خادم الموالی عباس داودی داوودی


برای دیدن قسمت اول متن و فایلهای متنی، تصویری و صوتی کلیک کنید


عمل به دانسته‌ها

قسمت دوم

2ـ نتیجه عمل به دانسته‌ها

در انتهای آیه 282 سوره بقره خداوند تبارک و تعالی فرموده است:

«اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله ـ تقواى الهى پیشه کنید و خداوند شما را مىآموزاند».(بقره/282)

«عمل به آن‌چه مىدانیم»، یک تأثیر بسیار مهم و شگفتانگیز به دنبال دارد و آن «روشن شدن مجهولات و مشتبهات» ما است.

حضرت امام خمینی رحمت الله‌علیه در این باره فرموده‌اند:

«این‌که جناب ربوبى جلّ جلاله در کریمه مبارکه: "اتَّقُوا اللَّه وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّه" تعلیم الهى را مربوط به تقوا فرموده براى همین است که تقوا صفاى نفس دهد و آن را به مقام غیب مقدس مرتبط کند، پس تعلیم الهى و القاى رحمانى واقع گردد».[22]

همان‌گونه که مطالعه، مباحثه و حضور در مجلس درس، از راههاى تحصیل علم محسوب مىشوند، یکى از راههاى کسب و افزایش علم، «عمل به معلومات» است. در آیات و روایات، به صراحت و با زبانهاى مختلف، بر این واقعیّت تأکید شده است که: عمل، نور دانشى جدید فرا راه انسان مىتاباند و مسیر حرکت او را روشن مىکند.

در قرآن کریم آمده است:

«یا أیُّهَا الَّذین آمنَوا، إن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً ـ اى مؤمنان! اگر تقواى الهى پیشه کنید، خداوند براى شما فرقان (قدرت تشخیص حق از باطل) قرار مىدهد».(انفال/29)

«وَ الّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ـ کسانى که در راه ما مجاهدت و کوشش نمایند، محقّقاً به راههای‌مان هدایت‌شان مىکنیم».(عنکبوت/69)

«وَ إن تُطیعوهُ تَهتَدوا ـ اگر خدا را اطاعت کنید، هدایت خواهید یافت». (نور/54)[23]

روایات نورانى پیشوایان معصوم علیهم‌السلام نیز این حقیقت درخشان را چنین بیان داشته است:

رسول خدا صلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم فرمود:

«مَن عَمِلَ بِما یَعلَمُ وَرَّثَهُ (عَلَّمَه) اللهُ عِلمَ ما لَم یَعلَم ـ هر کس به آنچه مىداند عمل کند، خداوند، آنچه را ندانسته به او مىآموزد». [24]

امام صادق علیه‌السلام فرمود:

«مَن عَمِلَ بِما عَلِمَ کُفِى ما لَم یَعلَمُ ـ هر کس به آن‌چه مىداند عمل کند، از آن‌چه نمىداند کفایت شود». [25]

همچنین فرمود:

«العِلمُ مَقرونٌ إلَى العَمَلِ، فَمَن عَلِمَ عَمِلَ، وَ مَن عَمِلَ عَلِمَ ـ علم و عمل به هم بسته شدهاند؛ هر کس بداند، عمل کند و هر کس عمل کند، بداند».[26]

رسول الله صلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم فرمود:

«ما أَخلَصَ عَبدٌللهِ عزَّوَجَلَّ أَربَعینَ صَباحاً إلّا جرت یَنابیعُ الحِکمةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ ـ هیچ بندهاى براى خدا چهل روز خالص نگردد، مگر آن‌که چشمههاى حکمت از قلبش بر زبانش جارى شود».[27]

امام صادق علیه‌السلام فرمود:

«العَمَلُ وِعاهُ الفَهمِ ـ عمل، ظرف (و زمینهساز) فهم است».[28]

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود:

«مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا وَ لَمْ یَجْزَعْ مِنْ ذُلِّهَا وَ لَمْ یُنَافِسْ فِی عِزِّهَا هَدَاهُ اللَّهُ بِغَیْرِ هِدَایَةٍ مِنْ مَخْلُوقٍ وَ عَلَّمَهُ بِغَیْرِ تَعْلِیمٍ وَ أَثْبَتَ الحِکْمَةَ فِی صَدْرِهِ وَ أَجْرَاهَا عَلَى لِسَانِه ـ هر که دل از دنیا برگیرد، و از ذلتش نترسد، و به عزتش دل نبندد خداوند بدون واسطه مخلوقى هدایتش فرماید؛ درس ناخوانده عالمش سازد، حکمت را (چون چشمه) در سینهاش جاى دهد و (سیل آسا) بر زبانش جارى کند».[29]

حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی هم فرموده‌اند:

تقوا (همان عمل به دانسته‌ها) مرکبى است که مىتواند ما را به آن منازل عالى برساند: «و اتّقوا الله لعلّکم تفلحون»؛ «فاتّقوا اللَّهَ لعلّکم ترحمون»؛ «و اتّقوا الله و یعلّمکم الله». علم و هدایت و رحمت الهى بر اثر تقوا از سوى خداوند به انسان عطا مىشود.[30]

عارف ربانى، حضرت آیت‌الله بهجت در دستورالعملهاى خود به طالبان حقیقت بر این قانون الهى بسیار تأکید مىورزید، به عنوان نمونه فرموده است:

«آیا مىدانید که هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم مىفرماید؟ آن چیزهایى را که مىداند اگر عمل کند، آن چیزهایى را که نمىداند مىفهمد ... وقتى به آنها عمل کردى، روشن مىشود. به همان دلیلى که اینها را براى شما روشن کرد، آنهاى دیگر را هم روشن مىکند».[31]

«استاد، علم است و معلّم، واسطه است. عمل به معلومات بنمایید و معلومات را زیر پا نگذارید، کافى است».[32]

«آن‌چه مىدانید عمل کنید، و در آن‌چه نمىدانید احتیاط کنید تا روشن شود، و اگر روشن نشد، بدانید که بعضى معلومات را زیر پا گذاشتهاید. طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است. قطعاً مواعظى را که شنیدهاید و مىدانید، عمل نکردید وگرنه روشن بودید».[33]

«اگر دید باز هم توقف دارد، بداند ـ به طور یقین ـ بعضى از معلومات را زیر پا گذاشته است. کفشش ریگ دارد؛ خوب دقت نکرده که این ریگ را خارج کند».[34]

براى درک بهتر از این واقعیت شگرف، رانندهاى را در نظر بگیریم که قصد دارد در تاریکى شب به مسافرت رود. لامپهاى اتومبیل، تنها مسافت بیست مترى پیش روى او را روشن کرده و راننده فراتر از این مسافت، دید ندارد. اگر این شخص، به بهانه این که تمام مسیر جاده در معرض دید او نیست از حرکت باز ایستد، آیا در نظر خردمندان محکوم نمىشود؟

روش عاقلانه این است که با استفاده از همین روشنایى حرکت کند و پیش رود. اگر این مسیر روشن را طى کند، بیست مترِ بعدى براى او معلوم مىشود. از اوّل نمىتوان انتظار داشت کل مسیر، روشن و تابناک باشد و حرکت را نمىتوان متوقف بر چنین انتظارى نمود. حرکت را باید با مقدار مسلّم آغاز کرد.

کسى که آدرس منطقهاى دور دست را مىپرسد، نباید توقّع داشته باشد تا پایان راه را قدم به قدم براى او ترسیم کنند. جاده اوّلیه را نشانش مىدهند و به او مىگویند: «پیش رو، به دو راهى که رسیدى، آن جا بپرس یا تابلوهاى نصب شده بر سر دو راهى، مسیر حرکت آینده تو را روشن مىکند». در هر صورت، این مرحله نخست را باید طى کنى تا مرحله دوم را بیابى، و مرحله دوم را باید طى کنى تا توان درک مرحله بعد را داشته باشى.

بله؛ اگر از ابتدا براى تو معلوم نیست که این جاده تو را به هدف مىرساند یا نه، نباید در آن پا بگذارى؛ ولى اگر اطمینان دارى از همین جاده، باید رفت، و نمىدانى پس از رسیدن به دو راهى چه باید کرد، این مقدار معلوم را طى کن، به دو راهى که رسیدى، براى تو معلوم خواهد شد.

گاهى انسان با دست یافتن بر کتابى یا آشنایى با شخصى یا شنیدن مطلبى، از خطر بزرگى رهایى مىیابد و سرنوشت آیندهاش بیمه مىشود. برخی این حادثه را یک اتّفاق مىبینند؛ در حالى که این مقدّرات، به اعمال اختیارى ما گره خورده و برخاسته از عمل ما است. حوادث ریز و درشت جهان هستى، از دست کارگردان حکیم خارج نمىشود. این رخدادهاى به ظاهر تصادفى، در پشت پرده هستى به تناسب عمل ما تهیه و تولید شده و تنها با تغییر روّیه ما، تغییر مىکند.

«إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ـ خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمىدهد مگر آن‌که آنان آن‌چه را در خودشان است تغییر دهند».(رعد/11)

به عبارت دیگر خداوند برای افزایش علم ما که نتیجه عمل به دانسته‌ها است از روش‌های مستقیم و غیر مستقیم استفاده می‌فرماید.

«وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ ـ و هر کس تقواى الهى پیشه کند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مىکند و او را از جایى که گمان ندارد روزى مىدهد».(طلاق/2و3)

1/2ـ تقوا و حکمت عملى

استاد شهید حضرت آیت الله مطهری رضوان الله تعالی علیه فرموده‌اند:

آن حکمتى که به اصطلاح مولود تقواست و آن روشنى و فرقانى که در اثر تقوا پیدا مىشود حکمت عملى است نه حکمت نظرى.

حکما اصطلاحى دارند که عقل را تقسیم مىکنند به دو قسم: عقل نظرى و عقل عملى. البته مقصود این نیست که در هر کسى دو قوّه عاقله هست، بلکه مقصود این است که قوّه عاقله انسان دو نوع محصول فکر و اندیشه دارد که از اساس با هم اختلاف دارند: افکار و اندیشههاى نظرى، و افکار و اندیشههاى عملى.

همین قدر به اجمال عرض مىکنم که عقل نظرى همان است که مبناى علوم طبیعى و ریاضى و فلسفه الهى است. این علوم، همه در این جهت شرکت دارند که کار عقل در آن علوم قضاوت درباره واقعیت‌هاست که فلان شىء اینطور است و یا آنطور؟ فلان اثر و فلان خاصیت را دارد یا ندارد؟ آیا فلان معنا حقیقت دارد یا ندارد؟

و اما عقل عملى آن است که مبناى علوم زندگى است، مبناى اصول اخلاقى است، و به قول قدما مبناى علم اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مُدُن است. در عقل عملى، مورد قضاوت واقعیتى از واقعیت‌ها نیست که آیا اینچنین است یا آنچنان؟ مورد قضاوت، وظیفه و تکلیف است: آیا «باید» این کار را بکنم یا آن کار را؟ اینطور عمل کنم یا آنطور؟ عقل عملى همان است که مفهوم خوبى و بدى و حسن و قبح و باید و نباید و امر و نهى و امثال این‌ها را خلق مىکند. راهى که انسان در زندگى انتخاب مىکند مربوط به طرز کار کردن و طرز قضاوت عقلى عملى اوست و مستقیماً ربطى به طرز کار و طرز قضاوت عقل نظرى وى ندارد.

این‌که در آثار دینى وارد شده که تقوا عقل را روشن مىکند و دریچه حکمت را به روى انسان مىگشاید ـ همچنان که لحن خود آن‌ها دلالت دارد ـ همه مربوط به عقل عملى است، یعنى در اثر تقوا انسان بهتر درد خود و دواى خود و راهى که باید در زندگى پیش بگیرد مىشناسد؛ ربطى به عقل نظرى ندارد، یعنى مقصود این نیست که تقوا در عقل نظرى تأثیرى دارد و آدمى اگر تقوا داشته باشد بهتر دروس ریاضى و یا طبیعى را مىفهمد و مشکلات آن علوم را حل مىکند. حتى در فلسفه الهى نیز تا آن‌جا که جنبه فلسفه دارد و سر و کارش با منطق و استدلال است و [انسان] مىخواهد با پاى استدلال گام بردارد و مقدمات در فکر خود ترتیب مىدهد تا به نتیجه برسد همینطور است. در نوعى دیگر از معارف ربوبى، تقوا و پاکى و مجاهدت تأثیر دارد ولى آن‌جا دیگر پاى عقل نظرى و فلسفه و استدلال و منطق و ترتیب مقدمات و سلوک فکرى از نتیجه به مقدمه و از مقدمه به نتیجه در میان نیست.

مقصود این است: این حقیقت که بیان شده که تقوا موجب ازدیاد حکمت و ازدیاد بصیرت و روشن‌بینى مىشود ناظر به مسائل نظرى و عقل نظرى نیست، و شاید علت این‌که در نظر بعضىها قبول این مطلب اینقدر مشکل آمده همین است که این مطلب را به حدود عقل نظرى توسعه دادهاند.

و اما نسبت به عقل عملى البته مطلب همینطور است و مىتوان گفت قبل از هر استدلال و تقریبى، تجربه گواه این مطلب است. واقعاً تقوا و پاکى و رام کردن نفس امّاره در روشن بینى و اعانت به عقل تأثیر دارد ولى البته نه به این معنى که عقل فى‌المثل به منزله چراغ است و تقوا به منزله روغن آن چراغ، و یا این‌که دستگاه عقل به منزله یک کارخانه مولّد روشنایى است که فعلًا فلان مقدار کیلو وات برق مىدهد و تقوا که آمد فلان مقدار کیلو وات دیگر بر برق این کارخانه مىافزاید. نه، این طورها نیست، طور دیگر است. براى توضیح مقدمهاى عرض مىکنم:

2/2ـ دشمن دشمنان عقل

از کلمات على علیه‌السلام است: «اصْدِقاؤُکَ ثَلاثَةٌ وَ اعْداؤُکَ ثَلاثَةٌ»[35] یعنى تو سه نوع دوست و سه نوع دشمن دارى. «فَاصْدِقاؤُکَ: صَدیقُکَ وَ صَدیقُ صَدیقِکَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّکَ» یعنى دوستان تو یکى آن کس است که مستقیماً دوست خود توست، دومى دوستِ دوست توست، سومى دشمنِ دشمن توست. «وَ اعْداؤُکَ: عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّ صَدیقِکَ وَ صَدیقُ عَدُوِّکَ» دشمنان تو عبارت است از آن که مستقیماً با خود تو دشمن است، و آن کس که دشمن دوست توست، و آن کس که دوست دشمن توست.

مقصودم از نقل این کلام این بود که یکى از انواع دوستان، دشمنِ دشمن است.

علت این‌که دشمنِ دشمن به منزله‌ی دوست خوانده شده این است که دشمن را ضعیف مىکند و دست وى را مىبندد و از این راه به انسان کمک مىکند. این خود یک حساب و قاعدهاى است که دشمنِ دشمن مانند دوست است، آدمى را تقویت مىکند.

این قاعده که در افراد جارى است، در حالات و قواى معنوى انسان هم جارى است. قواى معنوى انسان در یکدیگر تأثیر مىکنند، و احیاناً تأثیر مخالف مىنمایند و اثر یکدیگر را خنثى مىکنند. این مطلب جاى انکار نیست. در قدیم و جدید به تضادى که کم و بیش بین قواى مختلفه وجود انسان هست توجه شده، و این خود داستان مفصلى دارد.

3/2ـ راز تأثیر تقوا در روشن بینى

یکى از حالات و قوایى که در عقل انسان یعنى در عقل عملى انسان، یعنى در طرز تفکر عملى انسان که مفهوم خوب و بد و خیر و شرّ و درست و نادرست و لازم و غیر لازم و وظیفه و تکلیف و این‌که الآن چه مىبایست بکنم و چه نمىبایست بکنم و این‌گونه معانى و مفاهیم را بسازد تأثیر دارد، طغیان هوا و هوسها و مطامع و احساسات لجاجآمیز و تعصبآمیز و امثال این‌هاست، زیرا منطقه و حوزه عقل عملى انسان به دلیل این‌که مربوط به عمل انسان است همان حوزه و منطقه احساسات و تمایلات و شهوات است. این امور اگر از حد اعتدال خارج شوند و انسان محکوم این‌ها باشد نه حاکم بر این‌ها، در برابر فرمان عقل فرمان مىدهند، در برابر نداى عقل و وجدان فریاد و غوغا مىکنند، براى نداى عقل حکم پارازیت را پیدا مىکنند، دیگر آدمى نداى عقل خویش را نمىشنود، در برابر چراغ عقل گرد و غبار و دود و مه ایجاد مىکنند، دیگر چراغ عقل نمىتواند پرتوافکنى کند.

به عنوان مثال ما که در این فضا الآن نشستهایم و مىگوییم و مىشنویم و مىبینیم، به حکم این است که یک نفر سخن مىگوید و دیگران سکوت کردهاند، چراغ‌ها نور مىدهند و فضا هم صاف و شفاف است. ولى اگر در همین فضا با این یک نفر سایرین هم هرکس براى خودش حرفى بزند و با صداى بلند آوازى بخواند بدیهى است که حتى خود گوینده هم نداى خود را نخواهد شنید، و اگر این فضا پر از دود و غبار باشد کسى کسى را نخواهد دید.

براى مثال جوان محصلى را در نظر مىگیریم. این جوان از مدرسه برگشته فکر مىکند لازم است درس‌هایش را حاضر کند، براى این کار چندین ساعت بنشیند و بخواند و بنویسد و فکر کند، زیرا بدیهى است نتیجه لاقیدى و تنبلى مردود شدن و جاهل ماندن و عقب ماندن و هزارها بدبختى است. این نداى عقل اوست. در مقابل این ندا ممکن است فریادى از شهوت و میل به گردش و چشمچرانى و عیاشى در وجود او باشد که او را آرام نگذارد. بدیهى است که اگر این فریادها زیاد باشد، جوان نداى عقل خود را نشنیده و چراغ فطرت را ندیده مىگیرد و با خود مىگوید فعلاً برویم خوش باشیم تا ببینیم بعدها چه مىشود.

پس این‌گونه هواها و هوس‌ها اگر در وجود انسان باشند تأثیر عقل را ضعیف مىکنند، اثر عقل را خنثى مىکنند، و به تعبیر دیگر این هوا و هوسها با عقل آدمى دشمنى مىورزند.

پس توجه به این مطلب لازم است که حالات و قواى معنوى انسان به حکم تضاد و تزاحمى که میان بعضى با بعضى دیگر است در یکدیگر تأثیر مخالف مىکنند و تقریباً اثر یکدیگر را خنثى مىکنند، و به عبارت دیگر با یکدیگر دشمنى و حسادت مىورزند. از آن جمله است دشمنى هوا و هوس با عقل.

از همین جا معناى تأثیر تقوا در تقویت عقل و ازدیاد بصیرت و روشن بینى روشن مىشود. تقوا نه سوهان است و نه سنباده و نه روغن چراغ. تقوا دشمنِ دشمن عقل است، از نوع سومِ دوستانى است که على علیه‌السلام فرمود: «وَ عَدُوُّ عَدُوِّکَ». ملکه تقوا که آمد، دشمن عقل را که هوا و هوس است رام و مهار مىکند، دیگر نمىگذارد اثر عقل را خنثى کند، گرد و غبار برایش به وجود آورد، پارازیت ایجاد کند.

حقیقت سرایى است آراسته

هوى و هوس گرد برخاسته

نبینى که جایى که برخاست گرد

نبیند نظر گر چه بینا است مرد[36]

پس معلوم شد که تقوا واقعاً تأثیر دارد در طرز تفکر و طرز قضاوت انسان، ولى نوع تأثیرش این است که جلو تأثیر دشمن را مىگیرد و از این راه دست عقل را باز مىکند و به وى آزادى مىدهد: «عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَةٍ»

اگر انسان در هر چیزى شک کند در این مطلب نمىتواند شک کند که خشم و شهوت و طمع و حسد و لجاج و تعصب و خودپسندى و نظایر این امور آدمى را در زندگى کور و کر مىکند. آدمى پیش هوس کور و کر است. آیا مىتوان در این مطلب شک کرد که یکى از حالات عادى و معمولى بشر این است که عیب را در خود نمىبیند و در دیگران مىبیند و حال آن‌که خودش بیشتر به آن عیب مبتلاست؟ آیا علت این نابینایى نسبت به عیب خود جز عُجب و خودپسندى و مغرورى چیز دیگرى هست؟ آیا تردیدى هست که مردمان متقى که مجاهده اخلاقى دارند و بر عجب و طمع و سایر رذائل نفسانى فائق آمدهاند بهتر و روشنتر عیب خود و درد خود را درک مىکنند؟ و آیا براى انسان علم و حکمتى مفیدتر از این‌که خود را و عیب خود را و راه اصلاح خود را بشناسد وجود دارد؟

اگر توفیقى پیدا کنیم که با نیروى تقوا نفس امّاره را رام و مطیع نماییم، آنوقت خواهیم دید چه خوب راه سعادت را درک مىکنیم و چه خوب مىفهمیم و چه روشن مىبینیم و چه خوب عقل ما به ما الهام مىکند. آنوقت مىفهمیم که این مسائل چندان هم پیچیده و محتاج به استدلال نبوده، خیلى واضح و روشن بوده، فقط غوغاها و پارازیت‌ها نمىگذاشتهاند که ما تعلیم عقل خود را بشنویم.[37]

4/2ـ تقابل شیطان و تقوا

حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی فرموده‌اند:

مسئله، مسئلهى تقابل شیطان و تقابل تقوا است. کار شیطان اغوا کردن است؛ اغوا یعنى چه؟ یعنى ایجاد اختلال در دستگاه محاسبهى شما ـ شیطان این است دیگر ـ نقطهى مقابل، کارکرد تقوا است؛ سعى شیطان این است که شما را اغوا کند، یعنى دستگاه عقل را، دستگاه فطرت را، دستگاه سنجش صحیح را که در وجود انسان گذاشته شده است، از کار بیندازد؛ یعنى انسان را دچار خطاى در محاسبه کند.

کار تقوا نقطهى مقابل است: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(انفال/29) تقوا به شما فرقان، یعنى آگاهى براى جدا کردن حق از باطل را مىدهد. در آیهى شریفهى دیگر [مىفرماید]: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»(بقره/282) تقوا موجب این است که خداى متعال دریچههاى دانش را، آگاهى را، دانایى را به روى شما باز کند.[38]

5/2ـ پیوند با معلّم حقیقی

حضرت آیت‌الله‌ جوادی آملی حفظه‌الله فرموده‌اند:

در آیه «و اتَّقوا اللّهَ و یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ» گرچه «یعلّمکم» جواب «إتّقوا» نیست، وگرنه مجزوم میشد؛ امّا سیاق نشان میدهد که تقوا با تعلیم الهی رابطه دارد، بنابراین تعلیم الهی و بصیرت دینی، هر دو نتیجه تقوا و نمودی از شکوفایی فطرت انسانی در پرتو تعلیم دینی است. [39]

قرآن کریم برای استنتاجهای فکری و اجتهادی و نیز دریافتهای حضوری و شهودی راه مناسبی گذارده است: «و اتَّقوا اللهَ و یُعَلِّمُکُمُ الله»؛ «إن تَتَّقوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً». یعنی روح پاک میتواند دانشهای حصولی و نیز بینشهای شهودی مطابق با واقع را به دست آورد. [40]

بهرهگیری عمیق علمی از قرآن کریم و فهمیدن معارف بلند آن، مشروط است به ارتباط و پیوند با معلّم حقیقی قرآن که همانا خداوند رحمان است «الرحمن علم القرآن» علم قرآن همراه با رحمت خدای سبحان است و رحمت خاصّه خداوند شامل حال متّقین میگردد. «و اتقوا الله و یعلمکم الله» قرآن کریم میفرماید شما تقوا را لباس طهارت روح خود کنید که بهترین لباس است: «و لباس التقوی ذلک خیر» و خداوند نیز به شما علم عطا میکند.[41]

3ـ نتیجه عمل نکردن به دانسته‌ها

کسى که به دانسته‌های خود عمل نمىکند، علاوه بر این که از به دست آوردن علم محروم مىشود، با یک خطر سهمگین نیز مواجه است که از دست دادن یافتهها است. همان‌طور که با عمل به یقینیات امور مشتبه، یقینى مىشود؛ با عمل نکردن به یقینىها، امور یقینى مشتبه مىگردد. آن‌کس که به حقیقتى دست یافته است، باید با عمل خود، شکرگزار این نعمت باشد وگرنه آن را از دست خواهد داد. آن کس که عمل نمىکند، در وجود خود، ابهام و ظلمت مىآفریند؛ یعنى پس از این که به صحت، حقانیت یا فایده کارى یقین یافت، دوباره در آن تردید مىکند.

این فرایند را مىتوان این‌گونه بیان کرد:

کسى که مىداند و خلاف دانسته خود عمل مىکند از دلخواه خود پیروى کرده است. او در حقیقت نتوانسته است از هواى نفس خود دست بردارد و «خوب» را بر «خوش» ترجیح دهد. این ضعف و ناتوانى در مخالفت با خواهش نفس، بسیار ناموجّه و در نظر شخص، بىدرنگ محکوم است. انسان، براى نجات از این محکومیت، به توجیه حرکت خود مىپردازد و با فلسفه‌بافى و استدلالتراشى، در حق جلوهدادن تصمیم خود و نجات از عذاب وجدان مىکوشد. همین تلاش نامبارک، آرام آرام چهره حقیقت را غبارآلود کرده و تردید مىآفریند. در این موقعیت، شخص، بافتههاى خود را باور و یافتههاى خود را از دست داده و از مسیر هدایت گمراه شده است.

«وَ لا تَتّبِعِ الهَوى فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ الله ـ از خواسته دل پیروى مکن که تو را از راه خدا گمراه مىکند».(ص/26)

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود:

«من اتبع هواه اعماه و أصمه و أذله و أضله ـ هر کس از دل‌خواه خود متابعت نماید، [این متابعت یا هواى نفس] او را کور و خوار و گمراه مىکند».[42]

«آفة العقل الهوى ـ آفت عقل، هواى نفس است».[43]

پیامبر اکرم صلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم فرمود:

«وَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ع أَنَّ أَهْوَنَ مَا أَنَا صَانِعٌ بِعَبْدٍ غَیْرِ عَامِلٍ بِعِلْمِهِ مِنْ سَبْعِینَ عُقُوبَةً بَاطِنِیَّةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلَاوَةَ ذِکْرِی ـ خداى تعالى به داود علیه‌السلام وحى فرمود که: کمترین عقوبت از هفتاد عقوبت باطنى من نسبت به بنده‌ای که به علمش عمل نمىکند، این است که شیرینى ذکرم را از قلبش خارج مىکنم».[44]

این بزرگ‌ترین مصیبت برای انسان است که از مناجات با خدای خویش لذّت نبرد.

حضرت موسی علیه‌السّلام برای مناجات با خدا می‌رفت، یک بی‌ادبی به او گفت: «از طرف من به خدا بگو: چقدر گناه کنم و تو کیفر نکنی؟!»

حضرت موسی علیه‌السّلام رفت، مناجات کرد و قصد بازگشت داشت که از سوی خدای متعال خطاب شد: «چرا پیام بنده‌ام را نمی‌رسانی؟»

عرض کرد: «خدایا تو می‌دانی او چه گفت».

خداوند فرمود: «به او بگو: بالاترین بلا را بر تو نازل کرده‌ام و تو نمی‌فهمی! بلا و کیفر تو این است که از مناجات با من لذّت نمی‌بری و تو توجّه به این مصیبت نداری».[45]

و نیز از حضرت امام جعفر صادق علیه‌السّلام مروى است که: خداى تعالى مىفرماید: «هر بنده که خواهش نفس خود را بر طاعت من اختیار نمود کمتر چیزى که به او مىکنم او را از لذّت مناجات خود محروم مىسازم».[46]



[22]ـ چهل حدیث (اربعین حدیث) ص372

[23]ـ این آیات نیز به این مضمون اشاره دارد:

وَ مَن یُؤمن بِاللهِ یَهدِ قَلبَه ـ تغابن/6

ذلِکَ الکِتابُ لاریبَ فیه هُدى للمتقین ـ بقره/2

وَ اعبُد رَبَّکَ حتّى یَأتِیک الیَقینُ ـ حجر/99

فَأَمّا مَن أعطى وَ اتَّقى وَ صَدّقَ بِالحُسنى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلیُسرى ... إنَّ عَلَینا لَلهُدى ـ لیل/ 5 تا 12

لَئِن شَکَرتُم لأزیدَنَّکُم ـ ابراهیم/7

وَ مَن یَتّقِّ اللهَ یجعل لَهُ مَخرجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب ـ طلاق/ 2 و 3

وَالَّذینَ اهتَدَوا زادَهُم هُدى ـ محمد/17

اتَّقُوا اللهَ و آمِنوا بِرَسولِهِ یُؤتِکُم کِفلَینِ مِن رَحمَتِه وَ یَجعَل لَکُم نوراً تَمشونَ بِهِ ـ حدید/28

إنَّ الَّذینَ آمنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ یَهدیهِم رَبُّهُم بِإیمانِهِم ـ یونس/9

فَلیَستَجیبوا لى وَ لیُومِنوا بى لَعَلَّهُم یَرشُدونَ ـ بقره/186

[24]ـ حلیه الاولیاء، ج 10؛ اعلام الدین، ص 301

[25]ـ توحید، ص 416؛ ثواب الاعمال، ص 161

[26]ـ منیة المرید، ص 181.

[27]ـ میزان الحکمه، ح 4805

روایت زیر هم شبیه این روایت است:

مَا أَخْلَصَ الْعَبْدُ الْإِیمَانَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً أَوْ قَالَ مَا أَجْمَلَ عَبْدٌ ذِکْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً إِلَّا زَهَّدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا فَأَثْبَتَ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَه ـ یعنى بندهاى چهل روز ایمان خودش را خالص نکرده است ـ یا گفت: بندهاى چهل روز خدا را خوب یاد نکرده است (تردید از راوی حدیث است) مگر آن‌که خداوند به او زهد عنایت کرده و او را نسبت به دردها و دواهاى این دنیا بصیرت داده و حکمت را در دل او قرار داده و به زبان او جارى ساخته است». الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص16

[28]ـ اعلام الدین، ص 96.

[29]ـ تحف العقول النص ص223 

[30]ـ فرمایشات در خطبههاى نماز عید سعید فطر ـ 24/ 8 / 1383

[31]ـ به سوى محبوب، ص 39.

[32]ـ همان، ص 56.

[33]ـ به سوى محبوب، ص 28.

[34]ـ همان، ص 78.

[35]ـ نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص527 ـ حکمت 295

[36]ـ بوستان سعدی

[37]ـ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ـ ج23 ـ خلاصه‌ای از صفحات 712 تا 719 (ده گفتار)

[38]ـ فرمایشات در دیدار مسئولان نظام در نهمین روز ماه مبارک رمضان 1435 در حسینیه امام خمینى رحمهالله ـ 16 / 4 / 1393

[39]ـ تفسیر انسان به انسان ـ صفحه/186

[40]ـ تسنیم، جلد 20 ـ صفحه 419

[41]ـ قرآن در قرآن ـ صفحه 369

[42]ـ غرر الحکم، ح 9168.

[43]ـ غرر الحکم، ح 3925.

[44]ـ عدة الداعی و نجاح الساعی ص78  

[45]ـ به نقل از آیت‌الله مظاهری در نشانی:http://www.almazaheri.com/farsi/Index.aspx?ID=546&TabID=0003

[46]ـ معراجالسعادة ج2  ص673  به نقل از احیاء العلوم، ج4 ص48

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.