از ابتدای تاریخ اسلام بحثی مطرح بوده است که برخی میگفتند فقط قرآن قابل قبول است...
دریافت فایل Word دریافت فایل Pdf
قرآن کفایت میکند؟!
مقدمه
از ابتدای تاریخ اسلام بحثی مطرح بوده است که برخی میگفتند فقط قرآن قابل قبول است و احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت علیهمالسلام حجت شرعی نیست. همین نظریه را امروزه بعضی به این صورت مطرح مینمایند که فقط احکامی را قبول دارند که در قرآن آمده باشد زیرا خداوند اگر میخواست در قرآن آنها را بیان میفرمود. این دسته از افراد مدعیاند که مطیع قرآن بوده و آن را معجزه پیامبر میدانند.
میگویند: «با توّجه به این که در قرآن بیان همه چیز هست (فیه تبیان کل شىء)[1] چه مانعى دارد که ما هم با آنها که گفتند: "حسبنا کتاب اللّه ـ قرآن کتاب خدا ما را بس است" همصدا شویم؟ بهخصوص که مىشنویم که در میان احادیث صحیح، احادیث مجعول و نادرست نیز وجود دارد، و این باعث بىاعتبار شدن همهی آنها است.»[2]
آنچه در این مقاله بدان پرداخته شده بررسی این نظریه است.
پیروی از روایات عمل به قرآن است
منکران سنّت و حدیث صحیح، در واقع منکر خود قرآن محسوب مىشوند؛ چه اینکه، قرآن صریحاً گفتار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را بهعنوان یک منبع معتبر و واجبالاطاعه معرفى کرده[3] است و در آیات بسیاری دستور به اطاعت از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم داده و اطاعت از او را اطاعت از خدا و سرپیچی از فرمانش را عدم اطاعت از خود دانسته و برای اطاعت از رسول وعده پاداش و برای سرپیچی وعده عذاب داده است.
دستور به اطاعت
1) ...أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ... ـ ...خدا و رسولش را اطاعت کنید... (احزاب33)
2) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ ـ اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و سرپیچى ننمایید. (انفال20)
3) وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ـ و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! (انفال/46)
4) وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ـ و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! (مجادله/13)
5) أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ ـ خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! (نور/54)
6) أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ ـ خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید!(تغابن/12)
اطاعت از پیامبر، اطاعت از خداست
7) مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ـ هر کس پیامبر را پیروى کند، بىشک خداوند را اطاعت کرده است. (نساء/80)
اطاعت از پیامبر نشانه ایمان است
8) أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ـ خدا و رسول او را اطاعت کنید اگر با ایمان هستید. (انفال/1)
نتایج عدم اطاعت از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
کفر
9) قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ ـ بگو خدا و رسول را اطاعت کنید اگر قبول نکردند بدانند که خدا کافران را دوست نمىدارد. (العمران/32)
باطل شدن اعمال
10)یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ ـ اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا و رسول را اطاعت کنید و اعمال خود را باطل مسازید. (محمد/33)
گمراهی
11)وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً ـ هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است! (احزاب/36)
پشیمانی
12)یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ ـ در آن روز که صورتهاى آنان در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از کار خویش پشیمان مىشوند و) مىگویند: «اى کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم!» (احزاب/66)
استحقاق مجازات
13)وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ ـ اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید! و (از مخالفت فرمان او) بترسید! و اگر روى برگردانید، (مستحق مجازات خواهید بود ) (مائده/92)
نتایج مطلوب اطاعت
دوستی خدا
14) قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ـ بگو: «اگر خدا را دوست مىدارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.» (العمران/31)
رحمت الهی
15)وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ـ از حکم خدا و رسول او فرمان برید باشد که مشمول رحمت و لطف خدا شوید. (العمران/132)
16) ... یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ... ـ (کسانی که) خدا و رسولش را اطاعت مىکنند بهزودى خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مىدهد... (توبه/79)
هدایت
17)قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ ... وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا ـ بگو: «خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! ... و اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد » (نور/54)
بهشت
18) مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلیماً ـ هر کس خدا و رسولش را اطاعت نماید، او را در باغهایى (از بهشت) وارد مىکند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است و آن کس که سرپیچى کند، او را به عذاب دردناکى گرفتار مىسازد! (فتح/17)
19) ... وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ ـ ... و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، (و قوانین او را محترم بشمرد،) خداوند وى را در باغهایى از بهشت وارد مىکند که همواره، آب از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن مىمانند و این، پیروزى بزرگى است! (نساء/13)
همنشینی خوبان
20) وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً ـ و کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانى خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقهاى خوبى هستند! (نساء/69)
فوز عظیم
21) وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ ـ و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد، چنین کسانى همان پیروزمندان واقعى هستند! (نور/52)
22) مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً ـ هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگارى (و پیروزى) عظیمى دست یافته است! (احزاب/71)
شماره نوزده نیز به فوز عظیم اشاره میکند.
پاداش کامل
23) إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً ـ اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزى از پاداش کارهاى شما را فروگذار نمىکند. (حجرات/14)
دستور؛ عمومی است
البته دستور به اطاعت از پیامبران الهی یک دستور عمومی است و شامل همهی پیامبران میگردد.
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ... ـ ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى این که به فرمان خدا، از وى اطاعت شود. (نساء/64)
و البته در قرآن ضمن بیان داستان حضرات نوح، هود، صالح، شعیب، لوط و عیسى بیان میفرماید که آنها قوم خویش را به اطاعت از خود فراخواندهاند.[4]
چگونه اطاعت کنیم؟
حال کسانی که معتقدند فقط به قرآن عمل مینمایند به این آیات چگونه عمل میکنند؟ آیا میتوان گفت که این آیات فقط برای زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده است؟در حالی که از سیاق آیات مشخص است که اینها دستوراتی همیشگی است که تا قیامت برقرار است. آیات منسوخ نشده چه آنکه برای منسوخ بودن آیهای باید از آیات دیگر دلیل وجود داشته باشد. اگر بتوان به برخی آیات عمل نکرد، به برخی دیگر نیز میتوان عمل ننمود و آنوقت است که قرآن دلبخواهی شده و مصداق این آیات میشویم که:
کَمَا أَنزَلْنَا عَلىَ الْمُقْتَسِمِینَ * الَّذِینَ جَعَلُواْ الْقُرْءَانَ عِضِینَ ـ (ما بر آنها عذابى مىفرستیم) همانگونه که بر تجزیهگران (آیات الهى) فرستادیم! ـ همانها که قرآن را تقسیم کردند (آنچه را به سودشان بود پذیرفتند، و آنچه را بر خلاف هوسهایشان بود رها نمودند)! (حجر/90و91)
... أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ ... ـ چرا به بعضى از کتاب ایمان مىآورید و به بعضى دیگر کفر مىورزید؟[5] (بقره/85)
ضمن آنکه در آیه زیر نیز خداوند بدون هیچ قیدی دستور داده است که آنچه پیامبر آورده (نه فقط آنچه در قرآن است) را مسلمانان باید اجرا نمایند.
وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ ـ آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى
کرده خوددارى نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید
است! (حشر/7)
پس مشخص است که یگانه راه اطاعت از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دانستن سخنان آن حضرت و عمل به آنهاست.[6]
مانند وحی است
نکته قابل توجه دیگر این است که طبق نص صریح قرآن سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم همگی صحیح بوده و وحی است چه در قرآن آمده باشد و چه در قرآن نیامده باشد.
وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکمُ وَ مَا غَوَى * وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى ـ سوگند به ستاره هنگامى که افول مىکند، * که هرگز دوست شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، * و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید! * آنچه مىگوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست! (نجم/1 تا4)
پیامبر مولای ماست
نکته بعدی این است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم طبق آیه زیر بر همه ولایت دارد و ولایت او در امتداد ولایت خداوند است.
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون ـ ولی شما خدا و رسول و مؤمنینی هستند که در هنگام رکوع زکات میدهند. (مائده/55)
نیازی به بیان نیست که وقتی ولایت او ولایت الهی است باید از او اطاعت کرد، همچنان که از خدا اطاعت میکنیم. زیرا طبق آیه قبل هر چه او بفرماید سخن خداست.
اطاعت از اهل بیت اطاعت از رسول و خداوند است
أُولِی الْأَمْرِ
از آیه قبل و آیه بعد مشخص است که این اطاعت منحصر در پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیست و شامل افراد دیگری هم میشود.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت کنید. (نساء/59)
تایید احادیث اهل بیت علیهمالسلام
احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با آیات قرآن تایید میگردد و احادیث ائمه علیهمالسلام با جملات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم تایید میشود.[7]
مانند:
علی منی و أنا من علی[8]
با اشاره به امام حسن علیهالسلام فرمود: « هذا منّی »[9]
حسین منی و أنا من حسین[10]
المهدی منی[11]
حدیث ثقلین[12]
یکى از احادیث معروف و مشهور میان علماى سنّت و شیعه «حدیث ثقلین» است.
این حدیث را گروه عظیمى از صحابه، بلاواسطه از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل کردهاند، و بعضى از علماى بزرگ راویان حدیث را بالغ بر سى تن از صحابه مىدانند.[13]
گروه کثیرى از مفسران و محدثان و مورّخان آن را در کتب خود آوردهاند، و روى هم رفته در تواتر این حدیث نمىتوان تردید کرد.
عالم بزرگوار سید هاشم بحرانى در کتاب «غایة المرام» این حدیث را با سیونه سند از دانشمندان اهل سنّت و با هشتاد سند از علماى شیعه نقل کرده است، و میرحامد حسین هندى عالم بزرگوار دیگر تحقیق و تتبّع بیشترى در این زمینه به عمل آورده، و از حدود دویست نفر از علماى اهل سنّت این حدیث را نقل کرده و تحقیقات خود را پیرامون این حدیث در شش جلد کتاب بزرگ جمعآورى کرده است!
از جمله افراد مشهورى که آن را نقل کردهاند: ابوسعید خدرى، ابوذر غفارى،
زید بن ارقم، زید بن ثابت، ابورافع، جبیر بن مطعم، خدیفه، ضمره اسلمى، جابر بن عبداللَّه انصارى و امسلمه را مىتوان نام برد.
اصل حدیث به گفته ابوذر غفّارى چنین است: «او در حالى که در خانه کعبه را گرفته بود رو به سوى مردم کرده چنین مىگفت من از پیامبر مىشنیدم که مىفرمود:
إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ تَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض ـ من در میان شما دو یادگار گرانبها مىگذارم: قرآن و خاندانم و این دو هرگز از هم جدا نمىشوند، تا هنگامى که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، پس بنگرید و ببینید چگونه سفارش مرا درباره این دو رعایت مىکنید؟»[14]
این روایت در معتبرترین منابع اهل سنّت از قبیل «صحیح ترمذى» و «نسائى» و «مسند احمد» و «کنزل العمال» و «مستدرک حاکم» و غیر آن نقل شده است.
در بسیارى از متون روایت تعبیر به «ثقلین» (دو چیز گرانمایه) و در بعضى تعبیر به «خلیفتین» (دو جانشین) آمده است. که از نظر مفهوم چندان تفاوتى با هم ندارد.
جالب توجّه اینکه: از احادیث مختلف اسلامى استفاده مىشود که این روایت را پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در موارد مختلف به مردم گوشزد کرده است:
در حدیث «جابر بن عبداللَّه انصارى» مىخوانیم که در سفر «حج» روز عرفه فرمود.
در حدیث «عبداللَّه بن حنطب» مىخوانیم که در سرزمین «جحفه» (محلى است میان مکّه و مدینه که بعضى از حاجیان از آن جا احرام مىبندند) بیان کرد.
در حدیث «امسلمه» مىخوانیم که آن را در غدیر خم فرمود.
در پارهاى از احادیث آمده که در آخرین روزهاى عمر مبارکش در بستر بیمارى بیان کرد.
و در حدیثى دارد روى منبر، در مدینه بیان فرموده[15]
حتى طبق روایتى که دانشمند معروف اهل سنّت «ابنحجر» در کتاب «صواعقالمحرقه» از پیامبر نقل مىکند مىخوانیم: پیامبر گرامى اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم بعد از بیان این حدیث دست على را گرفت و بلند کرد و فرمود:
«این على با قرآن است و قرآن با على، از هم جدا نمىشوند تا در کنار کوثر بر من وارد گردند».[16]
و به این ترتیب روشن مىشود که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به عنوان یک اصل اساسى روى این مسئله بارها تکیه و تأکید داشته است، و از هر فرصتى براى بیان این حقیقت سرنوشتساز استفاده مىکرده تا هرگز به دست فراموشى سپرده نشود.[17]
در این جا چند نکته قابل ملاحظه است:
1ـ معرّفى قرآن و عترت به عنوان «دو خلیفه» یا «دو چیز گرانمایه» دلیل روشنى است بر اینکه مسلمانان باید هرگز دست از این دو برندارند، مخصوصاً با این قید که در بسیارى از روایات آمده که مىفرماید: «اگر این دو را رها نکنید هرگز گمراه نخواهید شد.» این حقیقت به صورت مؤکّدترى ثابت مىشود.
2- قرار گرفتن قرآن در کنار عترت و عترت در کنار قرآن دلیل بر این است که همانگونه که قرآن هرگز دستخوش انحراف نخواهد شد، و از هر گونه خطا مصون و محفوظ است عترت و خاندان پیامبر نیز داراى مقام عصمت مىباشد.[18]
3- در بعضى از این روایات تصریح شده که من در روز قیامت از شما دربارهی طرز رفتارتان با این دو یادگار بزرگ بازخواست مىکنم که ببینم عملکرد شما چگونه بوده است؟
4- بدون شک «عترت و اهل بیت» را هر گونه تفسیر کنیم على علیهالسلام از بارزترین مصداقهاى آن است، و به حکم روایات متعددى، او هرگز از قرآن جدا نشد و قرآن نیز از او جدا نگردید.
علاوه بر این، در روایات متعدّدى مىخوانیم که به هنگام نزول آیه «مباهله» پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم على و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام را صدا زد و فرمود: «اینها اهل بیت منند».[19]
دلیل این همه سفارش چیست؟
معمولاً انسان از چیزهایى که بیشتر نگران است سفارش بیشترى مىکند مثل مادرى که در سفر فرزندش نگران است بیشتر تلفن مىکند...
پس هرچه را پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بیشتر گفته و سفارش کرده معلوم مىشود نگرانىاش از آن بیشتر بوده.... شاید بتوان گفت که کلامى را بیشتر از این سفارش نکرده.
...اگر کتاب خدا بس است چرا حضرت صدمرتبه فرمود: این دو (کتاب و عترت) از هم جدا نمىشوند، مگر نسخه بدون طبیب و ماشین بدون راننده و کتاب بدون معلم مىشود، اینها با هم مفید است مثل سوزن و نخ، از هم جدا بشوند هیچ کدام کاربرد ندارند، مکتب باید کنار رهبر باشد، هرگز جدا نمىشوند تا قیامت.[20]
حقیقت واحد قرآن و عترت
«عروه وُثقی» به معنای دین است و دین طبق حدیث متواتر ثقلین، مجموعِ قرآن و عترت است، از این رو واژه «عروه» به صورت مفرد آمده است ... آمیختگی کتاب و عترت به گونهای است که نمیتوان مرز هر یک را از دیگری جدا کرد. این دو، واقعیت واحدی هستند که با نام دین یا عروه وثقی یا حبلالله از آن یاد میشود.
با وجود این اتّحاد است که میتوان از اوصاف قرآن کریم، صفات رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمّه اطهار علیهمالسلام را دریافت و از اوصاف عترت میتوان به ویژگیهای قرآن دست یافت. قرآن، لفظ و معناست؛ ولی عترت، قرآن عینی و ممثّل است و هر دو به یکدیگر نیازمندند ...
در آیه
« الیَومَ أکمَلتُ لَکُم دینَکُم وأتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی ورَضیتُ لَکُمُ الإسلامَ دینا » ولایت، اکمال دین و اتمام نعمت شمرده شده؛ ولی از قرآن و ولایت با نام مفرد (الإسلام) و «دین» یاد شده است نه به صورت تثنیه. همین امر از حقیقت واحد عترت و قرآن حکایت میکند.[21]
جزییات احکام
قرآن محتوى دستورات کلّى و قوانین اساسى اسلام است؛ و اگر از سنّت چشم بپوشیم، جنبه عملى خود را از دست خواهد داد، و به گونه کلّیاتى ذهنى که قابلیّت اجرا ندارد باقى مىماند؛ زیرا تمام جزئیّات و ریزه کاریها و آئین نامههاى عملى و اجرایى آن قوانین کلّى همه در سنّت بیان شده است.
گرچه افرادى پس از وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم اصرار داشتند که احادیث او را کسى ننویسد، مبادا مزاحمتى با قرآن فراهم گردد! امّا پس از مدّتى همه به ضعف و سستى این طرز تفکّر آشنا شدند که اگر زمان دیگرى بگذرد و احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به دست فراموشى سپرده شود اسلام فاقد ارزش اجرایى و عملى خواهد شد؛ برای همین آن نظریه را رها ساخته به تدوین کتب حدیث پرداختند.[22]
بهعنوان مثال خداوند در قرآن دستور داده است:
نماز را اقامه کنید و زکات بپردازید ـ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ (بقره/43)
روزه بگیرید ـ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ (بقره/183)
قتال (جهاد) کنید ـ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ (بقره/216)
به حج بروید ـ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً (العمران/93)
امر به معروف و نهی از منکر نمایید ـ وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ (العمران/104)
خمس پرداخت کنید ـ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ (انفال/41)
قصاص کنید ـ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاص (بقره/178)
و بسیاری دستورات دیگر در موضوع احکام دین، ولی چگونگی آنها را بیان نفرموده است. حال برای اجرای این دستورات قرآن چه باید کرد؟
اگر حدیث را از ما جدا کنند. ما از کجا بدانیم چند رکعت نماز یا چند دور طواف صحیح است؟ یا عقد همسر و نماز و روزه و حج چگونه است؟ خلاصه: چگونه مسلمان باشیم؟[23]
سابقه تاریخی تفکر کافی بودن قرآن
داستان «قلم و دوات» [24]
داستان «قلم و دوات» در ساعات آخر عمر پیامبر گرامى اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم، معروف و تکاندهنده است، و بهتر این است که: عین عبارت «صحیح مسلم» را در اینجا بیاوریم:[25]
لَمَّا حَضَرَ رَسُولُ اللَّهِ وَ فِى الْبَیْتِ رِجالٌ فِیْهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقالَ النَّبِی صلىاللهعلیهوآله هَلُمَّ أَکْتُبُ لَکُمْ کِتاباً لاتَضِلُّونَ بَعْدَهُ، فَقالَ عُمَرُ: انَّ رَسُولَاللَّهِ صلىاللهعلیهوآله قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ! وَ عِنْدَکُمُ الْقُرْآنُ، حَسْبُنا کِتابُ اللَّهِ! فَاخْتَلَفَ اهْلُ الْبَیْتِ، فَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ: قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمْ رَسُولُاللَّهِ صلىاللهعلیهوآله کِتاباً لَنْتَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ: ما قالَ عُمَرُ، فَلَمْا اکْثَرُوا اللَّغْوَ وَ الاخْتِلافَ عِنْدَ رَسُولِاللَّهِ صلىاللهعلیهوآله، قالَ رَسُولُاللَّهِ صلىاللهعلیهوآله: قُومُوا.
«هنگامى که وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نزدیک شد، گروهى در خانه نزد او بودند، از جمله «خلیفه دوم»، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود:
بیائید (و کاغذى بیاورید) تا براى شما مطلبى بنویسم که هرگز بعد از آن گمراه نشوید، «خلیفه دوم» گفت: بیمارى بر پیامبر غلبه کرده! (و العیاذ باللَّه سخنان ناموزون مىگوید!) قرآن نزد شما است، و همین کتاب الهى ما را کافى است!!
در این هنگام، در میان حاضران در خانه، اختلاف افتاد، بعضى گفتند:
بیاورید تا پیامبر نامه خود را بنویسد، تا هرگز گمراه نشوید، در حالى که بعضى دیگر، سخن «خلیفه دوم» را تکرار مىکردند! هنگامى که سخنان ناموزون و اختلاف بالا گرفت، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: برخیزید و از من دور شوید!»[26]
قابل توجه این که، عین این حدیث را با مختصر تفاوتى «بخارى» نیز در «صحیح» خود آورده است.[27]
ممانعت از نقل حدیث [28]
بهطور کلى نقل حدیث و روایت از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در زمان خلیفه اول و دوم ممنوع بود، ذهبى در تذکرةالحفاظ گوید:
ابو بکر پانصد حدیث از رسول اکرم را نوشته بود ولى بعد آنها را آتش زد،
عروةبنزبیر گوید:
عمربنخطاب گفت: من اجازه نمىدهم کسى احادیث و روایات را جمع و تدوین کند، زیرا با کتاب خدا مخلوط مىگردد.
در حالات ابوهریره صحابى معروف آمده که وى اخبار و روایات رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در میان مردم نقل مىکرد، خلیفه دوم از این جریان مطلع شد، او را احضار کرد و گفت: چرا حدیث پیامبر را نقل مىکنى، بعد از این او را تازیانه زد و گفت: «حق ندارى بعد از این روایتهاى رسولالله را نقل نمائى.»
اینها نمونههایى بود که ما در این مورد آوردیم، در کتب رجال و حدیث از اینگونه مطالب فراوان است،
جلوگیرى از نقل احادیث رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم علل و جهاتى داشت که شرح و تفصیل آن موجب اطاله سخن مىگردد جویندگان مىتوانند به کتب رجال حدیث مراجعه کنند.
جعل احادیث و روایات
بهطورى که تذکر دادیم در زمان خلیفه اول و دوم از نقل اخبار و روایات رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم جلوگیرى شد، اما در زمان عثمان اندکى این جوّ شکسته گردید، گروهى در مسجد جمع شدند و به نقل روایات مشغول گردیدند، تا آنگاه که موجب اختلاف و تفرقه در بین اصحاب شده و فتنههاى پدید آمد.
معروف است کعبالاحبار، تمیم دارى و وهب بن منبه که هر سه مذهب خود را رها کرده و مسلمان شده بودند، در مسجد رسول خدا مجلس داشتند و اخبار و احادیث ملل و اقوام را براى مردم نقل مىکردند، و قرآن مجید را هم براى مسلمانان تفسیر و شرح مىنمودند و خلیفه هم آنان را آزاد گذاشته بود.
کعبالاحبار یهودى بود و مىگفت: مسلمان شدهام، تمیم دارى مسیحى بود و ادعاى اسلام مىکرد، وهب بن منبه یک ایرانى بود که در یمن متولد شده بود، او هم اظهار مسلمانى مىنمود، این سه نفر میداندار تفسیر قرآن بودند و روایاتى را هم از رسول خدا نقل مىکردند، بهطورى که یکى از روزها بین کعبالاحبار و ابوذر غفارى رحمتاللهعلیه گفتگوهایى شد.
ابوذر هنگامى که دید کعبالاحبار اخبارى در تفسیر قرآن نقل مىکند و مسلمانان را فریب مىدهد، به او گفت: «اى یهودى تو مىخواهى دین و شریعت به من بیاموزى و احکام اسلام را به من تعلیم دهى؟»، در این جا بین آنها سخنانى رد و بدل گردید، و چون جریان روز از کعبالاحبار حمایت مىکرد اعتراضات ابوذر به جایى نرسید.
در زمان معاویه بازار جعل حدیث بسیار رونق گرفت، معاویه گروهى را وادار کرد تا احادیث و اخبارى را جعل کنند و در میان مسلمانان پخش نمایند و روایاتى هم در نکوهش امیرالمؤمنین از زبان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم وضع کنند و مردم را از آن حضرت دور سازند و از مقام و منزلت او بکاهند.
جعل اخبار و وضع روایات که در زمان معاویه آغاز شده بود، در دوره خلفاى بنىمروان رو به فزونى نهاد، روایات بسیاری در زمان بنىامیه توسط گروهى بىایمان و جاه طلب وضع گردید، و این جریان در زمان بنىعباس هم ادامه پیدا کرد و جماعتى به جعل احادیث پرداختند.
منافقان و منحرفان و اطرافیان خلفاء و امراء براى گروهى از اهل حدیث روایاتى جعل کردند و در میان اهل حدیث رواج دادند، براى همین جهت جماعتى از محققان و محدثان کتابهایى در احادیث موضوعه نوشتند و نام جعالان و وضاعان حدیث را در کتابهاى خود ذکر نمودند.
بنا بر مشهور بین محدثان اهل سنت و جماعت تنظیم و تدوین حدیث از زمان بنىمروان شروع شده است و تا عصر عمربن عبدالعزیز کتابى مدون در دست نبوده است، احادیث و روایات سینه به سینه نقل مىشده، اختلافات متون و الفاظ احادیث از همین جا ناشى شده و ضبط آنها متفاوت انجام گرفته است.
ابن سعد در طبقات گوید: نخستین کسى که تصمیم گرفت کتابى در حدیث و سیره تالیف کند، مروان بن حکم بود، او دستور داد اخبار رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را که غیر از طریق ابوهریره بود تدوین کنند، از این روایت معلوم مىگردد که تا آن روز فقط اخبار ابوهریره در میان مردم بوده است و از سایر صحابه حدیثى نبوده.
هنگامى که عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید فرمانى صادر نمود تا اخبار و احادیث رسول اکرم را جمع آورى کنند و در کتابى ثبت نمایند.
با این روایات معلوم مىگردد که تدوین حدیث و سیره از اواخر قرن اول هجرى آغاز شده است.
اما جمع آورى حدیث در مذهب اهل بیت علیهمالسّلام و تدوین و تنظیم آن از امیرالمؤمنین علیهالسّلام آغاز مىگردد. بر اساس اخبار و روایاتى که توسط امامان اهل بیت علیهمالسّلام رسیده، امیرالمؤمنین علیهالسّلام نخستین کسى است که روایات و احادیث رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را جمعآورى نموده و کتاب مخصوصى در این موضوع نوشته بودند، در کتب حدیثى شیعه مانند کافى، من لا یحضرالفقیه، تهذیب و بصائرالدرجات به این موضوع اشاره شده است.
در موارد زیادى آمده که ائمه اطهار علیهم السّلام در بیان یک مسأله شرعى به این کتاب استناد کردهاند و فرمودهاند: در کتاب على علیهالسّلام حکم این مسأله چنین است، این کتاب در نزد فرزندان آن حضرت بود که امامان اهل بیت علیهمالسّلام آن را از هم ارث مىبردند و در مواردى به آن استناد مىکردند.
اخبار و روایات اهل بیت عصمت و طهارت از عصر على علیهالسّلام تا امام عصر عجلالله تعالی فرجهالشریف توسط گروهى از مخلصان و شیعیان حفظ و تدوین گردیده و بهدست ما رسیده است در این میان فراز و نشیبهایى پیش آمده و مشکلاتى پیدا شده و جمعآورى آنها به آسانى انجام نگرفته است.
راویان و محدثان در شهرهاى مختلفى زندگى مىکردند و هر کدام مجموعههائى در موضوعات گوناگون داشتند، مؤلفان و صاحبان کتب و اجزاء هر کدام محضر امامى را درک کرده بودند، در میان آنها کسانى هم بودند که دو امام و یا بیشتر را دیده بودند و از آنها اخذ حدیث کرده و جزوههایى داشتند، این اجزاء و کتب در شهرها و ولایات دور و نزدیک در نزد اشخاص وجود داشت که محدثان مسافرت مىکردند و آن احادیث را بهدست مىآوردند.
در میان اصحاب و یاران ائمه علیهمالسّلام افراد گوناگونى بودند، میزان علم و درک آنها یکسان نبود، اعتقادات آنها با هم تفاوت داشت، افکار و اندیشههاى آنان با یکدیگر همسو نبود، فرقهگرایى هم در میان آنها بود. گروهى از راویان کیسانیه، جماعتى فطحیه و عدهاى واقفیه، افرادى زیدیه و فرقهاى هم اسماعیلیه بودند، گروهى هم با ملحدان و صاحبان اندیشههاى فاسد ارتباط داشتند و اخبار و روایات را طبق میل خود تفسیر و تحلیل مىکردند مانند باطنیه و غلاة.
جماعتى از مبدعان و مخالفان اهل بیت علیهمالسّلام اخبار و روایاتى از قول امامان جعل کردند و در میان مردم پخش نمودند، افراد ساده لوح و یا مغرض هم تحت تاثیر آنها قرار گرفتند و در میان جامعه تشیع اختلاف ایجاد کرده و موجب بروز و ظهور افکار فاسد شدند، که در کتب رجال و حدیث از این فرقهها به تفصیل بحث شده است.
لذا تشخیص حدیث درست از نادرست، صحیح از ضعیف، مرسل از مسند، بسیار کار مشکلى بود، کسانى که مىخواستند اخبار موثوق الصدور را بدست آورند گرفتار مشکلات مىشدند، از همین جا علم رجال و درایه پدید آمد و تحقیق در حالات راویان و محدثان آغاز گردید و کتابهایى در اینباره تالیف شد.[29]
خسارات جبران ناپذیر عدم نقل حدیث [30]
ثبت نشدن حدیث و گردآوری نکردن روایات نبوی، آثار شومی برای امت اسلامی و جوامع بشری به دنبال داشت. از جمله:
یکم. دور کردن مردم از سرچشمه نور
در روایات فراوانی از ائمه(علیهمالسلام) به عنوان یگانه مرجع علمی، سیاسی و دینی یاد شده است که حدیث «ثقلین» نمونهای از آن است. پس از ممنوع کردن ثبت و نقل حدیث و اقدامات گسترده برای بدلسازی، زمینه خانهنشینی ائمه (علیهمالسلام) و دور شدن آنها از حضور فعال در صحنه اجتماع فراهم شد که خواسته اصلی حاکمیت در منع حدیث بود.
در مقابل، خفّاشان شبپرست صحنه سیاست، بازیگران این میدان شدند و این بزرگترین ظلم به بشر بود. نگاهی گذرا به منابع فقهی، تفسیری و روایی مکاتب مختلف، این مطلب را به خوبی اثبات میکند: با آنکه از ابوهریره (سخنگو و ترجمان افکار کعبالاحبار یهودیزاده) بیش از 5370 حدیث نقل کردهاند، روایات منقول از عترت طاهره (علیهمالسلام) در غایت ندرت است؛ حتی از عدد انگشتان دست نمیگذرد و از حضرت علی (علیهالسلام) که به منزله جان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود و از لحظه تولد خود تا ارتحال حضرت رسول وی را همراهی میکرد، تنها 586 روایت نقل کردهاند.[31] کار بدانجا رسید که نه تنها مرجعیت مطلق آن ذوات نورانی (حتی مرجعیت علمیشان) فراموش شد.
دوم. از بین رفتن بسیاری از احادیث
این ضایعه، اثر قهری ثبت نکردن حدیث است و هیچ کس نمیتواند آن را انکار کند و اگر این روند ادامه مییافت، همه احادیث نابود میشد و همین نگرانی، عمربنعبدالعزیز را واداشت که ممنوعیت صد ساله ثبت حدیث را لغو کند، زیرا قویترین حافظهها نیز روزی گرفتار فراموشی میشوند. پرهیز از این خطر، نه تنها اصل نوشتن بلکه وجود نسخههای متعدد معتبر از یک نوشته را اقتضا میکند که اگر یکی از آنها از بین رفت، نسخه دیگری در دست باشد.
سوم. رواج یافتن احادیث جعلی
هیچ معیاری برای تشخیص احادیث صحیح از ناصحیح در دست نبود، زیرا نه نوشتهای جامع همه احادیث وجود داشت و نه کسی بود که تمام احادیث را حفظ باشد، از اینرو هر کس میتوانست بگوید که من از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم چنین و چنان شنیدم یا سخنی را با وسائطی به پیامبر نسبت دهد.
«عبد الکریم بن ابی العوجاء» (ماتریالیست عصر امام صادق علیهالسلام) در پای چوبه دار گفت:
به خدا سوگند! اکنون که مرا میکشید، بدانید که چهارهزار حدیث جعل کردم و در احادیث شما جا دادم. در این احادیث، حلالهایی را حرام و حرامهایی را حلال کردم. چه روزههایی را از شما باطل و چه فطرهایی که شما را وادار به روزه گرفتن کردم.[32]
امام بخاری الجامع الصحیح را از میان ششصد هزار حدیث و «امام احمد حنبل» مسند خود را از میان هفتصد و پنجاه هزار حدیث گردآوردهاند.[33] که طبعاً بسیاری از این احادیث را جعلی میدانستند.
چهارم. نقل به معنا
یکی از آثار ثبت فوری هر کلامی، توان حفظ الفاظ گوینده است؛ اما اگر ثبت آن به تأخیر افتد، به نقل به معنا در قالب الفاظ دیگر تبدیل میشود و هرچه فاصله زمانی بیشتر شود، الفاظ اصلی بیشتر از دست میرود. البته اگر راوی دارای شرایط لازم باشد، نقل به معنا نیز حجیت دارد؛ لیکن تردیدی نیست که حفظ الفاظ گوینده بر نقل به معنا برتری دارد.
پنجم. پیدایش نحلههای گوناگون اعتقادی و فقهی
فتوا دادن بر خلاف نصّ قرآن کریم و محکمات آن بسیار دشوار است، از اینرو چنین فتوایی در غایت ندرت است. سرّش همان مدوّن بودن قرآن کریم و در دسترس همگان قرارداشتن آن است، مگر آنکه به متشابهات آن تمسک شود.[34] ؛ اما مدوّن نبودن احادیث و در دسترس همگان نبودن آن سبب شد که هر کس بر اساس داشتهها و دانستههای خود فتوا بدهد؛ بی آنکه از روایات موجود نزد دیگران و فتوایی که بر اساس آن دادهاند، اطلاعی داشته باشد و بر این اساس نحلههای گوناگونی پدید آمد؛ به ویژه آن که حواس برخی از نحلهسازان دنبال هوسشان میرفت.
ششم. رو آوردن به اجتهاد بیمعیار
اصل، در احکام عملی اسلام تعبّد است؛ یعنی مسلمان باید عملش با اراده الهی که در قالب وحی قرآنی یا وحی بیانی (روایات) ارائه میشود، منطبق باشد. از اینرو تا زمانی که روایت میتواند پاسخگو باشد، نوبت به اجتهاد نمیرسد (مگر آن مباحثی که مربوط به بررسی اصل صدور، یا جهت صدور و یا دلالت روایت باشد).
هرگاه دست فقیه از روایت کوتاه باشد اصطلاحًا میگویند: مسئله، از موارد «ما لا نصّ فیه» است با اصول و قواعدی که از مجموع آیات، روایات، اجماع و عقل به دست میآورد، حکم مسئله مورد نظر (ما لا نصّ فیه) را استنباط میکند.
پیشرفت اسلام در عرصه زمان و پهنه زمین، گسترش دامنه مسلمانان، تضارب آرا و اندیشهها و تعامل فرهنگها با یکدیگر، پرسشهای جدیدی در حوزه فکری و فرهنگی اسلام مطرح کرد که زعمای اندیشهورز باید به آنها پاسخی قانع کننده میدادند؛ لیکن کمبود حدیث صحیح و مقبولْ دست پیشوایان فکری را بست؛ به گونهای که حتی نمیتوانستند اصول و قواعدی ضابطهمند ارائه کنند تا در چهارچوب آنها پاسخ سؤالات خود را بیابند، از این رو به اجتهاد بیبند و بار گراییدند و پاسخ پرسشهای مطرح شده را در قالب قیاس، استحسان، مصالح مرسله، سدّ ذرایع و... ارائه میکردند.
تشخیص حدیث صحیح
از مباحث گذشته معلوم شد که ما ناچاریم به احادیث مراجعه نماییم. اما با احادیث جعلی چه کنیم.
مراجعه به کارشناس
ما در تمام اموری که در زندگی روزمره به وجود میآید به کارشناس مربوطه مراجعه مینماییم. با توجه به گسترش علوم و جزییتر شدن علوم مختلف، کار تخصصی هم جزییتر شده. بهعنوان مثال شاید در گذشته فقط یک رشته پزشکی وجود داشت ولی اکنون پزشکی چندین رشته مختلف دارد و اگر شخصی برای درد چشمش به پزشک گوش مراجعه کند او را فردی کم اطلاع خواهند دانست.
این تخصصی بودن تا حدی مهم است که اگر کسی در رشتهای بهترین عالم هم باشد اظهار نظر وی در رشته دیگر علمی نخواهد بود. بهعنوان مثال اگر بزرگترین فیزیکدان جهان در خصوص شیمی نظریه بدهد همگان کارش را تقبیح خواهند کرد. مگر آنکه وی به همان اندازه که در فیزیک مهارت دارد در شیمی هم مهارت داشته باشد.
اما متاسفانه وقتی به حوزه دین میرسیم که مهمترین بحث علمی است و با آخرت ما در ارتباط است، اصل مراجعه به کارشناس فراموش شده و همگان خود را کارشناس دانسته و به اظهار نظر میپردازند. در حالی که یک عالم دینی که میخواهد حکمی را بیان کند باید در چند رشته از علوم تبحر داشته باشد و این تبحر نیاز به سالیان دراز تحقیق و تفحص و مطالعه و کار علمی در حوزه علوم دینی دارد.
بر اساس آنچه که از آیات و احادیث معتبر و متواتر به ما رسیده است، ما موظفیم در موضوع علوم دینی به عالمان وارسته مراجعه نماییم و آنچه آنان به عنوان دستور خداوند یافتند و به ما اعلام نمودند قابل اجرا بوده و در قیامت مأجور و معذور خواهیم بود.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
« وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلاً ـ و چون به آنان خبرى از امن یا ناامنى برسد آن را پخش مىکنند، و حال آن که اگر آن را به پیامبر و اولیاى امر خود ارجاع مىدادند قطعاً کسانى از آنان که مىتوانند آن را استنباط کنند [صدق و کذب] آن را مىفهمیدند، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود مسلماً جز شمار اندکى، همه از شیطان پیروى مىکردید.»(نساء/83)
در توقیع شریفی هم که مرحوم صدوق از اسحاق بن یعقوب نقل میکند که حضرت ولیعصرعجلاللهتعالیفرجهالشریف در پاسخ به پرسشهای او به خط مبارکشان نوشتند:
« وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُاللَّهِ عَلَیْهِم ـ
در رویدادهایی که اتفاق میافتد به راویان حدیث ما مراجعه کنید زیرا آنها حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنان هستم.»[35]
همچنین در حدیثی که از امام صادق علیهالسلام نقل شده و به مقبولهی عمربنحنظله معروف است؛ میخوانیم:
« مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّه ـ هرکس از شما حدیث ما را نقل میکند و در حلال و حرام ما نظر دارد و احکام ما را میشناسد به حکومت او رضایت دهید همانا من او را حاکم شما قرار دادم پس وقتی او به حکم ما حکم کرد اگر قبول نشود، سبک شمردن حکم خدا و ردّ بر ماست و ردّ ما ردّ خداست و آن در حد شرک به خداست.»[36]
در نتیجه «درست است که دست جاعلان به سوى احادیث اسلامى دراز شده و با انگیزههاى مختلفى به آشفته ساختن احادیث پرداختند، ولى چنان نیست که احادیث صحیح و مجعول و مشکوک ضوابطى نداشته باشد، و نتوان آنها را از هم جدا ساخت؛ بلکه با توجّه به علم رجال و علم حدیث و درایه، این کار کاملاً ممکن است.»[37]
مطالب مرتبط
تحدی قرآن
[1]. نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ ـ ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است. (نحل/89)
[2]. این سؤال را حضرت آیتالله مکارم شیرازی در کتاب "حکومت جهانى مهدى" عجلالله تعالی فرجهالشریف ، ص 127 مطرح و پاسخ آن را بیان داشتهاند.
[3]. کتاب «حکومت جهانى مهدى عجلالله تعالی فرجهالشریف» ، ص 127 نوشته: آیتالله مکارم شیرازی
[4]. در این آیات: العمران/50 ـ شعراء/108 و110 و 126 و 131 و 144 و 150 و 163 و 179 ـ زخرف/63
[5]. اگر چه این آیه توبیخ یهود است ولی نکته موضوع توبیخ است که عبارت از مؤمن بودن به برخی از آیات و کافر بودن به برخی دیگر است.
[6]. در کتب اهل سنت هم به این مطلب اشاره شده. بهعنوان مثال:
الا انّ ما حرّم رسول الله مثل ما حرّم الله. (سنن ابن ماجه، ج 1، ص 6، باب تعظیم حدیث.)
کان جبرئیل ینزل علی النبی (ص) بالسنّة کما ینزل علیه بالقرآن. (سنن دارمی، ج 1، ص 145)
[7]. نرم افزار آثار حجتالاسلام والمسلمین قرائتی ـ مجموعه فیش هاى تبلیغى(3)، حدیث شناسی، ص 1
[8]. خصال صدوق، ج 2، ص 640
[9]. مسند احمد، ج 4، ص 132
[10].إرشاد مفید، ج 2، ص 127
[11]. کشف الغمة، ج 2، ص 437
[12]. این مطلب از کتاب پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص: 281 (نوشته آیتالله مکارم شیرازی) نقل شده است.
[13]. سیره حلى، ج 33، ص 308
[14]. نقل از جامع ترمذى، طبق نقل ینابیع الموده، ص 37
[15]. المراجعات، ص 42
[16]. الصواعق المحرقه، ص 75
[17]. پایان مطالب آیت الله مکارم شیرازی
[18]. این مطلب در بررسی آیه تطهیر (احزاب/33) به وضوح مشخص میگردد.
[19]. مشکوة المصابیح، ص 568 ( چاپ دهلى) و ریاض النفره، ج 2، ص 248 ( به نقل از مسلم و ترمذى)
[20]. نرم افزار آثار حجتالاسلام والمسلمین قرائتی ـ برنامه درسهایى از قرآن سال 78، نگرانىهای پیامبر، ص2
[21]. حضرت آیت الله جوادی آملی ـ تسنیم، ج12 ص 187
[22]. کتاب «حکومت جهانى مهدى» عجلالله تعالی فرجهالشریف ، ص 127 نوشته: آیتالله مکارم شیرازی
[23]. نرم افزار آثار حجتالاسلام والمسلمین قرائتی ـ مجموعه فیشهاى تبلیغى(3)، حدیث شناسی، ص 1
[24]. این مطلب از: «تفسیر نمونه، ج22، ص 158» نقل شده است.
[25]. " صحیح مسلم" جلد سوم کتاب الوصیه حدیث 22 (صفحه 1259) ـ الأمالی (للمفید) النص ؛ ص36
[26]. این ماجرا را در بسیارى از کتب تاریخ اسلامى نوشتهاند و از حوادث مهم تاریخ اسلام است (براى اطلاع بیشتر به کتاب " المراجعات" مراجعه 90 رجوع شود.
[27]. " صحیح بخارى" جلد ششم باب مرض النبى و وفاته صفحه 11
[28]. این مطلب از کتاب «ایمان و کفر» ( ترجمه کتاب الإیمان و الکفر بحار الأنوار جلد 64 / ترجمه عطاردى) ؛ ج 1 ؛نقل شده است. (خلاصه از صفحات 6 تا 28)
[29]. پایان مطلب ترجمه کتاب «ایمان و کفر»
[30]. این مطلب خلاصهای است از صفحات 255 تا 262 جلد چهارم کتاب «ادب فنای مقربان» نوشته حضرت آیتالله جوادی آملی.
[31]. الفِصَل فی الملل و الأهواء و النحل، ج4، ص137
[32]. تاریخ طبری، ج9، ص256؛ ر.ک: الکامل فیالتاریخ، ج6، ص7، حوادث سال 155
[33]. ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج2، ص900
[34]. امیرمؤمنان(علیهالسلام) به ابن عباس نوشت: در مناظره با خوارج به قرآن استدلال مکن، زیرا قرآن تحمّل معانی متعدد را دارد. تو چیزی میگویی و آنها حرفی دیگر [و هر دو به قرآن استدلال میکنید]؛ لیکن با آنها با سنّت [قطعی] جدال کن، چون [براهین واضحی دارد] و فرار از آن ممکن نیست: «لا تخاصمهم بالقرآن، فإنّه حمّالٌ ذووجوه» (نهجالبلاغه، نامه 77)
[35]. برخی از اسناد این روایت عبارتند از: وسائلالشیعه جلد27 صفحه140 ـ بحارالأنوار جلد2 صفحه90 و جلد53 صفحه180 و جلد75 ص380 ـ الاحتجاج، ج2 ص469 ـ إعلامالورى ص452 ـ الخرائجوالجرائح، ج3 ص1113 ـ الغیبةللطوسی ص290 ـ کشفالغمة ج2 ص531 ـ کمالالدین ج2 ص483 ـ منتخبالأنوارالمضیئة ص122
[36]. برخی از اسناد این روایت عبارتند از: الکافی ج1 ص67 ـ تهذیبالأحکام ج6 ص218 و ص301 ـ وسائلالشیعة ج1 ص34 و ج27 ص136 ـ مستدرکالوسائل ج17 ص311 ـ عوالیاللآلی ج4 ص133