جلباب و خمار چیست ؟
مقدمه
واژه حجاب هفت بار در قرآن کریم آمده است و معناى کلمه در این هفت مورد، چیزى است که از هر جهت مانع دیده شدن چیز دیگر شود.
مانع مادى
چنان که در این آیه:
« فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ ـ گفت: من این اسبان را به خاطر پروردگارم دوست دارم (و مىخواهم از آنها در جهاد استفاده کنم، او هم چنان به آنها نگاه مىکرد) تا از دیدگانش پنهان شدند.»(ص/32)
که ابن اثیر گوید: مقصود از حجاب، افق است. [1] و بعض مفسران گویند: مقصود پنهان شدن آفتاب است.
و نیز در این آیه :
« فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا ـ و میان خود و آنان حجابى افکند (تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح خود را به سوى او فرستادیم؛ و او در شکل انسانى بىعیب و نقص، بر مریم ظاهر شد!» (مریم/17)
که گفتهاند مقصود از حجاب، دیوار است.[2]
و نیز در این آیه که درباره زنان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است:
« وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ـ و هنگامى که چیزى از وسایل زندگى را (بعنوان عاریت) از آنان [همسران پیامبر] مىخواهید از پشت پرده بخواهید؛.» (احزاب/53)
که مقصود پوششى است مانع از دیده شدن آنان چون پرده.
و مىتوان حجاب را در این آیه نیز چیزى محسوس گرفت که مانع دیدن شود:
« وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُم ـ و در میان آن دو [بهشتیان و دوزخیان]، حجابى است؛ و بر «اعراف» مردانى هستند که هر یک از آن دو را از چهرهشان مىشناسند. (اعراف/46)
مانع معنوى
چنان که در این آیه:
« وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب ـ و شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن گوید، مگر از راه وحى یا از پشت حجاب.» (شورى/51)
که چون دیدن بارى تعالى با دیده حسى ممکن نیست، مجازاً از آن به مکالمه از پشت پرده تعبیر شده است.
و یا این آیه:
« وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ ـ و میان ما و تو حجابى وجود دارد پس تو به دنبال عمل خود باش، ما هم براى خود عمل مىکنیم.»ـ(فصلت/5)
که گفتهاند مقصود مخالفت کافران با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است و یا مخالفت با او در دین.
و یا در این آیه:
« وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً ـ و هنگامى که قرآن مىخوانى، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمىآورند، حجاب ناپیدایى قرار مىدهیم.» (اسراء/45)
که مقصود از حجـاب، درنیـافتن معنــاى قرآن توسط کـافران است.
چنانکه مىبینیم، در این آیهها حجاب به معناى پرده یا چیزى است که مانع دیدن شود. اما آن حکم شرعى که منظور ماست، ضمن آیههایى دیگر و با تعبیرى جز کلمه حجاب آمده است، تعبیرى نهایت بلیغ. زیرا چنان که نوشتیم، حجاب مانع دیدن است.
آیه 53 سوره احزاب که مسلمانان را مىفرماید:
« اگر چیزى از زنان پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خواستید، از آن سوى پرده بخواهید»، دستورى است که زنان پیغمبر را نبینند و آنان از هر جهت از دیده پوشیده مانند، چنان که جسمشان هم دیده نشود، در صورتى که از حجاب براى زنان مقصود آن نیست که قطر جسم آنان نیز پوشیده ماند. بدین جهت دستور پوشش زن را در دیگر آیهها چنین مىخوانیم:
« یا أَیُّهَا النَّبِیُ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَ مِنْ جَلاَبِیبِهِن ـ اى پیغمبر به زنان و دخترانت و زنان مؤمنان بگو تا جلبابهاى خود را نزدیک آرند.» (احزاب/59)
و نیز این آیه:
« وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَ عَلى جُیُوبِهِن ـ و آشکار مکنند زینت خود را جز آنچه پدید است از آن، و بزنند خمارهاى خود را بر جَیبهاى خویش.» (نور/31)
اکنون باید معناى واژههایى چند که در این دو آیه شریفه آمده است و کاربرد آن واژهها را در زبان عرب و در عرف مسلمانان عصر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم روشن کرد، تا آنچه مقصود ماست آشکار گردد.
جلباب
لغویان چنان که خواهم نوشت، این کلمه را درست نشناساندهاند، واژه جلباب، جلابیب و تجلبب.
(جلباب پوشیدن) چندبار در خطبهها، نامهها و کلمات قصار امیرالمؤمنین على علیهالسلام آمده است: (خطبههاى 4، 66، 87، 153، 183 و نامههاى 10، 19، 65 و کلمه قصار 112)، که در همه موارد جلباب مشبّهبهِ چیزى است.
اما درحدیث نبوى، یکى حدیث عایشه است:
« و کان رآنى (صفوان) قبل الحجاب، فاستیقظتُ باسترجاعه حین عرفنى، فخمّرتُ وجهى بجلبابى.»
و دیگر در سنن دارمى، باب مناسک:
« سَدَلت إحدانا جلبابها من رأسها على وجهِها.»
اکنون باید دید جلباب چیست و چگونه پوششى است؟ لغویان قدیم عرب، چنان که عادت آنان بوده است، کلمه را دقیق نشناسانده اند.
جویرى مینویسد: «جلباب ملحفه است» زنى از هذیل در سوک کشتهاى گفته است: « کرکسها با اطمینان خاطر بهسوى او مىرفتند، همچون دوشیزگان جلباب پوشیده»[3] و در تعریف ملحفه، که جلباب را بدان شناسانده است، نویسند: « ملحفه یکیِ ملاحف است.»
ابن منظور نویسد:
« جلباب قمیص بود، جـامهاى است فراختر از خمـار، کوتاهتر از رداء، که زن بدان سر و سینه خود را پوشاند. و گفتهاند، جامهاى است فراخ، کوتاهتر از ملحفه.»
و ابن اثیر نویسد:
«جلباب (ازار) و (رداء) است. و گفتهاند ملحفه است و آن چون مقنعه است که زن بدان سر و پشت و سینه خود را مىپوشاند، و جمع آن جلابیب بود.» [4]10
و فیومى از نوشته ابن فارس آرد:
« جلباب چیزى است که بدان خود را بپوشانند، جامه و جز آن.» [5]11
اما نوشته ابن فارس چنین است:
« ابوعمرو گوید (جلبه) ابرى است همانند کوه و (جلب) نیز چنین است و سرودهاند: و لستُ بجِلبٍ جلبِ ریجٍ و قِرَّةٍ و لابصفا صلدٍ عن الخیر معزل»[6]
و اشتقاق جلباب از این کلمه است و جلباب، پیراهن بود و جمع آن جلابیب است و سرودهاند (سپس بیتى را که از دیوان هذلیین آورده شد، نقل کرده است.) [7]
کوشش فرهنگنویسان عربى در پیوند کلمه (جلباب) با ریشه جلب (ابر= پوشاننده) [8] درست به نظر نمىرسد، و ظاهراً نوشته جفرى صحیحتر باشد که اصل کلمه حبشى است به معنى روپوش،[9]و نیز آنچه دزى نوشته است:
« چادر بزرگى که در شرق، زنان هنگام بیرون شدن از خانه سرتاپاى خود را در آن مىپوشانند.» [10]
جلباب در نهج البلاغه
اما از استعمال این واژه در گفتار امیرالمؤمنین على علیهالسلام نکتههاى دیگر را توان یافت. نخست به مورد استعمال آن در سخنان آن حضرت بنگریم.
چنان که اشارت شد، مفرد و جمع و فعل ساخته از این کلمه نُه مورد در سخنان امام علیهالسلام آمده است:
1. « مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِکُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُکُمْ بِحِلْیَةِ الْمُغْتَرِّینَ حَتَّى سَتَرَنِی عَنْکُمْ جِلْبَابُ الدِّین ـ پیوسته در انتظار عواقب عهد شکنى شما بودم، و علامت فریب خوردگان را در چهره شما مىدیدیم. چشم پوشیم از شما به خاطر پنهان بودنتان زیر لباس دین بود.» [11]
2. « فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّین ـ پس براى آنان جامهاى از مدارا بپوش»[12]
3. « مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَابًا ـ هر کس ما اهل بیت را دوست دارد باید براى پوشیدن جامه تهیدستى مهیّا باشد.» [13]
4. « حَتَّى إِذَا کَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِیَتِهِمْ وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِیبِ غَفْلَتِهِم ـ تا چون کیفر نافرمانىشان را بر ایشان آشکار کرد و از پردههاى غفلتشان بیرون آورد..» [14]
5. « وَ لَا اسْتَطَاعَتْ جَلَابِیبُ سَوَادِ الْحَنَادِسِ أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَ فِی السَّمَاوَاتِ مِنْ تَلَأْلُؤِ نُورِ الْقَمَر ـ و چادر سیاه شب قدرت بر طرف کردن درخشش ماه را که در آسمانها پخش است ندارد.» [15]
6. « وَ کَیْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَکَشَّفَتْ عَنْکَ جَلَابِیبُ مَا أَنْتَ فِیه ـ چه خواهى کرد، اگر این جامههاى رنگین که پوشیدهاى به کنار شود.» [16]
7. « فَإِنَ الْفِتْنَةَ طَالَمَا أَغْدَفَتْ جَلَابِیبَهَا ـ فتنه دیر زمانى است که پردههایش را بر چهره افکنده.»[17]
8. « مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ اسْتَشْعِرُوا الْخَشْیَةَ وَ تَجَلْبَبُوا السَّکِینَة ـ اى گروه مسلمانان، ترس از حق را لباس زیرین خود قرار دهید، و آرامش را لباس روى خود سازید.» [18]
9. « إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْف ـ محبوبترین بندگان در پیشگاه خداوند بندهاى است که خداوند به تسلّط بر نفسش او را یارى داده، پس اندوه را شعار خود کرده، و خوف از عذاب را تن پوش خویش.» [19]
هرچند در همه این نُه مورد، جلباب و جلباب پوشیدن به مجاز به کار رفته است، اما از استعمال آن نکات زیر را مىتوان به دست آورد:
1. جلباب، پوششى است که روى همهی پوششها به بر مىکنند، چه در دو مورد مقابل شعار آمده که لباس زیرین است و از آن جهت شعارش گویند که موى بدن را مس کند. [20]
2. جلباب سراسر تن را مى پوشاند، چنان که از فقره 1 و 5 آشکار است.
3. جلباب لباس، چون مقنعه و خمار پوششى خاص زنان نیست، بلکه تقریباً مرادف روپوش یا لباس کار است که سراسر بدن را از گردن به پایین مىگیرد و بانوان و مردان به هنگام کار آن را مىپوشند. زیرا در فقرههاى 1 و 2 ، 4، 6، 8 مخاطب و یا آن که از آنان خبر مىدهد مرداناند، و بدیهى است که اگر جلباب، پوشش زنان به تنهایى بود، در مورد مردان بهکار نمىرفت، چه معلوم است که به مرد مثلاً نمىتوان گفت چادر تقوا را بر سر خود بیفکند.
اکنون ببینیم تفسیرنویسان دراینباره چه گفتهاند:
شیخ طوسى از ابن عباس و مجاهد آورد:
« جلباب، خمار زن است، و آن مقنعهاى است که پیشانى و سر خود را بدان پوشد گاهى که براى کارى از خانه برون آید. و از گفته حسن نویسد: جلابیب، ملحفههاست که زن آن را بر چهره خود مىآورد.»[21]
و نظیر احتمال اول را طبرسى در مجمعالبیان آورده است، لیکن ظاهر مقایسه این آیه با آیه بیست و یکم سوره مبارکه نور نشان مىدهد که خمار پوششى است جز جلباب. [22]
در مقابل نوشته این دو مفسر، قرطبى نویسد:
« جلابیب، جمع جلباب و آن جامهاى است بزرگتر از خمار، ابن عباس و ابن مسعود آوردهاند که آن رداء است و گفتهاند قناع است، و درست آن است که آن پوششى است که همهی تن را بپوشاند.»[23]
محمد غوث، مؤلف نثرالمرجان نیز، از مبرّد نظیر همین تفسیر را آورده است و نویسد کهک « آن پوششى است که همه تن را بپوشاند چون ملحفه.» [24]
و علامه طباطبایى رحمتالله علیه نویسد:
« جلابیب" جمع جلباب است، و آن جامهاى است سرتاسرى که تمامى بدن را مىپوشاند، و یا روسرى مخصوصى است که صورت و سر را ساتر مىشود، و منظور از جمله" پیش بکشند مقدارى از جلباب خود را"، این است که آن را طورى بپوشند که زیر گلو و سینههایشان در انظار ناظرین پیدا نباشد.» [25]
« کلمه" خمر" به دو ضمه؛ جمع خمار است، و " خمار" آن جامهاى است که زن سر خود را با آن مىپیچد، و زاید آن را به سینهاش آویزان مىکند. و کلمه" جیوب" جمع جیب؛ به فتح جیم و سکون یاء است که معنایش معروف است، و مراد از جیوب، سینهها است، و معنایش این است که به زنان دستور بده تا اطراف مقنعهها را به سینههاى خود انداخته، آن را بپوشانند.» [26]
از مجموع آنچه نوشته شد، چنین دانسته مىشود که تفسیر جلباب به خمار، مقنعه و یا نیم تنه تسامحى است، و تعریف درست آن همان روپوش یا روى لباسى است که سراسر اندام را فراگیرد. و نیز از امر (یدنین) دانسته مىشود که جلباب پوششى بوده است جلوباز، همانند شنل که بر دوش مىافکندهاند و در آیه دستور داده شده است که دو طرف آن را به هم نزدیک کنند.
خِمار
خِمار بر خلاف جلباب، پوشش سر است و کاربرد آن در شعرهاى جاهلى و دوره اسلامى به همین معنى است.
امرؤالقیس در وصف باران گوید:
و ترى الشجراء فى ریِّقها کرؤس قطعت فیها خُمُر[27]
که شاعر در این بیت سرهاى درختان را که از آب برون مانده به سرهاى بریده در خمار مانده همانند کرده است.
و این بیت از حسّان بن ثابت انصارى:
تظلّ جیادنا مستمطرا تتلطّمهنّ بالخُمر النساء[28]
که در آن ابوسفیان و مردم مکه را سرزنش کند و گوید اسبان ما به شتاب مى رفتند و زنان شما با چارقد آنها را باز مى راندند.
و (تخمیر) پوشیدن سر است و یا صورت به خمار، چنان که در حدیث بخارى گذشت: «فخمّرت وجهى بجلبابى.» [29]
جیب
جیب، جمع آن (جیوب)، مفرد کلمه یک بار در آیه 12 سوره نمل و بار دیگر در آیه 22 سوره قصص و جمع آن در آیه مورد بحث (31 سوره نور) آمده و معناى آن گریبان است که از یقه پیراهن باز شود.
از مجموع این توضیحها و دقت درکاربردهاى کلمهها در سوره مبارکه نور، احزاب و آیههاى دیگر و نیز از شعر عرب و نهجالبلاغه چند نکته روشن مىشود:
1. خمار با جلباب یکى نیست، خمار پوشش است و جلباب پوششى است که سراسر بدن را (ظاهراً از گردن به پایین) مىپوشاند.
2. جلباب پوششى بوده است جلو باز، و زنان مسلمان مأمور شدهاند دو لب آن را به یکدیگر نزدیک کنند.
3. خمار، سرپوش دامنهدار بوده است که زنان مسلمان مأمور شدهاند دامنهاى سرپوش را تا گریبان خود بیاورند و گلو و سینه را بدان بپوشانند.
[1]. ابن اثیر، النهایة فى غریب الحدیث و الأثر، ماده حجب
[2]. التبیان فى تفسیر القرآن نوشته محمد بن حسن طوسى، ج7 ص102
[3]. تمشى النسور الیه و هى لاهیة مشى العذارى علیهنّ الجلابیب
[4]. لسان العرب و النهایة ذیل لغت جلبب
[5]. المصباح المنیر، ماده جلبب
[6]. بیت از سرودههاى تأبّط شرّاً (لسان العرب ماده جلب) در لسانالعرب به جاى کلمه (ریج)، (لیل) آمده است.
[7]. معجم مقاییس اللغة، ج1 ص470
[8]. معجم مقاییس اللغة، ج1 ص470
[9]. لغات دخیل قرآن نوشته آرتور جفرى، ص 102
[10]. فرهنگ البسه مسلمانان، ص117
[11]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص 51 خطبه 4
[12]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص376 خطبه19
[13]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص488
[14]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص213
[15]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص261
[16]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص369
[17]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص456
[18]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص 97
[19]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص 118
[20]. معجم مقاییس اللغة، ج3 ص193
[21]. التبیان، ج8 ص327
[22]. در ذیل این کلمه توضیح بیشترى داده خواهد شد.
[23]. الجامع لأحکام القرآن، ذیل تفسیر آیه 59 سوره احزاب
[24]. نثر المرجان، چاپ سنگى، ج5 ص435
[25]. ترجمه تفسیر المیزان، ج16 ص510
[26]. ترجمه تفسیر المیزان ج15 ص156
[27]. ایلیاحاوى، امرؤالقیس، 121
[28]. دیوان حسّان بن ثابت، دارصادر، ص8
[29]. المغازى نوشه بخارى، ج5 ص149