خادم الموالی عباس داودی داوودی

حادثه عاشورا؛ فاجعه یا حماسه

مظلومیت و غربت و حماسه ؛ در حماسه حسینی

 متاسفانه در فضای مجازی بر علیه شهید بزرگوار و علامه گرانقدر استاد آیت‌الله مرتضی مطهری رحمت‌الله‌علیه جو دروغینی به راه انداخته شده که ایشان گفته است نباید لفظ غریب یا مظلوم را برای امام حسین علیه‌السلام به کار برد و به روایاتی استناد می‌کنند که از اهل بیت علیهم‌السلام رسیده و در آن از امام حسین علیه‌السلام به عنوان مظلوم و غریب یاد شده است.

در حالی که در متن زیر خود شهید مطهری رحمت‌الله‌علیه از امام حسین به‌عنوان مظلوم و غریب یاد کرده است.

مجموعه ‌آثار استاد شهید مطهرى ج‌17 ص115

قدرت روحى اباعبداللَّه علیه السلام‌

خود اباعبداللَّه که به میدان آمد در چه وقتى آمد؟ فکر کنید، عصر روز عاشوراست، چون تا ظهرشد هنوز عده‌اى از اصحاب بودند که نماز هم خواندند. از صبح تا عصر تلاش کرده است، چه تلاشهایى! بدن هر یک از اصحابش را غالباً خودش آورده در خیمه شهدا گذاشته است. بدن یارانش را خودش آورده است، به بالین یارانش خودش آمده است، اهل بیتش را خودش تسلّى داده است. اینقدر تلاش کرده که خدا مى‌داند! گذشته از آن داغهایى که دیده است. آخرین کسى که به میدان مى‌آید خودش است. خیال کردند که دیگر در یک چنین شرایطى مى‌توانند با حسین مبارزه کنند. هر کسى که جلو آمد لحظه‌اى مهلتش نداد که فریاد عمر سعد بلند شد، گفت خدا مرگتان بدهد، مادرهایتان به عزایتان بنشینند، به مبارزه چه کسى رفته‌اید؟! این، پسر کشنده عرب است، پسر على بن ابى طالب است به خدا روح پدرش على در کالبد این است، به جنگ این نروید. این علامت شکست بود یا نه؟ سى هزار نفر از جنگ تن به تن کردن با یک مردِ تنهاى غریبِ آن همه مصیبت دیده، آن همه زحمت کشیده و آن همه تلاش کرده تشنه گرسنه عقب نشینى مى‌کنند.

اما شهید مطهری نظرش این است که نباید فقط جنبه غربت امام حسین علیه‌السلام مورد نظر باشد و حادثه کربلا یک حماسه است که بخش بسیار مهم‌تری دارد. برای تبیین موضوع خلاصه بخشی از کتاب حماسه حسینی را در زیر آورده‌ایم تا حقیقت مطلب روشن شود و بدانیم که نظر واقعی شهید مطهری چه بود.

مجموعه‌ آثار استاد شهید مطهرى ج‌17 ص32 به بعد

دو صفحه تاریخچه کربلا

حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد: یک صفحه سفید و نورانى، و یک صفحه تاریک، سیاه و ظلمانى که هر دو صفحه‌اش یا بى‌نظیر است و یا کم نظیر.

اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بى‌نظیر و یا کم نظیر مى‌بینیم. یک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بیست و یک نوع پستى و لئامت در این جنایت دیدم، و خیال هم نمى‌کنم در دنیا چنین جنایتى پیدا بشود که تا این اندازه تنوّع داشته باشد...[1]

از این نظر حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدى است، یک مصیبت است، یک رثاء است. این صفحه را که نگاه مى‌کنیم، در آن کشتن بیگناه مى‌بینیم، کشتن جوان مى‌بینیم، کشتن شیرخوار مى‌بینیم، اسب بر بدن مرده تاختن مى‌بینیم، آب ندادن به یک انسان مى‌بینیم، زن و بچه را شلّاق زدن مى‌بینیم، اسیر را بر شتر بى‌جهاز سوار کردن مى‌بینیم. از این نظر قهرمان حادثه کیست؟ واضح است، وقتى که حادثه را از جنبه جنایى نگاه کنیم، آن که مى‌خورد قهرمان نیست، آن بیچاره مظلوم است. قهرمان حادثه در این نگاه یزیدبن معاویه است، عبیداللَّه بن زیاد است، عمر سعد است، شمربن‌ذى الجوشن است، خولى است و یک عده دیگر. لذا وقتى که صفحه سیاه این تاریخ را مطالعه مى‌کنیم، فقط جنایت و رثاء بشریت را مى‌بینیم. پس اگر بخواهیم شعر بگوییم چه باید بگوییم؟ باید مرثیه بگوییم و غیر از مرثیه چیز دیگرى نیست که بگوییم. باید بگوییم:

اما آیا تاریخچه عاشورا فقط همین یک صفحه است؟ آیا فقط رثاء است؟ فقط مصیبت است و چیز دیگرى نیست؟ اشتباه ما همین است. این تاریخچه یک صفحه دیگر هم دارد که قهرمان آن صفحه، دیگر پسر معاویه نیست، پسر زیاد نیست، پسر سعد نیست، شمر نیست. در آنجا قهرمان حسین علیه‌السلام است. در آن صفحه، دیگر جنایت نیست، تراژدى نیست، بلکه حماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلى حقیقت و انسانیت است، تجلى حق پرستى است. آن صفحه را که نگاه کنیم، مى‌گوییم بشریت حق دارد به خودش ببالد.

چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم و چرا باید همیشه جنایتهاى کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسین بن على از آن جنبه‌اى که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهایى که به نام حسین بن على مى‌دهیم و مى‌نویسیم، از صفحه‌ تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانى این داستان را کمتر مطالعه مى‌کنیم، درحالى که جنبه حماسى این داستان صدبرابر بر جنبه جنایى آن مى‌چربد و نورانیت این حادثه بر تاریکى آن خیلى مى‌چربد. پس باید اعتراف کنیم که یکى از جانیهاى بر حسین بن على ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحه‌اش را مى‌خوانیم و صفحه دیگرش را نمى‌خوانیم. جانیهاى بر امام حسین آنهایى هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و مى‌کنند.

حسین را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند، اما حسین که فقط این تن نیست، حسین که مثل من و شما نیست؛ حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زنده‌تر مى‌شود. دستگاه بنى امیه خیال کرد که حسین را کشت و تمام شد، ولى بعد فهمید که مرده حسین از زنده حسین مزاحمتر است، تربت حسین کعبه صاحبدلان است. زینب هم به یزید همین را گفت، گفت: اشتباه کردى، هر نقشه‌اى که دارى به کار ببر ولى مطمئن باش تو نمى‌توانى برادر مرا بکشى و بمیرانى؛ برادر من زندگى‌اش‌ طور دیگر است، او نمرد بلکه زنده‌تر شد.

تحریف هدف امام حسین علیه السلام‌

من نمى‌دانم کدام جانى یا جانیهایى جنایت را به شکل دیگرى بر حسین بن على وارد کردند و آن اینکه هدف حسین بن على را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندى را که مسیحیها در مورد مسیح گفتند درباره حسین گفتند که حسین کشته شد براى آنکه بار گناه امّت را به دوش بگیرد، براى اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد، حسین کشته شد براى اینکه گنهکار تا آن زمان کم بود، بیشتر بشود.

لذا بعد از این انحراف، چاره‌اى نبود جز اینکه ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم، فقط رثاء و مرثیه ببینیم. من نمى‌گویم آن صفحه تاریک را نباید دید بلکه باید آن را دید و خواند، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد. اینکه گفته‌اند رثاى حسین بن على باید همیشه زنده بماند، حقیقتى است و از خود پیغمبر گرفته‌اند و ائمه اطهار نیز به آن توصیه کرده‌اند. این رثاء و مصیبت نباید فراموش بشود، این ذکرى‌، این یادآورى نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید، اما در رثاى یک قهرمان. پس اول باید قهرمان بودنش براى شما مشخص بشود و بعد در رثاى قهرمان بگریید، وگرنه رثاى یک آدم نفله شده بیچاره بىدست و پاى مظلوم که دیگر گریه ندارد، و گریه ملتى براى او معنى ندارد. در رثاى قهرمان بگریید براى اینکه احساسات قهرمانى پیدا کنید، براى اینکه پرتوى از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازه‌اى نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالتخواه بشوید، شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید، شما هم آزادیخواه باشید، براى  آزادى احترام قائل باشید، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنى چه، شرف و انسانیت یعنى چه، کرامت یعنى چه. اگر ما صفحه نورانى تاریخ حسینى را خواندیم، آن وقت از جنبه رثائى‌اش مى‌توانیم استفاده کنیم وگرنه بیهوده است.

مجموعه  آثار استاد شهید مطهرى    ج 17 ص35 

نهضت حسینى، حماسه‌اى مقدس

یک سخن یا منظومه، یک شعر یا نثر حماسى آن است که در روح انسانى جولان و هیجانى در جهت سلحشورى و مقاومت و ایستادگى و دفاع از عقیده ایجاد کند، و یک شخصیت حماسى آن کسى است که در روحش این موج وجود دارد؛ یک روحیه متموّجى از عظمت، غیرت، حمیّت، شجاعت، حس دفاع از حقوق و حس عدالتخواهى دارد. تاریخچه عاشورا تاریخچه‌اى است که دو صفحه دارد. یک صفحه آن صفحه‌اى است سیاه و تاریک، نمایشى است از جنایت بشریت، جنایت بسیار بسیار عظیمى، یک داستان جنایى و یک ظلم بى‌حد و حساب است و بنابراین، داستان جنایى ما قهرمانانى دارد که قهرمانان جنایتند. پسر معاویه، پسر زیاد، پسر سعد و یک عده افراد دیگر، قهرمان این داستان جنایى هستند. اما تمام این داستان جنایت نیست؛ یعنى داستان ما یک صفحه ندارد، دو صفحه دارد. تنها این نیست که یک عده جنایتکار بر یک عده مردم پاک و بیگناه جنایت وارد کردند. بله، داستان‌هایى هست که فقط و فقط جنایى است، یک صفحه بیشتر ندارد و آن هم مملوّ از جنایت است.

مثلًا داستان پسران مسلم بن عقیل فقط یک داستان جنایى است و بس، که دو تا طفل نابالغ بیگناه پدرکشته غریب در یک شهر به دست یک آدم جانى مى‌افتند و او به  طمع اینکه به پولى برسد، به شکل فجیعى آنها را به قتل مى‌رساند. وقتى ما این تاریخچه را مطالعه مى‌کنیم، از یک طرف جنایت مى‌بینیم و از طرف دیگر دو تا طفل معصوم نابالغ غریب که جنایت بر آنها وارد شده است که اینها حرفى هم نداشته‌اند و نمى‌وانسته‌اند حرفى داشته باشند چرا که بچه‌هایى در سنین ده ساله و دوازده ساله یا کمتر بوده‌اند. این فقط یک داستان جنایى است و از نظر آن دو طفل، رثاء است، مصیبت است، مظلومیت است.

اما داستان کربلا این‌طور نیست؛ یک داستان دو صفحه‌اى است که از نظر آن صفحه دیگر بیشتر قابل مطالعه است. از نظر آن صفحه، جنبه مثبت دارد، صورت فعالى دارد، نمایشگاهى است از عظمت و علوّ بشریت، از رفعت بشریت، نمایشگاه معالى و مکارم انسانیت است، سراسر حماسه است، عظمت و شجاعت و حق خواهى و حق پرستى در آن موج مى‌زند. از این نظر، دیگر قهرمان داستان ما پسر معاویه و پسر زیاد و پسر سعد و دیگران نیستند. از این نظر قهرمان داستان پسران على هستند، حسین بن على است، عباس بن على است، دختر على زینب است، یک عده از مردان فداکار درجه اوّلى هستند که خود حسین که حاضر نیست یک کلمه مبالغه و گزاف در سخنش باشد آنها را ستایش مى‌کند.

با مطالعه مطلب بالا می‌توان متن یاد داشت شهید مطهری را بهتر درک کرد.

در یاد داشت‌های ایشان در موضوع حماسه بودن کربلا دو مطلب زیر آمده است:

مجموعه ‌آثار استاد شهید مطهرى ج‌17 ص629

9. مکتب حسینى باید مکتب تجدید حیات اسلام باشد.

* یا مظلوم، واى غریب، واى بى‌پدر! باید حذف شود.

مجموعه ‌آثار استاد شهید مطهرى ج‌17 ص630

16. باید شعارهاى منحط و مباین با شعارهاى حسینى و روح حسینى حذف شود از قبیل:

یا مظلوم، یا غریب، اى بى‌مادر، اى بى‌پدر!!!

اى خاک کربلا تو به من یاورى نما     چون نیست مادرى تو به من مادرى نما

افسوس که مادرى ندارم    فرزند و برادرى ندارم‌

از تشنگى فتاده به جانم شراره‌اى    اى قوم بى‌حقوق به حالم نظاره‌اى‌

البته نکته بسیار مهم این است که این دو مطلب یادداشت‌های شهید مطهری رحمت‌الله‌علیه است و هر یاد داشتی به‌طور لزوم نظر نویسنده نیست و یا این‌که نویسنده هنوز آن‌ها را تبیین نکرده است و صرف اً یاد داشت کرده تا بعد نظرش را بنویسد. از این منظر شاید انتشار یاد داشت‌های شهید مطهری در کنار نوشته‌ها و سخنرانی‌های ایشان بدون این توضیح ضروری کار مناسبی نبوده باشد.

 

 

 

 



[1]ـ البته در تاریخچه جنگهاى صلیبى، جنایتهاى اروپاییها خیلى عجیب است. و اینکه جرأت نمى‌کنم که بگویم حادثه کربلا از نظر زیادى جنایت نظیر ندارد، چون توجه من یکى به جنگهاى صلیبى و جنایتهایى است‌ که مسیحیها در آن مرتکب شدند و یکى هم به جنایتهایى است که همین اروپاییها در اندلس اسلامى مرتکب شدند که آن هم عجیب است. تاریخ اندلس مرحوم آیتى را که دانشگاه تهران چاپ کرده است بخوانید؛ کتابى است بسیار تحقیقى و آموزنده. در این کتاب نوشته است: اروپاییها به صدهزار زن و مرد و بچه اجازه دادند که هر جا مى‌خواهند بروند. بعد که اینها راه افتادند، پشیمان شدند و شاید هم از اول حقّه زدند که اجازه حرکت دادند. به هر حال تمام این صدهزار نفر را کشتند و سر بریدند. شرقى هرگز از نظر جنایت به غربى نمى‌رسد. شما اگر در تمام تاریخ مشرق زمین بگردید، دو جنایت را حتى در دستگاه اموى پیدا نمى‌کنید: یکى آتش زدن زنده زنده و دیگر قتل عام کردن زنان، ولى در تاریخ مغرب زمین این دو نوع جنایت فراوان دیده مى‌شود. زن کشتن در تاریخ مغرب زمین یک امر شایعى است. هنوز هم باور نکنید که اینها روح انسانى داشته باشند. آنچه در ویتنام صورت مى‌گیرد ادامه روحیه جنگهاى صلیبى و جنگهاى اندلس آنهاست. این کار که چندصدهزار نفر را زنده زنده در کوره آتش بگذارند- ولو این افراد جانى هم باشند- کار مشرق زمینى نیست و از عهده مشرق زمینى چنین جنایتى برنمى آید. این کار فقط از عهده مغرب زمینى قرن بیستم برمى‌آید. این جنایت که در صحراى سینا دهها هزار سرباز را آب و نان ندهند تا از گرسنگى بمیرند براى اینکه اگر اسیر بگیرند باید به آنها نان بدهند، فقط مال غربى است. شرقى این‌جور جنایت نمى‌کند. یهودى فلسطینى صد درجه شریفتر از یهودى غربى است. اگر مردم فلسطین یهودیهاى ملى اهل همان فلسطین بودند که این جنایتها واقع نمى‌شد. این جنایتها همه مال یهودى غربى است. به هرحال من جرأت نمى‌کنم بگویم جنایتى مثل جنایت کربلا در دنیا وجود نداشته است، ولى مى‌توانم بگویم در مشرق زمین وجود نداشته است.

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.