خادم الموالی عباس داودی داوودی


در اسلام اصلى است راجع به اصول دین که وجه امتیاز ما و هر مذهب دیگرى همین است. اسلام مى‌گوید اصول عقاید را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکرى نمى‌پذیرم. یعنى جنابعالى باید موحد باشى، خداشناس باشى؛ اما چرا خداشناس باشم، به چه دلیل؟ مى‌گوید دلیلش را خودت باید بفهمى، این یک مسئله علمى است، یک مسئله فکرى و عقلى است. همین‌طور که به یک دانش‌آموز مى‌گویند این مسئله حساب را خودت باید بروى حل کنى، من حل کنم به دردت نمى‌خورد، آن‌وقت به دردت مى‌خورد که این مسئله را خودت حل کنى.

از نظر اسلام نه تنها فکر کردن در اصول دین جایز و آزاد است یعنى مانعى ندارد، بلکه اصلاً فکر کردن در اصول دین در حدود معینى که لااقل بفهمى خدایى دارى و آن خدا یکى است، پیغمبرانى دارى، قرآن از جانب خدا نازل شده است، پیغمبر از جانب خداست، عقلاً بر تو واجب است.[1]

سؤال کردن در مسائل اصول دین، امر واجب و لازمى است. از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم سؤال مى‌کردند، از على علیه‌السلام سؤال مى‌کردند، از سایر ائمه اطهار سؤال مى‌کردند، زیاد هم سؤال مى‌کردند و آن‌ها هم جواب مى‌دادند. این کتاب‌هاى احتجاجاتى که ما داریم (و غیر آن‌ها) نشان مى‌دهد در زمینه اصول دین در اسلام چه‌قدر حق آزادى بیان و حق آزادى سؤال داده شده است. تا وقتى که انسان روحش روح تحقیق و کاوش است و انگیزه‌اش به‌واقع تحقیق و کاوش و فکر کردن است، اسلام مى‌گوید بیا فکر کن، هر چه بیشتر فکر و سؤال کنى، هر چه بیشتر برایت شک پیدا شود، در نهایت امر بیشتر به حقیقت مى‌رسى، بیشتر به واقعیت مى‌رسى.[2]

دینى که از مردم در اصول خود تحقیق مى‌خواهد (و تحقیق یعنى به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل) خواه ناخواه براى مردم آزادى‌ فکرى قائل است. ]اسلام[ مى‌گوید اصلا من از تو «لا‌الهَ‌الَّا‌اللَّه» ى را که در آن فکر نکرده‌اى و منطقت را به‌کار نینداخته‌اى نمى‌پذیرم، نبوت و معادى را که تو از راه رشد فکرى انتخاب نکرده‌اى و به آن نرسیده‌اى من از تو نمى‌پذیرم. پس ناچار به مردم آزادى تفکر مى‌دهد. مردم را از راه روح‌شان هرگز نمى‌ترساند، نمى‌گوید مبادا در فلان مسئله فکر کنى که این، وسوسه شیطان است.

در این زمینه احادیث زیادى هست، از آن جمله است این حدیث که پیغمبر اکرم فرمود: از امت من نُه چیز برداشته شده است؛[3] یکى از آن‌ها این است:

«الْوَسْوَسَةُ فِى التَّفَکُّرِ فِى الْخَلْق»

یعنى یکى از چیزهایى که امت مرا هرگز به‌خاطر آن معذب نخواهند کرد این است که انسان درباره‌ی خلقت، خدا و جهان فکر کند و وساوسى در دلش پیدا شود. مادام که او در حال تحقیق و جست‌و‌جوست، هرچه از این شک‌ها در دلش پیدا شود، خدا او را معذب نمى‌کند و آن‌را گناه نمى‌شمارد.[4]

هر مکتبى که به ایدئولوژى خودش ایمان و اعتماد دارد ناچار طرفدار آزادى اندیشه و تفکر است. هر مکتبى که ایمان و اعتمادى به خود ندارد جلو آزادى اندیشه و تفکر را مى‌گیرد، مى‌خواهد مردم را در یک محدوده خاصى نگه دارد و نگذارد که تفکر کنند یا فکر خود را ابراز کنند.[5]

در حدیث معروفى است[6] که یک عرب بدوى آمد خدمت رسول خدا و عرض کرد: «یا رَسولَ اللَّه! هَلَکْتُ» تباه شدم.

پیغمبر اکرم فوری مقصود او را درک کرد، فرمود: فهمیدم چه مى‌خواهى بگویى، لابد مى‌گویى شیطان آمد به تو گفت: مَنْ خَلَقَکَ؟ تو هم در جوابش گفتى که مرا خدا آفریده است. شیطان گفت: مَنْ خَلَقَهُ؟ خدا را کى آفریده است؟ تو دیگر نتوانستى جواب بدهى.

گفت: یا رسولَ اللَّه! همین است.

پیغمبر فرمود: ذاکَ مَحْضُ الْایمانِ.

(عجبا!) فرمود: چرا تو فکر کردى که هلاک شدى؟! این عین ایمان است؛

یعنى همین تو را به ایمان واقعى مى‌رساند، این تازه اول مطلب است. چنین فکرى که در روح تو پیدا شد، این شک که پیدا شد [باید براى رفع آن تلاش کنى.] شک منزل بدى است ولى معبر خوب و لازمى است. زمانى بد است که تو در همین منزل بمانى. شیطان به تو گفت: تو را چه کسى خلق کرده است؟ گفتى: خدا. گفت: خدا را چه کسى خلق کرده؟ گفتى: دیگر نمى‌دانم، بعد هم سر جایت نشستى. این، شک تنبل‌هاست، هلاکت است. اما تو که چنین آدمى هستى که وقتى چنین شک و وسوسه‌اى در تو پیدا شد در خانه ننشستى، از مردم هم رودربایستى نکردى و نگفتى که اگر من به مردم بگویم چنین شکى کرده‌ام مى‌گویند پس تو ایمانت کامل نیست، معلوم مى‌شود که یک حس و طلبى در تو هست که فوری آمدى نزد پیغمبرت سؤال کنى که اگر من چنین شکى پیدا کردم چه کنم؟ آیا این شک را با یک عمل رد کنم یا با یک فکر؟ این عین ایمان است.[7]

 

 

 

مطالب مرتبط

حکمت و دلیل احکام

پرومتئوس ـ الحاد مدرن


التماس دعا




[1]. مجموعه‌آثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج‌24 ص370

[2]. مجموعه‌آثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج‌24 ص371

[3]. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم فرمود: وُضِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْیَانِ وَ مَا لَا یَعْلَمُونَ وَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ الطِّیَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِی‌ التَّفَکُّرِ فِی‌ الْخَلْقِ‌ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ یُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ یَدٍ ـ نه خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشى، آن‌چه ندانند، آن‌چه نتوانند، آنچه بدان توانائى ندارند، آن‌چه بناخواه (و زور) بر آن وادار شوند، طیرة، وسوسه در تفکر (و اندیشه) در آفرینش، و حسد (و رشک بردن) در صورتى که به‌زبان یا دست آشکار نشود. الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‌2 ؛ ص463

[4]. مجموعه‌آثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج‌24 ص392

[5]. مجموعه‌آثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج‌24 ص123

[6]. امام صادق علیه السلام فرمود : «جاءَ رجُلٌ إلَى النَّبیِّ صلى الله علیه و آله فقالَ : یا رسولَ اللّه ِ، هَلَکتُ ! فقالَ لَهُ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم : أتاکَ الخَبیثُ فقالَ لَکَ : مَن خَلَقَکَ ؟ فقُلتَ : اللّه ُ ، فقالَ لَکَ : اللّه ُ مَن خَلَقَهُ ؟ فقالَ : إی و الّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ لَکانَ کَذا ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : ذاکَ و اللّه ِ مَحضُ الإیمانِ ـ مردى خدمت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم آمد و عرض کرد: اى رسول خدا! هلاک شدم. پیامبر به او فرمود: آن خبیث (شیطان) به سراغ تو آمد و گفت: چه کسى تو را آفریده است؟ و تو گفتى: خدا و او گفت: خدا را چه کسى آفریده است؟ مرد عرض کرد: آرى، سوگند به آن‌که تو را به حق برانگیخت، مطلب همین‌گونه است [که مى‌فرمایید]. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم فرمود: به خدا سوگند که این ایمان محض است.» الکافی (ط - الإسلامیة)  ج‌2 ص425

[7]. مجموعه‌آثاراستادشهیدمطهرى - آینده انقلاب اسلامى ایران ج‌24 ص392

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.