شیر روی پرده حاجب را خورد
مأمون شخصیتهاى بزرگى را در مجلس وسیعى حاضر ساخت و خود در آن محفل حضور داشت و حضرت رضا علیهالسّلام را در مقابل خود در جایگاه ولایتعهدى که براى او مقرّر داشته بود بنشانید، آنگاه آن مردک حاجب (حُمَیْدِ بْنِ مِهْرَان) که نظر داشت و قول داده بود که حضرت را از مقامش فرود آورد خطاب به حضرت شروع به سخن کرد.
(حاجب) گفت: مردم خیلى چیزها از شما حکایت میکنند و به قدرى در وصف شما تندروى میکنند که اگر خود بر آن اطّلاع یابید از آن بیزارى خواهید جست، و اوّلین چیزى که باید بگویم نماز استسقاء شما است که دعا کردى و باران آمد و حال اینکه بدون دعاى شما مرتّب و به حسب عادت هر ساله بدون هیچ دعائى باران میبارد و این سنّت و عادت آن است، و آن را براى شما معجزهاى دانستهاند، و با این معجزه و علامت ثابت کردهاند که تو نظیر ندارى و مانند تو احدى در دنیا نیست، در صورتى که این امیرالمؤمنین ـ که خداوند پایدارش بدارد ـ مقابل نشود با احدى جز آنکه بر او فزونى دارد، و تو را منصب ولایتعهدى داده است و در مقامى قرار داده است که میشناسى و میدانى، پس سزاوار نیست که آنچه به دروغ در باره تو گفتهاند آن را تجویز کنى و وِزر آن بر امیرالمؤمنین باشد.
حضرت فرمود: من بندگان خدا را از حدیث کردن نعمتهائى که خداوند به تفضّل مرا داده است مانع نمىشوم، نهایت آن است که من شوق و نشاط و خوشحالى بر اوصاف خود نمىکنم، و امّا اینکه گفتى: صاحبت یعنى مأمون مرا بر این منصب استقرار داده است، پس بدان که مرا او محلّى نداده مگر آن محلّى که پادشاه مصر به یوسف صدّیق داد، و تفصیل حال آن دو را تو میدانى (یعنى تو میدانى که پادشاه مصر کافر بود، و یوسف صدّیق پیغمبر)،
مردک با شنیدن این مطلب خشمش به جوش آمده گفت: اى پسر موسى! از حدّ خود قدم فراتر نهادهاى و از شأن خود تجاوز نمودى! خداوند براى باران زمانى را تقدیر کرده و آن در وقت معیّن و مقدّر بدون تقدیم و تأخیر میبارد، تو آن را براى خود علامت و معجزه قرار دادهاى و بدان مىبالى و براى خود برترى و قدرت نشان میدهى، گویا که کارى مانند ابراهیم خلیل الرّحمن ـ هنگامى که سر مرغان را به دست گرفت و اعضاء کوبیده آنها را که بر قلّه کوهها بودند خواند، و آنها با شتاب خود را رسانده به سرهاى خود ملحق شدند و بال زده و به اذن خدا پرواز نمودند ـ کردهاى، اگر راست مىگوئى در آنچه پنداشتهاى پس زنده کن این دو را و بر من مسلّط ساز. (مرادش دو شیر که بر نقش مسند مأمون بود میباشد)، که اگر این کار را انجام دادى آن وقت میتوانى آن را معجزه به حساب آورى، زیرا بارانى که عادت به باریدن دارد تو سزاوارتر از دیگران نیستى که به سبب تنها دعاى تو باران ریخته باشد، دیگران نیز با تو دعا کردند همانطور که تو دعا میکردى، و اشاره کرد به نقش دو شیرى که روبروى هم بر تخت مأمون کشیده بودند،
حضرت در غضب شد و صیحهاى بر آن دو صورت زد و فرمود: این فاجر را بدرید و اثرى از وى باقى مگذارید.
آن دو نقش به صورت دو شیر زنده درآمدند و بر مرد حمله بردند و او را دریدند و استخوانش را شکسته جویدند و او را تماما خوردند و خونش را لیسیدند، و حاضران همه مینگریستند و متحیّر مانده بودند که چه مىبینند.
شیران که از کار آن مرد خلاص شدند رو به حضرت رضا علیهالسّلام کرده گفتند: اى ولىّ خدا! در روى زمین ما را چه میفرمائى اجازه میدهى که این را ـ اشاره به مأمون ـ بدریم و به رفیقش ملحق سازیم؟
مأمون چون این بشنید غش کرده بیهوش بیفتاد.
امام به شیران فرمود: در جاى خود باشید.
شیران ایستادند.
بعد فرمود: گلاب بر مأمون بپاشید و او را معطّر کنید.
غلامان گلاب آورده و بر روى مأمون پاشیده به هوش آمد.
و باز شیران گفتند: اجازه فرما ما کار او را نیز تمام کنیم و به رفیقش ملحق سازیم.
امام فرمود: نه، خداوند را در باره او تدبیرى است که خود انجام خواهدداد.
گفتند: پس ما چه کنیم؟
فرمود: به جاى خود باز گردید، و همچنان که بودید بشوید.
آن دو شیر به سوى تخت بازگشته به همان صورت اوّلیه به صورت شیر بر آن نقش شدند. (به روی پرده بازگشتند)[1]
نشانی:
عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج2 ص170 ـ مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر ج7 ص142 ـ بحار الأنوار (ط - بیروت) ج49
متن عربی
فَجَمَعَ الْخَلْقَ الْفَاضِلِینَ مِنْ رَعِیَّتِهِ فِی مَجْلِسٍ وَاسِعٍ قَعَدَ فِیهِ لَهُمْ وَ أَقْعَدَ الرِّضَا ع بَیْنَ یَدَیْهِ فِی مَرْتَبَتِهِ الَّتِی جَعَلَهَا لَهُ فَابْتَدَأَ هَذَا الْحَاجِبُ الْمُتَضَمِّنُ لِلْوَضْعِ مِنَ الرِّضَا ع وَ قَالَ لَهُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَکْثَرُوا عَنْکَ الْحِکَایَاتِ وَ أَسْرَفُوا فِی وَصْفِکَ بِمَا أَرَى أَنَّکَ إِنْ وَقَفْتَ عَلَیْهِ بَرِئْتَ إِلَیْهِمْ مِنْهُ قَالَ وَ ذَلِکَ أَنَّکَ قَدْ دَعَوْتَ اللَّهَ فِی الْمَطَرِ الْمُعْتَادِ مَجِیئُهُ فَجَاءَ فَجَعَلُوهُ آیَةً مُعْجِزَةً لَکَ أَوْجَبُوا لَکَ بِهَا أَنْ لَا نَظِیرَ لَکَ فِی الدُّنْیَا وَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَدَامَ اللَّهُ مُلْکَهُ وَ بَقَاءَهُ لَا یُوَازِی بِأَحَدٍ إِلَّا رَجَحَ بِهِ وَ قَدْ أَحَلَّکَ الْمَحَلَّ الَّذِی قَدْ عَرَفْتَ فَلَیْسَ مِنْ حَقِّهِ عَلَیْکَ أَنْ تُسَوِّغَ الْکَاذِبِینَ لَکَ وَ عَلَیْهِ مَا یَتَکَذَّبُونَهُ فَقَالَ الرِّضَا ع مَا أَدْفَعُ عِبَادَ اللَّهِ عَنِ التَّحَدُّثِ بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَیَّ وَ إِنْ کُنْتُ لَا أَبْغِی أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ أَمَّا ما ذِکْرُکَ صَاحِبَکَ الَّذِی أَحَلَّنِی مَا أَحَلَّنِی فَمَا أَحَلَّنِی إِلَّا الْمَحَلَّ الَّذِی أَحَلَّهُ مَلِکُ مِصْرَ یُوسُفَ الصِّدِّیقَ ع وَ کَانَتْ حَالُهُمَا مَا قَدْ عَلِمْتَ فَغَضِبَ الْحَاجِبُ عِنْدَ ذَلِکَ وَ قَالَ یَا ابْنَ مُوسَى لَقَدْ عَدَوْتَ طَوْرَکَ وَ تجاوزک قَدْرَکَ إِنْ بَعَثَ اللَّهُ بِمَطَرٍ مُقَدَّرٍ وَقْتُهُ لَا یَتَقَدَّمُ وَ لَا یَتَأَخَّرُ جَعَلْتَهُ آیَةً تَسْتَطِیلُ بِهَا وَ صَوْلَةً تَصُولُ بِهَا کَأَنَّکَ جِئْتَ بِمِثْلِ آیَةِ الْخَلِیلِ إِبْرَاهِیمَ ع لَمَّا أَخَذَ رُءُوسَ الطَّیْرِ بِیَدِهِ وَ دَعَا أَعْضَاءَهَا الَّتِی کَانَ فَرَّقَهَا عَلَى الْجِبَالِ فَأَتَیْنَهُ سَعْیاً وَ تَرْکَبْنَ عَلَى الرُّءُوسِ وَ خَفَقْنَ وَ طِرْنَ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَوَهَّمُ فَأَحْیِ هَذَیْنِ وَ سَلِّطْهُمَا عَلَیَّ فَإِنَّ ذَلِکَ یَکُونُ حِینَئِذٍ آیَةً مُعْجِزَةً فَأَمَّا الْمَطَرُ الْمُعْتَادُ مَجِیئُهُ فَلَسْتَ أَنْتَ أَحَقَّ بِأَنْ یَکُونَ جَاءَ بِدُعَائِکَ مِنْ غَیْرِکَ الَّذِی دَعَا کَمَا دَعَوْتَ وَ کَانَ الْحَاجِبُ أَشَارَ إِلَى أَسَدَیْنِ مُصَوَّرَیْنِ عَلَى مَسْنَدِ الْمَأْمُونِ الَّذِی کَانَ مُسْتَنِداً إِلَیْهِ وَ کَانَا مُتَقَابِلَیْنِ عَلَى الْمَسْنَدِ فَغَضِبَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى ع وَ صَاحَ بِالصُّورَتَیْنِ دُونَکُمَا الْفَاجِرَ فَافْتَرِسَاهُ وَ لَا تُبْقِیَا لَهُ عَیْناً وَ لَا أَثَراً فَوَثَبَتِ الصُّورَتَانِ وَ قَدْ عَادَتَا أَسَدَیْنِ فَتَنَاوَلَا الْحَاجِبَ وَ رَضَّاهُ وَ هَشَمَاهُ وَ أَکَلَاهُ وَ لَحَسَا دَمَهُ وَ الْقَوْمُ یَنْظُرُونَ مُتَحَیِّرِینَ مِمَّا یُبْصِرُونَ فَلَمَّا فَرَغَا مِنْهُ أَقْبَلَا عَلَى الرِّضَا ع وَ قَالا یَا وَلِیَّ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ مَا ذَا تَأْمُرُنَا نَفْعَلُ بِهَذَا أَ نَفْعَلُ بِهِ مَا فَعَلْنَا بِهَذَا یُشِیرَانِ إِلَى الْمَأْمُونِ فَغُشِیَ عَلَى الْمَأْمُونِ مِمَّا سَمِعَ مِنْهُمَا فَقَالَ الرِّضَا ع قِفَا فَوَقَفَا قَالَ الرِّضَا ع صُبُّوا عَلَیْهِ مَاءَ وَرْدٍ وَ طَیِّبُوهُ فَفُعِلَ ذَلِکَ بِهِ وَ عَادَ الْأَسَدَانِ یَقُولَانِ أَ تَأْذَنُ لَنَا أَنْ نُلْحِقَهُ بِصَاحِبِهِ الَّذِی أَفْنَیْنَاهُ قَالَ لَا فَإِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَدْبِیراً هُوَ مُمْضِیهِ فَقَالا مَا ذَا تَأْمُرُنَا قَالَ عُودَا إِلَى مَقَرِّکُمَا کَمَا کُنْتُمَا فَصَارَا إِلَى الْمَسْنَدِ وَ صَارَا صُورَتَیْنِ کَمَا کَانَتَا