خادم الموالی عباس داودی داوودی

خرافه شیر در کربلا

نقل اول که متأسفانه آغشته به یک گزاره وهن‌آلود است (میگویند العیاذ بالله بعد معلوم شد که آن شیر، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بود) به بیان شهید مطهری (ره) از افسانه‌ها و تحریفات لفظی عاشورا است.

 

قدیمی ترین سندی که برای این داستان موجود است، نقلی است که مرحوم شیخ کلینی در کتاب شریف کافی آورده است. تذکر این نکته لازم است که ما از این داستان به «نقل» تعبیر کردیم نه «حدیث» زیرا حدیث آن است که به معصوم منتسب است و این داستان را مرحوم کلینی به معصوم نسبت نمی دهد. (دقت کنید) متن این است:

الْحُسَیْنُ بْنُ محمد قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو کُرَیْبٍ وَ أَبُو سَعِیدٍ الْأَشَجُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ إِدْرِیسَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَوْدِیِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ (ع) أَرَادَ الْقَوْمُ أَنْ یُوطِئُوهُ الْخَیْلَ فَقَالَتْ فِضَّةُ لِزَیْنَبَ: یَا سَیِّدَتِی إِنَّ سَفِینَةَ کُسِرَ بِهِ فِی الْبَحْرِ فَخَرَجَ إِلَى جَزِیرَةٍ فَإِذَا هُوَ بِأَسَدٍ فَقَال:َ یَا أَبَا الْحَارِثِ أَنَا مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَهَمْهَمَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَتَّى وَقَفَهُ عَلَى الطَّرِیقِ وَ الْأَسَدُ رَابِضٌ فِی نَاحِیَةٍ فَدَعِینِی أَمْضِی إِلَیْهِ وَ أُعْلِمُهُ مَا هُمْ صَانِعُونَ غَداً قَالَ: فَمَضَتْ إِلَیْهِ فَقَالَتْ: یَا أَبَا الْحَارِثِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَدْرِی مَا یُرِیدُونَ أَنْ یَعْمَلُوا غَداً بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) یُرِیدُونَ أَنْ یُوطِئُوا الْخَیْلَ ظَهْرَهُ قَالَ: فَمَشَى حَتَّى وَضَعَ یَدَیْهِ عَلَى جَسَدِ الْحُسَیْنِ (ع) فَأَقْبَلَتِ الْخَیْلُ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَیْهِ قَالَ لَهُمْ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ (لَعَنَهُ اللَّهُ): فِتْنَةٌ لَا تُثِیرُوهَا انْصَرِفُوا فَانْصَرَفُوا. [1]

ادریس بن عبد الله اودى گوید: چون حسین علیه‏السلام شهید شد و آن لشکر خواستند اسب بر بدنش بتازند، فضه به زینب گفت: اى بانوى من سفینه، کشتی اش در دریا شکست و به جزیره‏اى افتاد و به شیرى برخورد، به آن شیر گفت: اى ابا الحارث[2]  من آزاد کرده رسول خدایم، آن شیر در برابرش همهمه ای [3]  کرد تا او را به راه آورد، در این گوشه هم شیرى خوابیده است، بگذار من بروم‏ و به او آگاهى دهم که این مردم فردا چه خواهند کرد.

گوید: فضه نزد آن شیر رفت و گفت: اى ابا الحارث، آن شیر سر بلند کرد و فضه به او گفت: مى‏دانى فردا مى‏خواهند با امام حسین (ع) چه کار کنند، مى‏خواهند اسب بر پشتش بتازند.

گوید: آن شیر آمد تا دو دست خود را روى جسد حسین (ع) نهاد، لشکر پیش آمدند و چون آن شیر را دیدند عمر بن سعد به آنها گفت: این فتنه‏اى است مبادا آن را برانگیزید، برگردید، آنها هم برگشتند.

بررسی سندی:

حسین بن محمد صحیح نیست و صحیح آن حسین بن احمد است به نظر می رسد وی شیعه نباشد. [4]

ابوکُرَیب نامش محمد بن علاء بن کریب‏ از قبیله هَمْدان و کوفی است. وی سنی مذهب و از نظر اهل سنت حدیثش مقبول است. وی در سال 248 هجری وفات کرده است. [5]

ابو سعید الاشج: وی عبد اللّه بن سعید بن حصین کوفی است که در سال 257هجری وفات کرد. نسایی و ابوحاتم وی را توثیق کرده اند. [6]

عبد الله بن إدریس: وی عبد اللّه بن إدریس بن یزید بن عبد الرحمن است کوفی است و با امیر المؤمنین دشمنی می‏کرده است او سال 192 هجری از دنیا رفت. [7]

إدریس بن عبد اللّه الأَوْدِی: نام صحیح وی ادریس بن یزید بن عبد الرحمان الأودی است. شیخ طوسی وی را در زمره اصحاب امام صادق علیه‏السلام آورده است. [8] وی از ابان بن تغلب هم روایت می کند[9]  از این رو وفات وی حدود نیمه قرن دوم هجری است.

نتیجه: این نقل از نظر علم رجال ضعیف شمرده می شود نیز از وفات آخرین راوی یعنی عبدالله تا واقعه کربلا حدود یک قرن فاصله است و حداقل دو واسطه در این میان از قلم افتاده است. پس این نقل مرسل است و سند تا زمان این واقعه متصل نیست. ذکر این نکته لازم است که صرف ضعف سند نمی تواند به متن خدشه وارد کند. بلکه ممکن است متنی سالم با سندی مخدوش یا به عکس متنی مشکل دار با سندی صحیح باشد که شواهد این دو مورد بسیار است.

اما بررسی متن این نقل:

در آغاز لازم است توضیحی درباره سفینه داده تا معنای متن روشن تر شود.

سفینه مولای رسول الله (ص). سفینه لقب وی بوده است و 21 اسم برای وی برشمرده اند که «قیس» یکی از آن نامهاست. [10]

در زندگی سفینه همه از مواجهه وی با شیری سخن گفته اند. عبدالرزاق نوشته است که وی در روم سپاه را گم کرد یا اسیر شد ولی فرار کرد. به دنبال لشگر می گشت که به شیری برخورد و با شیر چنین سخن گفت:

ای شیر من مولای رسول الله هستم و چنین و چنان شده ام... شیر رام شد و تا زمانی که سفینه به لشگر رسید، همراه او بود. [11]  در برخی نقلها شبیه آنچه در کافی آمده است نوشته اند که کشتی ای که سفینه در آن بود شکست و به سبب پاره تخته ای خود را به ساحل رساند و به شیری برخورد[12]... . [13]

اکنون به اشکالات این متن می پردازیم:

1. فضه در این نقل کسی است که به سراغ شیر رفته و از او خواسته تا مانع تاختن دشمنان بر بدن امام شود.

اشکال این است که در هیچ تاریخی بودن فضه در کربلا نقل نشده است. جز همین نقل. حال این فضه کیست. آیا همان خادم حضرت زهرا (سلام الله علیها) است یا کس دیگری است، معلوم نیست، هرچند در تاریخ اهل بیت، نام فضه دیگری نیامده است به هرحال بعید است که چنین شخصی در کربلا باشد و کتابهای تاریخی از بودن وی هیچ خبری نقل نکنند. تاریخ وفات جناب فضّه از ابهامات تاریخ است و حضور ایشان در کربلا و در خدمت حضرت زینب (سلام الله علیها) قطعی نیست.

2. آیا شیر در کربلا همان شیری است که با سفینه برخورد کرده است؟ از ترجمه مرحوم کمره ای که در ذیل نقل کافی آوردیم معلوم می شود ایشان شیر در کربلا را غیر از آن شیر سفینه دانسته است؛ اما از ظاهر عبارت پیداست که این شیر همان شیر سفینه است. در اینجا سؤالی مطرح است که آن شیرِ در سرزمین روم که سالیان متمادی از آن زمان گذشته، چگونه به کربلا رسیده است و فضه از کجا فهمیده است که شیر سفینه به کربلا آمده است؟

3. فضه به شیر می گوید که آیا می دانی فردا با ابوعبدالله (ع) چه خواهند کرد.

در این نقل آمده که قرار است (فردای عاشورا) بر بدن شهدای کربلا اسب بدوانند. این در حالی است که به نقل مشهور همان عصر عاشورا این اتفاق مهیب رخ داده است در نقل‏هایی که بحث از تاختن دشمن بر بدن امام آمده است هیچ یک صحبت از فردا ( روز بعد از عاشورا) نیست؛ بلکه ظاهر یا صریح عبارات آن است که بلافاصله پس از شهادت امام تصمیم گرفتند و همان وقت هم این تصمیم را عملی کردند. [14]

4. چهارم آنکه سپاه عمر بن سعد با آن همه قساوت و ادوات جنگی و با تعداد بسیار زیاد و غرور ناشی از پیروزی ظاهری از یک شیر ترسیدهاند؟ بنابر نقل مورد بحث شیر مانع تاختن اسبان بر بدن امام شد و تصمیم دشمنان عملی نشد؛ اما در همه نقلهای تاریخی از عملی شدن این تصمیم سخن گفته اند. [15]  نقل معروف و البته معتبر (از مصعوم سلام الله علیه) این است که متأسفانه بدنهای مطهر شهدای کربلا زیر سم اسبان راه آسمان را طی کردند و لذا اینکه شیر مانع از این رخداد شده باشد بعید است.

اما علامه مجلسی نقل کلینی را پذیرفته و نقلهای دیگر را قبول ندارد. دلیل ایشان این است که دشمنان می خواستند این معجزه[16]  پنهان بماند از این رو اسب تاختن را مطرح کرده اند. و شاید به دلیل همین دروغ‏شان بود که ابن زیاد جایزۀ کمی به آنان داد. [17]

ولی ظاهراً نمی توان به سخن علامه مجلسی ملتزم شد؛ چرا که نقلهای مخالف نقل مرحوم کلینی بسی بیشتر است از این رو نمی توان بر این نقل منحصر اکتفا کرد، تاختن بر بدن امام به گونه ای مشهور بوده است که در قرن پنجم هجری کراجکی در کتاب التعجب از کسانی با عنوان « بنو السَرْج‏» یاد می کند و می نویسد اینان فرزندان کسانی هستند که اسبانشان را برای پایمال کردن بدن امام حسین (ع) زین بستند و برخی از این اسبان به مصر رسیدند و نعل‏هایشان را از سم اسبان کندند و براى تبرک به در خانه‏ها کوبیدند و این کار ناهنجار شیوه آنها گردید تا اینکه مانند آن نعلها را ساختند و بر در بیشتر خانه‏ها کوبیدند. [18]  دلیل دیگر برای نقد کلام مرحوم علامه مجلسی این است که سخن ایشان صرف یک احتمال است و در تاریخ نمی توان به صرف احتمال، واقعه ای را انکار کرد با وجود اینکه نقلهای مخالف این احتمال از شیعه و سنی است. نیز باید افزود که اگر این معجزه را دشمنان پنهان کردند. چرا برخی از دشمنان در سند این روایت حضور دارند. گذشت که عبد اللّه بن إدریس از دشمنان امیر المؤمنین است و راوی همین واقعه. و دیگر اینکه بسیاری از اتفاقات عجیب مانند سخن گفتن سر امام و و و را همین دشمنان نقل کرده اند و در کتابها آمده است. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.

علامه مجلسی کم بودن جایزه ابن زیاد را به همین اسب سواران شاهدی بر مدعای خود گرفته اند. ولی باید گفت که این شاهد نمی توان با آن همه دلایل روشن معارضه کند و ممکن است ابن زیاد به دلیل دیگری که ما از آن بی اطلاعیم جایزۀ کمی به آنان داد نه به دلیل دروغگویی آنان.

5. مختار، نفراتی که مرتکب این جنایت شدند را به سزای اعمال پلیدشان رساند و این نشان میدهد چنین اتفاقی رخ داده است



[1]ـ کلینی،الکافی،اسلامیه‏، تهران‏، سال چاپ: 1362 ش‏، چاپ: دوم،‏ ج‏1، ص465

[2]ـ کنیه شیر که در زبان عربی رایج است

[3]ـ صدای ضعیفی که حییوان در سینه اش می چرخاند

[4]ـ رک: تاریخ بغداد، ج‏8، ص 4

[5]ـ رک:تاریخ مدینة دمشق، ج‏55، ص52 - ص59

[6]ـ تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، ص611

[7]ـ تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، ص629 ؛ و رک: تاریخ بغداد، ج‏9، ص422- ص427

[8]ـ رجال شیخ، ص 162

[9]ـ تهذیب الکمال، ج2، ص 300

[10]ـ الإصابة، ج‏3، ص111

[11]ـ المصنف عبدالرزاق، ج11، ص281 قسمتی از ترجمه نقل به مضمون است

[12]ـ تا آخر داستان

[13]ـ أسدالغابة، ج‏2، ص259

[14]ـ رک: أسدالغابة، ج‏1، ص499؛ و اللهوف، ص 134.

[15]ـ رک: أسدالغابة، ج‏1، ص499؛ و اللهوف، ص 134.

[16]ـ آمدن شیر

[17]ـ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏5، ص371.

[18]ـ التعجب، ص116. بعید نیست استفاده از نعل اسب برای رفع چشم زخم از همین جا نشأت گرفته باشد.

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.