وقتی منحرف، عارف شود!!!
قسمت دوم عرفان هوس
برای مطالعه قسمت اول این مقاله با عنوان «عرفان هوس» اینجا کلیک کنید
فایل WORD فایل PDF
اشاره
در شماره قبل ضمن توضیحی درباره عرفانهای دروغین به بررسی قسمتی از نظرات یکی از مدعیان این مکاتب به نام اُشو پرداختیم. از آنجا که یکی از مهمترین انحرافات مکتب اُشو در خصوص مسائل جنسی است، در این شماره به این موضوع میپردازیم. این موضوع بهطور طبیعی موضوعات خانواده، فرزندان، تربیت و... را در بر میگیرد. اگرچه موضوع مقاله اُشو میباشد ولی از آنجا که نظرات اُشو شبیه بسیاری از مکاتب نوظهور دیگر است، به بهانه بررسی نظرات این عارف دروغین، به کلیاتی در این موضوع اشاره میکنیم که البته برای درک بهتر انحرافات اُشو لازم است.
انحرافات جنسی در طول تاریخ بشر
انحرافات جنسی و طرح آزادیهای مربوط به آن بحث جدیدی نیست و از ابتدای خلقت انسان وجود داشته است.
در طول تاریخ بشر اقوام مختلف دچار انحرافات جنسی بودهاند و یکی از دلایل درگیری آنها با پیامبرانشان، این بود که نمیخواستند تن به دستورات آنها در خصوص کنترل شهوت بدهند. خداوند کریم در قرآن مجید وقتی دربارهی جانشینان پیامبران صحبت مینماید علت انحراف آنها را پیروی از شهوات ـ که مصداق اولیه آن طبق آیات و روایات شهوت جنسی است ـ بیان میفرماید: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا ـ امّا پس از آنان، فرزندان ناشایستهاى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند، و از شهوات پیروى نمودند و بزودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید.»[1]
نمونههایی از آنها که در آیات و روایات و تاریخ ذکر شده است از این قرار است:
1ـ در زمان نوح زنان هوسران در مجلس مردان شرکت میکردند. امام باقر علیهالسلام فرموده است: «در زمان نوح عدهای از زنان خود را مىآراستند و با لباسهاى زرد رنگ در مراسم شادمانى مردان شرکت مىکردند.»[2]
2ـ طبق بعضی از نقلها کشندگان ناقهی صالح به دلیل کامروایی از زنان فاسد دست به این اقدام زدند.[3]
3ـ قوم لوط به عمل شنیع همجسبازی پرداختند.[4]
4ـ حضرت یوسف علیهالسلام به دلیل اینکه تسلیم شهوات زنان نشد به زندان افتاد.[5]
5ـ سبب شهادت حضرت یحیی علیهالسلام شهوترانی و علاقه پادشاه به یک زن بود.[6]
6ـ بلعم باعورا[7] عالم مستجابالدعوهای بود که برای نابودی لشگر موسی علیهالسلام، به کفار پیشنهاد داد تا زنانشان را در میان لشگر موسی بفرستند و وقتی لشگر دچار زنا شد به هزیمت رفت.[8]
7ـ «در تاریخ مىخوانیم که گروهى از اعراب در زمان جاهلیت به هنگام طواف خانه کعبه لخت مادرزاد مىشدند، و صوت مىکشیدند و کف مىزدند و نام آنرا عبادت مىگذاشتند.»[9] «وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَة ـ نمازشان نزد خانه (خدا)، چیزى جز "سوت کشیدن" و "کف زدن" نبود.»[10]
8ـ «ثقفیان که توفیق اسلام را تفوّق قریش میشمردند از مسلمانى، امتیازات بیشتر میخواستند، میگفتند ما مردمى عزبیم از زنا چگونه توانیم گذشت و هم از ترک ربا بیم داشتند، میگفتند: همه کسب و سود ما از رباست، حرمت ربا و زنا از ما بردارید که ربا خوریم و زنا کنیم و مسلمان باشیم.»[11]
9ـ «در تاریخ اندلس اسلامى یعنى اسپانیاى فعلى مىخوانیم که نقشهاى که مسیحیان براى تصرّف اندلس و بیرون کشیدن آن از دست مسلمین کشیدند این بود که به صورت دوستى و خدمت، وسائل عیّاشى براى آنها فراهم کردند: باغها و بوستانها وقف ساختن شراب و نوشانیدن مسلمین شد. دختران زیبا و طنّاز در خیابانها به دلربایى و عاشقسازى پرداختند. سرگرمیهاى شهوانى از هر جهت فراهم شد و روح ایمان و جوانمردى مرد. پس از این جریان بود که توانستند مسلمانان را بىدرنگ از دم تیغ بگذرانند.»[12]
10ـ در فتنه باب که منجر به تشکیل فرقه بهاییت گردید، یکی از عناصر اصلی زنی به نام «فاطمه زرینتاج برغانی قزوینی» ملقب به «قُرةالعَین» بود. او نخستین زنی است که در تاریخ معاصر ایران، بر اساس دستورالعمل یک مکتب استعماری پوشش را از روی و تن برگرفت و نخستین سنگ بنای بیحجابی را در جامعه اسلامی ایران بهجا گذاشت. وی با سیمایی آراسته و نیمه برهنه بر منبر مینشست و با صراحت تمام میگفت: «آنچه اسلام آورده در هنگام ظهور باب ملغی و منسوخ است و چون بابِ قائم حق دارد که در مذهب تصرف نماید، پس شریعت اسلام بعد از ظهور قائم، منسوخ است و چون قائم هنوز احکام و تکالیف جدید را مدون و تکمیل نکرده است زمان فترت است و کلیه تکالیف از گردن مردمان ساقط. تا امروز تبعیت از احکام دین اسلام بر شما واجب بود، ولی از هنگام ظهور باب دیگر بر هیچ مسلمانی جایز نیست که از دستورات دین اسلام پیروی نماید. با لذت کامل زندگی کنید و از هر قیدی آزاد باشید.» یکی از مهمترین نکاتی که وی بهعنوان مذهب باب مطرح کرد و باعث شد تا هوسرانان جذب بابیت و بهائیت گردند، اشتراکات جنسی و چند شوهری زنان بود.[13]
داستان شهر پمپی، کمون آلمان و موارد بسیار دیگری نیز در تاریخ آمده است که به برخی از آنها به مناسبت مطالب دیگر این مقاله اشاره خواهیم نمود.
فطرت جنسی
خداوند کریم در قرآن مجید میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ ـ پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمىدانند!»(روم/30)
آیه فوق بیانگر این حقیقت است که: نه تنها خداشناسى، بلکه دین و آئین بهطور کلى، و در تمام ابعاد، یک امر فطرى است، و باید هم چنین باشد، زیرا مطالعات توحیدى به ما مىگوید میان دستگاه تکوین و تشریع هماهنگى لازم است، آنچه در شرع وارد شده حتماً ریشهاى در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمى است مکملى براى قوانین شرع خواهد بود. به تعبیر دیگر: تکوین و تشریع دو بازوى نیرومندند که بهصورت هماهنگ در تمام زمینهها عمل مىکنند، ممکن نیست در شرع دعوتى باشد که ریشه آن در اعماق فطرت آدمى نباشد، و ممکن نیست چیزى در اعماق وجود انسان باشد و شرع با آن مخالفت کند. بدون شک شرع براى رهبرى فطرت حدود و قیود و شرائطى تعیین مىکند تا در مسیرهاى انحرافى نیفتد، ولى هرگز با اصل خواسته فطرى مبارزه نمىکند بلکه از طریق مشروع آن را هدایت خواهد کرد، و گرنه در میان تشریع و تکوین تضادى پیدا خواهد شد که با اساس توحید سازگار نیست. دین به صورت خالص و پاک از هر گونه آلودگى در درون جان آدمى وجود دارد، و انحرافات یک امر عارضى است، بنا بر این وظیفه پیامبران این است که این امور عارضى را زایل کنند و به فطرت اصلى انسان امکان شکوفایى دهند.[14]
با این توضیح آنچه ادیان توحیدی در خصوص محدود کردن مسائل جنسی در دایره خانواده بدان امر نمودهاند یک امر فطری است و نگاهی به تاریخ زندگی بشر این امر را ثابت میکند.
شهید مطهری در این خصوص میفرماید: چیزى که در وجدان هر مرد و زنى هست مسئله عفت است ولى چیزهایى هست که مقدمه و وسیله آن است؛ یعنى آن کسى که مىگوید حجاب خوب است آیا مىخواهد بگوید که حجاب، خودش از آن نظر که حجاب است خوب است قطع نظر از عفت؟ و اگر زن حجاب داشته باشد خوب است ولو اینکه این زن صد درجه بىعفتتر باشد از وقتى که بىحجاب بود؟ آیا آن کسى که مىگوید حجاب خوب است، از این نظر مىگوید که حجاب را مقدمه و حافظ و نگهبان خوبى براى عفت مىداند؟ اگر به کسى که مىگوید حجاب بد است بگویى آیا عفت بد است، مىگوید نه. همان فاسدترین و بىعفتترین زنان دنیا هم معتقدند که بىعفتى بد است. منتها وقتى که بگویى چرا این کار را مىکنى، مىگوید دیگران هم همین طورند، منتها کارهاى دیگران را نمىبینند و اعمال مرا مىبینند. چرا کمونیستها نتوانستند با اشتراک جنسى و به اصطلاح با کمونیسم جنسى پیش بروند؟ ابتدا این کار را کردند ولى چون دیدند این امر برخلاف فطرت و وجدان بشر است، این موضوع را از سال 1936 بهکلى کنار گذاشتند و گفتند شرکت فقط در مال است، موضوع زن و ناموس باید احترامش محفوظ بماند.[15]
ما فعلاً وارد این بحث نمىشویم که آیا ریشه فطرى و طبیعى دارد یا ندارد؟ زیرا این بحث دامنه درازى دارد؛ همینقدر مىگوییم این توهم پیش نیاید که واقعاً علوم به آنجا رسیده که ریشه احساساتى از قبیل حیا و غیره ـ که امروز «اخلاق جنسى» نامیده مىشوند ـ را بهدست آورده است. آنچه در این زمینهها گفته شده جز یک عده فرضها نیست و خود فرض کنندهها به هیچوجه وحدت نظر ندارند. مثلاً فروید منشأ پیدایش احساس حیا را چیزى مىداند، راسل چیز دیگر، ویل دورانت چیز دیگر، ... علت اصلى تمایل این افراد به غیرطبیعى بودن این احساسات، عدم موفقیت براى توجیه صحیح این احساسات است.[16]
فطرت خانواده
یکی از دلایل اصلی «فطرت جنسی» انسان، تحکیم فضای خانواده است که آن هم جزو فطرت بشر است.
شهید مطهری میفرماید: در طبیعت تدابیرى بهکار برده شده که طبیعتاً انسان و بعضى حیوانات به سوى زندگانى خانوادگى و تشکیل کانون خانوادگى و داشتن فرزند گرایش دارند. قرائن تاریخى، دورهاى را نشان نمىدهد که در آن دوره انسان فاقد زندگى خانوادگى باشد؛ یعنى زن و مرد منفرد از یکدیگر زیست کنند و یا رابطه جنسى میان افراد صورت اشتراکى و عمومى داشته باشد. زندگى قبایل وحشى عصر حاضر ـ که نمونهاى از زندگانى بشر قدیم بهشمار مىرود ـ نیز چنین نیست.[17]
اختصاص یافتن استمتاعات و التذاذهاى جنسى به محیط خانوادگى و در کادر ازدواج مشروع، پیوند زن و شوهرى را محکم مىسازد و موجب اتصال بیشتر زوجین به یکدیگر مىشود. فلسفه پوشش و منع کامیابى جنسى از غیرهمسر مشروع، از نظر اجتماع خانوادگى این است که همسر قانونى شخص از لحاظ روانى عامل خوشبخت کردن او بهشمار برود؛ در حالى که در سیستم آزادى کامیابى، همسر قانونى از لحاظ روانى یک نفر رقیب و مزاحم و زندانبان بهشمار مىرود و درنتیجه کانون خانوادگى بر اساس دشمنى و نفرت پایهگذارى مىشود.
علت اینکه جوانان امروز از ازدواج گریزانند و هر وقت به آنان پیشنهاد مىشود، جواب مىدهند که حالا زود است، ما هنوز بچهایم، و یا به عناوین دیگر از زیر بار آن شانه خالى مىکنند همین است؛ و حال آنکه در قدیم یکى از شیرین ترین آرزوهاى جوانان ازدواج بود. جوانان پیش از آنکه به برکت دنیاى اروپا کالاى زن اینهمه ارزان و فراوان گردد «شب زفاف را کم از تخت پادشاهى» نمىدانستند.
ازدواج در قدیم پس از یک دوران انتظار و آرزومندى انجام مىگرفت و به همین دلیل زوجین یکدیگر را عامل نیکبختى و سعادت خود مىدانستند، ولى امروز کامجوییهاى جنسى در غیرکادر ازدواج به حد اعلى فراهم است و دلیلى براى آن اشتیاقها وجود ندارد.
تفاوت آن جامعه که روابط جنسى را محدود مىکند به محیط خانوادگى و کادر ازدواج قانونى، با اجتماعى که روابط آزاد در آن اجازه داده مىشود این است که ازدواج در اجتماع اول پایان انتظار و محرومیت، و در اجتماع دوم آغاز محرومیت و محدودیت است. در سیستم روابط آزاد جنسى پیمان ازدواج به دوران آزادى دختر و پسر خاتمه مىدهد و آنها را ملزم مىسازد که به یکدیگر وفادار باشند و در سیستم اسلامى به محرومیت و انتظار آنان پایان مىبخشد.
بعضیها مانند برتراند راسل پنداشتهاند که جلوگیرى از معاشرتهاى آزاد صرفاً بهخاطر اطمینان مرد نسبت به نسل است؛ براى حل اشکال، استفاده از وسائل ضدآبستنى را پیشنهاد کردهاند؛ درصورتى که مسأله، تنها پاکى نسل نیست؛ مسأله مهم دیگر ایجاد پاکترین و صمیمىترین عواطف بین زوجین و برقرار ساختن یگانگى و اتحاد کامل در کانون خانواده است. تأمین این هدف وقتى ممکن است که زوجین از هرگونه استمتاع از غیر همسر یا همسران قانونى چشم بپوشند، مرد چشم به زن دیگر نداشته باشد و زن نیز درصدد تحریک و جلب توجه کسى جز شوهر خود نباشد و اصل ممنوعیت هر نوع کامیابى جنسى در غیر کادر خانواده حتى قبل از ازدواج هم رعایت گردد.[18]
مخالفت با فطرت
با توجه به فطری بودن دین، محدودیتهای جنسی و تشکیل خانواده، افرادی که درصدد توسعه بیبندوباری بودهاند تلاش کردهاند تا ابتدا آزادیهای جنسی را یک امر فطری، عقلی و حتی دینی جلوه دهند.
شهید مطهری میفرماید: فروید و اتباع وى مدعى هستند که اخلاق کهن را در امور جنسى باید واژگون کرد و اخلاق جدیدى را جایگزین آن نمود. به عقیده فروید و اتباع وى اخلاق جنسى کهن براساس محدودیت و ممنوعیت است و آنچه ناراحتى بر سر بشر آمده است، از ممنوعیتها و محرومیتها و ترسها و وحشتهاى ناشى از این ممنوعیتها که در ضمیر باطن بشر جایگزین گشته، آمده است.
برتراند راسل نیز در اخلاق نوینى که پیشنهاد مىکند، همین مطلب را اساس قرار مىدهد. او به عقیده خود در زمینه اخلاق جنسى از منطقى دفاع مىکند که در آن احساساتى از قبیل احساس شرم، احساس عفاف و تقوا، غیرت (حسادت از نظر او) و هیچگونه احساس دیگرى از اینگونه که وى و امثال او آنها را «تابو» مىخوانند وجود نداشته باشد، معانى و مفاهیمى از قبیل زشتى، بدى، رسوایى در آن راه نیابد، فقط متکى به عقل و تفکر بوده باشد. محدودیت جنسى را فقط آن قدر مىپذیرد که در مورد ممنوعیتهاى غذایى قابل پذیرش است.
وى در کتاب جهانى که من مىشناسم در فصل مربوط به «اخلاق تابو» در پاسخ پرسشى که از وى مىشود به اینکه «آیا هیچگونه پند و اندرزى براى کسانى که بخواهند دربارهی امور جنسى خطمشى درست و عاقلانهاى در پیش گیرند دارید؟» مىگوید: «... بالأخره لازم است که مسأله اخلاق جنسى را هم مانند سایر مسائل مورد بررسى قرار دهیم. اگر از انجام عملى زیانى متوجه دیگران نشود دلیلى نداریم که ارتکاب آن را محکوم کنیم ...»
در پاسخ پرسش دیگر به اینکه «بنا به عقیده شما باید هتک عصمت را محکوم ساخت، ولى شما اعمال منافى عفت معمولى را چنانچه خسارتى بار نیاورد محکوم نمىکنید» مىگوید: «بله، همینطور است. ازاله عصمت (بکارت) یک تجاوز جسمى در میان افراد است اما اگر با مسائل اعمال منافى عفت مواجه شدیم آن وقت باید موقعیت را در نظر گرفت و ملاحظه کرد در چنین موقعیت حساس دلایلى براى ابراز مخالفت وجود دارد یا نه.»[19]
نظر اسلام
اسلام با سرکوب غریزه جنسی مخالف است، و برقراری ارتباط جنسی را در چارچوب دستورات الهی نه تنها مذموم نمیشمارد بلکه آنرا یکی از بهترین راههای کنترل شهوت دانسته و کاری مقدس میداند و به آن سفارش مینماید. توصیههای مکرر معصومین علیهمالسلام به ازدواج دائم یا موقت و ثواب بسیاری که برای این موضوع در روایات آمده است، مؤید این مطلب است.
بهعنوان نمونه پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودهاند:
«إِنَّ
الْمُؤْمِنَ إِذَا جَامَعَ أَهْلَهُ بَسَطَ عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ
جَنَاحَهُ وَ تَنْزِلُ عَلَیْهِ الرَّحْمَةُ فَإِذَا اغْتَسَلَ بَنَى اللَّهُ لَهُ
بِکُلِّ قَطْرَةٍ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ هُوَ سِرٌّ فِیمَا بَیْنَهُ وَ
بَیْنَ خَلْقِهِ یَعْنِی الِاغْتِسَالَ مِنَ الْجَنَابَة ـ
هر مومنی که با همسرش آمیزش نماید، هفتاد هزار فرشته بالهایشان را برای آنها میگسترانند
و رحمت خدا بر آنان نازل میگردد. پس وقتی که غسل میکنند در مقابل هر قطرهی آبی
که از غسل آنها بر زمین میچکد، خداوند خانهای در بهشت برایشان بنا میکند و غسل
جنابت رازی است بین خداوند و بندگان او.»[20]
اما همانطور که اشاره شد آن را در دایره حلال محدود مینماید و در خصوص آزاد گذاردن آن هشدار میدهد.
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده است: « أَکْثَرُ مَا تَلِجُ بِهِ أُمَّتِی النَّارَ الْأَجْوَفَانِ الْبَطْنُ وَ الْفَرْج ـ بیشترین چیزی که امت من به واسطه آن داخل جهنم خواهند شد شکم و فرج است.»[21]
همچنین فرمودهاند: « مَنْ وَقَى شَرَّ قَبْقَبِهِ وَ ذَبْذَبِهِ وَ لَقْلَقِهِ فَقَدْ وُقِیَ ـ هرکه از شر شکم و شهوت و زبان خود محفوظ ماند از همه بدیها محفوظ است.»[22]
فصل مشترک آیینهای غیر الهی
همهی فرقهها و مکاتب جدید به نوعی بر پایه لذتگرایی حرکت میکنند. هدف عالی و نهایی که برای مکتب خودشان ترسیم میکنند به ارمغان آوردن شادی و لذت است. این همان مبنای لذتگرایی تفکر لیبرالیستی است. از پائولوکوئیلو گرفته تا اُشو، از سای بابا گرفته تا عرفان حلقه؛ همه مدعیاند همین کار را میخواهند انجام دهند. در همین راستا همه یا اغلب اینها لیبرالیسم جنسی را ترویج میدهند و بیبندوباری را به نام معنویت و عرفان تئوریزه میکنند.[23]
عارفِ منحرف
میتوان گفت مکتب اُشو چیزی جز یک انحراف جنسی عمیق نیست و خود اُشو نیز چیزی بیش از یک منحرف جنسی نمیباشد. اگر تمام عبارات، سخنرانیها و کتابهای اُشو با موضوعیت سکس و زنان را جمعآوری کنیم خواهیم دید که این بیانات متعلق به یک شهوتران افراطی است.
نکته مهم مکتب اُشو این است که در قرن اخیر منشاء اکثر انحرافات جنسی کشورهای غربی بودهاند ولی اُشو سر از هند درآورد. وی هیچ حرف تازهای ندارد آنچه که وی گفته، اسلاف او سالها قبل مطرح کردهاند. تنها هنر او این است که فساد غربی و شرقی را در هم آمیخت و ملغمهای از فساد ساخت و به جهان عرضه کرد.
بر اساس تعلیمات وی تعداد زیادی از مریدانش مواد مخدر مصرف و قاچاق مینمودند.
شمار زیادی از مریدان زن وی آشکارا به فاحشهگری میپرداختند. تعدادی از مریدان زن رجنیش در دادگاههای هند از وی به دلیل آزار جنسی توسط او، شکایت کردند.
اُشو و گناه
یکی از ترفندهای اُشو برای از بین بردن وجدان بیدار انسان این است که اصل وجود گناه را زیر سؤال ببرد. این همان نظریه نسبی بودن اخلاق است که سالهاست توسط برخی متفکرین غربی مطرح شده است. اُشو منکر گناه است و آن را ترفند ادیان برای سلطه بر مردم برمیشمارد: «آنها ایدههایی بس احمقانه به خوردت میدهند و آنگاه که از انجام آن ناتوان ماندی در تو ایجاد حس گناه میشود و همین یعنی تو به دام افتادی. گناه راز کاسبی همهی ادیان شرک است.»[24]
شعار اصلی اُشو این است یک قانون تنها در دنیا وجود دارد و آن اینکه هیچ قانونی وجود ندارد. شعار او این است که نظم در هرج و مرج است و باید رسوم و عادات را شکست تا نظم آسمانی و نظم خدایی که فقط از اتحاد دو جنس زن و مرد ایجاد میشود پدید بیاید.
به این جمله عجیب وی دقت کنید: «به صداى قلبتان توجه کنید و از آن پیروى کنید؛ به خاطر داشته باشید که من تضمین نمىکنم که آن ندا همیشه شما را به راه راست هدایت کند؛ بیشتر اوقات، شما را به گمراهى مىبرد. این حق شماست که آزادانه به گمراهى بروید. این، بخشى از کرامت شماست؛ حتى در مقابل خداوند بایستید... گاهى زیباست که حتى با خداوند هم مخالفت کنید. اینطورى، مستحکم مىشوید.. درستى و نادرستى امور را کنار بگذارید. چیزى که امروز درست است، ممکن است فردا غلط باشد.[25]
در عبارتی دیگر میگوید: «اگر خداوند سکس را گناه بداند بنابراین در این دنیا هیچ گناهکاری بزرگتر از او نیست! در تمامی کائنات گناهکار بزرگتری از او وجود ندارد.»[26]
آموزگار جنسی
در جهان، اُشو بهعنوان آموزگار جنسی (sex guru) شهرت پیدا کرد، چرا که وی نیروانا (nirvana) یعنی رستگاری را در آزادی کامل در لذات جنسی در هر نوع ممکن میدانست. بر اساس این مکتب انسان برای رسیدن به نیروانا باید از تمام ابعاد و ظرفیتهای خود بهره گیرد خصوصاً ابعاد جسمانی. انزوا و گوشهگیری ممنوع بوده و باید از همهی لذات مادی بهره گرفت. کتاب ایشان کاماسوترا بیانگر اصول تانتریک است.
مذهب تانترا[27]، بر اساس پرستش شاکتى، همسر شیوا استوار است و پیروان این مذهب، انرژى جنسى و شهوت زنانه را نماد شاکتى مىدانند. مذهب تانترا، تلفیقى از دو مذهب بودایى و هندى است.[28]
در آیین تانترا از دخترهای طبقهی پایین جامعه و روسپیها برای اجرای مراسم آیینی خود استفاده میکنند. هر اندازه فساد و هرزگی زنان بیشتر باشد، برای اجرای این آیین مناسبترند. تعلیمات پیروان این آیین طولانی و سخت است و حتی زنهای جوان نیز باید با گورو (مربی) در ارتباط باشند و بدن خود را وقف عمل به آیینها کنند.[29]
اُشو میگوید: تانترا، دانش نفس کشیدن و معاشقه کردن است و کاماسوترا دانش حالتهای مختلف معاشقه کردن.
در جای دیگری میگوید: «سکس مساله اصلی است، همهی دشواریهای دیگر از آن سرچشمه میگیرد و تا پیش از زمانی که انسان بهشناخت ژرفی از نیروی جنسی دست پیدا نکرده باشد یاری دادن او امکانناپذیر است.»[30]
نتیجهگیری محیرالعقول
اُشو درکتابی به تفصیل درباره رابطه جنسیت و پیوند زن و مرد سخن گفته و نتیجهگیری کرده که واقعاً عجیب است.
وی میگوید: «زن چند کالبد دارد؛کالبد اول زن، زنانه و کالبد دوم او، مردانه است. مرد هم دارای چند کالبد است. کالبد اول مرد، مردانه و کالبد دوم او زنانه است. کالبد زن و مرد به تنهایی ناقص است و در ترکیب با یکدیگر کامل میشود. وحدت این دو جنس به صورت خارجی صورت میگیرد. در این صورت آنها تن واحد و کالبد واحد میشوند. این اتحاد، موقتی است و از آن نشاط و شادی فراوانی حاصل میشود. زن و مرد در این صورت متوجه شعف و لذت ناشی از اتحاد و پیوند دو موجود میشوند...زن نیمی و مرد نیم دیگر است. هر دوی آنها عامل انرژیاند. زن قطب منفی و مرد قطب مثبت است. اگر قطب مثبت و منفی به هم برسند، مداری تشکیل شده و نوری ایجاد میشود که با نور معمول متفاوت است. اگر پیوند کوتاه باشد مدار به سرعت قطع میشود و در صورتی که طولانی باشد و از نیم ساعت بگذرد، مدار الکتریکی بین آن دو میچرخد و این مدار برای برخی کاملاً قابل مشاهده است. در جهان امروز که پر از تنش است طبعاً روابط کوتاه و مدارهای مغناطیسی یا تشکیل نمیشود یا بسیار سریع قطع میشود.» اُشو رابطه این دو جنس را در جهان غرب به یک عطسه ساده تشبیه میکند و برای شرق تاسف میخورد که دنباله رو غرب در این جهت شده است. (اُشو در اینجا سخنانی دارد که قابل ذکر نیست).
او در ادامه میگوید: «اگر زن بتواند با کالبد مردانه درونی خود پیوندی مبارک برقرار سازد، از این آمیزش درونی، سفر معنوی آغاز میشود، مرد نیز همچنین اگر بتواند با کالبد زنانه درونی خود پیوندی برقرار کند، لذتی همیشگی نصیب او خواهد شد. بنابراین باید اتحاد از بیرون به درون انتقال یابد تا غم و رنج برداشته و لذت و نشاط جای آن را بگیرد. یوگا و مدیتیشن یا مراقبه راهی است برای نکاح درونی. اگر بدن زن با کالبد اتری یکی شد، نوزاد آنها مونث و اگر مرد با کالبد درونی خود اتحاد یابد، نوزاد آنها مذکر است؛ زیرا کالبد دوم، کالبد اول را میخورد و بر آن تفوق مییابد و در این صورت نقص خارجی زن یا مرد تکمیل میشود. کالبد سوم مرد، مردانه و کالبد چهارم او زنانه است. در زن هم چنین است؛ کالبد سوم او زنانه و چهارم او مردانه است. بنابراین در درون انسان انواعی از روندهای تکاملی برقرار است. در ازدواجهای درونی که ممکن است میان کالبد سوم یا چهارم صورت گیرد، هیچگونه انرژیای هدر نمیرود؛ از این رو غم و رنج دنبال آن نیست... مرد همیشه مهاجم است و زن همیشه تسلیم. اگر این دو با یکدیگر ترکیب شوند، ما باقی نمیماند. از اتحاد آن دو آنچه باقی میماند من است و این فنا است. اگر زن کاملاً تسلیم مرد شود، راه طولانی او کوتاه میگردد. در این صورت ازدواجهای درونی و اتحاد کالبدهای زنانه و مردانه داخلی به سهولت انجام میگیرد و در چنین حالتی، زن میتواند بگوید: همسر خدا است.»[31]
یعنی انسانی که ارتباط جنسی ندارد، یک انسان ناخودآگاهی است، تنها راه تبدیل ناخودآگاهی به خودآگاهی، رفع نیازهای جنسی است. روشن است که در القاء این سخنان، تحت تاثیر نظریه جنسیتی فروید بوده است.
بر همین اساس خودارضایی از نگاه اُشو کاملاً توجیه شده است؛ زیرا وی اعتقاد دارد که ریشه خودارضایی در زن و مرد، اتحاد دو کالبد ناهمجنس درون آنهاست. با این سخن وی خودارضایی را پدیدهای مثبت ارزیابی میکند!!!
عشق اُشو
اُشو محور اصلی بیانات خود را عشق قرار داده و از این کلمه زیبا و مقدس سوء استفاده کرده است. اُشو میخواهد عشق را که یک امر معنوی و روحی است در عالم ماده و مادیات جای دهد و از این اشتباه بزرگ همان هوسگرایی و بیبندوباری پدید میآید. به همین دلیل، عشقی که اُشو از آن دم میزند و آنرا خدا میداند؛ در نظر او چیزی جز یک ارتباط سخیف جنسی نیست. به این عبارات وی توجه کنید:
«در هنگام سکس شما به جهان هستی از همیشه نزدیکتر هستید. توسط سکس است که الوهیت میتواند تولید زندگی کند و زندگی جدیدی را خلق کند. بنابراین در سکس ما به خالق از همیشه نزدیکتر هستیم... اگر ما با قداست!!! به سکس روی بیاوریم، با بازیگوشی میتوانیم به آسانی لمحهای از الوهیت را دریافت کنیم.»[32]
«عشق از آمیزش جنسی زاییده میشود و آنگاه عبادت از عشق زاییده میشود و آنگاه خدا[33] بر اثر عبادت در انسان تجلی مییابد و این انسان به بالاتر و بالاتر و بالاتر به اوج گرفتن ادامه میدهد.»3
«کلیساها از خدا خالیاند و کابینهای عشق (محل سکس) مملو از خدایند.»4
«هر روز به انسانهایی بر میخورم که میآیند و میگویندکه در پی خدا هستند هرچه بیشتر آنها را میبینم بیشتر در مییابم که مشکل آنها سکس است.»5
مدیتیشنِ اُشو
مراقبه یا مدیتیشن از جمله مهمترین راهکارهای سلوک در آئین اُشو به حساب میآید. مراقبه و تمرکز درونی را میتوان از جمله مهمترین تاثیرات آئین بودا بر مرام «اُشو» تلقی نمود. از نظر اُشو مراقبه روشی است مطمئن برای درونی کردن انضباط و اخلاق. او تحمیل بیرونی ارزشهای اخلاقی را ناکارآمد میپندارد و تنها راه زایش درونی را مراقبه میداند. مراقبههای اُشو ترکیبی از رقص و موسیقی و پرت و پلاگویی و خنده و گریه بیهدف و گاه در آوردن ادای حیوانات و... است. مراقبه اُشو در مشاهده افکار و لذایذ بدنی میماند و برعکس مراقبه عرفانی و دینی منتهی به یک سلوک معنوی و تعالی روحی نمیشود. مراقبه او به نوعی لذتها را دوبرابر میکند به این شکل که شخص علاوه بر آنکه با بدن به کسب لذت میپردازد بهعنوان یک ناظر بیرونی بر لذتبری خود نظاره میکند و لذا از لذت مضاعفی بهرهمند میشود. از نگاه اُشو، وقتی در نقش عامل لذت پایان مییابد و شخص در اندوه از دست دادن خوشیها رها میشود در قالب ناظر میتواند شادی و لذت را تداوم بخشد. در اینجا دیگر سخن از هستی محض و اتحاد و فنای با آن درکار نیست، بلکه همین دنیا و همین لذات و شادکامیها هستند که محور مراقبه میشوند. سالک اُشو در مراقبه خود میکوشد تا در همینجایی که هست باقی بماند و نظارهگر خود بازیگرش در لذتبری مادی باشد. اُشو معتقد است راهی نو پیش پای دنیای غرب گذاشته که بر اساس آن زندگی معنوی را با تلفیق عشق و مراقبه تجربه کنند. اما او مشکل خلاء معنویت غرب که ناشی از غرق شدگی زندگی غربی در امور دنیوی و لذات زودگذر است را حل نکرده بلکه راهی برای تداوم آن و گریز از سرخوردگی ناشی از افراطها و کاستن عوارض لذات جسمی پیشنهاد کرده است. در حقیقت او میگوید ای اهالی تمدن غرب نگران نباشید، به کامجویی خود ادامه دهید درحالی که جسم خود را غرق لذت میکنید روح خود را نیز با نظاره این لذت بهرهمند سازید و بدین ترتیب نگرانیهای روحی خود را موقتاً فراموش نمائید.[34]
او نودیسم (لختگرایی) را با بیانی دیگر ارائه میکند و آنرا نظریهای نو میداند. در حالی که نودیسم سالهاست در جامعهی غرب مطرح است.
وی به مریدان خود توصیه میکرد که برای رسیدن به آرامش حداکثر لذت جنسی را به هر شکل ممکن حاصل نمایند.
در جایی میگوید: «سکس بزرگترین هنر مدیتیشن است. این پیشکش تانترا به دنیاست. پیشکش تانترا از همه عالیتر است؛ زیرا کلیدهایی را در اختیارت قرار میدهد که از پستترین به عالیترین استحاله پیدا کنی. کلیدهایی را در اختیار قرار میدهد که لجن را به نیلوفر آبی بدل کنی... و عشق از آمیزش جنسی زاییده میشود.»[35]
محور دیگر مراقبهای که اُشو در تعلیمات خود مطرح میکند، رقص است. اُشو در باب مراقبه قائل به هفت مرحله است که اولین مرحله آن «رقص آتش» یا «مراقبه آتش» نام دارد. اُشو اعتقاد دارد که در آتش انرژیهای خاصی نهفته است، باید دستها را حلقه زد و بهگونهای خاص به رقص پرداخت. این اولین گام در راستای مراقبه است.[36]
اُشو به پیروان خود پیشنهاد میکند که روزانه نیم ساعت بدن را کاملاً رها کنند، ذهن خود را از هرگونه فکر و تعصب خالی کنند و جسم را با تمام وجود و انرژی با ریلکسیشن حرکت دهند، بهگونهای که تمام انرژیهای منفی از جسم و بدن خارج شود و به جای آن «پرانه» یعنی انرژیهای مثبت موجود در فضا جایگزین شود. به ادعای او با این کار انسان فاقد تمام انرژیهای منفی و واجد تمام انرژیهای مثبت در جهان میشود.
اُشو میگوید: «رقصیدن خاموش نیست کاربسیار پویایی است درپایان، شما به جنبش تبدیل میشوید، بدن فراموش میشود، تنها جنبش بهجای میماند، راستی این است که رقص غیر زمینیترین کارهاست، غیر زمینیترین هنرهاست، زیرا تنها جنبشی آهنین است، رقص از همه سو غیر مادی است بنابراین بههیچ رو نمیتوانید بدان چنگ زنید.»[37]
حتی این رقص نیز کپیبرداری از آیینهایی در آسیا، آفریقا و آمریکا است. در این آینها رقصهایی وجود داشته و دارد که انسان با تکرار حرکاتی، به نوعی از خلصه میرسد. حتی در میان فرقههایی از دراویش ایران نیز این نوع رقص وجود داشته، که در میان بعضی از آنها به رقص سما مشهور بوده است.
معبد اُشو؛ مرکز هرزگی
اُشو در 1974 کمون خویش را به نام "پونا" تأسیس کرد تا اصول مدیتیشن خود را در آن عملی نماید. در سال۱۹۸۱ در حومه واشنگتن «مرکز کمون بینالمللی اُشو» را که به «راجنیش پورام» مشهور شد تاسیس نمود و پس از اخراج از آمریکا دوباره به پونا برگشت. معبد اُشو "پونا" درشمال شرقی شهر پونا در محلهی کرگان پارک قرار گرفته است.
وی از مریدان خود میخواست که هفتهای یک بار حتماً در مرکز وی در شهر پونا یا دیگر مراکز حضور داشته باشند. مهمترین کارهای مریدان وی در مراکز یاد شده شنیدن موسیقی، کامجویی از یکدیگر، رقص و گریه و خنده با صدای بلند میباشد.
در هند، آمریکا و برخی کشورهای دیگر هم اکنون این کمونها یا اُشو پارکها وجود دارند. از جمله اقـدامـات طـرفـداران اُشو، راهانـدازی رسمـی و همـراه با تبلیغات گستــردهی «اُشو پارک» هاست که جذابیت زیادی برای برخی افراد و نیز گردشگران بازدید کننده از هند برخوردار است و شعبههایی از آن نیز در دیگر کشورها تأسیس شده است.
پیروان او در این مراکز آشکارا لذتجویی جنسی را در بین پیروان خود ترویج میکنند. در این مکانها، نوعی زندگی زناشویی و جمعی فارغ از قیود اخلاقی و رسمی ترویج میشود که شباهتهای زیادی به نظریههای زندگی اشتراکی و جمعی در آرای برخی متفکران گذشته دارد. هواداران این نوع زندگی، سبک زیستن خود را راهی برای رهایی از قید و بندهای اخلاقی و اجتماعی دانستهاند.
البته راهاندازی چنین مراکزی برای سکس دستهجمعی و برهنهگرایی چیز تازهای نیست.
شهر پمپی
در تاریخ روم باستان به شهری به نام پمپی برخورد میکنیم که اسناد تاریخی نشان میدهد این مرکز هرزگی و فساد به آنچنان فحشایی محشور بود که حتی فاحشهخانهها هم چنین شهرتی نداشتهاند. مردان به شکل کاملاً عریان بر در فاحشه خانهها میایستادند. بر اساس سنتی که ریشهاش اعتقادات میتراپرستی بوده است اندام انسان و مقاربتهای جنسی نبایستی پوشیده باشند بلکه باید کاملاً آشکارا به نمایش درآیند.
این شهر تحت عنوان شهر فاحشگان معروف بود و به شهر سکس نیز شهرت داشت. بهگونهای که فاحشهخانههای پمپی در هیچ جای دنیا وجود نداشت.
در این شهر زنها خودشان را به زنها و مردها میفروختند حتی مردها خودشان را به همدیگر! در برخی از مجسمههای یافت شده در این شهر حتی آثاری از رابطه جنسی انسان با حیوانات نیز دیده میشود.
شهر پمپی در روز ۱۹ اوت سال ۷۹ میلادی در پی فعالیت آتشفشانی کوه وزوو که ۲۸ ساعت ادامه داشت به زیر ۶ متر از کوهی مواد مذاب و خاکستر آتشفشانی رفت. از ۲۰هزار نفر جمعیت پمپی دو هزار نفر ناپدید شدند و مابقی آرام آرام مذاب و به تلی از مجسمههای سنگی تبدیل شدند که آثار آن امروز موجود است.
کلنی فریدس هوف
در سال 1972 گروهی، از جوانان آلمان و اتریش در محلی به نام «فریدس هوف» در اتریش، کلنی را بنیاد گذاشتند. مانیفست کلنی که در سال 1973 تدوین شد تلفیقی بود از مارکسیسم، آنتی ماتریالسم و نظریات فروید و بیش از هر چیز آزادی جنسی.
در کلونی هیچکس به فرد دیگری تعلق نداشت و هر کسی باید با هر کس که دلش میخواست همبستر شود.
اتو معتقد بود که خانواده از پیشرفتهای انسانی جلوگیری میکند و موجب مالکیت و حسادت میشود. او معتقد بود که سکس برای درمان نابسامانیهای انسانی مهم است.
بیماریهای مقاربتی مانند سوزاک، سیفلیس، هپاتیت و هر بیماری که در اثر شلختگی جنسی امکانش وجود دارد، در میان مردم این گروه شایع شد.
به طور متوسط سالانه 20 کودک در کلونی به دنیا میآمد. این که پدر این کودکان کیست مشخص نبود. اینان کودکان کمون محسوب میشدند و موشهای آزمایشی برای تجربه رشد کودکان در محیطی با سکس آزاد.
در نیمه دهه 80 کودکان کمون به بلوغ رسیدند. مشخصاً از اهداف کمون آن بود که نوجوانان بتوانند غرائض جنسی خود را پرورش دهند. سنین 13 تا 14 برای داشتن رابطه جنسی آزاد برای نوجوانان به رسمیت شناخته شد. به گفته اعضای کمون، بسیاری از دختران مایل به شروع رابطه جنسی در آن سن کم نبودند به همین دلیل یا توسط اتو متقاعد میشدند و یا مورد تجاوز قرار میگرفتند. زنی که خانهدار اتو بود شهادت میدهد که خود شاهد مورد تجاوز قرار گرفتن چندین تن از دختران بوده است.
مسائل جدید کمون موجب شد که بسیاری گروه را ترک کنند و یا روابط موجود را مورد پرسش قرار دهند و در انتها پای پلیس و قانون بهمیان کشیده شود. اتو در سال 1991 در سن 60 سالگی دستگیر و به دلیل سوء استفاده از قدرت و مصرف مواد مخدر و پخش آن در میان نوجوانان و سوء استفاده جنسی از نوجوانان به 7 سال زندان محکوم شد.
اُشو و نظریه اشباع
پایه اصلی مکتب اُشو بر این نظریه استوار است که انسان باید از لذت اشباع شود تا از آن رهایی یابد. بر همین اساس به ترویج بیبندوباری جنسی پرداخت.
یکى از مهمترین نظریات اُشو، رسیدن به حقیقت از راه سکس است.[38] این دستور، یکى از دستورهاى مذهب تانترا است که اُشو با تمام وجود، به ترویج آن پرداخت.[39] استدلال اُشو این است که شناخت خداوند، با قلب حاصل مىشود و ذهن، مانع آن است. ذهن، محل تصاویر دنیایى است و تصاویر ذهنى، اجازه نمىدهند که قلب، خدا را دریابد. بنابراین، براى فروکاهیدن هجوم ذهنیات و شکوفایى دل، براى درک عشق و معرفت خداوند، باید فعالیت ذهن را کاهش داد و براى آزاد شدن از ذهنیات، باید وسوسهها و هوسهایى را که به ذهن هجوم مىآورند، رها کرد؛ تا به محض سر بر آوردن، ارضا شوند و هر چه زودتر، عرصه را خالى کنند و شخص، به آستانه مراقبه برسد. اگر از وسوسهها و خواستههایى که به ذهن هجوم مىآورند سرباز زنیم، آنگاه، آنها مشکلساز مىشوند و مانع از رسیدن به مراقبه و معرفت خواهند شد.
اُشو میگوید: «آنچه منع مىشود، جاذبه پیدا مىکند. آنچه انکار مىشود، به اشاره فرا مىخواندمان! تنها آگاهى به بازىهاى ذهنى است که آزادمان مىکند و نفى و انکار، نفى و انکار نیست؛ بر عکس، فراخوان و ترغیب است.»[40]
مبناى تز معرفت شناسانه تانترا، این است که در ساختار وجود انسان، هفت کانون نیرو قرار دارد که اولین و پایینترین آن، در مرکز انگیزش جنسى، پایینتر از انتهاى ستون مهرههاست. نیروى بیکران الهى آنقدر فرو کاسته شده که در این مرکز، به صورت کندالینى (مار حلقه زده) فرد، خفته است. اگر این نیروى الهى (شکتى) برانگیخته شود، به تدریج، رشد مىکند و سایر کانونهاى نیرو را فعال مىسازد؛ تا نقطه هفتم که بالاى سر قرار داشته و نماد آن نیلوفر هزار برگ است. در آنجا اتحاد با نیروى الهى کشف شده، انسان مىتواند خداوند را درک کند.[41]
اُشو میگوید: «بنابراین، عشق جنسى، نقطه شروع حرکت به سوى خداوند است؛ به این صورت که عشق ابتدا به صورت جنسى ظهور مىکند و بعد از ارضاى آزادانه آن، نیروى درون را رها کرده، رو به شکوفایى مىبرد؛ تا جایى که ذهن از همه تصورات و دل از همهی امیال، پاک شده، به درک خداوند مىرسد.»[42]
در معنویت اُشو، دو رکن وجود دارد؛ مراقبه و سکس. اُشو بر این عقیده است که افرادى که آزادانه به ارضاى تمایلات جنسى اقدام کنند، بعد از گذشت مدتى، این مسئله را رها کرده، وا مى گذارند؛ چون برایشان مسئلهاى عادى و پیش پا افتاده خواهد شد.[43]
در واقع، اُشو به این خاطر دستور به روابط جنسى آزادانه مىدهد که ذهن، انسان را رها کند و انسان با قلبش خدا را بیابد؛ اما او گاهى به گونهاى صحبت مىکند که گویا خود سکس و لذت آن، هدف است و خود آن، باعث عروج است؛ نه این که رهایى از آن، باعث عروج باشد؛ مثلاً در جایى مىگوید: «وجد در سکس، بارقهاى از وجد عرفانى است.»[44] در جاى دیگر ادعا مىکند که: «بعد از مرگ، تنها راه ورود به ملکوت خداوند، سکس است.»[45]
او در تبلیغ برهنگی و سکس میگوید: «وقتی در برابر واقعیت میایستید، شما به تخیل روی میآورید. برخی نهادها پشت رسانههای سکسی خوابیدهاند! وقتی مردم و افراد زنده وجود دارند چرا شما دنبال مجلات یا پورنوگرافی میروید!؟ آیا بهتر نیست که به مردم زنده بنگرید؟ آیا شما از دیدن تصویر درخت لذت میبرید؟ نه، چون همهی درختان برهنه هستند. اگر همهی درختان را بپوشانید، دیر یا زود مجلاتی منتشر میشوند که بهطور زیر زمینی دست به دست می چرخند " درختان برهنه". پورنوگرافی زمانی از بین می رود که مردم طبیعت برهنه خود را بپذیرند....اجازه دهید مردم برهنه باشند. آن وقت پورنوگرافی از بین میرود.»
به این استدلال اُشو که پُر از تناقض است توجه کنید:
«برای رسیدن به معرفت فردی، دو راه وجود دارد: سکس و مراقبه. سکس راهی است که توسط طبیعت تامین شده است. سکس راه طبیعت است: حیوانات آن را دارند، پرندگان آن را دارند، گیاهان آن را دارند و انسانها آن را دارند. تازمانی که انسانها فقط از راهی که طبیعت در اختیارشان نهاده استفاده کنند، والاتر از حیوانات نیستند. نمیتوانند باشند، آن در بر روی حیوانات نیز گشوده است. حیطهی انسان بودن روزی شروع میشود که دری به جز سکس را بگشاییم... آیا هرگز در مورد این واقعیت فکر کردهاید که هیچ حیوانی در تمام اوقات و تمام موقعیتها شهوانی نیست؟ ولی انسانها در تمام ساعات و تمام موقعیتها احساس شهوت دارند؟ میل جنسی چنان در درون انسانها متصاعد میشود که گویی سکس تنها چیز و همه چیز در زندگی است. این چگونه به وقوع پیوسته است؟ این مصیبت چگونه عارض بشر شده است؟ چرا فقط دامنگیر انسان شده و نه هیچ حیوان دیگری؟ فقط یک دلیل وجود دارد: انسانها کوشیدهاند تا سکس را سرکوب کنند... برای اینکه سرکوب کنیم ... باید آنرا محکوم میکردیم... باید اعلام میکردیم که "سکس گناه است!" ... ولی ما کمترین آگاهی نداریم که به سبب همین سرزنشها و محکومیتها، تمام زندگیمان سرشار از زهر شده است... اگر دنیا بخواهد از جنسیتگرایی رها شود، دخترها و پسرها باید بیشتر به هم نزدیک شوند. پیش از اینکه انرژی جنسی در آنان به بلوغ برسد، پیش از چهارده سالگی، باید با بدنهای یکدیگر آشنا شوند تا که شهوت برای آنها به سادگی ازبین برود.»[46]
اُشو معتقد است که شهوت جنسى، مزاحم وصول به حقیقت است؛ پس باید کارى کرد که مسئله سکس، به امر عادى و پیش پا افتاده، تبدیل شود.[47]
اما سؤالى که مطرح مىشود، این است که آیا واقعاً با رها کردن عنان امیال و آزاد گذاشتن میل جنسى، این میل خاموش مىشود؟ اگر اینگونه است چرا اُشو و اسلاف او که چنین نظراتی داشتند حتی در سنین کهنسالی هنوز به دنبال هوسرانی بودند و حتی تجاوز بهعنفهای بسیاری در کارنامه آنها ثبت است.
آنگونه که روانشناسان و متخصصان علم تربیت گزارش مىدهند، آزاد گذاشتن این میل، تنها باعث فروکش کردن حرارت و عطش جسمى ـ نه روحى ـ آن هم بهطور موقت مىشود؛ در حالى که روحیه بىنهایتطلبى انسان، باعث مىشود که این عطش و تلاطم روحى، هر لحظه بیشتر فوران کند و دم به دم، به دنبال مدلهاى جدید و موارد جدید و تنوع در غریزه جنسى باشد. روحیه تنوعطلب و بىنهایت خواه انسان را هیچگاه نمىتوان از بین برد و سرکوب کرد؛ بلکه تنها مىتوان این روحیه را جهت داده، متوجه مطلوب واقعى و غایت حقیقى که همان خداست، کنیم و آن زمان است که انسان، غرق در تجلیات نامحدود الهى خواهد شد و آرام خواهد گرفت. و این کار با توصیه اُشو که جهت پیکان این عطش را به سمت لذتهاى دنیایى قرار داده، بسیار متفاوت است.
علامه شهید آیتالله مطهری در اینخصوص میفرماید:
نبودن حریم میان زن و مرد و آزادى معاشرتهاى بىبندوبار هیجانها و التهابهاى جنسى را فزونى مىبخشد و تقاضاى سکس را به صورت یک عطش روحى و یک خواست اشباع نشدنى درمىآورد. غریزه جنسى غریزهاى نیرومند، عمیق و دریاصفت است، هرچه بیشتر اطاعت شود سرکشتر مىگردد، همچون آتش که هرچه به آن بیشتر خوراک بدهند شعلهورتر مىشود. براى درک این مطلب باید توجه داشت که تاریخ همانطورى که از آزمندان ثروت یاد مىکند که با حرص و آزى حیرتآور در پى گردآوردن پول و ثروت بودهاند و هرچه بیشتر جمع مىکردهاند حریصتر مىشدهاند، همچنین از آزمندانى در زمینه مسائل جنسى یاد مىکند. اینها نیز به هیچوجه از نظر حس تصرف و تملک زیبارویان در یک حدى متوقف نشدهاند.
صاحبان حرمسراها و در واقع همه کسانى که قدرت استفاده داشتهاند چنین بودهاند.
"کریستن سن" نویسنده کتاب «ایران در زمان ساسانیان» در فصل نهم کتاب خویش مىنویسد: «در نقش شکار طاق بستان فقط چند تن از سه هزار زنى که خسرو (پرویز) در حرم داشت مىبینیم. این شهریار هیچگاه از این میل سیر نمىشد. دوشیزگان و بیوهگان و زنان صاحب اولاد را در هر جا نشان مىدادند به حرم خود مىآورد. هر زمان که میل تجدید حرم مىکرد نامهاى چند به فرمانروایان اطراف مىفرستاد و در آن وصف زن کامل عیار را درج مىکرد. پس عمّال او هر جا زنى را با وصف نامه مناسب مىدیدند به خدمت مىبردند.»
از اینگونه جریانها در تاریخ قدیم بسیار مىتوان یافت. در جدید این جریانها به شکل حرمسرا نیست، به شکل دیگر است، با این تفاوت که در جدید لزومى ندارد کسى به اندازه خسرو پرویز و هارونالرشید امکانات داشته باشد. در جدید به برکت تجدد فرنگى، براى مردى که یک صدهزارم پرویز و هارون امکانات داشته باشد میسر است که به اندازهی آنها از جنس زن بهرهکشى کند.
توجه مرد به زن از نوع توجه به نان و آب نیست که با سیر شدن شکم اقناع شود، بلکه یا به صورت حرص و آز و تنوعپرستى درمىآید و یا به صورت عشق و غزل.
روح بشر فوقالعاده تحریکپذیر است. اشتباه است که گمان کنیم تحریکپذیرى روح بشر محدود به حد خاصى است و از آن پس آرام مىگیرد.
همانطور که بشر ـ اعمّ از مرد و زن ـ در ناحیه ثروت و مقام از تصاحب ثروت و از تملک جاه و مقام سیر نمىشود و اشباع نمىگردد، در ناحیه جنسى نیز چنین است.
هیچ مردى از تصاحب زیبارویان و هیچ زنى از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالأخره هیچ دلى از هوس سیر نمىشود. از طرفى تقاضاى نامحدود خواه ناخواه انجام ناشدنى است و همیشه مقرون است به نوعى احساس محرومیت. دست نیافتن به آرزوها به نوبه خود منجر به اختلالات روحى و بیماریهاى روانى مىگردد. علت زیاد شدن بیمارىهای در دنیای غرب آزادى اخلاقى جنسى و تحریکات فراوان سکسى است که بهوسیله جراید و مجلات و سینماها و تئاترها و مجالس رسمى و غیررسمى و حتى خیابانها و کوچهها انجام مىشود.[48]
غریزه طبیعى را مىتوان اشباع کرد، اما تمناى کاذب خصوصاً اگر شکل عطش روحى به خود بگیرد اشباعپذیر نیست.
اشتباه کسانى که براى جلوگیرى از سرکوبى غرایز و بهمنظور رشد استعدادها رژیم اخلاق آزاد را به اصطلاح پیشنهاد کردند ناشى از این است که این تفاوت شگرف انسان و حیوان را نادیده گرفتند و به این جهت توجه نکردند که میل به بىنهایت در سرشت انسان نهفته است. انسان چه در زمینهی پول و اقتصادیات، چه در زمینه سیاست و حکومت و تسلط بر دیگران و چه در زمینه امور جنسى اگر زمینه مساعدى براى پیشروى ببیند در هیچ حدى توقف نمىکند. خیال کردند که حاجت جنسى در وجود بشر فىالمثل نظیر حاجت طبیعى هر کسى به ادرار و خالى کردن مثانه است. منع و حبس ادرار از نظر پزشکى مضرات فراوانى دارد، اما خالى کردن آن حدود و شرایطى ندارد. اگر فرضاً کسى قدم به قدم در کوچهها و خیابانها محل مناسب و پاکیزه و مجانى براى ادرار بیابد، بیش از مقدار حاجت به آنها توجهى نخواهد کرد. نهایت جهالت است که غریزه جنسى یا غریزه قدرتطلبى یا پولپرستى بشر را از این قبیل بدانیم و توجه خود را تنها به جنبههاى محرومیت و اشباع نشدن غریزه معطوف کنیم و عوارض حیرتآور و پایانناپذیر جهت مخالف را نادیده بگریم.
اگر انسان در این زمینهها مانند حیوانات ظرفیت محدود و پایانپذیرى مىداشت احتیاجى نبود نه به مقررات سیاسى و نه به مقررات اقتصادى و نه به مقررات جنسى؛ از نظر اخلاقى نیز نه نیازى به اخلاق سیاسى و اجتماعى بود، نه به اخلاق اقتصادى و نه به اخلاق جنسى؛ همان ظرفیت محدود طبیعى همهی مشکلات را حل مىکرد. اما همچنانکه از مقررات و اخلاق محدودکننده در روابط اجتماعى و امور اقتصادى و از عفت و تقواى سیاسى و اجتماعى گریزى نیست، از مقررات و اخلاق محدودکننده جنسى و از عفت و تقواى جنسى نیز گریزى نمىباشد.[49]
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نیز فرمودهاند:
«اگر جلوی شهوت را نگیری اسیری هستی که هرگز از بند اسارت رها نمیشوی.»[50]
اُشو و خانواده
از بین بردن تعهد خانوادگی یکی از اصول مکتب اُشو است. زیرا تشکیل نهاد خانواده، در ذات خود با آزادیهای جنسی در تضاد است. از همین رو اُشو تلاش کرده است تا مانند برخی از مدعیان روشنفکری غربی قبل از خود، نهاد خانواده را بی ارزش کند.
اُشو گفته است: «من معتقدم که جهان باید به وحدت برسد و مرزها برداشته شوند، بنابراین، من از حکومت واحد جهانى حمایت مىکنم.»[51] «بساط ملتها باید بر چیده شود و لازمهی اینکار، از بین رفتن خانواده است.»[52] «شاید شنیدهاید که خانواده، مظهر عشق است؛ اما من مىگویم خانواده، مخالف عشق است. خانواده با کشتن عشق، زنده است؛ اجازه نمىدهد عشق رخ دهد.»[53]
اُشو میگوید: «مادر پدیدهای طبیعی است، پدر چنین نیست. پدر یک نهاد اجتماعی است، در میان حیوانات، "پدر" وجود ندارد. این انسان است که پدر را یک نهاد ساخته است. در تمامی زبانها، واژهی "دایی" (uncle) از "پدر" قدیمیتر است. چون ازدواج هنوز پا نگرفته بود، مشخص نبود که کدامیک پدر است. در طول هزاران سال، زنان و مردان آزاد بودند، بنابراین تمام مردانی که سنشان اقتضا میکرد که پدر باشند، "دایی" خوانده میشدند، یکی از آن داییها باید پدر میبود، ولی راهی برای دانستن آن وجود نداشت.»[54]
البته اُشو سندی برای این ادعای خود معرفی نمیکند.
اُشو معتقد است که باید به گذشته بازگشت و زندگی قبیلهای و بدون مرز زن و شوهری را دارا بود. آنچه از سخنان اُشو به دست میآید این است که باید همانند حیوانات، که هماکنون نیز در مجموعههای چند نفری در یک مکان خاص زندگی میکنند، و هیچیک به دیگری تعلق ندارد، زندگی کرد و مرزی میان پدر و مادر بودن مطرح نباشد.
ویل دورانت با اینکه انسان را تکامل یافته حیوانات میداند نظری بر خلاف اُشو دارد وی مىنویسد: «ازدواج از اختراعات نیاکان حیوانى ما بوده است. در بعضى از پرندگان چنین به نظر مىرسد که حقیقتاً هر پرنده فقط به همسر خود اکتفا مىکند. در گوریلها و اورانگوتانها رابطه میان نر و ماده تا پایان دوره پرورش نوزاد ادامه دارد و این ارتباط از بسیارى از نظرها شبیه به روابط زن و مرد است و هرگاه ماده بخواهد با نر دیگرى نزدیکى کند به سختى مورد تنبیه نر خود قرار مىگیرد. دوکرسپینى در خصوص اورانگوتانهاى برنئو مىگوید که: "آنها در خانوادههایى بهسر مىبرند که از نر و ماده و کودکان آنها تشکیل مىشود" و دکتر ساواژ در مورد گوریلها مىنویسد که: "عادت آنها چنین است که پدر و مادر زیر درختى مىنشینند و به خوردن میوه و پرچانگى مىپردازند و کودکان دور و بر پدر و مادر بر درختها جستن مىکنند."»[55]
علامه شهید آیتالله مطهری در این موضوع فرمودهاند:
هیچ دورهاى بر بشر نگذشته که جنس نر و جنس ماده بهطور کلى بدون هیچگونه قید و شرط و تعهد ـ ولو تعهد طبیعى ـ با هم زیست کرده باشند. چنان دوره فرضى مساوى است با اشتراکیت جنسى که حتى طرفداران اشتراکیت مالى در ادوار اولیه، چنان دورهاى را ادعا نمىکنند.[56] اینکه نه مرد به زن معین اختصاص داشته باشد و نه زن مخصوص مرد معین باشد. همان است که از آن به «کمونیسم جنسى» تعبیر مىشود. کمونیسم جنسى مساوى است با نفى زندگى خانوادگى. تاریخ و حتى فرضیات مربوط به ماقبل تاریخ، دورهاى را نشان نمىدهد که در آن دوره بشر بهکلى فاقد زندگى خانوادگى بوده و کمونیسم جنسى بر آن حاکم بوده است. آنچه را به این نام خواندهاند و مدعى هستند که در میان بعضى از مردمان وحشى وجود داشته، حالت متوسطى بوده میان زندگى اختصاصى خانوادگى و کمونیسم جنسى.
ویل دورانت در جلد اول تاریخ تمدن صفحه60 مىگوید: «در بعضى نقاط ازدواج به صورت دسته جمعى صورت مىپذیرفته به این معنى که گروهى از مردان یک طایفه گروهى از زنان طایفه دیگر را به زنى مىگرفتهاند. در تبت مثلاً عادت بر آن بوده است که چند برادر چند خواهر را به تعداد خود به همسرى اختیار مىکردهاند بهطوری که هچ معلوم نبود کدام خواهر زن کدام برادر است و یک نوع کمونیسم در زناشویى وجود داشته و هر مرد با هر زن که مىخواسته همخوابه مىشده است. سزار به عادت مشابهى در میان مردم قدیم انگلستان اشاره کرده است. از بقایاى این حوادث عادت همسرى با زن برادر پس از مرگ برادر را باید شمرد که در میان قوم یهود و اقوام دیگر قدیم شایع بوده است.»
نظریه افلاطون
آنچنانکه از کتاب جمهوریت افلاطون برمىآید و عموم مورخین آنرا تأیید مىکنند، افلاطون در نظریه «حاکمان فیلسوف و فیلسوفان حاکم» خود براى این طبقه اشتراک خانوادگى را پیشنهاد مىکند، و چنانکه مىدانیم برخى از رهبران کمونیسم در قرن 19 نیز اینچنین پیشنهادى نمودند ولى بنا به نقل کتاب فروید در سال 1938 از طرف برخى از کشورهاى نیرومند کمونیستى قانون تک همسرى یگانه قانون رسمى شناخته شد.[57]
اُشو و ازدواج
ازدواج از امور مقدس در هر آیین بهشمار میرود، و هدف ازدواج تشکیل خانواده و بقای نسل انسانیت است، و یکی از اهداف که در سیر ازدواج دیده میشود انجام اعمال زناشویی و ارضای شهوت جنسی طرفین میباشد که در سایه یک ازدواج رسمی به این مهم نیز دست پیدا میکنند.
اُشو؛ ازدواج را اسارت زن معرفی میکند، آنهم اسارتی بهطول تاریخ و خود را مبارز با مردان متعصت تاریخ معرفی میکند، و میگوید که میخواهد زنان را از اسارت مردان نجات دهد. البته منظور اُشو از اسارت این نیست که مردان به زنان ظلم میکنند، بلکه منظورش این است که با انجام ازدواج مردان زنان را مجبور میکنند که فقط با یک مرد عمل زناشویی انجام دهند، و این یعنی اسارت زن در دست مرد.
میگوید: «ازدواج مصنوعی است و ساخته انسان. تعهد و ازدواج با یکدیگر انس گرفتهاند و این در حالی است که حتی افرادی را که حاضر نیستند در یک جامعه تن به ازدواج بدهند، انسانهای بیتعهد قلمداد میکنند.»[58] «ازدواج، ریشه همه مشکلات است.»[59]
و میگوید: «تعهد را نمیتوان تحمیل کرد؛ این یکی از مشکلات ریشهای در روابط انسانها است. مردها بیشتر نیاز به آزادی دارند و زنها بیشتر به عشق نیاز دارند، تا آزادی. این مشکلات در روابط تمامی زوجها در سراسر دنیا وجود دارد.»[60]
برای اُشو عشق مهمترین مسأله است و باید همهچیز برای عشق فدا شود. او میگوید ازدواج عشق را از بین میبرد!!!
«ازدواج وسیلهای است برای فرار از ترس تغییرات. ازدواج وسیلهای است تا پیوند را تثبیت کنی، اما عشق چنان پدیدهای است که به محض تلاش برای تثبیت آن، خواهد مرد. ایستایی در عشق همان و نابودی عشق همان.»[61]
همچنین میگوید: «من سراپا طرفدار عشقم، چون عشق شکست میخورد. من از ازدواج دل خوشی ندارم، چون ازدواج موفق میشود و به تو ثبات و آرامشی دائمی میبخشد و خطر همینجاست، تو به یک اسباببازی راضی میشوی.»[62]
در واقع اُشو طرفدار یک نوع زندگی آزاد و بدون تعهد است و این را دلیل شهامت میداند. او میگوید: «رابطه داشتن و در عین حال مستقل بودن این همان شهامت است.»[63]
اُشو میگوید اگر ازدواجی نباشد دیگر مشکل و درگیری نیز نخواهد بود. و اینگونه مثال میزند که: «آیا شما یک شتر زن ذلیل دیدهاید.»
او معتقد است که در باب مسائل زناشویی همهی انسانها باید مانند حیوانات زندگی کنند و محدودیتی در باب روابط جنسی نداشته باشند.
در حالی که این آزادی مطلقی که اُشو از آن صحبت میکند، حتی در میان حیوانات هم وجود ندارد و با این حرف اُشو میخواهد انسانها را به مقامی پستتر ازحیوانات بکشاند.
کسانی که در پونا و اُشو پارکهایی که سانیاسینها (طرفداران اُشو) تشکیل میدهند، وارد میشوند، اعتقادی به ازدواج نداشته و با هم روابط جنسی آزاد دارند. یکی از خصوصیات شهرک «راجنیش پورام» آمریکا نیز همین بود.
این درحالی است که میبینیم منشی خصوصی اُشو (شیلا) که سالها در کنار اُشو بوده قبل از اخراج اُشو از آمریکا با یکی از طرف داران سوئیسی اُشو ازدواج کرده و برای از دست ندادن همسر خود و داشتن زندگی آرام، به آلمان غربی فرار میکند.
وی ازدواج را در بین پیروان خود شدیداً ممنوع کرده بود و آن را اسارت کامل و مخالف آزادی میدانست و خانواده را یک نهاد فاسد قلمداد میکرد و از مریدان خود میخواست که آنها با یکدیگر رابطه جنسی آزاد داشته باشند و تأکید میکرد که فرزندانی که از این روابط به دنیا میآیند نباید پدر مشخصی داشته باشند.
آنچه اُشو از آن دفاع مىکند همان چیزى است که تحت نام «کمون» توسط کمونیستها تبلیغ مىشد و آنچه که در نظام کمونیستى به شکست انجامید (مانند کلنی فریدس هوف) توسط اُشو تبلیغ مىگردد.
وی گفته است: «از نظر من، لازم نیست شخصى به شخص دیگر وفا دار بماند. نمىگویم اگر زنى را دوست دارى، با او زندگى نکن؛ با او باش؛ اما نسبت به عشق، صادق و وفادار بمان؛ نه نسبت به شخص ... وقتى عشق ناپدید مىشود، وقتى شادى از میان مىرود، آن وقت، به حرکت ادامه دهید... از همان لحظهاى که احساس مىکنید دیگر از چیزى خوشتان نمىآید و آنچیز، گیرایى و جاذبهاش را از دست داده است و شما را خوشحال نمىکند، از آن دست بردارید؛ فقط بگویید: متاسفم.»[64]
«عاشق باش اما نباید فکر کنی بلافاصله زنی در اختیار تو خواهد بود چنین انتظاری نباید داشت. زن را فقط به مرتبه همسر بودن تنزل نده، تنها آنگاه در خطر زندگی خواهی کرد. مرد را هم فقط به شوهر تنزل نده چون شوهر مفهوم زیبایی نیست. اجازه دهید مردتان مرد و زنتان زن باقی بماند و فردایتان را قابل پیشبینی نکنید.»[65]
اُشو، فرزندان و تربیت
وقتی ازدواج و تعهدی نباشد، خانوادهای نیست، و هنگامی که خانواده نباشد، فرزندانی در کار نخواهند بود. با این فرض نسل بشر منقرض خواهد شد. از اینرو اُشو آرمانشهری را برای خود به تصویر میکشد که در آن مشکل زاد و ولد با روش " مهندسی ژنتیک" حل میشود و تولد فرزند نه در رحم مادر بلکه مثل رشد گیاهی در آزمایشگاهها انجام خواهد شد.
«در کمون پیشنهادى من، از ازدواج، خبرى نیست.»[66] «در خانواده جهانى، براى بچهدار شدن، به جاى ازدواج رسمى، تلقیح مصنوعى جایگزین مىشود و اصولاً بچهها به کمون (خانواده همگانى) تعلق دارند؛ نه به پدر و مادرها. آنها اگر عاشق فرزندان خود هستند، فقط حق دارند آخر هفته را با فرزندان خود بگذرانند.»[67] «تلقیح مصنوعى، تنها شیوه علمى براى داشتن بهترین اولاد است. ما باید این اندیشه کهنه را از سرمان بیرون کنیم که مىگوید: من پدر هستم. ما باید این اندیشه را خلق کنیم که من، بهترین فرزند را انتخاب کردهام ... به این طریق، باید ارزشها را دگرگون کرد ... تو دیگر نباید نگران باشى که چه کسى اسپرم و چه کسى زهدان خود را براى پرورش جنین در اختیار قرار مىدهد.»[68] «به این ترتیب، چون کودک از طریق آمیزش جنسى بهعمل نمىآید، آمیزش جنسى به صورت کامجویى و لذتى محض، در مىآید و دیگر هیچ مسئولیت یا خطرى با آن همراه نیست.»[69]
اُشو نه تنها تفکر جدیدی ندارد بلکه همان افکار غربی را در غالب کلمات نو ارائه میدهد. این نظریه ابتدا توسط فمینیستها و همجنسبازان زن در آمریکا مطرح گردید و سپس در ایده کلونینگ در جهت ایجاد سربازان شکستناپذیر و سوپرمن ارائه شده است.
اُشو مخالفت تربیت فرزند در خانواده است و کودکان را متعلق به کمون میداند و اعتقاد دارد که کودکان باید از پدر و مادر مستقل باشند. وی میگوید: «بچهها باید به کمون تعلق داشته باشند، نه به پدرها و مادرها. والدین به اندازهی کافی ضرر زدهاند. کودکان باید نه در کنار والدین، که در شبانهروزیهای کمون زندگی کنند تا پدر و مادرها نتوانند ذهن آنها را مسموم کنند. کمون باید مراقب باشد که هیچ نوع جهان بینی فکری یا سیاسی، ملیت، نژاد یا طبقه اجتماعی خاصی برکمون حاکم نگردد.»
اُشو معصومیت کودک را ناشی از جهل او میداند و جهل را امتیازی برای کودک. اُشو در فرق جهل و معصومیت میگوید: «معصومیت همان جهل است با این تفاوت که در معصومیت اشتیاقی به دانستن ندارد و از این وضع راضی و قانع است.»
اُشو فطرت بشری و مهر مادری را از یاد برده و کودکان و انسانها را مانند گیاهانی فرض کرده که باید در باغ پرورش یابند.
بزرگترین نیاز یک انسان نیازهای عاطفی است. اینکه مهر بورزد و به او مهر بورزند. حتی حیوانات از فرزندان خود حمایت میکنند و آنها را رها نمیسازند. امروز یکی از بزرگترین مشکلات جوامع ـ به خصوص در دنیای غرب ـ مشکلات روحی و روانی است که سبب بروز جنایتهای هولناکی به صورت فردی یا جمعی میگردد که اکثر آنها ریشه در نبود عواطف خانوادگی دارد. این مطلب توسط اندیشمندان غرب و شرق مورد بررسی قرار گرفته و کتب متعددی دربارهی آن نگاشته شده است.
سیاست مشترک غرق جوانان در فساد اخلاقى
مطلب را با فرمایش حضرت امام خامنهای مدظلهالعالی در همین خصوص بدون هیچ توضیحی به پایان میبریم.
«امروز سیاست مشترکى در همهى دنیا، به وسیلهى مراکز معیّنى دنبال مىشود. این سیاست عبارت است از اینکه جوانان را تا خرخره در شهوات و غرایز جنسى و فساد اخلاقى غرق کنند. این یک سیاست رایج در دنیاست و شامل شرق و غرب مىشود؛ هر منطقهاى آن را با هدفى خاص دنبال مىکند. مراکزى که این سیاستها را طرّاحى مىکنند، وسایل و ابزار آنرا هم بهطور فراوان فراهم مىکنند. این مراکز بهطور عمده شامل مراکز اقتصادى صهیونیستى و قدرتطلبان بینالمللى است که چشم به سرچشمههاى ثروت در کشورهایى دوختهاند که غالباً عقبافتاده و فقیر و ضعیفند و منابع ثروت بسیارى دارند. براى به چنگ آوردن این منابع ثروت، مهمترین مانع، ارادهى ملتهایى است که این منابع متعلّق به آنهاست. براى فلج کردن ملتها، بهترین راه، فلج کردن جوانان است؛ چون جوانان نیروى فعّالِ هر کشورند. براى فلج کردن جوانان بهترین راه آلوده و زمینگیر کردن آنها به وسیلهى سکس، فحشا، مستى و مواد مخدّر است.»[70]
برای مطالعه قسمت اول این مقاله با عنوان: عرفان هوس اینجا کلیک کنید
[1]. سوره مریم آیه 59
[2]. منلا یحضرهالفقیه ج1 ص49
[3]. تاریخ انبیا، رسولی محلاتی ص95 ـ مجمعالبیان ج4 ص441
[4]. و لوط را فرستادیم هنگامى که به قوم خود گفت: «شما عمل بسیار زشتى انجام مىدهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است! * آیا شما به سراغ مردان مىروید و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مىکنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مىدهید؟! «اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: «اگر راست مىگویى عذاب الهى را براى ما بیاور!» سوره عنکبوت آیات 28 و 29
[5]. سوره یوسف علیهالسلام
[6]. تاریخ انبیاء ص583
[7]. در آیات 175 و 176 سوره اعراف به این فرد اشاره شده است.
[8]. منهجالصادقین ج4 ص142
[9]. تفسیر نمونه ج7 ص157
[10]. سوره انفال آیه 35
[11]. نهجالفصاحة ص64
[12]. مجموعه آثار شهید مطهرى ج3 ص404
[13]. در تمام کتبی که به بررسی بهائیت پرداختهاند این موضوع آمده است.
[14]. تفسیر نمونه، ج16 ص418
[15]. مجموعهی آثار استاد شهید مطهرى ج21 ص263
[16]. مجموعهی آثار استاد شهید مطهرى، ج19، ص636
[17]. همان ص167
[18]. مجموعهی آثار استاد شهید مطهرى، ج19، خلاصهای از صفحات 437 تا 439
[19]. مجموعهی آثار استاد شهید مطهرى، ج19، ص 636
[20]. وسائل الشیعة ج2 ص179
[21]. اصول کافی ج2 ص79
[22]. مجموعهی ورام ص205 ـ قبقب: شکم ذبذب: فرج لقلق: زبان
[23]. بخشی از مقدمه قسمت اول این مقاله
[24]. الماسهای اُشو ـ 258
[25]. اُشو ـ شهامت، ص 26 و 27
[26]. اُشو ـ از سکس تا آگاهی ص22
[27]. در قسمت اول این مقاله در خصوص این مکتب توضیح داده شد.
[28]. ساراها 3، ص 64
[29]. جنبههای زنانه در آیین تانترا / پژوهشنامهی ادیان سال5، شماره9، بهار و تابستان 1390
[30]. مراقبه، هنر وجد و سرور، ص79
[31]. تانترا تعلیمات کندالینی یوگا ج2 صفحات 229 تا 336
[32]. اُشو ـ از سکس تا آگاهی ص22
[33]. خدای اُشو، چیزی جز یک هوسرانی نیست. به مطلب خدای اُشو در قسمت اول همین مقاله مراجعه کنید.
[34]. بررسی افکار اُشو ـ نوشته محمد حسین کیانی؛ خلاصهای از صفحات 49 تا 51
[35]. الماسهای اُشو، ص240
[36]. این اعتقاد تا حد زیادی به آیین زرتشت نزدیک است.
[37]. مراقبه، هنر وجد و سرور، ص54
[38]. آفتاب در سایه، ص 188
[39]. ساراها 3، ص 91
[40]. یک فنجان چاى، ص 145
[41]. داریوش شایگان، ادیان و مکاتب فلسفى هند، ج2، ص 716 تا 719
[42]. الماسهاى اُشو، ص 240
[43]. اُشوـ آواز سکوت، ص 285 ؛ شهامت، ص 179
[44]. اُشو ـ آفتاب در سایه، ص 188
[45]. اُشوـ راز، ص 203
[46]. اُشوـ از سکس تا آگاهی93
[47]. اُشوـ آواز سکوت، ص 93
[48]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج19، خلاصهای از صفحات 434 تا 437
[49]. مجموعه آثار، ج19، ص660
[50]. غررالحکم/6966
[51]. اُشو ـ شهامت، ص134
[52]. همان ص 100
[53]. اُشو ـ آفتاب در سایه، ص140
[54]. انتقال چراغ، فصل سیزده، اول ژوئن 1986
[55]. تاریخ تمدن، ج1 ص57 ـ به نقل از مجموعهی آثار استاد شهید مطهرى، ج19، ص165
[56]. مجموعهی آثار استاد شهید مطهرى، ج19، ص165
[57]. مجموعهی آثار استاد شهید مطهرى، ج19، خلاصهای از ص301 تا 303
[58]. اُشو ـ راز ج1 ص78
[59]. اُشو ـ شهامت، ص20
[60]. اُشو، در هوای اشراق، ص 364
[61]. اُشو ـ پیوند، ص72
[62]. الماسهای اُشو ـ ص230
[63]. اُشو ـ آفتاب در سایه، ص140
[64]. ساراها 4، ص 107
[65]. اُشو ـ شهامت ص141
[66]. اُشو ـ شهامت، ص97
[67]. اُشو ـ آینده، ص 99
[68]. اُشو ـ آینده طلایى، ص 88
[69]. همان ص87
[70]. فرمایشات معظمله در دیدار جوانان سیستان و بلوچستان 6/12/1381
برای مطالعه قسمت اول این مقاله با عنوان: عرفان هوس اینجا کلیک کنید