نقش مردم در حکومت دینی در اندیشه امام خمینی رحمتاللهعلیه
امام خمینی رحمتاللهعلیه تمایل چندانی در استفاده از واژه دموکراسی از خود نشان ندادهاند و برای نشان دادن نقش و دخالت مردم در حکومت دینی بیشتر از واژههایی نظیر مردم، تودهها و ملت استفاده نمودهاند. ولی به دلایل مختلف از واژه دموکراسی هم استفاده کردهاند.
نقد دموکراسی
امام خمینی رحمتاللهعلیه یکی از اشکالات اساسی که بر دموکراسی مطرح میکنند ابهام مفهوم آن است و معتقد هستند نظام سیاسی اسلام وضوح و شفافیت زیادی دارد، برای این بر دموکراسی غربی ترجیح دارد. ایشان در مصاحبه با حامد الگار در توضیح اصرار بر جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر میفرمایند:
«ملت ما گفتند ما همان اسلام را میفهمیم، جمهوری را هم میفهمیم چیست. اما دموکراتیکی که در طول تاریخ پیراهن عوض کرده، هروقت یکی را، الان این دموکراتیک در غرب یک معنی دارد، در شرق یک معنی دارد، افلاطون یک چیزی میگفت و ارسطو یک چیزی میگفت. ما اسلام را میدانیم چه هست یعنی میدانیم رژیم عدل است. جمهوری هم معنایش را میفهمیم».[1]
امام خمینی رحمتاللهعلیه در مقایسه نظام سیاسی اسلام با دموکراسیهای متداول، نظام سیاسی اسلام را بینظیر و از هرنظر کامل میدانند، به خصوص که در این نظام سیاسی علاوه بر مصالح مادی به انسانسازی هم توجه میشود.
«حکومت اسلامی حکومتی نمونه است و با حکومتهای دیگر فرق دارد چون حکومتهای خوب دیگر فقط به دنبال مصالح مادی هستند و سعی میکنند خرابکاری نکنند. اما حکومت اسلامی شعار اصلیش انسانسازی است».[2]
ایشان ضمن رد تبلیغات سوء علیه اسلام معتقدند که دموکراسی اصیل و حقیقی فقط توسط حکومت اسلامی قابل عرضه است.
«ما میخواهیم اسلام را لا اقل حکومتش را به یک نحوی که به حکومت صدر اسلام شباهت داشته باشد اجرا کنیم. تا شما معنی درست دموکراسی را به آن حدی که هست بفهمید و بیشتر بداند که دموکراسی که در اسلام هست با این دمکراسی معروف اصطلاحی که دولتها و رؤسای جمهور و سلاطین ادعا میکنند، بسیار فرق دارد».[3]
امام رحمتاللهعلیه حکومتهای مدعی مردمسالاری که تحت عنوان فریبنده دموکراسی ظهور پیدا کردهاند را شبیه حکومتهای دیکتاتوری میدانند و معتقدند اکثر آنها دست به فریب دادن مردم زدهاند.
ایشان در کشف الاسرار میفرماید:
«هیچ فرق اساسی میان مشروطه و استبداد و دیکتاتوری و دموکراسی نیست مگر در فریبندگی الفاظ و حیلهگری قانونگذاریها، آرای شهوترانها و استفادهچیها فرق میکند».[4]
ایشان معتقدند غربیها با شعار دموکراسی درصدد خواب کردن ملتهای مشرقزمین و فریب آنها هستند و الّا در هیچکدام از کشورهای آنها از حکومت مردم خبری نیست.
«مع الاسف در ممالک غرب که بیشتر دم از دموکراسی میزنند و در ممالک ما که باز آنها هم دم از دموکراسی میزنند، خبری از دموکراسی نیست. غربیها با این افسون میخواهند ما را خواب کنند و بهرهبرداری از ما بکنند و ما هم در تحت لوای اسلام نباشیم».[5]
ایشان در جریان قضیه سلمان رشدی و حمایت غربیها از او به داعیه حمایت از آزادی و دموکراسی، شدیدترین حملات را به این برداشت از آزادی و دموکراسی دارند، میفرمایند:
«چگونه در دنیای به اصطلاح آزاد، الزام زنان و دختران و رفع حجاب عین دموکراسی است و فقط ما که گفتهایم کسی که به پیغمبر اسلام توهین کند و اجماع فقها مسلمین فتوی به اعدام او میدهند خلاف آزادی است. راستی چرا دنیا در برابر کسی که اجازه نمیدهد تا دختران مسلمان به دلخواه خود با پوشش اسلامی در دانشگاهها درس بخوانند یا تدریس کنند، ساکت نشسته است. جز این است که تفسیر و تأویل آزادی و استفاده از آن در اختیار کسانی است که با اساس آزادی مقدس مخالفند».[6]
در مجموع امام رحمتاللهعلیه به دموکراسی غرب از حیث ابهام، دروغپردازی، عدم توجه به معنویت، عدم سنخیت با فرهنگ اسلامی و افسارگسیختگی آن اشکال دارند و نمیتوانند آن را به عنوان الگوی مناسب برای حکومت دینی بپذیرند.
مردم دموکراسی نمیخواستند
امام رحمتاللهعلیه این ادعا را که مردم مسلمان در خلال انقلاب اسلامی نهضتی دموکراتیک داشتند و خواهان دموکراسی بودهاند، نفی میکنند و معتقدند آنچه مردم میخواستند اسلام بود، هرچند در لوای حکومت اسلامی این نوع شعارها البته به مفهوم دینی آنها تحقق مییابد.
«وقتی که میرفتند همهاش اللّه اکبر بود و از اسلام بود لکن اینها همین معنی که همه دارند و میگویند اسلام، میگویند که همه اینها دموکراسی فریاد میکردند در صورتی که اکثر اینها کلمه دموکراسی به گوششان نخورده بود. و معنای دموکراسی فاسدی که اینها میگویند اگر به ایشان میگفتند اصلاً قبول نداشتند».[7]
مبانی مردمسالاری دینی در اندیشه امام خمینی رحمتاللهعلیه
1ـ آزادی
یکی از شعارها و آرمانهای محوری و اصول انقلاب اسلامی آزادی و نفی استبداد بوده است. این موضوع از نخستین روزهای شکلگیری نهضت اسلامی و مبارزات ملت مسلمان ایران از سوی رهبر فقید انقلاب اسلامی امام خمینی رحمتاللهعلیه مطرح گشت.
امام خمینی رحمتاللهعلیه در یک نگاه عمیق و برخاسته از درک مبانی اسلام بهعنوان دین پاسخگو به همهی نیازهای بشری در همهی زمانها و مکانها و با انسانشناسی ناشی از جهانبینی ناب توحیدی به مسأله آزادی پرداختهاند. ایشان از مولا و مقتدای خود حضرت علی علیهالسلام متأثّر میباشند. امام علی علیهالسلام آزادی را دستمایهای الهی برای انسان میدانند (لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً ـ ای انسان خود را در بند اسارت غیر خدا قرار مده، چه آنکه خداوند ترا آزاد آفریده است.[8]) امام خمینی رحمتاللهعلیه با تأثیرپذیری از این مبنا، آزادی را نعمت الهی میدانند. ایشان میفرماید: «آزادی یک نعمت بزرگ الهی است».[9]
اکنون اگر قرار باشد آزادی نعمتی الهی باشد، مانند سایر نعمتهای الهی انسان موظف است اول از آن استفاده کند و دوم شاکر آن باشد به این معنی که از آن استفاده بهینه بنماید در غیر اینصورت مورد مؤاخذه حق قرار میگیرد.
امام خمینی رحمتاللهعلیه آزادی را یکی از خصیصههای اسلام برای همهی اقشار میداند:
«در اسلام اختناق نیست. در اسلام آزادی هست برای همه طبقات، برای زن و مرد، برای سفید و سیاه، برای همه».[10]
ایشان آزادی را از سیاستهای اصولی و خدشهناپذیر نظام اسلامی میدانند و معتقدند نظام اسلامی حق ندارد آنرا فدای چیز دیگری بنماید.
«سیاست ما همیشه بر مبنای حفظ آزادی است، که این اصل را هرگز فدای چیزی نمیکنیم».[11]
البته نگاه به آزادی درنظام اسلامی با نگاه به آزادی در فرهنگ مغرب زمین تفاوت دارد. در بینش اسلامی انسان باید از هر قید و بندی آزاد شود. چه قید و بندهای سیاسی و بیرون و چه قید و بندهای نفسانی و درونی. بر طبق آموزههای قرآن یکی از رسالتهای مهم انبیای الهی و بهخصوص پیامبر بزرگوار اسلام آزاد کردن انسانها از قید اسارتها میباشد.
«وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِم ـ و بار سنگین زنجیرها و اسارتها را که بر آنان سنگینی میکند برمیدارد».[12]
امام خمینی رحمتاللهعلیه به همین مفهوم از آزادی معتقد هستند و میفرمایند:
«ما مفتخریم که علی بن ابی طالب این بنده رهاشده از تمام قیود، مأمور رها کرد این بشر از تمام اغلال و بردگی است».[13]
ایشان آزادی را نتیجه اعتقاد به توحید میدانند و میفرمایند:
«اعتقادات من و همه مسلمین همان مسائلى است که در قرآن کریم آمده است و یا پیامبر اسلام صلیاللهوعلیهوآلهوسلم و پیشوایان بهحق بعد از آن حضرت بیان فرمودهاند که ریشه و اصل همهی آن عقاید که مهمترین و با ارزشترین اعتقادات ماست اصل توحید است. مطابق این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خداى تعالى است که از همهی حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز. این اصل به ما مىآموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانى نباید اطاعت کند مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنا بر این هیچ انسانى هم حق ندارد انسانهاى دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. و ما از این اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مىآموزیم که هیچ فردى حق ندارد انسانى و یا جامعه و ملتى را از آزادى محروم کند، براى او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است و یا بنا به خواستهها و امیال خود تنظیم نماید. و از این اصل ما نیز معتقدیم که قانونگذارى براى بشر تنها در اختیار خداى تعالى است، همچنان که قوانین هستى و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است. و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهى است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادى او و تسلیم در برابر سایر انسانهاست و بنا بر این بنا، انسان باید علیه این بندها و زنجیرهاى اسارت و در برابر دیگران که به اسارت دعوت مىکنند قیام کند و خود و جامعه خود را آزاد سازد تا همگى تسلیم و بنده خدا باشند».[14]
محدوده آزادی
در همهجای دنیا و در همه مرامها و نظامهای سیاسی اجتماعی به منظور استقرار نظم در جامعه و حفظ پاسداری از حقوق همه انسانها و شهروندان و برقراری یک زندگی مسالمتآمیز ضوابط و محدودیتهایی بر سر راه رفتار آزاد انسانها و گروههای اجتماعی و حق دولت اعمال میشود. این محدودیتها بهطور معمول متأثر از مسایل اخلاقی، آداب و رسوم اجتماعی و فرهنگ ملی است.
امام خمینی رحمتاللهعلیه هم با عنایت به این موضوع ضمن تأکید بر آزادی همواره برای رعایت حقوق عمومی و صلاح انسانی اجتماعی مردم حدود و مرزهایی برای آزادی مطرح نمودهاند.
در یک بررسی کلی در اندیشههای امام رحمتاللهعلیه میتوان به سه مرز مشخص برای آزادی دست یافت. قانون، شرع و مصالح ملی منابع سهگانه ترسیم حدود آزادی در اندیشههای امام رحمتاللهعلیه هستند. ایشان در مصاحبه با خبرنگار نشریه اکسپرس هنگام اقامت در فرانسه فرمودهاند:
«در یک رژیم اسلامی، آزادیها صریح و کامل خواهند بود. تنها آزادیهایی به ملت داده نخواهد شد که برخلاف مصلحت مردم باشد و به حیثیت فرد لطمه وارد سازد».[15]
ایشان در جایی دیگر با توصیف آزادیهای متداول در غرب ضمن نقد آنها و بیان اثرات منفی ناشی از آن، اسلام و قانون را بهعنوان حد آزادی در حکومت اسلامی بیان میکنند:
«آزادی که گفته میشود که مطبوعات آزادند بیان آزاد است معنایش این نیست که مردم آزادند هرکاری میخواهند بکنند مثلاً آزادند دزدی بکنند، آزادند فحشا بکنند، آزادند مراکز فحشاء درست کنند، این آزادی آزادی غربی است اینطور آزادی در ایران نمیتواند باشد. آزادی در حدود قانون باید باشد قوانین اسلام را باید ملاحظه کرد. در چهارچوب قوانین اسلام، در چهارچوب قانون اساسی بیان آزاد و بحث آزاد است.»[16]
امام رحمتاللهعلیه در جایی دیگر بهطور بسیار صریح میگویند: «نباید از قانون تخلف کرد و اسم آن را آزادی گذاشت آزادی در حدود اسلام است، در حدود قانون است».[17]
ایشان نهتنها با آزادی که برخلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور باشد مخالفت میکنند. بلکه معتقدند بایستی به عنوان یک تکلیف در مقابل این نوع آزادیها ایستاد و از آنها جلوگیری کرد:
«تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور حرام است و بر همهی ما و همهی مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است از آزادیهای مخرب باید جلوگیری شود.»[18]
2 ـ مردم و مشروعیت حکومت دینی
امام خمینی رحمتاللهعلیه ملاک مشروعیت حکومت در زمینه تقنین، اجراء و یا قضاء را تنها اراده خداوند میدانند. ایشان میفرماید:
«حکومت اسلام، حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به قانون است، حاکمیت منحصر به خداست و قانون، فرمان و حکم خداست»[19]
ایشان در کتاب ارزشمند ولایت فقیه برای اثبات ولایت فقهاء، ابتدا موضوع ولایت خداوند و حاکمیت مطلق حضرت حق را مطرح مینمایند آنگاه در بحث نظری ولایت فقیه با کمک دلایل عقلی و نقلی ولایت فقها را منبعث از ولایت خداوند میدانند.
در خصوص ولایت فقها، در زمان غیبت بعد از قبول ولایت ذاتی خداوند بر مردم، دو نظریه وجود دارد:
نظریه انتخاب و نظریه انتصاب.
بر اساس نظریه اول فقها نوعی ولایت شأنی دارند و انتخاب مردم به مثابه جزء اخبر علت ولایت محسوب میشود.
ولی بر اساس نظریه دوم انتخاب مردم نقش کاشفیت دارد نه نعیین.
از میان این دو نظریه آنچه مورد تأیید امام رحمتاللهعلیه میباشد نظریه انتصاب است. ایشان در کتاب ولایت فقیه این موضوع را به نحو مبسوط بررسی کردهاند و نظریه انتصاب را میپذیرند:
«امروز فقهاى اسلام حجت بر مردم هستند؛ همانطور که حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم حجت خدا بود، و همه امور به او سپرده شده بود و هر کس تخلف مىکرد بر او احتجاج مىشد. فقها از طرف امام علیهالسلام حجت بر مردم هستند. همهی امور و تمام کارهاى مسلمین به آنان واگذار شده است. در امر حکومت، تمشیت امور مسلمین، اخذ و مصرف عواید عمومى، هر کس تخلف کند، خداوند بر او احتجاج خواهد کرد».[20]
با وجود قبول نظریه انتصاب، باز نقش کشف توسط مردم نقش سازندهای است. در اینجا مردم به صورت غیر مستقیم فقیهی را که حایز شرایط ولایت است کشف میکنند. نه اینکه از میان حایزین شرایط ولی فقیه را تعیین کنند. بنابراین در این شیوه انتخاب مردم در طول انتصاب الهی جریان خواهد داشت.
3ـ حق تعیین سرنوشت
اگر تجلی حق تعیین سرنوشت، امروزه در قالب رأی مردم و انتخابات ظاهر میشود، امام رحمتاللهعلیه قبل از تشکیل حکومت در فرانسه اعلام نمودند:
«حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما از رویه پیامبر اکرم صلیاللهوعلیهوآلهوسلم و امام علی علیهالسلام الهام خواهد گرفت و متکی به آرای عمومی ملت خواهد بود و شکل حکومت با مراجعه به آرای ملت تعیین خواهد گردید».[21]
در ذیل بحث حق مالکیت مردم و حق تعیین سرنوشت آنها از نگاه امام رحمتاللهعلیه دو نکته مهم وجود دارد:
اول آنکه، در عین اعتبار آرای مردم و حق تعیین سرنوشت آن ها، گزینش حاکم اسلامی و مسئولان طراز اول، مشروط به داشتن شرایطی برای حکام است و آرای مردم به فرد واجد شرایط معتبر و کارساز است و نه به افرادی که شرایط لازم را ندارند و برای این امام رحمتاللهعلیه قبل از تأسیس حکومت به صراحت میگفتند:
«ما حکومت اسلامی میخواهیم یک جمهوری اسلامی که به آرای مردم رجوع میکنیم و شرایط را هم میگوییم، این شرایط در اسلام هست هر کس را میخواهید تعیین کنید هر که این شرایط را دارد، این را بخواهند».[22]
نکته دوم آنکه، حق تعیین سرنوشت، حقی مشروع است. در جایی که خواسته مردم با خواسته خدا در تعارض قرار گیرد، آنچه که مردم خواستهاند مشروع تلقی نمیشود. از این رو در پیامی به شورای نگهبان اعلام کردند:
«اصولاً آن چه که باید در نظر گرفته شود خداست نه مردم. اگر صد میلیون آدم، اگر تمام مردم دنیا یک طرف بودند و شما دیدید که همهی آنها حرفی میزنند که بر خلاف حکم قرآن است بایستید و حرف خدا را بزنید ولو اینکه تمام بر شما بشورند. انبیا هم همینطور عمل میکردند. مثلاً حضرت موسی در مقابل فرعون مگر غیر از این عمل کرد؟ مگر موافقی داشت».[23]
این مطلب در کتاب ولایت فقیه ایشان نیز آمده است:
«حکومت اسلام حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خداست و قانونْ فرمان و حکم خداست. قانون اسلام، یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامى حکومت تام دارد. همه افراد، از رسول اکرم صلیاللهوعلیهوآلهوسلم گرفته تا خلفاى آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند، همان قانونى که از طرف خداى تبارک و تعالى نازل شده و در لسان قرآن و نبى اکرم صلیاللهوعلیهوآلهوسلم بیان شده است».[24]
4ـ نقش مردم در هدایت و نظارت بر حکومت
نظارت بر قدرت سیاسی از موضوعات بسیار مهم در بررسی فلسفه سیاسی است. زیرا قدرت مهارنشده منشاء تباهی و فساد و زورمداری است. در نتیجه در هر ساختار سیاسی باید به مسأله نظارت توجه خاص صورت گیرد.
در اندیشه سیاسی اسلام این موضوع از دو ناحیه مورد توجه خاص قرار گرفته است. از یکسو برای رهبران حکومت شرایطی تعیین کرده است که حاکی از یک نوع نظارت و کنترل درونی است. حاکم از این جهت که یک انسان مسلمان است موظف به محاسبه نفس، مراقبت، جهاد با نفس، تزکیه و سایر مباحث اخلاقی در حوزه دین میباشد. از سوی دیگر چون به قدرت و ثروت دسترسی آسانتری دارد موظف به زهد، تقوی، عدالت و اموری از این قبیل است. عدالت به عنوان یکی از اساسیترین شرایط مطرح شده در هرمسئولیتی در حوزه اندیشه اسلامی نشانگر اهتمام بسیار بالای شارع مقدس نسبت به لزومات نظارت درونی است، زیرا ملکه عدالت در فرد او را از هرلجامگسیختگی بازمیدارد و شاید به جرأت بتوان گفت در اسلام شرایط لازم برای احراز مسئولیتهای نظام اسلامی بسیار دشوار است. اینهمه حکایت از نقش بسیار بالای نظارت درونی دارد، زیرا نظارت بیرونی هرچند هم قوی باشد، باز در کنترل طغیانگریهای آدمی کافی نیست. ولی با اینحال اسلام به یک نظارت بیرونی از سوی مردم معتقد است، برای همین حاکم جامعه باید خود را در برابر مردم مسئول و پاسخگو بداند. حقوق بین حاکم و مردم دو سویه است.
امام خمینی رحمتاللهعلیه آگاهی مردم، مشارکت و نظارت همگانی آنان را بر حکومت منتخب خودشان بزرگترین ضامن حفظ امنیت در جامعه میدانستند:
«آگاهی مردم و مشارکت و نظارت همگانی آنها بر حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضامن حفظ امنیت در جامعه خواهد بود».[25]
ایشان معتقدند عدم نظارت مردم بر حکومت امکان تباهی در جریان حاکمیت سیاسی را افزایش میدهد:
«ملت اگر نظارت نکنند در امور دولت و مجلس و هرچیز، اگر کنار بروند، ممکن است یک وقت به تباهی کشیده شود».[26]
مردم با اهرمهایی چند بر کار حاکمان نظارت دارند که مهمترین آنها را میتوان در حوزه نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر و در نهایت برکناری از قدرت شمارش نمود. در نگرش سیاسی اسلام همهی مردم مسئولیت مراقبت از جامعه را دارند.
پیامبر بزرگوار اسلام صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرمودهاند:
«کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه ـ همه شما مردم همانند چوپان هستید هم چنان که او مسئول حفاظت و نگاهدارى گوسفند است شما هم مسئولیت سنگینى به عهده دارید نسبت به زیر دستان خود».[27]
همچنین ایشان چنین ارتباطی با حکومت را امری وجدانی برای هر مسلمان میدانند:
«ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِم ـ سه چیز است که وجدان پاک یک فرد مسلمان از آن فروگذار نیست. خلوص نیت در رفتار و کردار خود، اندرز پاک و دور از آلایش نسبت به مسئولان امر و پیوستن به جماعت مسلمانان».[28]
تأکید بر روش مشورت و انتقاد در رهبری و حکمرانی، از طرف کسانی چون پیامبر اکرم صلیاللهوعلیهوآلهوسلم و امام علی علیهالسلام که مصون از لغزش و خطا بودهاند ضمن اینکه نوعی حرمت نهادن به شخصیت مردم و مایهی شکوفایی اندیشهها و تقویت روحیهی خودباوری و آزادمنشی است، الگویی روشن از شیوهی زمامداری دینی را نیز به بشر عرضه میکند.
امام رحمتاللهعلیه با تکیه بر این آموزههای اصیل دینی مردم را به نصحیت و انتقاد نسبت به حکومت و دولتمردان دعوت مینمایند و از منتقدان میخواهند به قصد اصلاح و برادرانه به انتقاد از مسئولین جامعه بپردازند:
«این مسأله مهم است. و آقایان توجه کنند همه و همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور. نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتى، خودت را حفظ کن. مسأله، مسئله مهم است. همه ملت موظفند به اینکه نظارت داشته باشند در همهی کارهایى که الآن مربوط به اسلام است. اگر دیدند که یک کمیته خداى نخواسته بر خلاف مقررات اسلام دارد عمل مىکند، بازارى باید اعتراض کند؛ عرض بکنم که کشاورز باید اعتراض کند؛ معممین و علما باید اعتراض کنند. اعتراض کنند تا این کج را راست کنند. اگر دیدند یک معمم بر خلاف موازین اسلام، خداى نخواسته، مىخواهد عمل بکند، همه موظفند که جلویش را بگیرند که امروز غیر روزهاى دیگر است. آن وقت هم باید بگیرند، اما حالا کار مهم است. حالا اساس، اساس وجهه اسلام است. اساسى است که الآن اسلام به دست ما افتاده، داریم چه مىکنیم؟ بنا بر این، آنى که به نظر بنده مهم است این است، و البته اینها هم باید عمل بشود؛ اما اینها در درجه دوم است؛ درجه اولش عبارت از این است که همه ما، همه قشرها، همه، اینها همه باید این جهت را توجه داشته باشند و همه آنها مراعات این مسئله کُلُّکُم راعٍ، همه باید مراعات این مسائل را بکنند».[29]
در حکومت دینی یکی از ابزارهای بسیار کارآمد در حوزه نظارت همگانی امر به معروف و نهی از منکر است. در بررسی آیات قرآن و سنت معصومین در خصوص این فریضه الهی به جایگاه بسیار بلند و ارزش فوق العاده آن پی میبریم. بر اساس این آموزه الهی مردم در جامعه اسلامی نهتنها حق دارند بلکه موظفند بر کار همه افراد جامعه از جمله حکومت نظارت داشته باشند و در صورت ترک این نظارت مورد مؤاخذه خداوند قرار میگیرند.
امام خمینی رحمتاللهعلیه همواره به مردم توصیه میکردند، مراقب قدرتطلبی و مالاندوزی مسئولان جامعه باشند و اجازه ندهند قشرهای مرفه به قدرت برسند.[30]
«وضعیت ملت طوری است که اگر یک مقام بخواهد چیزی را تحمیل کند. جلویش میایستند و مشتشان را گره میکنند و مانع میشوند».[31]
ایشان با صراحت از مردم میخواهند که بر کار ایشان نظارت داشته باشند و خطاهای ایشان را متذکر شوند:
«اگر من پایم را کج گذاشتم شما مسئولید، اگر نگویی چرا پایت را کج گذاشتی باید هجوم کنید، نهی کنید که چرا؟»[32]
اصولاً نقد و انتقاد سازنده جامعه را به رشد فزایندهای میرساند. ابهامات برطرف و نقاط ضعف از بین میرود. امام رحمتاللهعلیه بر همین اساس معتقد بودند باید امکان نقد و انتقاد در جامعه فراهم آید:
«نباید ماها گمان کنیم که هرچه میگوییم و میکنیم کسی را حق اشکال نیست اشکال بلکه تخطئه یک هدیهای است برای رشد انسانها».[33]
ایشان در دیدار با وزیر امور خارجه وقت تذکر میدهند که انتقاد را حتی اگر به ناحق هم باشد باید تحمل کنید:
«شما و دوستانتان در وزارت خارجه باید تحمل انتقاد را چه حق و چه ناحق داشته باشید».[34]
5ـ ارتباط حکومت با مردم
یکی از عواملی که در جداسازی انواع حکومتها تأثیرگذار بوده است، نحوه نگرش حکومت به مردم میباشد. نگاهی که حکومت به مردم تحت مدیریت خود دارد، جایگاهی که برای آنها قایل است و مسئولیتی که متوجه خود میداند.
در نگرشی سیاسی اسلام که در سنت پیامبر صلیاللهوعلیهوآلهوسلم و امام علی علیهالسلام در دوران حکومت مدینه و کوفه تبلور یافت. مردم امانتهایی الهی بودند که کوچکترین آزار و آسیب به آنها حاکم را مضطرب میکرد. نمود اعلای این نگرش در خصوص پیامبر در آیات قرآن معرفی شده است آنجا که میفرماید:
«عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ ـ رنجهای شما بر او سخت است و به مؤمنین رئوف و مهربان است».[35]
امام علی علیهالسلام نیز سفارشهای متعدد به فرمانداران خود در خصوص مراعات حال مردم داشتهاند، تعبیر به حقوق واجب الهی مردم بر حاکم.[36]
این شیوه موجب میشود حاکم در دل مردم نفوذ کند، برای همین حاکم جامعه اسلامی قبل از اینکه بر مردم سلطه سیاسی داشته باشد، سلطه عاطفی و روحی دارد. حتی میتوان گفت اقتدار و سلطه سیاسی حاکم تا حدود زیادی وامدار اقتدار روحی و عاطفی اوست.
امام رحمتاللهعلیه به این نکته توجه ویژه داشتهاند و به مناسبتهای مختلف آنرا بیان نمودهاند. ایشان در دیدار با اعضای هیأت بررسیکننده جنگ تحمیلی در ضمن توصیههایی که به سران کشورهای اسلامی میکنند میفرمایند:
«من لازم میدانم که به شما آقایان که در رأس بعضی از کشورهای اسلامی هستید نصیحت کنم شما کوشش کنید که حکومت بر قلوب کشورهای خودتان بکنید نه حکومت بر ابدان و قلوب از شما کناره بگیرند مسلمین اگر بخواهند موفق بشوند و از زیر تعهدهای اجانب و سلطه آنها بیرون بیایند حکومتهای آنها باید کوشش کنند که قلوب ملت خودشان را به دست آورند».[37]
ایشان ضمن توصیف حکومت اسلامی به اینکه حکومت بر قلوب است و بیان آثار آن میفرماید:
«امروز حکومت بر قلوب است قلوب مردم با کسانی که در این کشور حکومت میکنند همراه است و ملت است که حکومت میکند».[38]
در تصویر حکومت صدر اسلام و راز موفقیتهای آن امام رحمتاللهعلیه حکومت بر قلوب را طرح میکنند:
«حکومت صدر اسلام حکومت بر قلوب بود».[39]
از مواردی که بیانگر نگرش حکومت به مردم است برداشتی است که حکومتها از نوع خدمت به مردم دارند. گاهی حکومتها مردم را ابزار رسیدن به قدرتهای سیاسی اقتصادی و جاهطلبیهای خود میدانند و نگاه ابزارمآبانه به مردم دارند. ولی در حاکمیت اسلامی امام علی علیهالسلام به مالک اشتر میفرماید:
«لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُم ـ بر رعیت همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت دانى».[40]
حاکم اسلامی باید حکومت را صحنه ابتلای الهی بداند که خداوند بهوسیله آن او را آزمایش میکند. امام علی علیهالسلام در همان نامه به مالک میفرماید:
«قَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاکَ بِهِم ـ خداوند کفایت امور رعیّت را از تو خواسته، و به خاطر آنان تو را در عرصه آزمایش قرار داده».[41]
امام رحمتاللهعلیه همواره مردم را بهعنوان ولینعمت معرفی میکردند:
«شما باید توجه به این معنی بکنید اینها ولینعمت ما هستند و ما باید ولینعمت خودمان را از آنها قدردانی کنیم و خدمت کنیم».[42]
در یک نگاه جامع و برخاسته از این اندیشه، امام رحمتاللهعلیه خدمت به مردم را به شیوههای مختلف تقدیس میکنند. از یکسو آنرا نعمت الهی میدانند که هرکس موفق به انجام آن شد باید شاکر خداوند باشد.[43] از سوی دیگر آنرا خدمت به اسلام میدانند و ترک آنرا ضرر به اسلام معرفی میکنند. [44]
ایشان مردم را شایسته خدمت دانسته و خدمت به آنها را بزرگترین افتخار برای خود و مسئولین تلقی میکنند،[45] به همین دلیل اگر کسی توفیق خدمت خالصانه به مردم پیدا کند باید به واسطه این توفیق خود را وامدار مردم بداند.
از مجموع این سخنان میتوان به این نتیجه رسید که حکومت در دیدگاه امام رحمتاللهعلیه یک رابطهی محبتآمیز، خالصانه و تکلیفمدار با مردم دارد.
[1] صحیفه نور جلد 11 ص 124
[2] صحیفه نور جلد 6 صفحه 224
[3] صحیفه نور جلد 6 ص 232
[4] کشف الاسرار ص 10
[5] صحیفه نور جلد 7 ص 74
[6] صحیفه امام ج21 ص328
[7] صحیفه نور جلد 10 ص 275
[8] نهجالبلاغة (للصبحی صالح) ص401 ـ نامه 31
[9] صحیفه نور جلد 7 ص 42
[10] صحیفه نور جلد 5 ص 238
[11] صحیفه نور جلد 3 ص 494
[12] سوره اعراف آیه 157
[13] مقدمه وصیتنامه امام خمینی ص 8
[14] صحیفه امام، ج5، ص: 387
[15] صحیفه نور جلد 5 ص 489
[16] صحیفه نور جلد 7 ص 536
[17] صحیفه نور جلد 9 ص 150
[18] صحیفه نور جلد 21 ص 436
[19] صحیفه نور ج 6 ص 137
[20] ولایت فقیه، حکومت اسلامى ص82
[21] صحیفه امام ج4 ص334
[22] صحیفه امام ج4 ص496
[23] صحیفه امام ج13 ص53
[24] ولایت فقیه، حکومت اسلامى، متن، ص45
[25] صحیفه نور جلد 4 ص 248
[26] صحیفه نور جلد 15 ص 17
[27] جامع الأخبار(للشعیری) ص119 ـ مرآة العقول، ج8 ص349 ـ بحار الأنوار (ط - بیروت) ج72 ص38
[28] الکافی (ط - الإسلامیة) ج1 ص403
[29] صحیفه امام ج8 ص5
[30] صحیفه نور جلد 16 ص 30
[31] صحیفه نور جلد 2 ص 27
[32] صحیفه نور جلد 2 ص 47
[33] صحیفه نور جلد 20 ص 170
[34] صحیفه نور جلد 2 ص201
[35] سوره توبه آیه 128
[36] رک نهج البلاغه خطبه 34، خطبه 207 و خطبه 126
[37] صحیفه نور جلد 14 ص 179
[38] صحیفه نور جلد 14ص 180
[39] صحیفه نور جلد 14 ص 180
[40] نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 427
[41] نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 428
[42] صحیفه نور جلد 16 ص 33
[43] صحیفه نور جلد 2 ص 4
[44] صحیفه نور جلد 17 ص 246
[45] صحیفه نور جلد 20 ص 130