کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ
مقدمه
از مهمترین اصولی که یک مربی تربیتی و عقیدتی باید مد نظرش باشد این است که بخش مهمی از دعوت مردم به اسلام و اخلاق، از غیر طریق زبان است. و بحثهای زبانی وقتی اثرگذار خواهد بود که مستمعین اعتماد کاملی به گوینده داشته باشند. یکی از علل اصلی عدم موفقیت بعضی از مربیان در جذب مخاطبین نیز به همین موضوع مربوط میشود. از اینرو یکی از دستورات اصلی دینی در دعوت مردم به اسلام راه اهل بیت علیهمالسلام، دعوت از راهی به جز زبان است.
«تاثیر عمیق" دعوت عملى" از اینجا سرچشمه مىگیرد که هر گاه شنونده بداند گوینده از دل سخن مىگوید و به گفته خویش صددرصد ایمان دارد گوش جان خود را به روى سخنانش مىگشاید و سخن که از دل برخیزد بر دل مىنشیند، و در جان اثر مىگذارد، و بهترین نشانهی ایمان گوینده به سخنش این است که خود قبل از دیگران عمل کند، همانگونه که امیرالمؤمنین على علیهالسلام مىفرماید:
أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا وَ لَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا[1] ـ " اى مردم به خدا سوگند شما را به هیچ طاعتى تشویق نمىکنم مگر قبلاً خودم آن را انجام مىدهم و از هیچ کار خلافى باز نمىدارم مگر اینکه پیش از شما از آن دورى جستهام"
در حدیثى از امام صادق علیهالسلام مىخوانیم: « مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ عَذَاباً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا وَ عَمِلَ بِغَیْرِهِ[2] ـ از کسانى که در روز قیامت عذابشان از همه شدیدتر است کسى است که سخن حقى بگوید و خود به غیر آن عمل کند.»[3]
حضرت شعیب علیهالسلام به مردم مىفرماید: من در ترک آنچه شما را نهى مىکنم، پیشگام هستم. «وَ ما ارِیدُ انْ اخالَفَکُمْ الى ما انْهاکُمْ عَنْه.»(هود/88)[4]
قرآن
اول: خداوند کریم در قرآن مجید در خصوص دعوت و عمل میفرماید:
«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ ـ چه کسى خوشگفتارتر است از آن کس که دعوت به سوى خدا مىکند و عمل صالح انجام مىدهد و مىگوید: من از مسلمانانم»(فصلت/33)
این آیه با صراحت، بهترین گویندگان را کسانى معرفى کرده که داراى این سه وصفند: دعوت به اللَّه، عمل صالح، و تسلیم در برابر حق.
در حقیقت چنین کسانى علاوه بر سه رکن معروف ایمان، اقرار به لسان، عمل به ارکان، و ایمان به جنان (قلب) بر رکن چهارمى نیز چنگ زدهاند و آن تبلیغ و نشر آئین حق و اقامه دلیل بر مبانى دین و زدودن آثار شک و تردید از قلوب بندگان خدا است. این منادیان با این چهار وصف بهترین منادیان جهانند.
گرچه گروهى از مفسران این اوصاف را تطبیق بر شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و یا پیامبر، و امامانى که دعوت بهسوى حق مىکردند، و یا خصوص مؤذنها کردهاند، ولى پیدا است آیه مفهوم وسیع و گستردهاى دارد که تمام منادیان توحید را که واجد این صفاتند فرا مىگیرد، هر چند برترین مصداقش شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است (بهخصوص با توجه به زمان نزول آیه) و در درجه بعد ائمه معصومین و بعد از آنها تمام علماء و دانشمندان و مجاهدان راه حق و آمرین به معروف و ناهین از منکر و مبلغان اسلام از هر قشر و گروه هستند، و این آیه بشارتى است بزرگ و افتخارى است بىنظیر براى همهی آنها، که مىتوانند به آن دلگرم باشند.[5]
از طرفی از این آیه استفاده میشود که: « بهترین سخن آن نیست که علمىتر و خوش آهنگتر باشد، بلکه آن است که مردم را به خدا دعوت کند و با هدف باشد. «دَعا إِلَى اللَّهِ» و سخنى ارزش دارد که گویندهى آن اهل عمل باشد. «دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً» (زیرا) گویندگان بىعمل به شدّت توبیخ مىشوند. «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ ـ چرا سخنى مىگویید که عمل نمىکنید؟!»(صف/2) «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ ـ آیا مردم را به خیر و نیکى فرمان مىدهید و خود را فراموش مىکنید؟»(بقره/44)[6]
دوم: براى دلنشین بودن کلام نیاز به محبوبیت اجتماعى است و اینمحبوبیت در سایه ایمان و عمل صالح بهدست مىآید.[7]
قرآن کریم راه محبوب شدن بین مؤمنان را بیان کرده و فرمود: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا ـ آنان که از نظر عقیده مؤمن و از نظر اعمال صالحاند، خدا برای آنها محبت قرار داده و آنان را محبوب دلهای دیگران میکند.»(مریم/96)
امام صادق علیهالسلام نیز فرمودند: «اگر مؤمن با قلبش متوجه خدای سبحان شود، خدا هم وجه خود را متوجه او خواهد کرد و دلهای مؤمنان را نسبت به او دوست میکند.»[8]
و چه چیز بهتر از اینکه انسان محبوب خدا شود. و بندگان مؤمن او را دوست داشته باشند.[9] زیرا خدای سبحان که رهبر دلها و مقلّب قلبهاست، گرایش جامعه خداپرست و حقدوست را به سمت مردان سالکِ صالح که عقیده صائب را با عمل صحیح هماهنگ کردهاند، قرار میدهد؛ چون آن مردانِ الهی، محبّان راستین خدا و محبوبان واقعی ویاند و آثار محبّت خدا در مجالی خلقت و مَرائی آفرینش و مرایای بندگان وی ظهور میکند.[10]
و انسان خودساختهاى که اعمال خوب، در وجودش ملکه شده است تک تک اعمالش تبلیغ دین خداست و مردم از رفتار و کردار او درس مىگیرند چرا که تبلیغ عملى از تبلیغ گفتارى مؤثرتر است.[11]
احادیث
1) «ابْن أَبی یَعْفُور» از امام صادق علیهالسّلام نقل میکند که فرمود:
«کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَةٌ ـ با غیر زبان خویش مردم را (بهکیش و مذهب خود) دعوت کنید، مردم باید ورع و کوشش و نماز و خیر شما را ببینند، اینها خود دعوتکننده باشند.»[12]
2) و فرمود: «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ ـ مردم را بهغیر زبان (بلکه با کردار) خود به خیر و نیکوکارى دعوت کنید، مردم باید کوشش در عبادت و راستگویى و پرهیزکارى شما را ببینند.»[13]
3) همچنین ابو اسامه گوید: شنیدم امام صادق علیهالسّلام میفرمود:
عَلَیْکَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ کُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ وَ کُونُوا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا شَیْناً وَ عَلَیْکُمْ بِطُولِ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا أَطَالَ الرُّکُوعَ وَ السُّجُودَ هَتَفَ إِبْلِیسُ مِنْ خَلْفِهِ وَ قَالَ یَا وَیْلَهُ أَطَاعَ وَ عَصَیْتُ وَ سَجَدَ وَ أَبَیْتُ ـ بر تو باد به تقواى خدا و ورع و کوشش و راستى گفتار و اداء امانت و حسن خلق و نیکى با همسایه. و مردم را با غیر زبان به (مذهب) خود دعوت کنید (یعنى رفتار شما شیعیان باید طورى باشد که مخالفینتان بهگرویدن مذهب شما مایل شوند) و زینت ما باشید و ننگ ما نباشید. و بر شما باد بهطول دادن رکوع و سجود، زیرا چون یکى از شما رکوع و سجود را طول دهد، شیطان از پشت سرش بانگ زند و بگوید: اى واى، که این اطاعت کرد و من نافرمانى و این سجده کرد و من سرپیچى (هنگامى که بهسجده در برابر آدم مأمور گشتم).»[14]
4) و نیز فرمود: «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ وَ لَا تَکُونُوا دُعَاةً بِأَلْسِنَتِکُمْ ـ مردمان را با اعمال خود (به خوبیها) دعوت کنید نه با زبانهاى خود.»[15]
5) همچنین فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ قَوْماً کَانُوا سِرَاجاً وَ مَنَاراً کَانُوا دُعَاةً إِلَیْنَا بِأَعْمَالِهِمْ وَ مَجْهُودِ طَاقَتِهِمْ ـ خدا آن قوم را رحمت کند که چراغ (راه خلق) و روشنگر (افکار مردم) بودند، با عمل و بهکار بردن منتهاى قدرت، مردم را بهسوى ما (و مبادى تشیع) دعوت مىکردند.»[16]
6) و امیرالمؤمنین على علیهالسلام فرمود:
« وَ لَا یَعْدِلُهُ نَفْعٌ مَا سَکَتَ عَنْهُ لِسَانُ الْقَوْلِ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُ الْفِعْلِ ـ
موعظهاى که گوش آن را پس نمىزند و هیچ سودى با آن برابرى نمىکند، آن است که زبان گفتار در آن خاموش بماند و زبان کردار به سخن گفتن بپردازد.»[17]
تبیین
حضرت امام خامنهای مدظلهالعالی با استفاده از این روایت فرمودهاند:
«اخلاق ما باید طبق آن چیزى باشد که مىگوییم و به آن دعوت مىکنیم؛ "کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ" یعنى "باعمالکم". اگر ما به زخارف دنیا بىاعتنا بودیم، اگر ما در آن راههایى که به آن معتقدیم و داعى و مبلّغ آن هستیم، قدم ثابت گذاشتیم، اگر ما پایبندى خودمان را به اصول دینى و اصول اسلامى و فرمایشات امام بزرگوار و آنچه که در نظام جمهورى اسلامى مقرر است، عملاً نشان دادیم، حرف ما در محیطى که پراکنده مىشود، اثر خواهد کرد؛ آنوقت خیلى احتیاج به اصرار و فشار و زور نخواهد بود؛ بلکه نفس جاذبهى عمل، دیگران را به هماهنگى و همگامى و هماوایى وادار خواهد کرد.[18]
«در بخش موعظهى حسنه ـ که حالا من تعبیر "تربیت" را بهکار نمیبرم، چون تربیت یک معناى اعمّى دارد ـ به نظر من علاوهى بر مسئلهى زبان، مسئلهى رفتار لازم است. همین " کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ[19] " که گفته شده، اینجاست. چیزى که دلها را نرم میکند، بلکه عنادها را به زانو در مىآورد، آدمهاى معاند را به زانو در مىآورد، رفتار درست است، رفتار خوب است. البته رفتار خوب، شامل اخلاق خوب، تواضع، صداقت در گفتار، صداقت در موضعگیرى، صراحت در بیان حقیقت و بلندنظرى نسبت به امور مادى و دنیوى میشود؛ این چیزهایى که نشاندهندهى خلوص در عمل است؛ که اگر به توفیق پروردگار ماها واقعاً خلوص در عمل داشته باشیم، طبعاً در رفتار و گفتارمان خودش را نشان میدهد. بنابراین نقطهى اساسى مهمِ دوم، بهترین راهش همین است: اولاً لسان موعظه و نصیحت ـ برادرانه، و در مواردى پدرانه و مشفقانه ـ ثانیاً رفتار و عمل.»[20]
حجتالاسلام والمسلمین قرائتی نیز میفرماید:
(اینکه با عمل خودتان مردم دعوت کنید یعنی:)
براى مثال اگر پدر یا معلم در کوچه پوست خیارى دید و با نوک پا آن را کنار زد تا کسى به زمین نخورد، شاگردان با دیدن این حرکت، از آن به بعد پوست خیار در کوچه و خیابان نمىاندازند. یا اگر مدیر اداره هنگام ورود چراغهاى اضافى را خاموش کند، سایر کارمندان تکلیف خود را مىفهمند. همچنین اگر مسؤولان مملکتى در صف اول نماز جمعه و جماعات باشند، نمازخانهها و مساجد پر مىشود.
و بر عکس، اگر چهرههاى سرشناس خلافى انجام دهند، راه گناه را بهروى دیگران باز مىکنند.
قرآن به زنان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم که از موقعیت اجتماعى و مذهبى بالایى برخوردارند، مىفرماید: اى زنان پیامبر! حساب شما از سایر زنان جداست. اگر هر یک از شما خلافى انجام دهد، دو برابر دیگران کیفر خواهد دید.[21]
در حدیث مىخوانیم: هفتاد گناه از جاهل بخشیده مىشود، قبل از آنکه یک گناه از عالم بخشیده شود[22]؛ چون عالم با گناه خود، راه را براى دیگران آسان مىکند.
در تاریخ مىخوانیم: حضرت على علیهالسلام با یک مسیحى همسفر شدند. به دو راهى رسیدند و هر یک باید از راهى مىرفت؛ اما حضرت على علیهالسلام در مسیر مسیحى حرکت کرد. مسیحى از او پرسید: راه شما آن جاده است. امام فرمود: مىدانم! لکن اسلام سفارش کرده است که هرگاه دو نفر همسفر شدند، نسبت به یکدیگر حقى پیدا مىکنند و من خواستم مقدارى شما را بدرقه کنم. مسیحى بهخاطر این برخورد حضرت، مسلمان شد.[23]
هارون کنیز زیبایى را به زندان نزد امام کاظم علیهالسلام فرستاد تا زمینهی تهمتى را فراهم کند. رفتار امام طورى بود که کنیز را عوض کرد و او نیز مشغول عبادت شد.[24]
امام صادق علیهالسلام به شیعیانى که در میان اهل سنت زندگى مىکردند، سفارش فرمود: در نمازهاى آنان شرکت کنید! مریضان آنان را عیادت کنید! جنازههاى آنان را تشیع کنید! و در هر کار خوبى، شما پیشگام باشید.[25]
آرى! با اینگونه رفتارها، دیگران به راه ما دعوت مىشوند.[26]
خاطرات شنیدنی
حضرت حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی حفظهالله که عمر با برکت خویش را در راه تبلیغ دین صرف نموده و شیوه جدید و منحصر بهفردی در تبلیغ را ابداع نموده است. در خاطرات تبلیغی خود به نکات جالبی اشاره نموده که نشان از اهمیت تبلیغ عملی دارد. گزیدهای از این موارد که اکثر آنها از جلد اول کتاب خاطرات ایشان است را میخوانید.
خوب نیست استاد به شاگردش دستور بدهد!
استادى داشتم که مدّتى خدمت او درس مىخواندم، یک روز به هنگام درس، درب اطاق باز شد. استاد بلند شد درب را بست و برگشت و درس را ادامه داد.
گفتیم: «آقا مىگفتى ما مىبستیم»
فرمود: «خوب نیست استاد به شاگردش دستور بدهد!»
خدا مىداند هر چه نزدش خواندم فراموش کردهام، امّا این برخورد همچنان در ذهنم باقى مانده است. (ص42)
احترام و محبّت به مخاطبان
به عیادت یکى از مراجع رفتم، ایشان از جاى خود بلند شد و عمّامهاش را به سرگذاشت و نشست، علّت را پرسیدم.
فرمود: «به احترام شما.»
من تقاضا کردم راحت باشد و استراحت کند، ایشان قبول کرد و فرمود: «حال که اجازه مىدهى عمّامه را برمىدارم.»
شاید من تمام درسهایى که در محضرش خواندهام فراموش کرده باشم، ولى این خاطره هنوز در ذهنم مانده که به احترام من بلند شد و عمّامه به سر گذاشت. براى همین به معلّمان و مبلّغان توصیه مىکنم که با احترام و محبّت به مخاطبان، تأثیر کلام خود را بیشتر کنند.(ص43)
بوسیدن دست کارگر
قرار بود در نماز جمعه شیراز صحبت کنم. امام جمعه فرمود: «امروز کارگران نمونه مىآیند، شما آنان را تشویق کنید.»
عرض کردم شما باید ...، ایشان اصرار کرد، پذیرفتم.
در پایان سخنرانى گفتم: «من سالها این حدیث را براى مردم خواندهام که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دست کارگر را مىبوسید، لذا کارگران نمونه را به جایگاه دعوت کردم و دست آنها را بوسیدم.
مردم گفتند: «این دستبوسى شما که به روایت عمل کردى، اثرش بیشتر از سخنرانى بود.»(ص51)
درس اخلاق گفتنى نیست
یکى از نهادها مرا براى درس اخلاق دعوت کردند، پس از عبور از چند اتاق وارد سالنى شدیم، درها را بستند و گفتند: «اینها مسئولین اداره هستند.»
گفتم: «مگر ما مىخواهیم هروئین تقسیم کنیم، ما که حرف محرمانهاى نداریم، مىخواهیم قرآن و حدیث بگوئیم، بگذارید همه بیایند و در جلسه شرکت کنند.»
گفتند: «آخر آنها در شأن این جمع نیستند.»
گفتم: «مرحوم علامه طباطبایى مىفرمود: درس اخلاق گفتنى نیست، عملى است و همین کار شما ضّد اخلاق است.»(ص117)
مسلمان واقعى
در سفرى در محضر رئیس جمهورِ وقت، حضرت آیتاللَّهالعظمی خامنهاى (مدظلهالعالی)، به چند کشور آفریقایى وارد شدیم و شرط این بود که هنگام پذیرایى و سر سفره نباید شراب باشد.
در یکى از مساجدى که براى من برنامه سخنرانى گذاشته بودند، قبل از سخنرانى شخصى بلند شد و گفت: «مسلمان واقعى ایرانىها هستند.»
گفتم: «چطور؟»
گفت: «چون ما به یاد داریم بارها رهبران کشورهاى اسلامى به کشور ما آمدهاند، امّا جرأت نکردهاند با قاطعیّت بگویند نباید شراب باشد، امّا مسئولین ایرانى این کار را کردند.»(ص87)
اعتراف به گناه
وارد حرم امام رضا علیهالسلام شدم، جوانى را دیدم که زنجیر طلا به گردن کرده بود. متذکّر حرمت آن شدم.
او در جواب گفت: «مىدانم و به زیارت خود مشغول شد.»
من ابتدا ناراحت شدم، زیرا او سخنم را شنید و اقرار به گناه کرد و با بىاعتنایى دوباره مشغول زیارت شد. بعد به فکر فرو رفتم که الآن اگر امام رضا علیهالسلام نیز از بعضى خلافکارىهاى من بپرسد، نمىتوانم انکار کنم و باید اقرار کنم!
با خود گفتم: «پس من در مقابل امام رضا علیهالسلام و آن جوان در مقابل من، اگر من بدتر نباشم بهتر نیستم!»
بعد از چند لحظه همان جوان کنار من نشست و گفت: «حاجآقا! به چه دلیل طلا براى مرد حرام است؟»
من دلیل آوردم و او قبول کرد.
پیش خود فکر کردم که چون روح من در مقابل امام رضا علیهالسلام تسلیم شد، خداوند هم روح این جوان را در مقابل من تسلیم کرد.(ص54)
پیروى از امام رضا علیهالسلام
چند سال پیش برای کلاسدارى و سخنرانى به شهرى رفته بودم و کسى نیامد. زمان طاغوت بود. دو سه روزى ماندیم و خبرى نشد. مردد بودم که در آن شهر بمانم یا نمانم.
یک روز در حمّام عمومى بودم که جوانى براى زدن کیسه به پشتش از من کمک خواست. یک لحظه به ذهنم رسید که امام رضا علیه السلام هم در حمام چنین کارى کرد. بدون تأمل کیسه و صابون را گرفته و کمک کردم.
من زودتر از او از حمّام بیرون آمده ولباسهایم را پوشیدم، او وقتى مرا با لباس روحانیّت دید جلو آمد و شروع به عذرخواهى کرد. گفتم: اشکالى ندارد، من به وظیفهام عمل کردهام. پول حمام او را هم حساب کردم.
از حمّام که بیرون آمدیم گفت: حاجآقا! مرا خجالت دادید، من هم باید براى شما کارى بکنم.
گفتم: «من طلبه هستم. آمدم از قم براى جوانها اصول عقاید بگویم. کسى پاى سخنرانى ما نمىآید؛ بیا بد نیست.»
جایش را پرسید و گفتم: «اگر خواستى خویش و قوم و پسر خاله و پسر عمه و دوست و آشنا را بیاور.»
گفت: «چشم حتماً!»
عصرى با یک سرى جوان آمدند. گفت: «آقا اینها پول حمام و دلاکى.»
و این جوانها آمدند و خوششان آمد و از شانزده نفر جلسهى ما به هشت صد نفر رسید.
متوجّه شدم که این به برکت تقلید از امام رضا علیهالسلام و تأثیرپذیرى و پىگیرى آن جوان بوده است.
اگر همهى ما در چاى خوردن و غذا خوردن تقلید کنیم از امام رضا علیهالسلام، همه چیز درست مىشود.[27]
یاد گرفتن از شاگرد
در اهواز کلاسهاى زیادى داشتم. در یکى از کلاسها عنوان درسم این بود: چرا خداوند در دنیا ما را به جزاى اعمالمان نمىرساند؟
براى این سؤال چند جواب آماده کرده بودم، ولى قبل از پاسخ به جوانها گفتم: «شما نیز فکر کنید و جواب بدهید.»
یکى از جوانها بلند شد و جوابى داد، دیدم جواب خوبى است و آن جواب در یادداشتهاى من نیست. قلم و دفتر خود را برداشتم و همانجا یادداشت کرده و آن جوان را هم تشویق کردم و گفتم: «من این را بلد نبودم.»
روز آخرى که خواستم از اهواز بیرون بیایم، یکى از دبیران گفت: «عکسالعمل شما در مقابل آن دانشآموز و قبول و یادداشت جواب او، از همهی سخنرانىهاى شما اثر تربیتیش بیشتر بود.»(ص60)
برابری گونی تر با چهارسال درس
چهار سال ایدئولوژى گفتم براى جوانها، شاگردهاى ما رفتند دیدن یک آقایى و برگشتند و گفتند: «آقا او است.»
گفتیم: «خوب حالا شما چه دیدید؟ من چهار سال است براى شما مفت، چهار سال مجّانى مجّانى براى شما کلاسدارى کردم. شما یک ملاقات یک ربعى با ایشان داشتید. من هم قبول دارم آقاى خوبى است. اما شما در این ملاقات یک ربعى چه دیدید؟ آقا را هم مىشناسید. جناب حجتالاسلام والمسلمین آقاى شیخ یحیى انصارى دارابى، از مدرسین قم است.»
گفتند: «ما خانهى ایشان رفتیم. ایشان دیده پشت در آفتاب است. به ما چیزى نگفت. رفت بیرون و برگشت. بعد فهمیدیم دیده آفتاب به کفش ما مىتابد رفته یک گونى تر کرده است، روى کفش ما انداخته است، که آفتاب به کفش نتابد.»
من چهارسال ایدئولوژى گفتم، ایشان هم یک گونى تر کرد. گونى تر او ایدئولوژى ما را برداشت رفت.[28]
یا رب از عرفان به ما پیمانهاى سرشار ده
چشم بینا جان آگاه و دل هوشیار ده
مدتى گفتار بىکردار کردى مرحمت
روزگارى هم به ما کردار بىگفتار ده
[1]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص250؛ خطبه 175
[2]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص300 ـ تفسیر نورالثقلین ج1 ص75
[3]. تفسیر نمونه، ج1، ص215
[4]. امر به معروف و نهى از منکر، نوشته حجتالاسلام قرائتی؛ ص126
[5]. تفسیر نمونه، ج20، ص278
[6]. تفسیر نور، ج10، ص338
[7]. قرآن و تبلیغ، نوشته حجتالاسلام قرائتی؛ ص211
[8]. بحارالانوار، ج 3، ص 327، کتاب توحید، باب 14
[9]. حضرت آیتالله جوادی آملی حفظهالله؛ حکمت عبادات؛ ص222
[10]. حضرت آیتالله جوادی آملی حفظهالله؛ ادب فنای مقربان؛ ج2 ص348
[11]. قرآن و تبلیغ، نوشته حجتالاسلام قرائتی؛ ص211
[12]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص78
[13]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص105
[14]. المحاسن؛ ج1 ص18 ـ الکافی (ط ـ الإسلامیة)؛ ج2 ص77
[15]. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج5؛ ص198
[16]. تحفالعقول؛ النص ص301
[17]. غررالحکم و دررالکلم، ص231؛ ش162
[18]. در دیدار با فرماندهان و مسؤولان سازمان عقیدتى، سیاسى نیروى انتظامى 2/11/1370
[19]. مشکاة الأنوار فی غررالأخبار النص؛ ص46 ـ بحارالأنوار (ط - بیروت) ج67 ص309
[20]. در دیداراعضا دفاتر نمایندگى رهبرى دردانشگاهها 20/4/1389
[21]. «یا نِسآءَ النَّبِّىِ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ.» (احزاب/30)
[22]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: یَا حَفْصُ یُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ ـ امام صادق علیهالسلام بهحفص بن غیاث فرمود: اى حفص هفتاد گناه جاهل آمرزیده شود پیش از آنکه یک گناه عالم آمرزیده شود.» الکافی (ط ـ الإسلامیة)؛ ج1؛ ص47
[23]. بحارالانوار، ج71، ص157
[24]. بحار، ج48، ص239
[25]. «صَلُّوا فِی عَشَائِرِهِمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ لَا یَسْبِقُونَکُمْ إِلَى شَیْءٍ مِنَ الْخَیْرِ فَأَنْتُمْ أَوْلَى بِه ـ در میان عشایر آنها نماز بخوانید (بهنماز جماعت عامه حاضر شوید) و از بیمارانشان عیادت کنید و بر جنازهی آنها حاضر شوید، مبادا آنها در هیچ خیرى از شما پیشى گیرند که شما نسبت بهخیر از آنها سزاوارترید.» الکافی (ط ـ الإسلامیة) ج2؛ ص219
[26]. امر به معروف و نهى از منکر، ص127
[27]. برنامه درسهایى از قرآن سال 62، امامرضا علیهالسلام، ص5
[28]. برنامه درسهایى از قرآن سال 88، آسیبشناسىمساجد، ص5