حکمت و دلیل احکام
نویسنده: حجتالاسلام رضا اخوی
اشاره
تاریخ پرداختن به فلسفه و علل و حکمت احکام به قرن دوم هجرى، یعنی همزمان با انتقال حکومت اموی به عباسی و جابهجایی قدرت در زمان مامون باز میگردد.
حکومت اسلامی در دوران امام صادق و امام رضا علیهماالسلام از نظر جغرافیایى، گسترش یافت و فرهنگ و اندیشه اسلامی با فرهنگهای جدیدی رویارو شد. در آن دوره، یک نهضت علمى، فکرى، فرهنگی بزرگ به راه افتاد و نحلهها و مذهبهایی در اصول و فروع دین پدید آمد.
همچنین شور و اشتیاق مسلمانان برای فهم و تحقیق در مسائل دینى و ظهور افکار انحرافی و افراد منحرف و زندیق، زمینه را برای پرسش از احکام شرعی و عقاید فراهم کرد؛ از اینرو امامان معصوم علیهمالسلام و شاگردان ایشان به نقد افکار انحرافی و دفاع از حقایق و معارف دینی پرداختند.
در این میان، سؤالهایی نیز از محضر مبارک ائمه اطهار علیهمالسلام در باب فلسفه احکام پرسیده شده است و ایشان به این پرسشها پاسخ دادهاند.
شیخ صدوق؛ محدث بزرگ شیعی با تألیف «عللالشرایع» سعی کرده است که این روایات را جمعآوری کند و به بحث از علل و فلسفه احکام بپردازد.
چند نکته
1ـ آنچه نیازمند دقت و تأمل است این که: علت اساسی همهی احکام اطاعت از مولی است. کسی شک ندارد که بنده باید مولی را اطاعت کند و از فرمان او سرپیچی نکند. این نوع نگاه به تعبد از فرامین الهی تعبیر میشود که قاعدهای عقلی و عقلایی است. و به تعبیری دلیل انجام بایدها و نبایدها اطاعت از خداست و آنچه به جز این از دلایل احکام شمرده میشود اغلب حکمتهای آن است و دلیل نیست. و یک حکم ممکن است صدها حکمت داشته باشد ولی دلیل اصلی تنها یکی است و آن اطاعت از مولاست.
به عبارت دیگر انسان مسلمان باید اصول دین را از راه تحقیق بهدست آورد یعنی برای خودش دلایلی داشته باشد تا در توحید، نبوت، امامت، عدل و معاد به یقین برسد و ملاک، رسیدن به یقین است هر چند دلایلی که او آنها را قبول میکند بسیار ساده باشد. پس از قبول اصول، در فروع باید تقلید کرد و برای انجام اعمال دانستن دلیل و فلسفه احکام ضروری نیست، ولی دانستن حکمتهای انجام اعمال از این نظر که یقین انسان را افزایش داده و به استحکام پایههای ایمان کمک میکند، مفید و بلکه لازم است.
مثال: خوردن گوشت خوک حرام است و امروزه متوجه شدهاند که گوشت خوک دارای اشکالاتی است که با پختن هم از بین نمیرود و حکمت نخوردن گوشت خوک وجود ضررهایی است که مصرف آن برای انسان دارد ولی دلیل نخوردن آن اجرای دستور خداوند است و اگر روزی در علم توانستند این اشکالات را از بین ببرند باز هم خوردن گوشت خوک حرام است چون دستور خداوند است.
دربارهی مثالی که به آن اشاره شد توجه به این نکته نیز مهم است که ممکن است اشکالات دیگری وجود داشته باشد که در آینده مشخص شود.
نکته اینجا است که اگر ما بندگی خالق مهربان و حکیم خود را پذیرفتیم، دیگر چون چرای ما در حکم او جای ندارد. البته بعد از تعبد در مقابل اوامر و نواهی الهی، دانستن فلسفه احکام مهم است، چرا که این آشنایی باعث دینداری همراه با بصیرت میشود که بسی ارزشمندتر و استوارتر است.
2ـ شاهدیم که هرچه پیشرفت علم و تأملات فکری بیشتر میشود، جهل بشر بیشتر آشکار میگردد و قوانین ساخت بشر، همواره دستخوش تغییر و تحول است و هنوز بسیاری از مجهولات بشر برای او کشف نشده است و همه اینها بهدلیل محدودیت انسانها در همه اعصار و زمانها است و این که انسان محدود نمیتواند به مصالح و مفاسد واقعی خود پیببرد.
3ـ خدای متعال ما را آفرید و بهتر از هر کس به ساختار روحی و جسمی و صلاح و فساد ما آشناست و هر آنچه که در کمال ما و دوری از فساد و انحطاط ما دخیل است، به ما عنایت فرموده.
4ـ هدف از خلقت بشر تکامل و سعادت و خوشبختی اوست و به همین جهت خداوند قوانین و مقرراتی وضع کرده و پیامبران و انبیاء معصوم و مصون از خطا و انحراف را نیز جهت ابلاغ این قوانین به سوی خلق فرستاده است.
5ـ تمام آنچه در شریعت اسلام آمده، علت، مقصود، حکمت و هدفی دارد، آنچه خدا بدان امر یا از آن نهی کرده است یا حلال و حرام شمرده؛ همگی دارای مقاصد و غایاتی است و اهل علم باید در جستوجوی این مقاصد برآیند و در حد فهم خود آن را درک و اثبات و برای مردم بیان کنند.
6ـ خداوند متعال براى اینکه بشر را به یک سلسله مصالح واقعى که سعادت او در آن است برساند، یک سلسله امور را واجب یا مستحب کرده و پارهاى از کارها را منع نموده است که آن حکمتها، مطابق با مصالح حقیقی انسان میباشد، به نحوى است که اگر عقل انسان به آنها آگاه گردد همان حکم را مىکند که شرع کرده است.
7ـ اسلام در اساس قانونگذاری، روی عقل تکیه کرده است، یعنی عقل را بهعنوان یک اصل و بهعنوان یک مبدأ برای قانون به رسمیت شناخته است و لذا فقها این مطلب را بهعنوان یک مطلب مورد اجماع و اتفاق قبول کردهاند.
فلسفه احکام
مطالعه متون اسلامی، قرآن و احادیث معصومین علیهمالسلام نشانگر آن است که در قرآن به چند نمونه از اینگونه سؤالها و به فلسفه احکام اشاره شده است و پیوسته اصحاب ائمه علیهمالسلام از احکام و فلسفه آن به کرات از ایشان سؤال کردهاند.
در مورد فلسفه و حکمت احکام الهی تذکر چند نکته ضرروی است:
الف) بر اساس نظریه صحیح و درست که فقهاء و دانشمندان شیعه بدان معتقدند، احکام خداوند بر اساس مصالح و مفاسد است؛ یعنی اگر انجام عملی دارای منفعت مهم و حیاتی است، آن عمل واجب خواهد بود یا اگر منفعت آن حیاتی نباشد آن عمل مستحب است؛ و اگر انجام عملی، دارای ضرر خطرناک و مهلک باشد، انجام آن حرام؛ و اگر ضرر آن خطرناک و مهلک نبوده، مکروه است؛ و در صورتی که منفعت یا ضرر آن غالب نباشد و مساوی باشد آن عمل مباح است؛ البته منظور از منفعت و ضرر صرف منفعت و ضرر مادی نیست بلکه به معنای عام و گسترده است که به جامعیت و گستردگی ابعاد وجودی انسان میباشد.
ب) هرچند اصل کلیت این قاعده که احکام الهی بر اساس مصالح و مفاسد است، قطعی و یقینی است ولی کشف مصالح و مفاسد در جزئیات و مصادیق، بسیار مشکل است. چون اولاً: نیازمند داشتن امکانات وسیع، در ابعاد مختلف علمی است. و ثانیاً: بشر هر قدر از نظر علم و صنعت پیشرفت کند، باز معلومات او در برابر مجهولاتش، قطرهای است در برابر دریا. قرآن نیز می فرماید: «جز اندکی از دانش به شما داده نشده است.»[1]
و شاید یک علت عدم بیان علت و فلسفه ی تمام احکام، از سوی اولیاء الهی دین، این بوده که بیان تمام اسرار احکام برای انسانهایی که بسیاری از حقایق علمی هنوز برایشان کشف نشده، مانند گفتن معما است، که چه بسا موجب تنفر شنوندگان گردد، امام علی علیهالسلام میفرماید: «مردم، دشمن آن چیزی هستند که نمیدانند»[2] لذا اولیاء الهی در حد فهم انسانها به بعضی از فلسفهها و حکمتهای احکام اشاره نمودهاند.
نتیجه اینکه: تمام دستوراتی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم آورده است، قطعاً دارای فوائد و مصالح و مفاسدی است که رهرو را به سعادت و کمال خواهد رساند و هدف از دین و شریعت، آراستگی انسانها به خوبیهای و اجتناب از زشتیها است و این هدف با عمل به شریعت به دست میآید، حتی اگر افراد فلسفه و حکمت احکام را ندانند. لذا مشروط ساختن اطاعت و پیروی از احکام شرعی، به پی بردن به اسرار و فلسفه احکام، سخنی ناروا و بیجا خواهد بود.
احکام و مقررات دینی نسخههایی است که پیامبران الهی و پیشوایان دین از طرف خدا برای بشر آوردهاند تا سعادت و خوشبختی آنان را از هر جهت تأمین نمایند. بدیهی است وقتی اعتقاد داشته باشیم که احکام از علم بیپایان خدا سرچشمه گرفته و به حکمت و لطف و مهربانی خدا ایمان داشته باشیم، نیز بدانیم که پیامبران خدا در تبلیغ و رساندن احکام به هیچ نحو گرفتار خطا و لغزشی نمیشوند، یعنی به معصوم بودن آنها معتقد باشیم؛ در این صورت با کمال جدّیت و بدون هیچ اضطراب در عمل کردن به دستورهای دینی میکوشیم و هیچ نیازی نمیبینیم از خصوصیات فلسفه احکام و مقرراتی که قرار داده شده است سؤال نماییم، زیرا میدانیم هر چه مقرر شده به خیر و صلاح ما بوده و انبیای الهی در بیان احکام اشتباهی نکردهاند.
حال اگر کسی در وجود خدا، یا در دانش و حکمت او، یا در حقانیت انبیا و معصوم بودن آنان تردید داشته باشد، لازم است قبل از این سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارهی حقانیت انبیا و صفات آنان بحث و تحقیق کند. بنابراین کسانی که پایه توحید و اصول عقاید خود را محکم ساختهاند تردیدی نخواهند داشت که تمام احکام و مقررات و دستورهای اسلامی که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از طرف خدا آورده است، دارای مصالح و فوایدی میباشد. چنین افرادی همیشه در صدد پیروی از دستورهای الهی هستند و دانستن و ندانستن جزئیات فلسفه احکام، در روحیه آنها اثری نخواهد داشت.
حضرت رضا(ع) میفرماید: «ما میبینیم که خدای متعال چیزهایی را حلال کرده که مردم در زندگی و ادامه آن به آن چیزها نیازمند هستند و برای آنان مصلحت و فایدهای دارد، اما چیزهایی را حرام کرده که علاوه بر این که مورد نیاز بشر نیست موجب فساد و فنا و نیستی او میباشد.» [3] و امام صادق علیهالسّلام فرمودند: «هیچ حکمی در اسلام تشریع نشده، مگر به سبب حکمتی».[4]
اقسام فلسفه احکام
احکام از حیث ذکر فلسفه آنها و یا درک عقل بشری به چهار قسم تقسیم میشوند.
الف) احکامی که از اول فلسفه آن بر همه آشکار بوده و مردم همه به تناسب معلومات خود چیزی از آن درک میکردند مانند، تحریم دروغ، خیانت، تهمت، قتل نفس، سرقت و امر به عدالت، نیکی به پدر و مادر و... منتها برای این که مردم را به صورت عمومی موظف به انجام آنها کنند شکل تشریعی به آن بخشیدهاند.
ب) احکامی که فلسفه آن بر توده مردم آشکار نبوده و در متن
قرآن و روایات اشاراتی به آن شده است؛ مثلاً شاید مردم آن عصر از فلسفه سهگانه
روزه (اخلاقی، اجتماعی، بهداشتی) با خبر نبودهاند، لذا در قرآن در یک جا اشاره به
تأثیر اخلاقی آن کرده و میفرماید:
«لَعَلَّکُمْ
تَتَّقُونَ»[5] و در جایی دیگر امام صادق(ع) میفرماید:«لیستوی به الفقیر و الغنی»؛ برای اینکه فقیر و غنی در آن یکسان
گردند.[6] و در مورد دیگر حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم
میفرماید: «صُومُوا تَصِحُّوا» «یعنی روزه بگیرید تا سالم گردید».[7] که اشاره به فلسفه بهداشتی روزه دارد.
ج) احکامی که با گذشت زمان پرده از فلسفه و اسرار آنها برداشته شده و بشر با پیشرفت علم به آنها دست یافته است، مثل اثرات زیانبار و سنگین مشروبات الکلی که هم به روح و جسم هر انسان و هم بر اجتماع اثرات منفی دارد و یا زیانهای اخلاقی، اقتصادی رباخواری که بر هیچکس پوشیده نیست.
د) احکامی هم هست که نه در آغاز، فلسفه آنها روشن بوده و نه در متون چیزی درباره آنها گفته شده و نه پیشرفت علم در کشف آنها ثمری داشته، مانند تعداد رکعات در نمازها و این که واقعاً چه سری در بهجا آوردن نماز به اینگونه هست، یا حد نصاب اجناس نهگانه زکات و یا بعضى از مناسک حج در این سرى قرار دارند .
امیرمؤمنان علیهالسلام در اینباره فرمودهاند: «خداوند از بیان چیزهایی ساکت ماند و بیان نکرد و این کار از روی فراموشی نبوده، شما نیز (هر جا که خدا ساکت مانده) خود را به مشقت نیاندازید.»[8]
دو تعبیر، دو معنا
همانگونه که اشاره شد در فلسفه احکام دو تعبیر ذکر شده است:
الف) علل احکام: که در واقع فلسفه تشریع احکام همان عللی است که بعضاً برای آن ذکر میشود (به جز علت اصلی)؛ یعنی اینکه با رفع این علت، وجوب و حرمت حکم مربوطه نیز برداشته میشود.
ب) حکمت احکام: که آنچه در بعضی روایات و یا به حکم عقل در بعضی از احکام به عنوان فلسفه احکام ذکر شده غالباً از این باب است که اینطور نیست که با رفع این حکمتها وجوب و حرمت احکام برداشته شود؛ مثلاً در بیان فلسفه احکام روزه روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل میکنند که «تا ثروتمندان و مستمندان یکسان زندگی کنند» و ثروتمندان از حال مستمندان آگاه شوند و به کمک آنها بشتابند. قطعاً تمام فلسفه روزه به این ختم نمیشود؛ چون در روایات دیگری سلامتی و صحت و تقوی و... نیز جزء فلسفه روزه شمرده شده است و ضمن این که مثلاً اگر استواء و یکسانی فقیر و ثروتمند برداشته شود (روزی بیاید که همه یکسان باشند، روزه برداشته نمیشود؛ چون علت تمام روزه این نکته که ذکر شد نیست، بلکه یکی از حکمتهای آن است).
تفاوت حکمت و علت
احکام الهی یک حکمت دارند و یک علت، ما دسترسی به علت احکام نداریم، مگر این که علت آنها توسط پیامبر یا ائمه معصومین علیهمالسلام بیان شده باشد. اما اگر علت حکمی را بیان نکرده باشند، هر چه در مورد خوبی و مصلحت یک حکم مقبول بدانیم، از نوع حکمت است نه علت.
بنابراین علت همواره با حکم است، گرچه برای ما معلوم نباشد؛ ولی حکمتها در بیشتر موارد، با احکام حاضرند، اما از توجیه همه موارد اجرای حکم، عاجزند.
به تعبیر دیگر: فرق علت و حکمت یک حکم در این است که با وجود علت تامّه همواره معلول و حکم موجود است و با رفتن علت، معلول هم از بین میرود. اما حکمت اینگونه نیست. بعضی حِکَم ممکن است در مواردی باشند و در موارد دیگری نباشند، بعضی حکمتها شاید بدیل یکدیگر باشند، گاهی چند مصلحت بر روی هم موجب ایجاد یک حکم میشوند و از مجموعه مصالح یا مفاسد یک حکم ممکن است ما برخی را بدانیم و بعضی را درک نکنیم. در نتیجه اگر یکی از حکمتهای یک حکم در جایی نبود، ممکن است حکمت دیگری در آنجا مورد نظر خداوند باشد. یا بهجای حکمت الف و ب، حکمت ج و د در برخی موارد تأثیرگذار باشند. لذا اگر در بحث فلسفه احکام، برای یک حکم شرعی یک یا چند حکمت شمرده شد، نباید اشکال کرد که چرا در فلان مورد این حکمت وجود ندارد، اما باز حکم عمومیت دارد. برای اینکه شاید مصالح دیگری موجود باشد و جایگزین آن شوند که ما از آنها بیخبریم. اساساً بحث از حکمتها و مصالح برای اطلاع و بصیرت بیشتر از رموز و اسرار قوانین دینی است نه برای پذیرش و ردّ یا نقد آنها. شیخ صدوق در کتاب شریف توحید، ضمن نقل روایت مفصلی، گفتوگوی ابنابیالعوجاء را با هشامبنحّکّم، یکی از اصحاب امام صادق علیهالسلام بیان میکند. ابنابیالعوجاء که دهری زیرک و پر جدال زمان امام صادق و امام باقر علیهماالسلام بود، به این شخص اعتراض کرد که در آیات کتاب شما تناقض وجود دارد.
هشام پرسید: تناقض در کجا است؟ او گفت: در اینجا که در یک آیه قرآن میگوید که اگر مردان بخواهند بیش از یک زن اختیار کنند، تا چهار زن را میتوانند به عقد دائم خود درآورند، ولی به شرط آن که عدالت را رعایت کنند. آنگاه در آیه دیگر میگوید که شما هرچه کنید، نخواهید توانست بین همسران خود عدالت برقرار کنید؛ ولی تلاش کنید که همه میل و توجهتان را به یکی معطوف ندارید، آنچنان که دیگری رها و مانند زن بدون شوهر بماند.
به بیان دیگر، یک جا بهطور ضمنی میگوید: مردانی هستند که عدالت بورزند و در جای دیگر تصریح میکند که کسی نمیتواند در موضوع مورد نظر، عدالت را رعایت کند.
هشام درمانده شد و به خدمت امام صادق علیهالسلام رسید و چاره خواست. حضرت فرمودند: هریک از دو حکم، متعلق خاصی دارد. آنجا که عدالت را بر مرد واجب میکند، مرادش عدالت در ادای حقوق واجب، مانند نفقه است و آنجا که از آن نفی میکند، مرادش عدالت در تقسیم محبت است.[9]
در مقابل، گاهی نیز ائمه علیهمالسلام از تفحص دربارهی حکم منع کردند؛ مانند گفتوگویی که بین امام و ابانبنتغلب دربارهی دیه عضو درگرفت. راوی از امام دربارهی دیه قطع انگشت میپرسید که تا قطع سه انگشت، دیه مرد و زن مساوی است؛ ولی در انگشت چهارم، دیه زن نصف میشود. راوی با تعجب علت را پرسید و آن را با سه حکم قبل مقایسه کرد. امام با قاطعیت او را از قیاس و استدلالهای غیرقطعی ذهنی، که راه به جایی نمیبرد، منع کرده و فرمودند: «یَا أَبَانُ إِنَّکَ أَخَذْتَنِی بِالْقِیَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِیسَتْ مُحِقَ الدِّینُ ـ اى أبان تو مرا با قیاس مأخوذ داشتى، در حالى که سنّت چنانچه با قیاس سنجیده شود دین نابود خواهد شد.».[10]
مصادیقی از فلسفه و حکمت احکام
این بحث را با ذکرچند نمونه از روایات و پاسخهای مرتبط با فلسفه و حکمت احکام به پایان میبریم.
حکمت وجوب نماز
هشامبنالحکم، چنین نقل میکند: «درباره حکمت وجوب نماز از حضرت امام صادق علیهالسلام سؤال کردم و به محضرش عرض کردم چگونه خداوند، نماز را واجب ساخته است با اینکه این عبادت، مردم را از برآوردن نیازمندیهایشان بازمیدارد و بدنهایشان را به رنج میاندازد؟!»
حضرت فرمود: «در آن، اسرار و عللی است. توضیح آن، این است که اگر مردم به حال خود واگذارده شده بودند و فقط کتاب خدا در دستشان باقی میماند، حالشان همچون حال مردمان اوّل میشد؛ زیرا آنها دین را اخذ کردند و مردمانی را هم به کیش و آیین خود فرا خواندند و با آنها به مقاتله نیز پرداختند؛ ولی پس از رفتن از این دنیا، اسمشان از یادها رفت. خداوند تبارک و تعالی اراده کرده است که دین، آیین و امر محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فراموش نشود و بدین سبب، نماز را بر امتش واجب کرد. مردم در این نماز، هر روز، پنجبار با صدای بلند نام پیامبر را میبرند و با انجام افعال نماز، خدا را عبادت میکنند. بدین ترتیب از آن حضرت غافل نمیشوند و وی را فراموش نمیکنند و در نتیجه ذکر او کهنه نمیشود.»[11]
همچنین امام رضا(ع) در پاسخ به رمز واجب شدن نماز، چنین مرقوم فرموده است: «علت واجب شدن نماز امور ذیل است: اقرار به ربوبیت حق عزوجل و خلع انداد و اضداد، ایستادن در مقابل جبار جل جلاله با حالتی خوار و نیازمندانه، خضوع و اعتراف به گناه و درخواست عفو از آنها، گذاردن صورت در هر روز، پنج بار روی خاک برای تعظیم و بزرگداشت حق عزّوجل، متذکر خدا بودن و فراموش نکردن او، خاشع و خاضع بودن در مقابل حضرتش، راغب و طالب بودن در زیادی دین و دنیا، انزجار از غیر خدا و مداومت به ذکر حق عزوجل در شب و روز تا بدین ترتیب، بنده؛ سید، سرور، مدبر و خالق خود را فراموش نکرده و طغیان نکند. فایده به یاد پروردگار بودن، آن است که شخص، از معاصی منزجر میشود و از انواع فساد کناره میگیرد.»[12]
حکمت وجوب غسل جنابت
بهطور کلی فلسفه غسل، نظافت بدن است که لزوم آن بر هیچ کس مخفی نیست. در عللالشرایع و عیون اخبارالرضا علیهالسلام از امام هشتم علیهالسلام نقل شده است که ایشان در پاسخ به محمدبنسنان دربارهی فلسفه اینکار فرمودند که غسل،سبب پاکیزگی جسمی و روانی است. در حدیثی از حضرت رضا(ع) چنین نقل شده است:
«مردم به انجام غسل جنابت امر شدهاند؛ اما امر نشدهاند که پس از قضای حاجت (توالت رفتن)، غسل کنند؛ در صورتی که آن (خروج مدفوع) نجستر و پلیدتر از [خروج منی و] جنابت است؛ [دلیل غسل نکردن برای خروج مدفوع آن است که] جنابت از ذات انسان حادث و از همه بدن خارج میشود؛ اما مدفوع آدمی از ذات انسان به وجود نمیآید و جز این نیست که غذا از مجرایى، وارد [معده] میشود و از مجرای دیگری خارج میشود.»[13]
یافتههای دانشمندان این دوران نیز مؤید چنین امری است که در فرمایش امام علیهالسلام اشاره شده است. طبق تحقیقات، در بدن انسان، دو سلسله اعصاب خودمختار وجود دارد که تمام فعالیتهای بدن را کنترل میکنند. این اعصاب عبارتند از: اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک. این دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاههای داخلی و خارجی گسترده شدهاند. وظیفه اعصاب سمپاتیک، تند کردن و به فعالیت واداشتن قسمتهای مختلف بدن و وظیفه اعصاب پاراسمپاتیک، کند کردن فعالیت آنهاست. در واقع، یکی نقش گاز اتومبیل و دیگرى، نقش ترمز را دارد. تعادل این دو دسته اعصاب سبب میشود دستگاههای بدن، بهطور متعادل کار کنند.
گاهی جریانهایی رخ میدهد که این تعادل را بر هم میزند؛ از جمله این جریانها مسئله شهوت یا اوج لذت جنسی است که معمولاً مقارن خروج منی صورت میگیرد.
در این موقع، سلسله اعصاب پاراسمپاتیک بر اعصاب سمپاتیک پیشی میگیرد و تعادل به شکل منفی به هم میخورد. این موضوع، ثابت شده است که از جمله اموری که میتواند اعصاب سمپاتیک را به کار وا دارد و تعادل از دست رفته را تأمین کند، تماس آب با بدن است. از آنجا که تأثیر شهوت بر تمام اعضای بدن به طور محسوسی دیده میشود و تعادل این دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم میخورد، دستور داده شده است که پس از آمیزش جنسی یا خروج منى، تمام بدن با آب شسته و در پرتو اثر حیاتبخش آن، تعادل کامل، میان این دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار شود.[14]
فلسفه حرمت مسکرات
امام رضا علیهالسلام میفرماید: «خداوند شراب را حرام کرد به این دلیل که در آن مفاسد است از آن جمله سبب تغییر قوه عاقله و خرد شراب خواران است در نتیجه آن وادار کردن آنها را بر انکار خدای عزوجل است و نیز دروغ بستن بر خدا و رسولش و سایر محرمات دیگر که خدا و رسولش منع کردهاند مانند؛ قتل، تهمتهای ناروا، زنا و نگه نداشتن خود از هر چیز حرام. به همین دلیل حکم کردیم هر مست کنندهای از مشروبات حرام است. پس هرکس ایمان به خدا و روز قیامت دارد و ما را دوست دارد و ادعای محبت ما را میکند باید دوری کند، زیرا که میان ما و شرابخوار نسبتی نیست.[15]
فلسفه حرمت گوشت خوک
امام رضا علیهالسلام میفرماید: «(گوشت) خوک حرام شده است زیرا او بدچهره و نکوهیده است و خدا آن را مایه عبرت گرفتن خلق آفریده تا بترسند (از شهوترانی و بیبندوباری که موجب این میشود که خداوند صورت زیبای بشری را از ایشان گرفته و به صورت خوکشان کند و مسخ شوند) و نیز خوک را در بین بشر گذارد تا دلیلی برای گذشتگانی که به این صورت درآمده بودند باشد و (علت دیگر) این که خوراک خوک پلیدترین پلیدیها و کثیفترین کثافتهاست.»[16]
در این حدیث شریف امام هشتم علیهالسلام به دو جنبه از فلسفه های حرام بودن گوشت خوک اشاره میفرماید: از جنبهی اخلاقی و از جنبهی بهداشتی، اما از جنبه اخلاقی این که: در علوم طبیعی ثابت شده که هر حیوانی دارای صفاتی است که این صفات از طریق غدهها و تراوش آنها در اخلاق کسانی که از آن تغذیه میکنند اثر میگذارد. خوردن گوشت خوک باعث میشود در انسان اخلاق خوک تولید شود زیرا خوک سمبل بیغیرتی و بیناموسی است که هیچگونه ادبی در زناشویی ندارد و خود اروپاییان که از گوشت خوک بیشتر استفاده میکنند اینرا میدانند و حتی اگر بخواهند کسی را به یرتی سب کنند او را به نام خوک میخوانند و این یکی از بزرگترین ناسزاهای آنان است و اما از جنبه بهداشتی: این که این حیوان هرگونه کثافتی را پیدا کند میخورد و گاهی نیز از فضولات خودش تغذیه میکند و در نتیجه وجودش سراپا آلودگی است و به همین دلیل ثابت شده است که گوشت این حیوان دارای انگلهای بسیار خطرناکی است.[17]
*********************
منابع جهت مطالعه بیشتر
عللالشرایع، مرحوم شیخ صدوق(ره)
وسائلالشیعه، مرحوم شیخ حرعاملی در آغاز هر فصل غالباً بابی برای بیان فلسفه احکام ذکر کرده است.
فلسفه احکام اسلامی از نظر علم امروز، محمد جواد نجفى
تجلی حکمت در فلسفه پزشکی احکام، محمد عزیز حسامى
فلسفه اسرار احکام، محمد وحیدی
[1]. «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً» اسراء/ 85
[2]. «الناس اعداء ما جهلوا»، غررالحکم شماره 869
[3]. عللالشرایع، ج2 ص316
[4]. بحارالانوار ج 6 ص110
[5]. بقره183
[6]. عللالشرایع ج2 ص378
[7]. مستدرکالوسائل ج7 ص502
[8]. نهج البلاغه حکمت 105
[9]. کافی، ج 5، ص 362، باب فیمااحلّه الله ـ عزوجل ـ من النساء. التهذیب، ج 7، ص 420
[10]. الکافی ج7 ص299 ـ منلایحضرهالفقیه ج4 ص118 ـ وسائلالشیعة ج29 ص352
[11]. علل الشرایع، ج 2، ص 49
[12]. علل الشرایع، ج 2، ص 49 و 50
[13]. وسائل الشیعه، ج 2، ص 180
[14]. تفسیر نمونه، ج4، ص 292 و 293
[15]. عیون اخبارالرضا ج٢ ص ٩٨
[16]. عیون اخبارالرضا ج٢ ص ٤٨٥
[17]. تفسیر نمونه، ج١، ص٥٨٦