بسم الله الرحمن لرحیم
دریافت مدت زمان: 2 دقیقه 42 ثانیه
ضرورت حفظ جمهوری اسلامی
حضرت امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه فرمودند:
«امروز ما مواجه با همه قدرتها هستیم و آنها در خارج و داخل دارند طرحریزى مىکنند؛ براى اینکه این انقلاب را بشکنند و این نهضت اسلامى و جمهورى اسلامى را شکست بدهند و نابود کنند. و این یک تکلیف الهى است براى همه که اهمّ تکلیفهایى است که خدا دارد؛ یعنى، حفظ جمهورى اسلامى از حفظ یک نفر ـ و لو امام عصر باشد ـ اهمیتش بیشتر است؛ براى اینکه امام عصر هم خودش را فدا مىکند براى اسلام. همة انبیا از صدر عالَم تا حالا که آمدند، براى کلمه حق و براى دین خدا مجاهده کردند و خودشان را فدا کردند. پیامبر اکرم آن همه مشقات را کشید و اهل بیت معظم او آن همه زحمات را متکفّل شدند و جانبازىها را کردند؛ همه براى حفظ اسلام است. اسلام یک ودیعه الهى است پیش ملتها که این ودیعه الهى براى تربیت خود افراد و براى خدمت به خود افراد هست و حفظ این بر همه کس واجب عینى است؛ یعنى، همه مکلف هستیم حفظ کنیم تا آن وقتى که یک عدهاى قائم بشوند براى حفظ او، که آن وقت تکلیف از دیگران برداشته مىشود.»[1]
1ـ تشکیل حکومت دینی، هدف همة انبیاء و اولیاء
دین مجموعهای از قوانین و دستورات الهی است، که با انجام آن به هدف نهایی که نزدیکی به خداوند متعال و عبادت و بندگی اوست، خواهیم رسید:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (سوره ذاریات، آیه 56)
«من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!»
به همین دلیل برای تحقق هدف وسایلی لازم است که ایجاد قسط و عدل در جامعه مهمترین این وسایل است:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25)
«ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.»
یعنی همة انبیاء مامور به اینکار بودند و قطعی است که ایجاد عدالت در جامعه بدون تشکیل حکومت دینی میسر نخواهد بود. از این رو هر کدام از انبیاء در حد توان در تشکیل حکومت دینی کوشیدهاند.
حضرت داود و سلیمان نمونههای بارز آن هستند که به حکومت آنان در قرآن اشاره شده است.
پیامبر اسلام حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز اولین اقدامش پس از حضور در مدینه تشکیل حکومت اسلامی بود.
بعد از ایشان نیز همة اهل بیت علیهمالسلام در صدد تشکیل حکومت دینی بودند و خود را محق حکومت بر جامعه میدانستند.
مبارزات امام حسن و امام حسین علیهاالسلام نمونه بروز و ظهور یافته آن است.
از طرفی اگر ائمه علیهمالسلام ادعایی در حکومت نداشتند، خلفاء جور نیز کاری به کار آنها نداشته و آنان را به شهادت نمیرساندند.
به عنوان مثال روزی هارون الرشید به امام کاظم علیهالسّلام پیشنهاد کرد که فدک را پس بگیرد. امام علیهالسّلام امتناع میورزید تا اصرار زیاد کرده. حضرت فرمود: «من فدک را نمىگیرم مگر تمام آن را با مرزى که معین میکنم بدهى.»
هارون گفت: «حدود فدک کجا است.»
امام علیهالسلام فرمود: «اگر حدود آن را معین کنم نخواهى داد.»
هارون گفت: «ترا قسم میدهم بهحق جدّت که حدود آن را معین کنى.»
حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام فرمود: «حد اول آن عدن است»،
چهره هارون الرشید درهم کشیده شد و گفت: «ادامهاش را بگو.»
امام فرمود: «حد دوم سمرقند است.»
رنگ صورت هارون الرشید برگشت، امام ادامه داد: «حد سوم آفریقا است.» چهره هارون الرشید سیاه شد، باز گفت: «حد دیگر را بگو.»
امام فرمود: «حد چهارم سیف البحر است که هم مرز با جزائر و ارمنیه است.»
هارون گفت: «دیگر براى ما چیزى باقى نماند پس بیا جاى من بنشین.»
حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام فرمود: «من گفتم اگر مرز آن را تعیین کنم نخواهى داد.»
از آن موقع هارون الرشید تصمیم گرفت امام کاظم علیهالسلام را به شهادت برساند.[2]
همچنین امام عصر ارواحنالترابمقدمهالفدا نیز قیام میکنند تا حکومت اسلامی تشکیل دهند که در آن عدل و داد برقرار باشد.
2ـ حکومت ابزار اجرای دین است و حفظ آن از اوجب واجبات
حضرت علی علیه السلام فرمودند: «سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمیکردند و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش میساختم و آخر حکومت را به کاسه اول آن سیراب میکردم آنگاه میدیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغالهای بیارزشتر است.»[3]
هم چنین فرمودند: «خدایا تو میدانی که جنگ و درگیری ما برای بهدست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه میخواستیم نشانههای حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.»[4]
این فرمایشات بیانگر این است که در اسلام، حکومت ارزشی مستقل و جدای از دین احکام و اهداف آن نداشته و ابزار حفظ اسلام و ارزشهای آن و تحقق احکام دینی است. با توجه به این نکته حضرت امام خمینی قدساللهنفسهالزکیه حراست و صیانت از نظام جمهوری اسلامی را از آنجا که صیانت از اسلام میدانستند، اوجب واجبات بر شمردند. در واقع آنچه برای ایشان بسیار با اهمیت بوده و نقش اساسی و محوری داشت، حفظ اسلام بود و چون حراست و صیانت از اسلام را در شرایط کنونی و عصر حاضر تنها از طریق حراست از نظام جمهوری اسلامی امکانپذیر میدانستند و سرنوشت اسلام ناب در جهان امروز را به نوعی با سرنوشت نظام جمهوری اسلامی گره خورده میدیدند، حفظ نظام را اوجب واجبات بر شمردند.
بر این اساس فرمودند:
«حفظ اسلام یک فریضه الهی است بالاتر از تمام فرایض یعنی هیچ فریضهای در اسلام بالاتر از حفظ خود اسلام نیست. اگر حفظ اسلام جزء فریضههای بزرگ است و بزرگترین فریضه است بر همة ما و شما و همة ملت و همة روحانیون حفظ این جمهوری اسلامی از اعظم فرایض است.»[5]
و در وصیت نامه الهی، سیاسی، خویش فرمودند:
«اینک که به توفیق و تأیید خداوند، جمهوری اسلامی با دست توانای ملت متعهد پایهریزی شده و آنچه در این حکومت اسلامی مطرح است، اسلام و احکام مترقی آن است، بر ملّت عظیمالشأن ایران است که در تحقق محتوای آن به جمیع ابعاد و حفظ و حراست آن بکوشند که حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است که انبیاء عظام از آدم تا خاتم النبیین ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ در راه آن کوشش و فداکاری جان فرسا نمودهاند و هیچ مانعی آنان را از این فریضة بزرگ باز نداشته و همچنین پس از آنان اصحاب متعهد و ائمه ـ علیهمالسلام ـ با کوششهای توانفرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن کوشیدهاند و امروز بر ملت ایران خصوصاً و بر جمیع مسلمانان عموماً واجب است این امانت الهی را که در ایران بهطور رسمی اعلام شده و در مدتی کوتاه نتایج عظیمی به بار آورده با تمام توان حفظ نموده و در راه ایجاد مقتضیات بقاء آن و رفع موانع و مشکلات آن کوشش نمایند».[6]
ایشان به گونهای سرنوشت نظام جمهوری اسلامی را با سرنوشت اسلام در عصر کنونی آمیخته میدانستند که فرمودند: «اینجانب نصیحت متواضعانه برادرانه میکنم که تحت تأثیر اینگونه شایعهسازیها قرار نگیرند و برای خداوند منان و حفظ اسلام این جمهوری را تقویت نمایند و بدانند که اگر این جمهوری اسلامی شکست بخورد، اسلام برای همیشه منزوی خواهد شد.»[7]
بنابراین هدف نهایی و مقصد عالی ایشان حفظ اسلام بود و حفظ نظام جمهوری اسلامی را در این راستا اوجب واجبات میدانستند بر این اساس، مقام معظم رهبری مدظلهالعالی هدف امام خمینی رحمتاللهعلیه را اینگونه ترسیم نمودند:
«فکر اسلام ناب، فکر همیشگى امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاکمیت اسلام و تشکیل نظام اسلامى امکانپذیر نبود. اگر نظام سیاسى کشور بر پایة شریعت اسلامى و تفکر اسلامى نباشد، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگویان عالم، با زورگویان یک جامعه، مبارزة واقعى و حقیقى بکند. لذا امام حراست و صیانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات مىدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجبترین واجبها، صیانت از جمهورى اسلامى است؛ چون صیانت اسلام ـ به معناى حقیقى کلمه ـ وابستة به صیانت از نظام سیاسى اسلامى است. بدون نظام سیاسى، امکان ندارد. امام جمهورى اسلامى را مظهر حاکمیت اسلام مىدانست. براى همین، امام جمهورى اسلامى را دنبال کرد، در راهش آن همه تلاش کرد و با آن شدت و حدت و اقتدار پاى جمهورى اسلامى ایستاد. امام که دنبال قدرت شخصى نبود؛ امام دنبال این نبود که خودش بتواند قدرتى پیدا کند. مسئلة امام، مسئلة اسلام بود؛ لذا پاى جمهورى اسلامى ایستاد.»[8]
3ـ حفظ حکومت دینی، مهمتر از حفظ جان امام معصوم؟!
از آنجا که بدون تشکیل حکومت دینی؛ هدف خلقت محقق نخواهد شد، همة انبیاء و اولیاء و امامان معصوم شیعه علیهمالسلام حاضر بودند برای حفظ آن جان خود را فدا کنند. زیرا تحقق دین منوط به حفظ حکومت بود.
بر این اساس حضرت زهرا سلاماللهعلیها در دفاع از حق حکومت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بهپا خواست و در این راه به شهادت رسید.
همچنان که امام علی و امام حسن مجتبی علیهاالسلام برای حفظ حکومت با معاندین نبرد کردند.
باید دقت کرد هدف نهایی امامان معصوم علیهمالسلام حفظ اسلام بود و تشکیل حکومت اسلامی عالیترین راهکار در این مسیر بود، به طوری که اگر زمینه برای تحقق این هدف فراهم میشد اقدام به تشکیل حکومت میکردند اما در صورت فراهم نشدن شرایط، هر چند حکومت نداشتند، اما به هر نحو ممکن برای حفظ اسلام تلاش میکردند که این کار، گاه از طریق صلح، گاه از طریق شهادتطلبی، در برخی مواقع از طریق اقدامات فرهنگی و علمی و گاه از طریق سکوت اجباری تا فراهم شدن شرایط صورت میگرفت.
این منافاتی با صلح امام حسن مجتبی علیهالسلام و سیره حکومتی امام علی علیهالسلام (در سکوت 25 ساله) ندارد زیرا این دو امام بزرگوار نیز به منظور حفظ اسلام و تعالیم روح بخش آن دست به چنین اقداماتی زدند در مرحله نخست تلاش نمودند تا حکومت اسلامی را بر پا نمایند و در مرحله بعد پس از آن که زمینه و شرایط را برای تحقق این هدف فراهم نیافتند به منظور حفظ احکام نورانی اسلام بر اساس تکلیف خویش عمل نمودند. بنابراین در نهایت هدف نهایی و مقصد اصلی تمام امامان معصوم علیهمالسلام حفظ اسلام بود، اگر شرایط برای تشکیل حکومت فراهم میشد اقدام به تشکیل حکومت مینمودند امّا در صورت فراهم نشدن شرایط، تلاش نهایی ایشان حفظ اسلام در هر صورت بود. روشن است که در صورتی که شرایط و زمینه برای تشکیل حکومت اسلامی فراهم باشد، حفظ اسلام و احکام نورانی آن ایجاب میکند که با تشکیل و برپایی حکومت و نظام سیاسی در مسیر آن گام برداشت امّا اگر تشکیل حکومت امکانپذیر نبود، وظیفه و مسئولیت نهایی که همان حفظ اسلام بود ایجاب میکند تا حد امکان در راستای این هدف تلاش نمایند.
نکته مهم این است که اگر امام حسن مجتبی، امیرالمؤمنین و بقیه ائمه علیهمالسلام، میدانستند که با شهادت آنان حکومت اسلامی تشکیل خواهد شد، قطعاً در راه تشکیل حکومت دریغی از شهادت نداشتند.
4ـ قدرت برای اقامه دین (حکومت مقدم بر بقیه احکام است)
خداوند تبارک و تعالی در باره یاران خدا که وعده یارى به آنها داده شده است میفرماید:
«الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» (حج: 41)
«همان کسانى که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا مىدارند، و زکات مىدهند، و امر به معروف و نهى از منکر مىکنند، و پایان همه کارها از آن خداست!»
یعنی به عبارتی اقامة نماز (نه خواندن نماز) و احیاء فروع دین مثل زکات و امر به معروف و نهی از منکر، نیاز به داشتن قدرت دارد.
برای همین، امام خمینی رحمتاللهعلیه فرمودند: «حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه[9] رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حجّ است.»[10]
امام صادق علیهالسلام نیز بقای اسلام را به این میدانند که اموال عمومی در دست صالحان باشد، که مشخص است این محقق نمی شود الا به تشکیل حکومت اسلامی. ایشان می فرمایند:
«از جمله عوامل بقای مسلمین و اسلام آن است که اموال در دست کسانی قرار گیرد که حق (راه صحیح استفاده و مصرف) را بشناسند و آنها را برای کارهای نیک و سودمند به مصرف برسانند و از اسباب نابودی اسلام و مسلمانان آن است که مالها در دست کسانی باشد که راه درست مصرف آنها را ندانند و آنها را در راه های نیک و سودمند به مصرف نرسانند.»[11]
به عبارتی طبق این حدیث «حکومت دینی» علت بقای اسلام است.
5ـ توضیحی دیگر درباره ترجیح حفظ حکومت اسلامی بر جان امام معصوم
همانطور که گفته شد، حفظ اسلام اوجب واجبات است و چون انجام این واجب در سایه تشکیل حکومت محقق میگردد، حفظ حکومت اسلامی از اوجب واجبات خواهد بود.
به عبارت دیگر، تحقق کامل دین فقط در سایه حکومت دینی انجام میشود، و برای همین اگر امکان تشکیل حکومت به وجود بیاید، حفظ آن مهمترین اعمال میشود و برای آن باید جانفشانی صورت گیرد.
حفظ جان افراد و حتّی حفظ جان حاکم اسلامی ـ که رسول خدا و ائمه علیهمالسلام نیز از مصادیق حاکم اسلامیاند ـ جزء احکام فرعیّه اسلام میباشند. اینکه در روایت آمده، نماز عمود اسلام است؛ یعنی کار عمود (ستون) ، حفاظت از کلّ بناست، و حاکم اسلامی هم مجری اسلام است، برای همین نه ستون اسلام با خود اسلام برابری میکند نه حیات دنیوی مجری آن. بلکه اصل اسلام، که یک نظام منسجم باشد، ارجحیّت بر برخی اجزاء و حیات دنیوی مجریانش دارد و حکومت اسلامی، نمود بیرونی این نظام منسجم فکری است. برای همین حفظ نظام اسلام، بر هر امر دیگری اولویّت دارد.
بر همین اساس است که حضرت علی علیهالسلام در لیلة المبیت، جای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خوابید. چون در آن موقعیّت، حفظ جان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم عین حفظ اسلام بود؛ بهخصوص که حضرتش برای تشکیل حکومت اسلامی راهی مدینه بود و حفظ اسلام بر حفظ جان علی علیهالسلام ارجحیّت دارد.
باز بر همین اساس است که امام حسین علیهالسلام، با علم به این که خودش و خاندان و یارانش شهید خواهند شد و اهلش به اسارت خواهند رفت، دست به قیام بر ضدّ یزید زد. چون اصل اسلام را در حیطه عمل، در خطر میدید. شاهد این ادّعا آن است که وقتی مروان به حضرتش پیشنهاد نمود که با یزید بیعت کند ، فرمودند: «ما از آنِ خداییم و به سوی او باز میگردیم پس به اسلام باید والسّلام گفت (با اسلام باید وداع نمود)؛ چون امّت به حاکمی چون یزید مبتلا گشته است.»[12]
البته باید توجّه شود که امام حسین علیهالسلام، جان خودش را فدای اسلام میکند نه امامت خودش را. امامت، اصل اسلام میباشد و همانگونه که همه چیز باید فدای اسلام شود، همه چیز باید فدای امامت نیز بشود. امّا امامت قائم به فرد نیست تا با فدا شدن آن فرد، امامت نیز فدا گردد. امام حسین علیهالسلام شخص خود را فدای اسلام نمود، امّا امامتش به امام سجّاد علیهالسلام منتقل گشت.
امروز نیز اگر امر دائر باشد بین حفظ نظام اسلامی و حفظ شخص ولیّفقیه یا حفظ شخص امام زمان ارواحنالترابمقدمهالفدا، حفظ نظام اسلامی، واجبتر است. چرا که با حفظ نظام اسلامی، ولایت نیز حفظ میگردد؛ امّا نه در وجود شخص خاصّی. برای همین رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم از دنیا رفت و جای او را امیرمومنان علیهالسلام گرفت و با رفتن او، اسلام نرفت و به همین ترتیب ائمه علیهمالسلام یک به یک به دیار باقی شتافتند و هیچگاه جایشان خالی نماند.[13]
با رفتن شخص امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف نیز خداوند متعال، زمین را خالی از حجّت نمیگذارد. برای همین طبق روایات، آنگاه که حضرتش ظهور کرده، مدّتی حکومت نموده و رحلت فرمودند، امام حسین علیهالسلام رجعت نموده و حکومت میکنند.[14] برای همین اسلام، قائم به شخص امام نیست؛ بلکه قائم به اصل امامت است.
حقیقت امر این است که امروز و در زمان غیبت معصوم، اسلام در قالب جمهوری اسلامی ایران و نظریّه ولایت فقیه نمودار گشته و در حال به اجرا در آمدن است؛ اگر چه هنوز بسیار فاصله داریم با آن روز که موانع برطرف شوند و اسلام، تمام و کمال به اجرا درآید. ولی به هر حال، امروز اسلام با این نظام شناخته میشود برای همین شکست این نظام و آسیب دیدن ولایت فقیه ـ نه شخص ولیّ فقیه ـ مساوی است با شکست اسلام. اگر خدای ناکرده این نظام برافتد، صدها سال طول میکشد تا اسلام راستین بتواند دوباره سر بلند شود. بر همین مبنا بود که امام خمینی رحمتاللهعلیه فرمودند:
«حضرات آقایان توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور مهمّهای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز میگردد.»[15]
6ـ حفظ نظام اسلامی در هر برهه از زمان به یک شکل بوده است
امام على علیهالسلام پس از پیامبر شایستهترین فرد عالى براى اداره امور جامعه اسلامى بود و در حوزه اسلام به جز پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم هیچ کس از نظر فضیلت، تقوا، بینش فقهى، قضائى، جهاد و کوشش در راه خدا و سایر صفات عالى انسانى به پای امام على علیهالسلام نمىرسید. به دلیل همین شایستگیها، آن حضرت بارها به دستور خدا و توسط پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم به عنوان رهبر آینده مسلمانان معرفى شده بود که از همة آنها مهمتر جریان «غدیر» است. از این نظر انتظار مىرفت که پس از درگذشت پیامبر، بلافاصله على علیهالسلام زمام امور را در دست گیرد و رهبرى مسلمین را ادامه دهد. اما عملا چنین نشد و مسیر خلافت اسلامى پس از پیامبر منحرف گردید و امام على علیهالسلام از صحنه سیاسى و مرکز تصمیم گیرى در ادامه امور جامعه بدور ماند.
امام على علیهالسلام این انحراف را تحمل نکرد و سکوت در برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلالها و احتجاجهاى متین خود، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد و چون یاوری برای احقاق حق خود نداشت، سکوت اختیار نمود.
امام علی علیهالسلام در خطبه «شقشقیّه» میفرماید:
«من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن درپیچیدم (و کنار رفتم)، در حالى که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتى که پدید آوردهاند، صبر کنم؟ محیطى که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگى به رنج وامىدارد. (عاقبت) دیدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد نزدیکتر است برای همین شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مىماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مىدیدم میراثم را به غارت مىبرند.»[16]
امیرالمومنین علیهالسلام برای بقای اسلام و حفظ نظام اسلامی و عدم هرج و مرج در جامعه اسلامی، 25 سال سکوت اختیار کرد ولی در دوران حکومت خودش حفظ نظام را در مقابله با معاویه و طاغوت دانست.
یکى از نخستین اقدامات امام على علیهالسلام پس از بیعت مردم براى آغاز اصلاحات، برکنار کردن کارگزاران عثمان بود ولی سیاستمداران علاقهمند به امام علیهالسلام، بر کنارى معاویه و ابو موسى اشعرى را به مصلحت نمىدانستند.
روی این جهت سرانجام با توضیحات بسیار و وساطتهاى مالک اشتر، امام علیهالسلام با ابقاى ابو موسى موافقت کرد؛ امّا در مورد معاویه، هر چه براى قانع کردن حضرت على علیهالسلام تلاش کردند، نتیجهاى نداشت و ایشان، ابقاى او بر حکومت شام را حتى براى یک لحظه روا ندانست.
حال سؤال این است آیا از نظر سیاسى بهتر نبود امام على علیهالسلام معاویه را در آغاز حکومت خود، ابقاء مىکرد تا حاکمیتش استقرار یابد و معاویه، همراه اهل شام با او بیعت کند و بعد، او را عزل مىکرد تا جنگ صفّینْ پیش نمیآمد و حکومت اسلامى به رهبرى او تداوم مییافت؟
در پاسخ به این سوال باید گفت:
اول: امیرمومنان علیهالسلام، شرایط آن روز را مىدانست که معاویه به هیچ وجه با وی بیعت نمىکند، گرچه او را بر حکومت شام ابقا نماید؛ از طرفی هم این احتمال میرفت که معاویه، حکم امام على علیهالسلام بر ابقای خویش را، براى شامیان بخوانَد و موقعیت خود را نزد آنان، محکم سازد و در ذهن آنان جاى دهد که:«اگر او شایسته حکومت نبود، على علیهالسلام او را ابقا نمىکرد». آنگاه در بیعت با امام به مخالفت میپرداخت و از آن، سر باز میزد و در مخالفت و سرکشى، قوىتر مىشد.
امام حسن مجتبی علیهالسلام هم بهخاطر عدم حضور و همراهی مردم و سرداران سپاه و بهخاطر حفظ و بقای اسلام و نظام اسلامی مجبور به صلح با معاویه شد.
امام مجتبی علیهالسلام فرمود: «سوگند به خدا، من حکومت و خلافت را تسلیم معاویه نکردم، مگر بدان سبب که یارانی برای نبرد با او نیافتم. چنانچه همراهانی میداشتم، شب و روز با وی (معاویه) جنگ میکردم و (آنقدر) به نبرد علیه او ادامه میدادم تا خداوند بین ما حکم کند».
امام حسن مجتبی علیهالسلام میدانستند چنانچه جنگ شروع شود، معاویه همة دوستان اهل بیت علیهالسلام را خواهد کشت. از این رو فرمود: «من ترسیدم ریشة مسلمانان از روی زمین کنده شود، خواستم، برای پاسداری و حفاظت از دین، نگاهبانی باقی بماند».[17] و در جای دیگر فرمود: «حفاظت شیعه از نابودی و کشته شدن، مرا ناگزیر به مصالحه ساخت. پس مناسب دیدم جنگ را به روزی دیگر واگذارم. تکلیف انسان بر اساس اوامر الهی هر روز به گونهای است و باید آن را انجام دهد.» [18]
امام حسین علیهالسلام نیز با هدف احیاى دین خدا قیام و حرکت خویش را آغاز کرد؛ تا در مرحله نخست ـ اگر ممکن است ـ با تشکیل حکومت اسلامى و در غیر این صورت، با شهادت خود و یارانش به مقصود بزرگ خود برسد.
به هر حال، مىبایست دین از دست رفته و سنّت فراموش شده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را زنده کرد و چه کسى سزاوارتر از فرزند رسول خداست که پیش گام چنین حرکتى شود.
حضرت در نامهاى به جمعى از بزرگان بصره به بدعتهاى موجود در جامعه اشاره کرده، و هدفش را از قیام بر ضدّ حکومت یزید، احیاى سنّت و مبارزه با بدعتها معرّفى کرده و مى فرماید:
«من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا مىخوانم؛ چرا که (این گروه) سنّت پیامبر را از بین برده و بدعت در دین را احیا کردند. اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت مىکنم.»[19]
«اطاعت از فرمان» که در متن آمده اشاره به تشکیل حکومت است.
7ـ زمینه سازی ظهور امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف[20]
حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه فرمودهاند:
«مسؤولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است که خداوند بر همهی مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظهای مسؤولین را از وظیفهای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمایند، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند.»[21]
اگر چه جمهوری اسلامی در بسط عدالت اجتماعی و اقامه احکام الهی به همه اهدافش نرسیده است، اما در این مسیر در حرکت است.
نگاه دینی و راحتی انجام مناسک و تشویق به عبادت و اخلاق اسلامی از نمونههای اندکی است که میتوان نام برد.
بعد از انقلاب اسلامی شاهد رشد بسیار زیاد رو کردن مردم جهان به استکبار ستیزی و موج بیداری اسلامی، حتی برای غیر مسلمانان هستیم.
از طرفی میبینیم که در جهان آیین شیعه رو به رشد بوده و مردم جهان با مفهوم انتظار هر چه بیشتر از قبل آشنا میشوند.
پیشرفتهای علمی کشور (با وجود تمام دشمنیهای استکبار جهانی و خیانت مزدوران و دنیا طلبان) هر روز بیش از پیش بوده و با سرعتی زیاد در حال رشد است. [22]
همه اینها نشان دهنده این است که نظام اسلامی با وجود همه کاستیها در جهت هدف اصلی که زمینهسازی ظهور است در حال حرکت است و انشاءالله با یاری مردم و مدد اهل بیت علیهمالسلام و عنایات ویژه الهی؛ موانع برطرف شده و شاهد زمینهسازیهای خیلی بهتر و بیشتر خواهیم بود.
امام باقر علیهالسلام فرمود:
«گویا گروهی را میبینم که از مشرق قیام کردهاند و حق را طلب میکنند که به آنها داده نمیشود و دوباره طلب میکنند باز هم به آنها داده نمیشود وقتی وضع را چنین دیدند اسلحه به دست گرفته و نبرد میکنند و دشمنانشان به خواستههای آنها تن میدهند، ولی آنها قبول نمیکنند تا اینکه خودشان به حکومت برسند و دولت تشکیل دهند و آن حکومت را به کسی مگر به صاحب شما (یعنی امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف) واگذار نمیکنند و کشتههای آنها شهیدند. بدانید که اگر من آن زمان را درک میکردم جان خود را برای صاحب این امر نگاه میداشتم.» [23]
(دقت بفرمایید که ظاهر روایت این طور بر میآید که امر به رهبر قیام بر میگردد یعنی امام معصوم جان خود را برای رهبر قیام کنار میگذاشت).
[2]ـ بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج48، ص: 144
متن عربی: ِ أَنَّ هَارُونَ الرَّشِیدَ کَانَ یَقُولُ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ خُذْ فَدَکاً حَتَّى أَرُدَّهَا إِلَیْکَ فَیَأْبَى حَتَّى أَلَحَّ عَلَیْهِ فَقَالَ ع لَا آخُذُهَا إِلَّا بِحُدُودِهَا قَالَ وَ مَا حُدُودُهَا قَالَ إِنْ حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا قَالَ بِحَقِّ جَدِّکَ إِلَّا فَعَلْتُ قَالَ أَمَّا الْحَدُّ الْأَوَّلُ فَعَدَنُ فَتَغَیَّرَ وَجْهُ الرَّشِیدِ وَ قَالَ إِیهاً قَالَ وَ الْحَدُّ الثَّانِی سَمَرْقَنْدُ فَارْبَدَّ وَجْهُهُ قَالَ وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ إِفْرِیقِیَةُ فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ هِیهِ قَالَ وَ الرَّابِعُ سِیفُ الْبَحْرِ مِمَّا یَلِی الْجُزُرَ وَ إِرْمِینِیَةُ قَالَ الرَّشِیدُ فَلَمْ یَبْقَ لَنَا شَیْءٌ فَتَحَوَّلَ إِلَى مَجْلِسِی قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُکَ أَنَّنِی إِنْ حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا فَعِنْدَ ذَلِکَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِهِ.
[3]ـ نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص 50 ـ خطبه شقشقیه (3)
متن عربی: «أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»
[4]ـ نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص 189 ـ خطبه 131
متن عربی: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ»
[6]ـ وصیت نامه الهی، سیاسی امام خمینی رحمتاللهعلیه، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1377ش، ص18 و 19
[9]ـ تبین دقیق این موضوع را در مقاله «درس فشرده ولایت فقیه» به نشانی زیر ببینید.
http://abbasdavudi.ir/post/Dars_Velayat_Faghih
[10]ـ صحیفه امام، ج20 ص 452 ـ نامه به آیت الله خامنهاى مدظلهالعالی (تعیین حدود اختیارات حکومت اسلامى)
[11]ـ الکافی (ط - الإسلامیة) ج4 ص25
متن عربی: إِنَّ مِنْ بَقَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ بَقَاءِ الْإِسْلَامِ أَنْ تَصِیرَ الْأَمْوَالُ عِنْدَ مَنْ یَعْرِفُ فِیهَا الْحَقَّ وَ یَصْنَعُ فِیهَا الْمَعْرُوفَ فَإِنَّ مِنْ فَنَاءِ الْإِسْلَامِ وَ فَنَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَنْ تَصِیرَ الْأَمْوَالُ فِی أَیْدِی مَنْ لَا یَعْرِفُ فِیهَا الْحَقَّ وَ لَا یَصْنَعُ فِیهَا الْمَعْرُوفَ.
[12]ـ بحار الأنوار،ج۴۴،ص۳۲۶
متن عربی: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ»
[13]ـ در جنگ احد شایعهای درست شد که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم از دنیا رفته است، به همین دلیل برخی افراد سسن ایمان دست از جنگ کشیدند؛ خداوند در این باره میفرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ ـ محمد (ص) فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به عقب بر میگردید؟! و اسلام را رها کرده، به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟! و هرکس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند به زودی شاکران [و استقامت کنندگان] را پاداش خواهد داد.» (سوره آلعمران آیه 144)
«انس بن نضر» چند نفر از صحابه را دید که دست از جهاد کشیدهاند، گفت: «چرا نشستهاید؟!» گفتند: «محمد (ص) کشته شده است.» گفت: «یا قَوْمُ اِن کان مُحَمَّدٌ قَدْ قُتِلَ فَاِنَّ رَب محَمَّدٍ لَمْ یقْتَلْ... وَ مَا تَصْنَعُونَ بِالْحَیَاةِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ (ص) فَقَاتَلُوا عَلَی مَا قَاتَلَ علَیْهِ رَسولُ اللهِ (ص) وَ مُوتُوا عَلَی مَا ماتَ رَسولُ الله(ص) ـ ای مردم اگر محمد (ص) کشته شده، خدای محمد کشته نشده است، پس از پیامبر زندگی را برای چه میخواهید؟ پیکار کنید و در راه همان هدفی که پیامبر کشته شده کشته شوید.» (بحار الأنوار؛ ط – بیروت؛ ج20 ص 27 )
[14]ـ الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8، ص 206
متن عربی:250- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى- وَ قَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ قَالَ قَتْلُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ طَعْنُ الْحَسَنِ ع- وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً قَالَ قَتْلُ الْحُسَیْنِ ع- فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما فَإِذَا جَاءَ نَصْرُ دَمِ الْحُسَیْنِ ع بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ قَوْمٌ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع فَلَا یَدَعُونَ وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا قَتَلُوهُ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا خُرُوجُ الْقَائِمِ ع- ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ خُرُوجُ الْحُسَیْنِ ع فِی سَبْعِینَ مِنْ أَصْحَابِهِ عَلَیْهِمُ الْبَیْضُ الْمُذَهَّبُ لِکُلِّ بَیْضَةٍ وَجْهَانِ الْمُؤَدُّونَ إِلَى النَّاسِ أَنَّ هَذَا الْحُسَیْنَ قَدْ خَرَجَ حَتَّى لَا یَشُکَّ الْمُؤْمِنُونَ فِیهِ وَ أَنَّهُ لَیْسَ بِدَجَّالٍ وَ لَا شَیْطَانٍ وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ- فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَةُ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّهُ الْحُسَیْنُ ع جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ فَیَکُونُ الَّذِی یُغَسِّلُهُ وَ یُکَفِّنُهُ وَ یُحَنِّطُهُ وَ یَلْحَدُهُ فِی حُفْرَتِهِ- الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع - وَ لَا یَلِی الْوَصِیَّ إِلَّا الْوَصِیُّ.
[16]ـ نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص 48 ، خطبه ۳
متن عربی: «فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِی نَهْبا»
[17]ـ باقر شریف قرشی، حیاة الامام الحسن (ع)، ج 2، ص 280؛ ابن عساکر، ترجمه الامام الحسن (ع)، ص 203؛
متن عربی: « «مالک بن ضمره» درباره صلح به امام اعتراض کرد. امام در پاسخ او فرمودند: «یَا مَالِکُ! لَاتَقُلْ ذَلِکَ، إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُ النَّاسَ تَرَکُوا ذَلِکَ اِلَّا أَهْلَهُ، خَشِیتُ أَنْ تَجْتَثُّوا عَنْ وَجْهِ الْاَرْضِ، فَأَرَدْتُ أَنْ یَکُونَ لِلدِّینِ فِی الْاَرْضِ نَاعِیٌ»
[18]ـ الأخبار الطوال، همان، ص 220؛ مناقب آل أبی طالب(علیهمالسلام)، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، علامه، قم، 1379 ق، چاپ اول، ج 4، ص 35.
متن عربی: «فَصَالَحْتُ بَقْیاً عَلَی شِیعَتِنَا خَاصَّةً مِنَ الْقَتْلِ فَرَأَیْتُ دَفْعَ هَذِهِ الْحُرُوبِ إِلَی یَوْمَ مَّا، فَإِنَّ اللّهَ کُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»
[19]ـ بحارالانوار، ج 44، ص 340
متن عربی: وَ اَنَا اَدْعُوکُمْ اِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ(صلى الله علیه وآله) فَاِنَّ السُّنَّهَ قَدْ اُمِیتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ، وَ اِنِ اسْتَمِعُوا قَوْلی وَ تُطِیعُوا اَمْرِی، اَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ»
[20]ـ برای اطلاعات بیشتر و دقیقتر در این زمینه، مقاله «قیامی از مشرق» را در نشانی زیر مطالعه بفرمایید: (در خصوص اتصال انقلاب اسلامی به انقلاب امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
http://abbasdavudi.ir/post/Ghiyami_Az_Mashergh#_edn6
[22]ـ برای اطلاعات بیشتر و دقیقتر در این زمینه، مقاله «ملاکهای ارزیابی حکومت» را در نشانی زیر مطالعه بفرمایید:
http://abbasdavudi.ir/post/Melak_arzyabi_Hokumat
[23]ـ کتاب الغیبة، للنعمانی ص273
متن عربی: «کَأَنِّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطْلُبُونَهُ فَلَا یُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَیُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا یَقْبَلُونَهُ حَتَّى یَقُومُوا وَ لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِکُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّی لَوْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْر»