وطن اسلامی
یا
اسلام وطنی
اشاره
ملیگرایی موضوعی است قدیمی که از قرون گذشته در قالب قومیتگرایی وجود داشته و حتی قبیلهگرایی در زمانهای دور را میتوان نوعی از ملیگرایی دانست که در زمان معاصر بهعنوان «ناسیونالیسم» رخ نموده است.
با وجود بحث دهکدهی جهانی و ارتباط میان همهی ملتهای جهان، هنوز هم موضوع برتریجویی بعضی اقوام در قالب ملیگرایی و اندیشه در خصوص پیشرفت و برتری ویژهی ملت و قوم خود، و اداره این دهکدهی جهانی توسط یک قوم یا نژاد خاص مطرح بوده و برای آن فلسفهسازی و تلاش میشود. بسیاری از مبارزات در مقابله با اینگونه تفکرات و سلطهجوییها نیز متاسفانه ریشه در همین تفکر دارد و مبارزین با نظام سلطه میخواهند که خود سلطهگر باشند و دعوا بر سر سلطهجویی است نه حذف کامل سلطه.
به همین لحاظ حتی دین هم عاملی برای جهتگیریهای ملی و قومی گردیده است. این موضوع در تاریخ نمونههای بسیار دارد. بهعنوان مثال رسمیت دادن به دین زرتشت در مقابل دین مسیح در ایران که صرفاً برای مقابله با دولت روم بوده است و هدف دو دولت ترویج دین و اخلاق نبوده بلکه هر کدام در صدد استفاده از ابزار دین برای سلطه بودهاند و به این طریق مسیحیت دینی بوده است رومی و زرتشت دینی ایرانی. از این جهت وضعیت دین را هم قومیت و ملیت تعیین مینموده است.
در جهان معاصر نیز بسیاری از نسلکشیها به همین اعتقادات برمیگردد، یعنی قومی یا ملتی حق حیات را برای دیگر ملتها و اقوام قائل نبوده و خود را نژاد برتر دانسته است. قتلعام در آفریقا (روآندا) بوسنی، فلسطین و... همه از این تفکر سرچشمه گرفته است.
امروزه نیز همین خط سیر در شکلی بزرگتر دنبال میشود. صحبت از جنگهای صلیبی جدید در دوره ریاست جمهوری بوش و ادامهی آن در زمان اوباما و دیگر اتفاقات جهان در همین روزها بیانگر این امر است.
از طرفی دامن زدن به این موضوع باعث شده تا جهان اسلام به ملیتهای کوچکی تقسیم شود که فاقد اتحاد هستند و حتی امروز هم هنوز استکبار سعی میکند تا خیزشهای ملل مسلمان بهویژه اعراب را به نوعی عربی و ملی جلوه داده و جنبهی اسلامی آنرا حذف نماید.
با این مقدمه به لحاظ اهمیت موضوع با وجود قدیمی بودن بحث ملیگرایی و ناسیونالیسم، به نظر میرسد بازخوانی موضوع و سیر تاریخی آن پر فایده و قابل استفاده باشد.
تعریف
ناسیونالیسم عبارت است از: اعتقاد به اعتلای یک ملت و تفوق آن نسبت به ملل دیگر و این که معتقدات و ارزشهای آن ملت بالاتر و والاتر از معتقدات و ارزشهای ملل دیگر است.
انترناسیونالیسم عبارت است از اینکه: حد اعلای همکاری امکانپذیر بین ملتهای جهان، تضمین کنندهی خیر و سعادت بشر بوده و باعث تأمین و تثبیت صلح عمومی جهان است و معتقدین این نظریه تشکیل یک دولت بزرگ جهانی را پیشبینی میکنند، دولتی که تمام ملل سطح کره زمین را در پوشش خود قرار دهد بیآنکه به شخصیت و یا استقلال داخلی ملتی لطمهای وارد سازد.
و به دیگر سخن ناسیونالیسم از واژهی ناسیون به معنای ملت است و امروز مفهوم ملیگرائی متعصب خصم سایر ملل را میرساند.([1])
تاریخ پیدایش ناسیونالیسم:
در بارهی آغاز ظهور و نمو ناسیونالیسم (به معنای امروزی) در اروپا گفتهاند:
در اواخر قرن 16 در کشور فرانسه وضع بحرانی خاصی پدید آمده بود گروهی از متفکران که غالب آنها (کاتولیک مذهب) بودند و سنن مذهبی برای آنان در درجهی دوم اهمیت قرار داشت،خود را ناسیونالیسم یعنی طرفدار وحدت ملی معرفی کردند. زیرا وضع سیاسی کشور خود را با مشکلترین حقیقت سیاسی مواجه دیدند و آن حقیقت عبارت از این بود که:
«جلوگیری از تفکیک و تجزیهی مسیحیت به فرقههای مختلف، امری غیرممکن بود و هیچ فرقهای هم قادر نبود که فرقهی دیگر را از طریق تبلیغ یا با فشار و زور، وادار به ترک عقائد خود و تبعیت از فرقهی دیگر نماید»، خط مشی سیاسی این فرقه آن بود که اکنون که وحدت مذهب در هم شکسته و موجد اختلاف بزرگ و خصومتهای شدید و کشمکشهای خونین گردیده است، لااقل تحت عنوان ملیّت فرانسه جمعیتی را به هم پیوسته، قدرتی را تشکیل دهند که جانشین قدرت مذهبی سابق گردد و از بقایای ابزار درهم شکستهی مذهب، بنای جدیدی به نام ملت و ملیت ایجاد کنند.([2])
سیر نزولی ناسیونالیسم:
ناسیونالیسم به این معنی، همانطور که گفتیم از محصولات قرن جدید است که در اواخر قرن 16 میلادی، بذر آن در کشور فرانسه کاشته شد و در قرن 17 رشد و نمو کرده و در قرن 18 در اروپا به اوج خود رسید ولی از آغاز قرن بیستم به خصوص پس از جنگ اول و دوم جهانی پایههای آن در اروپا سست گردید و از شدت آن بهخاطر پیآمدهای ناگوار کاسته شد، و وجود انجمن ملل متفق، و شعب و سازمانهای وسیع آن و وجود اتحادیههای منطقهای مانند اتحادیهی ملل آمریکای جنوبی، اتحادیه جنوب خاوری آسیا، اتحادیه اتلانتیک شمالی، و اخیراً کشورهای خاورمیانه، و تمایل ملل کوچک به متابعت از ملل و کشورهای متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی برای حفظ و دفاع از خود در برابر قدرتهای بزرگ، برای تشکیل واحدهائی بزرگتر از دولتهای ملی خود، بزرگترین دلیل ضعف و سیر نزولی ناسیونالیسم در قرن بیستم است.([3])
و لذا آنچه که امروز بر ملتها حکومت میکند و آنها را دور هم گرد میآورد عقیده است و جنگ از زمان گذشته جنگ عقیده بوده و دوران ناسیونالیسم سپری شده است و نبرد سیاسی در عصری که ما در آن زندگی میکنیم، هرگز بر پایه ملتها استوار نمیگردد.
فیالمثل کمونیسم، ناسیونالیسم نبود، بلکه ملتهای گوناگونی از نژادهای گوناگون از اروپای شرقی تا بعضی از دور- افتادهترین ممالک جنوب آسیا به عقیده کمونیسم ایمان آورده و مسکو را قبله آمال خود دانسته و لنین و استالین و امثال آنان را پیشوای خود قرار داده بودند.
و همین طور مسألهی سرمایهداری (کاپیتالیسم)را نمیتوان ناسیونالیسم نامید زیرا آن هم به صورت عقیده در آمده و توانسته دو ملت مخالف از اروپا و آسیا حتی دول آفریقا را به هم پیوند دهد.
از اینجاست که نویسندگان مکتبهای سیاسی پیشبینی میکنند با این راهی که ملل جهان در پیش گرفتهاند به طرف(انترناسیونالسیم)پیش میروند اعم از آنکه جنگ جهانی دیگر در دنیا بروز کند یا نکند و خواهی نخواهی به طرف هدف ایده آلی یعنی تشکیل حکومت واحد جهانی گام بر میدارند.([4])
صادرات به کشورهای اسلامی
با اینکه (ناسیونالیسم) و ملی گرائی و نژاد پرستی در کشورهای اروپائی و کشورهای باختری در حال سقوط و نزول است و آن را معمولاً زخمی در بدن بشریت میدانند. ([5]) ولی جای بسی تعجب است که در کشورهای آسیائی به خصوص کشورهای اسلامی به آن دامن میزنند.
تا جایی که در همه کشورهای اسلامی افرادی را با روحیه نژادپرستی تربیت نمودند. «پان عربیسم» «پان ترکیسم» از نمونههای آن است.
دامن زدن به استقلال طلبی «کردها» «عربها» «بلوچها» و... در همه بلاد اسلامی و ایران عزیز از این قبیل است.
شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» نیز از همین تفکر نشأت میگیرد.
اینجاست که وحدت جای خود را به تفرقه داده و در لوای آن استعمار به حکومت میرسد. (تفرقه بینداز و حکومت کن)
رسالت جهانی اسلام:
قرآن، منبع احکام و بزرگترین سند اسلام است که از هر طرف آن بانک جهانی بودن اسلام بلند است و این نص صریح قرآن است که اسلام یک رسالت عمومی و جهانی است و اختصاص به یک قوم و ملت ندارد و برنامه زندگی بشر است و هدف آن اصلاح مجتمع انسانی است.
در قرآن آیاتی است که تصریح میکنند که رسالت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم جهانی است و خداوند او را برای هدایت تمام مردم جهان فرستاده است. به عنوان نمونه:
«قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعا ـ بگو ای مردم من فرستاده خدایم به سوی همه شما»(اعراف/158)
«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمین ـ ترا نفرستادیم مگر برای اینکه بر جهانیان رحمتی باشی»(انبیاء/107)
«تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرا ـ زوال ناپذیر و پر برکت است کسى که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد.»(فرقان/1)
قومیت در بیان شهید مطهری
به اعتراف همه مورخین، حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله در مواقع زیاد این جمله را تذکر مىداد: «ایُّهَا النّاسُ کُلُّکُمْ لِادَمَ وَ ادَمُ مِنْ تُرابٍ، لافَضْلَ لِعَرَبِىٍّ عَلى عَجَمِىٍّ الّا بِالتَّقْوى»
یعنى همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است، عرب نمىتواند بر غیر عرب دعوى برترى کند مگر به پرهیزکارى.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در روایتى افتخار به اقوام گذشته را یک چیز گندناک مىخواند و مردمى را که بدین گونه از کارها خود را مشغول مىکنند به «جُعَل» [سوسک] تشبیه مىکند. اصل روایت چنین است: «لِیَدَعْنَ رِجالٌ فَخْرَهُم بِأَقْوامٍ، انَّما هُمْ فَحْمٌ مِنْ فَحْمِ جَهَنَّمَ اوْ لَیَکونَنَّ اهْوَنَ عَلَى اللَّهِ مِنَ الْجِعْلانِ الَّتى تَدْفَعُ بِانْفِهَا النَّتَنَ» یعنى آنان که به قومیت خود تفاخر مىکنند، این کار را رها کنند و بدانند که آن مایههاى افتخار جز زغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند، نزد خدا از جعلهایى که کثافت را با بینى خود حمل مىکنند پستتر خواهند بود.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله سلمان ایرانى و بلال حبشى را همانگونه با آغوش باز مىپذیرفت که فىالمثل ابوذر غفارى و مقداد بن اسود کِنْدى و عمار یاسر را، و چون سلمان فارسى توانسته بود گوى سبقت را از دیگران برباید به شرف «سَلْمانُ مِنّا اهْلَ الْبَیْتِ» نائل شد.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله همواره مراقبت مىکرد که در میان مسلمین پاى تعصبات قومى- که خواه ناخواه عکس العملهایى در دیگران ایجاد مىکرد- به میان نیاید. در جنگ احد یک جوانى ایرانى در میان مسلمین بود. این جوان مسلمان ایرانى پس از آنکه ضربتى به یکى از افراد دشمن وارد آورد، از روى غرور گفت: «خُذْها وَ انَا الْغُلامُ الْفارِسِىّ» یعنى این ضربت را از من تحویل بگیر که منم یک جوان ایرانى.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله احساس کرد که هم اکنون این سخن تعصبات دیگران را برخواهدانگیخت؛ فوراً به آن جوان فرمود که چرا نگفتى منم یک جوان انصارى؛ یعنى چرا به چیزى که به آیین و مسلکت مربوط است افتخار نکردى و پاى تفاخر قومى و نژادى را به میان کشیدى؟.
در جاى دیگر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «الا انَّ الْعَرَبِیَّةَ لَیْسَتْ بِابٍ والدٍ وَ لکِنَّها لِسانٌ ناطِقٌ فَمَنْ قَصُرَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ یَبْلُغْ بِهِ حَسَبُهُ» یعنى عربیت پدر کسى به شمار نمىرود و فقط زبان گویایى است. آن که عملش نتواند او را به جایى برساند حسب و نسبش هم او را به جایى نخواهد رساند.
در روضه کافى مىنویسد: روزى سلمان فارسى در مسجد پیغمبر نشسته بود.
عدهاى از اکابر اصحاب نیز حاضر بودند. سخن از اصل و نسب به میان آمد. هر کسى درباره اصل و نسب خود چیزى مىگفت و آن را بالا مىبرد. نوبت به سلمان رسید. به او گفتند: تو از اصل و نسب خودت بگو. این مرد فرزانه تعلیم یافته و تربیت شده اسلامى به جاى اینکه از اصل و نسب و افتخارات نژادى سخن به میان آورد، گفت: «انَا سَلْمانُ بْنُ عَبْدِاللَّه» من نامم سلمان است و فرزند یکى از بندگان خدا هستم، «کُنْتُ ضالّاً فَهَدانِىَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِمُحَمَّدٍ» گمراه بودم و خداوند به وسیله محمد مرا راهنمایى کرد، «وَ کُنْتُ عائِلًا فَاغْنانِىَ اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ» فقیر بودم و خداوند به وسیله محمد مرا بىنیاز کرد، «وَ کُنْتُ مَمْلوکاً فَاعْتَقَنِىَ اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ» برده بودم و خداوند به وسیله محمد مرا آزاد کرد. این است اصل و نسب و حسب من.
در این بین، رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شد و سلمان گزارش جریان را به عرض آن حضرت رساند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله رو کرد به آن جماعت که همه از قریش بودند و فرمود: «یا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ انَّ حَسَبَ الرَّجُلِ دینُهُ، وَ مُروئَتَهُ خُلْقُهُ، وَ اصْلَهُ عَقْلُهُ» یعنى اى گروه قریش، خون یعنى چه؟ نژاد یعنى چه؟ نسب افتخارآمیز هرکس دین اوست، مردانگى هرکس عبارت است از خلق و خوى و شخصیت و کاراکتر او، اصل و ریشه هرکس عبارت است از عقل و فهم و ادراک او. چه ریشه و اصل نژادى بالاتر از عقل؟! یعنى به جاى افتخار به استخوانهاى پوسیده گندیده، به دین و اخلاق و عقل و فهم و ادراک خود افتخار کنید. راستى، بیندیشید ببینید سخنى عالیتر و منطقىتر از این مىتوان ادا کرد؟
...روشن شد که اسلام شرط اول اجنبى نبودن یعنى بىرنگ بودن و عمومى و انسانى بودن و رنگ یک ملت مخصوص نداشتن را داراست.
معلوم شد مقیاسهاى اسلامى مقیاسهاى کلى و عمومى و انسانى است نه قومى و نژادى و ملى. اسلام به هیچ وجه خود را در محدوده تعصبات ملى و قومى و نژادى محصور نکرده بلکه با آنها مبارزه کرده است.([6])
[1]. فرهنگ سیاسی دکتر بهروز شکیبا ص 357
[2]. تاریخ فلسفه سیاسی ج 2 ص 11 و 510 دکتر بهاء الدین پاسارگاد
[3] . فرهنگ سیاسی دکتر بهاء الدین پاسارگاد
[4]. فرهنگ سیاسی دکتر بهروز شکیبا ص 359
[5]. نژاد پرستی و فرهنگ،ترجمه منوچهر هزار خانی،ص 55.
[6]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج14، ص74
مقالات مرتبط
چگونه، امتها تبدیل به ملتها شدند؟
حرفهای خوب کوروش؟ حرفهای خوب زرتشت؟