دریافت فایل Word دریافت فایل Pdf
تحدی قرآن
از میان معجزات و خارق عاداتى که از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم صادر شده قرآن برترین سند زنده حقانیت او است.
علت اینکه قرآن به عنوان سند زنده حقانیت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم و معجزه بزرگ او از میان تمام معجزاتش برگزیده شده این است که قرآن معجزهاى است: گویا، جاودانى، جهانى و روحانى.
پیامبران پیشین مىبایست همراه معجزات خود باشند و براى اثبات اعجاز آنها مخالفان را دعوت به مقابله به مثل کنند، در حقیقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار پیامبران، آنرا تکمیل مىکرد، این گفته در مورد معجزات دیگر پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم غیر از قرآن نیز صادق است.
ولى قرآن یک معجزهی گویا است، نیازى به معرفى ندارد، خودش بهسوى خود دعوت مىکند، مخالفان را به مبارزه مىخواند، محکوم مىسازد، و از میدان مبارزه، پیروز، بیرون مىآید، برای همین پس از گذشت قرنها به دعوت خود ادامه مىدهد، هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.[1]
قرآن نشان مىدهد که از همان اوّلى که نازل شده است مردم را به مبارزه طلبیده است، نه تنها مردم آن محیط و مردم آن عصر را، بلکه مردم همهی زمانها را. در سوره بنىاسرائیل مىفرماید: « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً ـ اگر جن و انس اجتماع کنند و همدست و همفکر شوند و همهی آنها بخواهند منتهاى نیروى خودشان را بهکار ببرند که مثل این قرآن را به وجود بیاورند، نمىتوانند به وجود بیاورند.»(اسراء/88)[2]
آیات تحدی[3]
قرآن در چند سوره دعوت به مقابله به مثل نموده است از جمله:
1ـ « وَ إِن کُنتُمْ فىِ رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلىَ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ شُهَدَاءَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَ لَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتىِ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِْجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ـ و اگر دربارهی آنچه بر بنده خود [پیامبر] نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را ـ غیر خدا ـ براى این کار، فرا خوانید اگر راست مىگویید! * پس اگر چنین نکنید ـ که هرگز نخواهید کرد ـ از آتشى بترسید که هیزم آن، بدنهاى مردم (گنهکار) و سنگها [بتها] است، و براى کافران، آماده شده است!» (بقره/23و24)
2ـ « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ـ بگو اگر تمام جن و انس اجتماع کنند تا کتابى همانند قرآن بیاورند، نمىتوانند، اگر چه نهایت همفکرى و همکارى را به خرج دهند.» (اسراء/88)
3ـ « أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ * فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ... ـ مىگویند این آیات را به خدا افترا بسته (و ساختگى است) بگو اگر راست مىگویید شما هم ده سوره ساختگى همانند آن بیاورید، و غیر از خدا هر کسى را مىتوانید به کمک خود دعوت کنید * و اگر این دعوت را اجابت نکردند بدانید این آیات از طرف خدا است...» (هود/13و14)
4ـ در سوره یونس- که نیز در مکه نازل شده- در آیه 38 چنین آمده است:
« أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ـ مىگویند بر خدا افترا بسته، بگو سورهاى همانند آن بیاورید و هر کس غیر از خدا را مىتوانید به یارى طلبید، اگر راست مىگوئید.» (یونس/38)
دعوت به مقابله
همانطور که ملاحظه مىشود قرآن با صراحت و قاطعیت بىنظیرى دعوت به مبارزه کرده، صراحت و قاطعیتى که نشانه زنده حقانیت است.
قرآن با بیان بسیار قاطع و صریح تمام جهانیان و تمام کسانى را که در پیوند آن با مبدء جهان آفرینش تردید داشتند دعوت به مقابله به مثل کرده است، نه تنها دعوت کرده بلکه آنها را تشویق و تحریک به مبارزه نیز نموده است و کلماتى در این آیات به کار برده که به اصطلاح" به غیرت آنها برخورد نماید" این کلمات عبارتند از:
إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ: اگر راست مىگوئید".
فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ: ده سوره ساختگى مثل آن بیاورید".
قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ ... إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ: اگر راست مىگوئید یک سوره ساختگى بیاورید.
وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ: غیر از خدا از هر کس مىخواهید دعوت کنید.
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ: اگر همه جهانیان دست به دست هم بدهند ...
لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ: نمىتوانند مثل آن را بیاورند...
فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ: از آتشى بترسند که هیزم آن بدنهاى مردم (گنهکار) و سنگها است.
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا: اگر مثل آن را نیاوردید، و هرگز نخواهید توانست ...
با این تحریکها و تشویقها، و با اینکه میدانیم این مبارزه تنها یک مبارزه ادبى یا مذهبى نبود بلکه یک مبارزهی «سیاسى» «اقتصادى» و «اجتماعى» بود، مبارزهاى بود که همه چیز، حتى «موجودیت» آنها (مسلمانان) در گرو آن بود، و بهعبارت دیگر: یک مبارزهی حیاتى محسوب مىشد که مسیر و سرنوشت زندگى و مرگ آنها را روشن مىساخت اگر پیروز مىشدند همه چیز داشتند، و اگر مغلوب مىشدند، باید از همه چیز خود دست بشویند.
با این حال اگر مىبینیم دشمنان در مقابل قرآن زانو زدهاند و نتوانستند همانند آن را بیاورند. معجزه بودن قرآن روشنتر مىشود.[4]
ضمن آنکه میدانیم:
تنها بهرهاى که عرب آن روز از علم و فرهنگ داشت، و حقاً هم متخصص در آن بود، مسئلهی سخندانى، و بلاغت بود، چه، تاریخ، هیچ تردیدى نکرده، در اینکه عرب خالص آن روز، (یعنى قبل از آنکه زبانش در اثر اختلاط با اقوام دیگر اصالت خود را از دست بدهد)، در بلاغت بهحدى رسیده بود، که تاریخ چنان بلاغتى را از هیچ قوم و ملتى، قبل از ایشان و بعد از ایشان، و حتى از اقوامى که بر آنان آقایى و حکومت مىکردند، سراغ نداده، و در این فن بهحدى پیش رفته بودند، که پاى احدى از اقوام بدانجا نرسیده بود، و هیچ قوم و ملتى کمال بیان و جزالت نظم، و وفاء لفظ، و رعایت مقام، و سهولت منطق ایشان را نداشت.
از سوى دیگر قرآن کریم، عرب متعصب و غیرتى را بهشدیدترین و تکان دهندهترین بیان تحدى کرده، با اینکه همه میدانیم عرب آنقدر غیرتى و متعصب است، که بههیچ وجه حاضر نیست براى کسى و در برابر کار کسى خضوع کند، و احدى در این مطلب تردید ندارد.
و نیز از سویى دیگر، این تحدى قرآن یک بار، و دو بار نبوده، که عرب آن را فراموش کند، بلکه در مدتى طولانى انجام شد، و در این مدت عرب آن چنانى، براى تسکین حمیت و غیرت خود نتوانست هیچ کارى صورت دهد، و این دعوت قرآن را جز با شانه خالى کردن، و اظهار عجز بیشتر پاسخى ندادند، و جز گریختن، و خود پنهان کردن، عکسالعملى نشان ندادند، همچنان که خود قرآن در اینباره مىفرماید: « أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ، لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ، أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ، یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ ـ متوجه باشید، که ایشان شانه خالى مىکنند، تا آرام آرام خود را بیرون کشیده، پنهان کنند، باید بدانند که در همان حالى که لباس خود بر سر مىافکنند، که کسى ایشان را نشناسد، خدا میداند که چه اظهار مىکنند، و چه پنهان میدارند.» (هود/5)[5]
ماهیت ادعاى قرآن
ما اول باید در ماهیت ادعاى خود قرآن به بررسى بپردازیم بعد دنبال دلیلش برویم؛ یعنى اول باید ماهیت ادعا را طرح کنیم، بعد برویم دنبال دلیلش. اولین مطلبى که در ماهیت این ادعاست همین است که آیا مسأله معجز بودن قرآن را بَعد مسلمین استنباط کردهاند و درآوردهاند و فکر کردهاند یا در خود قرآن هم این مسأله مطرح است که قرآن معجزه است؟
در خود قرآن این مسأله مطرح است، خیلى به وضوح هم مطرح است.
« قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً».
حال، آیا قرآن که ادعا کرده است معجزه است، مجموعش را ادعا کرده است معجزه است یا قسمتش را هم ادعا کرده معجزه است؟ یعنى آیا ادعا کرده است کتابى به اندازه قرآن نمىشود آورد که مثل قرآن باشد یا خواسته بگوید به اندازه قسمتى از قرآن هم نمىشود آورد؟ یعنى به اندازه یک سوره از سورههاى قرآن هم نمىشود آورد؟
قرآن در آیاتى به صراحت مىفرماید یک سوره هم مثل این قرآن نمىتوانید بیاورید. در بعضى جاها دارد که ده سوره؛ شما که مىگویید این قرآن افتراء است ده تا سوره هم شما بیاورید. در یکجا مىگوید یک سوره شما بیاورید.
در سوره هود مىفرماید: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ» آیا اینها مىگویند که این افتراست، این سخن را به خدا بسته است و مىگوید سخن خداست و حال آنکه سخن خدا نیست؟ «قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ» شما هم ده تا سوره مثل همین بیاورید از همین افتراها «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» نگویید هنر ما نمىرسد؛ هر کسى هم که دلتان مىخواهد دعوت به همکارى کنید که در مقابل خدا چنین سورههایى بیاورند «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» اگر راست مىگویید در این ادعاى خودتان؛ یعنى اگر بهواقع شما که مىگویید این افتراست همین را روى عقیده مىگویید. قرآن با کلمه «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» مىخواهد بگوید این حرفى که اینها مىگویند روى عقیده نمىگویند، عقیده ندارند به افترا بودن قرآن؛ چون نمىخواهند زیر بار بروند و چون عناد دارند این ادعا را مىکنند.
در سوره یونس آیه سیهشت مىفرماید: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ» آیا اینها مىگویند این افتراست؟ «قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» ده تا سوره هم نمىگوییم، بگو یک سوره مثلش بیاورید ـ سوره هم که مىگوید، مىدانید در قرآن کوچک و بزرگ دارد؛ سوره «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» هم یک سوره است، سوره «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» هم یک سوره است ـ شما فقط یک سوره مانند این بیاورید کافى است. اینجا هم باز مىفرماید: «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» نمىگویم خودتان تنها بیاورید، هر کس را هم که دلتان مىخواهد دعوت به همکارى کنید، با همکارانتان سورهاى مانند قرآن بیاورید. باز اینجا هم مىفرماید: «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» اگر راست مىگویید در ادعاى خودتان؛ یعنى شما دروغ مىگویید و در ادعاى خودتان صادق نیستید.
در سورهی بقره هم مىفرماید: «وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» اگر شما در شک هستید، به واقع تردید دارید دربارهی آنچه که ما بر بنده خودمان فرود آوردهایم خودتان را آزمایشى بکنید «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» سورهاى مانند آن بیاورید.
کلمه «مِنْ مِثْلِهِ» را دو جور تعبیر کردهاند: یکى اینکه گفتهاند «مِنْ مِثْلِهِ» یعنى مانند قرآن؛ و بعضى گفتهاند که این اشاره به این جهت است که از کسى بیاورید که او هم مثل این پیغمبر باشد یعنى از یک فرد امّى، فردى مانند او که هیچ سابقه درس و تحصیل و فرهنگ و مدرسه ندارد.
اینجا هم همان جملهها با تعبیرات دیگرى [آمده است؛] آنجا داشت: «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ»، اینجا مىفرماید: «وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» گواهان و شاهدان خودتان را، هر کسى که مىخواهید، بیاورید.
شاهد را شاهد مىگویند به اعتبار اینکه او را دعوت مىکنند که حقیقت مطلب را او بیاید بیان کند، از باب اینکه افراد دیگرى را که قهرمان شناخته مىشوند بیاورند تا عمل آنها گواهى بدهد. باز هم اینجا قید مىکند: «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» اگر راست مىگویید؛ یعنى ما که مىدانیم شما دروغ مىگویید در این ادعاى خودتان؛ یعنى ادعاتان هم ادعاى حقیقى و از روى حقیقت نیست.
پس ماهیت ادعاى قرآن این است که:
1ـ قرآن براى خودش ادعاى معجز بودن کرده است.
2ـ این ادعاى معجز بودن به این نیست که تمام قرآن معجزه است، بعض قرآن هم معجزه است، و برای همین در یک جا فرموده ده سوره بیاورید، یک جا همان را هم تخفیف داده و فرموده یک سوره بیاورید کافى است. پس قرآن یک سوره را هم معجزه مىداند.[6]
مرحوم شیخ طوسی میگوید:
مجموعه قرآن مثل ندارد و سیاق آیه «فأتوا بسورةٍ من مثله» در مورد قرآن نظیر سیاق آیه «قل هاتوا برهانکم»[7] درباره شرک است که بیانگر نفی موضوع است؛ یعنی، اصلاً شرک برهانپذیر نیست، نه این که برهانی دارد، ولی مشرکان نمیتوانند آن را اقامه کنند.[8]
جاودانى و جهانى بودن
قرآن مرز "زمان و مکان" را در هم شکسته و مافوق زمان و مکان قرار گرفته است، بهخاطر اینکه معجزات پیامبران گذشته و حتى معجزات خود پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم غیر از قرآن، روى نوار معینى از زمان، و در نقطه مشخصى از مکان و در برابر عده خاصى صورت گرفته است، سخن گفتن نوزاد مریم علیهاالسلام و زنده کردن مردگان و مانند آن بهوسیله مسیح علیهالسلام در زمان و مکان و در برابر اشخاص معینى بوده و چنان که مىدانیم، امورى که رنگ زمان و مکان به خود گرفته باشند، به همان نسبت که از آنها دورتر شویم، کمرنگتر جلوه مىکنند، و این از خواص امور زمانى است.
ولى قرآن، بستگى به زمان و مکان ندارد، هم چنان به همان قیافهاى که 1400 سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلى کرد، امروز بر ما تجلى مىکند بلکه گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش به ما امکاناتى داده که بتوانیم استفاده بیشترى از آن نسبت به مردم اعصار گذشته بنمائیم، پیدا است هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت، بدیهى است که یک دین جهانى و جاودانى باید یک سند حقانیت جهانى و جاودانى هم در اختیار داشته باشد.
قابل توجه اینکه این آیات منحصر به زمان و مکان خاصى نیست و تمام جهانیان و مراکز علمى دنیا را به سوى این مبارزه دعوت مىکند و هیچگونه استثنایى در آن وجود ندارد و هم اکنون نیز به تحدى خود ادامه مىدهد.[9]
گستره تحدی قرآن باید هماهنگ با قلمرو دعوت آن باشد و چون قلمرو دعوت قرآن همهی انسانها در سراسر تاریخ است، میدان تحدی آن نیز همگانی و همیشگی است. همانگونه که دعوت قرآن منحصر به صدر اسلام یا قوم عرب نبود تحدی آن نیز منحصر به عصر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا عربزبانان نیست. از این رو میفرماید: «اگر همه جن و انس اجتماع کنند و در این کار به یکدیگر کمک کنند، از آوردن مثل قرآن عاجزند.»(اسراء/88)
بنابراین، محور تحدی رسول اکرمصلیاللهعلیهوآلهوسلم تنها فصاحت و بلاغت قرآن نیست؛ زیرا کسی که نه زبان عربی را میفهمد و نه با آن میتواند سخن بگوید برای او تحدی به فصاحت و بلاغت روا نیست. از این رو در تبیین تحدی قرآن باید گفت: هر کس هر چه میداند قرآن بهتر از آن را عرضه کرده است، خواه در علوم عقلی باشد و یا در علوم نقلی.[10]
دلیل تفاوت در تحدى
چرا یک جا همه قرآن و جاى دیگر ده سوره و جاى دیگر یک سوره؟ گفته شده است.
در پاسخ این سؤال طرق مختلفى پیمودهاند:
الف) بعضى معتقدند این تفاوت از قبیل تنزل از مرحله بالاتر به مرحله پائینتر است. درست مثل اینکه کسى به دیگرى میگوید: «اگر تو هم مثل من در فن نویسندگى و شعر مهارتدارى کتاب و دیوانى همچون کتاب و دیوان من بنویس.» بعد تنزل مىکند و مىگوید: «یک فصل مانند آن را و یا حتى یک صفحه مثل آن ارائه بده!»
ولى این پاسخ در صورتى صحیح است که سورههاى اسراء، هود، یونس و بقره به همین ترتیب نازل شده باشد، البته آن با ترتیبى که در کتاب «تاریخ القرآن» از «فهرست ابن ندیم» نقل شده سازگار است: چرا که او مىگوید: «سوره اسراء سوره چهلوهشت و هود چهلونه و یونس پنجاهیک و بقره نودمین سوره است که بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده.»
اما متاسفانه این سخن با ترتیب معروفى که براى سورههاى فوق در تفاسیر اسلامى آمده است سازگار نمىباشد.
ب) بعضى گفتهاند گرچه ترتیب نزول سورههاى فوق منطبق بر تنزل از مرحله بالا به مرحله پائین نیست، ولى مىدانیم که همه آیات یک سوره با هم نازل نمىشده چه بسا آیاتى که مدتى بعد نازل مىشد به دستور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بهخاطر تناسبهایى که داشت در سورهی قبل قرار داده مىشد. در محل کلام ما نیز ممکن است چنین باشد، و از این رو تاریخ سورههاى فوق منافاتى با تنزل از مرحله بالاتر به پائینتر ندارد.
ج) احتمال دیگرى که براى حل این مشکل وجود دارد این است که اصولاً واژهی «قرآن» واژهاى است که به «تمام» و «بعض» قرآن هر دو اطلاق مىشود، بهعنوان مثال:
در آیه اول سوره جن مىخوانیم: « إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً ـ ما قرآن عجیبى شنیدیم.» پیدا است که آنها قسمتى از قرآن را شنیده بودند.
اصولاً «قرآن» از ماده قرائت است، و مىدانیم قرائت و تلاوت، هم بر کل قرآن صادق است و هم بر جزء آن، بنا بر این تحدى بهمثل قرآن مفهومش تمام قرآن نیست و با ده سوره و حتى یک سوره نیز سازگار مىباشد.
از سوى دیگر «سوره» نیز در اصل به معنى مجموعه و محدوده است، و بر مجموعهاى از آیات نیز تطبیق مىکند هر چند یک سوره کامل به اصطلاح معمولى نبوده باشد.
و به تعبیر دیگر سوره در دو معنى استعمال مىشود:
یکى به معنى مجموع آیاتى که هدف معینى را تعقیب مىکند
و دیگر یک سوره کامل که با بسماللَّه شروع و پیش از بسماللَّه سوره بعد پایان مىپذیرد.
شاهد این سخن آیه هشتادوشش سوره توبه است آنجا که مىفرماید:
« وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ ... ـ (هنگامى که سورهاى نازل مىشود که ایمان به خدا بیاورید و با پیامبرش جهاد کنید...»
روشن است که منظور از سوره در اینجا همان آیاتى است که هدف فوق (یعنى ایمان به خدا و جهاد) را تعقیب مىکند هر چند قسمتى از یک سوره کامل باشد.
«راغب» نیز در کتاب «مفردات» در تفسیر آیه اول سوره نور «سُورَةٌ أَنْزَلْناها...» مىگوید: «اى جملة من الاحکام و الحکم...» همانگونه که ملاحظه مىکنیم سوره را به معنى مجموعهاى از احکام تفسیر کرده است.
بنا بر این فرق چندانى میان «قرآن» و «سوره» و «ده سوره» از نظر مفهوم لغت باقى نمىماند یعنى همهی اینها به مجموعهاى از آیات قرآن اطلاق مىگردد.
نتیجه اینکه تحدى قرآن به یک کلمه و یک جمله نیست که کسى ادعا کند من مىتوانم مثل آیه «وَ الضُّحى» و آیه «مُدْهامَّتانِ» و یا جملههاى سادهاى از قرآن را بیاورم، بلکه تحدى در همهجا به مجموعهاى از آیات است که هدف مهمى را تعقیب مىکند.[11]
در لغت معنای محوری ماده «سور» هیجان همراه با ارتفاع و اعتلاست؛ چنانکه وقتی خشم انسان یا حیوانی به هیجان آمد، اوج گرفت و اثرش آشکار شد، میگویند: «سارَ غَضَبُه» و هنگامی که مار به خشم آمد و حمله کرد گفته میشود: «سارَت الحَیَّةُ» و به همین مناسبت به دیواری که بر روستا یا شهر احاطه دارد و همچنین سدّ بزرگی که مانع نفوذ بیگانه است، «سور» نامیده میشود.
قطعههای مختلف کتاب الهی نیز بدین مناسبت به سوره موسوم شده که مانند سور شهر یا روستا مانع تهاجم مخالفان است و هر سوره در واقع سوری است بین مؤمنان و کافران و محکمترین توشه معنوی است که با آن، تعرض وسوسهانگیز مخالفان دفع و رفع میشود و هر سوره مظهر هیجان و اعتلا و ظهور خداوند در برابر معاندان است.
از این تحلیل لغوی برمیآید که هر بخش از آیات قرآن کریم ویژگی مزبور را داشته باشد یک «سوره» است. البته مصداق کامل سوره همان قطعهها و واحدهای مشخص و مشهور قرآنی است که در اصطلاح به سوره موسوم شده است.[12]
از کجا که مثل آن را نیاوردهاند؟!
بیش از 1400 سال از نزول قرآن میگذرد و همواره این ادعا مطرح بوده و از طرفی اسلام دشمنان سرسختی داشته و دارد که اگر میتوانستند در این مبارزه شرکت کنند، تاکنون آن را با تبلیغات بسیار مطرح میکردند و بهجای تبلیغ سوزاندن قرآن[13]، بر روی ادعای اشتباه آن متمرکز میشدند.
[14] نظرى به تاریخ اسلام هم مسئله را روشن مىسازد، زیرا در داخل کشورهاى اسلامى در زمان پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و پس از او حتى در خود مکه و مدینه مسیحیان و یهودیان سر سخت و متعصبى مىزیستند که براى تضعیف مسلمانان از هر فرصتى استفاده مىکردند و علاوه در میان مسلمانان جمعى «مسلمان نما» که قرآن مجید آنها را «منافق» نام نهاده زندگى داشتند که رل جاسوسى بیگانگان بر عهده آنان بود (مانند آنچه دربارهی «ابو عامر» راهب و همدستان او از منافقان مدینه و چگونگى ارتباط آنها با امپراطور روم در تواریخ نقل شده که منتهى به ساختن «مسجد ضرار» در مدینه شد و آن صحنه عجیبى را که قرآن در سوره «توبه» به آن اشاره کرده است بهوجود آورد).
مسلماً این دسته از منافقان و آن عده از دشمنان متعصب و سرسخت که به دقت مراقب اوضاع مسلمین بودند و از هر جریانى که به زیان مسلمانان بود استقبال مىکردند اگر به چنین کتابى دسترسى پیدا کرده بودند براى در هم شکستن آنها تا آنجا که مىتوانستند آنرا نشر مىدادند و یا لا اقل در حفظ و نگهداریش مىکوشیدند.
و به همین دلیل مىبینیم حتى افرادى که به احتمال ضعیفى ممکن است به معارضه با قرآن برخاسته باشند، تاریخ نام آنها را ضبط کرده است از جمله:
نام «عبد اللَّه بن مقفع» را بردهاند که او کتاب «الدرة الیتیمة» را به همین منظور نوشته است.
در صورتى که کتاب مزبور هم اکنون در اختیار ما است و چندینبار چاپ شده است و کوچکترین اشارهاى در آن کتاب به این مطلب نشده است، نمىدانیم چهطور این نسبت را به او دادهاند؟
نام «متنبى» احمد بن حسین کوفى شاعر را در این زمره نیز ذکر کردهاند، که ادعاى نبوت نموده است، در صورتى که قرائن زیادى نشان مىدهد که داعیه او بیشتر بلندپروازى محرومیتهاى خانوادگى و حس جاهطلبى بوده است.
«ابو العلاى معرى» نیز متهم به این امر شده است، گر چه از او سخنان زنندهاى نسبت به اسلام نقل شده اما هیچ وقت داعیه مبارزه با قرآن را نداشته است بلکه جملاتى درباره عظمت قرآن گفته است.
فکاهیات مسیلمه کذاب
ولى «مسیلمه کذاب» از مردم یمامه مسلماً از کسانى است که به مبارزه با قرآن برخاسته و به اصطلاح آیاتى آورده است که جنبه تفریحى آن بیشتر است. بد نیست چند جمله از آنها را در اینجا بیاوریم:
1ـ در برابر سوره «الذاریات»، این جملهها را آورده است.
« و المبذرات بذراً و الحاصدات حصداً و الذاریات قمحاً و الطاحنات طحناً و العاجنات عجناً و الخابزات خبزاً و الثاردات ثرداً و اللاقمات لقماً اهالة و سمنا ـ قسم به دهقانان و کشاورزان، قسم به درو کنندگان، قسم به جدا کنندگان کاه از گندم، قسم به جدا کنندگان گندم از کاه، قسم به خمیر کنندگان، قسم به نانپزندگان، قسم به ترید کنندگان! قسم به آن کسانى که لقمههاى چرب و نرم بر مىدارند!!»[15]
2ـ « یا ضفدع بنت ضفدع، نقى ما تنقین، نصفک فى الماء و نصفک فى الطین، لا الماء تکدرین و لا الشارب تمنعین ـ اى قورباغه دختر قورباغه! آنچه مىخواهى صدا کن! نیمى از تو در آب و نیمى دیگر در گل است، نه آب را گلآلود مىکنى، و نه کسى را از آب خوردن جلوگیرى مىنمایى!»[16] [17]
3ـ در مقابل سوره فیل: « الفیل، ما الفیل، و ما ادریک ما الفیل، له ذنب و بیل، و خرطوم طویل ـ فیل، چیست فیل، و چه میدانى که چیست فیل، دمى دارد سخت و ناگوار، و خرطومى بلند.»[18]
خیال بافی مولف «حسن الایجاز»[19]
نویسنده این کتاب گفته مىتوان با قرآن معارضه به مثل کرد و مانند آن را آورد. او براى اثبات گفتارش جملاتى را که از خود قرآن اقتباس نموده، بعضى الفاظش را تغییر داده و ذکر نموده است. به دو نمونه اشاره مینماییم:
1ـ این مرد خیالباف در مقام معارضه با سوره فاتحه چنین مىگوید:
« الحمد للرّحمن، ربّ الاکوان، الملک الدّیّان، لک العبادة و بک المستعان، اهدنا صراط الایمان ـ سپاس خداى بخشایشگر را، پروردگار هستىها، پادشاهى که پاداش دهنده است. پرستش براى تو و استعانت از توست ما را به راه ایمان هدایت فرما.»
2ـ همین نویسنده در معارضه با سوره کوثر چنین گفته است: «انّا اعطیناک الجواهر، فصلّ لربّک و جاهر، و لا تعتمد قول ساحر ـ ما به تو جواهر دادیم، تو نیز با صداى بلند نماز بخوان و به گفتار ساحر و جادوگر اعتماد مکن.»
این نیز از خود وى نیست بلکه از «مسیلمه کذاب» سرقت نموده و به نام خود قالب زده است. مسیلمه در مقام معارضه با این سوره چنین گفته است: «انّا اعطیناک الجماهر، فصلّ لربّک و هاجر، و انّ مبغضک رجل کافر ـ ما به تو جمعیتها دادیم، تو نیز نماز بخوان و هجرت کن و دشمن تو مرد کافر است.»[20]
مطالب مرتبط
[1]. تفسیر نمونه، ج1، ص 129 (خلاصه شده)
[2]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج4، ص 448
[3]. تحدى، یعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات. تفسیر نمونه، ج22، ص449
[4]. تفسیر نمونه، ج1، ص 132
[5]. ترجمه المیزان، ج1، ص107
[6]. مجموعهی آثار استاد شهید آیتالله مرتضی مطهرى، ج4، خلاصهای از صفحات 450 تا 452
[7]. أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ ـ آیا آنها معبودانى جز خدا برگزیدند؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید! این سخن کسانى است که با من هستند، و سخن کسانى [پیامبرانى] است که پیش از من بودند!» امّا بیشتر آنها حق را نمىدانند و به همین دلیل (از آن) روى گردانند. (انبیا/24)
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ـ یا کسى که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را تجدید مىکند، و کسى که شما را از آسمان و زمین روزى مىدهد آیا معبودى با خداست؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید اگر راست مىگویید!» (نمل/64)
[8]. تسنیم، ج2 ص422 ـ به نقل از تفسیر تبیان، ج 1، ص 104
[9]. تفسیر نمونه، ج1 ص130
[10]. تسنیم، (آیتالله جوادی آملی) جلد 2صفحه 434
[11]. تفسیر نمونه، ج9 ص43
[12]. تسنیم، جلد 2صفحه 411
[13]. کشیش یکی از فرقه های کوچک مسیحیت پروتستان در آمریکا به نام «تری جونز» در سال 2011 میلادی اعلام کرد که در مراسمی قرآن را میسوزاند. اقدام این فرد گمنام به نحو ماهرانهای پوشش رسانهای داده شد. یعنی بسیاری از مقامات آمریکا با آن مخالفت کردند و مدام در رسانههای مختلف مطرح شد اما جلوی این فرد گرفته نشد. در ماه مارس سال 2011 میلادی تری جونز و طرفداران اندکش کتاب مقدس قرآن را در مراسم شرمآوری به آتش کشیدند.
[14]. از اینجا از تفسیر نمونه، ج1 ص133 نقل شده است.
[15]. اعجاز القرآن رافعى
[16]. از قرآن و آخرین پیامبر
[17]. پایان خلاصه مطلب نقل شده از تفسیر نمونه، ج1 ص133 به بعد
[18]. ترجمه المیزان، ج1، ص108
[19]. کتاب کوچکى است از یک نویسنده مسیحى که در سال 1912 میلادی از طرف چاپخانه انگلیسى در بولاق مصر انتشار یافته است. مؤلف آن یک آمریکایى با نام مستعار «نصر الدین ظافر» است.