از لُخت شدن تا لَخت شدن ـ قسمت سوم
از لُخت شدن تا لَخت شدن ـ قسمت سوم
قسمت اول قسمت دوم قسمت چهارم
خلاصه قسمت اول و دوم فایل متن (وُرد) فایل تصویری (پی دی اف)
خلاصه
خلاصه قسمت سوم و چهارم با عنوان «شکلهای مختلف عزاداری» فایل متن (وُرد) فایل تصویری (پی دی اف)
ضرورت بیان حقایق و جلوگیری از انحراف
علامه شهید حضرت آیتالله مطهری فرمودهاند:
« تحریف و قلب و بدعت، آفت بزرگ دین است.[1] تحریف، چهره و سیما را عوض مىکند، خاصیت اصلى را از میان مىبرد، به جاى هدایت، ضلالت مىآورد و به جاى تشویق به سوى عمل صالح، مشوّق معصیت و گناه مىشود و به جاى فلاح، شقاوت مىآورد. تحریف، از پشت خنجر زدن است، ضربت غیرمستقیم است که از ضربت مستقیم خطرناکتر است. یهودیان که قهرمان تحریف در تاریخ جهاناند همیشه ضربتهاى خود را از طریق غیرمستقیم وارد کردهاند. على علیهالسلام را دوستانه و از طریق تحریف، بهتر و بیشتر مىشود خراب کرد تا بهصورت دشمنانه. قطعاً ضرباتى که از طرف دوستان جاهل على بر على وارد شده، از ضربات دشمنانش کارىتر و بُرّاتر بوده است. تحریف، مبارزه بدون عکسالعمل است. تحریف، مبارزه است با استفاده از نیروى خود موضوع.»[2]
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: « اذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فى امَّتى فَلْیُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ وَالّا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»[3] آنجا که بدعتها و دروغها ظاهر مىشود، آنجا که چیزهایى ظاهر مىشود که در دین نیست، مسائلى پیدا مىشود که من نگفتهام، بر عهده دانایان است که حقایق را بگویند ولو مردم خوششان نمىآید. آن کسى که کتمان مىکند، لعنت خدا بر او باد. بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است: « انَّ الَّذینَ یَکْتُمونَ ما أنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَالْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِى الْکِتابِ اولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللّاعِنونَ »(بقره/159) آن دانایانى که حقایقى را ما گفتهایم و آنها مىدانند، ولى کتمان مىکنند، مىپوشانند، اظهار نمىکنند، لعنت خدا بر آنها و لعنت هر لعنت کنندهاى بر آنها باد.»[4]
« مىدانید که غیبت حرام است، چه غیبت زنده باشد و چه غیبت مرده. ولى غیبت یک مواردى دارد که استثنا شده است یکى از موارد استثناى غیبت که همهی علماى بزرگ مرتکب این غیبت شدهاند و این غیبت را لازم مىدانند بلکه احیاناً واجب مىدانند و غیبت واجب است آن چیزى است که «جرح راوى» مىنامند. یک کسى حدیث روایت مىکند، از پیغمبر حدیث روایت مىکند، از امام حدیث روایت مىکند، آیا شما فوراً باید قبول کنید؟ نه، باید تحقیق کنید که این چگونه آدمى است؟ راستگو است یا دروغگو؟ اگر در زندگى او یک نقطه ضعفى ـ عیبى، نقصى، دروغى، فسقى ـ را کشف کردید، اینجا بر شما نه تنها جایز است، بلکه لازم است در متن کتابها این آدم را رسوا کنید، بگویید فلان کس، مثلًا اسحق بن احمرى نهاوندى، که فلان روایت را مثلًا روایت شهربانو را ولو در کافى نقل کرده است، یک آدم جعّال و وضّاع و دروغگویى بوده است. او را در مقابل تاریخ باید رسوا کنید. این کار اسمش «جرح» است. با اینکه غیبت و بدگویى است و غیبت و بدگویى نه از مرده جایز است و نه از زنده، ولى در اینجا که پاى تحریف و قلب حقایق است باید شما دروغگو را رسوا کنید.»[5]
خداوند عزّوجلّ در آیه 94 سوره حجر میفرماید:
« فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ ـ آنچه را مأموریت دارى، آشکارا بیان کن! و از مشرکان روى گردان (و به آنها اعتنا نکن)!»
در تفسیر نمونه دربارهی این آیه آمده است:
« فرمان قاطعى به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مىدهد و مىگوید: در برابر هیاهوى مشرکان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستى به خود راه مده و ساکت مباش، بلکه" آشکار آنچه را ماموریت دارى بیان کن" و حقایق دین را با صراحت برملا ساز»[6]
حجتالسلام والمسلمین قرائتی نیز در بخش پیامهای این آیه مینویسد:
مبلّغ نباید به هیاهوى مخالفان اعتنا کند. «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ»[7]
عوام هم مسئولند
شخصى از امام صادق علیهالسلام درباره آیه شریفه: «وَ مِنْهُمْ امِّیّونَ لا یَعْلَمونَ الْکِتابَ الّا أمانِىَّ»(بقره/78) که خدا از عوام یهود در آنجا انتقاد مىکند، سؤال مىکند عوام چه مسؤولیتى دارند؟ امام فرمود: بعضى از مسائل است که بشر به فطرت سلیم آن را درک مىکند. این دیگر مدرسه و کتاب و معلم نمىخواهد، سلامت عقل کافى است. بعد امام مثال زد، فرمود اینکه یک عالمى مردم را به زهد و تقوا دعوت کند ولى همان که مردم را به زهد و تقوا دعوت مىکند خودش بر خلاف زهد و تقوا عمل کند، و مردم عوام هم اینها را ببینند که مىگویند و بر ضد گفته خودشان عمل مىکنند، آیا آین آدم باید درس خوانده و معلم دیده باشد و کلاس طى کرده باشد تا بفهمد که یک چنین آدمى لایق پیروى نیست؟ عوام یهود اینها را به چشم خودشان مىدیدند و به عقل خودشان درک مىکردند، «وَ اضْطُرّوا بِمَعارِفِ قُلوبِهِمْ»[8] با یک معرفت فکرى این را درک مىکردند که از چنین کسانى نباید پیروى کرد، معذلک پیروى مىکردند، پس مسؤولند.» [9]
سینه زنی
برای بررسی این شکل از عزاداری لازم است تا ابتدا معنی دقیق دو لغت را بدانیم.
1ـ لطم
لطم که مصدر مرّه آن لطمه میباشد، به معنای «زدن با کف دست بر بدن» است. گرچه برخی از لغتشناسان در معنای آن، فقط زدن بر صورت را مطرح کرده و گفتهاند: «اللطم: الضرب علی الوجه بباطن الراحه»[10] یعنی لطم عبارت از زدن با کف دست بر صورت است، ولی از دقت در کلمات سایر لغتشناسان و موارد کاربرد این واژه، به دست میآید که صورت، خصوصیتی ندارد بلکه زدن با کف دست بر هر جای بدن، لطم میباشد. چنانکه بسیاری از لغتشناسان «صفحات الجسم»[11] را نیز به معنای لطم افزودهاند.
همانطور که در روایت جابر از امام باقر علیهالسلام لطم منحصر به صورت نشده بلکه صدر نیز بدان اضافه شده و به عنوان «لطم الوجه و الصدر» مطرح شده است. (در ادامه خواهد آمد ـ حدیث شماره4)
بنابراین معنای لطم، زدن با کف دست بر سر، صورت، سینه و سایر اعضای بدن است.
نکته مهم این است که معنای این واژه را نباید در لغتنامههای فارسی جستجو نمود زیرا این لغت عربی بوده و در فارسی معنای آن کمی تغییر کرده است. به همین دلیل در لغت فارسی لطمه به معنای جراحت است که چنین معنی از آن در عربی استفاده نمیشود.
2ـ لدم
معنی این لغت، نزدیک به لطم است، فقط بیشتر دربارهی زنان بهکار رفته است.[12]
سینهزنی
سینهزنی از دیر باز در مراسم عزا بهعنوان نشانهای از عزاداری وجود داشته است و اهل بیت علیهمالسلام نیز از آن نهی نکرده و حتی در مواردی وابستگان به آنها این عمل را برای عزاداری انجام دادهاند.
برای نمونه چند مورد نقل میگردد:
1ـ در لهوف میخوانیم:
« قَالَ الرَّاوِی وَ لَمَّا رَجَعَ نِسَاءُ الْحُسَیْنِ ع وَ عِیَالُهُ مِنَ الشَّامِ وَ بَلَغُوا الْعِرَاقَ قَالُوا لِلدَّلِیلِ مُرَّ بِنَا عَلَى طَرِیقِ کَرْبَلَاءَ فَوَصَلُوا إِلَى مَوْضِعِ الْمَصْرَعِ فَوَجَدُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ جَمَاعَةً مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ رِجَالًا مِنْ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ وَرَدُوا لِزِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع فَوَافَوْا فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ تَلَاقَوْا بِالْبُکَاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْمِ وَ أَقَامُوا الْمَآتِمَ الْمُقْرِحَةَ لِلْأَکْبَادِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِمْ نِسَاءُ ذَلِکَ السَّوَادِ فَأَقَامُوا عَلَى ذَلِکَ أَیَّاما[13]
راوى گفت: چون زنان و عیالات حسین از شام بازگشتند و به کشور عراق رسیدند به راهنماى قافله گفتند ما را از راه کربلا ببر پس آمدند تا به قتلگاه رسیدند دیدند جابر بن عبد اللّه انصارى و جمعى از بنىهاشم و مردانى از اولاد پیغمبر صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم آمدهاند براى زیارت قبر حسین علیهالسّلام پس همگى به یک هنگام در آن سرزمین گرد آمدند و با گریه و اندوه و سینهزنى با هم ملاقات کردند و مجلس عزایى که دلها را جریحهدار میکرد بر پا نمودند و زنانى که در آن نواحى بودند جمع شدند و چند روزى به همین منوال گذشت.»[14]
2ـ حضرت على بن الحسین علیهالسّلام فرماید من در آن شبى که پدرم فرداى آن کشته شد نشسته بود و عمهام زینب نیز نزد من بود و از من پرستارى میکرد، در آن هنگام پدرم به خیمه خویش رفت و.. اشعاری (را که خبر از بىوفائى و بىاعتبارى دنیا میداد) میخواند. و این اشعار را دو بار یا سه بار از سر گرفت تا اینکه من آن را فهمیدم و مقصود او را دانستم، پس گریه گلوى مرا گرفت ولى خوددارى کرده خاموش شدم، و دانستم بلاء نازل گشته، و اما عمهام پس او نیز شنید آنچه را من شنیدم و او چون زن بود و زنان دل نازک و بىتابتر میباشند نتوانست خوددارى کند و بهنزد آن حضرت دویده گفت: وا ثکلاه (اى عزاى و مصیبت من) کاش مرگ من رسیده بود و زنده نبودم، امروز (چنان ماند که) مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن از دنیا رفتهاند! اى باز مانده گذشتگان، و اى دادرس بازماندگان! حسین علیهالسّلام به او نگاه کرده فرمود: «یَا أُخَیَّةُ لَا یُذْهِبَنَّ حِلْمَکِ الشَّیْطَانُ ـ خواهرم، شکیبائیت را شیطان از دستت نرباید»... زینب گفت: «یَا وَیْلَتَاهْأَ فَتُغْتَصَبُ نَفْسُکَ اغْتِصَاباً فَذَاکَ أَقْرَحُ لِقَلْبِی وَ أَشَدُّ عَلَى نَفْسِی ثُمَّ لَطَمَتْ وَجْهَهَا وَ هَوَتْ إِلَى جَیْبِهَا فَشَقَّتْهُ وَ خَرَّتْ مَغْشِیّاً عَلَیْهَا ـ اى واى بر حال من آیا تو به ناچارى خود را به مرگ سپردى (و تن بدان دادهاى)؟ این بیشتر دل مرا ریش کند، و بر من سختتر است (این سخن را گفت) سپس به صورت زد و دست بگریبان برده چاک زد و بیهوش به زمین افتاد!» حسین علیه السّلام برخاسته آب بروى خواهر پاشید و باو فرمود: آرام باش اى خواهر، پرهیزکارى پیشه کن، و به آن شکیبائى که خدا بهرهات سازد بردبارى کن، و بدان که اهل زمین میمیرند و اهل آسمان به جاى نمانند، و همانا هر چیز هلاک گردد جز خداوندى که آفریدگان را به قدرت خود آفرید، و مردم را برانگیزد، و دوباره بازگرداند، و او است یگانه و یکتاى بىهمتا،... و خواهر را به این سخنان و مانند آن دلدارى داد و به او فرمود: « یَا أُخَیَّةُ إِنِّی أَقْسَمْتُ فَأَبِرِّی قَسَمِی لَا تَشُقِّی عَلَیَّ جَیْباً وَ لَا تَخْمَشِی عَلَیَّ وَجْهاً وَ لَا تَدْعِی عَلَیَّ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ إِذَا أَنَا هَلَکْت ـ خواهر جان من ترا سوگند میدهم و باید بدین سوگند رفتار کنى چون من کشته شدم (در کشته شدن و ماتم من) گریبان چاک مزن، و روى خود مخراش و ویل (واى) و ثبور (هلاکت) براى خود مخواه.»[15]
3ـ مسافر گوید: هنگامى که ابو ابراهیم (موسى بن جعفر) علیهالسلام را (بهسوى بغداد) میبردند به امام رضا علیهالسلام دستور داد که همیشه تا وقتى که خودش زنده است، هر شب در منزل آن حضرت بخوابد تا خبرش به او برسد، مسافر گوید: ما هر شب بستر امام رضا را در دهلیز خانه میانداختیم، و آن حضرت بعد از شام مىآمد و میخوابید، و صبح به منزل خویش میرفت، تا چهار سال بدین منوال گذشت، شبى از شبها بستر حضرت را انداختند ولى او دیر کرد و بالاخره هم نیامد، اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما را از نیامدنش دهشتى گرفت. چون فردا شد، آن حضرت به منزل آمد و نزد اهل خانه رفت و متوجه ام احمد شد و به او فرمود: آنچه را پدرم به تو سپرده بیاور، « فَصَرَخَتْ وَ لَطَمَتْ وَجْهَهَا وَ شَقَّتْ جَیْبَهَا ـ ناگاه ام احمد فریاد کشید و سیلى به رخسارش زد و گریبانش را درید » حضرت جلو او را گرفت و فرمود: «مبادا سخنى بگویى و آن را اظهار کنى تا خبر به حاکم برسد»[16]
دقت بفرمایید که امام رضا علیهالسلام اماحمد را از ضربه زدن به صورت نهی نفرمود.
3ـ در انتهای حدیثی از امام صادق علیهالسلام آمده است: « وَ قَدْ شَقَقْنَ الْجُیُوبَ وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ الْفَاطِمِیَّاتُ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ عَلَى مِثْلِهِ تُلْطَمُ الْخُدُودُ وَ تُشَقُّ الْجُیُوبُ ـ و به راستی، زنان بنی هاشم (فاطمیّات) در سوگ حسین علیهالسلام پیراهنهای خود را پاره کردند و بر صورت خود زدند و در سوگ مثل حسین علیهالسلام بر صورتها زده میشود و گریبانها پاره میگردد.[17]
4ـ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْجَزَعُ قَالَ أَشَدُّ الْجَزَعِ الصُّرَاخُ بِالْوَیْلِ وَ الْعَوِیلِ وَ لَطْمُ الْوَجْهِ وَ الصَّدْرِ وَ جَزُّ الشَّعْرِ مِنَ النَّوَاصِی وَ مَنْ أَقَامَ النُّوَاحَةَ فَقَدْ تَرَکَ الصَّبْرَ وَ أَخَذَ فِی غَیْرِ طَرِیقِهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ اسْتَرْجَعَ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ رَضِیَ بِمَا صَنَعَ اللَّهُ وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ جَرَى عَلَیْهِ الْقَضَاءُ وَ هُوَ ذَمِیمٌ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ تَعَالَى أَجْرَهُ.
جابر بن عبد اللَّه انصارى از امام باقر نقل کرده که فرمود: سختترین بىتابیها فریاد به واویلا و ناله کشیدن و زدن به صورت و بر سینه کوبیدن و موى کندن است. کسانى که جلسه نوحهسرایى بر پا کنند، صبر بر مصیبت نکردهاند و هر کس صبر و بردبارى پیشه کند و استرجاع نماید (یعنى بگوید إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) و خدا را حمد و ثنا گوید علامت رضایت او از کار خدا است و اجر او بر خداى عز و جل مىباشد و کسانى که صبر نکنند قضا و حکم الهى بر ایشان جارى مىشود در حالى که مذمومند و اجر ایشان ضایع شده است.[18]
و در حدیث دیگری فرموده است:
کُلُ الْجَزَعِ وَ الْبُکَاءِ مَکْرُوهٌ سِوَى الْجَزَعِ وَ الْبُکَاءِ عَلَى الْحُسَیْنِ (عَلَیْهِالسَّلَامُ).
هر جزع و نوحهگرى و گریستن ناپسند است مگر جزع و گریستن بر شهادت امام حسین علیهالسلام.[19]
دقت بفرماییدکه: در حدیث قبل أَشَدُّ الْجَزَعِ آمده و در این حدیث فقط الْجَزَعِ .[20]
5ـ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود:
وَ اللَّهِ لَا أَکُونُ کَمُسْتَمِعِ اللَّدْمِ یَسْمَعُ النَّاعِیَ وَ یَحْضُرُ الْبَاکِیَ ثُمَّ لَا یَعْتَبِر
به خدا، من چون آن کس نباشم که بر سینه زدن، ناله برآوردن، و گریه کردن ـ بر مرده را ـ شنود و ببیند، پس سر خود گیرد، و پند نپذیرد.[21]
در این روایت از واژه اللَّدْمِ استفاده شده است و نشان میدهد که سینه زدن در هنگام عزا از زمان آن حضرت مرسوم بوده است.
6ـ ابن هشام به نقل از عایشه مینویسد: ( زمانی که پیامبر خدا از دنیا رفت ) قُمْتُ أَلْتَدِمُ مع النِّساء و أَضْرِب وَجْهی ـ من به همراه بقیه زنان پیامبر سینه میزدیم و من به صورتم میزدم.[22]
بر اساس همینگونه منابع است که حجتالاسلام جواد محدثی مینویسد:
« اصل این سنت به ویژه در میان عربها رواج داشته است آنها به هنگام وارد شدن مصیبت، دستها را بهصورت ضربدری ـ به گونهای که کف دستها به طرف صورت باشد ـ روی هم قرار داده و به نشانه عزا به سینه میزدند (کاری که هم اکنون نیز در میان زنان عرب بسیار رواج دارد). سینهزنی به مرور زمان به صورت موجود در آمده که با انتخاب نوحههای سنگین حرکات دست بر سینه میخورد... اینگونه نوحهگری ابتدا به صورت فردی بوده، اما با مرور زمان به شکل گروهی و دستجات سوگواری درآمده است.»[23]
« دسته گردانی و سینهزنی و نوحهخوانی که در زمان صفویه رایج شده و توسعه پیدا کرده بود، در عصر قاجاریه با توسعه و تجمل بیشتر در پایتخت رواج داشت... دسته گردانی در عصر قاجار، بهویژه در زمان ناصرالدین شاه با آداب و تشریفات و تجمل بسیار برگزار میشد. دستههای روز با نقاره و موزیک جدید و علم و بیرق و کتل، و دستههای شب با طبقهای چراغ زنبوری و حجله و مشعل به راه میافتاد و در فواصل دسته سینهزنها با آهنگ موزون سینه میزدند. نوحهخوانی و سینهزنی حتی در اندرونی شاهان قاجار، بین زنان اندرون نیز متداول بود.»[24]
حضرت امام خمینی رحمتالله علیه نیز فرمودهاند:
« دستجات سینهزنى و نوحهخوانى به همان قوّت خودش باقى باشد و بدانید که حیات این ملت به همین روضهخوانیها، به همین اجتماعات، به همین دستجات است.»[25]
حضرت امام خامنهای مدظلهالعالی نیز فرمودهاند:
« دست بر سر زدن، به نوعی نشانهی عزاداری است؛ شما بارها دیدهاید، کسانی که مصیبتی برایشان پیش میآید، بر سر و سینهی خود میکوبند. این نشانهی عزاداریِ معمولی است.»[26]
حدود سینهزنی
حضرت امام خامنهای در پاسخ به استفتایی فرمودهاند:
سؤال: آیا جایز است زنان با حفظ حجاب و پوشیدن لباس خاصی که بدن آنان را بپوشاند، در دستههای سینهزنی و زنجیرزنی شرکت کنند؟
جواب: شرکت زنان در دستههای سینهزنی و زنجیرزنی شایسته نیست.[27]
معظمله همچنین دربارهی اینکه در چه مناسبتهایی سینهزنی و راهاندازی دستههای عزاداری داشته باشیم فرمودهاند:
« روضهخوانی و سینهزنی باید باشد؛ اما نه در هر عزایی. این را بدانید که روضه خواندن و گریه کردن ـ آن سنت سنیه ـ مربوط به همهی ائمه نیست؛ متعلق به بعضی از ائمه است. حالا یک وقت در جمع و مجلسی کسی روضهای میخواند، عدهای دلشان نرم میشود و گریه میکنند؛ این عیبی ندارد. اصلاً عزاداری کردن یک حرف است، روضهخوانی و سینهزنی راه انداختن یک حرف دیگر است. روضهخوانی و سینهزنی راه انداختن، مخصوص امام حسین است؛ حداکثر مربوط به بعضی از ائمه است؛ آن هم نه به این وسعت. مثلاً در شب و روز تاسوعا و عاشورا به خصوص، در شب و روز بیستویکم ماه رمضان، سینهزنی و عزاداری و برپایی جلسات خوب است؛ ولی مثلاً در مورد حضرت موسیبن جعفر (علیهالسّلام) ـ با اینکه وفات آن بزرگوار از وفاتهای دارای روضهخوانی است ـ من لزومی نمیبینم که سینهزنی بشود. یا مثلاً در سالگرد شهادت حضرت زهرا (سلاماللَّهعلیها) مناسبتی ندارد که ما بیاییم نوحهخوانی و سینهزنی کنیم؛ بهتر این است که در آن موارد، شرح مصایبشان گفته بشود. شرح مصایب، گریهآور است.»[28]
دقت بفرمایید که این فرمایش در دیدار اعضای گروه معارف رادیو بیان شده و بیشتر نظر به پخش از صدا و سیما داشته است، اما از این فرمایش ایشان مشخص میگردد که عزاداری امام حسین علیهالسلام باید ویژهگی خاصی داشته باشد و نباید بقیه موارد عزا را به این وسعت و شکل برگزار کرد تا این ویژهگی حفظ شود. اگر مراسم عزاداری حضرت زهرا سلاماللهعلیها که در بیت رهبری برگزار میشود را با ایام محرم مقایسه بفرمایید، متوجه میشوید که در آن بیشتر ذکر مصائب است و سینهزنی بسیار کوتاه انجام میشود.
جراحت زدن به بدن
استدلال تمام کسانی که وارد کردن جراحت به بدن را جایز و حتی مستحب میدانند، همان روایات «لَطم» و «لدم» است که در قسمت قبل توضیح داده شد که بهطور کلی این لغات به معنی ضربه زدن به قسمتهای مختلف بدن بهویژه سینه و سر میباشد، ولی عدهای معنی فارسی لطمه را برای این عبارات در نظر گرفته و به اشتباه آن را وارد کردن جراحت ترجمه نمودهاند که در بخش قبل توضیح داده شد.
اما برای روشنتر شدن مطلب، مجدد چند روایت را بررسی میکنیم.
1ـ در حدیث شماره 2 قسمت قبل به نقل از امام سجاد علیهالسلام آمد که حضرت زینب سلاماللهعلیها با دست به صورت خود زد: « ثُمَّ لَطَمَتْ وَجْهَهَا » ولی امام حسین علیهالسلام ایشان را از اینکار نهی نفرمود، بلکه از خراشیدن صورت نهی کرد: « لَا تَشُقِّی عَلَیَّ جَیْباً وَ لَا تَخْمَشِی عَلَیَّ وَجْهاً ـ گریبان چاک مزن، و روى خود مخراش»[29]
و در هنگام نهی از لغتی که از ریشه «لطم» باشد استفاده نفرمود.
2ـ در حدیث زیر (شماره3 قسمت قبل) هم که بسیار مورد استناد قرار میگیرد هم فقط عبارت « لَطَمْنَ الْخُدُودَ » و « تُلْطَمُ الْخُدُودُ » که به معنای ضربه زدن به دو طرف صورت است آمده است و صحبتی از وارد کردن جراحت به صورت نیست.
و بهطور دقیق جراحت زدن جایز دانسته نشده است، در عبارات « وَ إِذَا خَدَشَتِ الْمَرْأَةُ » و « فِی الْخَدْشِ إِذَا دَمِیَتْ »
زیرا معنی «خدش» و «لطم» متفاوت است. «خدش» در زبان عرب به معنی « خراشیدن، پاره پاره کردن، دریدن، خدشهدار کردن و جریحهدار کردن» است.[30]
پس اگر به این حدیث استناد کنیم «لطم» جایز و «خدش» موجب کفاره است.
برای درک بیشتر مطلب بهتر است تا حدیث را بهطور کامل بخوانیم:
ذَکَرَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْقُمِّیُّ فِی نَوَادِرِهِ قَالَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ أَخِیهِ جَعْفَرِ بْنِ عِیسَى عَنْ خَالِدِ بْنِ سَدِیرٍ أَخِی حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ شَقَّ ثَوْبَهُ عَلَى أَبِیهِ أَوْ عَلَى أُمِّهِ أَوْ عَلَى أَخِیهِ أَوْ عَلَى قَرِیبٍ لَهُ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِشَقِّ الْجُیُوبِ قَدْ شَقَّ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَلَى أَخِیهِ هَارُونَ وَ لَا یَشُقَّ الْوَالِدُ عَلَى وَلَدِهِ وَ لَا زَوْجٌ عَلَى امْرَأَتِهِ وَ تَشُقُّ الْمَرْأَةُ عَلَى زَوْجِهَا وَ إِذَا شَقَّ زَوْجٌ عَلَى امْرَأَتِهِ أَوْ وَالِدٌ عَلَى وَلَدِهِ فَکَفَّارَتُهُ حِنْثُ یَمِینٍ وَ لَا صَلَاةَ لَهُمَا حَتَّى یُکَفِّرَا وَ یَتُوبَا مِنْ ذَلِکَ وَ إِذَا خَدَشَتِ الْمَرْأَةُ وَجْهَهَا أَوْ جَزَّتْ شَعْرَهَا أَوْ نَتَفَتْهُ فَفِی جَزِّ الشَّعْرِ عِتْقُ رَقَبَةٍ أَوْ صِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ أَوْ إِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً وَ فِی الْخَدْشِ إِذَا دَمِیَتْ وَ فِی النَّتْفِ کَفَّارَةُ حِنْثِ یَمِینٍ وَ لَا شَیْءَ فِی اللَّطْمِ عَلَى الْخُدُودِ سِوَى الِاسْتِغْفَارِ وَ التَّوْبَةِ وَ قَدْ شَقَقْنَ الْجُیُوبَ وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ الْفَاطِمِیَّاتُ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ ع وَ عَلَى مِثْلِهِ تُلْطَمُ الْخُدُودُ وَ تُشَقُ الْجُیُوبُ.
خالد بن سدیر گفت: از امام صادق علیهالسلام دربارهی مردی سؤال کردم که برای [مرگ] پدر یا مادر یا برادر یا یکی از نزدیکانش، پیراهنش را پاره کرده است؟ (آیا این عمل او جایز است؟) امام علیهالسلام فرمود: پاره کردن گریبان اشکالی ندارد. موسی بن عمران علیهالسلام برای برادرش هارون علیهالسلام پیراهن پاره کرده است. البته پدر برای فرزند و مرد برای زنش نباید پیراهن پاره کند ولی زن میتواند در عزای شوهرش پیراهن پاره کند و هرگاه شوهر در مرگ زنش یا پدر در مرگ فرزندش، پیراهن پاره کند، کفاره آن همانند کفاره شکستن قسم است. و نماز این دو، مادامی که کفاره را نداده باشند، پذیرفته نیست. زمانی که زن به صورت خود چنگ بزند و یا موهایش را ببُرد و یا بکَند، در این صورت برای بریدن مو باید غلامی را آزاد کند، یا دو ماه پشت سر هم روزه بگیرد و یا شصت فقیر را غذا بدهد. در صورتی که صورتش را خراش بدهد و خون خارج شود و همینطور در کندن مو، کفارهی شکستن قسم است. در ضربه بر گونهها، جز استغفار و توبه، کفّارهای نیست. و به راستی، زنان بنیهاشم (فاطمیّات) در سوگ حسین علیهالسلام پیراهنهای خود را پاره کردند و بر صورت خود زدند و در سوگ مثل حسین علیهالسلام بر صورتها زده میشود و گریبانها پاره میگردد.»[31]
اگر چه این روایت در کتاب تهذیب که یکی از کتب اربعه شیعه میباشد آمده است، ولی برخی سند آن را ضعیف میدانند.[32]
3ـ پیامبر اسلام صلیاللهوعلیهوآله هم به حضرت زهرا سلاماللهعلیها سفارش نمودند که در وفات ایشان، جراحت به صورت وارد نکنند. « أَنَا مِتُّ فَلَا تَخْمِشِی عَلَیَّ وَجْهاً»[33] در حالی که میدانیم حضرت زهرا سلاماللهعلیها شدیدترین گریهها رابرای پیامبر صلیاللهوعلیهوآله داشتهاند.
همچنین از آن حضرت نقل شده است: « لعن اللَّه الخامشة وجهها و الشّاقّة جیبها و الدّاعیة بالویل و الثّبور[34] ـ خدا لعنت کند آن زنى را که در مصیبت، صورت خود را بخراشد، و گریبان خویش را پاره کند، و فریاد واى و ثبور سر دهد. (ثبور یعنى هلاکت).[35]
4ـ در شماره 4 قسمت قبل نیز یادآور شدیم که:
در حدیث اول أَشَدُّ الْجَزَعِ آمده و در حدیث دوم فقط الْجَزَعِ ذکر شده است. با توجه به دیگر روایات که در قسمت قبل ذکر شد و ضربه زدن به سر و سینه را در عزا جایز شمرده است، بهنظر میرسد که أَشَدُّ الْجَزَعِ که شامل موی کندن است بهطور کل جایز نیست، اما به سینه و سر زدن و ناله کردن که جزع میباشد، برای عزای امام حسین علیهالسلام جایز است.
اگر به روایاتی که در آن به جزع برای امام حسین علیهالسلام توصیه شده است دقت کنیم، متوجه میشویم که در تمام آنها منظور از جزع اشک و ناله شدید است و صحبتی از کندن مو یا وارد کردن جراحت به بدن نیست.
الف) امام صادق علیهالسلام فرمود: « إِنَ الْبُکَاءَ وَ الْجَزَعَ مَکْرُوهٌ لِلْعَبْدِ فِی کُلِ مَا جَزِعَ مَا خَلَا الْبُکَاءَ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَإِنَّهُ فِیهِ مَأْجُورٌ ـ برای بندهی خدا، گریه و بیتابی و جزع نمودن برای هر مصیبتی، مکروه است به جز گریه و ناله و بیتابی در مصیبت حسین بن علی علیهالسلام، پس به درستی که او، به واسطه این کار مأجور است.»[36]
ب) از امام صادق علیهالسلام نیز نقل شده که در حال مناجات با خداوند متعال میفرمودند:
«...یَا مَنْ خَصَّنَا بِالْکَرَامَةِ وَ خَصَّنَا بِالْوَصِیَّةِ وَ وَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَ أَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَ مَا بَقِیَ وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْنَا اغْفِرْ لِی وَ لِإِخْوَانِی وَ لِزُوَّارِ قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ ع ... وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْأَعْیُنَ الَّتِی جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْقُلُوبَ الَّتِی جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا وَ ارْحَمِ الصَّرْخَةَ الَّتِی کَانَتْ لَنَا ... ـ ... ای کسی که ما را به کرامت و جانشینی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مخصوص کرده و وعده شفاعت داده و علم آنچه را بود و آنچه هست، به ما داده ای و دلهای برخی مردم را به سوی ما سوق دادهای! برادرانم و کسانی را که به زیارت قبر حسین علیهالسلام میروند، ببخش! … بر آن چشمانی که به ترحّم بر ما، گریه کردند، رحم کن؛ و بر آن دلهایی که جزع کردند و برای ما آتش گرفتند و بر آن ضجههایی که برای ما بلند میشود، رحمت نازل نما...»[37]
ج) « عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ کِرْدِینٍ الْبَصْرِیِّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا مِسْمَعُ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ أَ مَا تَأْتِی قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع قُلْتُ لَا أَنَا رَجُلٌ مَشْهُورٌ عِنْدَ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ عِنْدَنَا مَنْ یَتَّبِعُ هَوَى هَذَا الْخَلِیفَةِ وَ عَدُوُّنَا کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ القَبَائِلِ مِنَ النُّصَّابِ وَ غَیْرِهِمْ وَ لَسْتُ آمَنُهُمْ أَنْ یَرْفَعُوا حَالِی عِنْدَ وُلْدِ سُلَیْمَانَ فَیُمَثِّلُونَ بِی قَالَ لِی أَ فَمَا تَذْکُرُ مَا صُنِعَ بِهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَتَجْزَعُ قُلْتُ إِی وَ اللَّهِ وَ أَسْتَعْبِرُ لِذَلِکَ حَتَّى یَرَى أَهْلِی أَثَرَ ذَلِکَ عَلَیَّ فَأَمْتَنِعُ مِنَ الطَّعَامِ حَتَّى یَسْتَبِینَ ذَلِکَ فِی وَجْهِی قَالَ رَحِمَ اللَّهُ دَمْعَتَکَ- أَمَا إِنَّکَ مِنَ الَّذِینَ یُعَدُّونَ مِنْ أَهْلِ الْجَزَعِ لَنَا ـ مسمع بن عبدالملک میگوید: روزی امام صادق علیهالسلام به من فرمود: هیچ میشود که حسین علیهالسلام را یاد کنی و آنچه را بر او روا شده، متذکّر شوی؟ عرض کردم: بله. فرمود: آیا جزع میکنی؟ عرض کردم: آری به خدا قسم! و اشک میریزم به گونهای که نزدیکان من اثر آن را در من میبینند و دست از غذا میکشم تا اثر آن در سیمای من دیده شود. امام علیهالسلام فرمود: خدا رحمتت کند و اجر گریههایت را بدهد! بدان که تو از زمره کسانی هستی که اهل جزع کردن بر ما هستند....»[38]
کوبیدن سر به محمل
در بحارالانوار مطلبی آمده است به این مضمون:
مؤلف گوید: در بعضى از کتب معتبره دیدم از مسلم گچکار نقل شده که گفت: ابن زیاد مرا خواست تا دار الاماره کوفه را تعمیر نمایم. در آن حینى که من درها را گچکارى میکردم ناگاه شنیدم فریادهایى از اطراف کوفه بلند شد. من متوجه خادم خود شدم و گفتم: چه شده که کوفه دچار ضجه گردیده است!؟
گفت: الساعه سر یکى از خارجىها را که بر یزید خروج کرده است آوردهاند.
گفتم: آن خارجى کیست!؟ گفت: حسین بن على علیهالسلام است. من صبر کردم تا خادم خارج شد و آنچنان طپانچه بهصورت خود زدم که ترسیدم چشمم نابود شود. سپس گچها را از دست خود شستم و از پشت قصر فرود آمدم و وارد کناسه کوفه شدم.
در آن حینى که من ایستاده بودم و مردم در انتظار ورود اسیران و سر شهیدان بودند ناگاه دیدم تعداد چهل هودج بر پشت چهل شتر نصب شده که زنان و دختران فاطمه زهراء در میان آنها جاى دارند. ناگاه حضرت على بن الحسین علیهالسلام را دیدم که سوار بر شتر عریان و خون از رگهاى گردنش روان بود و آن بزرگوار در حالى که گریان بود اشعارى را میفرمود که مطلع آنها این بود: یا امة السوء لا سقیا لربعکم یا امة لم تراع جدنا فینا
اى امت بد رفتار خدا شما را از باران رحمت خود سیراب نکند اى امتى که احترام جد ما را درباره ما مراعات نکردید.
اگر روز قیامت پیغمبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم ما را جمع کند شما در جواب ما چه خواهید گفت!!
شما ما را بر پشت شتران بىجهاز میگردانید. گویا: ما آن افرادى نیستیم که پایه دین را براى شما محکم کرده باشیم!
اى گروه بنىامیه! این چه توقفى است که شما در باره مصائب ما میکنید و جواب ما را نمیدهید.
شما براى خوشحالى که دارید بر علیه ما کف میزنید و در زمین به ما ناسزا میگوئید!
واى بر شما! آیا جد من پیامبر خدا نیست که بشر را از طریق گمراهى به شاه راه هدایت راهنمائى کرد؟
اى وقعه کربلا حقا که تو غم و اندوه را به ارث به من دادى. خدا پرده افرادى را که با ما بد رفتارى نمودند پاره خواهد کرد.
اهل کوفه به کودکانى که در میان محملها بودند خرما و نان و گردو میدادند. ولى ام کلثوم بر آنان فریاد زد و فرمود:
یا اهل الکوفة ان الصدقة علینا حرام ـ اى اهل کوفه صدقه بر ما حرام است. بعدا آن بانو آن نان و خرماها را از دست و دهان کودکان میگرفت و به روى زمین میریخت. اهل کوفه با این جنایاتى که در باره آنان کرده بودند براى مصیبت ایشان گریه میکردند.
سپس ام کلثوم سر خود را از محمل خارج کرد و به اهل کوفه گفت: اى اهل کوفه! آرام باشید. مردان شما ما را میکشند و زنان شما براى ما گریه میکنند!؟ خدا در روز قیامت بین ما و شما داورى خواهد کرد. در آن حینى که آن بانو آنان را مخاطب قرار داده بود ناگاه صداى ضجه بلند شد و سر شهیدان را که سر امام حسین در جلو آنان بود آوردند.
و هو رأس زهرى قمرى اشبه الخلق برسول اللَّه ـ سرى بود نورانى، نظیر ماه، شبیهترین مردم بود به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم محاسن شریف امام حسین نظیر شبه مشکى و رنگ خضاب از آن رفته بود. صورت آن حضرت مثل ماه تابان و گرد بود. نیزه سر و محاسن آن امام مظلوم را بهطرف راست و چپ حرکت میداد. هنگامى که زینب علیهاالسلام متوجه سر مبارک امام حسین شد.
فنطحت جبینها بمقدم المحمل ـ پیشانى خود را به نحوى به جلو محمل زد که دیدم خون از زیر مقنعهی آن بانو خارج شد. سپس با یک قطعه پارچه به سر امام حسین اشاره کرد و اشعارى را خواند که مطلع آنها این است:
یا هلالا لما استتم کمالا غاله خسفه فابدا غروبا
اى ماه شب اول، اکنون که به سر حد کمال رسید خسوف او را به ناگهانى ربود و غروب او را ظاهر نمود.
اى پاره قلبم! من گمان نمیکردم که این مصیبت عظما مقدر و نوشته شده باشد.
اى برادر من با فاطمه صغیره تکلم کن. زیرا نزدیک است که قلبش آب شود.
اى برادرم! آن قلب تو که بر ما مهربان بود اکنون چه شده که به ما قسى و سفت گردیده است!
اى برادر! کاش على بن الحسین را میدیدى که اسیر شده و به علت غم یتیمى طاقت خوددارى ندارد.
آنچه که وى را بهوسیله ضربه اذیت و آزار مینمایند در حالى تو را صدا میزند که ذلیل و اشگش ریزان است.
اى برادرم! على بن الحسین را در بر بگیر و به خود نزدیک کن و قلب وى را که دچار ترس شده تسکین بده.
یتیم چهقدر ذلیل است در آن موقعى که پدر خود را صدا میزند ولى جواب نمىشنود! [39]
بررسی
1ـ راوی این داستان فرد مجهولی است، به نام مسلم جصّاص (گچکار) که نمیتواند در سلسله اسناد معتبر باشد.
2ـ شیخ عباس قمی در منتهیالآمال بعد از نقل این داستان مینویسد:
مؤلف گوید: که ذکر محامل و هودج در غیر خبر مسلم جصّاص نیست، و این خبر را گرچه علامه مجلسى نقل فرموده لکن مأخذ نقل آن منتخب طریحى و کتاب نورالعین است که حال هر دو کتاب بر اهل فنّ حدیث مخفى نیست، و نسبت شکستن سر به جناب زینب علیهاالسّلام و اشعار معروفه نیز بعید است از آن مخدّره که عقیله هاشمیّین، و عالمه غیر معلّمه و رضیعه ثدى نبوّت، و صاحب مقام رضا و تسلیم است.(باشد)
و آنچه از مقاتل معتبره معلوم مىشود حمل ایشان بر شتران بوده که جهاز ایشان پلاس و روپوش نداشته، بلکه در ورود ایشان به کوفه موافق روایت حذلم بن ستیر که شیخان نقل کردهاند به حالتى بوده که محصور میان لشکریان بودهاند چون خوف فتنه و شورش مردم کوفه بوده چه در کوفه شیعه بسیار بوده و زنهایى که خارج شهر آمده بودند گریبان چاک زده و موها پریشان کرده بودند و گریه و زارى مىنمودند.[40]
3ـ نویسندهی کتاب نورالعین فی مشهد الحسین که شیخ عباس قمی بدان اشاره نمود، مشخص نیست و تنها برخی آن را به ابراهیم بن محمد نیشابوری اسفراینی نسبت دادهاند که شخصی اشعری مذهب و شافعی مسلک بوده. بسیاری از علما به بیاعتباری آن صحّه گذاشتهاند؛ چنانچه عالم بزرگوار آیتالله حاج میرزا محمد ارباب در خصوص بیاعتبار بودن کتاب نورالعین و بیاساس بودن گفتههای مسلم جصّاص تاکید دارد.[41]
4ـ همانطور که در روایات قبل آمد، امام حسین علیهالسلام، از جراحت زدن بر بدن نهی کرده بودند. چهطور ممکن است حضرت زینب سلاماللهعلیها، که از اولیای خاص الهی هستند و از علم لدّنی بهرهمند بودهاند، برخلاف تذکّر امام علیهالسلام، چنین عملی را مرتکب شده باشند.
5ـ در بیتی از اشعار منتسب به حضرت زینب در این داستان، حضرت امام حسین علیهالسلام به سنگدلی و قساوت قلب متهم شده است.
یَا أَخِی قَلْبُکَ الشَّفِیقُ عَلَیْنَا مَا لَهُ قَدْ قَسَى وَ صَارَ صَلِیبَا
اى برادرم! آن قلب تو که بر ما مهربان بود اکنون چه شده که به ما قسى و سفت گردیده است!
بدیهی است که عقیلهی بنیهاشم چنین سخنی را بهطور قطع به امام حسین علیهالسلام نگفته است.
6ـ مطالبی که دربارهی علیبن الحسین امام سجاد علیهالسلام در شعر گفته شده بسیار سطح پایین بوده و مثل این است که دربارهی یک طفل کوچک صحبت میشود بهخصوص که آمده است: «قلب وی دچار ترس شده است.»
7ـ نسبت دادن شعرهایى به حضرت زینب که در این هنگام (دیدن سر برادر) سروده است، درست نیست، زیرا در آن سرودهها آمده است:
یا اخى فاطم الصغیرة کلّمها فقد کاد قلبها ان یذوبا (بحار، ج45، ص115)
اى برادر! با فاطمه کوچک حرف بزن که نزدیک است قلب او آب شود
نخست: آن که فاطمه کوچک نبوده، بلکه در سنى بوده که پیش از رویداد عاشورا با حسن مثنى ازدواج کرده است. دو: دیگر آنکه در شأن کسى که بنابر پارهاى گزارشها، در دروازه کوفه براى مردم سخنرانى کرده و به افشاگرى امویان و شناساندن کشته شدگان کربلا و اسیران پرداخته، (مرآة العقول، مقدمه ج2، ص293) نیست که اینگونه از سوى زینب کبرى اسم برده شود.
سه: دیگر آنکه ایشان از جمله گزارشگران مجلس یزید است و مىگوید، من در آن وقت (جاریه) بودم؛ یعنى زن جوان. پس کسى که چنین جایگاهى داشته، مىتوانسته مجلس یزید را گزارش کند و در سن جاریه بوده، درست نیست که بگوییم این شعر را حضرت زینب درباره او سروده است.
چهارم: افزون بر این امام باقر مىفرماید: آن گاه که زمان شهادت امام نزدیک شد، دختر خود فاطمه را فراخواندند و کتابى را که در هم پیچیده بود و نیز وصیت ظاهرى را به او سپردند. (کافى، ج1، ص393) آیا چنین شخصیتى سزاوار است که زینب کبرى او را چنان خطاب کند.
8ـ حتی اگر فرض کنیم این داستان صحت داشته باشد و حضرت زینب سلاماللهعلیها در آن وضعیت بحرانی که برای اولینبار سر برادرش را بر نیزه دیده است سرخود را به محمل زده باشد، این حاکی از شدّت تأثر و اندوه آن حضرت است و هیچ معلوم نیست که ایشان به قصد سرشکستن این کار را کرده باشند و دلیلی بر جواز این کار در شرایط عادی نیست؛ در آن صورت نیز فقط میتوان در شرایط مشابهِ آنچه بر حضرت زینب سلاماللهعلیها گذشته، آن را تجویز کرد.
در نتیجه این داستان از اساس دروغ است.[42]
9ـ این مطلب در زیارات مفجعه حضرت زینب سلام الله علیها نیز آمده است که یک زیارت ساختگی است و از اهل بیت نرسیده است. حتی در اکثر مواردی که این زیارت را چاپ کرده اند تذکر داده اند که ان را به نیت رجا (یعنی امید به ثواب) بخوانید.
استفتاء
حضرت امام خامنهای در رابطه با ضرر جسمی به بدن در پاسخ به دو استفتاء فرمودهاند:
سوال: معیار شرعی ضرر، اعم از جسمی یا روحی چیست؟
جواب: معیار، ضرری است که در نظر عرف، قابل توّجه و معتنابه باشد.[43]
سؤال: صدمه وارد کردن به بدن در حد کوبیدن سر به دیوار، چنگ زدن به صورت، به صورت زدن، سینهزنی تا حدی که سینهها ـ ولو جزئی ـ آسیب ببیند و یا اینکه از بدن خون جاری شود، چه حکمی دارد؟
جواب: عزاداری به شیوهی مرسوم و سنّتی از اعظم قربات الیالله تعالی و موجب اجر و ثواب است، لکن باید از هرگونه کاری که موجب وهن مذهب باشد، پرهیز شود. همچنین هر عملی که ضرر قابل توجهی برای انسان داشته باشد، حرام است.[44]
حجتالاسلام فلاحزاده هم دربارهی نظر امام خامنهای گفتهاند:
پرسیدند اگر شخصی در روضهها به صورتش دست بزند تا جایی که صورتش زخم شود، حتی کبود شود، آیا این عمل مشکلی دارد؟
در پاسخ باید عرض کنیم در حد کبود شدن که حالا ممکن است با زنجیر زدن با سینه زدن بدن کبود شود، اگر ضرر معتنابهی برای بدن نداشته باشد به نظر حضرت آقا اشکالی ندارد. اما کارهایی فراتر از اینها که ممکن است دشمنان سوء استفاده کنند، مثل مجروح کردن خود یا بدن را زخم کردن و قمه زدن یا مثل عبور از روی آتش و امثال اینها که در بعضی جاها برخی از افراد انجام میدهند، چون به هر حال اینها اعمال مستندی نیست، در عزاداریها نه وارد شده است، نه سیره بر این بوده است و امروزه هم دشمنان از اینگونه اعمال علیه مکتب اهلبیت علیهمالسلام و پیروان اهلبیت علیهمالسلام سوءاستفاده میکنند، اگر در آن حد باشد بله اشکال دارد. اما اگر در همین حد که متعارف است سینه میزنند زنجیر میزنند بدنشان ممکن است سرخ شود، کبود شود، در حد متعارفش که ضرر معتنابهی برای بدن نداشته باشد، اشکالی ندارد.[45]
زنجیر و طبل و ...
در بررسیهای تاریخی به طور دقیق مشخص نیست که زنجیر و طبل و سنج و شیپور از چه زمانی به مراسم عزاداری امام حسین علیهالسلام راه یافت.
قبل از قرن چهارم هجری قمری، عزادارى براى امام حسین علیهالسلام، علنى نبود و نهانى انجام مىگرفت؛ اما در نیمه دوم قرن چهارم، با قدرت گرفتن آل بویه سوگوارى در روز عاشورا آشکار و در کوچه و بازار انجام مىیافت. عموم مورخان اسلامى ـ بهخصوص مورخانى که وقایع را به ترتیب سنواتى نوشتهاند؛ از قبیل ابنالجوزى در کتاب منتظم و ابناثیر در کتاب الکامل و ابنکثیر در کتاب البدایه و النهایه و یافعى در مرآتالجنان و ذهبى و دیگران ـ در ضمن ذکر وقایع سال 352 و سالهاى بعد از آن، کیفیت عزادارى شیعه را در روز عاشورا نوشتهاند.
بعد از سقوط آلبویه شیعیان در انزوا قرار گرفتند و تا روی کار آمدن صفویه عزاداری برای امام حسین علیهالسلام، دوباره غیر علنی گردید. پس از صفویه به دلیل ترویج تشیع، عزادارى شکل عام و علنىترى به خود گرفت.
ولی در تمام گزارشات تاریخی قبل از صفویه صحبتی از زنجیر و طبل و... به میان نیامده است.
محقق مشهور چلکووفسکی[46] در کتاب خود در اینباره مینویسد:
« راه افتادن دستههای سینهزنی از زمان آلبویه در میان شیعیان رایج گردید. در عصر صفوی نیز دستههای سینهزنی همراه با خواندن اشعار با آهنگ یک نواخت ـ که در سوگ امام حسین علیهالسلام سروده شده بود ـ در کوچهها و خیابان میگشتند. دراین عصر برای افزایش هیجان مردم و هر چه شکوهمندتر شدن دستههای عزاداری، نواختن طبل و کوبیدن سنج معمول گردید و ادوات جنگی ـ که در میدان رزم کاربرد داشت ـ به اینگونه مجالس راه یافت و شیپورزنی، علم گردانی و حرکت دادن کتل، مورد استفاده سوگواران قرار گرفت.»[47]
ساموئل گرین ویلر بنجامین ـ اولین سفیر امریکا در ایران ـ هم در کتاب خود مینویسد:
« از جمله چیزهایی که بعد از این عصر (صفویه) به دستههای سینهزنی اضافه شد، عبارت بود از خون آلود کردن سر و صورت با تیغ زدن و قمهزدن به فرق سر با توجه به گزارشهایی که در عصر قاجار موجود است، این عمل در آن زمان معمول و رایج بوده است.»[48]
علامه شهید حضرت آیتالله مطهری هم فرموده است:
« قمهزنى و زنجیرزنى و بلند کردن طبل و شیپور از ارتدکسهاى قفقاز سرایت کرد به ایران و چون روحیه مردم آمادگى داشت براى پذیرفتن اینها مثل برق شایع شد.»[49]
ایشان همچنین فرموده است: « من نمىگویم (عزاداری) حتماً باید به آن شکلى که از زمان قاجاریه معمول شده که بیشتر از قفقاز به این طرف آمده انجام شود و حتماً اینها هم باید باشد. اینها کارهاى جدیدى است که از بیرون آمده، بسیارى از اینها درست نیست و باید عزاداریها را اصلاح کنیم.»[50]
اما دربارهی زنجیر زنی چیزی در تاریخ ذکر نشده است. تنها یک مطلب دربارهی زنجیر آمده است که مربوط به آزادی یحییبن زید بن علی بن الحسین علیهالسلام است. ابوالفرج اصفهانی در این خصوص نوشته است:
« چون پاى بند را از پاى یحیى برداشتند، تنى چند از شیعیان که توان مالى داشتند، نزد آهنگرى رفتند که آن را برداشته بود، و از او خواستند آن را به آنان بفروشد. پاى بند را به مزایده گذاشتند و هر یک مبلغى به بها افزود تا به بیست هزار درهم رسید. آهنگر ترسید مبادا حکومت از کار او آگاه شود و پول را از او بگیرد گفت: همگى پولها را روى هم بگذارید، آنان چنان کردند. آهنگر پاى بند را خرد کرد و پارههاى آن را بر آنان قسمت نمود و هر یک پارهاى را براى تبرک نگین انگشترى خود ساخت.»[51]
در این خبر هم مطلبی درباهری زنجیر زنی نیامده است.
مشهور است که ریشه زنجیرزنی به شیعیان کشور هند بر میگردد. بنا به نقل منابع تاریخی یکى از مراسم عزادارى مشهور در میان شیعیان هندوستان، زنجیرزنى بوده است. آنان با زنجیر و چوبهاى میخدار بر پشت خود مىزنند و در پى زنجیرزدن، از بدن آنان خون جارى مىشود. هرچند بسیارى از شیعیان هند این عمل را ناپسند مىدانند و مرتکب آن نمىشوند. بعد از آن زنجیرزنى از هندوستان به ایران آمد. با این تفاوت که در ایران زنجیرزنى به صورت معمولى و بدون خونریزى است ولى در هندوستان بسیار وحشتآور است.[52]
به هر شکل قطعی است که این اعمال از اهل بیت نرسیده و بعدها به عنوان عزاداری رایج شده است. و اگر چه علما فتوا به جواز آن دادهاند، اما همانطور که در قبل اشاره شد، جایز بودن یک عمل به معنی توصیه به آن نمیباشد.[53]
الفاظ زشت
حجتالاسلام فلاحزاده دربارهی نظر امام خامنهای در اینباره گفتهاند:
نظر حضرت آقا در مورد الفاظی که در عزاداریها و نوحهها استفاده میشود و در شأن یک مسلمان و حتی انسان نیست و نسبت دادن یکسری الفاظ رکیک به خود چه حکمی دارد؟
کلّاً در عزاداری آن نزاکت و سنگینی و وزانت عزاداری باید حفظ شود... هم باید از مطالبی که حرام است ـ مثل کذب مثل غلو نسبت به ائمه اطهار علیهمالسلام ـ پرهیز شود و هم باید از مطالبی که دون شأن یک مسلمان است، پرهیز شود. اصلاً اسلام پیروان خودش را وزین، سنگین و باوقار میپسندد. شما نگاه کنید از جمله لباسهای حرام، لباس شهرت است و لباس شهرت یعنی لباس سبک، لباسی که در شأن یک مسلمان نیست، لباسی که از نظر رنگ، دوخت یا کیفیت پوشیدن یا حتی اندراس به گونهای است که اگر طرف بپوشد در جامعه انگشتنما میشود، این در شأن یک مسلمان نیست. لذا در تعابیری که خوانده میشود در نوحهها ولو حالا در مقام اظهار ارادت به معصومین علیهمالسلام یا به اباعبدالله علیهالسلام باشد، اما در شأن یک مؤمن نیست چنین الفاظی به کار ببرد، و در عزاداری از آن پرهیز شود.[54]
(این فیلم کوتاه در همین موضوع است)
حرکات زشت
وقتی گفتن حرفهایی مانند این که من سگ حسینم، شایسته نباشد، بهطور قطع بدعت جدیدی که راه افتاده و در جلسات عزاداری پوزه به خاک میمالند و ادای سگ را در میآورند هم محل اشکال است. مؤید دیگر این مطلب فتوای امام خامنهای دربارهی سینهخیز رفتن در حرم ائمه است.
سؤال: اگر انسان در زیارتگاههای ائمه (علیهمالسلام) خود را به زمین بیندازد و همانند بعضی از مردم که صورت و سینه خود را بر زمین میمالند تا از آن خون جاری شود و به همان حالت وارد حرم میشوند، عمل کند چه حکمی دارد؟
جواب: این اعمال که به عنوان اظهار حزن و عزاداری سنّتی و محبت ائمه (علیهمالسلام) محسوب نمیشوند از نظر شرعی اعتباری ندارند، بلکه اگر منجر به ضرر بدنی قابل توجه و یا وهن مذهب شوند، جایز نیست.[55]
قسمت اول قسمت دوم قسمت چهارم
مطلب مرتبط
دین دلبخواهی و تذکری به برهنه شدن در عزاداری
[1]. شخصى آمد خدمت حضرت صادق علیه السلام و عرض کرد: حدیثى از شما روایت کردهاند، مىخواهم بدانم درست است یا نادرست. راجع به ولایت و مسئله عمل است. آیا راست است که شما فرمودهاید: «اذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ » یعنى هر وقت معرفت به امامت درست شد هر اندازه و هرچه مىخواهى عمل کن. حضرت فرمود: بلى من این جمله را گفتهام. عرض کرد: « وَ انْ زَنى وَ انْ سَرَقَ؟» آیا معنى حرف شما این است که اگر کسى معرفت به امام پیدا کرد هرکارى که دلش مىخواهد ولو زنا و یا دزدى بکند؟ تا این جمله را گفت امام برآشفت و فرمود: واى بر شما، شما این جور معنى کلام ما را مىفهمید؟! معنى این جملهاى که من گفتم این نیست که شما فهمیدهاید؛ مقصود من این است که وقتى امام را شناختید و معرفت به امام پیدا کردید، آنگاه هرچه دلتان مىخواهد عمل صالح انجام دهید، براى اینکه امام را شناختهاى و مىفهمى چه جور عمل صالح انجام دهى، شرط قبول عمل را پیدا کردهاى. حالا که امامشناس شدهاى، حالا که علىشناس شدهاى، حالا که حسینشناس شدهاى، هرچه مىخواهى عمل خیر کن. من کى گفتم وقتى امام را شناختى هر فسق و فجورى را که خواستى انجام بده؟! (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ـ احیاى تفکر اسلامى ج25 ص442 ـ اصل حدیث نیز این است: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع حَدِیثٌ رُوِیَ لَنَا أَنَّکَ قُلْتَ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَقَالَ قَدْ قُلْتُ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ زَنَوْا أَوْ سَرَقُوا أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ فَقَالَ لِی إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونَا أَنْ نَکُونَ أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ إِنَّمَا قُلْتُ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِیلِ الْخَیْرِ وَ کَثِیرِهِ فَإِنَّهُ یُقْبَلُ مِنْکَ. الکافی (ط.الإسلامیة)، ج2، ص464
[2]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج17 ص611
[3]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج1 ص54
[4]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج17 ص131
[5]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج17 ص132
[6]. تفسیر نمونه ج11 ص140
[7]. تفسیر نور ج4 ص483
[8]. التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص299
[9]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج17 ص122 ـ با تلخیص
[10]. مجمعالبحرین ج6 ص162 ؛ اللَّطْم: الضرب على الوجه بباطن الراحة. یقال لَطَمَتِ المرأة وجهها لَطْماً من باب ضرب: ضربته بباطن کفها.
[11]. کتابالعین ج7 ص433 ؛ اللَّطْمُ: ضرب الخد، و صفحات الجسم ببسط الید ـ لسانالعرب ج12 ص542 ؛اللَّطْمُ: ضَرْبُک الخدَّ و صَفْحةَ الجسد ببَسْط الید
[12]. کتابالعین ج8 ص46 ؛ اللَّدْمُ: ضرب المرأة صدرها و عضدیها فی النیاحة ـ لسانالعرب ج12 ص539 ؛ اللَّدْمُ: ضرْبُ المرأَةِ صَدْرَها ؛ لدم : به معنای به سینه زدن زن می باشد... و التدام زنان: به معنای به سینه و صورت زدن زنان در مصیبت است ـ مجمعالبحرین ج6 ص161 ؛ اللَّدْمُ: ضرب الوجه و الصدر و نحوه ـ تاج العروس من جواهر القاموس ج17 ص646 ؛ و الْتَدَمَتِ المرأَةُ: ضَرَبَتْ صَدْرَها وَ وَجْهَها فی النِّیاحَةِ و لَطَمَتْ.
[13]. اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى ص196 ـ تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام) ج2 ـ بحارالأنوار (ط - بیروت) ج45 ص146 ـ ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار ج1 ص252
[14]. اگرچه علامه شهید آیتالله مطهری به نقل از محدث نوری رفتن اهل بیت در اربعین به کربلا را رد مینماید، اما شهید محراب آیتالله سید محمد علی قاضی طباطبایی در کتابی با عنوان «اولین اربعین در کربلا» دلایل بسیاری بر آمدن اهل بیت در اولین اربعین به کربلا ارائه نموده و پیرامون آن تحقیق و بررسی کردهاند.
[15]. الإرشاد (للمفید) ج2، ص93 ـ دقت فرمایید امام حسین علیهالسلام از لطمه زدن نهی نفرمود بلکه از خراشیدن و هلاک خواستن نهی کرد ـ خلاصه این حدیث را نقل نمودیم.
[16]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص381
[17]. تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج8، ص325 ـ البته دربارهی این حدیث گفتگوهای بسیار زیادی صورت گرفته و برخی از علما در صحت آن تردید نمودهاند. ولی ما فقط بهمنظور ارائه موضوع «لطم» آن را نقل نمودیم. در بخش جراحت در عزاداری درباره این حدیث بیشتر توضیح خواهیم داد.
[18]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج3، ص222
[19]. الأمالی (للطوسی) ص162 ـ وسائلالشیعة ج3 ص282 ـ بحارالأنوار (ط - بیروت) ج44 ص280 و ج45 ص313 ـ عوالم العلوم و المعارف (مستدرک حضرت زهرا تا امام جواد علیهم السلام) ج17 ص605
[20]. در بخش جراحت در عزاداری درباره این حدیث بیشتر توضیح خواهیم داد.
[21]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص 206
[22]. تاریخ الأمم و الملوک (طبری) ج2 ص232 و در بعضی نسخهها ج3 ص199ـ السیرة النبویة ج6 ص75، ح26391 ـ مسند حنبل ج6 ص 274 ـ أنساب الأشراف ج1 ص243 ـ مسند أبی یعلى ج8 ص63 ـ تمام نشانیها از کتب اهل سنت است.
[23]. فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص237
[24]. فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص237 ؛ به نقل از موسیقی مذهبی ایران ص26
[25]. صحیفه امام ج15 ص337
[26]. 17/3/1373
[27]. اجوبهالاستفتائات ص324 ، سوال 1455
[28]. فرمایشات در دیدار اعضای گروه ویژه و گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی ایران ۱۳۷۰/۱۲/۱۳
[29]. الإرشاد (للمفید) ج2، ص93
[30]. کتاب العین ج4 ص166 ؛ الخَدْشُ مزق الجلد قل أو کثر ـ لسان العرب ج6 ص292 ؛ الخَدْشُ: مزْقُ الجلد، قلّ أَو کثر ـ فرهنگ ابجدی عربی فارسی ص357 ؛ خَدَشَ- خَدْشاً هُ: از او عیبجوئى کرد، آن چیز را پاره کرد، خراشانید ـ المصباحالمنیر ج2 ص165 ؛ خَدَشْتُهُ: (خَدْشاً) مِنْ بَابِ ضَرَبَ جَرَحْتُهُ فِى ظَاهِرِ الْجِلْدِ و سَوَاءٌ دَمِىَ الْجِلْدُ
[31]. این حدیث فقط در تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج8، ص325 آمده است و چند کتاب محدود هم که آن را کامل آوردهاند، همگی از تهذیب نقل کردهاند.
[32]. شهید ثانی در مسالکالافهام در این باره میگوید:«سند این روایت ضعیف میباشد، زیرا خالدبن سدیر که در سند آن است فردی غیر موثق میباشد.» (مسالک الافهام، ج10، ص27). همچنین شیخ صدوق در مورد او گفته که روایات کتابش جعلی است. (مصباح الفقیه، ج1، ص430) شیخ طوسی و علی بن بابویه نیز روایات او را نپذیرفتهاند. (منبع پیشین به نقل از الفهرست) محقق بزرگوار آقای رضا همدانی مینویسد: «این روایت به خاطر ضعف سندش و اعراض اصحاب از آن، صلاحیت برای دلیل واقع شدن را ندارد.» (مصباح الفقیه، ج1، ص430) ضمناً یکی دیگر از کسانی که در سلسله راویان این حدیث است، محمدبن عیسی است که شیخ طوسی او را غُلات (غلو کنندگان) دانسته است؛ شیخ صدوق، علی بن بابویه و بسیاری دیگر از علما نیز او را ضعیف دانسته و نقلهای او را غیرقابل اعتماد میدانند. (بنگرید به الفهرست، ص140)
[33]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج5 ص527
[34]. مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص108 ـ بحارالأنوار (ط - بیروت) ج79 ص93 ـ مستدرک الوسائل ج2 ص452
[35]. اگرچه این حدیث از طریق اهل سنت نقل شده ولی استناد شهید ثانی در مسکنالفؤاد به آن، قابل توجه بودن حدیث را میرساند.
[36]. کامل الزیارات ص100 ـ وسائلالشیعة ج14 ص507 ـ الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل) ج3 ص413 ـ بحارالأنوار (ط - بیروت) ج44 ص291 ـ ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار ج1 ص190 ـ عوالم العلوم و المعارف (مستدرک حضرت زهرا تا امام جواد علیهمالسلام) ج17 ص533
[37]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج4، ص583 ـ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ج18 ص309
[38]. کامل الزیارات ص101
[39]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج45 ص114
[40]. منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام(فارسى) ج2 ص939
[41]. الاربعین الحسینیه، چاپ اسوه، ص232
[42]. اشکالات بسیار زیاد دیگری به این داستان وارد است که جهت مطالعه میتوانید به نشانی زیر مراجعه نمایید
http://www.fetan.ir/home/2953
[43]. اجوبةالاستفتائات ص325 شماره1462
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=24434 .[44]
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=27988#40 .[45]
[46]. پیتر ج. چلکوفسکی(Peter J. Chlkowski) یک آمریکایی لهستانیتبار و از دانشمندان متخصص فرهنگ ایران است. او در اواخر دهه 1330 به تهران آمد و در اولین سفر خود به تماشای یک مجلس تعزیه نشست و به قول خودش «همان شب عاشق تعزیه» شد. او دربارهی ادامه مطالعاتش درباره تعزیه میگوید: « بسیار درباره تعزیه مطالعه کردم، به واتیکان سفر کردم تا بزرگترین کتابخانه تعزیه در دنیا را ببینم. سفیر ایتالیا در ایران در سال های ۱۹۵۰-۱۹۵۵ نیز عاشق تعزیه بود و این کتابها را جمعآوری کرده و به کتابخانه واتیکان سپرد. ۱۰۵۵ نسخه تعزیه در واتیکان نگهداری میشود که تنها متعلق به ایران است. از ایران تا کارائیب سفر کردم تا گسترش تعزیه را بیابم » علاقه به تعزیه باعث شد تا چلکوفسکی در دانشگاه تهران ثبت نام کند و پایاننامه خود را در سال 1340 هجری شمسی در رشته ادبیات فارسی ارائه نماید و از دانشگاه تهران دکترا بگیرد. چلکوفسکی در سال 1340 به عنوان مورخ فرهنگی خاورمیانه به دانشگاه نیوریورک وارد شد.
[47]. تعزیه هنر بومی ایران، ترجمه داوود حاتمی، ج1 ص10
[48]. ایران و ایرانیان، ترجمه محمد حسین کرد، ج1 ص 248
[49]. جاذبه و دافعه علی علیهالسلام ص154 ـ یادداشتها، ج3، ص373
[50]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج24 ص277ـ آینده انقلاب اسلامى ایران
[51]. مقاتل الطالبیین، ص 155 ـ فرزندان ابوطالب (ترجمه مقاتلالطالبین) صفحه239
[52]. این مطلب اگرچه مشهور است و در کتب و سایتهای بسیاری نقل شده ولی سند معتبری برای آن نیافتیم و آن را فقط در حد یک احتمال میتوان پذیرفت.
[53]. به دو مطلب «عمل به توصیه و انتخاب احسن» و «حرکت روی مرز گناه و قبولی» در صفحات قبل مراجعه نمایید.
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=27988#40 .[54]
[55]. اجوبه الاستفتائات سؤال 1451
قسمت اول قسمت دوم قسمت چهارم
مطلب مرتبط
دین دلبخواهی و تذکری به برهنه شدن در عزاداری