خادم الموالی عباس داودی داوودی

 

دریافت فایل      word      pdf

 

نخستین قدم ها  برای  پاکی

قسمت  چهارم

مشارطه  و  مراقبه

نویسنده: حجت الاسلام سعید حصاری

قسمت‌های دیگر این مطلب با عناوین:

 محاسبه، معاتبه، معاقبه (کلیک کنید)

تاکید دوباره بر محاسبه (کلیک کنید)

 

فایل‌های صوتی مرتبط

جلسه اول ـ مشارطه، مراقبه، محاسبه (کلیک کنید)

جلسه دوم ـ محاسبه، معاتبه، معاقبه (کلیک کنید)

 

مقدمه

در نوبت‌های پیشین بیان شد که هدف از خلقت انسان، حرکت به جانب حق تعالی و تقرب به آن ذات مقدس است. همچنین معلوم گردید که هیچ امری مانند ترک معاصی و انجام واجبات در این مسیر، موجب نزدیکی به حضرت حق "جل و علا" نیست. بنابراین بر کسی که دل از دو سرا کنده و عزم دیار دوست نموده، لازم است دامن خویش از غبار معاصی تکانده و زنگار گناه و معصیت از دل زدوده و خانه دل را تسلیم صاحب‌خانه نماید؛ چرا که: « قَالَ الصَّادِقُ علیه‌السلام: الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه »

(بحارالأنوار، ج67، ص25).

با توجه به نقش اساسی "ترک گناه" در حرکت به جانب خدای متعال، سعی کرده‌ایم برنامه‌ای عملی جهت ترک معاصی ارائه نمائیم که با توفیق پروردگار بعضی از اجزاء این برنامه، در شماره‌های قبل به محضر مشتاقان سیر معنوی ارائه گردید. در این نوبت نیز بعضی دیگر از نکات عملی که در ترک معاصی نقشی بی‌بدیل دارند به خوانندگان عزیز تقدیم می‌گردد.

مشارطه

یکی از اموری که برای سالک إلی‌الله لازم و ضروری است و او را در سیر معنوی به سمت خدای متعال کمک می‌نماید، "مشارطه" است.

حضرت امام خمینی رحمت‌الله‌علیه درباره‌ی آن چنین فرموده‌اند:

« و از امورى که لازم است از براى مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است. "مشارطه" آن است که در اوّل روز مثلاً با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارک و تعالى رفتار نکند. و این مطلب را تصمیم بگیرد. و معلوم است یک روز خلاف نکردن امرى است خیلى سهل، انسان مى تواند به‌آسانى از عهده برآید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما ببین چه‌قدر سهل است. ممکن است شیطان و جنود آن ملعون بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند، ولى این از تلبیسات آن ملعون است، او را از روى واقع و قلب لعن کن، و اوهام باطله را از قلب بیرون کن، و یک روز تجربه کن، آن وقت تصدیق خواهى کرد.»

(شرح چهل حدیث، ص9)

در ذیل کلام امام خمینی رحمت‌الله‌علیه توضیح چند نکته ضروری است:

1) شرط با خود نه با خدا

ایشان فرمودند: "مشارطه آن است که در اول روز با خود شرط کند که خلاف فرموده خدای تعالی عمل نکند." یعنی هر کس باید با خودش شرط نموده و عهد و پیمان ببندد نه با خدا. علت آن است که اگر انسان با خدا شرطی نماید و عهدی ببندد و از عهده برنیاید، مطابق احکام مطروحه در بحث عهد، نذر و قسم از رساله‌های عملیه مرتکب گناه شده و کفاره به او تعلق می‌گیرد.

2) شرط عقل و نفس

مشارطه مصدر باب مفاعله است و صیغ مفاعلی دو طرف می‌خواهد، مانند معامله که دو طرف دارد یعنی متعاملین(فروشنده و مشتری). حال با توجه به این‌که باید انسان با خودش مشارطه کند این سؤال مطرح می‌شود که طرفین مشارطه کیانند؟

در جواب به این سئوال باید گفت روح انسان ابعاد مختلفی دارد و اموری مانند نفس، عقل، قلب و... از مراتب و ابعاد وجود انسان به‌شمار می‌روند. با توجه به این مقدمه علمای اخلاق می‌فرمایند: عقل انسان با نفس او شرط می‌کند و از نفس پیمان می‌گیرد که آن روز را خلاف فرموده خداوند عمل ننماید. زیرا عقل رسول باطنی بوده و همواره دعوت به بندگی خدای متعال می‌نماید.

شخصى از امام صادق علیه‌السلام پرسید: «عقل چیست؟» فرمود: « مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان ـ چیزى است که به وسیله‌ی آن خدا را بپرستند و بهشت به دست آرند.»(اصول کافی، ج1، ص11)

در حالی‌که نفس قبل از تربیت شدن، سرکش و طغیانگر است و میل به بدی‌ها دارد.

« إِنَّ النَّفْس لأَمَّارَةُ بِالسوءِ ـ نفس بسیار به بدی‌ها امر می‌کند.»(سوره یوسف، آیه53)

حضرت آیت‌الله مجتبی تهرانی"حفظه‌الله" در این خصوص فرموده‌اند:

«آن که شرط می‌کند عقل، و آن که شرط را می‌پذیرد نفس است. عقل مانند یک تاجری است در مسیر آخرت، که در این راه برای تجارتش کمک‌کار و شریک می‌خواهد که شریک او در این تجارت نفس اوست و سرمایه او در این تجارت عمر اوست. اما متن قرارداد و معاهده‌ای که عقل با نفس منعقد می‌کند عبارت است از سه چیز:

اول: با من عهد کن که امروز تا شب مبادا مرتکب عملی شوی که غضب الهی در ارتکاب آن است و مبادا دستت آلوده به گناه و معصیت گردد.

دوم: متعهد شو عملی را که بر من واجب و رضای خداوند در انجام آن است ترک ننمائی.

سوم: ای نفس، آن مقدار که قدرت و توان داری در انجام مستحبات و ترک مکروهات نیز کوتاهی نکنی.»(برگرفته از درس اخلاق معظم له، جلسات326 و 327)

3) نفس پیمان شکن است

باید دانست نفس همان‌گونه که زود پیمان می‌بندد، زود نیز پیمان می‌شکند. بنابراین سالک الی‌الله باید درصدد تقویت مشارطه و کارآمد کردن آن باشد به‌طوری که نفس دیگر به آسانی پیمان شکنی نکند. مهم‌ترین امری که موجب تقویت مشارطه شده و به مشارطه روح و جان می‌دهد "موعظه و تحذیر نفس" است. علمای اخلاق روی این جهت تکیه دارند که صرف گرفتن تعهد از نفس کافی نیست و آن‌گاه مشارطه ثمربخش است که عقل نفس را موعظه کرده و او را تحذیر نماید. به همین جهت است که وقتی یکی از علمای بزرگ رساله‌ای در باب محاسبه نفس می‌نویسد جز چند سطر آن، از اول تا آخر همه عتاب و تحذیر و موعظه نسبت به نفس است. به همین جهت ما در متون اسلامی کلمات بسیار زیادی در رابطه با تحذیر و انذار نفوس از معصومین علیهم‌السلام ‌مشاهده می‌کنیم که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌نمائیم:

الف) توجه به معاد

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام وارد بازار بصره شدند؛ « فَنَظَرَ إِلَى النَّاسِ یَبِیعُونَ وَ یَشْتَرُونَ فَبَکَى بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ: یَا عَبِیدَ الدُّنْیَا وَ عُمَّالَ أَهْلِهَا إِذَا کُنْتُمْ بِالنَّهَارِ تَحْلِفُونَ وَ بِاللَّیْلِ فِی فُرُشِکُمْ تَنَامُونَ وَ فِی خِلَالِ ذَلِکَ عَنِ الْآخِرَةِ تَغْفُلُونَ فَمَتَى تُحْرِزُونَ الزَّادَ وَ تُفَکِّرُونَ فِی الْمَعَاد ـ نگاهى به‌مردم انداختند و دیدند که گرم داد و ستدند، پس به‌سختى گریستند و آن‌گاه فرمودند: اى بندگان دنیا و کارگزاران دنیا‌داران، حال که شما در روز پیوسته سوگند مى خورید، و در شب به بسترهاى خود مى آرمید، و طبعاً در خلال این حالات از آخرت غافلید، پس چه وقت به جمع‌آورى زاد و توشه (برای آخرت) برخاسته، و در امر معاد اندیشه مى کنید؟ (أمالی المفید، ص‌119‌)

ب) عقل باید توجه نفس را به اهمیت عمر و گذشت سریع آن جلب نماید.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم در این‌باره چنین فرموده‌اند: «مَا مِنْ یَوْمٍ یَمُرُّ إِلَّا وَ الْبَارِی عَزَّ وَ جَلَّ یُنَادِی عَبْدِی مَا أَنْصَفْتَنِی أَذْکُرُکَ وَ تَنْسَى ذِکْرِی وَ أَدْعُوکَ إِلَى عِبَادَتِی وَ تَذْهَبُ إِلَى غَیْرِی وَ أَرْزُقُکَ مِنْ خِزَانَتِی وَ آمُرُکَ لِتَتَصَدَّقَ لِوَجْهِی فَلَا تُطِیعُنِی وَ أَفْتَحُ عَلَیْکَ أَبْوَابَ الرِّزْقِ وَ أَسْتَقْرِضُکَ مِنْ مَالِی فَتَجْبَهُنِی وَ أُذْهِبُ عَنْکَ الْبَلَاءَ وَ أَنْتَ مُعْتَکِفٌ عَلَى فِعْلِ الْخَطَایَا یَا ابْنَ آدَمَ مَا یَکُونُ جَوَابُکَ لِی غَداً إِذَا أَجَبْتَنِی ـ روزى بر بنده نمی‌گذرد مگر این‌که خداى عزّ‌ و‌ جل صدا می‌زند بنده‌ی من انصاف ندادى من ترا یاد مى کنم ولى تو مرا فراموش می‌کنى، من ترا به‌سوى عبادت خودم می‌خوانم و تو به‌سوى دیگرى می‌روى، از گنجینه‌ی خودم به‌تو روزى می‌دهم و می‌گویم به‌خاطر من صدقه و انفاق کن، اطاعت مرا نمی‌کنى و به‌روى تو درهاى روزى را گشوده ام و از مالم به‌قرض خواستم سرت را پائین افکندى، بلاها را از تو دور کردم شب زنده دارى بر گناهان می‌کنى، اى پسر آدم فردا جواب تو چه خواهد بود.

(ارشاد القلوب ج1، ص53)

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نیز در این‌باره فرموده‌اند: « مَا مِنْ یَوْمٍ یَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَمَ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ فَقُلْ فِیَّ خَیْراً وَ اعْمَلْ فِیَّ خَیْراً أَشْهَدُ لَکَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَإِنَّکَ لَنْ تَرَانِی بَعْدَهُ أَبَدا ـ روزى بر فرزند آدم نگذرد که به او نگوید اى پسر آدم من روز تازه اى هستم و بر تو گواهم، در من خوب بگو و خوب بکن تا روز قیامت براى تو گواهى دهم، پس به درستی بعد از من دیگر هرگز مرا نخواهى دید.

(امالی صدوق، ص108)

ج) آیت‌الله مکارم شیرازی درباره‌ی مشارطه و انذار نفس هنگام مشارطه چنین می‌نویسد:

نخستین گامی که علمای بزرگ اخلاق بعد از توبه ذکر کرده‌اند، همان "مشارطه" است، و منظور از آن شرط کردن با نفس خویش است با تذکرات و یادآوری‌هایی که همه روز تکرار شود و بهترین وقت آن را بعد از فراغت از نماز صبح و نورانیت به انوار این عبادت بزرگ الهی دانسته‌اند. به این طریق،که نفس خویش را مخاطب قرار دهد و به او یاد‌آور شود که من جز سرمایه‌ی گرانب‌های عمر کالایی ندارم و اگر از دست برود تمام هستیم از دست رفته‌ و با یاد‌آوری سوره شریفه « وَ الْعَصْرِ؛ إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ ـ به عصر سوگند، که انسان‌ها همه در زیانند»(سوره عصر، آیات 1و2) به نفس خویش بگوید: با از دست رفتن این سرمایه، من گرفتار خسران عظیم می‌شوم، مگر این که کالایی از آن گران‌بهاتر به دست آورم، کالایی که در همان سوره در ادامه آیات آمده است: « إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبر ـ مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند‌ و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده‌اند!»(سوره عصر، آیه3)

باید به خود بگوید: فکر کن عمر تو پایان یافته، و از مشاهده حوادث بعد از مرگ و دیدن حقایق تلخ و ناگواری که با کنار رفتن حجاب‌ها آشکار می‌شود سخت پشیمان شده‌ای و فریاد بر آورده‌ای: « رَبّ ارْجِعُونِ؛ لَعَلىّ أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ، ای (فرشتگان) پروردگار، شما را به خدا مرا باز گردانید تا عمل صالح انجام دهم در برابر کوتاهی‌هایی که کردم!» (سوره مؤمنون، آیات 99و100)

باز فرض کن پاسخ منفی «کَلَّا» را از آن‌ها نشنیدی و به در‌خواست تو عمل کردند و امروز به جهان بازگشته‌ای، بگو چه کاری برای جبران کوتاهی‌ها و تقصیرات گذشته می‌خواهی انجام دهی؟!

سپس به نفس خویش در مورد اعضاء هفت‌گانه، یعنی چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و فرج نیز سفارش کن و بگو این‌ها خدمتگزاران تو و سر بر فرمان تو دارند، آیا می‌دانی جهنم هفت درب دارد، و از هر دری گروه خاصی از مردم وارد می‌شوند؟ و آیا می‌دانی که این درهای هفت‌گانه احتمالاً برای کسانی است که با این اعضای هفتگانه عصیان کنند، بیا و با کنترل دقیق این اعضاء درهای دوزخ را به روی خود ببند‌ و درهای بهشت را به روی خود بگشا!

و نیز سفارش مراقبت از اعضای خود را به نفس بنما، که این نعمت‌های بزرگ الهی را در طریق معصیت او به‌کار نگیرد و این مواهب عظیم را تنها وسیله‌ی طاعت او قرار دهد.

د) از بعضی از دعاهای امام سجاد علیه‌السلام در صحیفه سجادیه بر می‌آید که آن بزرگوار نیز عنایت خاصی به مساله «مشارطه‌» داشته‌اند.

در دعای سی‌و‌یکم (دعای معروف توبه) در پیشگاه خداوند عرض می‌فرماید: « وَ لَکَ یَا رَبِّ، شَرْطِی أَلَّا أَعُودَ فِی مَکْرُوهِکَ ، وَ ضَمَانِی أَنْ لَا أَرْجِعَ فِی مَذْمُومِکَ ، وَ عَهْدِی أَنْ أَهْجُرَ جَمِیعَ مَعَاصِیکَ ـ پروردگارا! شرطی در پیشگاه تو کرده‌ام که به آن‌چه دوست نداری، باز نگردم‌ و تضمین می‌کنم به سراغ آن‌چه که تو آن را مذمت کرده‌ای نروم و عهد می‌کنم که از جمیع گناهان دوری گزینم.»

4) تضرع در درگاه ربوبی و توسل به اولیای الهی

امر دیگری که در مشارطه اهمیت دارد و موجب تقویت و کارآمدی مشارطه می‌شود تضرع در درگاه ربوبی و توسل به اولیای الهی و معصومین علیهم‌السلام است. زیرا هر روز از ایام هفته متعلق به یک معصوم یا تعدادی از معصومان علیهم‌السلام می‌باشد و ما در ایام هفته مهمان ایشان هستیم. بنابراین شایسته است در اول روز هنگام مشارطه، از شرّ نفس اماره و شیطان به حضرات معصومین علیهم‌السلام پناه برده و از آنان تقاضای پناهندگی و مهمان‌نوازی نمائیم، چرا که آنان از ناحیه خدای متعال مامور به پناه دادن به مردمان و دستگیری از آنان هستند. برای این منظور مناسب است زیارات روز را که در مفاتیح‌الجنان ذکر شده است زمزمه نموده و از صاحب آن روز تقاضای کمک نمائیم.

به‌عنوان مثال اگر روز یکشنبه است خطاب به امیرلمؤمنین علی علیه‌السلام که روز یکشنبه به نام مقدس اوست این‌گونه عرض ‌کنیم:

«یَا مَوْلاَیَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا یَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ یَوْمُکَ وَ بِاسْمِکَ وَ أَنَا ضَیْفُکَ فِیهِ وَ جَارُکَ فَأَضِفْنِی یَا مَوْلاَیَ وَ أَجِرْنِی فَإِنَّکَ کَرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ ـ اى مولاى من اى امیر اهل ایمان این روز یکشنبه متعلق به شما و به نام شماست و من در این روز مهمان شما هستم و در جوار شما، مرا به مهمانى بپذیر اى مولاى من و مرا پناه ده (از شر شیطان و نفس اماره) که تو بسیار بزرگوار و کریم و مهمان‌نوازى و از جانب خدا مأمور پناه دادن خلقى».

حضرت امام خمینی"قدس الله نفسه الزکیه" در این‌باره چنین فرموده‌اند:

چون صبح افتتاح اشتغال به کثرات و ورود در دنیا است و با مخاطره اشتغال به خلق و غفلت از حق انسان مواجه است، خوب است انسان سالک بیدار در این موقع باریک براى ورود در این ظلمتکده تاریک، به حق تعالى متوسّل شود و به حضرتش منقطع گردد. و چون خود را در آن محضر شریف آبرومند نمى بیند، به اولیاء امر و خفراى (خفیر: پناه دهنده، حامی و نگهبان) زمان و شفعاء انس و جان، یعنى رسول ختمى صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و ائمّه معصومین علیهم‌السلام، متوسّل گردد و آن ذوات شریفه را شفیع و واسطه قرار دهد‌ و چون براى هر روزى خفیر و مجیرى است ـ پس روز شنبه به وجود مبارک رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم‌ و روز یکشنبه به حضرت امیر‌المؤمنین علیه‌السلام‌ و روز دوشنبه به امامان همامان سبطان علیهما‌السّلام‌ و روز سه‌شنبه به حضرات سجّاد و باقر و صادق علیهم‌السلام‌ و روز چهار شنبه به حضرات کاظم و رضا و تقى و نقى علیهم‌السلام‌ و روز پنجشنبه به حضرت عسکرى علیه‌السلام، و روز جمعه به ولىّ امر عجّل‌اللّه فرجه‌الشّریف، متعلّق است (بحار الانوار، ج 24، ص 239. از الخصال، ج 2، ص 394، باب 7) ـ مناسب آن است که در تعقیب نماز صبح براى ورود در این بحر مهلک ظلمانى و دامگاه مهیب شیطانى، متوسّل به خفراى آن روز شود، و با شفاعت آن‌ها، که مقرّبان بارگاه قدس و محرمان سرا پرده انسند، از حق تعالى رفع شرّ شیطان و نفس امّاره بالسّوء را طلب کند‌ و در اتمام و قبول عبادات ناقصه و مناسک غیر لایقه، آن بزرگان را واسطه قرار دهد.

البته حق تعالى شأنه چنانچه محمّد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و دودمان او را وسائط هدایت و راه‌نماهاى ما مقرّر فرموده و به برکات آن‌ها امّت را از ضلالت و جهل نجات مرحمت فرموده، به وسیله و شفاعت آن‌ها قصور ما را ترمیم و نقص ما را تتمیم فرماید و اطاعات و عبادات ناقابل ما را قبول مى فرماید. انّه ولىّ الفضل و الانعام.» (آداب الصلاة، ص379)


مراقبه

مرحله دیگری که در سلوک الی‌الله بعد از مشارطه، لازم و واجب است، مراقبه می‌باشد که شاه‌فرد دستورات سلوکی و شاه‌کلید رسیدن به سعادت بوده و بدون آن قرب خدای تعالی خواب و خیالی بیش نیست. مراقبه از ماده رَقَبَ است و در لغت به معنای زیر نظر گرفتن، نگهبانی و حراست است. مراقبه همچون مشارطه مصدر باب مفاعله است و در اصطلاح به مراقبت و مواظبت عقل از نفس اطلاق می‌شود. یعنی بعد از آن‌که عقل از نفس پیمان عدم تخلف گرفت و با او شرط نمود، باید حالت مراقبت و محافظت از نفس را داشته باشد تا مبادا نفس، برخلاف شرطی که نموده عمل نماید.

حضرت امام خمینی رحمت‌الله‌علیه در این خصوص چنین فرموده‌اند:

«پس از این مشارطه، باید وارد "مراقبه" شوى. و آن چنان است که در تمام مدت شرط. متوجه عمل به آن باشى، و خود را ملزم بدانى به عمل کردن به آن، و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرموده خداست، بدان که این از شیطان و جنود اوست که مى خواهند تو را از شرطى که کردى باز دارند. به آن‌ها لعنت کن و از شر آن‌ها به خداوند پناه ببر و آن خیال باطل را از دل بیرون نما و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالى نکنم، ولى‌نعمت من سال‌هاى دراز است به من نعمت داده، صحت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و مرحمت‌هایى کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم از عهده یکى از آن‌ها بر نمى آیم، سزاوار نیست یک شرط جزیى را وفا نکنم. امید است إن‌شاء‌اللّه شیطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آید. و این مراقبه با هیچ یک از کارهاى تو، از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها، منافات ندارد.»

(کتاب شرح چهل حدیث، ص9)

در شناسائی ماهیت مراقبه و تقویت آن توجه به امور زیر لازم و ضروری است:

1ـ جنس مراقبه، "حالت توجه" است

حضرت امام خمینی رحمت‌الله‌علیه در تعریف مراقبه فرموده‌اند: «آن چنان است که در تمام مدت شرط(یک روز)، متوجه عمل به آن(شرط) باشی.»؛ از این تعریف می‌توان به جنس و ماهیت مراقبه پی برد. یعنی جنس مراقبه، "حالت توجه" است. انسانی که حالت مراقبه دارد، انسانی است که حالت توجه به نفس اماره داشته و عقل او مانند نگهبانی، نفس را زیر نظر دارد که مبادا کار خلافی از او سر بزند. اما فردی که اهل مراقبه نیست، حالت غفلت داشته و نفس اماره‌اش به حال خود رهاست و مملکت وجود او چراگاه شیطان و اذناب اوست.

2ـ مراقبه و موفقیت در آن یک امر تمرینی و تدریجی است.

سالک نوپا و مبتدی که تازه گام در وادی مراقبه و توجه نهاده، باید بداند ملکه و عادت قبلی او حالت غفلت و بی‌توجهی بوده است و تبدیل ملکه غفلت به ملکه مراقبت، امری زمان‌بر و تدریجی و دشوار، اما شدنی است. امام حسن عسگری علیه‌السلام درباره مشکل بودن ترک عادات قبلی فرموده‌اند: «رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ ـ برگرداندن معتاد از عادتش مانند معجزه است.»(کنایه از دشوار بودن ترک عادت است).

 (بحارالأنوار، ج 75، ص‌374)

بنابراین سالک مبتدی ضمن این‌که باید محکم گام برداشته و عزم خود را برای رسیدن به حق‌تعالی جزم نموده نماید، نباید توقع بیش از اندازه از خود داشته باشد و باید در مسیر معنویت استقامت پیشه نموده و در ناکامی‌هایی که در طی مسیر برایش پیش آمد می‌کند، نومید و دلسرد نشود. به‌عنوان مثال کسی که تا دیروز حالت غفلت از مسیر معنویت و حضرت حق داشته و مبتلا به انواع معاصی بوده و امروز حالت تنبه پیدا نموده و صبح مشارطه کرده و طی روز می‌خواهد حالت توجه و مراقبه داشته باشد، چنین فردی اگر ثلث روز یا ربع آن را هم موفق باشد، پیشرفت قابل توجهی است. زیرا نفس او فعلاً ضعیف بوده و نمی‌توان توقع مراقبه تام و تمام از او داشت. البته سالک مبتدی به این بهانه نباید تنبلی پیشه نموده و کم کاری نماید، بلکه باید به میزان توان خود تمرین نموده و توجه و مراقبه خود را تقویت نماید.

نکته مهم آن است که عدم توجه سالک نوپا به تدریجی بودن شدت و قوّت مراقبه، یکی از دستاویزهای مهم شیطان برای منصرف نمودن او از طیّ مسیر معنویت است. توضیح مطلب آن‌که وقتی سالک نوپا مشارطه نموده و بساط مراقبه گسترانده و با امید فراوان در مسیر معنویت حرکت می‌کند، چندین ساعت یا چند روز محکم حرکت نموده و در اثر نیروی مراقبه از موانع و گذرگاه‌ها عبور می‌نماید. اما ناگهان در یک حادثه پایش لغزیده و زمین می‌خورد (یعنی در یک صحنه مرتکب معصیت می‌شود). در این‌جا بلافاصله شیطان فعال شده و در گوش او زمزمه می‌کند: «دیدی تو به درد سیر معنوی نمی‌خوری. بیا و وقت خود را ضایع نکن و به امور دیگر بپرداز.»؛ خلاصه آن‌که این سالک مبتدی و نوپا به دلیل نشناختن توانایی‌های خود و عدم اطلاع از تدریجی و تمرینی بودن سیر معنوی، تحت اغوای شیطان قرار گرفته و دلسرد و نومید شده و چند صباحی کار و حرکت را رها می‌نماید. بعد از چندی مجدد به خود آمده و با خود زمزمه می‌کند: بنا بود در مسیر انسانیت و حرکت به جانب جق‌تعالی قدم‌هایی بردارم، اما مرا چه شد که خود را رها نموده و از منزل و مقصود دور شدم؟! خلاصه دوباره حرکت را آغاز نموده و چند گامی جلو رفته اما باز ناگهان لغزشی رخ داده و داستان نومیدی و رها نمودن حرکت تکرار می‌شود. باید توجه داشت که اگر سالکی بیست سال هم این‌گونه زحمت بکشد راه به جایی نخواهد برد. زیرا موفقیت در طیّ مسیر معنویّت، حرکت مستمر و مداوم را می‌طلبد نه حرکت منقطع را. مَثَل ما مبتدیان در مسیر سیر الی‌الله مَثَل کودکی را ماند که می‌خواهد راه رفتن بیاموزد؛ چند قدمی جلو رفته سپس زمین خورده و اندکی گریه نموده و دوباره بلند شده و راه رفتن آغاز می‌نماید. اما هیچ‌گاه خسته نشده و آن‌قدر زمین ‌خورده و برخاسته تا محکم شده و محکم گام برمی‌دارد. ما نیز در مسیر حرکت به جانب حق‌تعالی طفل رهیم و چند گامی که برداریم پایمان در چاله‌های لغزش و معصیت فرو رفته و زمین می‌خوریم. اما مهم آن است که بلافاصله برخاسته و با توبه و استغفار گرد و غبار از خود زدوده و به حرکت و طیّ طریق ادامه دهیم؛ چرا که مسیر دیگری غیر از این مسیر در زندگی انسان وجود ندارد؛
«
وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ»(دعای کمیل)؛ بنابراین افتان و خیزان هم شده باید مسیر بندگی و عبودیّت خدا را طی نمود و با هر جان کندنی شده از معاصی و نافرمانی او دوری نمود. البته این سعی و کوشش انسان از دید خدای متعال دور نخواهد ماند و همین درماندگی و آشفتگی انسان و کوشش او مورد رضایت و عنایت پروردگار بوده و نزد آن ذات مقدس مأجور خواهد بود.

مولوی این مطلب را زیبا به نظم آورده:

دوست دارد یار این آشفتگی         کوشش بیهوده، بِهْ از خفتگی

3ـ مراقبه عقل از نفس نسبت به اعمال، در سه رابطه مطرح می‌شود:

اول) مراقبه نسبت به اصل عمل:

یعنی عقل مراقب است که نفس در مواجهه با معاصی وارد در معصیت نشود و در مواجهه با اعمال واجب، واجبی از او ترک نشود. و همچنین در مواجهه با اعمال مستحب و مکروه به میزان توان خود ملتزم به آن‌ها گردد. فرضاً زمینه‌ی کار خیر یا مستحبی پیش آمده و انجام آن برایش امکان دارد؛ به نفس متذکر می‌شود که تو با من عهد کردی جایی که عمل خیر است و توان داری انجام دهی، پس کوتاهی نکن.

دوم) مراقبه نسبت به کیفیت ظاهریّه عمل:

در این بخش بعد از فراغ از انجام اصل عمل (در خصوص اعمال واجب و مستحب)، عقل مراقب است که عمل به صورت دست و پا شکسته و با کیفیّت پائین انجام نگیرد، بلکه از نفس می‌خواهد که عمل را به بهترین وجه از نظر رعایت آداب شرعی و ظاهری به انجام برساند.

سوم) مراقبه نسبت به کیفیّت باطنیّه عمل:

یعنی از نظر انگیزه عمل و آداب باطنی عبادات، عقل مواظب است که ریا و ناخالصی باعث فساد عمل نشود. بنابراین وقتی می‌خواهد عملی را انجام دهد (چه واجب، چه مستحب) بلافاصله وارد عمل نمی‌شود بلکه توقف کرده و توجه می کند که محرک اصلی در این عمل چیست و کیست؟ آیا انگیزه خداست یا هوهای نفسانی؟ حال اگر به نور حق برایش روشن شد که محرک خداست وارد عمل می‌شود و به قصد قربت انجام می‌دهد. اما اگر بعد از تأمل برایش معلوم شد که محرک غیر خداست یا هم خدا و هم غیر اوست، این‌جا توقف نموده و خود را مورد خطاب قرار می‌دهد که: حیا کن و خجالت بکش. آن‌گاه خطاب الهی را به یاد آورده که فرموده: « وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فى أَنفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ ـ و بدانید خداوند آن‌چه را در دل دارید، مى داند! از مخالفت او بپرهیزید.»(سوره بقره، آیه235) ؛ بنابراین تا انگیزه عمل اصلاح نشود و جهت به سمت خدا نباشد اقدام به عمل نمی‌کند و با انذار نفس، جهت‌گیری را به سمت خدا تغییر داده و آن‌گاه وارد عمل می‌شود. اگر انسان دقت در امر نیت و انگیزه نداشته باشد، چه بسا مدت‌های مدیدی عبادتی را انجام دهد و تصور کند برای خدا انجام داده و حال آن‌که برای خدا نبوده و نفس اماره امر را بر او مشتبه جلوه داده بود. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرموده‌اند: «النَّفْسُ الْأَمَّارَةُ الْمُسَوِّلَةُ تَتَمَلَّقُ تَمَلُّقَ الْمُنَافِقِ وَ تَتَصَنَّعُ بِشِیمَةِ الصَّدِیقِ الْمُوَافِقِ حَتَّى إِذَا خَدَعَتْ وَ تَمَکَّنَتْ تَسَلَّطَتْ تَسَلُّطَ الْعَدُوِّ وَ تَحَکَّمَتْ تَحَکُّمَ الْعُتُوِّ فَأَوْرَدَتْ مَوَارِدَ السَّوْءِ ـ نفس امّاره مسوّله تملّق می‌کند، تملّق کردن منافق، و احسان می‌کند به‌طریقه دوست موافق، تا این که هر گاه فریب داد و جاى گرفت مسلّط مى شود به‌طریق مسلّط شدن دشمن و به‌زور حکم می‌کند مانند به‌زور حکم کردن تکبّر کردن و از حدّ در گذشتن، پس فرود آورد صاحب خود را به جایگاه‌هاى بدى.(تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص234)

مرحوم آقا جمال‌الدین خوانساری در شرح این روایت می‌نویسد: «امّاره» یعنى فرمان دهنده یعنى فرمان دهد بر بدن و امر و نهى او کند، و «مسوّله» یعنى آرایش دهنده یعنى کارها را زینت و آرایش دهد نزد این کس و آدمى را رغبت نماید به آن‌ها و مراد این است که نفس اوّل تملّق کند تا وقتى که فریب دهد و آدمى را در فرمان خود کند آن وقت مسلّط شود مسلّط شدن دشمن، و وادارد او را بر کارى چند که سبب زیان و خسران او باشد و حکم کند به حکم‌هایى که از تکبّر و تجاوز از حدّ ناشى شود، پس فرود آورد این کس را به جایگاه‌هاى بدى، پس فریب او نباید خورد و از اوّل هر چه او خواهش کند بر خلاف او باید کرد تا او رام این فرد و مطیع و فرمانبردار او گردد. (شرح ایشان بر غررالحکم، ج2، ص140)

 

4ـ مراقبه از ثمرات معرفت و علم به نفس است

انسان اگر نفس و خدعه و نیرنگ‌های آن را شناخت و فهمید نفس حیله‌گر و پیمان شکن است، آن‌گاه مانند شریکی که به او اعتماد ندارد، او را زیر نظر گرفته و مراقب مکرهای او خواهد بود. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرموده‌اند: «إِنَّ نَفْسَکَ لَخَدُوعٌ إِنْ تَثِقْ بِهَا یَقْتَدِکَ الشَّیْطَانُ إِلَى ارْتِکَابِ الْمَحَارِم ـ به‌درستى که نفس تو بسیار فریب دهنده است، اگر به آن اعتماد کنى شیطان به واسطه‌ی آن، تو را به‌سوى ارتکاب حرام‌ها می‌کشاند.»

(تصنیف غرر‌الحکم و درر‌الکلم، ص237‌)

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در کلامی دیگر در معرفی نفس چنین فرموده‌اند: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ فَمَنِ ائْتَمَنَهَا خَانَتْهُ وَ مَنِ اسْتَنَامَ إِلَیْهَا أَهْلَکَتْهُ وَ مَنْ رَضِیَ عَنْهَا أَوْرَدَتْهُ شَرَّ الْمَوَارِد ـ به‌درستى که نفس بسیار امر کننده به بدى و افعال قبیح است پس هر که آن را امین گرداند (و به آن اعتماد کند)، نفس به او خیانت کند و هر که آرام بگیرد به‌سوى آن و مطمئنّ گردد به آن، نفس او را هلاک گرداند؛ و هر که خشنود گردد از آن فرود آورد او را در بدترین جایگاه‌هاى فرود آمدن .» (تصنیف غرر‌الحکم و درر‌الکلم، ص 237‌)

حدیث شریف معروفی که از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم وارد شده که فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه » (بحارالأنوار، ج2 ،ص 32)؛ یک معنا و تفسیرش این است که اگر کسی نفس و هواهای آن و مکر و حیله‌های آن را شناخت، چنین فردی قطعاً راه حرکت به سمت پروردگار را یافته و سرانجام خدا را یافته و خواهد شناخت. آن‌چه مانع از شناسائی ربّ و حرکت به‌سوی اوست همین نفس است.

امام صادق علیه‌السلام در حدیثی زیبا این واقعیت را به تصویر کشیده‌اند:

«طُوبَى لِعَبْدٍ جَاهَدَ لِلَّهِ نَفْسَهُ وَ هَوَاهُ وَ مَنْ هَزَمَ جُنْدَ هَوَاهُ ظَفِرَ بِرِضَا اللَّهِ وَ مَنْ جَاوَرَ عَقْلُهُ نَفْسَهُ الْأَمَّارَةَ بِالسُّوءِ بِالْجَهْدِ وَ الِاسْتِکَانَةِ وَ الْخُضُوعِ عَلَى بِسَاطِ خِدْمَةِ اللَّهِ تَعَالَى فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً وَ لَا حِجَابَ أَظْلَمُ وَ أَوْحَشُ بَیْنَ الْعَبْدِ وَ بَیْنَ الرَّبِّ مِنَ النَّفْسِ وَ الْهَوَى ـ خوشا به‌حال آن بنده اى که براى رضاى خدا با خواسته هاى نفس خود بجنگد و کسى که با حمله پى گیر، سپاه نفس سرکش را از پاى درآورد، به رضایت و خشنودى خدا نائل مى شود و کسى که از حکم عقل و خرد سرپیچى نکرده و نفس سرکش و خواسته هاى او را در برابر عقل تسلیم نماید و با کوشش هر چه بیشتر و تواضع و فروتنى در میدان عبادت پروردگار و خضوع در برابر خدا (حضور یابد)، چنین شخصى به رستگارى کامل و بزرگى دست یافته است و هیچ پرده و حجابى میان بنده و خدا تاریک تر و وحشتناک‌تر و خطرناک‌تر از نفس سرکش و خواسته هاى آن نیست» . (بحار الأنوار، ج 67، ص69)

البته در باب مشارطه گفتیم که باید نفس را موعظه و انذار نمود و آن‌را برای ترک معصیت آماده نمود که این کار تا حدّ زیادی نفس را آماده می‌نماید. اما با توجه به این‌که نفس در دامان طبیعت قرار دارد و کشش طبیعی به امور مادی و شهوانی دارد لذا قابل اعتماد نیست و دید ما نسبت به آن دید بی‌اعتمادی است. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در این‌باره چنین فرموده‌اند: « وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُصْبِحُ وَ لَا یُمْسِی إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَه فَلَا یَزَالُ زَارِیاً عَلَیْهَا وَ مُسْتَزِیداً لَهَا ـ بندگان خدا! بدانید که انسان با ایمان، شب را به روز، و روز را به شب نمى رساند جز آن که نفس خویش را متّهم مى داند، همواره نفس را سرزنش مى کند و گناه کارش مى شمارد.» (نهج البلاغه، خطبه176)

5ـ مراقبه خداوند از انسان

تا کنون مراقبه‌ای را که مورد بحث قرار دادیم، مراقبت عقل از نفس در ربط با اعمالی بود که با او شرط نموده بود. اما این‌جا یک مراقبه دیگری نیز وجود دارد که اگر این مراقبه نباشد، مراقبه عقل نسبت به نفس نیز چندان تاثیرگذار نخواهد بود و آن مراقبه دوم عبارتست از: "توجه و مراقبت نسبت به مراقبه خداوند از انسان." مراقبه عقل با نفس آن‌گاه تمام است که انسان توجه به این معنا داسته باشد که خدا مراقب من است و او عالم به ظاهر و باطن و سرّ و خفیات است.

بنابراین منشاء حالت مراقبه علم و معرفت است که این‌جا دو علم برای انسان باید وجود داشته باشد‌ و هر کدام از این دو علم منشاء و مبدء یک مراقبه خواهد بود:

اول: علم به خباثت نفس و نیرنگ‌باز بودن آن. این علم باعث می‌شود انسان مراقب نفس و مکاید آن باشد تا مبادا دچار لغزش و گناه گردد.‌

دوم: علم به این‌که خداوند رقیب(نزدیک) است و مرا زیر نظر دارد. این علم باعث می‌شود انسان عنان نفس را محکم‌تر گرفته و آن‌را از چموشی بازدارد.

سخنی از استاد شهید علامه مرتضی مطهری

از نظر اسلام اگر کسى بخواهد خودش را تربیت کند، اولین شرط مراقبه است، منتها مى گویند قبل از مراقبه و محاسبه یک چیز هست و بعد از مراقبه و محاسبه نیز یک چیز. قبل از مراقبه «مشارطه» است؛ یعنى اول انسان باید با خودش قرارداد امضا کند، که این‌ها را اغلب روى کاغذ مى آورند. روى کاغذ با خودشان شرط مى کنند و پیمان مى بندند که این گونه باشم؛ چون اگر مشارطه نشود و اول انسان با خودش قرارداد نبندد، موارد را مشخص نکند و براى خودش برنامه قرار ندهد، نمى داند چگونه از خودش مراقبه کند.

مثلًا اول با خودش یک قرارداد مى بندد که خوراک من این جور باشد، خواب من این جور باشد، سخن من این جور باشد، کارى که باید براى زندگى خودم بکنم این جور باشد، کارى که باید براى خلق خدا بکنم این جور باشد، وقت من این جور باید تقسیم بشود. این‌ها را در ذهن خودش مشخص مى کند یا روى کاغذ مى آورد و امضا مى کند و با خودش پیمان مى بندد که بر طبق این برنامه عمل کند و بعد همیشه از خودش مراقبت مى کند که همین‌طورى که پیمان بسته رفتار کند.

همچنین در هر شبانه روز یک دفعه از خودش حساب مى کشد که آیا مطابق آن‌چه که پیمان بستم عمل کردم؟ آیا از خود مراقبت کردم یا نکردم؟ اگر عمل کرده بود بعدش شکر و سپاس الهى و سجده شکر است و اگر عمل نکرده بود مسئله «معاتبه» در کار مى آید (یعنى خود را ملامت کردن) اگر کم تخلف کرده باشد، و «معاقبه» در کار مى آید (خود را عقوبت کردن) اگر زیاد تخلف کرده باشد، که آن عقوبت کردن ها با روزه ها و با کارهاى خیلى سخت بر خود تحمیل کردن و مجازات کردن خود است.

این‌ها از اصول مسلّم اخلاق و تربیت اسلامى است.

مجموعه آثار ، ج 22، ص762

حسن ختام

در پایان به عنوان حسن ختام کلامی از عارف نامی، حضرت امام خمینی رحمت‌الله‌علیه ذکر می‌نائیم، به امید آن‌که مشمول توجه قادر متعال واقع شویم:

« و باز تذکر دهم که در هر حال به خود امیدى نداشته باش که از غیر خداى تعالى از کسى کارى بر نمى‌آید و از خود حقّ تعالى با تضرع و زارى توفیق بخواه که تو را در این مجاهده اعانت فرماید تا بلکه إن‌شاء‌اللّه غالب آیى. إنّه ولىّ التوفیق.» (اربعین حدیث ص10)

 

قسمت‌های دیگر این مطلب با عناوین:

 محاسبه، معاتبه، معاقبه (کلیک کنید)

تاکید دوباره بر محاسبه (کلیک کنید)

 

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.