نویسنده: محمد جواد زهرهوند
چکیده:
در این نوشته بر آنیم تا به بهانهی بیداری اسلامی در منطقه بهویژه جنبش اسلامی شیعیان در کشور عربستان که در حمایت از شیعیان کشور بحرین و بر علیه نیروهای سرکوبگر آلسعود و وهابیها شکل گرفته است، شما مربیان محترم عقیدتی سیاسی را با وضعیت اجتماعی، سیاسی، مذهبی عربستان و موقعیت این کشور در جهان اسلام آشنا ساخته و نیز به طور ویژه به بررسی جایگاه و موقعیت آینده شیعیان در این کشور بپردازیم.
درآمد:
قیامهای دگرگونساز در خاورمیانه و بهطور ویژه در کشورهای عربی وابسته به غرب که «بهار عربی» نام گرفته، بسیاری از تحلیلگران منطقهای را بر آن داشته تا ضمن بررسی دیدگاههای گوناگون در خصوص تحولات منطقه و اثرپذیری و تأثیرگذاری آن در روابط دولتها و ملتهای منطقه، نگاه ویژهای نیز به ساختار و تحولات در کشور عربستان معطوف نمایند.
در این نوشتار میکوشیم دو موضوع را مورد بررسی قرار دهیم:
1ـ موقعیت عربستان در جهان اسلام از منظر ژئویلوتیک، اجتماعی، سیاسی و حکومتی
2ـ موقعیت عربستان در جهان اسلام از منظر دینی و آیینی و جایگاه شیعیان در آن کشور.
جغرافیای سیاسی:
1ـ شبه جزیره عربستان به دلیل قرار گرفتن بین دو آبراه مهم جهان یعنی خلیج فارس و دریای سرخ از موقعیت ژئوپلوتیک خاصی برخوردار است، آنچه به اهمیت این موقعیت افزوده است وجود 25% از منابع نفت اثبات شده در جهان میباشد که این امکان را به عربستان داده تا روزانه 12 میلیون و در مقاطع حساس و مورد نیاز جهانی تا 16 میلیون بشکه نفت تولید کند تا بهوسیله آن بتواند نبض بازار نفت را در توزیع و قیمتگذاری در اختیار داشته باشد. بهعلاوه این کشور مقادیر قابل توجهی گاز تولید کرده و به این واسطه توان تأثیرگذاری غیر قابل انکاری در بخش انرژی در جهان دارد.
2ـ قرار گرفتن بیتاللهالحرام بهعنوان کعبهی بیش از یک میلیارد مسلمان و مرقه مطهر پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در این کشور، همچنین خاستگاه اسلام بودن شبه جزیره، امتیاز انحصاری به کشور عربستان داده تا در نظر مسلمانان؛ بهویژه مسلمانان خارج از منطقه و غیر عرب، این کشور بهعنوان جلوهگاه اسلام واقعی به نظر آید و آلسعود با استفاده از این امتیاز، خود را خادم حرمین شریفین و جانشین پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم معرفی کند. حکام آلسعود و علمای وهابی آن کشور، بابت میزبانی مسلمانان در موسم حج، سالانه مبالغ هنگفتی به دست میآورند.
درآمد کلان این کشور بابت فروش نفت و درآمد ناشی از حج؛ این امکان را برای عربستان بهوجود آورده تا بتواند مبالغی را در اختیار دیگر کشورها و نهادهای بینالمللی قرار دهد که خود موجب توسعهی نفوذ و افزایش اعتبار سیاسی و اقتصادی و در بعضی از موارد نیز موجب کسب پرستیژ گردیده است.
3ـ کشور عربستان سعودی که توسط حکومت عربستان به نام«مملکت العربیه السعودیه» نامیده میشود؛ 2 میلیون و 149 هزار و 690 کیلومتر مربع وسعت داشته که یکی از کشورهای وسیع غرب قاره آسیا محسوب میگردد.
ـ این کشور از شمال با عراق، کویت و اردن و از شرق با امارات متحده عربی، بحرین، قطر و عمان و از منطقه جنوب با یمن هم مرز بوده و سواحل طولانی در دریای سرخ و خلیج فارس را نیز به خود اختصاص داده است.
ـ کشور عربستان دارای 27 میلیون نفر جمعیت است که در 13 استان سکونت دارند و بیش از 5 میلیون نفر کارگر خارجی در اقتصاد عربستان به خصوص در بخش صنعت نفت و خدمات، نقش مهمی دارند.
(آخرین سرشماری صورت گرفته در این کشور 1946 بوده است که در آن زمان جمعیت عربستان 12 میلیون نفر ذکر شده است و آمار جمعیت کنونی بر اساس اعلام کشور عربستان 27 میلیون نفر میباشد)
ـ عربستان با تورم 1/5 درصد کمترین میزان تورم را در خاورمیانه داراست، این کشور در تولید نفت خام، پالایش نفت، پتروشیمی، سیمان، فولاد، کود شیمیایی و صنعت پلاستیک، موفق بوده است و در بخش کشاورزی نیز به تولید گندم، جو، گوجه فرنگی، هندوانه، خرما، لیمو ترش، تخممرغ و شیر میپردازد.
ـ واحد پول این کشور ریال سعودی است و هر دلار آمریکا با 3/74 ریال عربستان برابر است. این نرخ از سال 1985 میلادی تاکنون ثابت مانده است.
ـ آب و هوای این سرزمین، گرم و خشک است. تفاوت دمای شب و روز زیاد است. بیشتر زمینهای آن را بیابانهای ماسهای تشکیل میدهد و ربعالخالی که یک چهارم سرزمین عربستان را تشکیل میدهد، خالی از سکنه است.
بلندترین نقطهی عربستان کوه سوداء با سه هزار و پانصد و پنجاه متر بلندی در جنوب این کشور قرار دارد.
اوضاع اجتماعی
1 ـ قانون اساسی در عربستان:
در کشور عربستان قانون اساسی مدرن و رسمی وجود ندارد. مقررات نوشته شده در سال 1929 میلادی و مصوبات پیوستی به آن در سال 1953 و برخی اصلاحات جزئی در سالهای بعد روی هم رفته جای قانون اساسی را در این کشور گرفته است. همچنان در این کشور قوای سهگانه در یک قوه که همان قوه اجرایی است خلاصه میشود.
با وجود تفسیر وهابیون از قراآن کریم بهعنوان مهمترین مرجع اتخاذ تصمیمات ملی، پادشاه در مارس 1992 طرحی تحت عنوان «شیوه رهبری» را بهعنوان نخستین قانون جامع مکتوب این کشور ارائه داد که همین امر نیز خود موجب تقویت گروهی از روحانیون سلفی و جوان در عربستان شد که بعدها به القاعده پیوسته و از مخالفان عربستان محسوب گردیدند.
2ـ جوانان و زنان در جامعه عربستان:
زنان در عربستان سعودی هنوز شهروند کامل که از آزادیها و حقوق شهروندی بهرهمند باشند، محسوب نمیشوند. حق رای ندارند، مجوز رانندگی به آنها داده نمیشود. اجازه خروج از کشور به تنهایی را ندارند و حضور آنان در بسیاری از مراکز حتماً باید در معیت یک مرد از محارم باشد. در پایان سال 2004 زنان دارای شناسنامه مستقل گردیدند و تا قبل از آن تنها نامشان در شناسنامه پدر آورده میشد. این شناسنامه فاقد هر گونه عکس میباشد.
پلیس امر به معروف و نهی از منکر که از آنها به «مطوعین» نام برده میشود رفتار زنان و مردان جوان را در مراکز عمومی زیر نظر دارند. با این وجود، موضوع کنترل زنان و محدود کردن نقش اجتماعی آنان مورد نقد قرار داشته و یکی از موضوعات نابههنجار در جامعه عربستان محسوب میشود، زیرا زنان و دختران طبقه متوسط با برخورداری از سطح رفاه نسبی و گسترش ارتباطات اجتماعی، خود به خود و به تدریج از حاشیه به متن تحولات اجتماعی کشیده میشوند و با حضور خود، در روند اجتماعی و سیاسی جامعه عربستان تاثیرگذار میگردند.
آمار رسمی بیکاری جوانان 12 درصد و آمار غیر رسمی بیکاری به حداقل 18 درصد اشاره دارد.
مبانی هویت در عربستان سعودی
هویت ملی در عربستان سعودی از چند گانگی برخوردار است. وجود طوایف مختلف در کنار تعلقات قبیلهای و علائق منطقهای؛ چون نجدی، ، شرقی و عصیری و وجود ادیان یهودی و مسیحی در کنار دین اسلام و وجود مذاهب حنبلی، مالکی، شافعی، حنفی، شیعه اثنیعشری، اسماعیلی و زیدی و فرقهای انحرافی به نام وهابیت، هویت ملی در عربستان را به امری موهوم مبدل کرده است. شهروندان این کشور غالبا خود را نه بر اساس ملیت، بلکه بر مبنای تعلقات مذهبی و عشیرهای معرفی میکنند.
از این منظر عربستان کشوری است که نظام طایفهای در آن برقرار است.
تلاشهای دولت سعودی نیز برای ایجاد رکن ملیگرایی در کشور به دلیل نبود پیشینه تاریخی کافی، سنتها و فرهنگ اجتماعی و سیاسی مشترک در این سرمین و همچنین پیوند زدن آن با خاندان سلطنتی و نادیده گرفتن ملت بهعنوان ویژگی اصلی ملیگرایی، توفیقی را حاصل نکرده است.
هرم قدرت در عربستان:
1ـ خانواده سلطنت
الف) دوره اول حکومت آل سعود (1750م)
اولین و موثرترین گروه قدرتمند در عربستان سعودی را خانواده سلطنت تشکیل میدهد. خانواده سلطنتی را بهطور مختصر «آل سعود» مینامند ولی همین عنوان مختصر دارای انشعابات متعددی است.
سابقه قدرت در خاندان آل سعود به سال 1750 بر میگردد که بهوسیله محمدبن سعود پایه ریزی شد. پس از وی عبدالعزیز بن سعود با پشتیبانی محمد ابن عبدالوهاب شهر ریاض را به تصرف درآورد. او توانست از طریق لشگرکشی مناطق عُسیر، تهامه، حجاز، عمان، احساء، قطیف، زیاره، بحرین، وادیالدّواسر، خَرَج، محمل، وسم، سدیر، قصیم، شمّر، مجمعه، منیع، بیشه، رنیّه و توابه را در داخل و خارج عربستان به تصرف در آورد. سعودعبدالعزیز بخش جنوبی خلیج فارس را فتح و توانست گستره زمامداری خود را وسعت ببخشد. بعد از او فرزندش ابراهیمبنسعود در جنگ با مصر شکست خورد و طوسون پاشا فرمانده ترک سپاه مصر مکه را فتح کرد. ولی نتوانست مدینه را به تصرف خود در آورد و به قاهره بازگشت، برادرش ابراهیم پاشا، نجد را گرفت و خود را به درعیه رسانده پایتخت آل سعود را به محاصره درآورد و حاکم وقت عربستان به نام عبدالله بن سعود شکست خورده و به دستور ابراهیم پاشا به اعدام محکوم گردید. بدین وسیله اولین دوره حکومت آل سعود در عربستان به پایان رسید.
ب) دوره دوم حکومت آل سعود :
نخستین تلاش در زمینه برپایی دوباره فرمانروایی آل سعود توسط مشاری بن سعود بود و پس از او ترکی بن عبدالله، ریاض را اشغال کرد. فیصل بن ترکی ایجاد فرمانروایی دوم آلسعود را اعلام نمود. خالد بن سعود به فرمانروایی نجد منصوب شد، اما عربها بر وی شوریدند و او را بیرون کردند. عبدالله بن فیصل با همدستی قبائل عجمان و سعود به بخش احساء حمله و بعد از او، سعود بن فیصل نیز منطقه شیعه نشین قطیف را دوباره به سرزمینهای تحت حاکمیت آل سعود افزود. در نهایت عبدالرحمن بین فیصل به درگیری با فرمانروایی آل رشید پرداخت و سرانجام از آنها شکست خورد و دوره دوم فرمانروایی آلسعود نیز از بین رفت.
ج) دوره سوم فرمانروایی آل سعود (1921 به بعد)
فرمانروایی سوم سعودی بعد از جنگ جهانی اول و فرو پاشی امپراطوری عثمانی و شکست آل رشید توسط عبدالعزیز بن عبدالرحمن بنیان نهاده شد. عبدالعزیز که حمایت شدید دولت انگلستان و فرانسه را همراه داشت، به منظور تحکیم پایههای قدرت و سلطنت 235 زن گرفت تا رابطهی خویشاوندی سببی با قبائل مهم و خاندان بیشتری برقرار نموده و از بیعت سران قبائل با خود، بیشترین بهرهبرداری را بنماید. البته از حاصل این ازدواجها فقط 43 پسر و 50 دختر بهعنوان شاهزاده و عضو خاندان سلطنتی محسوب شدند که خاندان سلطنت از آنها در حال حاضر حدود سیهزار نفر برآورد میشوند. پس از مرگ عبدالعزیز چهار پسر دیگرش به نامهای ملک فیصل، ملک خالد، ملک فهد، ملک عبدالله به پادشاهی رسیدند. فوج عظیم شاهزادهها بر کل دستگاه حکومتی عربستان احاطه دارند و مناصب را بین خود تقسیم کردهاند.
2 ـ خاندان:
آل سعود متشکل از چهار خاندان اصلی به نامهای آل فیصل، آل ثنایان و آل جیلاوی و آل کبیر است.
الف) آل فیصل:
اصلیترین خانواده آل سعود، آل فیصل است. ایشان نوادگان عبدالعزیز، و از فیصل بن ترکی بوده و اعضاء این خانواده بیش از چهار هزار نفر برآورد میشوند. اصطلاح برادران تنی و یا ناتنی در این خانواده زیاد است که این خود سرچشمه بسیاری از اختلافات محسوب میگردد، ولی به هر حال با نفوذترین شاخه این خاندان بنام آل فیصل آل سُدیری بوده، همان خانوادهای که فهد و هفت برادر تنی آن از جمله سلطان، نایف، سلمان (حاکم ریاض) تا مدتها مهمترین مناسب را در عربستان در اختیار داشتهاند. گفتنی است فهد علاوه بر هفت برادر تنی، هفت برادر ناتنی دیگر نیز دارد که این برادران عموماً از زنانی است که پدرش از خانواده سدیری اختیار نموده است. (خانواده سدیری مهمترین خانواده در آل فیصل میباشد.) پادشاه فعلی عربستان (عبدالله) جزء یکی از این برادران ناتنی فهد میباشد.
ب) آل ثنایان:
دومین خاندان مهم آل سعود آل ثنایان است. آل ثنایان از آن جهت که از متحدین با خانواده سدیری نیز هستند از جایگاه مهمی در ساختار سیاسی عربستان برخوردار هستند. این خاندان بخش دیگر قدرت خود را از همبستگی با خاندان شیخ العلماء اخذ میکنند، زیرا این دو قبیله با یکدیگر ازدواج قبایلی زیادی صورت دادهاند. خاندان شیخ العلماء در عربستان صاحب نفوذ میباشند.
آل ثنایان جزء شاخه غیرنظامی و غیرسیاسی آل سعود محسوب میشوند و در عوض در مراکز اقتصادی و بازرگانی عربستان بسیار نفوذ و قدرت دارند. آل ثنایان و آل فیصل دو متحد در صحنه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی عربستان محسوب میشوند.
ج) آل جیلاوی
این خاندان از نسل فیصل بن ترکی پدر بزرگ عبدالعزیز (بنیانگذار سومین دوره حکومتی آل سعود) و فرزندان و نوادگان شاه خالد و برادر ناتنی او (یعنی محمد) هستند که مجموعاً آل جیلاوی را تشکیل میدهند. یکی از آشکارترین اختلافات درون خانوادگی بین این خاندان، با دو خاندان قبلی یعنی آل فیصل و آل ثنایان وجود دارد.
اختلافات از آنجا شروع شد که در سال 1960، خالد و محمد نسبت به سیاست و حکومت در عربستان اعتراض کردند و در این مسیر با گروه دیگری از شاهزادگان و علماء برای سرنگونی حکومت آل فیصل متحد شدند. در اصل آل جیلاوی معتقد بودند که بعد از ترور فیصل، نوبت آنها است که سمت پادشاهی را در عربستان سعودی بر عهده بگیرند. فهد با تدبیر و سیاست این خاندان را مورد لطف قرار داد و در واقع مهار نمود.
د) آل کبیر
آل کبیر از نسل اولین عموزاده عبدالعزیز بهنام سعود آل کبیر بودند. به همین دلیل اصولاً شاهزادگان این خاندان در ردیف نامزدی برای سمت جانشینی پادشاه قرار نگرفتند. آنچه خاندان آل کبیر را به خاندان آل سعود پیوند میدهد زنی به نام نورا است که خواهر عبدالعزیز و همسر سعود آل کبیر محسوب می شود. نورا نزد عبدالعزیز از سایر خواهرانش عزیزتر بود به همین دلیل تلاش بر این بود که جایگاهی برای خاندان آل کبیر در قدرت جستجو شود. محمد بن سعود که نباید با محمد بن عبدالعزیز آل سعود اشتباه گرفته شود از جمله شاهزادگانی محسوب میشود که از قبیله آلکبیر مورد احترام کل خاندان آل سعود است. محمد بن سعود کمتر در سیاست دخالت میکند و ترجیح میدهد همراه یازده فرزند خود به کار تجارت بپردازد.
3 ـ علماء و رهبران مذهبی:
عربستان سعودی یکی از معدود کشورهایی است که رهبران مذهبی و علماء در آن صاحب نقش هستند. رشد علما و رهبران مذهبی در عربستان سعودی بیشتر بهدلیل آن است که یکی از کارکردهای آنان مشروعیت دادن به حکومت و قوانین آل سعود میباشد. با اینحال دامنه عملکرد علما بیشتر به مباحث مذهبی، قضاوت، وکالت، تدریس و امامت نمازگزاران در مساجد محدود میشود. در سال 1971 ملک فیصل شورای علمای ارشد را پایهگذاری کرد که هدف آن تبادل نظر و مشاوره منظم بین پادشاه و تشکیلات مذهبی است. در یکی دو دهه اخیر به تدریج انشقاق بین دو شاخه روحانیون جوان وهابی و شیوخ دولتی افزایش یافت. روحانیون حکومتی معتقدند حاکم سیاسی؛ خلیفه و نائب خدا و رسول در زمین است و جز در موارد خاص و تحت شرائط ویژه نمیتوان او را نقد کرد، چه برسد به در حضور عام مورد خطاب اصلاحگرانه قرار گیرد. در حالیکه روحانیون جوان و نسل جدید معتقدند حاکم سیاسی نه تنها از خطا مصون نیست بلکه علناً میتوان او را به تجدید نظر در عملکردهای خطا فرا خواند. همین روحانیون جوان معتقدند که روحانیون موظفند در مقابل خطاها بایستند و از حکام خطاکار انتقاد کنند و سعی در اصلاح آنها داشته باشند.
4 ـ قبایل:
در ساختار و هرم قدرت در عربستان قبایل در رتبه چهارم قدرت و از عناصر اصلی آن محسوب میشوند. عربستان بهجز قبائل سلطنتی دارای هشت قبیله اصلی و پانزده قبیله فرعی است که اکثر این قبایل نقش مهمی در تأمین نیروهای گارد و ارتش عربستان که اصلیترین عنصر قدرت در این کشور است را ایفا میکنند.
قبایل اینزه، بانی خالد، حرب، آل مورا، مطیر، قحطان، شمّار و یطیبی؛ هشت قبیلهی اصلی و صاحب قدرت و نفوذ در عربستان میباشند.
5 ـ تجار و بازرگانان:
بازرگانان و تجار بزرگ و قبایلی که ثروتمند بوده و به تجارت پرداخته و با شاهزادگان نیز مراوده و شراکت داشته باشند از عناصر قدرت و نفوذ در این کشور محسوب میشوند. مهمترین این اشخاص و یا قبایل عبارتند از:
باالخشاب، بن لادن، علیرضا، القصیبی، جاجوم، جفالی، کاکی، نصیف، اولایان، الواجهی، سلیمان و کمیل، خاشوگی، اجد، فرعون...
این افراد و خانوادههایشان در زمانی که عربستان درآمد نفتی فعلی را نداشت به آلسعود در رسیدن و تثبیت قدرت خود کمک نموده و امروزه نیز دولت عربستان بهعنوان پاداش آنها را در اقتصاد عربستان سهیم نموده است.
6 ـ متخصصان و افراد حرفهای:
از دیگر گروههای مهم و ذینفوذ در عربستان سعودی، طبقهی جدید متخصصان و افراد حرفهای هستند که بهدلیل تغییرات اجتماعی ناشی از طرحهای توسعهای رشد کردهاند. اینان شامل نخبگان شهرنشین و تحصیلکرده غرب هستند که برخاسته از طبقهی بازرگان و یا خانوادههای متوسط و پایین جامعه هستند. این طیف از نخبگان عمدتاً در پیشبرد برنامههای توسعه اقتصادی و فنی بهکار گرفته میشوند و ورود آنها به عرصه سیاست تنها در صورتی امکانپذیر است که التزام عملی به قوانین پادشاهی داشته باشند.
7 ـ شیعیان
پایینترین گروه تأثیرگذار در عربستان سعودی، شیعیان این کشور هستند. شیعیان که عمدتاً در بخش شرق قلمرو پادشاهی سعودی مستقرند دارای جمعیتی نسبتاً محدودند که عمدتاً مورد تبعیض قرار می گیرند و در امور سیاسی مشارکت داده نمیشوند. آنها در بخش کارگری (بومی) فعالیت میکنند.
عربستان از منظر دینی و آیینی و جایگاه شیعیان
ـ امروزه حدود 75 درصد جمعیت 28 میلیونی عربستان را اعراب بومی با مذهب حنبلی (از مذاهب اهل سنت) تشکیل میدهند که بهعنوان مذهب رسمی کشور شناخته میشود.
ـ جمعیت شیعه این کشور در حدود 20% و حدود چهار میلیون نفر برآورد میشود. البته لازم به ذکر است که آخرین سرشماری در این کشور حدود 50 سال قبل صورت گرفته و پس از آن تاکنون آمار جمعیتی کشور بر اساس محاسبه و احتمالات پژوهشگران و بر اساس اطلاعات اولیهای است که وزارت کشور عربستان اعلام میکند؛ میباشد. به همین دلیل آمار جمعیت در عربستان از 22 تا 28 میلیون نفر و جمعیت شیعه از 10% تا 20% و آمار کارگران خارجی از 3 میلیون تا 6 میلیون نفر تخمین زده میشود.
ـ بهطور کلی جامعه عربستان را میتوان به سه فرهنگ اصلی تقسیم کرد:
1 ـ نجدیها که در مرکز عربستان قرار دارند و آل سعود از این منطقه میباشند.
2 ـ حجازیها که اهالی شهرهای مکه، مدینه و جده را شامل میشوند و به اعتقاد آلسعود به دلیل اینکه از بازماندگان زائران بیتالله و مسجدالنبی میباشند و اصالت نژادی و قومی قبیلهای آنها مورد سؤال میباشد، شایستگی پذیرش سمتهای دولتی را ندارند.
3 ـ شیعیان که با در اختیار داشتن حدود 20% جمعیت کشور اقلیت بزرگ و دارای تشکل مذهبی را در عربستان تشکیل میدهند و عموماً در مناطق شرقی همچون قطیف و الاحساء که از مراکز مهم تولید و صدور نفت هستند، سکونت دارند.
4ـ آسوریها که اقلیتی ناچیز را تشکیل میدهند و بیشتر در حوالی مرز یمن و در منطقهی کوهستانی جنوب غربی سکونت دارند.
در این میان، شرائط شیعیان بهعنوان مطرحترین و تأثیرگذارترین اقلیت عربستان با دیگران متفاوت است. آنان در حالی شاهد تبعیضهای غیرقابل توجیه از سوی دولت سعودی هستند که در غنیترین مناطق نفتی این کشور، در فقر مطلق زندگی میکنند. مجموعه نابرابریها و برخوردهای بعضاً نژادپرستانه حکام سعودی و فقهای وهابی، در طول سالیان گذشته سبب تولد جنبشهای اعتراضی شیعیان و بروز ناآرامیهایی شده، که بررسی آنها مستلزم اطلاعات دقیق از جامعه شیعیان عربستان و روند فعالیتهای آنان است که این امر در حال حاضر بهدلیل شرائط حاکم و تحمیل شده از سوی حکومت عربستان، میسر نیست. لیکن بیان تاریخچه این مبارزات موضوع این بخش از مقاله است.
پیدایش جنبش شیعیان:
جنبش «حرکة الرسالیین الطلع» که آغاز آن سال 1968 با حمایت معنوی آیتالله سید محمد مهدی شیرازی (2002 ـ 1928) از مراجع تقلید شیعیان در عراق، بحرین، لبنان و ایران بود، در عربستان تأسیس شد. تفکر آیتالله شیرازی حاوی قرائتی خاص از اسلام و تشیع بود که در آن اصطلاحاتی همچون آزادی بیان، تکثر سیاسی، تمدن اسلامی و امت مؤمن به احکام و پایبندی به اصول و مبانی اسلامی وجود داشت. جنبش (الرسالیین) همچنین از بازگشت جوامع اسلامی به جاهلیت انتقاد میکرد. در سالهای دهه 1970 م گروهی از واعظان سرشناس و متنفذ مکتب آیـتالله شیرازی به استانهای شرقی رفتند و به ایراد مجموعهای از خطابهها و سخنرانیها در حسینیههای نقاط مختلف «قطیف» و «احساء» پرداختند. بیشتر این واعظان مقیم کویت بودند که از میان میتوان به «سید مورتاد قزوینی» «سید هادی مدرسی» «شیخ صاحب الصادق» «شیخ یوسف المهدی» «شیخ حسن خویلدی» و همچنین دو شخصیت تأثیرگذار در آینده جنبش شیعیان یعنی «شیخ حسن الصفار» و «شیخ توفیق السیف» اشاره کرد. این جنبش بعدها به نام جنبش «مبلغان طلایهدار» معروف شد.
* تأسیس سازمان انقلاب اسلامی
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979.م شیعیان عربستان همچون شیعیان دیگر کشورهای عربی، متأثر از این تحول شدند. مساجد و حسینیههای شیعیان که تا پیش از آغاز انقلاب ایران نقش چندانی ایفا نمیکردند، پس از سال 1979.م به پایگاههایی برای جنبشهای مختلف مذهبی و سیاسی شیعیان تبدیل شدند.
«حسنالصفار» در کنار افرادی چون «فوزی السیف» و «محمود السیف» با تأسیس سازمان انقلاب اسلامی، در سخنرانیهای خود در نوامبر 1979 مصادف با دهه نخست ماه محرم، تصویرِ اسلامی انقلابی و نوین را ترسیم کردند که شیعیان استان شرقی از آن آگاهی نداشتند.
«الصفار» رهبر سازمان با بهرهگیری از لحن وگفتاری متعالی بر قدرت والایی که دین در اختیار شیعیان قرار داده تأکید ورزید و معتقد بود که شیعیان ضمن انجام فرائض و فرامین دین، سرانجام باید در مقابل ظالم قیام کنند. در شب ششم محرم سال 1400 (ه.ق) مصادف با 25 نوامبر 1979.م شیعیان نقاط مختلف «قطیف» و «احساء»، پس از پایان بازخوانی واقعه عاشورا توسط شیخ حسنالصفار، به خیابانها ریختند. با اجرای مراسم تعزیه شهادت امام حسین و حضرت عباس و حضرت علی اکبر علیهمالسلام شور و هیجان مذهبی به اوج خود رسید.
حرکتهای پرشور و انقلابی
این حرکتهای پرشور و انقلابی که حکومت سعودی را با چالشی جدی مواجه کرده بود، در مدینه با کمک کماندوهای فرانسوی و در مناطق شیعهنشین با حضور بیست هزار نیروی گارد ملی با کشته و مجروح کردن بیش از 120 شیعه سرکوب شد. حکومت سعودی که از جنبش «جهیمان» در مکه وحشت زده شده بود، برای از بین بردن خشم و بیزاری حاکم بر مناطق شیعهنشین، بلادرنگ اقدام به توسعه ساختار اقتصادی، نظام آموزشی و خدمات عمومی در این مناطق کرد. از آن جمله میتوان به جادهسازی، ساخت مدارس و بیمارستانها، ساخت سیستم آب و فاضلاب برای اولینبار و گشودن مراکز خرید اشاره کرد.
با این حال با توجه به نحوه رفتارهای آینده آلسعود و ادامه تبعیض علیه شیعیان، به اعتقاد نگارنده هدف رژیم سعودی از این خدمات را میتوان به دو مورد تقسیم کرد:
1 ـ فرو نشاندن اعتراضات و ظاهرسازی در داخل و منطقه.
2 ـ گسترش کنترل و نظارت بر منطقهای که در مجاورت چاههای نفت قرار دارد.
قیام پر شور محرم 1400 (ه.ق) که به گفته «حسنالصفار» فراتر از انتظار بود، نقطه عطفی در مبارزات اقلیتها در تاریخ عربستان بهشمار میآید. پس از این واقعه جنبش انقلاب اسلامی حول چهار محور حرکت خود را ادامه داد. این محورها عبارتند از:
1 ـ افزایش آگاهی مذهبی شیعیان.
2 ـ احیای هویت شیعی از طریق برگزاری آیینهای مذهبی.
3 ـ عضوگیری، آموزش و ساماندهی نیروهای جدید.
4 ـ جذب کمکهای مالی از داخل و خارج.
نکتهی حائز اهمیت در تقابل انقلابیون و مخالفان آنان در این مرحله، اشتراک نظر آنان بر ضرورت هدایت طرف مقابل بود. از سوی دیگر، نتیجه راهبردی جنبش شیعیان عربستان، ابراز خصومت سعودیها با انقلاب نوپای ایران بود. عربستان سعودی که از بدو تأسیس، هیچگاه نظر مساعدی نسبت به همسایه تمدنساز خود (ایران) نداشته، در طول حیات خود این نفرت را به اشکال مختلف ابراز داشته است.
* جنبش اصلاحیه
از ابتدای دهه 1990.م رهبران جنبش بر آن شدند تا:
1ـ وضع موجود و مشروعیت خاندان سعودی بر عربستان را بپذیرند. (الصفار در مقالهای در نشریه «اتحاد ملی» حکومت عربستان را در مرزهای موجود به رسمیت شناخت)
2ـ رویکرد ملایمتر و مدرن را همراه با شاخصههایی چون حقوق بشر، آزادی اطلاعات، استفاده از نهادهای بشر دوستانه بینالمللی و تمرکز بر مطالعات اقتصادی، اتخاذ کنند.
3ـ از نخبهسالاری پرهیز و کانالهای ارتباطی خود را با نیروهای بیشتری از اجتماع توسعه دهند.
4ـ از ابزارهای نظامی دوری و با هدف جلب تحمل و مدارای سعودیها، از الگوی مشارکت پیروی کنند. (در همین راستا بیانیهای در حمایت از تمامیت سرزمینی عربستان در حمله صدام به کویت صادر شد)
5ـ در کنار احترام به مرجعیت علما، از دیدگاه سایر گروههای سنی و لیبرال استفاده شود.
6ـ تأکید بر مضامین انقلابی، کمرنگ و بر وجوه معتدل و مسالمتجویانه تمرکز شود.
در اوایل سال 1991.م سازمان انقلاب اسلامی در راستای حذف لحن انقلابی و مذهبیاش به «حرکت الاصلاحیه» یا جنبش اصلاحطلب تغییر نام داد. این سازمان با دستور کار قرار دادن موارد فوقالذکر درصدد برآمد در بازی سیاسی در قلمرو سعودی جایگاهی مشخص را برای خود باز یابد. با اتخاذ این رویکردها از سوی شیعیان و شرایط خاص منطقه و بینالملل، در سال 1993.م اتفاقی بینظیر در عربستان سعودی روی داد و آن گفتوگوی حکام سعودی و علمای وهابی با رهبران شیعیان بود. این تغییر رفتار با شیعیان که به مدت 15 سال در حال کشمکش با آلسعود بودند و مورد تکفیر وهابیها قرار میگرفتند، اهمیت زیادی داشت. فهد با دخالت شخصی خود باعث موفقیت گفتوگوهای سال 1993 شد.
فهد همچنین ضمن صدور فرمان عفو عمومی در 10 اوت 1993.م هیأتی از جنبش اصلاحیه را در 22 سپتامبر در کاخ «السلام» و در حضور شاهزاده «محمد بن فهد» فرماندار استان شرقی به حضور پذیرفت. در پناه این گفتمان، بسیاری از زندانیان و تبعیدیهای شیعی از جمله زندانیان حزبالله عربستان که پس از واقعه کشتار 1366 (ه.ش) تأسیس شده بود، آزاد شدند و به وطن خود بازگشتند. برای شیعیان گذرنامه صادر و مسافرت آنان به خارج از کشور آزاد شد. در مجموع، فضایی از تفاهم و همسویی بین جنبش شیعیان و حکومت سعودی آغاز شد.
از سال 1993.م تا سال 2003، جنبش ابتدا با پر کردن شکاف میان دیگر فعالان سیاسی و اجتماعی محلی و مبلغان مکتب آیتالله شیرازی (مبلغان طلایهدار) و همینطور دیگر نیروهای سنتی به سازماندهی مجدد خود پرداخت و توانست از میان خیل شاهزادگان سعودی با برخی مقامات از جمله شاهزاده «نایف» وزیر کشور، شاهزاده «عبداللهبنعبدالعزیز» ولیعهد وقت و شاهزاده «طلال بن عبدالعزیز» برادر ولیعهد، روابط دوستانهای ایجاد کند.
طی سالهای 1998.م تا 2003 شیعیان با برخی مقامات میانهروی سلفی، از جمله روحانیون و قضات نیز رابطه برقرار کردند که در پی آن، ضمن ارتقای سطح زندگی شیعیان، در برگزاری مراسم مذهبی، ساخت مساجد جدید و بهبود خدمات عمومی، توفیقهایی به دست آوردند. با تغییر نظام سیاسی عراق در سال 2003.م در پی حمله آمریکا به این کشور، شیعیان عراق آشکارا اعتراضات انباشته شده خود را در سطح بینالملل مطرح کردند. این مسأله به شیعیان عربستان نیز سرایت کرد که بهعنوان یک اقلیت سرکوب شده، سالها محرومیت را تجربه کرده بودند. از سوی دیگر، سیل انتقاد جهانی، فشار افکار عمومی و رسانههای بینالملل از شیوه مملکتداری خاندان سعود و پرورش تروریستهایی چون «بنلادن» با پیشینه حمایت و به رسمیت شناختن دولت طالبان در افغانستان! فرصت مناسبی را در اختیار شیعیان قرار داد تا با عزم و گستردگی بیشتری مطالبات خود را اعلام کنند. با وجود برخی پافشاریها درون جامعه شیعه مبنی بر جداییطلبی، رهبران جنبش اصلاحات ضمن رد این درخواستها، انجام فعالیتهای ملیگرایانه را پیشنهاد دادند و طی نامهای با عنوان «شرکه فی الوطن» به معنای «شرکایی در یک وطن» که به امضای 450 روحانی شیعه و فعال سیاسی رسیده بود، با ملک عبدالله تجدید میثاق کردند. آنها از شرایط سیاسی جدید برای افزایش روابط خود و بهرهگیری از اصل امتیازگیری با مقامات سلطنتی استفاده کردند. در این زمان استان شرقی، کانون توجه گزارشگران، محققان و روزنامه نگاران غربی قرار گرفت که به مصاحبه با فعالان شیعه از جمله برخی اعضای رده بالا چون «جعفر الشاب»، «محمد المحفوظ»، «زکی المیلاد»، «محمد باقر النمر» و «عالیه مکی» میپرداختند. دولت سعودی تلاش کرد تا از رهبران اصلاحیه و شیعیان استان شرقی دلجویی کند و تظلمهای شیعیان را با واسطه شاهزادگان و وزرای سعودی در دو سطح غیررسمی و رسمی مورد بررسی قرار داد. در این دوره اعضای جنبش، مقالات متعددی را در مطبوعات به خود اختصاص دادند و برای نخستینبار برخی کتب شیعه به چاپ رسید و درون کشور توزیع شد، اما این تعاملات دوام چندانی نداشت.
از سال 2007.م با نزدیکتر شدن حکومت سعودی به دولت «جرج بوش» و نئومحافظهکاران آمریکایی و لابی صهیونیسم، فشار بر شیعیان آرام آرام آغاز شد. حضور ملکعبدالله در کنفرانس آناپولیس (صلح خاورمیانه) در آمریکا (2007)، دیدار بوش از عربستان (2008) و برگزاری کنفرانسی به نام ادیان به میزبانی عربستان سعودی در آمریکا، از مؤلفههای این نزدیکی است.
در این کنفرانس که روحانیون یهودی، مسیحی و بودایی و اهل سنت حضور داشتند، حتی از یک عالم شیعی دعوت به عمل نیامده بود. «شیمون پرز» رئیس رژیم اسرائیل پس از «ملک عبدالله» در این سمینار سخنرانی کرد و هر دو در ضیافتی در چند قدمی یکدیگر به صرف شام پرداختند.
طی سالهای اخیر، افزایش فشار بر شیعیان عربستان به درجهای رسیده است که از نو با چراغ سبز خاندان سعودی، علمای بزرگ سلفی همچون «عبدالرحمن البراک» و «ابن جبرین» فتاوای تحریکآمیز، تکفیر و قتل در مورد شیعیان صادر میکنند و نظام سعودی بیش از گذشته موضع فرقهای و ضد شیعی اتخاذ کرده است. رفتار سرکوبگرانه با شیعیان عربستان از ابتدای سال 2009.م با تعطیلی مساجد و پلمپ حسینیههای آنان در مناطق شرقی به ویژه الاحساء، شدت بیشتری گرفته است.
دستگیری فعالانی چون «حاج باقر امین النمر»، «حجی حسین احمد» «زهیر حسین ابوصالح»، «عبدالله احمد العلی»، «علی بن حسین العمار» به اتهام اقامه نماز جماعت در منازل خود! و بازداشت شیعیان به دلایلی چون برگزاری جشن میلاد امام حسین علیهالسلام، فروش لباس مشکی، در دست داشتن پرچم فلسطین در روز قدس و برگزاری جشن میلاد امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف، نشان از فشار مضاعف بر شیعیان در یکی دو سال اخیر در عربستان سعودی دارد. این در حالی است که سازمانهای مختلف جهانی حقوق بشر، بارها با صدور بیانیه، نسبت به تضییع حقوق اقلیتهای مذهبی و نبود آزادیهای مذهبی به ویژه برای شیعیان در عربستان اعتراض کردهاند.
افزایش اینگونه رفتارهای سرکوبگرانه در یکی دو سال اخیر به حدی است که جنبش اصلاحیه را با چالش جدی مواجه کرده است.
خانم «مضاوی بنتالرشید»، پژوهشگر عربستانی و استاد مطالعات مذهبی دانشگاه «کینگز کالج» لندن به تازگی اظهار داشته است:
«نظام عربستان سعودی تحت فشارهای خارجی و به تبع آن داخلی، با هدف کاهش فشار و فرافکنی با راه حلهای فریبنده، بهگونهای عمل میکند که گویا به صورت جدی خواهان انجام اصلاحات و ایجاد تغییرات مثبت است، اما با روش بازی با زمان، فشارها را علیه خود کاهش داده، معترضین را شناسایی و بازداشت کرده و به اتهام براندازی حاکمیت و جاسوسی، مورد حبس و شکنجه قرار میدهد».
شاید این برهه از تاریخ برای شیعیان، بهویژه رهبران جنبش، به رغم تلخیهای آن، آموزنده و در استراتژیها و تصمیمگیریهای آینده آنان در مورد چگونگی رفتار با دولت سعودی، تعیین کننده و تأثیر گذار باشد.
از طرفی رژیم آلسعود باید از سرنوشت دیکتاتورهای عرب درس گرفته و به پیشبینیهای امام خامنهای در خصوص بیداری ملتها و سقوط دیکتاتورهای وابسته و عدم حمایت امریکا و صهیونیستها از آنان توجه کند. پیشبینی که دربارهی مصر به وقوع پیوست و دربارهی دیگر دیکتاتورها نیز محقق خواهد شد.*
گزیده منابع فارسی:
1 ـ همشهری دیپلماتیک ـ لبه تیغ ـ شهریور 1382
2 ـ حق شناس کمیاب، سید علی ـ ساختار سیاسی اجتماعی عربستان ـ 1389
3 ـ ابراهیم، فواد، شیعیان عربستان، 1386، ترجمه سلیمه وارهی، فیروزه میر رضوی ـ انتشارات مؤسسه ابرار.
4 ـ معمای یک خاندان ـ همشهری ـ 7 خرداد ـ 1382
مطالب مرتبط: