چرا قرآن تحریف نشد؟[1]
اهمیت و جایگاه مسئله تحریفناپذیری قرآن
مبحث تحریفناپذیری قرآن از جهات مختلفی مهم و تعیینکننده است و پس از مسئله اعجاز یکی از مباحث زیربنایی در قرآنشناسی محسوب میشود؛ زیرا اگر مصونیت قرآن از تحریف (کاستی، افزایش، تغییر و تبدیلِ مؤثر در معنای آیات) به اثبات نرسد، هرگونه استناد به همه یا بخشی از آیات قرآن مورد تردید قرار میگیرد؛ زیرا احتمال آنکه آیات مورد استناد، تحریف شده و آنچه مقصود خداوند بوده تغییر یافته باشد، منتفی نیست و با چنین احتمالی، استدلال به آنها نتیجهبخش نخواهد بود. علاوه بر این، اعتبار روایات پیامبر و امامان معصوم نیز بهویژه در مقام تعارض روایات با یکدیگر، (تشخیص روایات جعلی) به قرآن متکی است و اگر در قرآن تحریفی رخ داده باشد، اعتبار روایات نیز خدشهدار میشود.
مفهوم تحریف و انواع آن
تحریف از ریشه «حرف» (به معنای لبه، کناره و مرز یک چیز) در لغت، به معنای مایل کردن و منحرف کردن و دگرگون ساختن است[2]، و تحریف سخن، به معنای ایجاد نوعی دگرگونی و انحراف در آن است.
در یک دستهبندی کلی، تحریف هر سخنی از جمله تحریف قرآن را میتوان به دو نوع تحریف معنوی و تحریف لفظی تقسیم کرد. مقصود از تحریف معنوی، برداشت انحرافی از معنای کلام یا تفسیر و توجیه یک سخن، برخلاف مقصود گوینده آن است. این نوع تحریف، بهطور قطع نسبت به قرآن صورت گرفته است.
حضرت علی علیهالسلام در نهجالبلاغه از وقوع چنین تحریفی در زمان خویش، به خدا شکوه میبرد[3] و از وقوع آن در آینده نیز خبر میدهد.[4]
قرآن مجید نیز از وقوع این نوع تحریف در کتابهای آسمانی گذشته در آیاتی یاد کرده است:
« یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ ـ کلمات الهی را از جایگاههایش منحرف میسازند» (نساء:/46)
« یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ ـ کلمات الهی را پس از (استقرار) در جایگاههایش، منحرف میکنند.» ( مائده:/41)
« وَ یحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ ـ سخن خدا را پس از آنکه دریافتهاند، تحریف میکنند» (بقره/75)
در آیات و روایات، از نقطه مقابل تحریف معنوی کتابهای مقدس، با تعبیر « یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ ـ تلاوت آیات چنانکه شایسته آن است»(بقره/121) یاد شده است.
دلایل تحریفناپذیری قرآن
1ـ دلایل قرآنی
الف) آیات تحدی[5]
آیات تحدی دلالت بر این مطلب دارد که همانند هیچ یک از سُوَر قرآن را نمیتوان آورد. (مقصود از سوره، معنای اصطلاحی و متعارف آن نیست، بلکه معنای لغوی آن، یعنی یک قطعه مشخص و برجسته و مستقل از آیات، مد نظر است؛ بنابراین سوره مجموعهای از آیات مرتبط با هم است که یک هدف را دنبال میکند؛ آغاز و انجام، مقدمه و نتیجهگیری و نقطه اوج مشخص دارد؛ خواه یکی از سُوَر صد و چهاردهگانه قرآن باشد یا کمتر از آن) و لازمه عدم امکان آوردن مثل یک سوره، نفی اکثر انواع و شقوق تحریف قرآن است.
توضیح مطلب:
1. نفی تحریف به زیاده یک سوره کامل:
اگر کسی ادعا کند که قرآنی که در دست ماست، یکی از سورههایش در قرآنِ نازل شده بر پیامبر وجود نداشته و بعد اضافه شده است، آیات تحدی این مدعا را نفی میکند؛ زیرا اگر چنین بود، پس باید بتوان مانند آن یک سوره، سورهای فراهم آورد؛ چون آن یک سوره، سخن خدا نیست که نتوان مثل آن را آورد. اما از سوی دیگر میبینیم که در واقع مانند هیچیک از سُوَر قرآن را کسی تاکنون نیاورده و نمیتوان آورد، پس معلوم میشود که در بین سورههای قرآن موجود، سورهای ساخته و پرداخته فکر بشر وجود ندارد.
2. نفی تحریف به زیاده کمتر از سوره:
اگر مدعی تحریف بگوید در سُوَر قرآنی تحریف به این صورت رخ داده که در اجزای یک سوره دخل و تصرف شده، به این شکل که قسمتی از یک سوره از جانب خداست و قسمتی دیگر از آن حذف شده و به جای آن، بخشی از سوی بشر افزوده شده است، آیات تحدی این نوع تحریف را هم نفی میکند؛ زیرا بر فرض که چنین باشد باید بتوان مانند چنین سورهای را آورد؛ به دلیل آنکه بخشی از آن که ساخته فکر انسان است، خدایی و معجزه نیست، پس میتوان مانندش را آورد، و بخش دیگر آن نیز که کمتر از یک سوره است، دلیلی بر عدم امکان همانندآوری آن در دست نیست؛ چون مقتضای آیات تحدی آن است که همانند یک سوره قرآن را نمیتوان آورد. اما میبینیم که امکان آوردن همانند هیچ یک از سور قرآن موجود نیست، پس چنان سوره تحریف شدهای در قرآن وجود ندارد.
3. نفی تحریف به تغییر و تبدیلِ مخلِّ اعجاز:
اگر تحریف ادعایی در زمینه تغییر و تبدیل آیات، در عین حفظ تعداد آیات در سُوَر و کم و زیاد نشدن آنها باشد، و تغییر و تبدیل در حدی باشد که نظم ظاهر یا محتوایی قرآن نازل شده را به گونهای تغییر دهد که تفاوت نظم موجود با نظم اعجازآمیز برای اهل فن روشن باشد، چنین تحریفی را نیز آیات تحدی نفی میکند؛ زیرا در اینصورت، نظم اعجازآمیزی که از سوی خداوند نازل شده بود و امکان آوردن مانندش نبود، به هم خورده و نظمی فروتر از حد اعجاز پدید آمده است و باید بتوان مثل آن را آورد. ولی اگر تغییری باشد که چنین اختلال نظمی را به وجود نیاورد، آیات تحدی آن را نفی نمیکند. [6]
ب) اوصاف قرآن
در این دلیل، سلامت قرآن از تحریف با تکیه بر چند مقدمه به اثبات میرسد:
1. ظهور پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم در بیش از چهارده قرن قبل، ادعای نبوت از سوی آن حضرت، آوردن کتابی به نام قرآن و تحدی کردن به آن از مسلّمات تاریخ است.
2. این موضوع نیز از مسلّمات تاریخ است که قرآنِ رایجِ کنونی فیالجمله همان قرآن ارائه شده از سوی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم است؛ یعنی چنین نبوده که در مقطعی از تاریخِ اسلام قرآن مفقود شده باشد و به جای آن، کتابی همسان یا ناهمسان با آن تألیف شده و بین مسلمانان رواج یافته باشد.
3. با بررسی قرآن کنونی مشاهده میکنیم که قرآن، خود را به اوصاف عامی که مربوط به همه آیات آن میشود، توصیف و به آنها تحدی میکند؛ مانند فصاحت و بلاغت، عدم اختلاف، در برنداشتن هیچ مطلب نادرست و ذکر بودن.
4. دقت در آیات قرآن کنونی این نکته را روشن میسازد که همهی بخشهای آن از این اوصاف عام برخوردار است: همهی آیاتش دارای فصاحت و بلاغت خارقالعاده است؛ بین آنها هماهنگی کامل دیده میشود؛ هیچ مطلب نادرستی در آن یافت نمیشود؛ خبرهای مربوط به گذشته تاریخ و پیشگوییهای مربوط به آینده آن، با واقعیتهای عینی تطابق دارد؛ صفاتی از قبیل نور و هدایت بودن بر تمامی آیات آن منطبق است و جامعترین صفت آن، یعنی «ذکر بودن» بهطور کامل بر همه آیات آن صدق میکند. [7]
با توجه به مقدمات یاد شده، اگر تحریفی مؤثر در معنای قرآن رخ داده بود، این صفات نمیبایست دستکم بر برخی از آیات آن منطبق میشد، ولی چنانکه گذشت، بررسی قرآن، انطباق دقیق این اوصاف را به بهترین وجه بر همه آیات آن نشان میدهد.
ج) آیه حفظ
« إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ ـ ما خود، ذکر (قرآن) را فرو فرستاده، خود نگهبانان آن هستیم». (حجر/9)
این آیه از دو جمله تشکیل شده است: جمله اول، یعنی « إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ »، از نزول قرآن از سوی خدا با دو تأکید « إِنّ و نَحْنُ » و به کار گرفتن ضمیر جمع « نا و نحن» به صورت قطعی و مسلّم خبر میدهد. استفاده از چندین تأکید و ضمیر جمع دلالت بر عظمت کار و ردّ تردید کسانی دارد، که ادعا میکردند قرآن کلام خدا نیست؛ زیرا آیات قبل از آن[8]، اشاره به این نکته دارد که مخالفان اسلام، در نزول قرآن از سوی خدا تردید داشته و آن را انکار میکرده و نیروهای غیر الهی را در این زمینه مؤثر میدانستهاند. خداوند با این تأکیدها و ضمایر جمع، هم عظمت قرآن و نزول آن را تأیید و هم دخالت هر نیروی دیگری را نفی و بر مصونیت قرآن در حین نزول و انتساب آن فقط به خداوند تأکید میکند.
در جمله دوم از آیه، یعنی « وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ »، نیز با ادات تأکید «انّ» و «لامتأکید» و وصف جمع، از نگهبانی و حفظ قطعی و مسلّم قرآن پس از نزول سخن میگوید و با بیان مطلب در قالب جمله اسمیه همیشگی بودن حفظ قرآن را تأکید میکند. نحوه بیان این جمله نیز رفع تردید و نیز عظیم بودن موضوع را میرساند و چون مصونیت قرآن پس از نزول را بهطور مطلق بیان کرده، شامل حفظ قرآن از هرگونه تحریف اعم از زیاده و نقیصه میشود.
توضیح آنکه: آیه شریفه با بهکارگیری صیغه اسم فاعل (حافظون) میگوید ما حفظکننده قرآن هستیم. بدون شک منظور از حفظ این است که این کتاب آنگونه که به ما انتساب دارد، باید به مردم برسد و اگر بخواهد با غیر خود اختلاط پیدا کند، به نحوی که معلوم نباشد کدامش کلام خداست و کدامش کلام خدا نیست، اینجا دیگر حفظ صدق نخواهد کرد، یا اگر چیزی از آن کم شده باشد، باز هم حفظ صدق نخواهد کرد؛ زیرا آن قسمتی که نقص پیدا کرده، خدا از بیان آن غرضی داشته که با وجود آن کلام و رسیدنش به دست مردم، حجت تمام میشد و بدون آن، غرض الهی تأمین نشده و حجت تمام نیست. پس این آیه دلالت دارد بر اینکه قرآن هم از جهت زیاده و هم نقیصه محفوظ از تحریف است.
از سوی دیگر هرچند که آیه شریفه، حفظ قرآن در همه ابعاد را تضمین کرده است، افزون بر این، ظاهر آیه دال بر حفظ قرآن مجید، به عنوان سخن و پیام الهی است، وتفاوتی بین آیات قرآن در این جهت نیست. بنابراین، حفظ کل آیات قرآن مد نظر است و اختصاص دادن آن به مجموعهای خاص از آیات، مانند آیات نازل شده تا زمان نزول آیه مورد بررسی خلاف ظاهر آیه شریفه است و هیچ دلیلی بر آن نیست. چنانکه مقصود از حفظ، همان نگهبانی و مصون داشتن قرآن است و حمل آن بر علم و آگاهی خدا نسبت به قرآن برخلاف ظاهر آیه است؛ زیرا هیچیک از لغتشناسان، حفظ را به معنای علم ندانستهاند و اراده این معنا از این واژه، بدون مصحح و دلیل است، و نیز ظاهر آیه، حفظ قرآن از هر جهت است و اختصاص دادن حفظ قرآن به حفظ آن از مغلوب واقع شدنِ محتوای آن در برابر شبهات مخالفان یا منسوخ شدن یا امکان همانندآوری آن، ادعایی بیش نیست و نمیتوان مفاد آیه را منحصر در آن دانست.
پاسخ به شبهه متشابه بودن واژه ذکر
برخی گفتهاند: مقصود از ذکر در آیه، پیامبر اسلام است، بر این اساس، مفاد این آیه مانند آیه: « وَ اللّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ ـ و خدا تو را از گزند مردم مصون خواهد داشت»(مائده/67)، ضمانت حفظ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از آسیب دشمنان اسلام است. یا دستکم احتمال آن هست که مقصود از ذکر در آیه پیامبر باشد و در این صورت واژه ذکر واژهای متشابه میشود، زیرا قرینهای بر اراده مصداق خاصی از آن وجود ندارد و استدلال به آن برای عدم تحریف قرآن نادرست است.
پاسخ: در آیات فراوانی واژه ذکر با صراحت بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: « وَ أَنْزَلْنا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ ـ و ما ذکر را بهسوی تو فرو فرستادیم تا آنچه را بهسوی مردم نازل شده، برایشان روشنسازی» (نحل/44) در این صورت واژه ذکر، آنگونه که در این شبهه ادعا شده، متشابه و مشترک بین دو مصداق نیست.
افزون بر آن، با توجه به این نکته که در آیه 6 سوره حجر واژه ذکر بهطور صریح بر قرآن اطلاق شده است، مقصود از ذکر در آیه نهم نیز قرآن میباشد؛ زیرا آیه نهم پاسخ نسبت ناروای مطرح شده در آیه ششم است و الف و لام «الذکر» در آیه نهم عهد ذکری است، پس سیاق[9] این آیات هم نافی شبهه یاد شده است.
پاسخ به شبهه مصون بودن قرآنِ موجود در نزد امام معصوم
در این شبهه میگویند: اگر مقصود از حفظ قرآن در آیه « وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ »، حفظ همه نسخههای نوشته شده قرآن باشد، بر خلاف واقعیت خارجی است؛ زیرا در طول تاریخ اسلام بسیاری از نسخههای قرآن بهطور عمد از سوی دشمنان اسلام یا به اشتباه از سوی نویسندگان و ناشران، تحریف شده است؛ و اگر مقصود، حفظ برخی از نسخهها هر چند یک نسخه آن باشد، میتوان با پذیرش تحریف قرآن موجود در میان مسلمانان، معتقد به حفظ نسخه موجود نزد امام زمان علیهالسلام شد و مفاد آیه را ناظر به آن دانست.
پاسخ: هدف قرآن در یک جمله، هدایت انسانها به معارف و دستورالعملهایی است که در این کتاب آمده است تا با اعتقاد و عمل به آن، به سعادت نهایی دست یابند و این هدف با تحریف قرآن میسّر نیست. این هدف اقتضا دارد که قرآن نازل شده بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به گونهای در میان مسلمانان محفوظ و مصون بماند که مسلمانان بتوانند به آن دست یابند تا زمینه فهم، اعتقاد و عمل به آنچه خداوند برای هدایتشان نازل کرده، فراهم آید. چنین مصونیتی به هیچوجه وابسته به آن نیست که برخی یا همه نسخههای قرآن در پارهای از آیات دستخوش تحریف نشود؛ زیرا امکان دارد که با تحریف همه نسخهها در یک مقطع زمانی، مسلمانان از تحریف آن نسخهها و اینکه قرآن واقعی چیز دیگری است، آگاه باشند و بهعنوان مثال از طریق قرآنپژوهان، قاریان و حافظان قرآن، به قرآن واقعی دسترسی داشته باشند. این نکته نیز روشن است که این نحوه از مصونیت، با حفظ یک نسخه در نزد امام معصوم بهویژه در زمان غیبت به دست نمیآید.
د) آیه عزت
آیه دیگری که برای اثبات عدم تحریف قرآن به آن استناد شده، آیه عزت است:
« إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ * لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیم حَمِید ـ به راستی کسانی که چون ذکر (قرآن) برایشان آمد به آن کافر شدند... و به راستی که قرآن کتابی شکستناپذیر است. باطل به هیچ وجه و از هیچسو به آن رو نمیآورد. فرو فرستادهای از سوی خداوند فرزانه و ستوده است.» (فصلت/41و42)
تردیدی نیست که مقصود از ذکر و کتاب در این دو آیه، قرآن مجید است که به سه وصف: « عَزِیزٌ »، « لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ » و « تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیم حَمِید » وصف شده است. دو وصف اول، هر یک، دلالت بر عدم تحریف قرآن و صفت سوم به منشأ و راز این تحریفناپذیری اشاره دارد.
«عزیز» از مادّه عزت و واژه عزت از ارض عزاز (زمین سخت) گرفته شده است؛ از این رو «عزیز» به معنای شکستناپذیر و نفوذناپذیر است.
«باطل» به معنای تباهشونده و تباهکننده است و به هر چیزی که خود به تباهی میانجامد یا امر دیگری را به تباهی میکشاند، اطلاق میشود؛ از این رو چیزهای فاسد شونده و مطالب نادرست و امور بیثبات را باطل مینامند.
« مِنْ بَینِ یدَیهِ و لا مِنْ خَلْفِهِ » در آیه، یا به معنای پیشرو و پشتسر از نظر زمانی است و مقصود هنگام نزول آیات و پس از نزول آن است، یا رویهمرفته به معنای به هیچوجه و از هیچجهت است و دلالت بر نفی کامل دارد.
اکنون با توجه به نکات یاد شده میگوییم صفت عزیز به تنهایی بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت دارد؛ زیرا تحریف، نوعی شکستپذیری و نفوذپذیری است که با «عزیز بودن» قرآن سازگاری ندارد.
از صفت دوم « لا یأْتِیهِ الْباطِلُ » نیز به خودی خود، عدم تحریف قرآن به خوبی استفاده میشود؛ زیرا با توجه به اعجاز و حق بودن قرآن، هرگونه تغییری که اعجاز و معارف آن را دگرگون سازد، مصداق باطل (تباهشونده و تباهکننده) است که راه یافتن آن به قرآن در این جمله بهطور کلی در هر زمان و از هر جهت، منتفی دانسته شده است؛ همچنین این صفت، هرگونه حذفِ آیات قرآن نازل شده را از قرآن موجود نفی میکند؛ زیرا اگر خداوند اراده کرده که آن معارف در اختیار بشر قرار گیرد، حذف شدن آن آیات، مصداق بارز روی آوردن باطل به قرآن نازل شده بهشمار میآید.
جمله پایانی این آیه، یادآور این نکته است که قرآن، به این دلیل قابل تحریف و شکستپذیر نیست که فرودآمده از سوی خداوند فرزانه و ستودهای است که کارهایش دارای هدف معقول و متناسب است و خود همهی کمالها را دارد.
مقایسه آیه عزت با آیه حفظ، تفاوت نحوه بیان و مفاد دو آیه را با یکدیگر آشکار میکند. در آیه حفظ سخن از نگهبانی خداوند از قرآن به میان آمده بود، ولی در این آیه، نفوذناپذیری خود قرآن مطرح شده است و مفاد این دو آیه آن میشود که سلامت قرآن، هم از درون (به لحاظ نفوذناپذیری) و هم از برون (به دلیل نگهبانی خداوند) تأمین شده است. نگهبانی خداوند از قرآن روشن است، ولی نفوذناپذیری کتاب نیاز به اندکی توضیح دارد. چرا قرآن نفوذناپذیر است و کدام ویژگی قرآن آن را از نفوذ آسیبرسانان مصون نگه میدارد؟
راز نفوذناپذیری قرآن
با توجه به آنچه در اولین دلیل قرآنی عدم تحریف (آیات تحدی) گذشت، روشن میشود که آن ویژگی، اعجاز قرآن است. اعجاز قرآن، راز نفوذناپذیری و راه نیافتن باطل به آن است. اعجاز قرآن، به کاربرد حروف خاص، کلمات ویژه، و جملات کوتاه (فعل و فاعل، مبتدا و خبر، حال و ذوالحال و امثال آن) وابسته نیست؛ زیرا امور یاد شده در زبان عرب و دستکم در اشعار فصیحان عرب قبل و بعد از نزول قرآن، فراوان یافت میشود. اعجاز قرآن در «محتوای غنی و معارف هماهنگ و سراسر حق آن» و «در نظم خاصی است که بر مجموعه آیات و جملات یک سوره و مفاد آنها حاکم است»؛ چنانکه برجستگی یک غزل برجسته یا یک نثر ادبی ممتاز، متّکی به مفردات و ترکیبهای آن نیست، بلکه از نظم خاصی که بر مجموعه آنها حاکم است سرچشمه میگیرد. اگر نظم و محتوای ویژه قرآن فوق توان بشر است، هرگونه دستکاری بشر در این آیات که به آن محتوا و نظم آسیب رساند، قرآن را فروتر از حد اعجاز و در نتیجه، قابل همانندآوری خواهد کرد؛ ولی بررسی قرآن نشان میدهد که قرآن معجزه است و همانند آن را نمیتوان آورد؛ کما اینکه تاریخ قرآن هم حاکی از عجز و شکست معارضان و هماوردجویان در آوردن مثل یک سوره است. بنابراین، باور داشتن اعجاز قرآن، ملازم با اعتقاد به عدم تحریف آن است.
2ـ دلایل روایی تحریفناپذیری قرآن
روایاتی که برای اثبات سلامت قرآن از تحریف، به آنها استدلال شده فراوان است. برخی از آنها عبارتاند از:
الف) حدیث معتبر ثقلین که به صورت متواتر[10] در منابع روایی شیعه و اهلسنت نقل شده است. در این حدیث آمده است: قرآن و اهلبیت علیهمالسلام دو گوهر گرانسنگی هستند که مادام که امت اسلام به آن دو چنگ زنند، هرگز گمراه نخواهند شد. در صورتی که اگر قرآن تحریف شده بود چنگ زدن به آن نهتنها مانع گمراهی نمیشد، بلکه خود گمراهکننده بود.
ب) روایات فراوان توصیهکننده به محور و محک قرار دادن قرآن در بازشناسی آرا، تمایلات و جریانات فکری و اجتماعی حق از باطل؛ مانند روایت نبوی که میفرماید:
« فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآن ـ آنگاه که فتنهها (جریانات فکری و اجتماعی منحرف) چونان پارههای شب تیره بر شما مشتبه شدند بر شما باد به قرآن» [11]ج) روایات تأکیدکننده به محک زدن روایات با قرآن و کنار گذاردن روایات مخالف قرآن. مانند حدیثی که از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نقل شده که فرمودند:
« تَرْکُکَ حَدِیثاً لَمْ تُرْوَهُ خَیْرٌ مِنْ رِوَایَتِکَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصِهِ ... فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوه ـ از دست دادن و رها کردن حدیثی که آنرا نقل نکردهای بهتر است از نقل کردن حدیثی که اطلاع کافی از آن نداری... پس روایتی را که با کتاب خدا موافق است، انتخاب کنید (و آن را مبنای فکر و عمل خویش قرار دهید) و روایتی را که با کتاب خدا مخالفت دارد واگذارید.» [12]
د) روایات فراوانی که با صراحت یا با ملازمه قطعی بر تحریفناپذیری قرآن در زمان امامان علیهمالسلام دلالت دارد[13] و ظاهر آنها سلامت قرآن در طول تاریخ است؛ مانند روایتی که در آن از امام صادق علیهالسلام درباره قرآن سؤال میشود و حضرت در پاسخ میفرماید:
ِ« هُوَ کَلَامُ اللَّهِ وَ قَوْلُ اللَّهِ وَ کِتَابُ اللَّهِ وَ وَحْیُ اللَّهِ وَ تَنْزِیلُهُ وَ هُوَ الْکِتَابُ الْعَزِیزُ الَّذِی لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِید (فصلت/42) ـ آن کلام خدا، گفتار خدا، کتاب خدا، وحی خدا و نازل شده از سوی اوست و آن کتاب نفوذ ناپذیری است که باطل به هیچوجه به آن رو نمیآورد و نازل شده از حکیم حمید است».[14]
3. شواهد تاریخی بر عدم تحریف قرآن
در شواهد تاریخی بر جایگاه و اهمیت ویژه قرآن در میان مسلمانان و جاذبه فصاحت و بلاغت قرآن برای عرب معاصر نزول و اهتمام مسلمانان به توصیههای پیامبر بر تلاوت، کتابت و حفط قرآن تأکید میشود.
در مورد شواهد تاریخی عدم تحریف، اموری از این قبیل مطرح است:
الف) حافظه شگفتانگیز عرب معاصر با قرآن و علاقه زایدالوصف آنان به قرآن به دلیل فصاحت و بلاغت و آهنگ معجزهآسای آن؛
ب) انس فراوان مسلمانان با قرآن و حفظ و تلاوت آن؛
ج) تقدس قرآن نزد مسلمانان و حساس بودن آنان نسبت به هر گونه تغییر در آن؛
د) دستورها و توصیههای ویژه پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مورد تلاوت، کتابت، حفظ و جمعآوری قرآن و اهتمام مسلمانان به این دستورات؛
ه) مطرح نشدن تحریف قرآن در ضمن انتقاداتی که به زمامداران پس از رسول خدا شده است.
بررسی دلایل معتقدان به تحریف
معتقدان به تحریف قرآن به برخی از آیات و روایات برای اثبات تحریف استدلال کردهاند که به اختصار به ذکر و بررسی بعضی از آنها میپردازیم.
الف) آیات و روایات بیانگر مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین
در برخی از آیات و روایات به مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین اشاره شده است؛ مانند: « لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق ـ حتماً شما بر حالتی پس از حالتی سوار میشوید» (انشقاق/19)
یا این روایت: « کُلُ مَا کَانَ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَةِ یَکُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مِثْلُهُ ـ هرچه در امتهای گذشته وجود داشته در این امت همانند آن تحقق خواهد یافت.» [15]
ادعا شده است که آیه و روایت پیشین و آیات و روایات مشابه آن، مانند آیات «سنت الهی»[16] دلالت دارند که امت اسلام، همانند امتهای گذشته سیر خواهد کرد و جریاناتی که در آن امتها رخ داده، در این امت نیز رخ میدهد و چون یکی از جریانهای مهم امتهای گذشته، تحریف کتابهای آسمانی آنهاست، پس کتاب آسمانی این امت نیز تحریف میشود.
اگر از مناقشه در سند روایات یاد شده صرف نظر شود[17] و دلالت این آیات و روایات بر همانندی امت اسلام با امت های پیشین در همه امور پذیرفته شود[18]، مقتضای آن، صرفاً وقوع تحریف در قرآن در طول تاریخ پس از پیامبر اکرم است؛ ولی به هیچوجه زمان تحقق تحریف را مشخص نمیکند، و چه بسا تا زمان تحقق آن، سالیان طولانی باقی مانده باشد؛ بنابراین هیچ دلالتی بر تحریف قرآن موجود ندارد.
علاوه بر آن، همانندی در همه امور با امتهای گذشته، موارد نقض فراوانی دارد که در آیات و روایات به آن تصریح شده است؛ مانند: گوسالهپرستی، شکافته شدن رود نیل و غرق شدن فرعون و لشکریانش، حکومت گسترده حضرت سلیمان، سرگردانی چهل ساله بنیاسرائیل در بیابان، مسخ شدن جمعی از بنیاسرائیل، جریان گاو بنیاسرائیل و مسئله خاتمیت پیامبر اسلام. پس این همانندی عمومی استثناپذیر است و با توجه به دلایل عدم تحریف قرآن، تحریف نشدن قرآن یکی از موارد استثنای این آیات و روایات است.
افزون بر آن، از نمونههای ذکر شده در این روایات استفاده میشود که مقصود از این آیات و روایات، نوعی مشابهت است[19]، نه مشابهت تام و کامل و در این صورت، در خصوص مسئله تحریف میتوان گفت: تحریف معنوی کتاب یا بیاعتنایی به آن در مقام فهم و عمل، مورد مشابه با تحریف کتابهای انبیای گذشته بهشمار میآید.
ب) روایات بیانگر تحریف قرآن
روایات فراوانی داریم که طبق نظر مدعیان تحریف، از تحریف قرآن بهطور کلی سخن به میان آورده یا در آنها آیات قرآن به گونهای دیگر تلاوت شده[20] و نشان تحریف شدن آن آیات در قرآن موجود مشهود است.
اکثر قریب به اتفاق این روایات که ادعای تواتر آنها شده، معتبر نیستند و مجموع روایات معتبر آنها نزدیک به چهل روایت است. برخی از این مجموعه تکراری است؛ بسیاری از آنها مطالب تفسیری و ذکر مصداق و شأن نزول و نقل به معنا و اقتباس است و در بعضی از آنها نیز تعابیری کلی بهکار رفته که شمول آنها نسبت به تحریف لفظی نیازمند دلیل دیگری است.
فقط یک روایت صحیح[21] در این مجموعه وجود دارد که ظاهر، بلکه صریح آن حذف شدن نزدیک به دو سوم از قرآن مجید است.
در این روایت آمده است: « إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِی جَاءَ بِهِ جَبْرَئِیلُ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آیَة ـ به راستی، قرآنی را که جبرئیل علیهالسلام به سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آورد، هفده هزار آیه بوده است.» [22]
این روایت در کتاب وافی بدون واژه «عشر» به این صورت «سبعة آلاف آیة» نقل شده[23] و مفاد آن هفت هزار آیه میشود که نزدیک به شماره آیات قرآن موجود است. [24]
افزون بر آن، مقصود از این روایت، میتواند متن قرآن همراه با توضیح و تفسیر آن، که جبرئیل از سوی خدا برای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آورده است، نیز باشد.[25]
حضرت آیتالله جوادی آملی نیز در این خصوص فرموده است:
صحّت تحریف به کاستی، از دو جهت به اعجاز قرآن صدمه میزند:
یکم: میدانیم که قرآن حتی به آوردن یک سوره همسان با سورههای قرآن، تحدّی کرده است[26] و این تحدی وقتی کامل است که همه قرآن در دست باشد؛ پیداست که با احتمال تحریف به کاستی، این هماوردطلبی ناتمام است؛ زیرا خصم میتواند ادعا کند: شاید بتوان به سورههای حذف شده هماوردی کرد؛ درست است که نمیتوانیم سورهای همسان سورههای موجود قرآن عرضه کنیم، اما از کجا معلوم که نسبت به سورههای حذف شده نیز چنین باشد؟!
از طرفی برای سقوط اعجاز قرآن، ضرورت ندارد به هماوردی یقین پیدا کنیم؛ صرف احتمال کافی است؛ بلکه امکان ارائه سورهای همسان قرآن، برای اسقاط اعجاز آن بس است؛ همانگونه که برای ساقط کردن قرآن از اعتبار و حجّیت، یقین به تحریف آن لازم نیست؛ بلکه احتمال تحریف مآلاً به نابودی اعجاز قرآن میانجامد.
بنابراین برای دفاع از اعجاز قرآن میبایست احتمال هرگونه تحریف را هرچند به کاستی، بهطور قطع مردود دانست.
دوم: یکی از مواردی که قرآن بر اعجاز خود تأکید کرده است، نفی اختلاف میان آیات متعدد آن است که در شرایط مختلف، اعم از سختی و آسانی، جنگ و صلح، بیابان و شهر و... و طی سالیان متمادی نازل شده است[27]؛ فحص و جستوجو از هماهنگی میان آیات و عدم اختلاف، زمانی میسّر است که همه سورهها، آیات، اجزاء، کلمات و حروف قرآن، حاضر و برای تدبرکنندگان مشهود باشد. براین اساس، چنانچه از قرآن حتی یک حرف حذف شده باشد، خصم میتواند چنین ادعا کند: شاید همان حرف حذف شده با بخش موجود قرآن منافات داشته باشد؛ چگونه میتوان با فقدان بخشی از اجزاء قرآن، ادّعای هماهنگی کامل و عدم اختلاف میان آنها را نمود؟
بنابراین با پذیرش اعجاز قرآن در زمینه هماهنگی و عدم اختلاف، اطمینان یا احتمالِ تحریف به کاستی نابود میشود.[28]
روایات تلاوت سوره کامل در نمازها
شیعه قرائت سوره کامل را در نماز پذیرفته است؛ یا وجوباً یا ندباً. [29]
براین اساس، مدعا این است: اگر سورههای قرآن تحریف شده باشد، به این معناست که تعدادی از آیات آنها افتاده است؛ پس سوره کامل در قرآن نیست، مگر تعدادی محدود، مانند سوره «فاتحه» و «توحید». در این صورت، حکم وجوبی یا استحبابی قرائت سوره کامل در نماز، محدود به همین تعداد مصادیق خواهد شد؛ در حالی که در روایات و نیز سخنان فقهاء چنین محدودیتی نیامده است.
طبق مدعای طرفداران تحریف قرآن، امامان معصوم علیهمالسلام میدانند که قرآن تحریف شده است؛ اگر چنین است، پس چگونه از مسلمانان میخواهند که پس از سوره «فاتحه» در نماز سورهای کامل بخوانند.
شاید گفته شود: حکم قرائت سوره کامل نسخ شده است؛ یعنی در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم سوره کامل لازم بود؛ بعدها که قرآن تحریف شد این حکم نسخ شد و قرائت سوره ناقص نیز کافی است، ولی این ادعا مردود است؛ زیرا حکم قرائت سوره کامل از زبان ائمه معصوم علیهمالسلام نقل شده است؛ بنابراین نسخی در کار نیست. از سوی دیگر، نسخ شریعت از سوی ائمهمعصوم علیهمالسلام معنا ندارد.
ممکن است ادعا شود: حکم کفایت قرائت سوره ناقص از باب قاعده میسور است؛ «المیسور لایسقط بالمعسور»؛ طبق این قاعده، عدم امکان قرائت سوره کامل در نماز به معنای سقوط قرائت سوره کامل و نسخ آن نیست؛ بلکه به معنای کفایت قرائت مقدار باقی مانده از هر سوره است که در مصحف کنونی وجود دارد.
این سخن نیز مردود است؛ زیرا قاعده میسور در جایی کارآمد است که معسور در دست نباشد. باری، اگر هیچ سوره کاملی در دست نباشد، میتوان از باب قاعده میسور به سوره ناقص اکتفا کرد؛ در حالی که مدّعی تحریف میپذیرد که سورههایی چون «قدر» یا «ناس»، کامل است و آیهای از آن نیفتاده است؛ بنابراین لازم است نمازگزار تنها این سورههای کامل را بخواند؛ در حالی که در روایات و نیز در سخن فقهاء چنین محدودیتی نیست.[30]
(دقت کنید که این استدلال این موضوع را که « برخی آیات قرآن در جای صحیح خود قرار نگرفته است» را نیز نفی میکند.)
امام خمینی رحمتاللهعلیه نیز در اینباره فرموده است:
« اگر مطلب همان باشد که محدث نوری و هم مشربهای او میگویند، مبنی بر اینکه قرآن از ذکر اهلبیت و فضایل ایشان و یاد کرد امیرمؤمنان و اثبات وصایت و امامت ایشان لبریز بوده است، چرا امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام و سلمان، ابوذر، مقداد و عمار و سایر اصحاب، حتی به یکی از این آیات نازل شده که خود برهانی برّنده بود، احتجاج نکردهاند؟! با آنکه آنان هماره برای اثبات خلافت حضرت علی علیهالسلام استدلال میکردهاند. آیا جای این سؤال نیست که با وجود آیات قرآن در اثبات ولایت علیبنابیطالب علیهالسلام چرا ایشان به احادیث نبوی تمسک میجستند؟ و اگر قرآن از نام امیرمؤمنان و اولاد معصوم علیهمالسلام آن حضرت علیهالسلام و یادکرد فضایل و اثبات خلافت ایشان لبریز بود، چرا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حجةالوداع و آخر عمر شریف خود و پایان نزول وحی الهی، از تبلیغ رسمی ولایت و تعیین شخص ولی و خلیفه بیمناک بود؛ تا حدّی که قرآن با عبارت « وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس ـ خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مىدارد» (مائده/67) به ایشان آرامش داد و چرا پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم به هنگام وفات خود برای تصریح نام حضرت علی علیهالسلام قلم و دوات خواست؟ آیا میپنداشت اثر کلام نبوی از اثر وحی الهی بیشتر است.[31]
مصحف حضرت علی علیهالسلام
وجود مصحف حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام از مسلّمات تاریخ و روایات است. بر اساس این منابع، امام علی علیهالسلام بنا به فرمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم مبنی بر جمع قرآن، پس از رحلت پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم سوگند یاد کرد تا گردآوری قرآن از خانه جز برای نماز خارج نشود؛ آنگاه پس از مدتی قرآن گرد آورده را به گروهی از صحابه و مسلمانان که در مسجد حاضر بودند ارائه کرد، ولی برخی از آنان گفتند که ما را به مصحف شما نیازی نیست. امام علی علیهالسلام از این برخورد متأثر شد و فرمود: دیگر این قرآن را نخواهید دید تا زمان قیام قائم ما علیهالسلام.
این مطلب به صورتهای مختلف در منابع تاریخی و روایی دو فرقه شیعه و سنی آمده است.
بسیاری از عالمان هر دو فرقه شیعه و سنی گفتهاند، مصحف حضرت امیرمؤمنان از چند جهت با مصحف کنونی تفاوت داشته است:
1. از نظر نظم و چینش آیات و سورهها؛ به گونهای که امام علیهالسلام آیات و سورهها را در مصحف خود بر اساس نزول قرآن تنظیم کرد؛ در حالی که این امر در مصحف کنونی لحاظ نشده است.
2. مصحف حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام حاوی تفسیر و تأویل آیات و تبیین شأن و سبب نزول و مشخص کردن آیات ناسخ از منسوخ، عام از خاص، مطلق از مقید و... بوده است؛ در حالی که این امر، ناظر به تفسیر و علوم قرآن است؛ نه خود قرآن؛ از اینرو در مصحف کنونی دیده نمیشود.
امام باقر علیهالسلام در اینباره چنین میفرماید: « مَا ادَّعَى أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ کَمَا أُنْزِلَ إِلَّا کَذَّابٌ وَ مَا جَمَعَهُ وَ حَفِظَهُ کَمَا نَزَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ ع ـ هیچکس جز شخص کذّاب و دروغگو نمیتواند ادّعا کند که او تمام قرآن را طبق آنچه نازل شده جمع کرده است؛ زیرا تنها علی بنابیطالب علیهالسلام و ائمه پس از ایشان قرآن را طبق آنچه خداوند متعال نازل کرده است، جمع و حفظ کردهاند.» [32]
نیز آن حضرت فرمود: « مَا یَسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یَدَّعِیَ أَنَ عِنْدَهُ جَمِیعَ الْقُرْآنِ کُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَیْرُ الْأَوْصِیَاء ـ هیچ کس جز اوصیای رسول اکرمصلیاللهعلیهوآلهوسلم نمیتواند ادعا کند که تمام قرآن، اعم از ظاهر و باطن او نزد اوست.» [33]
علامه طباطبایی رحمتاللهعلیه در تبیین این روایت گفته است:
جمله « أَنَ عِنْدَهُ جَمِیعَ الْقُرْآنِ کُلِّهِ »، گرچه ظهور در لفظ قرآن و نیز به تحریف اشاره دارد، اما تقیید آن به عبارت: « ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ » نشان آن است که مقصود از همه قرآن، هم معانی ظاهری است که قابل فهم به صورت عادی است و هم معانی باطنی است که از فهم عادی پوشیده است. همچنین در روایت پیشین در فقره « مَا جَمَعَهُ وَ حَفِظَهُ » تقیید جمع به حفظ، نشانِ همین امر است.[34]
شیخ صدوق نیز در اینباره گفته است: «آنچه به صورت غیر قرآنی وحی شد، اگر به قرآن افزوده شود، شمار آیات آن هفده هزار آیه خواهد شد...؛ چنانکه امیرمؤمنان مجموع آنها را گردآورد و هنگامی که آن را عرضه کرد، فرمود: این کتاب پروردگار شماست طبق آنچه که بر پیامبرتان نازل شده است و در آن حرفی افزوده یا کم نشده است.»[35]
طبق گفتار شیخ صدوق گرچه در مصحف حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام شمار آیات بیش از مصحف کنونی بود، اما آن آیات بهعنوان وحی بیانی آیات قرآن نازل شده بود؛ نه وحی قرآنی. در حقیقت، قرآن دارای دوگونه وحی بوده است:
1. وحی قرآنی که براساس آن، آیات با عنوان قرآن فرود آمده است و این درست برابر آیات مصحف کنونی است.
2. وحی بیانی که جبرئیل آنها را بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم به عنوان تفسیر و تبیین آیات فرود آورد و حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام مجموع آنها را با تعلیم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مصحف خود نگاشت.
بنابراین وجود آیات بیانی در مصحف حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام که بهعنوان تفسیر ظاهر یا تأویل باطن فرود آمده است، به معنای برخورداری مصحف آن حضرت از آیاتی فزونتر از آیات مصحف کنونی نیست.[36]
قرآن کامل نزد ائمه است
گاه افزون بر وجود مصحف حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام به روایاتی از آن حضرت تمسک میشود که طبق آنها تمام قرآن اعم از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، ظاهر و باطن، تفسیر و تأویل آن تنها نزد ائمه علیهمالسلام است و هر کس ادعا کند که همه قرآن نزد اوست دروغگوست. مرحوم کلینی در بابی بهعنوان: « باب انه لم یجمع القرآن کلّه إلّا الأئمة علیهمالسلام و إنهم یعلمون علمه کلّه» شش روایت در این زمینه آورده است.[37]
این روایات دو دستهاند:
1. روایاتی که طبق آنها همه قرآن نزد ائمه علیهمالسلام است. این امر ربطی به ظاهر آیات قرآن ندارد؛ مقصود از اینکه محکم و متشابه، تأویل و تنزیل قرآن و... پیش امام علیهالسلام است، یعنی اگر کلیات و مطلقات در قرآن آمده است، خدای سبحان به وسیله وحی بیانی رسولش را در جریان آن موارد جزیئی، تخصیصها و تقییدها گذاشت و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز این اسرار را برای حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام تبیین کرد. به چنین جریانی تأویل یا تفسیر قرآن میگویند؛ چنانکه از خود آن حضرت نقل شده است:
« وَ اللَّهِ مَا نَزَلَتْ آیَةٌ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمْتُ فِیمَ أُنْزِلَتْ وَ أَیْنَ أُنْزِلَتْ إِنَّ رَبِّی وَهَبَ لِی قَلْباً عَقُولًا وَ لِسَاناً سَئُولا ـ هیچ آیتى از آیات الهى سمت نزول نیافته الّا که من دانستم که در شأن که نازل شد و در کجا فرود آمد، حق سبحانه و تعالى به من قلب دانا و لسان گویا و پرسشگر کرامت فرموده است.»[38]
2. روایاتی که برپایه آنها ترتیب مصحف حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام غیر از ترتیب مصحف کنونی است. امام علی علیهالسلام آیات و سورهها را بر اساس نزول آنها مرتب ساخت؛ یعنی مثلاً سورههای مکی را بر اساس سالهای نزول در آغاز قرآن قرار داد؛ سپس سورههای مدنی را مرتب کرد.
پیداست که این دست از روایات نیز دلالتی بر تحریف ندارند؛ زیرا اکنون نیز میان صاحبنظران و متفکران قرآنی اختلاف است که آیا ترتیب مصحف کنونی توقیفی است یا اجتهادی؛ حتی پارهای از مفسران اهل سنت کوشیدهاند با بههم ریختن ترتیب سورهها و تنظیم جدید آنها براساس قرائن تاریخی، آیات و سورهها را بر اساس ترتیب نزول آنها تفسیر کنند؛ بهعنوان مثال در جلد اول تفسیر آنها سورههای علق، مدثر، مزمل و... آمده است. از علماء مصر نیز استفتاء کردند که آیا تفسیر قرآن بر اساس نزول جایز است؟ آنان چنین کاری را جایز دانستند. حق هم همین است که چنین تفسیری مادامی که عوارض جنبی نداشته باشد و از حدّ تفسیر به تدوین قرآن نرسد، نه تنها نامشروع نیست بلکه ممکن است این کار تا حدودی به فهم مدالیل آیات و سیاق آنها کمک کند.
به هر روی، ارائه نظمی جدید از آیات و سورههای قرآن در مصحف حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام به هیچ وجه مستلزم تحقق تحریف در مصحف کنونی نیست.[39]
سه دیدگاه درباره تنظیم قرآن[40]
در میان کسانی که معتقد به عدم تحریف قرآن هستند، درباره تنظیم قرآن سه نظر وجود دارد که هر کدام طرفدارانی در بین علما دارد.
نظریه اول میگوید قرآن به لحاظ جابهجایی آیات و سورهها با آنچه باید باشد متفاوت است و ترتیب قرآن فعلی بهطور کامل صحیح نیست.
این گروه معتقدند چون چیزی به قرآن اضافه یا از آن کاسته نشده (و تحریف به معنای تغییر در آیات است که چنین چیزی اتفاق نیفتاده است)، جابهجایی سورهها یا آیات مصداق تحریف قرآن نیست.
اما نظریه دوم بیان میکند که قرآن بدون هیچگونه تغییری و به همین شکل که در حال حاضر موجود است به دستور پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم تنظیم شده است.
ونظریه سوم تلفیقی از این دو نظر است.
نظریه اول: ترتیب آیات و سورهها صحیح نیست
این نظریه دو بخش دارد:
1ـ برخی سورههای قرآن جابهجا شده و ترتیب آن صحیح نیست.
2ـ برخی آیات قرآن در جای صحیح خود قرار نگرفته است.
علامه طباطبایی از کسانی است که معتقد است ترتیب سورهها و آیات تغییر کرده است. علامه پس از نقل روایات متعدد و نقد و بررسی آنها مینویسد:
ترتیب سورههای قرآن کار صحابه بوده است
ترتیب سورههاى قرآنى در جمع اول کار اصحاب بوده، و همچنین در جمع دوم[41] و در بعضى آمده که عثمان سوره انفال و برائت را میان اعراف و یونس قرار داد، در حالى که در جمع اول بعد از آن دو قرار داشتند.
و نیز به دلیل روایاتى که داشت ترتیب مصاحف سایر اصحاب با ترتیب در جمع اول و دوم مغایرت داشته، بهعنوان مثال: روایتى که مىگوید مصحف على علیهالسلام بر طبق ترتیب نزول مرتب بوده و چون اولین سورهاى که نازل شد سوره علق بود در قرآن على علیهالسلام هم اولین سوره، سوره علق و بعد از آن مدثر و بعد از آن نون، آن گاه مزمل، آن گاه تبت، پس از آن تکویر و بدین طریق تا آخر سورههاى مکى و بعد از آنها سورههاى مدنى قرار داشته است. و این روایت را صاحب الاتقان از ابنفارس نقل کرده. [42]
و در تاریخ یعقوبى ترتیب دیگرى براى مصحف آن جناب ذکر شده است. [43]
و از ابن اشته نقل کرده که او ـ در کتاب المصاحف ـ به سند خود از ابىجعفر کوفى ترتیب مصحف ابى را نقل کرده که به هیچ وجه شباهتى با قرآنهاى موجود ندارد. [44]
و همچنین وى به سند خود از جریر بن عبد الحمید ترتیب مصحف عبد اللَّه بن مسعود را نقل کرده که با قرآنهاى موجود مغایرت دارد. عبد اللَّه بن مسعود اول از سورههاى طولانى شروع کرده و پس از آن سورههاى صدى و آنگاه مثانى و آنگاه مفصلات را آورده. [45] و حال آنکه قرآنهاى موجود اینطور نیست. قرآنهاى موجود در بین مسلمین در این عصر ترتیب فصولش همانطور است که قرآن عبد اللَّه بن مسعود بود، یعنى در این قرآنها نیز اول سورههاى طولانى و سپس سورههاى صد آیه و آن گاه مثانى، و در آخر مفصلات قرار گرفته، لیکن باز با قرآن ابن مسعود از نظر تقدم و تأخر سورههاى هر فصلى مغایرت دارد.
در مقابل این قول که ما اختیار کردیم قول بسیارى از مفسرین است که گفتهاند ترتیب سورههاى قرآن توقیفى و به دستور رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده، و آن جناب به اشاره جبرئیل و به امر خداى تعالى دستور داده تا سورههاى قرآنى را به این ترتیب بنویسند. حتى بعضى از ایشان آنقدر افراط کرده که در ثبوت این مطلب ادعاى تواتر نمودهاند. ما نمىدانیم این اخبار متواتر کجاست که به چشم ما نمىخورد.
ترتیب آیات قرآن نیز توقیفى نبوده و بدون دخالت صحابه انجام نشده است
از ظاهر روایاتى که داستان جمعآورى نوبت اول را نقل مىکند بر مىآید که اصحاب در این کار اجتهاد و نظریه و سلیقه خود را بهکار زدهاند.
و اما روایت عثمان بن ابىالعاص از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم که فرمود:
« جبرئیل نزد من آمد و گفت باید آیه: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ...(نحل/90) را در فلان موضع از سوره جاى دهى »[46] بیش از این دلالت ندارد که عمل رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در پارهاى آیات چنین بوده باشد، نه در تمام آنها.
و به فرض هم که تسلیم شویم و قبول کنیم که روایت چنین دلالتى دارد ربطى به قرآن موجود در دست ما ندارد، زیرا روایاتى که در دست داریم دلالت ندارد بر مطابقت ترتیب اصحاب با ترتیب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم. و صرف حسن ظنى که ما به اصحاب داریم باعث نمىشود که چنین دلالتى در آن روایات پیدا شود. بله این معنا را افاده مىکند که اصحاب تعمدى بر مخالفت ترتیب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در آنجا که علم به ترتیب آن جناب داشتهاند نورزیدهاند، و اما آنجایى که از ترتیب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم اطلاعى نداشتند باز مطابق ترتیب او سورهها و آیهها را ترتیب داده باشند از کجا؟ و اتفاقاً در روایات مربوط به جمع اول بهترین شواهدى هست که شهادت مىدهند بر اینکه اصحاب ترتیب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در همهی آیات نمىدانستند، و به اینکه جاى هر آیهاى کجاست علم نداشتند، و حتى حافظ تمامى آیات هم نبودند.
علاوه بر لحن روایات مذکور روایات مستفیضى از طرق شیعه[47] و اهل سنت[48] آمده که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و صحابهاش وقتى تمام شدن سوره را مىفهمیدند که بسماللَّه دیگرى نازل مىشد، آن وقت مىفهمیدند سوره قبلى تمام شد. و این معنا را بهطورى که در الاتقان[49] آورده ابو داوود و حاکم و بیهقى و بزار از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس نقل کردهاند. و ابن عباس گفته است: « رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نمىدانست چه وقت سوره تمام مىشود تا آنکه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ نازل گردد.» و بزار اضافه کرده که وقتى بسم اللَّه نازل مىشد معلوم مىگشت که آن سوره خاتمه یافته و سوره دیگرى شروع شده است.
و نیز الاتقان از حاکم به طریق دیگر از سعید از ابن عباس نقل کرده که گفت: « مسلمانان نمىدانستند سوره چه وقت و در کدام آیه تمام مىشود تا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ دیگرى نازل مىگردید و چون نازل مىشد مىدانستند که سوره تمام شده است.»[50] حاکم درباره این روایت گفته است همه شرایط بخارى و مسلم را واجد است.
و نیز از وى به طریقى دیگر از سعید از ابن عباس روایت کرده که گفت: وقتى جبرئیل بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل مىشد و بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ را مىخواند، آن حضرت مىفهمید که از اینجا سورهاى دیگر شروع مىشود[51] «.»- حاکم روایت را صحیح دانسته است.
قریب به این معنا در تعدادى از روایات دیگر و همچنین عین این معنا از طرق شیعه از امام باقر علیهالسلام روایت شده است.
و این روایات بهطورى که ملاحظه مىفرمایید صریحند در اینکه ترتیب آیات قرآن در نظر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم همان ترتیب نزول بوده، در نتیجه همه آیههاى مکى در سورههاى مکى و همه آیههاى مدنى در سورههاى مدنى قرار داده شدهاند، جز آن سورهاى که (فرضاً) بعضى آیاتش در مکه و بعضى دیگر در مدینه نازل شده و به فرضى هم که چنین چیزى باشد بهطور حتم بیش از یک سوره نیست.
لازمه این مطلب این است که اختلافى که ما در مواضع آیات مىبینیم همه ناشى از اجتهاد صحابه باشد.
توضیح اینکه: روایات بىشمارى در اسباب نزول داریم که نزول بسیارى از آیات که در سورههاى مدنى است در مکه و نزول بسیارى از آیاتى که در سورههاى مکى است در مدینه معرفى کرده است. و نیز آیاتى را بهعنوان مثال نشان مىدهد که در اواخر عمر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده و حال آنکه مىبینیم در سورههایى قرار دارد که در اوائل هجرت نازل شده است. و ما مىدانیم که از اوایل هجرت تا اواخر عمر آن جناب سورههاى زیاد دیگرى نازل شده است، مانند سوره بقره که در سال اول هجرت نازل شد، و حال آنکه آیات چندى در آن است که روایات آنها را آخرین سوره آیات نازله بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مىداند. حتى از عُمَر نقل شده که گفت: « رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم از دنیا رفت در حالى که هنوز آیات ربا را بر ما بیان نکرده بود» و در این سوره است آیه « وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ...» (بقره/281) که در روایات آمده که آخرین آیه نازل بر آن جناب است.
پس معلوم مىشود اینگونه آیات که در سورههاى غیر مناسبى قرار گرفتهاند و ترتیب نزول آنها رعایت نشده، به اجتهاد اصحاب در آن مواضع قرار گرفتهاند.
مؤید این معنا روایتى است که صاحب الاتقان[52] از ابن حجر نقل کرده که گفته است: « روایتى از على (علیهالسلام) وارد شده که بعد از درگذشت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم قرآن را به ترتیب نزولش جمعآورى کرده است. این روایت را ابن ابى داوود هم آورده»[53] و مضمون آن از روایات مسلم و صحیح شیعه است.
این بود آنچه که ظاهر روایات بر آن دلالت مىکرد. لیکن عده زیادى اصرار دارند بر اینکه ترتیب آیات قرآنى توقیفى است، و آیات قرآن موجود در دست ما که معروف است به قرآن عثمانى بهدستور رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ترتیب یافته که دستور آن جناب هم به اشاره جبرئیل بوده. این عده ظاهر روایاتى که ذکر شد را تاویل نموده و گفتهاند: « جمعى که صحابه کردند جمع ترتیبى نبوده، بلکه همان ترتیبى را که به یاد داشتهاند در آیات و سورهها رعایت نمودهاند، و آن را در مصحفى ثبت کردهاند.»
و حال آنکه خواننده محترم خوب مىداند که کیفیت جمع اول که در زمان ابوبکر اتفاق افتاد، و روایات آن را بیان کرده است، صریحاً این تأویل را رد مىکند.[54]
نظریه دوم: ترتیب سورهها و آیات قرآن به دستور پیامبر بوده است
1ـ در مباحث قبلی در موضوع رَدّ کم شدن یا زیاد شدن آیات قرآن، مطلبی از حضرت آیتالله جوادی آملی با عنوان « روایات تلاوت سوره کامل در نمازها » آمده بود که بر این نکته تأکید داشت که اگر کاستی در قرآن باشد دستور به خواندن یک سوره کامل در نماز درست نخواهد بود، زیرا ممکن است سورهای را بخوانیم که آیهای از آن حذف شده باشد. همین استدلال دربارهی جابهجایی آیات صادق است زیرا اگر جابهجایی در آیات صورت گرفته باشد، ـ بهعنوان مثال آیهای از سوره احزاب در سوره دخان قرار داده شده باشد ـ آنوقت اگر سوره احزاب را بخوانیم، یک سوره کامل را نخوانده ایم و دستور اهل بیت به خواندن سورهها در نماز نشان از عدم جابهجایی آیات است.
2ـ حضرت آیتالله جوادی آملی همچنین در موضوع « قرآن کامل نزد ائمه است» توضیح دادند که جمعآوری قرآن توسط امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بر اساس ترتیب نزول برای دسترسی به تفسیر آیات است نه تدوین بر این اساس.
3ـ ایشان همچنین فرمودهاند:
وقتی که قرآن تحدی به ده سوره یا یک سوره میکند:[55] « فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیات»(هود/13) معلوم میشود که سورهها از همان زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مشخص و معلوم بوده است و صدق عنوان «کتاب»[56] بر قرآن در حدیث ثقلین و آیاتی مانند: « ذلِکَ الکِتبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین»(بقره/2) مشخص میکند که قرآن زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مدوّن بوده است، چرا که به نوشتههای پراکنده کتاب اطلاق نمیشود، بنابراین گردآوری قرآن در زمان ابوبکر، معنای دیگری خواهد داشت که با اصل جمع و تدوین قرآن در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم منافاتی ندارد. عثمان هم از پراکندگی قرائتهای قرآن جلوگیری کرد و یک قرائت واحد را رسمیت داد و در نظام آیهها و سورهها تصرفی نکرد.
4ـ و نیز بیان داشتهاند: اهتمام فوقالعاده پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و مسلمانان، مانع از این است که قرآن به صورت پراکنده رها شود. این محور اصلی رسالت است حال آنکه ایشان بارها به حفظ و قرائت قرآن امر میکردند تا آنجا که تعداد حافظان قرآن به اندازهای بود که تنها در جنگ یمامه و بئر معونه، چهارصد تن از حافظان قرآن کشته شدند و تمام کارهای انجام گرفته بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، توسط تعداد زیادی از همین افراد بوده و قرآن هرگز توسط یک نفر جمع نشده است.[57]
چینش آیات هر سوره و نحوه تنظیم آن به دستور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده و چنانکه از ابنعباس نقل شده: «وقتی بر پیامبر، وحی نازل میشد، نویسندگان وحی را احضار میکرد و به آنان میفرمود: این آیات را در کنار فلان آیه از فلان سوره قرار دهید»[58] و اصحاب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم به همان ترتیبی که آن حضرت تعیین کرده بود قرآن را حفظ و تدریس میکردند[59]؛ از اینرو بین آیات یک سوره، پیوندی خاصّ وجود دارد که باید در صدد کشف آن برآمد. به بیان دیگر: برای هر سوره حکمت و غرض ویژهای است که براساس آن رسول مکرّم، آیات را در کنار هم قرار میداد.[60]
5ـ در تفسیر نمونه هم آمده است:
« فاتحةالکتاب » به معنى آغازگر کتاب (قرآن) است، و از روایات مختلفى که از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده به خوبى استفاده مىشود که این سوره در زمان خود پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز به همین نام شناخته مىشده است.
از اینجا دریچهاى به سوى مسأله مهمى از مسائل اسلامى گشوده مىشود و آن اینکه قرآن در زمان خود پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به همین صورت امروز جمعآورى شده بود، و سرآغازش همین سوره حمد بوده است، و الّا نه این سوره نخستین سورهاى بوده است که بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده، و نه دلیل دیگرى براى انتخاب نام فاتحةالکتاب براى این سوره وجود دارد.
مدارک متعدد دیگرى در دست است که این واقعیت را تایید مىکند که قرآن به صورت مجموعهاى که در دست ماست در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و به فرمان او جمعآورى شده بود.
« على بن ابراهیم » از امام صادق علیهالسلام نقل کرده که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به على علیهالسلام فرمود: « قرآن در قطعات حریر و کاغذ و امثال آن پراکنده است آنرا جمعآورى کنید.» سپس اضافه مىکند: « على علیهالسلام از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زرد رنگى جمعآورى نمود سپس بر آن مهر زد.»[61]
گواه دیگر اینکه « خوارزمى » دانشمند معروف اهل تسنن در کتاب « مناقب » از « على بن ریاح » نقل مىکند که على بن ابى طالب علیهالسلام و ابى بن کعب، قرآن را در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم جمعآورى کردند.
سومین شاهد جملهاى است که « حاکم » نویسنده معروف اهل سنت در کتاب « مستدرک » از « زید بن ثابت » آورده است:
زید مىگوید: « ما در خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم قرآن را از قطعات پراکنده جمعآورى مىکردیم و هر کدام را طبق راهنمایى پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در محل مناسب خود قرار مىدادیم، ولى با اینحال این نوشتهها متفرق بود پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به على علیهالسلام دستور داد که آن را یکجا جمع کند، و ما را از ضایع ساختن آن بر حذر مىداشت.»
سید مرتضى دانشمند بزرگ شیعه مىگوید: « قرآن در زمان رسول اللَّه به همین صورت کنونى جمعآورى شده بود.»[62]
طبرانى و ابن عساکر از « شعبى » چنین نقل مىکنند که: « شش نفر از انصار قرآن را در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جمعآورى کردند.»[63] و قتاده نقل مىکند که: « از انس پرسیدم: چه کسى قرآن را در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جمعآورى کرد، گفت: چهار نفر که همه از انصار بودند: ابى بن کعب، معاذ، زید بن ثابت، و ابو زید.»[64] و بعضى روایات دیگر که نقل همهی آنها به طول مىانجامد.
اگر مىبینیم روایاتى که دلالت بر جمعآورى قرآن توسط گروهى از صحابه زیر نظر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دارد، از نظر تعداد نفرات مختلف است مشکلى ایجاد نمىکند، ممکن است هر روایت عدهاى از آنها را معرفى کند.
در اینجا این سؤال پیش مىآید که چگونه مىتوان این گفته را باور کرد با اینکه در میان گروهى از دانشمندان معروف است که قرآن پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جمعآورى شده، (به وسیله على علیهالسلام یا کسان دیگر).
در پاسخ این سؤال باید گفت: اما قرآنى که على علیهالسلام جمعآورى کرد تنها خود قرآن نبود بلکه مجموعهاى بود از قرآن و تفسیر و شأن نزول آیات، و مانند آن.
و اما در مورد عثمان قرائنى در دست است که نشان مىدهد عثمان براى جلوگیرى از اختلاف قرائتها اقدام به نوشتن قرآن واحدى با قرائت و نقطهگذارى نمود (چرا که تا آن زمان نقطهگذارى معمول نبود).
و اما اصرار جمعى بر اینکه قرآن به هیچوجه در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جمعآورى نشده و این افتخار نصیب عثمان یا خلیفه اول و دوم گشت شاید بیشتر به خاطر فضیلتسازى بوده باشد، و به همین دلیل هر دستهاى این فضیلت را به کسى نسبت مىدهد و روایت در مورد او نقل مىکند.
چگونه مىتوان باور کرد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم چنین کار مهمى را نادیده گرفته باشد در حالى که او به کارهاى بسیار کوچک هم توجه داشت، مگر نه این است که قرآن قانون اساسى اسلام، کتاب بزرگ تعلیم و تربیت، زیر بناى همهی برنامههاى اسلامى و عقائد و اعتقادات است؟ آیا عدم جمعآورى آن در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم این خطر را نداشت که بخشى از قرآن ضایع گردد و یا اختلافاتى در میان مسلمانان بروز کند.
به علاوه حدیث مشهور « ثقلین »[65] که شیعه و سنى آن را نقل کردهاند که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود من از میان شما مىروم و دو چیز را به یادگار مىگذارم « کتاب خدا » و « خاندانم » این خود نشان مىدهد که قرآن به صورت یک کتاب جمعآورى شده بود.[66]
همچنین از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که: «هیچکسی از امت قرآن را جمع نکرد، مگر وصی محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم.»[67]
نظریه سوم
حضرت آیتالله مصباح یزدی فرمودهاند:
اگر جابهجایی و تقدیم و تأخیر سورههای قرآن (اعم از سوره به معنای لغوی یا اصطلاحی) مراد باشد، چنانچه هر کدام کلام تام و علیحدهای باشند و فهم یکی بر دیگری توقف نداشته باشد و جابهجایی تأثیری در نظم آنها نداشته باشد، آیه ذکر این مسئله را نفی نمیکند؛ زیرا این فرازها و سورهها کلامهای مستقلی هستند و نظم خاصی بین آنها برقرار نیست که در فهم معنای آنها دخیل باشد؛ لذا نمیتوان به عدم تغییر ترتیب سورهها بر اساس آیه ذکر ملتزم شد؛ یعنی این نحوه تغییر با حفظ قرآن قابل جمع است. این مطلب را حتی در آیات خاصی مثل آیه تطهیر و آیه اکمال هم میتوان گفت به این معنا که غرضی که خداوند از نزول آیات قرآن داشته با تمام خصوصیات محفوظ است و این نحوه تقدیم و تأخیر آسیبی به آن غرض نمیزند؛ بنابراین لازم نیست که ملتزم شویم ترتیب سورهها به همین شکل بوده است. البته اگر در موارد خاصی دلیل و قرینه داشتیم که ترتیب همینگونه بوده، گردن مینهیم، ولی با آیه ذکر نمیتوان ادعای حفظ در ترتیب سورهها کرد. ولی اگر جابهجایی در حد بههم خوردن نظم آیات باشد به نحوی که با از بین رفتن آن نظم در فهم مقصود الهی و غرض خداوند خلل و خدشه ایجاد شود، این نحوه تغییر را آیه ذکر نفی میکند.[68]
مطالب مرتبط
تحدی قرآن
[1]. آنچه در ابتدای این مقاله میخوانید خلاصهای از صفحات 308 تا 360 کتاب قرآنشناسی (ج1) اثر حضرت آیتالله مصباح یزدی است، که در برخی موارد توضیحاتی به آن اضافه شده است.
[2]. اساسالبلاغة (محمودبنعمر زمخشری) و مصباحالمنیر فی غریب شرحالکبیر (احمدبن محمد فیومی)
[3]. « إِلَى اللَّهِ أَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ یعِیشُونَ جُهَّالًا وَ یمُوتُونَ ضُلَّالًا لَیسَ فِیهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِی حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَیعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْکِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ ـ به خدا شکوه میبرم از گروهی که با جهالت زندگی میکنند و با گمراهی میمیرند. در میان آنان کالایی کسادتر از قرآن، آنگاه که شایسته تلاوت شود و پررونقتر و گرانبهاتر از قرآن، آنگاه که از جایگاهش منحرف شود، وجود ندارد» نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه 17، ص60
[4]. « وَ إِنَّهُ سَیأْتِی عَلَیکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیسَ فِیهِ شَیءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَیسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِی حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِه ـ پس از من به زودى بر شما روزگارى رسد که در آن چیزى پنهانتر از حق، و آشکارتر از باطل، و فراوانتر از دروغ به خدا و پیامبرش نباشد! نزد مردم آن دوران کالایی کسادتر از قرآن، آنگاه که شایسته تلاوت شود و پررونقتر از قرآن، آنگاه که از جایگاهش منحرف شود، وجود ندارد» نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه 147، ص204
[5]. تحدی به معنای مبارز طلبی قرآن است. دربارهی این موضوع میتوانید به مقاله «تحدی قرآن» در نشریه شماره 36 شمیم معرفت مراجعه نمایید.
[6]. ممکن است کسی این شبهه را مطرح کند: از کجا معلوم که آیات تحدی خود ساختگی و تحریف شده نباشند. اگر این آیات خود محرف باشند، نمیتوان با تمسک به آنها بر عدم تحریف قرآن استدلال کرد؛ زیرا دوْر پیش میآید. چون از یکسو اعتبار قرآن به اعتبار آیات تحدی مبتنی خواهد شد و از سوی دیگر اعتبار آیات تحدی بر اعتبار قرآن. در پاسخ میتوان گفت: در اینکه آیات تحدی، با همین مفاد در قرآنِ نازل شده بر پیامبر وجود داشته، تردیدی نیست و مدعیان تحریف نیز آن را قبول دارند. بهعلاوه، تحدی به قرآن از مسلّمات تاریخی و روایی است و افزون بر آنها با توجه به قرآن موجود فعلی، اعجاز قرآن را اثبات میکنیم و با تکیه بر اعجاز آن، عدم تحریف آن را نتیجه میگیریم؛ بنابراین در استدلال به آیات تحدی مشکل دوْر و امثال آن وجود ندارد.
[7]. دربارهی این موضوع میتوانید به مقاله «جنبههای مختلف اعجاز قرآن» در نشریه شماره 24 شمیم معرفت مراجعه نمایید.
[8]. وَ قٰالُوا یا أَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُون ـ و گفتند: «اى کسى که «ذکر» [قرآن] بر او نازل شده، مسلماً تو دیوانهاى! (6)
لَّوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلَئکَةِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ـ اگر راست مىگویى، چرا فرشتگان را نزد ما نمىزورى؟!» (7)
مَا نُنَزِّلُ الْمَلَئکَةَ إِلَّا بِالْحَقّ وَ مَا کانُوا إِذًا مُّنْظَرِینَ ـ (امّا اینها باید بدانند) ما فرشتگان را، جز به حق، نازل نمىکنیم،؛ و هر گاه نازل شوند، دیگر به اینها مهلت داده نمىشود (؛ و در صورت انکار، به عذاب الهى نابود مىگردند)! (8)
[9]. سیاق: روند سخن است. در اصطلاح مفسران و اصولیان، به جملات پیشین و پسین واژه یا جمله مورد بحث گویند که مراد از جمله یا واژه مذکور با توجه به آنها روشن میشود.
[10]. تواتر در اصطلاح روایی، وصف حدیثی است که راویان آن در هر طبقه، به اندازهای باشند که امکان همدستشدن آنان بر دروغگویی وجود نداشته باشد.
[11]. تفسیر العیاشی ج1 ص2 ـ الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص599 ـ مرآة العقول ج12 ص478
[12]. المحاسن ج1 215 و 226 ـ تفسیر العیاشی ج1 ص8 ـ البرهان فی تفسیر القرآن ج1 ص68 ـ بحار الأنوار (ط - بیروت) ج2 ص165 مستدرک الوسائل ج17 ص325
[13]. این موضوع که علی علیهالسلام پس از به دست گرفتن خلافت ظاهری، هیچگونه اقدامی در مورد قرآن انجام ندادند، نیز از نظر تاریخی و روایی شاهد دیگری بر عدم تحریف قرآن تا آن زمان است.
[14]. الأمالی( للصدوق) ص545
[15]. کمال الدین و تمام النعمة ج2 ص530
[16]. مقصود، مجموعه آیاتی است که سرگذشت امتهای گذشته را ذکر کرده و میفرماید: این سنت خدا در امتهای گذشته است و سنت خدا تغییرناپذیر است.
[17]. بیشتر روایات مورد استناد از نظر سند بیاعتبارند و فقط چهار روایت نقل شده از کافی، قربالاسناد، بصائرالدرجات و رجال کشی معتبر هستند. از این چهار روایت دو روایت اول ناظر به موارد خاص و دو روایت اخیر ناظر به مشابهت امت اسلام با بنیاسرائیل است. (نه همه امتهای گذشته)
[18]. هیچ یک از آیات مورد استناد، مشابهت در تمامی امور را نمیرساند، بلکه ناظر به مخالفت امتها (تکذیب و معارضه) با پیامبران و نابود شدن آن امتها است. در تفسیر آیه مطرح شده در این استدلال پنج احتمال ذکر شده است که در برخی از کتب تفسیر یکی از آن پنج احتمال را همانندی امت اسلام با امتهای پیشین دانستهاند (مراجعه کنید به تفاسیر: التبیان فی تفسیر القرآن، الجامعلاحکام القرآن، البحر المحیط، مفاتیح الغیب و مجمع البیان، ذیل آیه نهم از سوره انشقاق).
[19]. به عنوان مثال در یکی از این روایات، رجعت امامان(علیهم السلام) در امت اسلام در مقایسه با بازگشت خانواده حضرت ایوب به سوی آن حضرت از موارد مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین به شمار آمده است؛ در صورتی که رجعت امامان علیهمالسلام پس از شهادت و از عالم آخرت به عالم دنیا و با ویژگیهای خاص خود است، ولی بازگشت خانواده حضرت ایوب صرفاً روی آوردن و زندگی کردن با آن حضرت، پس از جدایی از ایشان بوده است.
[20]. برخی برای اثبات تحریف قرآن، به مسئله نسخ تلاوت و یا نسخ تلاوت و حکم که در بین اهلسنت مطرح است و به روایات نقل شده در این زمینه استدلال کردهاند که با توجه به عدم اعتبار آن روایات، استدلال به آنها بر تحریف قرآن بیاساس خواهد بود. برای اطلاع از مسئله نسخ تلاوت و بیاعتباری روایات آن، به ترجمه تفسیر المیزان، ج12، ص169 به بعد مراجعه نمایید.
[21]. صحیح: اصطلاحی حدیثی است. به حدیثی گویند که راویان آن، همه امامی مذهب و ثقه (مورد اعتماد) باشند و سلسله سند به معصوم متصل شود.
[22]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص634 ـ مرآة العقول؛ ج12 ص526
[23]. الوافی (نوشته ملا محسن فیض کاشانی) ج 9 ص1780و1781، روایت 9089 ـ 7
[24]. قابل ذکر است که اعتبار کتاب وافی از نظر دقت، مورد پذیرش صاحبنظران است، و بهعنوان مثال مرحوم شعرانی بر آن تأکید کرده است.
[25]. در ادامه مطالب به نقل از آیتالله جوادی آملی این روایت تحلیل شده است.
[26]. وَ إِن کُنتُمْ فىِ رَیبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلىَ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ شُهَدَاءَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِین ـ و اگر درباره آنچه بر بنده خود [پیامبر] نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا- براى این کار، فرا خوانید اگر راست مىگویید! (بقره/23)
[27]. أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً ـ آیا درباره قرآن نمىاندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىیافتند. (نساء/82)
[28]. نزاهت قرآن از تحریف خلاصهای از صفحات 45 تا 47
[29]. برای تفصیل بیشتر نگاه کنید به: تذکرة الفقهاء، ج1، ص185؛ تحریرالاحکام، ج1، ص38؛ ذخیرةالمعاد، ج2، ص273
[30]. نزاهت قرآن از تحریف خلاصهای از صفحات 103 تا 105
[31]. خلاصهای از انوار الهدایه (شرح کفایة الاصول)، ج1، صفحات 243 تا 247
[32]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج1 ص228
[33]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج1 ص228
[34]. تعلیقه استاد علامه طباطبایی بر احادیث ذکر شده (پاورقی 5)
[35]. الاِعتقادات، ص 92
[36]. نزاهت قرآن از تحریف خلاصهای از صفحات 165 تا 168
[37]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، صفحات 228 و 229 ـ البته در دیگر کتب نیز شبیه این روایات هست.
[38]. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل ج1 ص45 ـ کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط - القدیمة) ج1 ص116
کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین علیه السلام ص55 ـ الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم ج1 ص219
بحار الأنوار (ط - بیروت) ج40 ص157
[39]. نزاهت قرآن از تحریف خلاصهای از صفحات 169 تا 171
[40]. ادامه مطلب از کتاب آیتالله مصباح یزدی نیست.
[41]. منقول است که قرآن بار اول بهدستور ابوبکر و بار دوم بهدستور عثمان جمعآوری شده است.
[42]. الاتقان، ج 1، ص62
[43]. تاریخ یعقوبى، ج2 ص 135
[44]. الاتقان، ج 1، ص64
[45]. الاتقان، ج 1، ص64
[46]. الدر المنثور، ج4، ص128
[47]. تفسیر عیاشى، ج1، ص19
[48]. مستدرک حاکم، کتاب الصلاة، ج 1، ص 231
[49]. الاتقان، و الدر المنثور، ج1، ص7
[50]. الاتقان، و الدر المنثور، ج1، ص7
[51]. الاتقان، و الدر المنثور، ج1، ص7
[52]. الاتقان، ج1، ص71
[53]. الاتقان، ج1، ص71
[54]. خلاصهای از ترجمه تفسیر المیزان ج12 صفحات 183 تا 187
[55]. أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ ـ آنها مىگویند: «او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو: «اگر راست مىگویید، شما هم ده سوره ساختگى همانند این قرآن بیاورید.» (هود/13)
وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ ـ و اگر درباره آنچه بر بنده خود [پیامبر] نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید! (بقره/23)
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ ـ آیا آنها مىگویند: «او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى گویید، یک سوره همانند آن بیاورید!» (یونس/38)
[56]. کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ ـ کتابى است پر برکت، که ما (بر تو) نازل کردیم. (انعام/155 و ص/29)
کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ ـ این کتابى است که بر تو نازل شده. (اعراف/2)
کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ـ این کتابى است که آیاتش استحکام یافته. (هود/1)
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ ـ (این) کتابى است که بر تو نازل کردیم. (ابراهیم/1)
وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ ـ آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت کن! (کهف/27)
تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبین ـ این آیات قرآن و کتاب مبین است. (نمل/1)
إِنَّ الَّذینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ ـ کسانى که کتاب الهى را تلاوت مىکنند. (فاطر/29)
کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا ـ کتابى که آیاتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو کرده، در حالى که فصیح و گویاست. (فصلت/3)
[57]. نسیم اندیشه دفتر دوم ـ ص137
[58]. مناهل العرفان، ص178
[59]. الإتقان، ج 1، ص99 ـ البرهان، ج1، ص23 و 32 ـ مناهل العرفان، ص177
[60]. تسنیم، ج6 ص422
[61]. حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ الْحُسَینِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِعَلِی: یا عَلِی الْقُرْآنُ خَلْفَ فِرَاشِی فِی الصُّحُفِ وَ الْحَرِیرِ وَ الْقَرَاطِیسِ فَخُذُوهُ وَ اجْمَعُوهُ وَ لَا تُضَیعُوهُ کَمَا ضَیعَتِ الْیهُودُ التَّوْرَاةَ فَانْطَلَقَ عَلِی ع فَجَمَعَهُ فِی ثَوْبٍ أَصْفَرَ ثُمَ خَتَمَ عَلَیه... (تفسیر القمی، ج2، ص451)
[62]. مجمعالبیان ج1 ص15
[63]. منتخب کنز العمال ج2 ص52
[64]. صحیح بخارى ج 6 صفحه 102
[65]. اصل حدیث به گفته ابوذر غفّارى چنین است: « او در حالى که در خانه کعبه را گرفته بود رو به سوى مردم کرده چنین مىگفت من از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مىشنیدم که مىفرمود:
إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ تَفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْض ـ من در میان شما دو یادگار گرانبها مىگذارم: قرآن و خاندانم و این دو هرگز از هم جدا نمىشوند، تا هنگامى که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، پس بنگرید و ببینید چگونه سفارش مرا درباره این دو رعایت مىکنید؟» (نقل از جامع ترمذى، طبق نقل ینابیع الموده، ص 37) ـ دربارهی این حدیث در نشریه شماره 36 شمیم معرفت صفحات 10 تا 15 توضیح جامعی آمده است.
[66]. تفسیر نمونه، ج1، ص8 به بعد با کمی تغییر و تلخیص
[67]. حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْکَرِیمِ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الْقُرَشِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: « مَا أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ جَمَعَ الْقُرْآنَ إِلَّا وَصِی مُحَمَّدٍ صلیاللهعلیهوآلهوسلم.» (تفسیر القمی؛ ج2 ص451)