خادم الموالی عباس داودی داوودی

 

فایل Word

فایل PDF بروشور در یک برگ

متن تکمیلی درباره همین مبحث   Word    PDF

پرده نگار (پاور پویینت)

فایل صوتی 

 

 
روح الهی

الَّذِى أَحْسَنَ کلُ شىَءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْانسَانِ مِن طِینٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ (8) ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ. (9)

او همان کسى است که هر چه را آفرید نیکو آفرید؛ و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.(7) سپس نسل او را از عصارهاى از آب ناچیز و بىقدر آفرید. (8) سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید؛ و براى شما گوش و چشم‌ها و دل‌ها قرار داد؛ امّا کمتر شکر نعمت‌هاى او را بجا مىآورید. (9) (سوره سجده)

مراحل شگفتانگیز آفرینش انسان

آیه اول اشارهاى به نظام احسن آفرینش به طور عموم، و سرآغازى براى بیان خلقت انسان و مراحل تکامل او به طور خصوص است، (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ).

به‌عنوان مثال هر یک از دستگاه‌هاى بدن انسان از نظر ساختمان، حجم، وضع سلول‌ها، طرز کار آن‌ها، درست آن‌گونه آفریده شده است که بتواند وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد، و در عین حال آن‌چنان ارتباط در میان اعضاء قرار داده که همه بدون استثناء روى یکدیگر تاثیر دارند، و از یکدیگر متاثر مىشوند. و درست همین معنى در جهان بزرگ با مخلوقات بسیار متنوع، حاکم است.

سپس مىفرماید: «خداوند آغاز آفرینش انسان را از گل قرار داد» تا هم عظمت و قدرت خود را نشان دهد که آن چنان مخلوق برجستهاى را از چنین موجود ساده‌ای آفریده و هم به این انسان هشدار دهد که تو از کجا آمدهاى و به کجا خواهى رفت.

آیه بعد به آفرینش نسل انسان و چگونگى تولد فرزندان آدم در مراحل بعد اشاره کرده مىگوید: «سپس خداوند نسل او را از عصارهاى از آب ناچیز و بى‌قدر قرار داد.

آیه بعد اشاره است به مراحل پیچیده تکامل انسان در عالم رحم، و همچنین مراحلى که آدم به هنگام آفرینش از خاک طى نمود، مىفرماید: «سپس اندام انسان را موزون ساخت» (ثُمَّ سَوَّاهُ). «و از روح خویش در او دمید» (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ).

قرآن در آخرین مرحله که پنجمین مرحله آفرینش انسان محسوب مىشود اشاره به نعمت‌هاى گوش و چشم و قلب کرده است،

البته منظور در اینجا خلقت این اعضاء نیست چرا که این خلقت قبل از نفخ روح صورت مىگیرد، بلکه منظور حس شنوایى و بینایى و درک و خرد است. و تکیه بر این سه ، به خاطر این است که مهم‌ترین حس ظاهرى انسان که رابطه نیرومندى میان او و جهان خارج برقرار مىکند، گوش و چشم است، گوش اصوات را درک مىکند و چشم وسیله دیدن جهان خارج و صحنههاى مختلف این عالم است. نیروى عقل و خرد نیز مهم‌ترین حس باطنى انسان و یا به تعبیر دیگر حکمران وجود بشر است.

دمیدن روح الهی

اضافه «روح» به «خدا» به اصطلاح «اضافه تشریفى» است، یعنى یک روح گران‌قدر و پر شرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود. خداوند در آیه دیگری می‌فرماید:

«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ ـ هنگامى که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، براى او به سجده افتید». (ص/72 و حجر/29) یعنی دلیل سجده بر آدم روح الهی بود که در وجود او قرار داده شد.

خدایی شدن انسان

چون روح انسان الهی است بر طینت اسلام و صفات خوب متولد می‌شود، به همین دلیل دروغ، غیبت، تهمت، ظلم، دست‌اندازی به اموال و ناموس دیگران و به‌ طور کلی همه‌ی بدی‌ها در تمام جوامع (حتی اگر دین به آن‌ها نرسیده باشد) زشت و همه‌ی خوبی‌ها مورد علاقه است.

رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌و علیه‌وآله‌وسلم فرمود: «هر مولودی مطابق با فطرت خود خلق می‌شود (مسلمان) و پدر و مادرش هستند که او را یهودی، نصرانی و مجوسی تربیت می‌کنند». (البته روایات متعددی در این خصوص و تولد بر محبت امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم‌السلام وارد شده است».

امّا انسان در هنگام تولد از هرگونه علمی که برایش قابل استفاده باشد تهی است؛ (وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئا ـ و خداوند شما را از شکم مادران‌تان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمىدانستید ـ نحل/78) ولی از سرشت ویژهای برخوردار است که فطرت توحیدی او است (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها ـ این فطرتى است که خداوند، انسان‌ها را بر آن آفریده ـ روم/30) و ابزار تحصیل علم را در اختیار دارد (جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ ـ براى شما گوش و چشم‌ها و دل‌ها قرار داد) اگر این‌ها را به‌کار گیرد روح الهی او شکوفا می‌شود.

به عبارتی دیگر اگر چه صفات خداوند مطلق و مخصوص او است اما انسان با داشتن روح الهی این استعداد را دارد که به اذن او، صفاتی شبیه خداوند را داشته باشد.

این ارتباط توسط امام‌ صادق علیه‌السلام چنین بیان شده است: «حقیقت این است که اتصال روح مؤمن به روح خدا، شدیدتر است از اتصال شعاع خورشید به خورشید».

به عنوان مثال خداوند مهربان؛ حکیم؛ عالم؛ قدرتمند و... است و انسان می‌تواند مهربان؛ حکیم؛ عالم؛ قدرتمند و... باشد ولی این صفات در خداوند مطلق و در انسان محدود ولی قابل تکامل و پرورش است و چون این صفات خداوند همگی بی‌نهایت است؛ انسان هر چه این صفات را در خود تکمیل کند همواره جا برای رشد و تکامل بیشتر وجود دارد و این موضوع در قیامت نیز نداوم خواهد داشت.

کسب این صفات (ارتباط) حتی در اموری مانند خلق و روح بخشی هم ممکن است اتفاق بیفتد. مانند:

این‌ که در قرآن می‌خوانیم حضرت مسیح به اذن الهی پرنده‌ای از گل می‌ساخت و در آن می‌دمید و زنده می‌شد، کور مادرزاد و مبتلایان به پیسى را شفا می‌داد و مردگان را زنده مى‌کرد.

وَ رَسُولاً إِلى بَنی إِسْرائیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (آل‌عمران/49)

و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائیل (قرار داده، که به آن‌ها مىگوید:) من نشانهاى از طرف پروردگار شما، برای‌تان آوردهام؛ من از گِل، چیزى به شکل پرنده مىسازم؛ سپس در آن مىدمم و به فرمان خدا، پرندهاى مىگردد. و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسى] را بهبودى مىبخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مىکنم؛ و از آن‌چه مىخورید، و در خانههاى خود ذخیره مىکنید، به شما خبر مىدهم؛ مسلماً در این‌ها، نشانهاى براى شماست، اگر ایمان داشته باشید!

2ـ درباره امام رضا علیه‌السلام روایت شده است که شیر روی پرده را به اذن الهی جان داد.

3ـ طبق اعتقاد شیعه امام معصوم صدای همه متوسلین را در یک زمان جداگانه می‌شنود.

4ـ تخلیه روح که توسط عرفا و اولیاء انجام می‌شود.

و مثال‌های متعددی که در آیات و روایات وجود دارد، همگی مربوط به همین اتصال روح است.

اطاعت کن تا اطاعت شوی

نتیجه تسلیم اراده به حق در دار آخرت آن شود که حق تعالى اراده او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مثل اعلاى خود قرار دهد، و چنان‌چه خود ذات مقدّس هر چه را بخواهد ایجاد کند به مجرّد اراده موجود شود، اراده این بنده را هم آن طور قرار دهد.

چنانچه بعضى از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اکرم صلّى‌اللّه علیه‌و‌آله راجع به اهل بهشت که ملکى مىآید پیش آن‌ها، پس از آن که اذن ورود مىطلبد وارد مىشود و نامهاى از جناب ربوبیّت به آن‌ها مىدهد بعد از آن که از خداى تعالى به آن‌ها سلام ابلاغ نماید. و در آن نامه است براى هر انسانى که مخاطب به آن است:

من الحىّ القیّوم الّذى لا یموت إلى الحىّ القیّوم الّذى لا یموت. امّا بعد، فانّى اقول للشّیء کن فیکون، و قد جعلتک تقول للشّیء کن فیکون. فقال صلى اللّه علیه و آله: فلا یقول احد من اهل الجنّة للشّیء کن الاّ و یکون.

از حىّ قیّومى که نمىمیرد به [سوى] حىّ قیّومى که نمىمیرد. اما بعد، من چون به (هر) چیز گویم «باش»، پس (موجود) مىشود، تو را (نیز) چنان قرار دادم که به (هر) چیز بگویى «باش» موجود شود.

آن گاه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

«احدى از اهل بهشت به چیزى نمىگوید «باش» مگر آن‌که (موجود) شود»‌. [1]

در حدیث دیگری شبیه به همین مضمون آمده است که خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید:

یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنِیٌّ لَا أَفْتَقِرُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ غَنِیّاً لَا تَفْتَقِرُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَیٌّ لَا أَمُوتُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ حَیّاً لَا تَمُوتُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُونُ[2]- أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِشَیْءٍ کُنْ فَیَکُون.

ای پسر آدم، من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم؛ از من درباره آن‌چه به تو فرمان داده‌ام اطاعت کن تا این‌که تو را زنده‌ای قرار دهم که هرگز نمیری. ای پسر آدم، من به هرچه بگویم باش، موجود می‌شود؛ از من درباره آنچه به تو فرمان داده‌ام اطاعت کن تا تو را چنان قرار دهم که به چیزی بگویی باش، پس موجود شود. [3]

همچنین در اخبار حضرت داود- على نبینا و علیه السلام- آمده است:

«یا داود ابلغ اهل ارضى انّى حبیب من احبّنى و جلیس من جالسنى و مونس لمن آنسنى و صاحب لمن صاحبنى و مختار لمن اختارنى و مطیع لمن اطاعنى، ما احبنى احد اعلم ذلک یقینا من قلبه الّا قبلته من نفسى و احییته حیاة لا یتقدّمه احد من خلقى، من طلبنى بالحق وجدنى، و من طلب غیرى لم یجدنى فارفضوا یا اهل الارض بما انتم علیه من غرورها و هلمّوا الى کرامتى و مصاحبتى و مجالستى و مؤانستى و انسوا بى اؤانسکم و اسارع الى محبتکم».

«اى داود! برسان به مردم زمین من که من دوست آنم که مرا دوست دارد، و همنشین آنم که با من همنشینى کند، و انس مىگیرم با آن‌که با من انس گیرد، و یار آنم با آن که با من یارى نمایید و آن را اختیار مىکنم که مرا اختیار کند، و آن را اطاعت مىنمایم که اطاعت من نماید، کسى مرا دوست نداشته است که یقین خاطر او را بدانم الّا که از او مىپذیرم و خود را با او دوست مىگیرم، و زندگانى به او مىدهم که پیشى نگرفته باشد بر آن احدى از خلق من، کسى که مرا به راستى طلبد، مرا مىیابد و آن که غیر مرا طلب نماید، مرا نمىتواند یافت. پس ترک کنید اى اهل زمین آن‌چه را از غرور و فریبش که در آن مىباشید و بشتابید به سوى کرامت و همنشینى و مصاحبت و انس با من و با من انس گیرید تا با شما انس گیرم و بشتابم به سوى دوستى شما».[4]

در حدیث دیگری که به این حدیث شبیه است می‌خوانیم:

پیامبر اسلام صلی‌الله‌و علیه‌وآله‌وسلم فرمود:

عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى نَصَبَ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ الدَّاعِی فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ یُنَادِی [نادى] ذَلِکَ الْمَلَکُ کُلَّ لَیْلَةٍ مِنْهُ إِلَى الصَّبَاحِ طُوبَى لِلذَّاکِرِینَ طُوبَى لِلطَّائِعِینَ وَ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَا جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُطِیعُ مَنْ أَطَاعَنِی وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِی الشَّهْرُ شَهْرِی وَ الْعَبْدُ عَبْدِی وَ الرَّحْمَةُ رَحْمَتِی فَمَنْ دَعَانِی فِی هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِی هَدَیْتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَی

خداى متعال در آسمان هفتم فرشته‌اى را قرار داده است که "داعى" گفته مى‌شود. هنگامى که ماه رجب آمد، این فرشته در هر شب این ماه تا صبح مى گوید:

خوشا به حال تسبیح کنندگان خدا، خوشا به حال فرمانبرداران خدا. خداى متعال مى‌فرماید: همنشین کسى هستم که با من همنشینى کند، فرمانبردار کسى هستم که فرمانبردارم باشد و بخشنده‌ی خواهان بخشایش هستم. ماه، ماه من، بنده بنده من و رحمت، رحمت من است. هر کسى در این ماه من را بخواند او را اجابت مى‌کنم و هرکس از من بخواهد به او مى‌دهم و هرکس از من هدایت بخواهد او را هدایت مى‌کنم‌. این ماه را رشته‌اى بین خود و بندگانم قرار دادم که هرکس آن را بگیرد به من مى‌رسد.[5]

امام صادق علیه‌السلام فرمود:

العبودیّة جوهرة کنهها الرّبوبیّة، فما فقد فی العبودیّة وجد فی الرّبوبیّة، و ما خفى عن الرّبوبیّة اصیب فی العبودیّة

بندگى حقیقى جوهرهای است که اساس و ذات آن ربوبیت است، پس آن‌چه از مقام عبودیت کم و ناپیدا شد، در مقام ربوبیت پیدا و هویدا گردد. و هر مقدارى که از مراتب و صفات ربوبیت مخفى و پوشیده گشت: در مراحل عبودیت جلوهگر و آشکار شود.[6]

ارزشت را بشناس تا هلاک نشوی

حضرت امام خمینی رحمت‌الله علیه فرموده‌اند:

اگر یک شریفى بیاید، از شرافت اوست که صاحب منزل مباشرت به کارهاى او بکند و از اهمیت و شرافت فعل است که خود خواجه مباشر آن باشد. و باز از تشریف است که روح او را به خودش نسبت مىدهد و مىفرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» و راضى نمىشود که نفخش را به دیگرى، از قبیل ملائکة اللَّه، نسبت بدهد؛ زیرا روح، مظهر الوهیت بوده و از صُقع ربوبى و نشانه اوست و اگر این جنبه را انسان در خودش ببیند، طبیعتش را فراموش مىکند. هر کس طینیّت (خاک بودن و مادی بودن) خود را مىبیند، از جنس شیطان است.

شیطان طینیت آدم علیه‌السلام را دید و اعتراض کرد که طینت من از نار است و براى من سزاوار نیست بر او که طینتش از خاک است سجده کنم. البته نه این‌که شیطان آن اثر الهى را مىدید، بلکه آن را اصلًا نمىدید و این دلیل بر عدم عرفان است؛ براى اینکه عرفان آن است که در نازل‌ترین مرتبه وجود، اثر الهى را عارف ببیند. به همین دلیل کامل‌ترین شرایع آن است که سجده را بر خاک جایز بداند، یعنى پستترین موجودات زیر قدم که خاک است باید مساجد شود و عارف باید در آن مساجد هم، اثر الهى را ببیند و به آن وجهه الهى سجده کند. پس این‌طور نیست که شیطان عرفانش زیاد بوده و از کثرت عرفان به آدم سجده نکرد، چون سجده به غیر خدا را جایز نمىدانست، چنان‌که بعضى از مزخرفین گفتهاند.

پس شیطان در آدم آن‌چه را که نشانه الهى بود، ندیده است و خدا به جهت تشریف، او را به خودش نسبت داد و فرمود:

«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» و همه ملائکه آن جنبهاى را که مربوط به الهیت بود، مشاهده کردند و سجده نمودند، به خلاف شیطان که طینیت خاکى آدم را دید و اعتراض کرد.

البته شیطان در کبرى خطا نکرد که گفت: «جایز نیست شریف به پستتر از خودش سجده کند، من نار هستم و او خاک است و نار از خاک لطیفتر است»، ولى شیطان طینیت او را دیده و ملاحظه با ناریت خودش کرده و اعتراض نمود. پس شیطان در این کبرى که اشرف نباید به غیرش سجده کند، خطا نکرده است، خطاى شیطان در صغرى واقع شده که طینیت را دید و هر کس طینیت را ببیند، از جنس شیطان است.

و خیلى مشکل است که آن‌ها را طورى تربیت کرد که آن چیزى را که نشانه الهى است ببینند؛ چون مادامى که دیده آنان به طینیت دوخته شده است، توجه دادن به نشانهها و آیات الهى کار مشکلى خواهد بود.

و به همین دلیل احتیاج پیدا کردیم براى وجود تجردى، چیزى که ذات خودمان است، برهان اقامه کنیم و خودمان را فراموش کرده و آمدهایم نفس خودمان را از کتاب اسفار سؤال مىکنیم.

البته عارفان بر خلاف این هستند. ما اگر بخواهیم به آن‌ها بفهمانیم که شما غیر از آن منفوخه الهیه، طینیت دارید، باید بنشینیم و به تدریج با براهین براى ایشان اثبات کنیم که ما خاکى هستیم و شما هم خاکى هستید؛ چنان‌که دیگران نشستند و مىخواهند با برهان اثبات کنند که ما مجرد هستیم، در صورتى که نفس خودمان در خودمان است و آن باطن ماست بلکه ما عبارت از آن هستیم، و لیکن چون حقیقت ما را غشاوات و حجابات گرفته است و گرفتار آنها شدهایم، باید خودمان را در کتاب اسفار ببینیم و از آن‌جا بشناسیم. به همین دلیل اسفار را باز کرده و با براهین مىخواهیم راهى به ذات خود بیابیم.

و لیکن عارف آن نشانه ربوبى الهى را در خودش مىبیند و خلقت از طین را نمىبیند، بلکه در همه موجودات جلوه حق را مىبیند و از طرف ظلمانى آن غافل مىماند و اگر کسى بخواهد این ظلمانیت را به آنان تفهیم کند، محتاج استدلال و برهان است.

پس آن‌چه در آدم بوده که به آن جهت منسوب به خدا شده است، همان تشریف انسان است که خداوند متعال فرمود: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» و ملائکة اللَّه بر انسان سجده کردند از آن جهت که منسوب به خداست و جلوه اظهر اوست. [7]

چنین موهبت عظیمی به هیچ موجودی عطا نشده است به همین دلیل خداوند در آفرینش انسان فرمود:

«فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین ـ پس آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است».(مؤمنون/14)

اگر کسی قدر این نعمت را نداند و آن را به گناه آلوده سازد باعث می‌شود تا قوای این روح الهی رشد و بروز پیدا نکند و این کفران نعمتی بزرگ است.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در چهار حدیث زیر مطالبی در همین رابطه فرموده‌اند:

«هَلَکَ امْرُؤٌ لَمْ یَعْرِفْ قَدْرَه ـ

انسانى که اندازه خود را نشناخت، هلاک شد».[8]

«مَنْ عَرَفَ قَدْرَ نَفْسِهِ لَمْ یُهِنْهَا بِالْفَانِیَات ـ

کسی که ارزش خود را بشناسد خویشتن را با امور فناپذیر خوار نخواهد کرد».[9]

«انّه لیس لاَنفُسکم ثَمنٌ الاّ الجّنة فلاتَبیعوها الاّ بها ـ

بدانید که جان شما هیچ بهایى جز بهشت ندارد پس آن را به کمتر از بهشت نفروشید».[10]

«و لبئس المتجر اَن تَرَى الدّنیا لنفسک ثمناً ـ

و چه تجارت زشتى است که انسان دنیا را بهاى خویشتن بنگرد!».[11]

 

 

 

[1]ـ حضرت امام خمینی رحمت الله علیه ـ آداب الصلاة، متن، ص 33 به نقل از علم الیقین، ج 2، ص 1061. (با اندکى اختلاف)

[2]ـ این عبارت در آیات زیر آمده است:

البقرة : 117   بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

هستى بخش آسمان‌ها و زمین اوست! و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند، تنها مىگوید: «موجود باش!» و آن، فورى موجود مىشود.

آلعمران : 47   قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

(مریم) گفت: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد، در حالى که انسانى با من تماس نگرفته است؟!» فرمود: «خداوند، این گونه هر چه را بخواهد مىآفریند! هنگامى که چیزى را مقرّر دارد (و فرمان هستى آن را صادر کند)، فقط به آن مىگوید: «موجود باش!» آن نیز فوراً موجود مىشود.

آلعمران : 59   إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

مَثَل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً موجود شد.

الأنعام : 73   وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ    

اوست که آسمان‌ها و زمین را بحق آفرید؛ و آن روز که (به هر چیز) مىگوید: «موجود باش!» موجود مىشود.

النحل : 40   إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

وقتى چیزى را اراده مىکنیم، فقط به آن مىگوییم: «موجود باش!» بلافاصله موجود مىشود.

مریم : 35   ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

هرگز براى خدا شایسته نبود که فرزندى اختیار کند! منزّه است او! هر گاه چیزى را فرمان دهد، مىگوید: «موجود باش!» همان دم موجود مىشود!

یس : 82   إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

فرمان او چنین است که هر گاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مىگوید: «موجود باش!»، آن نیز بىدرنگ موجود مىشود!

غافر : 68   فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

و هنگامى که کارى را مقرّر کند، تنها به آن مىگوید: «موجود باش!» بىدرنگ موجود مىشود!

[3]ـ عدة الداعی و نجاح الساعی ص310

[4]ـ مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد 18 المقدمة

[5]ـ إقبال الأعمال (ط - القدیمة) ج2 ص628

[6]ـ مصباح الشریعة،  ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان ص597 ـ باب صدم در حقیقت عبودیت

[7]ـ حضرت امام خمینی رحمت‌الله علیه ـ تقریرات فلسفه، ج3، ص44

[8]ـ نهج البلاغه حکمت 149

[9]ـ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص 233 ـ حدیث 4653

[10]ـ نهج البلاغه حکمت 456

[11]ـ نهج البلاغه خطبه 32

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.