرک و کفر و ظلم و تجاوز) و گناه نسبى آن است که گاه بعضى اعمال مباح و یا حتى مستحبّ درخور مقام افراد بزرگ نیست، آنها باید از این اعمال چشم بپوشند، و به کار مهمتر پردازند، در غیر این صورت ترک اولى کردهاند، فى المثل نمازى را که ما مىخوانیم قسمتى از آن با حضور قلب و قسمتى بى حضور قلب مىگذرد درخور شان ما است، این نماز هرگز درخور مقام شخصى همچون پیامبر و على ص نیست، او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد، و اگر غیر این کند حرامى مرتکب نشده اما ترک اولى کرده است. آدم نیز سزاوار بود از آن درخت نخورد هر چند براى او ممنوع نبود بلکه " مکروه" بود.
ب) نهى خداوند در اینجا نهى ارشادى است، یعنى همانند دستور طبیب که مىگوید: فلان غذا را نخور که بیمار مىشوى، خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخورى از بهشت بیرون خواهى رفت، و به درد و رنج خواهى افتاد، بنا بر این آدم مخالفت فرمان خدا نکرد، بلکه مخالفت نهى ارشادى کرد.
ج) اساساً بهشت جاى تکلیف نبود بلکه دورانى بود براى آزمایش و آمادگى آدم براى آمدن در روى زمین و این نهى تنها جنبه آزمایشى داشت. (تفسیر نمونه ج1 ص188)
[21]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص501 و 553 حکمت 172 و 438 ـ غررالحکم، ص66 ش 869
[22]. علل الشرایع، ج 2، ص 49
[23]. علل الشرایع، ج 2، ص 49 و 50
[24]. وسائل الشیعه، ج 2، ص 180
[25]. تفسیر نمونه، ج4، ص 292 و 293
[26]. عیون اخبارالرضا ج٢ ص ٩٨
[27]. قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ ـ بگو: آیا شما را از کسانى که موقعیّت و پاداششان نزد خدا برتر از این است، با خبر کنم؟ کسانى که خداوند را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، (و مسخ کرده،) و از آنها، میمونها و خوکهایى قرار داده، و پرستش بت کردهاند؛ موقعیّت و محل آنها، بدتر است؛ و از راه راست، گمراهترند. (مائده/60)
[28]. عیون اخبارالرضا ج٢ ص ٤٨٥
[29]. تفسیر نمونه، ج١، ص٥٨٦