نبرد با مارقین
پیشینه مارقین
عامر بن واثله گوید: روزى که شوراى (شش نفره تعیین خلیفه) برقرار بود من در همان محل بودم، شنیدم که على علیهالسلام خطاب به اعضای شورا میفرمود:
«... قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِی وَ تُبِرُّ ذِمَّتِی غَیْرِی قَالُوا اللَّهُمَّ لَا قَالَ نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص تُقَاتِلُ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ غَیْرِی قَالُوا اللَّهُمَّ لا... ـ ... فرمود: شما را بهخدا قسم آیا در میان شما کسى هست جز من که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به او فرموده باشد تو بر طبق سنت من جنگ خواهى کرد و ذمه مرا برى خواهى نمود. گفتند: بهخدا نه. فرمود: شما را بهخدا قسم مىدهم آیا بهجز من در میان شما کسى هست که رسول خدا به او فرموده باشد تو با بیعتشکنان و تفرقه اندازان و از دین بیرونشدهگان جنگ خواهى نمود. گفتند: بهخدا نه...»[1]
«مارق» یعنى خارج شده از دین. و دلیل آنکه به کسانی که در نهروان با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام جنگیدند مارقین گفته شده، این است که آنان با خروج از بیعت امام خویش و نبرد با او از دین خارج شدند و خوارج نام گرفتند.
در الدرالمنثور آمده که بخارى، نسایى، ابنجریر، ابنمنذر، ابنابى حاتم، ابوالشیخ و ابنمردویه از ابىسعید خدرى روایت کردهاند که گفت:
در بینى که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مشغول تقسیم غنیمت بود، ناگهان ذوالخویصره تمیمى از راه رسید و گفت: یا رسول اللَّه! عدالت به خرج بده.
حضرت فرمود: واى بر تو اگر من عدالت را رعایت نکنم پس چه کسى رعایت مىکند؟
عمربنخطاب گفت: یا رسولاللَّه! اجازه بده گردنش را بزنم.
حضرت فرمود: رهایش کن، او دار و دستهاى دارد که شماها نماز و روزههایتان را در مقابل نماز و روزه آنان هیچ و ناچیز مىپندارید، لیکن با همهی این عبادتها آن چنان از دین بیرون مىروند که تیر از کمان بیرون مىرود، بهطورى که نه از پر آن و نه از آهن پیکان آن و نه از برآمدگى سر آن و از هیچ نقطه آن اثرى باقى نماند و همه از هدف گذشته باشد، از ایشان مرد سیاهى است که یکى از دو پستانش مانند پستان زنان و یا مانند یک تکه گوشت آویزان است، وقتى مردم را دچار تفرقه و اختلاف مىبینند خروج مىکنند.
راوى مىگوید: آیه «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ...»[2]، درباره این شخص و اصحابش که همان خوارج باشند نازل گردید.
ابوسعید مىگوید: من شهادت مىدهم که این سخنان را از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم شنیدم، و شهادت مىدهم که در جنگ نهروان بعد از آنکه على علیهالسلام خوارج را از دم شمشیر گذراند و به کشتگان سرکشى مىکرد من با او بودم، و مردى را به همان صفتى که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده بود دیدم.[3]
ادامه خوارج
پس از پایان نبرد نهروان و نابودی خوارج، یکی از اصحاب به گمان این که با کشته شدن خارجیان این جریان و طرز تفکّر برای همیشه پایان پذیرفته است خطاب به امام علیهالسلام عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! هَلَک َ القومُ بأجْمَعهِم ـ همه خوارج هلاک شدند.» ولی حضرت در جواب فرمود: «کَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ کُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى یَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِین ـ خیر، به خدا سوگند! چنین نیست؛ آنها نطفههایی در پشت مردان و رحم زنان خواهند بود و هر زمان که شاخی از آنها سر برآورد، قطع خواهد شد تا این که سرانجامشان به دزدی و راهزنی پیوند خواهد خورد.»[4]
اصلیترین اعتقاد مارقین
مهمترین اعتقاد مارقین این است که آنها تنها کسانی هستند که اهل نجاتند و کسانی که مثل آنها فکر نمیکنند همگی کافرند و کفار نیز لایق مرگند.[5] از اینرو میبینیم که آنها حتی به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نسبت بیعدالتی داده و امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را کافر میدانستند و با آنحضرت نبرد نمودند و در نهایت هم دست به ترور امام علی علیهالسلام زدند.
این تفکر ریشه در این دارد که اینان نه دین را قبول دارند و نه پیامبر را، بلکه تنها خود را قبول دارند و از هوای نفس پیروی میکنند و در واقع خدای آنها هوای نفسشان است. و اگر کسی به این درجه از سقوط رسید دیگر امید هدایتی برای او نیست.
« أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً ـ آیا دیدى کسى را که هواى نفسش را معبود خود برگزیده است؟! آیا تو مىتوانى او را هدایت کنى (یا به دفاع از او برخیزى)؟!» (فرقان/43)
«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ ـ آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پردهاى افکنده است؟! با این حال چه کسى مىتواند غیر از خدا او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمىشوید؟!»(جاثیه/23)
برای همین در روایات آمده است که اگر کسی بخواهد جلوتر از اهل بیت عصمت و طهارت حرکت کند و به تعبیری خود را دینشناستر و دینمدارتر از ایشان بداند؛ «مارق» است.
« الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِق ـ هر کس بر آنان پیشى گیرد از دین خارج گشته، و هر کس از آنان عقب ماند و از ایشان تبعیّت ننماید، به هلاکت مبتلا مىگردد، و تنها کسى که پیوسته همراه آنان باشد به ایشانمىپیوندد.»[6]
«فَالرَّاغِبُ عَنْکُمْ مَارِقٌ وَ اللَّازِمُ لَکُمْ لَاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِی حَقِّکُمْ زَاهِقٌ ـ کسى که از سوى شما روى برتابد از دین خارج مىشود، و کسى که ملازم شما گردد بهشما مىپیوندد، و کسى که در حقّ شما تقصیر روا دارد به مهلکه مىافتد.»[7]
زیرا اینان کسانی بودند که اگر ایمانی هم داشتند آن را به ظلم آلوده کردند:
ابا بصیر گفت از امام صادق علیهالسلام از معناى آیه " الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ" پرسش نمودم، فرمود: « نَعُوذُ بِاللَّهِ یَا بَا بَصِیرٍ أَنْ تَکُونَ مِمَّنْ لَبَسَ إِیمَانَهُ بِظُلْمٍ ثُمَّ قَالَ أُولَئِکَ الْخَوَارِجُ وَ أَصْحَابُهُم ـ اى ابابصیر! ـ پناه مىبریم به خدا از اینکه از کسانى باشیم که ایمان خود را به ظلمى تباه ساختند، آنگاه فرمود: اینها همان خوارج و اصحاب ایشانند.»[8]
یک طرح قدیمی
بررسی تاریخ اسلام نشان میدهد که در جنگ صفین، قاسطین و مارقین مانند دو لبه یک قیچی عمل کرده و هر دو تلاش نمودند تا مسلمانان را از اسلام اصیل دور کنند. در ادامه نیز خوارج در ظاهر دشمنی زیادی با بنیامیه داشتند ولی در عین حال با اهل بیت علیهماالسلام نیز به دشمنی پرداختند و در جریان نبرد امام حسن مجتبی علیهالسلام برخی از خوارج بر علیه امام مجتبی علیهالسلام وارد عمل شدند که این امر در نهایت به نفع معاویه تمام شد.
این سیر تاریخی را در پیوند (شاید ناخواسته) میان عقاید بنیامیه با نظریهپردازان تکفیریها، در کافر دانستن همهی فرقههای مسلمانان میتوان یافت.
اگر امروز مىبینیم که یکى از شاخصترین مبانى اعتقادى وهّابیّت حرمت زیارت قبر پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام مىباشد، با نگاهى به گذشته درمىیابیم که این موضوع یک پدیده جدیدى نیست؛ بلکه این تفکر انحرافى مخالف اسلام اصیل و سیره مسلمانان، در تاریخ سابقه داشته است.
1ـ مطرف بن مغیرة بن شعبه نقل مىکند که گفت: با پدرم بر معاویه وارد شدیم، پدرم مرتباً نزد او رفت و آمد داشت و در هر جلسهاى که نزد او بود با وى به گفتگو مىپرداخت و پس از ترک مجلس به نزد من بازمىگشت و برایم بازگو مىنمود و از او به خوبى یاد مىکرد و بر عقل و درایت او آفرین مىگفت. در یکى از شبها که به خانه آمد، خیلى ناراحت بود و از خوردن شام امتناع کرد ساعتى گذشت که نه او چیزى مىگفت، نه من، ولى این سکوت در نظرم بىعلت نبود، فکر کردم شاید سکوت به خاطر عملى ناپسند، یا حرکتى بر خلاف ادب از سوى من بوده از این رو به خود جرات دادم و از ناراحتى او پرسیدم، در جوابم گفت: فرزندم امشب از نزد پلیدترین و خبیثترین مردم روى زمین آمدهام! گفتم: او کیست؟ گفت: معاویه! گفتم: چرا؟ گفت: پس از ساعتى که با او صحبت مىکردم، پرسیدم یا امیرالمؤمنین، اکنون که عزت تو بالا گرفته و به حد عالى رسیده است چه خوب است، دامن عدالت را گسترش داده و رفتارت را نیکوتر کنى و به اعمال خیر بپردازى؟ معاویه گفت: منظورت چیست؟ گفتم: اگر این برادرانت از بنىهاشم که مدت زمانى است در حکومت تو مظلوم زیستهاند، مورد لطف و مرحمت قرار دهى و صله رحم بهجا آورى بسیار بهجا و مناسب است! زیرا آنان در حال حاضر پناهگاهى که از آن هراس داشته باشى ندارند! معاویه گفت: هیهات هیهات چنین پیشنهادى نزد من قابل قبول نیست، زیرا فردى از قبیله تیم (ابوبکر) قدرت به دست گرفت و با عدل رفتار نمود و کرد آنچه را که باید بکند، ولى به خدا سوگند دیرى نگذشت که از دنیا رفت و زیر خاک پنهان شد و نامش نیز مدفون گردید و اگر گهگاهى از او یاد مىشود، فقط مىگویند: ابو بکر چنین و چنان کرد، سپس این حکومت به دست یکى از تیره بنىعدى (عمر) رسید؛ وى دامن همت را بالا زد و در مدت ده سال حکومتش با جدیّت و تلاش مستمر، خدماتى ارزنده انجام داد، ولى به خدا سوگند! دیرى نگذشت که نامى و نشانى از او نماند و اگر گاهى از او نامى به میان آمد، گویند: عمر چنین و چنان کرد. سپس زمام امر به دست عثمان از قبیله بنىامیه که کسى در نسب مانند او نیست رسید! و کرد آنچه کرد، اما به خدا قسم دیرى نگذشت که از دنیا رفت و نامى و نشانى از او و عملکردش باقى نماند. اما این برادر بنىهاشم یعنى رسول خدا که ملک به دستش آمد هر روز پنج بار بر مأذنههاى مساجد، نام او، به عظمت یاد مىشود و مردم «اشهد ان محمداً رسول اللَّه» بر زبان جارى مىکنند! آیا امیدى براى من باقى است که این نام شنیده نشود، تو را مادرى مباد که چنین پیشنهادى به من دادى! نه به خدا سوگند هرگز آرام نمىشوم، مگر زمانى که این نام دفن گردد و اثرى از آن باقى نماند.[9]
همچنین روزى معاویه همین که صداى مؤذن را که شهادت به رسالت پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله مىداد شنید، به صورت اعتراض گفت:
«اى فرزند عبد اللّه، همّت بلندى داشتى، از کمتر از این که نامت کنار نام خدا بیاید، رضایت ندادى.»[10]
2ـ مروان بن حکم، در مسجد نبوى، ابو ایوب انصارى، صحابه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را دید که روى قبر حضرت نشسته و با ایشان راز دل مىگوید و اظهار عشق و ارادت مىکند، گردن او را گرفت و گفت: «أتدرى ما تصنع؟ ـ مىفهمى دارى چه کار مىکنى؟»(یعنی نباید به قبر پیامبر توسل جست!!!)
ابو ایّوب انصارى به او جواب مىدهد: «جئت رسول اللّه و لم آت الحجر ـ اینجا براى زیارت پیامبر آمدهام، براى دیدار خاک و سنگ نیامدهام.»[11]
3ـ حجاج بن یوسف ثقفى وقتى به مدینه آمد و مشاهده کرد که مردم اطراف قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پروانهوار مىچرخند، گفت: «مرگ بر اینها که بر اطراف ... پیامبر مىچرخند چرا اینها نمىروند اطراف قصر عبدالملک بگردند، مگر نمىدانند که عبدالملک خلیفه خدا هست و بهتر از رسول و فرستاده خدا است.[12]
4ـ حسن بن على بَرْبَهارى، عالم معروف حنبلى زیارت قبور، نوحهگرى ومرثیهخوانى بر امام حسین علیهالسلام را براى اولین بار منع کرد و زیارت حضرت را قدغن ساخت و دستور کشتن نوحه خوانان را صادر کرد.[13]
5ـ عبیداللّه بن محمد بن حمدان عکبرى، معروف به ابن بَطَّه، از فقهاى حنبلى است. بنا به نقل ابن تیمیّه، وى زیارت و شفاعت پیغمبر (صلىاللهعلیهوآله) را انکار کرد و معتقد بود که سفر براى زیارت قبر پیغمبر (صلىاللهعلیهوآله) سفر معصیت مىباشد و باید نماز را در این سفر تمام خواند.[14]
6ـ نظریّه پرداز وهّابیّت در قرن هشتم، همین حرفها را با شکل جدید مطرح کرد و موجب تفرقه شدید میان امّت اسلامى گردید.
«احمد بن عبد الحلیم بن تیمیّه حنبلى» متولّد سال 661 و متوفاى سال 728 هجرى قمرى است. در شهر «حران» (شهرى است در شام) متولّد شد و در کودکى همراه با خانوادهاش «حران» را به سمت «دمشق» ترک کرد.
او که حنبلى مسلک بود درصدد ترویج مذهب حنابله برآمد و مانند حنابله علم کلام را مردود دانست و متکلّمان را اهل بدعت شمرد! در مسأله صفات خدا مانند حنابله الفاظ صفات پروردگار را که در نصوص آمده بدون هرگونه تفسیر پذیرفت و بهطور کلّى هرگونه «عقلگرایى» را محکوم کرد. او علاوه بر حمایت از روش و عقاید اهل حدیث، عقاید جدیدى را نیز اضافه کرد که قبل از او سابقه نداشت.
براى مثال او سفر کردن به قصد زیارت قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و تبرّک جستن به قبر او و توسّل به اهل بیت پیامبر علیهمالسلام را شرک دانست! و فضایل اهل بیت علیهمالسلام را که در صحاح اهل سنّت و حتّى در مسند امامش «احمدبنحنبل» وجود داشت، انکار کرد و تلاش مىکرد تا مانند بنىامیّه، شأن و مقام امام على علیهالسلام و فرزندانش را پایین آورد.
امّا دعوت ابن تیمیّه از سوى علماى اهل سنّت مورد پذیرش قرار نگرفت و جز برخى از شاگردانش همچون «ابنالقیم»، دیگر بزرگان اهل سنّت با او مخالفت کردند و کتابهاى متعدّدى در ردّ او و بدعتهایش نگاشتند. از جمله «ذهبى» از علماى همعصر او نامهاى به او نوشت و او را مورد نکوهش قرار داد، و تسلیم در برابر احادیث صحیح را از او خواستار شد.
«ذهبى» خطاب به او مىنویسد: «حال که در دهه هفتاد از عمر خود هستى، و رحلت از این عالم نزدیک است آیا وقت آن نرسیده است که توبه و انابه کنى؟»
در مصر نیز قاضىالقضات فرقههاى چهارگانه اهل سنّت آراى ابنتیمیّه را غلط و بدعت اعلام کرد.
ابن تیمیه در مورد خوارج عقیده داشت که: «با این که خوارج از دین خارج شدند راستگوترین مردم بودند!!!»[15]
وی به امکان رؤیت حسّى خداوند اعتقاد داشت!! او در کتاب «العقیده الحمویّه» براى خداوند تعالى دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر کرده است.
وی مىنویسد: « خداوند هر شب هر طور که بخواهد به آسمان دنیا فرود مىآید، و مى گوید: آیا کسى هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم، و طالب مغفرتى هست که او را ببخشم ... خدا این کار را تا طلوع فجر انجام مىدهد.»
و پس از نقل مطلب فوق اضافه میکند: «فمن أنکر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ ـ هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار یا توجیه کند بدعتگذار و گمراه است.»[16]
«ابن بطوطه» در سفرنامه خود مىنویسد: «ابن تیمیّه» درمسجد جامع دمشق که من حضور داشتم، بر بالاى منبر گفت: «إنّ اللّه ینزل إلى السماء الدنیا کنزولى هذا» (خداوند به آسمان دنیا فرود مى آید، همچنان که من از پلّه این منبر فرود مىآیم)، سپس یک پلّه پایین آمد، «ابنالزهراء» از فقهاء مالکى اعتراض کرد، و اظهارات وى را به اطلاع ملک ناصر رساند، وى دستور داد تا او را زندانى کردند، و در زندان از دنیا رفت.[17]
وی دشمنی خاصی با اهل بیت و بهویژه با امیرالمؤمنین دارد. وی میگوید:
«على بن أبى طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش کرد، ولى کسى او را یارى نکرد، جنگهاى او براى دیانت خواهى نبود، بلکه براى ریاستطلبى بود، اسلام ابوبکر، از اسلام على که در دوران طفولیّت صورت گرفته با ارزشتر است.»[18]
او رسماً اعلام کرد: «هر کس کنار قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) یا یکى از افراد صالح بیاید و از آنان حاجت بخواهد مشرک است، پس واجب است چنین شخصى را وادار به توبه کنند، و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.»[19]
علّامه امینى بعد از آنکه کلام ابنتیمیّه را که سند حدیث « آغاز دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ...» را صحیح نمىداند، نقل ـ میکند؛ مىگوید: «از او این سخن عجیب نیست زیرا او فرد متعصّبى است که بر انکار ضروریّات و تکفیر مسلمین و به خصوص انکار آنچه مربوط به فضایل اهل بیت علیهمالسلام است اصرار دارد.»[20]
اما «ابن تیمیّه» موفّق به گستردن افکار خود در شام نشد، زیرا دمشق و شام یکى از مراکز علوم اسلامى در آن زمان بود، و علماى برجسته و حوزههاى علمیّه فراوانى داشت؛ آنها بهصورت وسیع در برابر اشتباهات ابن تیمیّه به مقاومت برخاستند، و با دلایل منطقى نفوذ او در بین عوام را درهم شکستند.
7ـ محمّد بن عبد الوهاب، بنیانگذار و رهبر وهّابیّت در قرن دوازدهم هجرى همان افکار ابنتیمیه یا به تعبیر خیلى رساتر، ترکیبی از افکار بنىامیّه و خوارج را نشر داد و از میان عقاید او بیش از همه بر عقاید جدیدش تأکید کرد.
وی به دلیل نبود علمای مطرح در این ناحیه و فقر علمی و مادی مردم نجد و درگیریهای قبایل محتلف؛ توانست با همکارى تنگاتنگ «محمّد بن سعود» و با استفاده از مستشاران نظامى و پولهای انگلیسى، در منطقه نجد و دِرعیّه عربستان، در نشر افکارش موفق گردد.
همانطور که گفته شد از مهمترین اصول مذهب وهابیون، تکفیر هر مسلمانى است که با عقیده آنان هم رأى نباشد.
بهعنوان مثال عبدالوهاب دربارهی کسانی که توسل میکنند گفته است:
« همانا هدف آنان وسیله تقرّب به خداوند و شفیع قرار دادن پیامبران و صالحان است، به همین جهت خونشان حلال و قتلشان جایز است.»[21]
همچنین گفته است:
«کسانى که به غیر خدا متوسل مىشوند، همگى کافر و مرتد از اسلام هستند و هر کس که کفر آنان را انکار کند، یا بگوید که اعمالشان باطل است؛ اما کفر نیست، خود حداقل فاسق است و شهادتش پذیرفته نیست و نمىتوان پشت او نماز گزارد. در واقع دین اسلام، جز با برائت از اینان و تکفیرشان صحیح نمىشود. انسان با ظلم از اسلام خارج مىشود و به فرموده قرآن، " إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم"(لقمان/13) اینکه به ما مىگویند: ما مسلمانان را تکفیر مىکنیم، سخن درستى نیست، زیرا ما جز مشرکان، را تکفیر نکردهایم.»[22]
"حمد زینى دحلان" مفتى مکّه مکرّمه مىنویسد:
« اگر چنانچه کسى به مذهب وهّابیّت در مىآمد و قبلًا حج واجب انجام داده بود "محمّد بن عبدالوهّاب" به وى مىگفت: باید دوباره به زیارت خانه خدا بروى چون حج گذشته تو در حال شرک صورت گرفته است.
و به کسى که مىخواست وارد کیش وهّابیّت بشود مىگفت: پس از شهادتین باید گواهى دهى که در گذشته کافر بودهاى و پدر و مادر تو نیز در حال کفر از دنیا رفتهاند، و همچنین باید گواهى دهى که علماء بزرگ گذشته کافر مردهاند.
اگر چنانچه گواهى نمىداد وى را مىکشتند. آرى او بر این باور بود که تمام مسلمانان در طول دوازده قرن گذشته کافر بودهاند، و هرکسى را که از مکتب وهّابیّت پیروى نمىکرد او را مشرک دانسته و خون و مال او را مباح مىکرد.»[23]
8ـ وهابیهای معاصر
1/8) "ابن جبرین" که یکى از مفتیان بزرگ سعودى است دربارهی این سؤال که آیا به فقراى شیعه مىشود زکات داد؟ (در تهمتها و دروغهایی آشکار) گفته است:
«طبق نظر علماء اسلامى به کافر نمىشود زکات داد و شیعیان بدون شک به چهار دلیل کافر هستند:
اول: آنان نسبت به قرآن طعنه زده و بدگویى مىکنند و معتقد به تحریف قرآن هستند و مىگویند که دو سوم قرآن حذف شده و هرکس به قرآن طعنه زند کافر است و منکر آیه شریفه «و إنا له لحافظون» مىباشد.
دوم: به سنت پیامبر و احادیث صحیح بخارى و مسلم نیز طعنه مىزنند و به احادیثى که در این دو کتاب آمده عمل نمىکنند چون بر این عقیده هستند که روایات این کتابها از صحابه نقل شده و صحابه را کافر مىشمارند و معتقد هستند که پس از پیامبر گرامى همه صحابه جز على و فرزندان او و تعداد اندکى مانند سلمان و عمار همه کافر و مرتد شدند.
سوم: شیعیان اهل سنت را کافر دانسته و با آنان نماز نمىخوانند و اگر پشت سر اهل سنت نماز بخوانند آن نماز را اعاده مىکنند بلکه آنان معتقد به نجاست اهل سنت هستند و اگر با یکى از اهل سنت مصافحه کنند، دست خود را آب مىکشند.
چهارم: شیعیان نسبت به على و فرزندان او غلوّ کرده و آنان را به صفاتى که ویژه خداوند است توصیف مىکنند و همانند خداوند آنان را صدا مىکنند.»[24]
2/8) از شیخ "عبدالرحمان براک" از مفتیان سعودى استفتا شده: «آیا امکان جهاد میان اهل سنت و شیعه وجود دارد؟»
وى پاسخ داده: «اگر اهل سنت داراى دولت مقتدرى باشند و شیعه برنامه شرکآمیز خود را اظهار نمایند، در این صورت بر اهل سنت واجب است که علیه شیعه اعلام جهاد نموده و آنان را به قتل برسانند.»[25]
3/8) هیأت عالى افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پیرامون شیعه نوشته است:
« همانگونه که در سؤال آمده است، آنان که "یاعلى، یاحسین" مىگویند مشرک، و از ملّت اسلام خارج مىباشند.»[26]
تناقض رفتاری
با وجود اینکه کافر خواندن دیگر مسلمانان بهویژه شیعیان به دلیل زیارت و توسل برای وهابیها بسیار مهم است ـ زیرا دستاویز مهم دیگری ندارند ـ با این حال در رفتار و اعمال آنان از قدمای آنها تا کنون دچار تناقض آشکار است.
نمونههایی از این تناقضات:
1) احمدبنحنبل امام ابنتیمیه بوده و وی احمدبن حنبل را بزرگ داشته و مدعی است که بر اساس نظرات او چنین ابداعات جدیدی را در دین وارد کرده است. اما:
«عبداللّه، فرزند احمد بن حنبل مىگوید: از پدرم پرسیدم: مسّ منبر رسولاللّه و تبرّک با مسّ آن و بوسیدن و یا مس و متبرّک شدن به قبر شریف و یا بوسیدن آن به قصد ثواب، چه حکمى دارد؟ پدرم گفت: هیچ اشکالى ندارد.»[27]
2) دربارهی همین احمدبنحنبل کراماتی نقل است که عدم تناسب آنها با عقاید وهابیها جالب است:
ابوالفرج هندبایى مىگوید: « قبر احمد حنبل را زیارت مىکردم، اما براى مدّتى نرفتم در خواب شخصى به من گفت: چرا زیارت قبر پیشواى اهل سنّت را ترک کردهاى؟»
همچنین ابوطاهر میمون مىگوید: «شخصى را دیدم که از راه دور آمده بود پرسیدم اهل کجائى؟ گفت: ششصد فرسنگ را ه آمدهام، گفتم: با چه هدفى؟ گفت: شب جمعهاى خواب دیدم در صحرایى وسیع هستم و مردم زیادى هم جمع شده بودند، درهاى آسمان باز شده بود و فرشتگان در حال نزول و گروهى لباس سبز پوشیده و در آسمان پرواز مىکردند، گفتم: چه خبر است؟ گفتند: اینان براى زیارت قبر احمد حنبل آمدهاند، از خواب بیدار شدم و براى زیارت به اینجا آمدم.»[28]
3) ابن تیمیه اول کسی بود که زیارت قبور و توسل به مردگان را حرام دانست. اما از کراماتی که برای وی ساخته و پرداخته کردهاند مشخص می شود که شاگردان وی هم به چنین مطالبی معتقد نبودند. متن را مطالعه کنید:
«هنگامى که ابنتیمیه از دنیا رفت، تشییع با شکوهى داشت، بهگونهاى که راه براى حرکت جنازه تنگ شده بود و مردم از هر جا آمده بودند و بسیار شلوغ بود. مردم براى تبرک دستمالها و عمامههایشان را برروى نعش ابن تیمیه انداختند و به دلیل ازدحام جمعیت و علاقه مردم به وى تابوت او شکست و مردم براى تبرک آب باقى مانده از غسـلش را نوشیدند و بقیه سدرى را که
مربوط به غسل وى بود، میان خود تقسیم کردند. زنان بسیار در تشییع وى حاضر شده بودند. روزهاى زیادى مردم نزد قبر وى رفت و آمد مىکردند و شب را کنار قبر وى به صبح مىرساندند.»[29]
4ـ وهابیها معتقدند که باید به ظاهر قرآن عمل کرد و کسانی که غیر از این عمل کنند را کافر میدانند.[30] اما این اعتقاد هم فقط برای مقابله با شیعیان بهکار میآید.
قرآن میفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ ـ اى کسانى که ایمان آوردهاید! یهود و نصارى را ولّى (و دوست و تکیهگاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیاى یکدیگرند و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنها هستند خداوند، جمعیّت ستمکار را هدایت نمىکند.»(مائده/51)
و همچنین میفرماید:
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا ـ بهطور مسلّم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهى یافت.»(مائده/82)
اما رفتار سران سعودی از ابتدای شکلگیری دوستی با انگلیس و آمریکا و صهیونیست بوده و تروریستهای تحت حمایت آنان نیز در حال حاضر با وجود کشتار و قتل عام مسلمانان، روابط دوستانهای با آمریکا و اسرائیل دارند و از جانب آنان حمایت میشوند. در دیدگاه آنان متوسلین به اهل بیت پیامبر کافرند ولی بر خلاف صریح و ظاهر آیات، یهود و نصاری دوست آنان هستند.
دیگر اعتقادات
از آنجا که موضوع توسل مهمترین بهانه برای تکفیر بود به آن پرداختیم، ولی وهابیون و همفکران آنها هرکس را که حتی با یکی از اعتقادات آنان زاویه داشته باشد، کافر میدانند و وقتی کافر دانسته شد، خونش مباح و بلکه ریختن خونش واجب خواهد بود.
برای نمونه به یک مورد که بیشتر جنبه فکاهی پیدا کرده است اشاره مینماییم.
یکی از علمای وهابیت که نقش مهمی در احیای تفکرات ، ابن تیمیه و محمدبنعبدالوهاب داشته، عبدالعزیز بن باز است که نزد وهابیان به مفتی اعظم مشهور است. وهابیان، از وی به عنوان عالم جلیلالقدر، شیخالاسلام والمسلمین مفتی اول داخل و خارج کشور، علامّه و محدثّ فقیه، یاد میکنند و میگویند: بن باز، مرجع علماء بود و هرگاه برای علماء مشکلات علمی پیش میآمد جهت حلّ آن به او رجوع میکردند. دانشگاهی نیز به نام او در ظهران عربستان وجود دارد.
بنباز مدعی بود:
اعتقاد به دوران یا چرخش زمین باطل است و کسی که به این فرضیه باور داشته باشد، کافر است، برای اینکه این فرضیه با قرآن کریم «وَ الْجِبالَ أَوْتاداً»[31] و قوله جلوعلا «وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ»[32] منافات دارد. تفسیر روشن آیه این است که زمین کروی نیست و نمیچرخد و این روشن است، اما البته تنها در صورت غضب خداوند، میتواند چرخش یا حرکت داشته باشد، کما فی قوله سبحانه: « ءَ أَمِنتُم مَّن فىِ السَّمَاءِ أَن یخَْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِىَ تَمُور * أَمْ أَمِنتُم مَّن فىِ السَّمَاءِ أَن یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیر»[33] و قَوْله: «وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِی»[34] یعنی زمین را با کوهها، میخکوب کردهایم تا به حرکت درنیاید و آرامش مردم برهم نخورد. «و قد ذکر الله سبحانه أن الشمس و القمر یجریان فی فلک»[35] یعنی خداوند از حرکت خورشید و ماه خبر داده است و اگر زمین نیز بر محور خود میچرخید، خداوند از آن خبر میداد، اما خداوند از حرکت کردن زمین خبری نداده است. بسیاری از علمای دانش ستارهشناسی گفتهاند: زمین میچرخد و خورشید ثابت است، این اقوال کفرگویی و انکار کتاب و سنت سلف صالح است.[36]
یکی از طرفداران بنباز نیز در کتابی با دفاع از این فتوا به نقض نظریه چرخش زمین پرداخته و نوشته است: «برخی علوم و فرضیهها فاسد و تباهگر و ملحدانه است؛ از جمله این اعتقادات، باور به کروی بودن و چرخش زمین است... و باور به دوران زمین، خطایی بسیار بزرگتر از نظریه جهش و تکامل انسان از میمون است.»[37]
همچنین «ابن عثیمین» در کتابش به معلمان اخطار میدهد که: « از تدریس آن بخش از درس علوم و جغرافیا که از حرکت زمین سخن گفته میشود، خودداری کنند، چون این مطلب باعث مفسده و گمراهی دانشآموزان است.»[38]
البته بنباز بعدها در تصحیح سخنش گفته است:
« همانگونه هم در همان مقاله از نقل قولی که از علامه ابن القیم کردهام، کروی بودن زمین را اثبات کردهام. اما چرخش زمین را من انکار کرده و دلایل بطلان آن را نیز بیان کردهام.[39] اما کسی را که معتقد به آن است تکفیر نکردهام. بلکه کسی را تکفیر کردهام که بگوید خورشید ثابت است و حرکتی ندارد؛ زیرا این قول با صریحِ قرآن و سنت که هر دو دلالت بر حرکت خورشید و ماه دارند، تضاد دارد.»[40]
و همچنین گفته است:
«من در مقاله فقط خون کسی را که بگوید خورشید ثابت است و حرکتی ندارد، بعد از اینکه توبه داده شد، حلال دانستهام.»[41]
فتواهای داعشی
روند فتواهای عجیب و غریب وهابیون به شیوخ معاصر ایشان نیز کشیده شده است. اینان برای پیشبرد اهداف شوم خود دست به هرگونه تحریف و جنایتی میزنند. زنان مسلمان را کافر اعلام میکنند و آنها را به اسارت گرفته کنیز مینامند و در بازار بردهفروشان قرن 21 به فروش میرسانند.
1) یکی از مهمترین و معروفترین فتواهای آنها، "جهاد النکاح" است که آنرا محمدالعریفی صادر کرد و همچنان نیز به آن عمل شده و گفته میشود بسیاری از اعضای داعش در سودای رسیدن به آن به داعش میپیوندند.
شبکه الجهاد العالمی یکی از تریبونهای القاعده گزارش مفصلی از فتواهای عجیب و غریب داعش منتشر کرد. این شبکه به نقل از محمود الشناوی نویسنده و روزنامهنگار عرب برخی از این فتواهای غیر قابل باور را ذکر کرده است:
2) ممنوعیت خوردن سالاد خیار و گوجه (به دلیل مونث بودن گوجه و مذکر بودن خیار!) که نباید در یک مکان با یکدیگر جمع شوند.
3) حرام بودن خوردن موز برای زنان بدون حضور محرم.
4) حرام بودن نشستن زن بر روی صندلی
5) ممنوعیت خوردن «گوشت بز» به دلیل عدم پوشیده بودن عورت آن
6) ختنه کردن زنان
7) گرفتن زکات از زیتون و روغن زیتون
8) واجب بودن جهاد النکاح بر تمام زنان موصل
9) تعطیلی تمامی آرایشگاههای مردانه در موصل
10) هر کس از بشار اسد حتی در حد یک کلمه حمایت کند باید گردنش قطع شود.
11) از دیگر فتواهای عجیب و غریب داعش صدور دستورالعملی برای تمامی دامداران شهر الرقه سوریه است که آنها را مجبور کرده برای تمامی دامهای خود شلوار بدوزند تا دستگاه تناسلی دامها و به ویژه پستان گاوهایشان در انظار عمومی قرار نگیرند وگرنه به ازای هر دامی که این دستورالعمل را اجرا نکند صاحب آن یکصد ضربه شلاق خواهد خورد.
12) در این حال ناصرالعمر یکی از شیوخ عربستانی با صدور فتوایی به جنگجویان داعش در شهر موصل و اطراف آن اجازه داد بدون کسب اجازه و موافقت زنان موصل با آنان اعمال منافی عفت انجام دهند.
13) بر اساس اسناد و مدارکی که بعد از شکست داعش در مناطقی از عراق از آنها بدست آمده این شیخ به جنگجویان داعش اجازه داده است در صورت مخالفت زنان ودختران عراقی با درخواست غیر اخلاقی آنان به زور متوسل شده وبه تمامی آنها تجاوز شود زیرا آنها در حکم کنیز محسوب میشوند.
14) تکفیر جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) زیرا آنها زیر پرچم و لوای توحید یعنی داعش به مبارزه با یهودیان نمیپردازند.
15) جهاد از دشمن نزدیکتر آغاز میشود و این به آن معنی است که باید ابتدا تمامی شیعیان و مخالفان مسلمان در کشورهای اسلامی از بین بروند و بعد بهسوی دشمنان دیگری همچون رژیم صهیونیستی، آمریکا یا روسها رفت.
16) دختران حق پوشیدن شلوار جین یا پولیور را ندارند.
17) پسران حق کوتاه کردن مو یا داشتن مدل موی را ندارند، شانه زدن مو جزو موارد ممنوع محسوب شده و مجازات در پی دارد.
18) مراجعه زنان به دکترهای زنان و زایمان برای معالجه ممنوع است.
19) پوشیدن هر نوع شلوار فاق[42] کوتاه برای مردان در تمامی مناطق ممنوع میباشد.
20) هرکسی که در نماز جمعه شرکت نکند با 25 ضربه تازیانه مجازات خواهد شد.
21) زنان و دختران بدون وجود محرم حق نشستن پشت دستگاه رایانه متصل به شبکه اینترنت را ندارند.
22) یک دختر سوری به دلیل ورود به شبکه فیسبوک به اعدام محکوم و سنگسار شد.
23) تمامی دیوارهای اماکن دولتی و مساجد باید به رنگ سیاه در آیند.
24) ترمیم و بازسازی کلیساهای تخریب شده، بر افراشتن صلیب یا بلند کردن صدا برای مسیحیان ممنوع و حمل سلاح برای غیر مسلمانان حتی برای دفاع، نیز از محرمات است.
25) زنها باید نقابی سیاه رنگ پارچهای بسیار ضخیم به صورت داشته باشند در صورتی که این پارچه از نظر ماموران امنیتی ضخیم تشخیص داده نشود زن مذکور بازداشت میشود. این قانون علاوه بر زنان شامل مانکنهای فروشگاهها نیز میشود.
26) با این وجود "اسامهالقوصی" یکی از مفتیهای داعش با صدور فتوایی به مردان اجازه چشمچرانی داد و مدعی شد که براساس سندی در زمان پیامبر یکی از صحابه در یک چاه مخفی شد و دختر مورد علاقه خود را از آنجا مشاهده میکرد.
27) خوردن و استفاده از یخ به دلیل آنکه در دوره پیامبر وجود نداشته ممنوع و حرام است.
28) تمامی مساجدی که در داخل آن مزار یکی از پیامبران یا صالحین در آن قرار گرفته باشد باید ویران گردند.
29) استفاده از تلفنهای همراه پیشرفته برای جنگجویان رده پایین ممنوع است اما رهبران داعش میتوانند از آنها استفاده کنند.
30) تمامی دانشکدههای هنر موجود در موصل تعطیل و تمامی دانشجویان موجود موظف به تحصیل در رشته خطاطی شدند.[43]
روند ایجاد حکومت وهابی
در قرن 12 هجرى موقعیّت بسیار سخت و اوضاع بسیار نامناسبى که براى مسلمانان پیش آمد و کشورهاى اسلامى از هر طرف مورد تهاجم شدید استعمارگران قرار داشت، کیان امت اسلامى از سوى انگلیس، فرانسه، روس و امریکا تهدید مى شد، جامعه اسلامى بیش از هر زمان دیگرى نیاز به وحدت کلمه داشت.
انگلیسیها بخش عظیمى از هند را با زور و تزویر از چنگ مسلمانان خارج ساخته و با پایان دادن به شوکت امپراتورى مسلمان تیمورى خواب تسخیر پنجاب وکابل و سواحل خلیج فارس را مىدیدند.
فرانسویها به رهبرى ناپلئون، مصر و سوریه و فلسطین را با قوّه قهریه اشغال کرده و در حالى که به امپراتورى مسلمان عثمانى چنگ و دندان نشان مىدادند، در اندیشه نفوذ به هند بودند.
روسهاى تزارى با حملات مکرّر به ایران و عثمانى مىکوشیدند قلمرو حکومت خویش را از یکسو تا قسطنطنیه و فلسطین و از سوى دیگر تا خلیج فارس گسترش دهند.
آمریکاییها نیز چشم طمع به کشورهاى اسلامى شمال آفریقا دوخته و با گلولهباران شهرهاى لیبى و الجزایر، سعى در رخنه و نفوذ به جهان اسلام داشتند، جنگ اتریش با عثمانى بر سر صربستان و همکارى ناوگان جنگى هلند با انگلیسیها در محاصره نظامى پایتخت الجزایر نیز در همین دوران بحرانى صورت پذیرفت.
در این عصر که بیش از هر زمانى مسلمانان نیاز به وحدت و همکارى بر ضد دشمن مشترک داشتند، متأسفانه «محمّد بن عبد الوهّاب» مسلمانان را به جرم توسّل به انبیاء و اولیاء الهى، مشرک و بتپرست قلمداد کرد، و فتوا به تکفیر آنان داد، و خونشان حلال، و قتل آنان را جایز، و اموال آنان را جزء غنائم جنگى به حساب آورد، و پیروان او به استناد این فتوا هزاران مسلمان بىگناه را به خاک و خون کشیدند.[44]
محمد بن عبدالوهاب در گسترش عقاید خود موفق نبود تا جایی که مردم بصره او را از شهر بیرون کردند. وی در سال 1139. ق به حریلمه از شهرهاى «نجد» رفت و در همین زمان پدرش هم براى امر قضاوت به این شهر نقل مکان کرد. پدر محمد پس از دیدن و مطلع شدن از نظریاتش در دین با او به جدال و نزاع پرداخت و مردم حرمیله نیز با او مشکلات فراوان داشتند تا اینکه پدرش در سال 1153 ه. ق از دنیا رفت. پس از مرگ پدر، محمد بیشتر به اظهار عقایدش پرداخت تا اینکه جمعى از مردم حریمله به دلیل کمکهاى فراوان مالى و تبلیغاتى بیگانگان، به او گرویدند. محمدبن عبدالوهاب در سال 1160.ق (1126 شمسی) بهوسیله هماهنگىهاى دولت بریتانیا با محمدابن سعود (جد آل سعود) که امیر شهر «عینیه» بود آشنا شد و در این شهر به گسترش فرقه خود به کمک محمدابن سعود پرداخت.
این دو با هم قرار گذاشتند تا قدرت سیاسی در دست ابن سعود و قدرت مذهبی در دست ابن عبدالوهاب باشد.
از این سال تا سال 1319.ق (1280.ش) (نزدیک به 150 سال) آلسعود بهصورت مکرر در حال جنگ و خونریزی بودند و برخی مواقع فتوحاتی داشتند و در برخی اوقات شکست میخوردند. تا جایی که دو بار کل حکومت آنها از بین رفت و حاکمان آنان به دست عثمانی و بعد حکومت مصر اعدام یا کشته شدند.
گسترش نفوذ سیاسی ـ اقتصادی این خاندان از قرن هجدهم تاکنون را میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
1. تأسیس دولت آل سعود در درعیه تا چیرگی مصریان
2. بازگشت به قدرت تا استیلای ابن رشید[45] بر نجد
3. چیرگی ابن سعود بر ریاض و آغاز دوران نوین فرمانروایی آل سعود
در سال 1319.ق (1280.ش) عبدالعزیز بن عبدالرحمان سعودی از کویت به نجد آمد و با کمک بازماندگانى از پیروان مسلک وهّابیّت و با تکیه بر کمکهاى بىدریغ انگلیسىها و فرانسوىها در نهایت کشور عربستان سعودى را تأسیس کرد.[46] (1932.م ؛ 1311.ش)[47]
تروریسم پروری
عربستان سعودی بعد از شکلگیری با تکیه بر ثروتی که از فروش نفت به دست آورد به ترویج افکار وهابیگری در سطح جهان دست زد. یکی از مهمترین کشورهایی که آنها در آن توانستند فعالیت کنند پاکستان بود. نبود ثبات سیاسی در پاکستان و فقر فرهنگی و وابستگی آنها به آمریکا باعث شد وهابیگری در این کشور گسترش یابد.
سپاه صحابه در پاکستان اولین گروه تروریستی بود که دست به کشتار مسلمانان بهویژه شیعیان زد. این گروه در اوایل دهه 1360.ش مصادف با سالهاى اوّل پیروزی انقلاب اسلامى ایران توسّط یک روحانى سنّى به نام «مولانا حق نواز جهنگوى» تأسیس شد. علّت پایهریزى گروه صحابه این بود که از تأثیرگذارى انقلاب اسلامى ایران بر مردم پاکستان جلوگیرى کند.
بعد از نفوذ سپاه صحابه در پاکستان، سازمان القاعده توسط اسامه بن لادن در پیشاور پاکستان تشکیل شد. جنگ داخلی افغانستان باعث شد تا زمینه ظهور تربیت شدهگان این گروه در افغانستان تحت عنوان طالبان بهوجود بیاید.
گروه طالبان بهسرعت در سطح کشورهای اسلامی پخش شد و در هر جا دولت مرکزی کمی ضعیف بود به گسترش خود پرداخت. بعد از موج بیداری اسلامی در جهان عرب، بهترین راه برای کنترل شور و هیجان جوانان عرب که خواستار بازگشت به اسلام اصیل بوده و مزدوری سرانشان برای غربیان را بر نمیتافتند، ایجاد درگیریهای داخلی و برادر کشی بود که وهابیها در مزدوری برای اربابان غربی خود در این زمینه سابقه طولانی داشتند. به همین دلیل از ضعف دولت سوریه و بههمریختگی عراق سوء استفاده کرده و این مناطق را دستخوش تجاوزات خود نمودند.
اگر چه سران و مفتیهای عربستان و قطر و... به تازگی در فتواهای خود با این گروةها بهویژه داعش مخالفت میکنند و داعش هم آنان را تهدید مینماید، ولی ریشه تفکر آنها قطعاً یکی بوده و این اختلاف نمایشی را هر فردی که کمی اخبار روز را دنبال نموده و اندکی تحلیل نماید، باور نخواهد کرد.
گروههای تکفیری ـ و بهویژه داعش ـ بهطور قطع بدون حمایتهای مالی، لجستیکی و نظامی سران عرب و کشورهای غربی نمیتوانند به حیات خود ادامه دهند. بهعنوان مثال فقط به یک موضوع اشاره میکنیم:
هزینههای داعش؟
بر اساس آخرین خبرهایی که شبکه العربیه بهعنوان یکی از نزدیکترین رسانهها به گروه داعش منتشر کرده ابو بکر البغدادی در دستورالعملی حقوق جنگجویان این گروه را به ترتیب زیر اعلام کرد.
هر جنگجوی بومی (در سوریه) که ازدواج نماید 1200 دلار هدیه ازدواج دریافت میکند و تفاوت نمیکند که این ازدواج اول این جنگجو باشد یاسوم وچهارم.
حقوق ثابت ماهانه هر جنگجوی در گروه القاعده 400 دلار میباشد که 50 دلار نیز برای هر فرزند و100 دلار برای هر همسر به این حقوق اضافه می شود.
حق مسکن و تامین سوخت خودرو نیز به حقوق هر یک از این جنگجویان اضافه شده در حالیکه جنگجویان غیر بومی ماهانه 400 دلار اضافی نیز به عنوان حق مهاجرت دریافت میکنند.
در چارچوب آخرین آمارهای اعلام شده در مورد شمار جنگجویان داعش که آنها را بین 10 تا 80 هزار جنگجو تخمین میزنند و اگر حداقل تخمینها برای شمار جنگجویان داعش در سوریه و عراق را در نظر بگیریم بازهم تامین پایه حقوق 400 دلار برای مثلاً 10 هزار نفر هم به رقم نجومی 4 میلیون دلار در ماه میرسد حال اگر این رقم را ضرب در 8 (حداکثر شمار تروریستها)کنیم و به آن هزینه تسلیحات، بمبگذاری و... را هم بیافزایم رقمی میرسد که شاید با بودجه یک یا چند کشور جهان سوم برابری کند.
به اعتقاد کارشناسان این رقم سرسامآور صرفا بخش بسیار ناچیزی از مخارج گروه داعش محسوب میشود که تنها به جنگجویان معمولی آنها اختصاص مییابد، حال اگر هزینههای سلاح و مهمات و خودروها، و نیروهای نفوذی
را نیز در نظر بگیریم و این مسئله را هم در نظر داشته باشیم که رهبران گروه به ویژه فرماندهان سابق نیروهای نظامی و امنیتی رژیم صدام حسین با این ارقام هرگز رضایت نمیدهند، این پرسش مطرح میشود که هزینه حداقل چند ده میلیون دلاری داعش
از جیب چه کسی پرداخت میشود و چه گروه، سازمان یا کشورهایی در این کار دخیل میباشند؟[48]
نبرد با مارقین
به نظر میرسد فقر فرهنگی و اخلاقی در مجموعه جهان اسلام باعث شده تا تعدادی از افراد جذب مارقین شوند. اختلافانگیزی و جریحهدار کردن تعصبات مذهبی نیز یکی دیگر از راههای تقویت گروههای افراطی و تکفیری است.
به همین دلیل بهترین راه برای مقابله با مارقین افزایش قدرت تفکر مسلمانان و آشنایی آنها با مبانی اصیل دینی و اشتباهات و برداشتهای غلط از دین میباشد.
مطالب مرتبط:
[1]. الخصال (لصدوق) ج2، صفحات 554 تا 558 ـ البته این روایت طولانی است و این جمله در میان آن است. موضوع پیشگویی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم در خصوص نبرد امیرالمؤمنین با این سه گروه در روایات متعددی آمده است که فقط به چند نمونه اشاره مینماییم.
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ج1 ص201 ـ کتاب سلیم بن قیس الهلالی ج2 ص602 ـ کفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر ص117 ـ الخصال ج2 ص558 ـ عللالشرائع ج1 ص222 ـ کنزالفوائد ج2 ص175 ـ المناقب (للعلوی) الکتاب العتیق ص152 ـ إعلامالورى بأعلام الهدى (ط - القدیمة) النص ص33 ـ مناقب آل أبی طالب علیهمالسلام (لابن شهرآشوب) ج1 ص109 ـ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی) ج1 ص125 ـ کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیهالسلام النص ص424 ـ إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی) ج2 ص260 ـ عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة ج4 ص87 ـ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج1 ص310 ـ بحارالأنوار (ط - بیروت) ج18 ص119 ـ رجال الکشی ج1 ص174
[2]. وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ ـ برخى از آنان در (تقسیم زکات) بر تو خرده مىگیرند اگر از آن عطایشان کنند راضى شوند، و اگر از آن عطایشان نکنند آن وقت خشمگین مىشوند. (توبه/58)
[3]. ترجمه المیزان، ج9، ص429 ـ به نقل از الدرالمنثور ج3 ص250
[4]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص93 خطبه60
[5]. توجه بفرمایید که این اعتقاد در یهود و بهویژه صهیونیستها نیز وجود دارد.
[6]. صلوات شعبانیه
[7]. زیارت جامعه کبیره
[8]. تفسیر العیاشی، ج1، ص367 ـ البته در معنی ظلم در این آیه روایات دیگری نیز نقل شده است که علامه طباطبایی در المیزان بعد از نقل آنها فرموده است: در این روایات، در تفسیر ظلم تفننى بهکار رفته: یکى آن را به شرک و دیگرى آن را به شک تفسیر نموده. یکى آن را به ضلالت خوارج و دیگرى به ولایت دشمنان اهل بیت معنا کرده است، و این خود از شواهد گفتار ما است که گفتیم ظلم در آیه مطلق است، و اطلاقش همه مراتب ظلم را به حسب اختلاف مراتب فهم مردم شامل مىشود. (ترجمه المیزان، ج7، ص299)
[9]. قَالَ مِطْرَفُ بْنُ الْمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ ... وَ إِنَّ أَخَا بَنِی هَاشِمٍ یُصَاحُ بِهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَأَیُّ عَمَلٍ یَبْقَى بَعْدَ هَذَا لَا أُمَّ لَکَ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا دَفْناً دَفْناً.
موفقیات زبیر بن بکار ص576 ـ مروجالذهب ج3، ص454 ـ النصائحالکافیه، ص124 ـ المسترشد فی إمامة علیبن أبیطالب علیهالسلام ص680ـ شرح نهجالبلاغة لابنأبیالحدید ج5 ص130 ـ کشفالغمة فیمعرفةالأئمة (ط - القدیمة) ج1 ص419 ـ کشفالیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین علیهالسلام النص؛ ص475 ـ وسائلالشیعة المقدمة ص38 ـ إثباتالهداة بالنصوص و المعجزات ج3 ص353 ـ بحارالأنوار (ط - بیروت) ج33 ص170
[10]. رَوَى ذَلِکَ أَحْمَدُ بْنُ أَبِی طَاهِرٍ فِی کِتَابِ أَخْبَارِ الْمُلُوکِ: أَنَّ مُعَاوِیَةَ سَمِعَ الْمُؤَذِّنَ یَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَهَا فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ لِلَّهِ أَبُوکَ یَا ابْنَ عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتَ عَالِی الْهِمَّةِ مَا رَضِیتَ لِنَفْسِکَ إِلَّا أَنْ تَقْرِنَ اسْمَکَ بِاسْمِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.
شرح نهجالبلاغة لابن أبیالحدید ج10 ص101 ـ بحارالأنوار (ط - بیروت) ج33 ص202
[11]. مستدرک علىالصحیحین، ج4، ص515 ـ مسند أحمد، ج5، ص22 ـ تاریخ مدینه دمشق، ج57، ص249 ـ مجمعالزوائد، ج5، ص245 ـ إمتاع الأسماع ج12 ص383 ـ سبلالهدى، ج12 ص398
[12]. سخن حجاج در اینجا بسیار زشت و کفرآمیز بود به همین دلیل ترجمه آنرا حذف کردیم.
خطب الحجاج بالکوفة فذکر الذین یزورون قبر رسول الله ص بالمدینة فقال تبا لهم إنما یطوفون بأعواد و رمة بالیة هلا طافوا بقصر أمیر المؤمنین عبد الملک أ لا یعلمون أن خلیفة المرء خیر من رسوله. (نستجیرباللّه) ـ النصائحالکافیه، ص106 ـ شرح نهجالبلاغة لابن أبی الحدید، ج15، ص242
[13]. نشوارالمحاضره، ج2، ص134 ـ احمد بن حنبل با ایجاد نوعى اخبارىگرى افراطى در میان متفکران حنبلى موجب شد تا عدهاى از آنان تفاوت میان اعمال مسلمین و اعمال مشرکین جاهلى را درک نکرده و فقط با توجه به ظاهر، اعمال مسلمین را از مصادیق شرک خوانده و تعریفى از شرک ارائه دهند که بسیارى از اعمال مسلمین را در بر میگرفت. بنابراین ابن حنبل گر چه خود هرگز تحلیل جدیدى در مسأله شرک ارائه نداده و اعمال مسلمین در ارتباط با اموات را از مصادیق شرک نشمرده است، لکن روحیه ظاهرگرایى و ضد عقلگرایى را که از بایدهاى پیدایش وهّابیّت است ایجاد و ترویج نمود. با ظهور ابو محمد بربهارى در قرن چهارم نخستین تحرکات در مورد تخطئه اعمال مسلمین در ارتباط با اولیاء خداوند پس از مرگ رقم خورد. او که از علماى حنبلى بغداد بود؛ عزاداریها، روضهخوانیها و مرثیهسراییها را به شدت مورد انکار و تخطئه قرار داد. او نخستین کسى است که مسلمین را بهخاطر اعمالشان در ارتباط با ائمه و اولیاء خدا پس از مرگ بدعتگذار شمرده و حتى آنان را کافر دانسته است.
[14]. الردّ على الاخنایى ابن تیمیه، ص27 ـ شفاء السقام سبکى، ص263
[15]. وهابیت بر سر دو راهى، ص78
[16]. مجموعة الرسائل الکبرى، رساله یازدهم؛ ص451
[17]. رحلة ابن بطوطة؛ ص113
[18]. تاریخچه وهابیت، ص4
[19]. «من یأتى إلى قبر نبىّ أو صالح، ویسأله حاجته ویستنجده ... فهذا شرک صریح، یجب أن یُستتابَ صاحبُه، فإن تاب، وإلّا قُتِل» زیارة القبور والاستنجاد بالمقبور؛ ص156 ـ قریب منه فىالهدیّةالسنیّة ص40 ـ کشفالارتیاب ص214
[20]. الغدیر، ج2، ص280
[21]. «وإنّ قصدهم الملائکة والأنبیاء والأولیاء یریدون شفاعتهم والتقرّب إلى اللّه بذلک، هو الذى أحلّ دماءهم وأموالهم» ـ کشفالشبهات ص58، ط. دارالقلم، بیروت ـ مجموع مؤلّفات الشیخ محمّد بن الوهاب ج6 ص115
[22]. نقدى بر وهابیت، ص32
[23]. «و إذا أراد أحد الدخول فى دینه، یقول له بعد الشهادتین: اشهد على نفسک إنّک کنت کافراً، وعلى والدیک أنّهما ماتا کافرین، وعلى فلان وفلان، ویسمّى جماعة من أکابر العلماء الماضین أنّهم کانوا کفّاراً، فإن شهد قبله، وإلّا قتله، وکان یصرّح بتکفیر الأمّة منذ ستّمائة سنة، و یکفّر من لا یتّبعه، و یسمّیهم المشرکین، و یستحلّ دماءهم وأموالهم» الدرر السنیّة؛ ج1 ص46 ـ الفجرالصادق لجمیل صدقى الزهاوى؛ ص17 ـ کشفالارتیاب؛ ص135 نقلا عن خلاصةالکلام؛ ص229ـ330 لدحلان
[24]. اللؤلؤ المکین من فتاوى فضیلة الشیخ ابن جبرین ص39
[25]. منظور وی از عقاید کفرآمیز: اعتقاد به وصایت امیرالمؤمنین على علیهالسلام بعد از پیامبر گرامى و مراسم عزادارى براى امام حسین علیهالسلام) و توسل به معصومین علیهماالسلام است.
«إن کان لأهل السنة دولة وقوة وأظهر الشیعة بدعهم، وشرکهم، واعتقاداتهم، فإن على أهل السنة أن یجاهدوهم بالقتال» ـ نقدى بر وهابیت، ص36 ؛ به نقل از سایت المنجد، سؤال شماره 10272
[26]. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء؛ ج3 ص373 ، فتوى رقم 3008 ـ رئیس هیأت: عبدالعزیز بن عبداللّه بن باز؛ اعضاء هیأت: عبدالرزاق عفیفى، عبداللّه بن غَدَیان و عبداللّه بن قعود
[27]. الجامع فى العلل و معرفة الرجال، ج 2، ص 32؛ وفاءالوفا، ج 4، ص 1414
[28]. کتاب مناقب احمد حنبل، نوشته ابوالفرج جوزى (از شاگردان ابن تیمیّه)؛ باب 61
[29]. البدایه و النهایه (معروف به تاریخ ابن کثیر)، ج14 ص156 ـ توجه بفرمایید که ابن کثیر یکی از متعصبترین افرادی است که بعد از ابنتیمیه به عقاید منحرف او اعتقاد داشته و آن را نشر داده است.
[30]. مرحوم آیة اللّه العظمی سید محسن حکیم، در سفری که به عربستان داشتند، در جلسهای با «بنباز» «که نابینا بود» مواجه شدند. «بن باز»در ظاهر به دیدن آقای حکیم رفته بود ولی در واقع قصد داشت با ایشان جدال کند و افکار وهابیگری خود را مطرح نماید. در این جلسه بن باز از آیتاللّه حکیم پرسید: «شما شیعیان چرا به ظواهر قرآن عمل نمیکنید؟»
آیتاللّه حکیم در جواب فرمودند: «این دیدار جای چنین صحبتهایی نیست بگذارید به احوالپرسی برگزار شود.»
بن باز، سماجت و لجاجت کرد و خواستار دریافت جواب شد.
آیتاللّه حکیم، ناچار به بن باز گفتند: اگر قرار باشد به ظاهر قرآن تکیه کنیم و همان را معیار فهم قرآن و عمل به آن قرار دهیم، باید معتقد شویم که شما به جهنم خواهید رفت.
بن باز با تعجب پرسید: چرا؟ آیتاللّه حکیم فرمودند: چون قرآن میفرماید:«وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلا ـ کسی که در این جهان ]از دیدن چهره حق[ نابینا باشد، در جهان آخرت هم نابینا و گمراهتر خواهد بود»(اسراء/72)
و شما که از دو چشم نابینا هستید طبق ظاهر این آیه باید در آخرت هم نابینا باشید و در زمره گمراهان که اهل جهنّمند قرار بگیرید، بنابراین ظاهر بسیاری از آیات قرآن مقصود نیست.
[31]. و کوهها را میخهایى در آن نساختیم؟ (نباء/7)
[32]. و به زمین که چگونه گسترده و هموار گشته است؟! (غاشیه/20)
[33]. چگونه خاطرتان جمع و ایمن از این است که فرشتگان آسمان، زمین را در زیر پایتان بشکافند یا اینکه اگر چنین کنند زمین چون گهواره درمىآید؟ * و آیا ایمن هستید از اینکه آنان که در آسمانند سنگ پارهها را بر سرتان ببارند اگر اینطور است پس به زودى خواهید فهمید که تهدید چیست. (ملک/16و7)
[34]. و در زمین، کوههاى ثابت و پابرجایى قرار دادیم. (انبیاء/31)
[35]. اشاره به این آیات است: « وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ـ او کسى است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید هر یک در مدارى در حرکتند!» (أنبیاء/33)
« لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ـ نه خورشید را سزاست که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مىگیرد و هر کدام در مسیر خود شناورند.»(یس/40)
[36]. اگر چه بحثهای زیادی مطرح است که گالیله موضوع چرخش زمین را کشف نکرد بلکه قرنها قبل از وی این مسئله مطرح بوده، اما به هر شکل خواندن این مطالب باعث یادآوری موضوع دادگاه تفتیش عقاید کلیسا و محکومیت گالیله برای این اعتقاد است. میبینید که اینگونه مسائل در مسیحیت نیز سابقه داشته و وهابیها دنبالهرو همان تفکرات قدیمی کلیسا میباشند.
[37]. عبدالکریم بن صالح الحمید ـ هدایة الحیران فی مسألة الدوران؛ ص12ـ32
[38]. مجموع فتاوى و رسائل محمدبن صالح العثیمین. ج3 ص153 الفتوى شماره 428
[39]. اینان که نظرشان به ظاهر آیات است، حتی توجه به این ظاهر را فقط در جایی قبول دارند که میل آنها باشد. خداوند میفرماید: « وَ تَرَى الجِْبَالَ تحَْسَبهَُا جَامِدَةً وَ هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ـ کوهها را مىبینى، و آنها را ساکن و جامد مىپندارى، در حالى که مانند ابر در حرکتند.»(نمل/88) ظاهر این آیه دلالت دارد بر اینکه زمین در حرکت است. و همانگونه در تفسیر نمونه ذیل این آیه اشاره شده است: « مسلماً حرکت کوهها بدون حرکت زمینهاى دیگر که به آنها متصل است معنى ندارد، و به این ترتیب معنى آیه چنین مىشود که زمین با سرعت حرکت مىکند، همچون حرکت ابرها.»
[40]. مجموع فتاوى و مقالات الشیخ ابن باز ج9 ص228
[41]. مجموع فتاوى الشیخ ابن باز ج3 ص156ـ159
[42]. فاصلۀ خشتک شلوار تا کمر
[43]. خبرگزاری فارس 30/6/93
[44]. محققان تاریخ وهّابیّت ثابت کردهاند که این فرقه در اصل به دستور مستقیم وزارت خارجه بریتانیا ایجاد شد، بهعنوان مثال به کتابهایى چون "پایههاى استعمار" از خیرى حماد و"تاریخ نجد" از سنت جان ویلبى یا عبدالله ویلبى و"خاطرات حاییم وایزمن" اولین نخستوزیر رژیم صهیونیستى و نیز "خاطرات مستر همفر" و "وهّابیّت، نقد و تحلیل" از دکتر همایون همّتى مراجعه کنید.
(جریان شناسى وهابیت) ص24
[45]. آل رشید حاکمان نیمه مستقل حجاز ( مکه و مدینه ) در دوران امپراطوری عثمانی بودند.
[46]. رضا خان میرپنج هم در سال 1304 حکومت را غصب کرد. نزدیکی زمان به قدرت رسیدن این دو فرد مزدور، نشان میدهد که انگلستان طرح دقیقی برای خاورمیانه داشته است.
[47]. پس از مرگ عبدالعزیز، پسر دیگرش ملک فیصل و بعد ملک خالد به پادشاهی رسیدند. با مرگ خالد، برادرش فهد، بهطور رسمی پادشاه عربستان شد. با مرگ فهد، برادرش عبدالله به پادشاهی عربستان رسید، عبدالله در ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۵ میلادی (3/11/93) درگذشت و برادر وی، سلمان به پادشاهی رسید.
[48]. خبرگزاری فارس 14/6/93