وقتی یک فیلم ضد خدا در برهان علیت گیر میکند
ساینتولوژی و رائیلسم که در دهه های گذشته در حوزه رسانههای تصویری و محصولات نمایشی به شدت فعال بودهاند، تنها دو نمونه از مذهب یوفو به شمار میآید. فرقهای که پیروان خود را متقاعد میکند خالق انسان موجودی هوشمند در سیارهای دور دست است و هیچ علاقهای به بقاء او در زمین ندارد.
فیلم علمی- تخیلی “پرومتئوس” فرضیههای مربوط به خاستگاه انسان و روابط آن با موجودات فرازمینی را مورد کنکاش قرار میدهد. هرچند ممکن است اغلب افراد این فرضیه را “موهوم و خیالی” پندارند، اما در این فیلم نکات بسیاری وجود دارد که در واقع از لحاظ نمادین بیانگر باورها و فلسفههای زرسالاران حاکم بر سیاست های پنهان جهان است. در این گزارش نگاهی اجمالی به جنبههای آشکار و غیر آشکار فیلم پرومتئوس خواهیم داشت.
ادامه ای بر مجموعه «بیگانه» (Aliens) ؟
مجموعه بیگانه ها که در سال ۱۹۷۹ با کارگردانی اولین قسمت آن توسط ریدلی اسکات آغاز شد و در سالهای ۱۹۸۶، ۹۲ و ۹۷ میلادی توسط کارگردانان دیگری چون دوید فیچر و جیمز کامرون دنبال شد، پس از یک وقفه نسبتاً طولانی در سال ۲۰۱۲ توسط خود اسکات دوباره به پرده سینما بازگشت.
ریدلی اسکات در این فیلم با نام پرومتئوس داستان بیگانهها را در زمانی بسیار قبلتر از آنچه در بیگانه یک شاهد بودیم، آغاز میکند. در طول سالهایی که بیگانهها به بخشی از چارچوب اصلی ژانر علمی تخیلی در سطح جهان تبدیل شده بودند، تحلیلهای بسیاری درباره وجوه مختلف داستان فیلم ارائه شد.
اینکه این موجودات زشت و ترسناک و در عین حال بسیار هوشمند که از آسمان و فضا آمده اند چه منشأیی دارند؟ و اینکه چرا قصد دارند انسان را بیرحمانه از بین ببرند؟ پرسشهایی بود که در هیچ یک از قسمتهای اول تا چهارم بیگانه ها پاسخ روشنی نیافت اما همواره مورد توجه مخاطبان و منتقدان مجموعه بیگانه ها بود. نشانه هایی همچون حضور گربه نژاد ایرانی در سفینه، فسیل مرموز موجودات انسانوار غول آسا در ابتدای داستان، قرار داشتن منشأ خطر نابودگر در “آسمان”، “بیگانه” نامیده شدن موجودات ناشناخته و معنای سمبلیک حمله بیگانه ها که ابتدا به سر قربانی حمله میکنند و سبب قلبش را تسخیر می نمایند، همگی نشانه هایی بود که دیدگاههای متفاوتی را برای درک چیستی مضمنون چندگانه بیگانه مطرح ساخت.
بسیاری از کارشناسان، پرومتئوس را قسمت پنجمی از چهارگانه «بیگانه» می دانند
پرومتئوس به عنوان جدیدترین حلقه از زنجیره بیگانه ها مضمون اصلی داستان را صریح تر بیان میکند و بسیاری از پرسشهایی را که در چهارقسمت پیشین وجود داشت پاسخ میدهد. اگر چه تعدد کارگردانها و فاصله زمانی میان قسمتهای چهارگانه بیگانه ها و فیلم پرومتئوس، پذیرش یک هدف مشترک برای تمام قسمتها را دشوار مینماید ولی یکدستی داستان و ارجاعات مکرر قسمتهای مختلف مجموعه بیگانه ها به یکدیگر در کنار حضور “دان اُبانون” و “رولاند شوست” که نویسندگان اصلی هر پنج قسمت فیلم و تهیه کننده برخی قسمتهای آنها هستند، تردیدی باقی نمیگذارد که بیگانه ها یک مجموعه یکپارچه و حساب شده است که هدف خاصی را دنبال می کند.
خلاصه ای از داستان فیلم
این روزها فیلمهای متعددی وجود دارند که موضوع بیگانگان عصبانی و خشمگین را به تصویر میکشند، از اینرو میتوان فیلم پرومتئوس را در زمره آنها دانست. با این وجود، هرچند اغلب فیلمهای با موضوع بیگانگان در نهایت با شلیک پیاپی قهرمان فیلم به چهره زشت این بیگانگان آن هم پیش از نابودی کره زمین پایان مییابد، اما فیلم پرومتئوس در واقع داستانی را دنبال میکند که بر پاسخ سوالات بیپایان انسانها در رابطه با خاستگاه بشریت تمرکز دارد، برای مثال، اینکه: “ما از کجا میآییم؟” و اینکه “ما چرا اینجا هستیم؟”… در همین لحظات است که قهرمان فیلم دهها گلوله به طرف چهره زشت و چندشآور بیگانگان شلیک میکند.
این فیلم ماجرای دانشمندانی را بازگو میکند که در غاری آثار باستانی را کشف میکنند که بر روی آنها تصاویر مسافرانی از سیاره دیگر حک شده است. این دانشمندان برای تحقیق و مطالعه پیرامون آثار باستانی مکشوفه با حمایت مالی یک موسسه بزرگ و معروف به یک ماموریت فضایی میروند تا سیاره موردنظر را پیدا کنند و پاسخ سوالات مهم خود را از موجودات بیگانه جویا شوند. این فرضیه مبتنی بر تئوریهای علمی فضانوردان دوران باستان است که هزاران سال قبل آن را مطرح کرده بودند مبنی بر اینکه انسانهای زمینی با نژاد برتری از بیگانگان در ارتباط بودند.
همانطور که از عنوان این فیلم بر میآید، پرومتئوس آکنده از نشانههای روششناسی و نمادگرایی است که به این فیلم جلوهای از تعلیق و رمز و راز میبخشد. هرچند این فیلم در ظاهر به سفر انسان به فضا با هدف جستجو و یافتن موجودات بیگانه میپردازد اما پرومتئوس را میتوان در واقع استعارهای از روشنگری معنوی دانست که توسط جوامع علاقمند به علوم خفیه تجسم مییابد. حال بیائید به مفاهیمی که در این فیلم مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتند، نگاهی بیاندازیم.
مهندسان؟
پرومتئوس با تصویری از پراکنده شدن سلولهای بنیادین خلقت انسان در زمین توسط یک موجود انساگونه غول پیکر فضایی که با وسیلهای شبیه به بشقاب پرنده به اینجا آمده است، آغاز میشود. دکتر شاو و گروهش در آثار به جا مانده از تمدنهای مختلف باستان نشانههای یک معبود آسمانی را در کهکشانی دور رصد کرده اند. آنها با سفینهای راهی آنجا میشوند تا “مهندسین” انسان یا همان خدایان خالق نوع بشر را بیابند.
منطق اصلی فیلم درباره خلقت انسانها توسط این مهندسین که در تعارض با ایمان مسیحی دکتر شاو قرار میگیرد، این فیلم را به یک مجموعه اعتقادی کفراندیشانه و خرافی تبدیل میکند که در تقابل صریح با آموزه های ادیان وحیانی است؛ مجموعه اعتقادی ای که مشابه آن را میتوان در تعالیم شرک آلود پیشامسیحی و فرقههای نوظهور دهههای اخیر به خوبی مشاهده کرد. در واقع این فیلم را باید کدگشایی از چهار قسمت پیشین بیگانه ها به شمار آورد.
منشأ تمام وحشت و زشتی موجودات بیگانه در قسمتهای اول تا چهارم در اینجا به مهندسین یا همان خالقین انسان بازگشت داده می شود. اسکات در مصاحبه ای گفته بود که پیشتر قصد داشته نام بهشت یا آسمان را برای فیلم انتخاب کند. او دلیل این کار را اینگونه توضیح داده بود که در این فیلم ما متوجه میشویم بهشت هم ممکن است بر خلاف تصور ما جایی شوم و شیطانی باشد. همچنان که دیده میشود خود اسکات تأکید دارد که قصد داشته مفاهیم عمومی دینی را در ذهن مخاطبان به چالش بکشد.
در ابتدای فیلم، یک بیگانه شبه انسان پس از فرود بر روی کره زمین، مایع عجیبی را مینوشد.
یک موجود بیگانه با یک سفینه غول پیکر بر روی کره زمین فرود میآید. موجود بیگانه پس از نوشیدن مایع آن را کاملاً تجزیه کرده و محتوای آن را به درون آب میریزد.
موجود بیگانه این مایع عجیب را تا کوچکترین ذرات تشکیلدهنده یعنی در سطح مولکول DNA تجزیه نموده و برای خلق گونه جدیدی از حیات آن را با آب کره زمین در هم میآمیزد.
مولکولهای میکروسکپی DNA این مایع عجیب در درون آب از لحاظ بیوژنتیکی واکنش میدهد و در ادامه تک سلولهای درون آب بتدریج تکثیر مییابند. این صحنه در واقع بیانگر فرضیه اصلی سازندگان فیلم در خصوص نحوه شکلگیری حیات انسان بر روی کره زمین است.
در صحنه تیتراژ فیلم، تک سلولی به تصویر کشیده میشود که در حال تکثیر خود است و حیات را بر روی کره زمین بنیان مینهد.
در ادامه، فیلم با پخش سریع تصاویر به سال ۲۰۸۹ میرسد جائیکه دو باستانشناس، با نقش آفرینی “الیزابت شاو” و “چارلی هالووی” در حال کاوش غاری در اسکاتلند هستند. در داخل این غار، باستانشناسان نگارهای را کشف میکنند که توسط مردی غارنشین حک شده بود. در این تصویر منقوش، انسانها نگاه خود را به ستارهای دوختهاند که در آسمان در حال شکلگیری است. محققان درمییابند که نحوه شکلگیری این نوع ستاره خاص را میتوان در هنر برخی فرهنگهای کهن جست.
نحوه شکلگیری ستاره موردنظر در این نقاشی شبیه به هنر مصریان باستان، سومریها و سرخپوستان مایا است.
باستانشناسان معتقدند که بیگانگان (آنها را “مهندس” مینامند) از فرآیند شکلگیری این ستاره خاص موجودیت یافته و پس از آن حیات انسان را بر روی کره زمین شکل میدهند. این کشف جدید آنها را وامیدارد تا عازم یک ماموریت فضایی شوند بلکه سیاره موردنظر را پیدا کرده و بتوانند پاسخ سوالات خود را از مهندسان جویا شوند.
فرضیه این فیلم تا حدود زیادی از تئوری الحادی “فضانوردان دوران باستان” الهام میگیرد که در اصل نویسندگانی همچون “اریک فون دانکن” و “رابرت تمپل” آن را مطرح کرده بودند. آنها معتقد بودند انسان یا توسط موجودات سیاره دیگری خلق شده است یا با “کمک” آنها پا به این کره خاکی نهاده است.
باستانشناسان در غاری در کشور ایتالیا تصویر منقوشی را یافتند که ادعا میشود سفر فضانوردان دوران باستان به کره زمین را به تصویر کشیده است. این اثر باستانی احتمالاً الهامبخش نقاشی درون همان غاری است که در فیلم پرومتئوس شاهد آن هستیم.
ادعا میشود مصریان دوران باستان در خط نقاشیهای خود ماشینهای پرنده را به تصویر کشیده بودند.
در فیلم پرومتئوس، شباهت بین آثار باستانی مصریها، مایاها، سومریها و سایر تمدنها تیم تحقیقاتی را وسوسه میکند تا به فضا سفر کرده و “مهندسان” خالق انسان را جستجو کنند.
طرفداران تئوری فضانوردان دوران باستان ادعا میکنند که در بسیاری از آثار مکتوب دینی عصر باستان به مسافرانی از فضا اشاره شده است. از جمله آنها میتوان به کتاب پیدایش و کتاب خنوخ اشاره کرد که هر دوی آنها از موجودات عظیمالجثه اسرارآمیز موسوم به نفیلیم نام میبرند.
ناظران و نفیلیم
کتاب پیدایش به حیات موجوداتی عظیمالجثه موسوم به نفیلیم بر روی کره زمین اشاره دارد(البته در نسخه شاه جیمز از اصطلاح موجودات غول پیکر استفاده میشود). از این موجودات به عنوان جانوران دو رگهای یاد میکنند که حاصل آمیزش بین زنان کره زمین و “پسران خدا” است.
” و واقع شد که چون آدمیان شروع کردند به زیاد شدن بر روی زمین و دختران برای ایشان متولد گردیدند،
پسران
خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکو منظرند، و از هر کدام که خواستند، زنان برای
خویشتن میگرفتند .(…)
در آن ایام مردان تنومند(نفیلیم) در زمین بودند. و بعد از هنگامی که پسران خدا به دختران آدمیان درآمدند و آنها برای ایشان اولاد زاییدند “
- کتاب پیدایش ۶ : ۴-۱ (نسخه جدید بینالمللی)
در جلد سیزدهم، واژه نفیلیم یکبار دیگر اشاره میشود و از آنها به عنوان موجودات عظیمالجثه ویرانگری یاد میشود که از انسانهای معمولی کاملاً متفاوت هستند:
“و آنها در بین مردم اسرائیل باستان اطلاعات نادرستی را درباره سرزمین موعود منتشر کردند.
بطوریکه میگفتند: این موجودات حیات را در سرزمین موعود ما به نابودی کشاندند.
همه انسانهایی که در آنجا دیدیم هیکل بزرگی دارند. در آنجا نفیلیم را با چشمان خود دیدیم.
آنها در چشم ما شبیه ملخ به نظر میرسیدند و ما نیز برای آنها چنین بودیم.”
- جلد سیزدهم: ۳۳-۳۲
کتاب مجعول و دروغین خنوخ درباره نفیلیم، خاستگاه آنها و ناظران به تفصیل شرح میدهد. با توجه به محتوای این کتاب که قدمت آن به ۳۰۰ سال پیش از میلاد باز میگردد، ناظران گروهی متشکل از ۲۰۰ تن از “پسران خدا” بودند که از فرمان پروردگار سرپیچی کردند و برای آمیزش با زنان به زمین تبعید شدند. به آنها گفته شده بود که مهارتهای پیشرفته همچون فلزکاری، آرایشگری، جادوگری، طالعبینی، نجوم و هواشناسی را به انسان بیاموزند. از آنجائیکه این ناظران از فرمان خداوند سرپیچی کردند، آنها را فرشتگان سقوط کرده نیز نامیدند.
نفیلیم همان فرزند ناظران هستند که موجوداتی غول پیکر بوده و در بین انسانها زندگی میکردند. در نهایت آنها به موجوداتی خطرناک و ویرانگر برای کره زمین تبدیل شدند و گفته میشود که “همه دستاوردهای بشریت” را به زوال کشاندند. خداوند با هدف بیرون راندن این موجودات از کره زمین (همراه با انسانهایی که با آنها آمیزش کردند) سیل عظیمی را به راه انداخت اما برای تضمین بقای بشریت قبل از واقعه به حضرت نوح هشدار داد تا کشتی خود را بسازد.
در اثر مکتوب دیگری از یهودیان باستان یعنی کتاب یوئیل آمده است که ۱۰ درصد از ارواح جدا شده از بدن نفیلیمها مانند شیاطین اجازه یافتند پس از وقوع سیل همچنان بر روی زمین باقی بمانند و تا روز رستاخیز تلاش کنند انسانها را به گمراهی و بیراهه بکشانند. آیا به همین دلیل است که نخبگان علوم خفیه تمایل بسیاری برای به فساد کشاندن عوام از طریق مادیات و انحراف جنسی دارند؟
پس، ناظران و نفیلیم چه کسانی بودند؟ اغلب پژوهشگران تفاسیر متفاوتی از جمله طبقهای از انسانهای ثروتمند،شیاطین یا نژاد برتر دوران باستان را در مورد آنها مطرح کردهاند. طرفداران تئوری فضانوردان دوران باستان معتقدند که آنها در واقع بیگانگانی بودند که با هدف نظارت بر روند تکامل انسان به کره زمین فرستاده شدند – از اینرو آنها را “ناظران” نامیدند.
فرضیه پرومتئوس نیز تا حدود زیادی از این تئوری الهام گرفته است بطوریکه بیگانگان در این فیلم به صورت موجودات غول پیکری به تصویر کشیده شدهاند که برای خلق و آموزش انسان به زمین فرستاده شدند.
سرنشینان سفینه فضایی با یکی از “مهندسان” مورد نظر خو
یعنی یکی از بیگانگان غول پیکر روبرو میشوند.
سرنشینان سفینه فضایی با یکی از “مهندسان” موردنظر خود یعنی یکی از بیگانگان غول پیکر روبرو میشوند. متاسفانه، بیگانه در این فیلم پیرامون خاستگاه بشریت هیچ صحبتی با آنها نکرد و سر دیوید را از بدنش جدا کرد(نفر سمت چپ)
فهمیدن این مسئله که بیگانگان در روند تکامل انسان نقش داشتند، فقط از زاویه علمی مهم نیست بلکه از لحاظ معنوی نیز حائز اهمیت است زیرا احتمالاً این ادعا میتواند بسیاری از مذاهب دینی را به طور کامل مهجور گرداند. همه نظامهای اعتقادی زیر سوال خواهند رفت یا حداقل از “زاویه بیگانگان” اصلاح خواهند شد.
معمای معنویت
ابعاد معنوی این ماموریت فضایی در صحنههای مختلف فیلم که ارتباط دین مسیحیت را با موضوع بیگانگان پیوند میدهد، با زیرکی خاصی به نمایش در آمده است.
در آغاز سفر، فرمانده سفینه در حال تزئین یک درخت کریسمس است. مافوقش با لحن خاصی از او میپرسد: “این دیگر چیست؟” که فرمانده پاسخ میدهد: “درخت کریسمس است!”
این حقیقت که ماموریت فضایی قهرمانان این فیلم که قرار است تاریخ را تغییر دهد در ایام کریسمس اتفاق میافتد، به فیلم رنگ و بوی مذهبی میبخشد.
الیزابت شاو، قهرمان فیلم، با افتخار و به طرز قابل توجهی صلیبی را به گردن خود میآویزد. این گردنآویز در فیلم به نماد معنویت تبدیل میشود که در واقع از دستاوردهای این ماموریت است.
زمانیکه سفینه به مقصد میرسد، سرنشینان سفینه فضایی ساختمان متروکهای را پیدا میکنند که حاصل کار تمدن بیگانگان است اما در داخل آن اجساد موجودات بیگانه را مییابند. پس از انجام آزمایش بر روی یکی از این اجساد، آنها میفهمند که بیگانگان در واقع همان بنیانگذاران حیات بشری بر روی کره زمین هستند. به عبارت دیگر، تئوری فضانوردان دوران باستان صحت دارد مبنی بر اینکه بیگانگان سیاره دیگر همان ” آفرینندگان” انسان هستند. زمانیکه الیزابت نتیجه بررسی را به اطلاع همسر خود چارلی میرساند، وی بلافاصله اعتبار صلیب دور گردن او را زیر سوال میبرد:
“- خوب، فکر میکنم حالا میتوانی صلیب پدرت رو از گردنت باز کنی.”- چرا از من میخواهی که چنین کاری را انجام دهم؟
– چون آنها{بیگانگان} ما را به این دنیا آوردند.
و الیزابت با تعجب میگوید:
– “پس چه کسی آنها را آفریده است؟”
از اینرو، الیزابت تضادی بین اعتقاد به مسیحیت و تئوری فضانوردان دوران باستان قائل نیست. وی همچنان معتقد است که خدا اولین خالق عالم است … اما در عین حال باید بیگانگان را نیز به این معادله اضافه کند.
آنچه که قهرمانان فیلم نمیدانند این واقعیت است که DNA بیگانه توسط دیوید به درون بدن چارلی تزریق شده است.
پیش از آنکه چارلی با الیزابت در اقامتگاهش دیدار کند، دیوید، همان روبات فضول و کنجکاو فیلم، چارلی را فریب داده و ترغیب میکند تا نوشابه حاوی DNA بیگانه را بنوشد بنابراین از آنها نوزادی نیمه انسان و نیمه بیگانه به دنیا میآید. به درخت کریسمس در دورنمای تصویر توجه کنید.
الیزابت ظرف مدت کوتاهی متوجه میشود که بارداری او کاملاً اشتباه بوده است زیرا کودک درون بدن او انسان نیست و رفتاری کاملاً خصمانه با او دارد. با توجه به این حقیقت که این ماموریت در ایام کریسمس اتفاق میافتد، الیزابت به زنی ضد مریم مقدس تبدیل میشود … نه ضد نفیلیم.
الیزابت پس از اطلاع یافتن از بارداری خود صلیب را از گردن بیرون آورده و آن را در گوشهای قرار میدهد. از لحاظ نمادین این صحنه به معنای آنست که اعتقاد به دین مسیحیت دیگر برای او محلی از اعراب ندارد.
الیزابت تلاش میکند تا این هیولا را “سقط کند” اما ماموریت آنها مسیر هولناکی را در پیش گرفته و همه افراد به جز الیزابت جان خود را از دست میدهند. الیزابت تقریباً پس از آنکه به مرز یاس و نومیدی نزدیک میشود، ظاهراً دچار تحول معنوی شده و با خود تصمیم میگیرد تا حقیقت را درباره این موجودات بیگانه کشف کند. از قرار معلوم، بیگانگان مدتها قبل انسان را رها کرده و حتی قصد داشتند تا کره زمین را نابود کنند. مسئلهای که با روند تکامل انسان کاملاً در تضاد است.
در انتهای فیلم، الیزابت صلیب خود را دوباره به گردن میآویزد و این به معنای آنست که نه تنها وی باور و اعتقادات خود را از دست نداده بلکه جستجوی او برای درک حقیقت عمدتاً جنبه معنوی دارد. این مسئله دیگر به علم ارتباطی ندارد بلکه بر نیاز ذاتی انسان برای پیدا کردن پاسخ سوالات وجودی دلالت دارد.
الیزابت صلیب خود را به گردن میآویزد و تصمیم میگیرد تا حقیقت را درباره مهندسان بیگانه بفهمد.
کل داستان فیلم را میتوان در چارچوب یک استعاره معنوی تفسیر کرد– جستجو برای یافتن حقیقت. عنوان خود فیلم، پرومتئوس، نیز تا حدود زیادی به جنبه اسرارآمیز بودن فیلم اشاره دارد.
پرومتئوس و جستجو برای روشنگری و کشف حقیقت
در اسطورهشناسی یونان پرومتئوس یک تیتان است، یعنی نخستین نژاد از الهههایی که پیش از خدایان کوه المپ آمده بودند. وی آتش را از خدایان دزدید و آن را به بشر داد– اقدامی که پیشرفت و تمدن را به همراه داشت. برای تحقق این هدف و رساندن آتش (نماد دانش الهی) به انسان، پرومتئوس به شخصیتی مهم در اسطورهشناسی مکاتب مرموز و تصوفآمیز همچون فراماسونری و روسیکروسیانیسم تبدیل شد که مبنای آنها بهرهگیری از دانش اسرارآمیز برای رسیدن به الوهیت است.
پرومتئوس، که همانا کاراکتر محبوب نخبگان روشنگراست، عمدتاً در مرکز راکفلر به تصویر کشیده میشود.
معادل یهودی-مسیحی پرومتئوس، “لوسیفر” از فرشتگان سقوط کرده است که هوش بالایی دارد و زمانی محبوب خداوند بود اما از فرمان خداوند سرپیچی کرد و گونه جدیدی از دانش را به انسان انتقال داد. لوسیفر یک واژه لاتین و به معنای “آورنده آتش” است و پرومتئوس با آوردن آتش برای انسان آن را واقعیت بخشید. گفته میشود این “آتش” همان علم اسرار است که در مکاتب مرموز و تصوفآمیز آموزش داده می شود بطوریکه به “انسانهای منورالفکر” اجازه میدهد تا به جایگاه خدایان بازگردند.
به نظر می رسد ماجرای ناظران و نفیلیم که در بالا تشریح گردید، از همان الگوها و اندیشههای دوران باستان تبعیت میکند که در داستان نافرمانی “پسران خدا”، تبعیدشان به کره زمین و انتقال دانش به بشریت بازگو شده است. از ناظران نیز همچون شیطان (لوسیفر) تحت عنوان “فرشتگان سقوط کرده” یاد میکنند. بنابراین در جایی از فیلم شاهد هستیم که بین این اسطورهها و نمادگرایی فیلم ارتباط بسیاری وجود دارد.
در آغاز ماموریت، مدیر موسسه حامی این سفر فضایی جلسه توجیهی برگزار نموده و درباره اهمیت این ماموریت چنین سخنرانی میکند:
“پرومتئوس تیتان قصد داشت جایگاه خدایان را در بین انسانها از آن خود کند، به همین دلیل از سوی خدایان کوه المپ طرد شد.
خوب، دوستان من، بالاخره زمان بازگشت فرا رسیده است.”
در این فیلم، پرومتئوس نام سفینه فضایی است که انسان را به سوی موجودات بیگانه میفرستد. این فیلم از لحاظ نمادین به انسانهایی اشاره دارد که از “آتش” (یا به تعبیری همان علم و دانش) استفاده میکنند تا بواسطه آن به جایگاه الوهیت بازگردند. این استعاره از آغاز معنویت یادآور بسیاری از داستانهای اسطورهشناسی است که در طول تاریخ قابل مشاهده است و مفاهیم اسرارآمیز مشابهی را در خود پنهان دارند.
با این وجود، مکاتب مرموز و تصوفآمیز بر این باورند که روشنگری شامل حال همه افراد نمیشود بلکه فقط تعدادی خاص را در بر میگیرد که به نحو زیرکانهای در فیلم پرومتئوس ایفای نقش میکنند. در این فیلم، همه افرادی که در سفینه فضایی فقط به دنبال اهداف مالی بوده و انسانهایی خودخواه و ریاکار بودند، سرانجام جان خود را در این ماموریت از دست دادند. در بین آنها تنها فردی زنده ماند که طالب دانستن حقیقت بود و اعتقادات قوی مذهبی داشت. این نوع روایت معادل با ادبیات تمثیلی روشنگری معنوی است که اذعان میدارد فقط با صداقت دل و پاکی روح میتوان به آرامش بیشتری دست یافت.
در این فیلم به غیر از الیزابت، کاراکتر غیرانسان یعنی دیوید نیز زنده میماند.
در صحنههای پایانی فیلم، دیوید سر خود را از بدن جدا می کند اما از آنجائیکه یک روبات است باز هم به وظایف خود عمل میکند. الیزابت سر او را بر میدارد و به سفر خود ادامه میدهد. این صحنه از لحاظ نمادین به معنای آنست که وی برای رسیدن به روشنگری به عقل و خرد پاک و سالم و البته فناوری پیشرفته نیاز دارد.
دیوید هوش فوقالعادهای دارد، از اینرو تصور میکند که برتر از همکاران انسان خود است. علیرغم این واقعیت، وجود او برای ماموریت الیزابت بسیار مهم است– پیامی زیرکانه از کارگردان فیلم که میگوید نقش موجودات غیرانسانی در روند تکامل انسان حائز اهمیت است.
در انتهای فیلم، دیوید بالاخره هم نمیفهمد چرا الیزابت دوست دارد به ماموریت خود برای یافتن خالق انسان همچنان ادامه دهد. تفاوت نگاه این دو در داشتن و نداشتن روح است. به همین دلیل است که الیزابت دوباره صلیب را به گردن میآویزد. جستجوی او فقط یک ماموریت فضایی نیست بلکه یک سفر طولانی معنوی برای کشف این حقیقت است که وی از کجا میآید.
در صحنه پایانی فیلم، الیزابت تصمیم میگیرد که به زمین(نماد مادیگرایی و ضمیر پست) بازنگردد و به جستجوی خود برای یافتن مهندسان (نماد روشنگری و الوهیت) ادامه دهد. بنابراین برای سفر کاوشگری او پایانی نیست و حتی ممکن است ادامه داشته باشد.
هرچند اغلب تماشاگران احتمالاً با این فکر از سالن سینما خارج شدند که فیلم پرومتئوس “فیلم جالب و خوش ساختی از بیگانگان” است، اما با اندکی تامل بیشتر درباره مفهوم و نمادگرایی فیلم میتوان به لایه دیگری از تفاسیر مختلف دست یافت. فیلم پرومتئوس با الهام گرفتن از تئوری فضانوردان دوران باستان بازنویسی افراطگونهای از تاریخ و مذهب را ارائه میدهد.
ترسیم رابطه انسان و خداوند بر اساس اسطوره های یونان
پرومته یا پرومتئوس در اساطیر یونان یکی از تیتانها یا نیمه خدایان به شمار میآمد که آتش را از زئوس که خدای خدایان بود، ربود و در اختیار انسان قرار داد. پرومتئوس بخاطر این کار مورد خشم زئوس قرار گرفت و به شکل دردناکی مجازات شد. این اسطوره و دیگر اسطوره های شرکآلود یونانی بارها در ادبیات، هنر و رسانههای غرب برای اشاره به قدرت خداگونه بشر مدرن مورد استفاده قرار گرفته است.
در اساطیر یونانی خدایان ویژگیها و ضعفهای بشری دارند؛ آنها همانند انسانها برای منافع و مقاصدشان با یکدیگر جدال میکنند و مغلوب یکدیگر میشوند. از سوی دیگر انسانها نیز مقهور خدایان نیستند و میتوانند در مقابل آنها سرکشی کنند و در برخی موارد به نامیرایی و مقام خدایی دست یابند. در اساطیر یونان باستان، کشمکش و تقابل میان انسان و خدایان، بخش جدایی ناپذیر خلقت و هستی است.
ریدلی اسکات نیز برای فیلم جدید خود که به مسأله آفرینش انسان و منشأ خلقت او اختصاص دارد نام پرومتئوس را برگزیده است. سفینهای که آقای ویلاند هزینه ساخت آن را پرداخت کرده و گروه دانشمندان را به سیاره منشأ میرساند در داستان فیلم پرومتئوس نام دارد. در طراحی پیکر مهندسین یا خالقان بشر نیز سعی شدهاست تا حد امکان از الگوی خدایان یونان در نقاشیها و طراحیهای کلاسیک غرب استفاده شود. در سالهای اخیر جریانهای شبه معنوی متعددی در عرصه اجتماعی و هنری غرب ظهور کرده اند که با الهام از میراث اسطورهای یونان سعی در بازتعریف مفاهیم متعالی همچون خداوند داشتهاند ، هالیوود نیز تا کنون فیلمهای زیادی درخصوص ارائه تصویر از رابطه انسان و خداوند براساس میراث شرکآلود اساطیر یونان تولید کردهاست که پرمتئوس تنها یکی از آنهاست. علاقهمندی به اسطورههای یونان در غرب مدرن برای بازتعریف نسبت میان انسان و خداوند شاید از آن جهت باشد که در این اسطورهها انسان مطیع خداوند نیست و هیچ گاه بندگی او در برابر خدایان المپ، فضیلت محسوب نمیشود.
دکتر شاو به عنوان یک انسان و دیوید به عنوان یک روبوت ساخته بشر، دو شخصیت اصلی فیلم هستند که پرسشهای بنیادین دارند. دکتر شاو قصد دارد مهندسین را بیابد و از آنها سوال کند که چرا انسان را خلق کردهاند و حالا قصد نابودی او را دارند. دیوید نیز با اینکه ربوت است پرسشهای بنیادین دارد و نوعی جستجوگری پنهانی و احساسات نهفته در شخصیت او قابل تشخیص است. فیلمنامه پرومتئوس به طور هنرمندانه میان خلقت انسان توسط مهندسن و خلقت دیوید توسط انسان تشابه ایجاد میکند و پرسشهای اساسی درباره هدف خلقت هر یک از آن دو را را در دیالوگ میان دیوید و دکتر چارلی پاسخ میدهد. دیوید یک ربوت است با این حال احساسات خود را با تماشای فیلمهای کلاسیک تسکین میدهد، گویی او گمشدهای را جستجو میکند که در هوشمصنوعی اش تعبیه نشده است و قرار نیست هیچ وقت به آن برسد. در دیالوگ کلیدی دیوید و دکتر چارلی درباره هدف خلقت دیوید، چارلی تنها دلیل را باسرمستی توانایی انسان در ساختن روبوتهای هوشمند معرفی میکند. دیوید نیز بلافاصله پاسخ میدهد اگر خالق شما هم چنین دلیلی برای خلقت شما داشته باشد چه؟
خرده داستان خلقت دیوید در واقع تمثیلی از ایده اصلی فیلم است. مهندسین انسان را خلق کرده اند بدون اینکه هدف و غایت متعالی و خاصی برای او تدارک دیده باشند و حالا نیز به دلیلی نامعلوم قصد نابودی انسان را دارند. دیوید خلأ معنا در زندگی اش را با پناه بردن به فیلمای سینمایی پر کرده است. دکتر شاو نیز خلأ معنا در زندگی اش را با پناه بردن به دیانت مسیحی جبران نموده است. او با اینکه دریافته است خلقت او آنچنان که در کتاب مقدس آمده است نبوده ولی تا لحظه آخر صلیبش را که نشانی از عقاید دینی اوست از خود دور نمیکند. اما این عقاید در انتهای فیلم دیگر به معنای حقایقی متعالی درباره انسان و جهان افرینش نیست، بلکه انتخابی شخصی برای از دست ندادن آرامش درونی است؛ انتخابی که لزوماً با حقیقت بیرونی سازگاری ندارد. این نوع نگاه به ایمان و اعتقاد دینی که آن را فاقد اعتبار بیرونی و حقیقی میداند، در نظریه برخی از متکلمان و بزرگان نظریه پرداز در جهان مسحیت بارها تکرار شده است. پلانتینگا به عنوان یک متکلم مسیحی بارها از این سخن میگوید که ارزش ایمان به ریسک پذیر بودن آن است و شخص با ایمان از آن جهت قابل ستایش است که به چیزی ایمان آورده که درستی آن به اثبات نرسیده است. در چنین گفتمانی که فیلم سعی در ترویج و ترسیم مولفههای آن دارد، معنای زندگی و ایمان هر انسان، امری شخصی و درونی است که لزوماً نباید به دنبال سازگاری آن با یافتههای علم و عقل بود. این تلقی، که ایمان دینی را از معرفتی متعالی به امری شخصی و سوبژکتیو تبدیل میکند، در فیلمهای سینمایی بسیاری همچون ماتریکس، راز داوینچی، کتاب ایلای و آواتار به خوبی قابل تشخیص است.
(بخشهایی از سخنرانی پیتر ویلند)
در واقع فهم دقیق فیلم پرومتئوس و چهارگانه بیگانهها با این کلیپ مکمل آسان میشود. ریدلی اسکات به عنوان آغازگر پروژه بیگانهها در آخرین فیلم این مجموعه به مخاطبش تلقین میکند خدای خالق خود را موجودی شرور و “بیگانه” بداند و جز نفس خودش خدایی را به رسمیت نشناسد.
ترویج فرقه رائیلیسم و مذهب یوفو
شاید عجیب به نظر آید ولی ریدلی اسکات در پرمتئوس مضامینی را طرح می کند که نشان میدهد از زمان ساخت اولین قسمت بیگانه ها در سال ۱۹۷۹ به آموزه های فرقه ای نادر و عجیب به نام رائیلینها توجه داشته و عقاید آنها را تبلیغ کرده است
این گروه که در سال ۱۹۷۴ اعلام وجود کرد بر این باورند که انسان توسط موجوداتی فضایی و هوشمند در زمین قرار داده شده است و هیچ خدای متعالی و فرامادی در کار نیست. برغم عقاید خرافی و سرشار از تناقض این گروه، حمایت مالی کانونهای خاص سبب گسترش فعالیت این فرقه در کشورهای مختلف جهان از جمله ایران شد. در حال حاضر رژیم اشغالگر قدس از حامیان اصلی رائیلیسم است و اسرائیل به یکی از مراکز اصلی فعالیت آن تبدیل شده است. رائیلیسم در واقع یکی از جریانهای کاریکاتوری و اغراق شده از جریان شبه دینی مذهب یوفو به شمار میآید. مذهب یوفو به مجموعهای از فرقههای نوظهور اطلاق میشود که با انکار منشأ ماورایی برای خلقت، انسان را مخلوق موجودات مادی هوشمند فرازمینی میدانند.
این جریان در سالهای اخیر از سوی کانونهای رسانهای غرب بسیار مورد تبلیغ قرار گرفته است و تنها به فیلمهای سینمایی محدود نمیشود. شبکه امریکایی هیستوری چنل چندی پیش در برنامهای مفصل و چند قسمیتی با نام بیگانه های باستان به ترویج این نظریه پرداخت که تمدنهای مختلف باستان تحت تعلیم موجودات ناشناخته فضایی شکل گرفته اند. موجوداتی که در واقع به نوعی خالق خود انسان نیز بوده اند.
جالب اینجاست که در این مستند برخی آیات کتاب مقدس مسحیت و حتی قرآن نیز بر اساس این نظریه خرافی تفسیر میشود. زمانی که شخصیت برجستهای همچون ریدلی اسکات نیز همراستا با شبکه هیستوری چنل در خدمت ترویج فرقهگرایی فعالیت هنری خود را سامان میدهد، تردیدی باقی نمیماند که کانونهای رسانهای غرب برنامه منسجمی برای ترویج این خرافات و ایجاب آشوب در باورهای فرهنگهای مختلف جهان دارند.
ساینتولوژی و رائیلسم که در دهه های گذشته در حوزه رسانه های تصویری و محصولات نمایشی به شدت فعال بوده اند، تنها دو نمونه از مذهب یوفو به شمار میآید. فرقه ای که پیروان خود را متقاعد میکند خالق انسان موجودی هوشمند در سیارهای دور دست است و هیچ علاقهای به بقاء او در زمین ندارد.
با فاصله کمی از اکران فیلم پرومتئوس، کلیپهای مکمل اینترنتی آن نیز از سوی کمپانی سازنده فیلم منتشر شد. یکی از این کلیپها سخنرانی دوره جوانی و اوج موفقیت پیتر ویلند مالک پروژه پرومتئوس است. او در این سخنرانی حماسی و سرشار از غرور رسماً اعلام میکند که انسان در تمدن مدرن با تسلط و در اختیار گرفتن آنچه که زمانی به خدایان تعلق داشت، به مقام خدایی رسیده است و دیگر نیازی به تبعیت از امر بیرونی و ماورائی جز نفسانیت و آمال بلند خود ندارد.
برهان علیت
اما فیلم هرچه خواسته ملحدانه باشد در نهایت تن به برهان علیت میدهد و میپذیرد که باید هستی یک خالق داشته باشد آنجا که در انتها به دنبال سازندگان مهندسین انسان میگردد. با این برهان بالاخره باید به یک سرمنشاء رسید که آن خداست. این چیزی است که در فطرت انسان نهاده شده و هرچهقدر انسان بخواهد آن را ندیده بگیرد نمیتواند و از حقیقت نمیشود گریخت.
آیه فطرت
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (روم/30)
خدای متعال خطاب به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً شاید ترجمهی مناسب آیهی مورد بحث این باشد که «توجه خود را دقیقا به سوی دین معطوف کن.»
بعد جملهای را اضافه میکند: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها سرشت خدا (فطرت) نوع آفرینش الهی، آن نوع آفرینشی که خدا انسانها را بر آن سرشته و آفریده است. این تعبیری ست که در زبان عربی شایع است و در فارسی هم در عبارات ادبی و شعرگونه بهکار میبریم اما در تعبیرات رایج اینگونه استعمال نمیکنیم که در وسط کلام یک جملهای که در ظاهر نیمه تمام است بهکار ببریم، ملاحظه بفرمایید: «توجه خود را به سوی دین بدار، سرشت خدایی که خدا همهی انسانها را بر آن سرشته است »، در فارسی گاهی در عبارات ادبی میگویند: «خدا را خدا را» یعنی حواست جمع خدا باشد، این فِطْرَتَ اللَّهِ در اینجا چنین موقعیتی از نظر ادبی دارد و در حقیقت تفسیری و تحلیلی برای جملهی قبلی حساب میشود یعنی اینکه من گفتم توجه خودت را دقیقاً به سوی دین معطوف کن معنایش این است که ملازم همان چیزی باش که فطرت تو اقتضاء میکند، چیزی بر خلاف فطرت و خواست فطری به تو نگفتم تمام توجهات به سوی دین باشد، بر فطرت خود که خدا تو را بر آن سرشته است.
بعد از اینکه میفرماید تمام توجهات را به سوی دین معطوف بدار، میگوید سرشت خدایی، بعد اضافه میفرماید:
لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، این نوعی سرشت خدایی و نوعی آفریدن است که خدا انسان را بر آن آفریده و مقتضای فطرتش این است که مواظب دین باشد و توجهاش معطوف به دین باشد. بعد تاکید میکند که خیال نکنید بعضی از انسانها چنین بودهاند، یا در یک زمانی فطرت انسان اینچنین بوده است نه، «لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» آفرینش الهی تغییپذیر نیست، خدا انسان را اینچنین آفریده و مقتضای فطرتش این است که متوجه دین باشد «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» ولی بیشتر مردم این را نمیدانند.
آیهی میثاق
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ * أَوْ تَقُولُواْ إِنمََّا أَشْرَکَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَ فَتهُْلِکُنَا بمَِا فَعَلَ الْمُبْطِلُون اعراف/172و173
هنگامی که پروردگارت از پشت آدمی زادگان فرزندانشان را برآورد و ایشان را برخودشان شاهد قرارداد که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، شهادت دادیم. (و خدا اینکار را انجام داد) تا روز قیامت نگویید که ما از این مطلب غافل بودیم، یا نگویید که پدران ما قبلاً شرک ورزیدند و ما نسلی بودیم از پس ایشان (و دنبالهرو آنان) پس آیا ما را بهخاطر کارهای باطلگرایان تباه میسازی؟