نخستین قدم ها برای پاکی
قسمت دوم
تفکر
نویسنده: سعید حصاری
تفکر
اولین امری که برای سالک إلیالله در مسیر غلبهی بر گناهان لازم و ضروری است، تفکر است. در فقهالرضا علیهالسلام آمده است:
« التَّفکُّرُ مرآتُکَ، تُریکَ سیّئاتکَ و حسَناتِکَ
تفکر کردن آینهی توست، گناهان و کارهای خوبت را به تو نشان میدهد.»[1]
امام صادق علیهالسلام فرمودهاند: «الفکرة مرآة الحسناتِ و کفارة السَّیّئاتِ ـ فکر کردن، نشان دهندهی خوبیها و کفارهی گناهان است.»[2]
حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه دربارهی اهمیّت تفکر میفرمایند: « بدان که از براى تفکر فضیلت بسیار است. و تفکر مفتاح ابواب معارف و کلید خزائن کمالات و علوم است، و مقدمه لازمه حتمیه سلوک انسانیت است. و در قرآن شریف و احادیث کریمه تعظیم بلیغ و تمجید کامل از آن گردیده، و از تارک آن تعییر(سرزنش) و تکذیب شده.»[3]
انواع تفکر
تفکر انواع و مراتب گوناگونی دارد که تعدادی از انواع آن در بیداری دل و زدودن غبار معاصی و گناهان بسیار مؤثر و لازم است که بهعنوان نمونه به بعضی از آنها اشاره مینمائیم:
1ـ تفکر در دقائق و لطائف خلقت خود و آسمانها و زمین و تدبر در اینکه انسان و جهان بیهوده و بازیچه خلق نشدهاند.
عالم بزرگ اخلاق جناب حاج ملا احمد نراقی دربارهی فضیلت تفکر در مخلوقات و نقش آن در بیداری و توجه دل، چنین فرمودهاند: « تفکر عبارت است از اینکه از راه دل در آیات "آفاق" و "انفس" سیر کنى، و از آنها پى به آفرینندهی آنها برى، و او را بشناسى، و قدرت شامله و عظمت کامله او را بدانى. و شکى نیست که غرض از خلقت انسانى نیست مگر همین. و از براى احدى ترقى از حضیض نقصان، به اوج کمال ممکن نیست مگر به این. و این سرّ کلید خزائن اسرار الهیّه و مشکوة انوار قدسیّه است.»[4]
البته باید توجه داشت که تفکر در ذات خدای متعال و همچنین تفکر در صفاتی که عین ذات او هستند منطقه ممنوعه میباشد زیرا تفکر در جایی مطلوب و پسندیده است که عقل انسان قادر بر درک و احاطه باشد و در تعریف تفکر آمده است که: «تفکر یعنی چیدن مقدماتی در ذهن، برای اینکه مجهولی را تبدیل به معلوم کنند.» در حالیکه در محدوده ذات حقتعالی و صفات ملحق به ذات، ما هیچ معلوماتی نداریم تا با چیدن آنها کنار هم نقطه مبهمی در مورد خدای متعال برای ما روشن شود و نتیجهی تفکر در این منطقهی ممنوعه، جز حیرت و سردرگمی و احیاناً سقوط در پرتگاه انکار و کفر نیست. لذا ائمهی معصومین سلاماللهعلیهماجمعین ما را به تفکر در عظمت و نظم جهان هستی که حاکی از علم و قدرت و عظمت و سایر صفات خداست، دعوت نمودهاند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودهاند: « تَفَکَّرُوا فِی آلَاءِ اللَّهِ فَإِنَّکُمْ لَنْ تَقْدِرُوا قَدْرَه ـ در نعمتهاى خدا تفکر کنید نه در ذات او، زیرا شما به کنه او نمى رسید.»[5]
و امام صادق علیهالسّلام فرمودهاند: «مَنْ نَظَرَ فی اللهِ کیْفَ هو هَلَکَ ـ هر کس دربارهی چگونگی خدا بیندیشد هلاک شود.»[6]
2ـ تفکر در عاقبت هر کاری که انسان میخواهد انجام بدهد و بررسی سود و زیان دنیوی و اخروی آن.
امیرمؤمنان علی علیهالسلام فرمودهاند: « الفِکرُ فی الْعَواقِبِ یُنجی مِنَ الْمَعاطِب ـ اندیشیدن در عواقب کارها، از مهلکهها میرهاند.»[7]
3ـ تفکر در اینکه هر کار سخت اما با ارزش به زودی تلخیش میرود اما آثار زیبایش برای همیشه میماند و تفکر در اینکه هر کار با لذت اما بیارزش، به زودی شیرینیش میرود اما آثار تلخش برای همیشه خواهد ماند.
4ـ تفکر در جوانی و عمر که چه زود میگذرند و چه بد میشود اگر بیحاصل و با غفلت بگذرند.
5ـ تفکر در حال سابقین از اهل دنیا که با تمام خوبیها و بدیها، خوشیها و ناخوشیها، امیدها و آرزوها، عشقها و دلبستگیها و... اکنون در زیر خروارها خاک آرمیدهاند و همهی آنها، هر کدام تنهای تنها، جدای از همهی اشخاص و آمال و آرزوها، فقط در گروی عمل خویش هستند. « کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَة ـ هر نفسی در گرو عمل خویش است»(مدثر/38)
6ـ تفکر در مرگ و سختیهای آن و عالم قبر و برزخ و قیامت و صراط و میزان و بهشت و جهنم و هول و هراسهای آن، که به زودی گریبان همهی ما را خواهد گرفت.
7ـ تفکر قبل از سخن و عمل
امیرمؤمنان علی علیهالسلام فرمودهاند: «أصلُ السَّلامهِ منَ الزَّلَلِ الفکرُ قبلَ الفعلِ و الرَّوِیَّهُ قبلَ الکلامِ ـ ریشهی سالم ماندن از گناهان و لغزشها، اندیشیدن قبل از عمل کردن و سنجیدن پیش از سخن گفتن است.»[8]
اینها نمونههایی از تفکرات بیدارگری هستند که ائمهی معصومین علیهمالسلام برای تنبه انسان و دوری او از معاصی، به آن فرمان دادهاند.
8ـ تفکر در حسنات و سیئات
9ـ تفکر در صفات و افعال الهى
عالم بزرگ اخلاقی جناب ملا مهدی نراقی(ره) دربارهی فضیلت تفکر و نقش بازدارندهی آن نسبت به گناهان چنین فرمودهاند:
«امیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمود: تفکر انسان را به نیکى و عمل به نیکى مى خواند... تفکرى که امیرالمؤمنین علیهالسّلام دربارهی آن مى فرماید: انسان را به نیکى مى خواند، گاهى تفکر در حسنات و سیئات است و گاهى تفکر در صفات و افعال الهى است.
در قسم اول انسان در مورد حسنات خویش مى اندیشد که کاملند یا ناقص آیا به پاى بدیهاى او مى رسند یا نه، از شرک و شک خالص هستند یا آلوده به شرک و شک مى باشند. چنین تفکرى حتماً انسان را به اصلاح و جبران نواقص مى خواند.
همچنین هنگامى که در بدیها و عقوبتهایى که به دنبال دارند و دورى از خدا که ثمرهی آنهاست تفکر مى کند، این تفکر او را به خوددارى از گناه و تدارک آنها به وسیلهی ندامت و توبه مى خواند.
در قسم دوم تفکر در صفات و افعال الهى چون لطف و احسان او به بندگان با نعمتهاى کامل و گسترده، با تکالیفى که همه در حد طاقت انسانند، تفکر در اینکه او به خاطر اعمال کوچک و ناچیز بندگان وعده پاداش بزرگ و ستایش نیکو فرموده، زمین و آسمان و هر چه را بین آنهاست مسخّر بشر نموده. چنین تفکرى انسان را به نیکى و عمل به نیکى خوانده او را به طاعات ترغیب، و از معصیتها باز مى دارد.»[9]
هر روز بیندیش
حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه اولین گام در راه مبارزه و جهاد با نفس و دوری از گناهان را، تفکر دانسته و در اینباره چنین میفرمایند:
«بدان که اوّل شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالى «تفکّر» است. و تفکر در این مقام( مقام ترک گناهان) عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى ـ ولو کم هم باشد ـ فکر کند در اینکه آیا مولاى او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتى را از براى او فراهم کرده، و بدن سالم و قواى صحیحه، که هر یک داراى منافعى است که عقل هر کس را حیران مى کند، به او عنایت کرده، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده، و از طرفى هم این همه انبیاء فرستاده، و کتابها نازل کرده و راهنماییها نموده و دعوتها کرده، آیا وظیفه ما با این مولاى مالکالملوک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط براى همین حیات حیوانى و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگرى در کار است؟ آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکماى بزرگ و علماى هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع مى کردند و آنها را از شهوات حیوانى و از این دنیاى فانى پرهیز مى دادند با آنها دشمنى داشتند و دارند، یا راه صلاح ما بیچاره هاى فرو رفته در شهوات را مثل ما نمى دانستند؟
اگر انسان عاقل لحظه اى فکر کند مى فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است، و منظور از این خلقت عالم بالا و بزرگترى است، و این حیات حیوانى مقصود بالذات نیست. و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد، و به حال بیچارگى خودش رحم کند و با خود خطاب کند: اى نفس شقى که سال هاى دراز در پى شهوات عمر خود را صرف کردى و چیزى جز حسرت نصیبت نشد، خوب است قدرى به حال خود رحم کنى، از مالکالملوک حیا کنى، و قدرى در راه مقصود اصلى قدم زنى، که آن موجب حیات همیشگى و سعادت دائمى است، و سعادت همیشگى را مفروش به شهوات چند روزه فانى، که آن هم به دست نمى آید حتى با زحمتهاى طاقت فرسا.
قدرى فکر کن در حال اهل دنیا از سابقین تا این زمان که مى بینى.
ملاحظه کن زحمتهاى آنها و رنجهاى آنها در مقابل راحتى آنها چهقدر زیادتر و بالاتر است، در صورتى که براى هر کس هم راحتى و خوشى پیدا نمى شود. آن انسانى که در صورت انسان و از جنود (سپاه) شیطان است و از طرف او مبعوث (برانگیخته) است و تو را دعوت به شهوات مى کند و مى گوید زندگانى مادى را باید تأمین کرد، قدرى در حال خود او تأمل کن، و قدرى او را استنطاق (به سخن وادار) کن ببین آیا خودش از وضعیت راضى است؟ یا آنکه خودش مبتلا است (و) مى خواهد بیچاره دیگرى را هم مبتلا کند؟
و در هر حال از خداى خود با عجز و زارى تمنا کن که تو را آشنا کند به وظایف خودت که باید منظور شود ما بین تو و او. و امید است این تفکر که به قصد مجاهده با شیطان و نفس امّاره است، راه دیگرى براى تو بنمایاند و موفق شوی به منزل دیگر از مجاهده.»[10]