خادم الموالی عباس داودی داوودی

شبهة تیر و انگشتر

 

انگشتر

روایت اول ـ مشهورترین

در تفسیر مجمع‌البیان و کتب دیگر از " عبد اللَّه‌بن‌عباس" چنین نقل شده: که روزى در کنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم حدیث نقل مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کرد ناگهان مردى که عمامه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود نزدیک آمد و هر مرتبه که ابن‌عباس از پیغمبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم حدیث نقل می‌کرد او نیز با جمله " قال رسول‌اللَّه" حدیث دیگرى از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم نقل مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫نمود.  

ابن‌عباس او را قسم داد تا خود را معرفى کند، او صورت خود را گشود و صدا زد: «اى مردم! هر کس مرا نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شناسد بداند من ابو‌ذر غفارى هستم. با این گوش‌هاى خودم از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم شنیدم، و اگر دروغ مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گویم هر دو گوشم کر باد، و با این چشمان خود این جریان را دیدم و اگر دروغ مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گویم هر دو کور باد...، اى مردم روزى از روزها با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم در مسجد نماز مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫خواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى چیزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و  گفت: "خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم ولى کسى جواب مساعد به من نداد."   در همین حال على علیه‌السلام که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم که در حال نماز بود این جریان را مشاهده کرد، هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرد و چنین فرمود: " خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى و کارها را بر او آسان‌سازى و گره از زبان او بگشایى تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسى درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهى و به‌وسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى. خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده توام، سینه‌ی مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على علیه‌السلام را وزیر من گردان تا به‌وسیله‌ی او، پشتم قوى و محکم گردد." ... هنوز دعاى پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم گفت: "بخوان"، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم فرمود: "چه بخوانم"، گفت: "بخوان:

« إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ـ سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آن‌ها که ایمان آورده‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اند و نماز را بر پا مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫دارند و در حال رکوع زکات مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫پردازند.»(مائده/55)

البته این شان نزول از طرق مختلف (چنان که خواهد آمد) نقل شده که گاهى در جزئیات و خصوصیات مطلب با هم تفاوت‌هایى دارند ولى اساس و عصاره همه یکى است.

در بسیارى از کتب اسلامى و منابع اهل تسنن، روایات متعددى دائر بر این‌که آیه فوق در شأن على علیه‌السلام نازل شده نقل گردیده که در بعضى از آن‌ها اشاره به مسأله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضى نشده، و تنها به نزول آیه در‌باره على علیه‌السلام قناعت گردیده است.

این روایت را ابن‌عباس، عمار یاسر، عبداللَّه بن سلام، سلمة بن کهیل، انس بن مالک، عتبة بن حکیم، عبد اللَّه ابى، عبد اللَّه بن غالب، جابر بن عبد اللَّه انصارى و ابو ذر غفارى؛ نقل کرده‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اند.[1] و علاوه بر ده نفر که در بالا ذکر شده از خود على علیه‌السلام نیز این روایت در کتب اهل تسنن نقل شده است.[2]

جالب این‌که در کتاب غایة‌المرام تعداد 24 حدیث در این‌باره از طرق‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ اهل تسنن و 19 حدیث از طرق شیعه نقل کرده است.[3]

کتاب‌هاى معروفى که این حدیث در آن نقل شده از سى کتاب تجاوز مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کند که همه از منابع اهل تسنن است.[4]

با این‌حال چگونه مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫توان این‌همه احادیث را نادیده گرفت، در حالى که در شان نزول آیات دیگر به یک یا دو روایت قناعت مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کنند، اما گویا تعصب اجازه نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫دهد که اینهمه روایات و اینهمه گواهى دانشمندان در باره شان نزول آیه فوق مورد توجه قرار گیرد.

و اگر بنا شود در تفسیر آیه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اى از قرآن این همه روایات نادیده گرفته شود ما باید در تفسیر آیات قرآنى اصولاً به هیچ روایتى توجه نکنیم، زیرا در‌باره شأن نزول کمتر آیه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اى از آیات قرآن این‌همه روایت وارد شده است.

این مساله بقدرى روشن و آشکار بوده که "حسان‌بن‌ثابت" شاعر معروف‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ عصر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم مضمون روایت فوق را در اشعار خود که درباره على علیه‌السلام سروده چنین آورده است:

فَأَنْتَ الَّذِی أَعْطَیْتَ إِذْ کُنْتُ رَاکِعاً             زَکَاةً فَدَتْکَ النَّفْسُ یَا خَیْرَ رَاکِعٍ‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫

فَأَنْزَلَ فِیکَ اللَّهُ خَیْرَ وَلَایَةٍ                          وَ بَیَّنَهَا فِی مُحْکَمَاتِ الشَّرَائِعِ ‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫[5]

یعنى: تو بودى که در حال رکوع زکات بخشیدى، جان به‌فداى تو باد اى بهترین رکوع کنندگان.

و به ‌دنبال آن خداوند بهترین ولایت را در‌باره تو نازل کرد و در ضمن قرآن مجید آن‌را ثبت نمود[6]

روایت دوم ـ تکبیر

ابى‌الجارود از امام باقر علیه‌السلام روایت مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کند که فرمود:

طایفه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اى از یهود مسلمان شدند از آن جمله عبد‌اللَّه‌بن‌سلام، اسد، ثعلبه، ابن‌یامین و ابن‌صوریا بودند که همگى خدمت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم عرض کردند: «یا نبى‌اللَّه حضرت موسى علیه‌السلام وصیت کرد به یوشع‌بن‌نون و او را جانشین خود قرار داد، وصى شما کیست؟ و بعد از تو ولى و سرپرست ما کیست؟»

در پاسخ این سؤال این آیه نازل شد:

«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» (مائده/55)

آن‌گاه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم فرمود: «برخیزید»

همه برخاسته و به مسجد آمدند.

مردى فقیر و سائل داشت از مسجد به‌طرف آن‌جناب مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫آمد.

حضرت فرمود: « اى مرد آیا کسى به تو چیزى داده؟»

عرض کرد: «آرى، این انگشتر را یک نفر همین اکنون به من داد.»

حضرت پرسید: «چه کسى؟»

عرض کرد: «آن مردى که مشغول نماز است.»

حضرت پرسید: «انگشتر را در چه حالى به‌تو داد؟»

عرض کرد: «در حال رکوع»

حضرت تکبیر گفت. اهل مسجد همه تکبیر گفتند.

حضرت رو به آن مردم کرد و فرمود: «پس از من على علیه‌السلام ولى شماست.»

آنان نیز گفتند: «ما به خداوندى خداى تعالى و به نبوت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و ولایت على علیه‌السلام راضى و خشنودیم.»

آن‌گاه این آیه نازل شد: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ـ و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند، پیروزند (زیرا) حزب و جمعیّت خدا پیروز است.» (مائده/56)[7]    (دقت بفرمایید که دو ایه به دنبال هم است)

در تتمّه این روایت وارد است که:

«از عمر بن الخطّاب روایت شده است که: سوگند به خدا که من در حال رکوع در نماز چهل انگشتر دادم. تا آن‌چه درباره علىّ‌بن‌أبى‌طالب علیه‌السلام نازل شد درباره‌ی من هم نازل شود؛ ولیکن نازل نشد.»[8]

تیر

اوج فنا

بدان که هر گاه نگاهى به‌عبادت کنى على علیه‌السّلام را پس از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم عابدترین مردم مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫یابى.

مردم از على شب زنده‌دارى و نماز شب و دعاهاى وارده را آموخته‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اند. همانا چنین بود که سجاده‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ى عبادت او را در صحنه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ى پیکار در میانه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ى دو صف می‌گستردند از اطراف او تیرها مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫آمد ولى او توجهى نمی‌کرد و جز به سوى پروردگارش به‌چیزى التفات نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫نمود و کوتاهى در عبادت نمی‌کرد.

او هر گاه توجه به خدا پیدا می کرد به‌طور کلى جز به خدا به چیزى متوجه نمی‌شد جهان و آن‌چه را در آن است پشت سر می‌انداخت. اساساً نظرش را از دنیا جدا می‌کرد به‌طورى که در آن حال درد و المى را درک نمی‌کرد.

وقتی‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ می‌خواستند تیرى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ که‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ بر بدنش‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ فرو رفته بیرون آورند او را وا‌گذاشتند تا مشغول نماز شود. در آن هنگام که به‌نماز ایستاد و متوجه به‌سوى خداى تعالى شد تیر را از بدنش بیرون کشیدند و او اصلاً احساس نکرد.

پس چون از نماز فارغ شد تیر را دید. به‌فرزندش (امام) حسن علیه‌السّلام فرمود: این نیست مگر کار تو اى حسن (علیه‌السّلام‌).[9]

ایراد و شبهه

آیه 55 سوره مائده «» مهم‌ترین و شفاف‌ترین آیه در خصوص اثبات ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است. از این‌رو با وجود دلایل روشن متعصبانی از دیرباز درصدد بوده‌اند تا اثبات کنند که این آیه در شأن آن حضرت نازل نشده است. متاخرین نیز مجدداً این شبههات را در سطح وسیعی اشاعه داده‌اند. یکی از شبهات آنان با استفاده از روایت دوم است که ما در این‌جا درصدد پاسخ‌گویی به آن هستیم.

متن شبهه

فخر رازی می‌نویسد: « آن‌چه شایسته مقام علی (علیه‌السلام) است، این است که وی در حال نماز قلبش غرق در ذکر خدا باشد و ظاهر این است که چنین کسی متوجه شنیدن و فهم کلام بیگانه نمی‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شود و لذا خداوند می‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫فرماید: «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫» (ال‌عمران/191) و کسی که قلبش غرق در فکر باشد، چه‌طور می‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫تواند متوجه شنیدن کلام بیگانه باشد؟»[10]

به عبارت دیگر: با توجّه به حضور قلبى که على علیه‌السلام به هنگام ذکر و یاد خدا و به نماز داشت و هیچ توجّهى به غیر خدا نمی‌فرمود ـ به‌گونه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اى که عملیّات جرّاحى و خارج نمودن پیکان تیر، (که در حال عادى و غیر نماز بر على علیه‌السلام سخت و دشوار بود)، به هنگام نماز انجام شده و پیکان تیر را خارج ساختند. چگونه على علیه‌السلام به هنگام نماز به سخنان سائل توجّه کرد و در رکوع نماز به او کمک کرد؟! خلاصه این که، این مسئله با آن حضور قلب جامع و کامل، سازگار نیست.

پاسخ

در قلب خلیفه جز خواسته مستخلف‌عنه حضور ندارد

(ایراد کنندگان از این نکته غافلند) که على ‌علیه‌السلام‌ خلیفه‌ی خداست و در قلب مطهر خلیفه جز خواسته مستخلف‌عنه چیزى حضور و ظهور ندارد، هر خاطره‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اى که در این قلب بگذرد، خاطره‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اى الهى است. از این‌رو، آن‌جا که نباید متوجه باشد، متوجه نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شود و آن‌جا که باید متوجه باشد، متوجه مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شود. آن‌جا که مربوط به نفس و بدن و تن و دنیا و طبیعت است، هیچ توجهى ندارد. هر چند تیر شکسته را از پایش بیرون کشند و آن‌جا که سخن خدا و پیام و رسالت الهى مطرح است، سؤال مسکین را که رسول‌اللّه است، مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شنود و پاسخ مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫دهد.

(این تعبیر در کلام على علیه‌السلام آمده است که سائل آبرومند فرستاده خداست)[11] خداوند که به شما امکاناتى داده است، او را مستقیماً به در خانه شما فرستاده است. پس باید از او دست‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گیرى کنید و‌گرنه خدا نعمتش را از شما مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گیرد. امامان معصوم علیهم‌السلام هرگاه به مستمندى کمک مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کردند، دست خود را مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫بوئیدند، گاهى مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫بوسیدند و گاهى بر سر مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گذاشتند و مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫فرمودند: «دست ما به دست خدا رسید. چون خداوند فرمود:"أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقات‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ ـ فقط خداوند توبه را از بندگانش مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫پذیرد، و صدقات را مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گیرد.»(توبه/13)؛ گیرنده صدقات خداست.[12]

آرى، اگر انسان اختیار دل را به صاحب دل بسپارد، خودش در آن تصرّف نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کند. از این رو، وقتى تیر از پایش درآورند احساس نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کند. چون این مزاحم حضور قلب است. اما وقتى سائلى از او سؤال مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کند، پاسخ او جواب خواسته الهى است، پاسخ مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫دهد تا با پیروزى در این آزمون، خلعت «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫...»؛ بر قامت رعناى او پوشیده شود. یعنى اکنون هنگام نزول آیه و بهترین زمان براى توجه است.

پس این قلب که در اختیار آن مولاست، صداى سائل را مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شنود و به او اشاره مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کند. این مؤید و مکمّل و متمم حضور قلب و سبب نزول آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه...» است و در واقع پاسخ على علیه‌السلام به کلام اللّه است.

داستان حضور قلب و هدیه شتر

مرحوم ابن شهر آشوب درباره حضور قلب على علیه‌السلام در نماز ماجرایى از ابن‌عباس نقل مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کند که جامع این دو قسمت است و تحلیل عقلى یاد شده را با کمک گرفتن از آن روایت مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫توان تثبیت کرد. مضمون حدیث شریف این است:

دو شتر بزرگ چاق براى رسول گرامى اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم هدیه آوردند. رسول خدا اصحاب را جمع کرد و فرمود: «اگر کسى از میان شما دو رکعت نماز با حضور قلب کامل بخواند، یکى از دو شتر را به او خواهم بخشید.» چندین بار این مسئله را به صورت جعاله اعلام فرمود. على علیه‌السلام عرض کرد: «من این عمل را انجام مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫دهم و چیزى از امر دنیا را در قلبم خطور نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫دهم.» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم فرمود: «بخوان که درود خدا بر تو باد.»

وقتى على علیه‌السلام دو رکعت نماز را با اخلاص خواند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم که به اذن الهى از قلب‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ها با خبر است. حضور قلب یا خطور خاطره در قلب را مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫داند، «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫... ـ و بگو: عمل کنید! خداوند و فرستاده او اعمال شما را مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫بینند...!»؛(توبه/105) از عطاى شتر به على (علیه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫السلام) منصرف شد.

جبرئیل نازل شد و به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم عرض کرد: «شتر را به على علیه‌السلام بده.»

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم  فرمود: «على علیه‌السلام به شرطش عمل نکرد. چون در تشهد نماز به این فکر بود که کدام یک از دو شتر را بگیرد. زیرا یکى از شتران چاق و دیگرى چاق‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫تر بود.»

جبرئیل علیه‌السلام بار دیگر از خدا براى رسولش پیام‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫آورد و عرض کرد: «شتر را به على بده و بدان که خطور قلب او براى رضاى خدا بود چون على علیه‌السلام قصد کرده بود که شتر چاق‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫تر را در راه خدا ذبح کند و به فقرا صدقه دهد. پس خاطره او خاطره شخصى و دنیوى نیست، خاطره الهى است.»

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم گریست و هر دو شتر را به على علیه‌السلام عطا فرمود.[13]

آرى، اندیشه انتخاب یکى از دو شتر در خاطره على علیه‌السلام در اثناى نماز، سخن گفتن با خداست. او هرگز در نمازش به چیزى از امر دنیا نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اندیشد.[14]

آن‌چه اشکال دارد پرداختن به خویشتن به هنگام نماز است، ـ امّا پرداختن به نیازمند مظلوم، که عبادت محسوب مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شود ـ اشکالى ندارد.

سائل پس از نا امیدى از دریافت کمک، در راز و نیاز با خدا، شکوه و گله خویش را با نام خدا شروع کرد: «اللَّهُمَّ اشهد ..خدایا تو شاهد باش» بنابراین، این نام خدا بود که توجّه على علیه‌السلام را به سوى سائل جلب کرد و این، منافاتى با حضور قلب در نماز ندارد.

هر شنیدنی بی‌توجهی نیست

مگر مأموم در نماز جماعت صداى مکبّر، یا امام را نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شنود و از او تبعیّت نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کند؟ اگر نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شنود، چگونه مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫تواند به همراه او نماز را اقامه کند؟! و اگر مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شنود، (با این توجیهات و اشکالات باید بگوییم) در هیچ نماز جماعتى حضور قلب وجود ندارد؟! (که این مطلب منطقی نیست.)[15]

تفاوت حالات

این‌که على علیه‌السلام در نماز از خود بی‌خود مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شد، یک حقیقتى است، اما این جور نیست که همه حالات اولیاى الهى، همیشه مثل همدیگر بوده است. خود پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم هر دو حال برایش نقل شده؛ گاهى در حال نماز یک حالت جذبه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اى پیدا مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کرد که اصلاً طاقت نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫آورد که اذان تمام شود، مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫فرمود: «أَرِحْنَا یَا بِلَالُ ـ اى بلال ما را آسایشى ببخش»[16] (کنایه از این‌که) زود [باش‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫] که شروع کنیم به نماز.

گاهى هم در حال نماز بود، سر به سجده مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گذاشت، امام حسن یا امام حسین یا نوه دیگرش (علیهم‌السلام) مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫آمد روى شانه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اش سوار مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫شد و حضرت با آرامش صبر مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کرد که این بچه نیفتد، سجده‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اش را طول مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫داد تا این‌که او بلند شود. یک دفعه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم به نماز ایستاده بود؛ جلوى محل نماز گویا کسى آب دهان انداخته بود. پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم یک قدم به جلو برداشت و با پایش روى آن را پوشاند و بعد برگشت، که فقها از این [واقعه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫] مسائلى را در باب نماز استخراج کرده‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اند.

سید بحرالعلوم مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گوید:   وَ مَشْىُ خَیْرِ الْخَلْقِ بِابْنِ طابٍ          یُفْتَحُ مِنْهُ اکْثَرُ الْابْوابِ‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫[17]

یعنى: این‌که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم در حال نماز دو قدم جلو رفت، آن‌کار را کرد و برگشت، خیلى مسائل را حل مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کند که در باب نماز چه مقدار عمل خارج جایز است یا جایز نیست و خیلى چیزهاى دیگر.[18]

در یکی از روزها که پیامبر گرامی اسلامی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم به نماز اشتغال داشت و اصحاب هم به وی اقتدا کرده بودند، در هنگام نماز، کودکی شروع به گریستن نمود، حضرت نمازش را به سرعت به پایان رسانید، بعد از نماز علت این کار را از حضرت جویا شدند، فرمود: «...مَا سَمِعْتُمْ‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ صُرَاخَ‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ الصَّبِیِ ـ آیا فریاد بچه را نشنیدید؟ـ یعنی: من نماز را به سرعت به پایان رساندم تا این که مادر کودک هر چه زودتر به دادش برسد و او را ساکت نماید.[19]

(در حالی که ایشان در هنگام نماز غرق در فکر خدا بودند و مقامشان نیز از مقام علی علیه‌السلام بالاتر است.)

گاهی هم غرق در عالم ملکوت می‌شوند و به جز ذات پاک کبریایی، چیزی نمی‌بینند و به آن‌چه در اطرافشان رخ می‌دهد، هیچ توجهی ندارند؛ حتی از بدن خود‌ غافل می شوند. انگار که دستگاه حواس ظاهری آنان در هنگامه‌ی جذبه‌ی عشق و عرفان ربانی، از فعالیت خویش باز می‌ماند و آن‌چه را مربوط به ابدانشان می‌شود، احساس نمی‌کنند.

در حالات عبادی امام سجاد علیه‌السلام نقل شده است: « در یکی از شب‌ها فرزند ایشان از بلندی افتاد و دستش شکست و درون خانه فریادش بلند شد و همسایگان جمع شدند. امّا امام سجاد هم چنان به‌عبادت مشغول بود و هیچ‌گونه توجهی به این حادثه نداشت. در هنگام صبح، حضرت متوجّه شد که دست بچه‌اش بسته شده است. علت را پرسید، گفتند: دیشب چنین اتفاقی پیش آمد.»[20]

نیز نوشته اند: « آن‌حضرت در خانه اش در حال نماز بود و سر بر سجده نهاده بود، در همین هنگام در گوشه‌ای از خانه آتش زبانه کشید. اهل خانه‌ فریاد زدند: «ای پسر رسول خدا، آتش! آتش» حضرت هم‌چنان در سجده و به عبادت مشغول بود و به سر و صدا و آتش هیچ توجهی نداشت. آتش را خاموش کردند و سپس امام زین‌العابدین سر از سجده برداشت و با کمال آرامش و بی‌توجه به همه‌ی این حوادث، نمازش را به پایان رساند.»[21]

داستان یعقوب علیه‌السلام کمی شبیه این موضوع است. وقتی یوسف علیه‌السلام در چاه کنعان افتاد، حضرت یعقوب متوجّه این امر نشد. ولی بوی پیراهنش را از مصر حس می‌کرد. قرآن می‌فرماید: «وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ ـ هنگامى که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد، پدرشان [یعقوب‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫] گفت: من بوى یوسف را احساس مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کنم‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫.» (یوسف/94)

سعدی، این دو حادثه را با هم مقایسه می‌کند و می‌پرسد که چگونه شد حضرت یعقوب علیه‌السلام در هنگامی که فرزندش یوسف علیه‌السلام را در نزدیک محل زندگیش در کنعان‌ به درون چاه انداختند، متوجّه نشد، امّا بوی پیراهن یوسف را از مصر استشمام نمود؟

یکی پرسید از آن گم گشته فرزند      که ای روشن روان پیر خردمند

زمصـرش بوی پیـراهن شنیــدی       چرا در چاه کنعــانش ندیدی؟

سپس سعدی پاسخ را چنین می‌دهد:

بگفتا حال ما برق جهان است      گهی پیدا و دیگر گه نهان است

گهـــی بر طارم اعلی نشینم       گهـــی بر پشت بام خود نبینم[22]

محو خدا شدن

مطلب دیگرى که عرفانى است این است: آن‌ها که روى مذاق‌هاى عرفانى سخن مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گویند معتقدند که اگر انجذاب خیلى کامل شد، در آن، حالت برگشت است. یعنى شخص در عین این‌که مشغول به خدا هست، مشغول به ماوراء هم هست. آن‌ها این‌طور مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گویند و من هم این حرف را قبول دارم. مثل مسأله خلع بدن است. افرادى که تازه به این مرحله مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫رسند، یک لحظه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اى، دو لحظه‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اى، یک ساعتى خلع بدن مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کنند. بعضى افراد در همه احوال در حال خلع بدن‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اند (البته من معتقد هستم و دیده‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ام)؛ مثلاً الآن با ما و شما نشسته‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اند و در حال خلع بدن هستند. به نظر آن‌ها آن حالتى که در وقت نماز تیر را از بدنش بیرون بکشند و متوجه نشود، ناقص‌تر از آن حالتى است که در حال نماز توجه به حال فقیر دارد، نه این‌که در این‌جا از خدا غافل است و به فقیر توجه کرده، بلکه آن‌چنان توجه به خدایش کامل است که در آن حال تمام عالم را مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫بیند.[23]

افرادى در همین دنیا به حدى رسیده‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اند که دیگر از قید بدن در هر شکل آزادند و حتى قدرت خلع بدن پیدا مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کنند. یعنى مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫توانند در حالى که زنده هستند این بدن را مثل یک لباس از خودشان بکَنند و دوباره همین بدن را داشته باشند.[24]

علامه طباطبایی نقل مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫کردند و در جایى نوشته‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫اند که استادشان آقاى قاضى که مرد بسیار بزرگوارى بوده ـ البته به ایشان که شاگردش بوده گفته است؛ این حرف‌ها را به هرکس که نمى‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫گویند ـ گفته بود یک وقتى که خودم را در حال خلع بدن دیدم. این بدنم را نگاه کردم، در مقابل خودم بودم، دقت کردم دیدم که یک خال کوچکى این‌جا هست. من تا آن وقت اصلاً این خال را ندیده بودم، یعنى در آینه که نگاه کرده بودم به عمرم متوجه این خال نشده بودم. در آن حال که خودم را دیدم متوجه وجود چنین خالى ـ که قدرى کمرنگ بوده ـ در بدن خودم شدم.[25]

برای اولیاء خدا و معصومین علیهم‌السلام، حالت غفلت تصور ندارد. تمام لحظات برای آن‌ها ذکر است و ذکر. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرمایند: « ما رأیت‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ شیئا الا و رأیت‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ الله‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫‫ فیه ـ چیزی را ندیدم، مگر آن که خدا را در آن و با آن دیدم.»[26]



[1]. به کتاب احقاق الحق جلد دوم صفحات 399 تا 410 مراجعه شود

[2]. به کتاب المراجعات صفحه 155 رجوع شود

[3]. منهاج البراعه جلد دوم صفحه 350

[4]. از جمله در: محب‌الدین‌طبرى در ذخائر‌العقبى صفحه 88 و علامه قاضى‌شوکانى در تفسیر فتح‌القدیر جلد دوم صفحه 50 و در جامع‌الاصول جلد نهم صفحه 478 و در اسباب‌النزول واحدى صفحه 148 و در لباب‌النقول سیوطى صفحه 90 و در تذکره‌ی سبط‌بن‌جوزى صفحه 18 و در نور‌الأبصار شبلنجى صفحه 105 و در تفسیر طبرى صفحه 165 و در کتاب الکافى‌الشاف ابن‌حجر‌عسقلانى صفحه 56 و در مفاتیح‌الغیب رازى جلد سوم صفحه 431 و در تفسیر در‌المنصور جلد 2 صفحه 393 و در کتاب کنز‌العمال جلد 6 صفحه 391 و مسند ابن‌مردویه و مسند ابن‌الشیخ و علاوه بر این‌ها در صحیح نسایى و کتاب‌الجمع بین‌الصحاح السته و کتاب‌هاى متعدد دیگرى این احادیث آمده است.

براى اطلاع بیشتر به کتاب  «احقاق‌الحق» جلد دوم و «الغدیر» جلد دوم و «المراجعات»  مراجعه شود.

[5]. شواهد‌التنزیل ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫1 ص232 ـ بشارة‌المصطفى ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫2 ص266 ـ مناقب آل‌أبی‌طالب علیهم‌السلام (لابن شهرآشوب) ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫3 ص2 ـ کشف‌الغمة ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫1 ص301 ـ الصراط‌المستقیم ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫1 ص249 ـ البرهان ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫2 ص315 ـ بحار الأنوار (ط - بیروت) ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫35 ص183

[6]. تفسیر نمونه، ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫4، ص421 به بعد

[7]. ترجمه المیزان، ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫6، ص22 ـ الأمالی( للصدوق) النص ص124 ـ روضة الواعظین ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫1 ص102 ـ تأویل الآیات الظاهرة ص158 ـ الوافی ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫2 ص279 ـ تفسیر الصافی ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫2 ص47 ـ وسائل‌الشیعة ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫9 ص479 ـ البرهان ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫2 ص318 ـ بحار الأنوار (ط - بیروت) ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫35 ص183 ـ انوار النعمانیه، ص342

[8]. علاوه بر موارد آمده در پاورقی قبلی: إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫3 ص58 ـ تفسیر نور الثقلین ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫1 ص648 ـ تفسیر کنز‌الدقائق‌ و ‌بحر‌الغرائب ‌ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫4 ص155

[9]. کشف‌الیقین النص ص118 ـ إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی) ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫2 ص217 ـ حلیة الأبرار ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫2 ص180 ـ إحقاق الحقّ ج8 ص602 ـ المناقب المرتضویه ص364 ـ الانوار‌النعمانیّة ج2، ص371

ناگفته نماند که این موضوع در کتاب منهاج‌البراعة فی شرح نهج البلاغة از میرزا حبیب الله خوئی و منتهی‌الآمال از شیخ عباس قمی و جامع‌السعادات نراقی و ملحقات احقاق الحق و عروة الوثقی از سید محمد کاظم یزدی و مستمسک العروة الوثقی از سید محسن حکیم، و به تبع کتاب عروة الوثقی، در رساله‌های توضیح المسائل آمده است. از گذشتگان: سنائی و عبدالرحمان جامی و حکیم شفائی اصفهانی این موضوع را به شعر در آورده‌اند.

[10]. تفسیر کبیر فخر رازی ج 12 ص 25 تا 30

[11]. «إن المسکین رسول اللّه» نهج‌البلاغه، ق‌304

[12]. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‫‫‫‫‫‫‫‫‫ «إِذَا نَاوَلْتُمُ السَّائِلَ‫‫‫‫‫‫‫‫‫ فَلْیَرُدَّ الَّذِی‫‫‫‫‫‫‫‫‫ یُنَاوِلُهُ‫‫‫‫‫‫‫‫‫ یَدَهُ‫‫‫‫‫‫‫‫‫ إِلَى‫‫‫‫‫‫‫‫‫ فِیهِ‫‫‫‫‫‫‫‫‫ فَیُقَبِّلْهَا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَأْخُذُهَا قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِی یَدِ السَّائِلِ- فَإِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‫‫‫‫‫‫‫‫‫ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ‫‫‫‫‫‫‫‫‫ ـ وقتى به فقیر چیزى دادید آن دست را ببوسید زیرا قبل از آن‌که فقیر صدقه را بگیرد خداى تعالى صدقه را مى‫‫‫‫‫‫‫‫‫گیرد ـ أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ..‫‫‫‫‫‫‫‫‫.» عدة‌الداعی ص68

[13]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)  ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫2 ص20 ـ تأویل الآیات الظاهرة. ص593 ـ البرهان فی تفسیر القرآن ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫5 ص149 ـ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫12 ص395 ـ بحار ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫36 ص161

[14]. حضرت آیت الله جوادی آملی ـ به نقل از پایگاه اینترنتی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

http://www.ensani.ir/fa/content/138402/default.aspx

[15]. حضرت آیت الله مکارم شیرازی ـ آیات ولایت در قرآن، ص90

[16]. بحار الأنوار (ط - بیروت) ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫79 ص193

[17]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل الخاتمة ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫9 ص339

[18]. مجموعه ‫‫‫‫‫‫‫‫‫آثار علامه شهید آیت‌الله مطهرى، ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫4، ص791

[19]. عدة الداعی و نجاح الساعی ص89 ـ مسند احمد بن حنبل ج3 ص109

[20]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 148

[21]. بحار الأنوار (ط - بیروت) ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫46 ص80

[22]. کلیات سعدی، ص 53

[23] مجموعه ‫‫‫‫‫‫‫‫‫آثار علامه شهید آیت‌الله مطهرى، ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫4، ص791

[24] همان:  ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫27، ص693

[25] مجموعه ‫‫‫‫‫‫‫‫‫آثار علامه شهید آیت‌الله مطهرى، ج‫‫‫‫‫‫‫‫‫4، ص791

[26] شرح أصول الکافی (صدرا) ج‫‫‫4 ص204

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.