هفت آسیب تربیتی
آسیبشناسی تربیت دینی جوانان در مسائل عبادی با تکیه بر آیات و روایات
مقدمه
هدف اصلی اسلام تربیت انسان است و مقدمهی این تربیت، شناخت انسان با تمام ویژگیهای اوست که بدون شناخت انسان تربیت او ممکن نیست. مرحله جوانی مرحلهای بسیار حساس در زندگی انسان محسوب میشود که در آن دوره انسان پایههای سعادت و خوشبختی را بنا میکند یا باعث تزلزل شخصیت و رسیدن به شقاوت خود میشود. از اینرو، شناخت ویژگیهای جوانان حائز اهمیت است و مهم است که بدانیم تربیت دینی را چه آسیبهایی تهدید میکند.
اسلام در مجموع یک مکتب تربیتی است و هر چه در آن آمده است به نوعی با «انسان»، «تربیت» و «تزکیه» او سروکار دارد. باید توجه داشت منظور از تربیت دینی فقط آموزش یک سلسله عقاید و باورها و بیان احکام و دستورات دینی نیست، بلکه تربیت دینی مفهوم گستردهای دارد. به همین دلیل در تعریف تربیت دینی میتوان گفت: « تربیت مجموعهای از اعمال عمدی و هدفدار به منظور آموزش گزارههای معتبر یک دین به افراد دیگر (است بهگونهای) که در عمل به آن آموزهها پایبند باشند.» [1]
اهمیت و ضرورت بحث دربارهی تربیت دینی و آسیبشناسی آن، در حقیقت به جایگاه نقش دین در زندگی بشر باز میگردد. زندگی معنا و حقیقت خود را در پرتو دین مییابد و انسان با پذیرش دین و اطاعت از تعالیم آن به عالیترین کمالات میرسد.
به سبب همین جایگاه شایسته است که امام علی علیهالسلام مصیبت و آفت در دین را بزرگترین مصیبت میخواند: « الْمُصِیبَةُ بِالدِّینِ أَعْظَمُ الْمَصَائِب ـ بلا و مصیبت در دین بزرگترین مصیبتها است.»[2]
و بهطور قطع دینداری معیوب یکی از بزرگترین مصائب دینداری است که میتواند ثمرهی تربیت دینی غلط باشد. از اینرو، شناخت آسیبها و عوامل ایجاد کننده آنها، برای پیشگیری از آفتزایی در دین و دینداری ضروری است.
منظور از آسیب عاملی است که سبب اختلال و ناهنجاری و آفت در پدیدهها میشود گاه نیز به خود اختلالات آسیب گفته میشود. از این رو هنگام بحث از آسیبشناسی تربیت دینی، گاه شناخت وضعیتهای ناهنجار حاصل از تربیت مورد نظر است و گاه منظور علل و عواملی است که اینگونه اختلالات و وضعیتهای نابسامان را پدید آورده است.
این نوشتار با تکیه بر آیات و روایات معصومین علیهمالسلام به بررسی برخی عوامل آسیبزای تربیت دینی در حوزه فردی و اجتماعی میپردازد.
زمینههای آسیبزا در حوزه اعتقادی و عبادی
1ـ برداشت غلط از مفاهیم دینی
از جمله عوامل بیرغبتی به دین و امور مذهبی، برداشت غلط از معارف و مفاهیم دینی است. امروزه کم و بیش در جامعه مشاهده میکنیم که عدهای برداشتهای غلطی از مفاهیم دینی دارند و سعی میکنند با گفتار یا کردار به دیگران هم بفهمانند که دین سخنی جز این ندارد، که این تفکرها و برداشتها گاه ضمن این که لباس کهنگی بر قامت تعالیم مذهبی میپوشاند، مانعی برای تلاش و فعالیت میگردد.
برای مثال «توکل» عاملی است برای حرکت و تلاش و قدم گذاشتن در امواج دریای مسئولیتها و تکیهگاهی است که آدمی در حوادث از چیزی نترسد و محکم جلو رود و به نصرت خداوند امیدوار باشد و بداند که ذات الهی به کمک او میشتابد. اما این معنای زنده و پوینده در نگاه بعضی واژگون گردیده و به دور شدن از وظیفه ـ به بهانه واگذار کردن کار به خدا ـ تفسیر شده است و بهانهای برای کسانی قرار گرفته که عافیتطلبی را بر همه چیز ترجیح میدهند.
یا معنای «صبر» که استقامت و پایداری در راه هدف است، گاهی به سکوت و تسلیم در برابر ستمگران تعبیر میشود یا «قضا و قدر» الهی، به سلب اختیار از آدمی تأویل میگردد که میتواند توجیهگر هر کار شرّی شود.
این نوع برداشتهای غلط، مخصوص زمان ما نیست، بلکه در طول تاریخ اسلام، افراد زیادی بودهاند که مفاهیم مذهبی را خوب متوجه نشده و در نتیجه برداشتهایی داشتهاند که نه عقلپذیر بوده است و نه فطرتپسند و بدون تردید همین برداشتهای غلط باعث دوری بسیاری از انسانها به ویژه جوانان از مذهب و ایمان مذهبی شده است.[3]
تبیین صحیح مفاهیم دینی و زدودن دین از خرافات و مطالب مجعول؛ وظیفه مهم مسلمانان و اندیشمندان دینی است. متأسفانه در طول تاریخ، افرادی به انگیزههای مختلف اقدام به جعل حدیث و جای دادن آن در بین منابع اسلامی نمودند. به همین دلیل نقل حدیث و شرح آن نیازمند به آشنایی لازم با علوم اسلامی و حدیث است و هر کسی نمیتواند وارد این عرصه شده و دربارهی احادیث اظهار نظرهای کارشناسانه نماید.
رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودهاند: « لِکُلِ شَیْءٍ عِمَادٌ وَ عِمَادُ هَذَا الدِّینِ الْفِقْه ـ برای هر چیز ستونی است و ستون دین نیز فقه و آگاهی است.»[4]
و امام باقر علیهالسلام میفرمایند: « الدِّینُ وَاسِعٌ وَ لَکِنَّ الْخَوَارِجَ ضَیَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ مِنْ جَهْلِهِمْ ـ دین گسترده است اما خوارج از روی نادانی بر خود سخت گرفتند.»[5]
برداشت ناصحیح گاهی از سوی کسانی است که بدون داشتن تخصص و خبره بودن در دین، در تفسیر و تبلیغ دخالت میکنند و از این اصل عقلایی که در هر زمینهای باید به اهلش مراجعه کرد عدول نموده و پا را از گلیم خود فراتر میگذراند و در نتیجه برداشتهای ناصواب از دین عرضه میکنند.
گاهی این تلقی ناصحیح، از سوی اصحاب دین و کانونهای دینی است که بهظاهر با معارف دینی آشنا هستند و داعیه تخصص در دین دارند، اما بهخاطر برخی اندیشههای سنتی و خشک و به علت برخی احتیاطهای نابجا برداشتهای غیر واقعی و خشکی از دین ارائه میدهند که در حقیقت گوهر دین به دور از آنها است.[6]
به همین علت ضروری است تا در امر تربیت دینی به کارشناسان مربوطه مراجعه شده و کسانی که در این عرصه قدم میگذارند ضمن اینکه خود باید اهل مطالعه باشند باید به فقها بهعنوان عالیترین سطح کارشناس علوم دینی مراجعه نمایند.
قرآن کریم میفرماید: « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُون ـ اگر نمىدانید، از آگاهان بپرسید.»(نحل/43 و انبیاء/7)
« آیه فوق بیانگر یک اصل اساسى اسلامى در تمام زمینههاى زندگى مادى و معنوى است و به همه مسلمانان تاکید مىکند که آنچه را نمىدانند از اهل اطلاعش بپرسند و پیش خود در مسائلى که آگاهى ندارند دخالت نکنند. به این ترتیب"مسأله تخصص" نه تنها در زمینه مسایل اسلامى و دینى از سوى قرآن به رسمیت شناخته شده، بلکه در همه زمینهها مورد قبول و تاکید است، و روى این حساب بر همه مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر در همه زمینهها داشته باشند که اگر کسانى مسائلى را نمىدانند به آنها مراجعه کنند. ولى ذکر این نکته نیز لازم است که باید به متخصصان و صاحبنظرانى مراجعه کرد که صداقت و درستى و بىنظرى آنها ثابت و محقق است، آیا ما هرگز به یک طبیب آگاه و متخصص در رشته خود که از صداقت و درستکاریش در همان کار خود، مطمئن نیستیم مراجعه مىکنیم؟! به همین دلیل در مباحث مربوط به تقلید و مرجعیت، صفت عدالت را در کنار اجتهاد و یا اعلمیت قرار دادهاند، یعنى مرجع تقلید هم باید عالم و آگاه به مسائل اسلامى باشد و هم با تقوا و پرهیزکار.»[7] پس « مسائل دین را باید از کارشناس دین پرسید، نه هر کس اندک آشنایى با دین دارد.»[8]
امام صادق علیهالسلام در رساله مفصّلی که به اصحابشان مرقوم فرمودهاند، آوردهاند: « ای گروه مورد رحمت خدا و رستگار (شیعه)، به درستی که خدای تعالی خیر و نعمت را در حق شما تمام کرده است. بدانید که از علم الهی و امر او نیست که احدی از مخلوقات در دین خدا به هوی و هوس و رأی و نظر خود و قیاس عمل کند؛ زیرا خداوند قرآنی را نازل کرده است که احکام خدا به روشنی در آن بیان شده است و برای قرآن و آموزش احکام آن کسانی را قرار داده که شایستگی و اهلیت فهم آن را دارند و برای آنان هم جائز نیست که در دین خدا به هوای نفس و یا به رأی و قیاس حکم کنند؛ بلکه باید به اهل ذکر ـ که خداوند دستور داده است از آنان سؤال کنند ـ مراجعه نمایند.»[9]
در توقیعی که امام زمان (ارواحنافداه) برای اسحاق بن یعقوب ارسال فرمودند آمده است:
«... وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِم ـ در حوادثى که براى شما پیش مىآید، رجوع کنید به راویان حدیث ما زیرا آنها حجّت من بر شما هستند، و من حجّت خدا بر آنها میباشم.» [10]
از عبارت « رُوَاةِ حَدِیثِنَا ـ راویان حدیث ما » معلوم میشود که منظور کسانی هستند که روایات اهل بیت علیهمالسلام را میشناسند و به دلیل همین شناخت روایات ایشان را نقل میکنند، نه روایاتی که جعل شده و از اهل بیت نیست.
مردى از پیامبر صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلم پرسید:
« مَا الْحَزْمُ ـ دوراندیشى چیست؟
حضرت فرمود: تُشَاوِرُ امْرَأً ذَا رَأْیٍ ثُمَّ تُطِیعُه
مشاوره کردن با مرد صاحب نظر [کارشناس] و پیروى نمودن از رهنمودهاى او.» [11]
خطر تفسیر به رای
یکی از خطرات عدم مراجعه به کارشناس دینی، افتادن در دام تفسیر به رای قرآن، روایات و احکام دین است.
« مطلب دیگرى که تذکرش لازم است، این است که احادیث هم مانند قرآن کریم محکم و متشابه دارد، و اشاره و رمز در میان احادیث بسیار شایع است، و به خصوص در مثل اینگونه حقایق (که فهم بشر از درکش عاجز است) مانند لوح، و قلم، و حجب، و آسمان، و بیت معمور، و بحر مسجور، لا جرم بر یک فرد دانشمند لازم است که براى به دست آوردن معناى واقعى کلام سعى کند قرائن کلام را به دست آورد.» [12]
در این خصوص چند روایت را نقل میکنیم:
1ـ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: « فَإِنَّ أَمْرَ النَّبِیِّ ص مِثْلُ الْقُرْآنِ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ وَ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْکَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ قَدْ کَانَ یَکُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الْکَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ کَلَامٌ عَامٌّ وَ کَلَامٌ خَاصٌّ مِثْلُ الْقُرْآنِ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ ـ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (حشر/7) ـ فَیَشْتَبِهُ عَلَى مَنْ لَمْ یَعْرِفْ وَ لَمْ یَدْرِ مَا عَنَى اللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ ص ـ امر پیغمبر صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلم هم مانند قرآن ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محکم و متشابه دارد، گاهى رسول خدا صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلم به دو طریق سخن میفرمود: سخنى عام و سخنى خاص مثل قرآن. و خداى عزّ و جلّ در کتابش فرموده: ـ آنچه را پیغمبر برایتان آورده اخذ کنید و از آنچه نهیتان کرده باز ایستید ـ کسى که مقصود خدا و رسولش را نفهمد و درک نکند (امر) بر او مشتبه شود.»[13]
2ـ در همین رابطه امام رضا علیهالسلام نیز فرمودهاند:
« مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْکَمِهِ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ثُمَّ قَالَ إِنَّ فِی أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً کَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ وَ مُحْکَماً کَمُحْکَمِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْکَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْکَمِهَا فَتَضِلُّوا ـ هر کس متشابهات قرآن را به محکمات آن ارجاع دهد، به راه راست هدایت شده است، سپس فرمودند: در اخبار ما نیز همانند قرآن محکم و متشابه وجود دارد، برای همین متشابهات آن را به محکمات آن ارجاع دهید و فقط به دنبال متشابهات آن نروید که گمراه میشوید.»[14]
3ـ پیامبر اسلام صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلم فرمود: « أَکْثَرُ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی رَجُلٌ یَتَأَوَّلُ الْقُرْآنَ یَضَعُهُ عَلَى غَیْرِ مَوَاضِعِه ـ بیشترین چیزی که بر امتم پس از خودم میترسم این است که کسی قرآن را بگیرد و نادرست تفسیر کند.» [15]
4ـ امیرمؤمنان علی علیهالسلام فرمود: « وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِه ـ گروهی از گمراهان چنین هستند که نام عالم بر خود گذاشتهاند، در حالی که چنین نیستند، نادانیهایی را از افراد نادان گرفته و گمراهیهایی را از گمراهان، و بر سر راه مردم دامهایی از مکر و فریب و گفتار باطل نهاده، قرآن را بر آرای خود تطبیق میدهند و حق را مطابق میل خود تفسیر میکنند.»[16]
5ـ امام صادق علیهالسلام فرمودهاند: « مَنْ حَکَمَ بِرَأْیِهِ بَیْنَ اثْنَیْنِ فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَر ـ هرکس به رأی خود (بدون در نظر گرفتن حکم خدا) میان دو نفر قضاوت کند کافر شده است، و کسی که آیهای از قرآن را به رأی خود تفسیر کند، کافر است.» [17]
6ـ امام محمد باقر علیهالسّلام به قتاده فرمودند:
« وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ إِنْ کُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِکَ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ وَ إِنْ کُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْت ـ یعنی وای بر تو ای قتاده اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کنی، به یقین هلاک میشوی و دیگران را نیز به هلاکت خواهی کشاند (همچنین) اگر تفسیر قرآن را از دیگر مردم (که به تفسیر واقعی آگاهی ندارند) فراگیری، سرانجام هلاک شده و دیگران را نیز به هلاکت خواهی کشاند.»[18]
7ـ در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیهالسّلام، از رسول گرامی اسلام صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلم نقل شده است:
«آیا میدانید چه کسانی به قرآن، که آن را شرفی بسی بزرگ و والا است تمسّک میجویند؟ آنان که قرآن و تأویلش را از ما اهل بیت و یا از نمایندگان و سفیران ما به سوی شیعیانمان به دست آورند، نه از طریق قیاس بدکاران و آرای اهل جدل. امّا آنان که به رأی و نظر خود دربارهی قرآن اظهار نظر میکنند، اگر بر حسب اتفاق گفتارشان درست باشد، عملشان از روی نادانی بوده، قرآن را از غیر اهلش فرا گرفتهاند، و امّا اگر دچار خطا و اشتباه شده، سخنشان مطابق با واقعِ امور نباشد، جایگاهشان آتش جهنّم خواهد بود.»[19]
خاطرهای از حجتاسلام والمسلمین قرائتی
بىپیر مرو تو در خرابات
در سفرى چند جوان را دیدم که کار تحقیقى روى قرآن انجام مىدهند.
گفتم: در علوم قرآنى تخصص و سواد شما چهقدر است؟
گفتند: مایه عربى آنچنانى نداریم، امّا در رشته خود دانشجویان خوشفکرى هستیم.
گفتم: عزیزان من! بىپیر مرو تو در خرابات. کبابپزى هم تخصّص مىخواهد وگرنه گوشتها روى آتش مىریزد!
آنگاه از آنها پرسیدم: « فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْل ـ اما در قتل اسراف نکنید»(اسراء/33) یعنى چه؟
گفتند: یعنى در کشتن اسراف نباید کرد.
گفتم: پس یکى دو نفر را مىشود کشت؟
متحیّر شدند و گفتند: پس معناى آیه چیست؟
گفتم: چون در زمان جاهلیّت وقتى دو قبیله با هم مىجنگیدند به انتقام یک کشته دهها نفر را مىکشتند، این آیه مىگوید: یک نفر در مقابل یک نفر نه بیشتر. [20]
باید انسانى که مهارت ندارد به اشخاصى که مهارت و علم دارند، رجوع کرده و از آنها سؤال کند. درست مثل اینکه ما وقتى بیمار مىشویم و نمىدانیم چه بیماری داریم، به پزشک مراجعه مىکنیم یا این که براى اصلاح سر به آرایشگاه مىرویم و یا اینکه پیراهن را به خیاط و ساختمان را به معمار مىسپاریم. پس همینطور سؤال دینى را از دینشناس مىپرسیم. [21]
کمالگرایی موهوم و آسیبهای ناشی از آن
هدایت به کمال از جمله اهداف بعثت انبیاء بوده و کمالگرایی در تربیت اسلامی از جمله اهداف مهم است بهگونهای که حتی گاهی تربیت اسلامی را به معنای هدایت به حق و کمال دانستهاند.
قرآن کریم میفرماید: « رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى کلُ شىَءٍ خَلْقَهُ ثمُ هَدَى ـ پروردگار ما همان است که خلقت هر چیزى را به آن داد و سپس (به راه کمال) هدایتش کرد.»(طه/50)
« یکى از شؤون خدایى خدا این است که هر چیزى را به آن نقطهاى که خلقتش را تمام مىکند هدایت نماید، و یکى از چیزهایى که خلقت آدمى با آن تمام مىشود، و اگر نباشد خلقتش ناقص مىماند، این است که به سوى کمال وجودش در دنیا و آخرت هدایت شود.» [22]
کمالگرایی در اصل به معنای در نظر گرفتن برخی نقاط متعالی و حرکت بهسوی آنهاست. تربیت دینی بهطور معمول کمالگرایی است. زیرا در آن، نظر بر آن است که انسان تعالی یابد و خود را به سوی وجودی برتر، یعنی خدا برکشد. کمالگرایی به خودی خود مطلوب است. اما کمالگرایی غیر واقعگرا ـ به معنای برکشیدن افراد بدون توجه به محدودیت و ظرفیت آنها ـ یکی از جلوههای آسیبزایی در تربیت دینی است. این امر در واقع حاصل نوعی شتابزدگی در مربیان است که میخواهند در زمانی کوتاه فاصلهها را در نوردند و افراد را بهسرعت به کمال برسانند. [23]
2ـ افراط در عبادت
هر عملی در اسلام چنانچه با قصد قربت انجام گیرد نوعی عبادت است؛ اما گاهی تنها بر عباداتی خاص تأکید میشود یا در عبادات افراط صورت میگیرد. این مسأله باعث خستگی افراد بهویژه کسانی که با اینگونه کارها آشنایی ندارند، میگردند. از آسیبهای مخربی که در طول تاریخ بیشترین ضربه را به دینداری مردم وارد نموده برخوردهای خشن و تند و عقبنشینیهای غیر منطقی از اصول و مبانی است. افرادی که در جمود و تحجر برای هر چیز و هر جریان قداست تراشیدهاند و آنان که مرزهای قداست و ارزشها را شکسته و حریم را نگه نداشتند؛ این دو گروه بیشترین لطمه را به مبانی دینی وارد میکنند.[24]
امام علی علیهالسلام میفرماید: « فَکُلُّ تَقْصِیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ کُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ ـ هرگونه کندروی برای روح انسان زیان آور است و هر گونه تندروی مایه فساد است.»[25]
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام نیز بیان شده است که پدرشان ایشان را از عبادت زیاد باز میداشت و به او سفارش کردند که کمتر به عبادت بپردازند.
« اِجتَهَدتُ فى العِبادَةِ وأنا شابٌّ، فقالَ لى أبى: یا بُنَىَّ، دونَ ما أراکَ تَصنَعُ، فإنّ اللّه َ عزّ وجلّ إذا أحَبَّ عَبدا رَضِىَ عَنهُ بالیَسیرِ ـ زمانی که جوان بودم در عبادت سخت میکوشیدم. پدرم به من فرمود: فرزندم کمتر از آن چه میبینیم، عبادت کن، زیرا خداوند عزوجل اگر بندهای را دوست داشته باشد به عبادت اندک او خرسند گردد.»[26]
3ـ توجه به مستحبات و غفلت از واجبات
خداوند بیش از هر کس دیگری راه رسیدن بندگان را به کمال میداند، به این سبب مسائلی را برای انسان واجب کرده است که آنها باید انجام شود، ولی موارد دیگری نیز هست که میتواند انسان را به کمال برساند ولی خداوند آنها را واجب نفرموده است.
گاهی مشاهده میشود که به مستحبات بیش از واجبات اهمیت داده میشود. به عبارت دیگر یکی از جلوههای کمالگرایی غیر واقعگرا آن است که امور مستحب و بلکه مباح را در شریعت به امور واجب تبدیل کنیم. ما گاهی در نظام تربیتی به انجام این کار رو آوردهایم. بهعنوان نمونه میتوان به مسألهی نماز جماعت یا نماز اول وقت در مدارس یا ادارات اشاره کرد.
اگرچه به این دو در روایات ما توصیه فراوانی شده است، اما انجام آن واجب نیست و الزام افراد به امری که واجب نیست، کاری ناشایست است. بهویژه آنکه کسی بخواهد با اقدامات تنبیهی افراد را وادار به این دو مستحب نماید. البته تذکر و تشویق امری لازم و پسندیده است.
مثال دیگر: استفاده از چادر بهعنوان پوشش کاری بسیار مطلوب و توصیه شده است ولی همینکار بههیچوجه واجب نیست، آنچه واجب است حفظ حجاب در محدوده شرع است و اجباری کردن چیزی که اسلام آن را اجباری نکرده نوعی انحراف محسوب میشود که اثر تربیتی معکوس خواهد داشت.
رسول اعظم صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلم فرمودهاند: « إِنَّ مُحَرِّمَ الْحَلَالِ کَمُحِلِّ الْحَرَامِ آنکه حلال را حرام میکند مانند کسى است که حرام را حلال مىکند.» [27]
و خداوند در قرآن کریم حرام کردن حلالها را تعدی و تجاوز اعلام نموده است.
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ ـ اى کسانى که ایمان آوردهاید! چیزهاى پاکیزه را که خداوند براى شما حلال کرده است، حرام نکنید! و از حدّ، تجاوز ننمایید! زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمىدارد.»(مائده/87)
« روزى رسول خدا صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلم از قیامت و صحنههاى محشر سخن مىگفت. مردم چنان منقلب شده، گریستند که بعضى تصمیم گرفتند دیگر غذاى خوب نخورند و آسایش را بر خود حرام سازند، روزه بگیرند، همسران خود را ترک کنند، شبها کمتر بخوابند و بر این تصمیم، سوگند خوردند. پیامبر صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلم که مطلع شد، مردم را در مسجد جمع کرد و فرمود: من غذا مىخورم، شبها مىخوابم و همسرانم را رها نمىکنم. دین ما آیین انزوا و رهبانیّت نیست، رهبانیّت امّت من جهاد است، هر کس بر خلاف روش من برود مسلمان نیست.»[28]
نکته دیگر این است که برخی اوقات توجه بیش از حد به برخی مستحبات، باعث کمرنگ شدن واجبات و بیتوجهی به آنها میگردد.
بهعنوان مثال عزاداری برای سیدالشهدا علیهالسلام امری بسیار مطلوب است که سفارشات فراوانی از سوی اهل بیت علیهمالسلام به آن شده است. ولی اگر در شبی این عمل مستحب را آنقدر طول بدهند که باعث قضا شدن نماز صبح یا دیر خواند و یا بیحوصله و خوابآلود خواندن آن گردد، این عمل مستحبی اثر تربیتی و پیشبرندگی خاصی نخواهد داشت.
و یا همانطور که میدانیم یکی از واجبات مهم؛ عدم مزاحمت و اذیت آزار مؤمنین ـ و حتی دیگر انسانهایی که حتی مسلمان نیستند ـ میباشد. حال اگر انجام عمل مستحبی ـ مانند بلند کردن صدای بلندگوها، بهویژه در ساعات دیر وقت ـ باعث ترک این واجب و ارتکاب عمل حرام گردد، بهطور قطع نه تنها انسان را به کمال رهنمون نمیکند، بلکه باعث سقوط انسان خواهد شد.
اگر مستحبات باعث صدمه زدن به واجبات شود، این مستحبات دیگر سبب کمال نیست و باید کنار گذاشته شود.
امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام فرمودند: « إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا ـ اگر مستحبها به واجبها زیان رساند، مستحبها را ترک کنید.»[29]
4ـ توجه نکردن به ظرفیت افراد
انسانها از نظر فهم و از نظر عمل تواناییهای متفاوتی دارند.
« ظرفیّت افراد براى آگاهىها متفاوت است، حتّى حضرت موسى علیهاسلام تحمّل کارهاى خضر را ندارد. قرآن میفرماید که خضر علیهالسلام به موسی علیهالسلام گفت: إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً ـ تو هرگز نمىتوانى با من شکیبایى کنى.(کهف/67)» [30]
خداوندی که انسان را آفریده به هر شخصی تواناییهایی داده است و از او به اندازه تواناییهایش تکلیف خواسته.
« لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها ـ هیچ کس موظّف به بیش از مقدار توانایى خود نیست.»(بقره/233)
« لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها ـ خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمىکند.»(بقره/256)
« لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها ـ هیچ کس را، جز به مقدار تواناییش، تکلیف نمىکنیم.»(انعام/152 و اعراف/43 و مؤمنون/23)
« لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها ـ خداوند هیچکس را جز به مقدار توانایى که به او داده تکلیف نمىکند.»(طلاق/7)
البته انسان میتواند با تمرین و پشتکار ظرفیت و توان خود را افزایش دهد، ولی اینکار در گذر زمان به تحقق خواهد رسید و این مطلب نباید باعث فرار از تکلیف و مسئولیت شود.
ضمن آنکه میتوانیم « با تعلیم حکمت، ظرفیّت افراد را افزایش دهیم. (این مطلب از سخن خضر علیهالسلام دانسته میشود) قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً ـ (خضر) گفت: این (بار) جدایى میان من و توست، بزودى تو را از تأویل و راز آنچه نتوانستى بر آن صبر کنى آگاه خواهم ساخت.»[31]
این مطلب باید در تربیت و توسط مربی در نظر گرفته شود. روشن است که آدمیان هم از جهت فهم و هم از جهت عمل تواناییهای مختلفی دارند و این روش بیانگر آن است که مربی در مواجهه با مُتَرَبّی باید چیزی بگوید که در طاقت فهمی او باشد و چیزی بخواهد که از طاقت عملی او فراتر نرود.
پیامبران بیش از هر کس فرادستها را میدیدند و اگر قرار بود که تنها اهداف عالی دیده شود و به مخاطب کاری نداشته باشیم پیامبران بیش از هر شخصی چنین میکردند. در حالی که مشاهده میشود که آنان مطابق ظرفیت افراد سخن میگفتند.[32]
دقت در روایت زیر میتواند برای این موضوع راهگشا باشد:
مردى بنام سراج که خادم حضرت صادق علیهالسّلام بود گوید با امام دربارهی گروهى به سخن مشغول شدیم، من عرض کردم: قربانت گردم ما از آنها بیزارى میجوئیم زیرا به آنچه ما عقیده داریم عقیده ندارند.
فرمود: آنها ما را دوست دارند و چون عقیده شما را ندارند از آنها بیزارى میجوئید؟
گفتم: آرى.
فرمود: ما هم عقایدى داریم که شما ندارید، پس سزاوار است که ما هم از شما بیزارى جوئیم؟
عرضکردم: نه قربانت گردم.
فرمود: نزد خدا هم حقایقى است که نزد ما نیست، گمان دارى خدا ما را دور میاندازد؟
عرض کردم: نه به خدا، قربانت گردم. نمیکنیم. (از آنها بیزارى نمیجوییم)
فرمود: آنها را دوست بدارید و از آنها بیزارى مجویید، زیرا برخى از مسلمین یک سهم و برخى دو سهم و برخى سه سهم و برخى چهار سهم و برخى پنج سهم و برخى شش سهم و برخى هفت سهم (از ایمان را) دارند. پس سزاوار نیست که صاحب یک سهم را بر آنچه صاحب دو سهم دارد، وادارند و نه صاحب دو سهم را بر آنچه صاحب سه سهم دارد و نه صاحب سه سهم را بر آنچه صاحب چهار سهم دارد و نه صاحب چهار سهم را بر آنچه صاحب پنج سهم دارد و نه صاحب پنج سهم را بر آنچه صاحب شش سهم دارد و نه صاحب شش سهم را بر آنچه صاحب هفت سهم دارد (یعنى از مقدار استعداد و طاقت هر کس بیشتر نباید متوقع بود).
اکنون برایت مثلى میزنم: مردى (از اهل ایمان) همسایهاى نصرانى داشت، او را به اسلام دعوت کرد و در نظرش جلوه داد تا پذیرفت. سحرگاه نزد تازه مسلمان رفت و در زد، گفت: کیست؟
گفت: من فلانى هستم.
گفت: چهکار دارى؟
گفت: وضو بگیر و جامههایت را بپوش و همراه ما به نماز بیا.
او وضو گرفت و جامههایش را پوشید و همراه او شد، هر چه خدا خواست نماز خواندند (نماز بسیارى خواندند) و سپس نماز صبح گزاردند و بودند تا صبح روشن شد، نصرانى دیروز (و مسلمان امروز) برخاست به خانهاش برود.
آن مرد گفت: کجا میروى؟ روز کوتاه است، و چیزى تا ظهر باقى نمانده، همراه او نشست تا نماز ظهر را هم گزارد.
باز آن مرد گفت: بین ظهر و عصر مدت کوتاهى است و او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند.
سپس برخاست تا بهمنزلش رود.
آن مرد گفت: اکنون آخر روز است و از اولش کوتاهتر است، او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم گزارد.
باز خواست به منزلش رود.
به او گفت: یک نماز بیش باقى نمانده. ماند تا نماز عشا را هم خواند. آنگاه از هم جدا شدند.
چون سحرگاه شد نزدش آمد و در زد.
گفت: کیست؟
گفت: من فلانى هستم.
گفت: چه کار دارى؟
گفت: وضو بگیر و جامههایت را بپوش و بیا با ما نمازگزار.
تازه مسلمان گفت: براى این دین شخصى بیکارتر از مرا پیدا کن، که من مستمند و عیال وارم.
سپس امام صادق علیهالسّلام فرمود: او را در دینى وارد کرد که از آن بیرونش آورد (زیرا ریاضتکشى و فشار یک روز عبادت سبب شد که بهدین نصرانیت خود برگردد) یا آنکه فرمود: او را در چنین سختى و فشار گذاشت و از چنان (دین محکم و مستقیم) خارج کرد. [33]
و نیز یونسبن رباط گفت: امام صادق علیهالسلام نقل کرد که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: « رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَ وَلَدَهُ عَلَى بِرِّهِ قَالَ قُلْتُ کَیْفَ یُعِینُهُ عَلَى بِرِّهِ قَالَ یَقْبَلُ مَیْسُورَهُ وَ یَتَجَاوَزُ عَنْ مَعْسُورِهِ وَ لَا یُرْهِقُهُ وَ لَا یَخْرَقُ بِهِ.
خداوند رحمت کند کسی را که فرزندش را به نیکیش یاری کند.
من به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: چگونه او را به نیکیش یاری کند؟
در پاسخ فرمود: آنچه در حد توان اوست از او بپذیرد و آنچه برایش سخت است از او بگذرد و به او ظلم و تحمیل نکند و نسبت جهل به او ندهد. [34]
5ـ استفاده از زور و اجبار
دینداری با قلب و روان آدمی پیوندی عمیق برقرار میکند. منزل اصلی دین قلب آدمی است و رفتار و گفتار انسان نیز به شدّت از آن متأثر میشود. این بُعد از وجود هیچگاه در اختیار دیگران نیست و مربی نمیتواند آنرا یک سره در اختیار خود بگیرد. پذیرفتن و نپذیرفتن چیزی مانند دین هیچگاه الزام بردار نیست. از نظر اسلام انسان موجودی مختار است. او میتواند از خدا فرمانبرداری و یا از او نافرمانی کند.
خداوند میفرماید:
« إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ـ ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!»(انسان/3)
در تربیت دینی فرد باید با اختیار و ارادهی خودش حق تعالی را عبادت کند تا عبادتش مفید باشد. تربیت دینی که فقط با امر و نهی و الزام و اجبار ناروا همراه باشد نتیجهای جز هلاکت و دینگریزی مُتَرَبّی از دینداری و پیوستن به جمع دین سیتزان نخواهد داشت.
علامه شهید حضرت آیتالله مطهری در اینباره میفرماید:
ایمان اجباربردار نیست چون ایمان اعتقاد است، گرایش است، علاقه است. اعتقاد را که با زور نمىشود ایجاد کرد، علاقه و مهر و محبت را که به زور نمىشود ایجاد کرد. آیا مىشود پدر و مادرى به دخترشان ـ که پسرى را که از او خواستگارى مىکند دوست ندارد ـ بگویند: الآن کارى مىکنیم که او را دوست داشته باشى، چوب فلک را بیاورید، اینقدر مىزنیم تا او را دوست داشته باشى؟! بله، مىشود آنقدر کتکش زد تا بگوید دوست دارم یعنى حرفش را به دروغ بگوید، اما اگر تمام چوبهاى دنیا را به بدن او خرد کنند آیا ممکن است که با چوب، دوستى ایجاد بشود؟! چنین چیزى محال است. آن، راه دیگرى دارد.
اگر مىخواهیم ایمان در دل مردم ایجاد کنیم، راهش جبر و زور نیست، راه آن حکمت است، «الْمَوْعِظَةُ الْحَسَنَه»[35] است، «جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَن» است.
امیرالمؤمنین على علیهالسلام بر منبر بود. به مردم فرمود: « ایُّهَاالنّاسُ سَلونى قَبْلَ انْ تَفْقِدونى»[36] قبل از اینکه مرا در میان خود درنیابید هرچه سؤال دارید از من بپرسید و هرچه بپرسید من جواب مىدهم. یک عرب یهودی از گوشه مجلس بلند شد، و گفت: «ایُّهَا الْمُدَّعى ما لا یَعْلَم» اى آدم پر مدّعا که چیزى را که نمىدانى ادعا مىکنى! شروع کرد به هتّاکى کردن نسبت به على علیهالسلام با اینکه خلیفه است. چون جسارت کرد، اصحاب یکمرتبه از جا حرکت کردند و مىخواستند به او حمله کنند. فوراً على علیهالسلام جلوشان را گرفت. فرمود: «الطَّیْشُ لایَقومُ بِهِ حُجَجُ اللَّهِ»
با فشار، حجج الهى را نمىشود اقامه کرد. حرفى زده و به من گفته؛ سؤالى دارد بگذارید بیاید پیش من سؤالش را بکند. اگر جواب دادم خودش از عملش پشیمان مىشود. شدیداً جلوى آنها را گرفت. با خفهشو، گمشو، کتکش بزنید، پدرت را درمىآوریم، این فضولیها یعنى چه [حجج الهى اقامه نمىشود.] اگر مىخواهید حجت الهى را اقامه کنید راهش این نیست، راهش نرمش و ملایمت است، چون سروکار با دل است، سروکار با فکر است، سروکار با روح است.[37]
یک سلسله مسائل است که در آنها مىشود مردم را اجبار کرد ولى آن کمالى که در آن کار مىخواهند، به اجبار پیدا نمىشود. بهعنوان مثال در اخلاقیات، مردم موظفند راستگو باشند، امین باشند، به یکدیگر خیانت نکنند، عادل باشند. مىشود مردم را مجبور کرد که دروغ نگویند، امین باشند؛ اگر خیانت کردند، دزدى کردند دستشان هم بریده شود. ولى این از نظر مقررات اجتماعى است. در اینگونه مسائل یک جنبه دیگرى هم وجود دارد که جنبه اخلاقى مطلب است و آن این است که اخلاق از انسان مىخواهد که راستگو باشد، امین باشد. آنچه که اخلاق مىخواهد این نیست که انسان راست بگوید بلکه این است که انسان راستگو باشد، یعنى راستگویى ملکه روحى او باشد، تربیت او باشد، تقوا در روح او وجود داشته باشد که راستى و درستى و امانت و آن چیزهایى که فضایل اخلاقى گفته مىشود به طبع ثانوى از روح او صادر شود؛ یعنى وقتى که راست مىگوید نه بهخاطر ترس از قانون باشد که اگر دروغ بگوید قانون مجازاتش مىکند، یا امانت داشته باشد نه به خاطر این که اگر خیانت کند قانون مجازاتش مىکند، بلکه امانت داشته باشد به دلیل این که امانت را براى خودش فضیلت و انسانیت مىشمارد، راستگو باشد براى این که راستى را براى خودش شرف و کمال مىداند و از دروغ تنفر دارد و آن را زشت مىداند. پس راستى، درستى، امانت، آنوقت براى بشر فضیلت و کمال است که به صورت یک تربیت درآید نه صرف این که فقط عمل و اجرا شود. اینگونه مسائل هم به این شکل قابل اجبار نیست.[38]
6ـ سرزنش بیش از اندازه
در سرزنش نیز مانند هر مسأله دیگری ممکن است زیادهروی شود. زیادهروی در آن است که در کار تربیتی مشکلات ایجاد میکند یکی از مشکلاتی که سرزنش زیادی به وجود میآورد ایجاد حالت دفاعی در متربی است که به صورت لجاجت بروز میکند.
حضرت علی علیهالسلام میفرماید: « الإفراطُ فى المَلامَةِ یَشُبُّ نِیرانَ اللَّجاجَةِ ـ زیادهروی در سرزنش آتش لجاجت را شعلهور میسازد.»[39]
سرزنشهای مکرر و زیاد باعث میگردد تا اثر سرزنش از بین برود در این صورت سرزنش هیچ فایدهای ندارد و تنها باعث میشود تا جرأت شخص نسبت به گناه افزایش یابد.
همان حضرت فرموده است: « إیّاکَ أن تُکرِّرَ العَتبَ فإنّ ذلکَ یُغری بالذَّنبِ و یُهَوِّنُ العَتبَ ـ از سرزنش کردنهاى مکرّر بپرهیز؛ زیرا این کار [فرد را] بر گناه [و خلافکارى] جرى مىکند و سرزنش را بىارزش مىسازد.»[40]
همچنین فرمودهاند: « لَا تُکْثِرَنَ الْعِتَابَ فَإِنَّهُ یُورِثُ الضَّغِینَةَ یَدْعُو إِلَى الْبَغْضَاءِ وَ اسْتَعْتِبْ لِمَنْ رَجَوْتَ إِعْتَابَه ـ زیاد سرزنش مکن؛ زیرا این کار کینه به بار مىآورد و به دشمنى و نفرت مىکشاند.»[41]
و نیز فرمود: « کَثرَةُ العِتابِ تُؤذِنُ بالارتیابِ ـ سرزنشِ زیاد، باعث شکّ و بدگمانى مىشود.»[42]
و فرمود: « اذا عاتبت الحدث فاترک له موضعا من ذنبه لئلّا یحمله الاخراج على المکابرة ـ هر گاه نوجوانى را ملامت کردى توجیهى براى گناهش بگذار، تا سختگیرى تو، او را به لجبازى واندارد.»[43]
زمانی که مربی برای رساندن متربی به کمال عجله دارد نمیتواند اشتباهات آنها را تحمل کند. این موضوع سبب میشود تا برای هر کار کوچک یا بزرگی به سرزنش آنان دست بزند. دعوا کردن، نصیحتهای افراطی، مقایسه کردن افراد با هم، مقایسه کردن افراد با زمان خودش و سایر مسائلی که به گونهای سبب سرکوفت زدن و سرزنش میشود، تربیت را با مشکل روبرو میسازد.
7ـ سهل انگاری
نقطه مقابل کمالگرایی غیر واقعبینانه، سهلانگاری است. در این حالت هیچ معیار یا ضابطهای برای تربیت در نظر گرفته نمیشود. این حالت در اصل، تربیت را از موضوعیت خارج میکند. چرا که اگر برای تربیت هیچ هدف خاصی در نظر نداشته باشیم تربیت بیمعنا خواهد بود. [44]
[1]. نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، نوشته خسرو باقری؛ ص7
[2]. غررالحکم؛ ص86 ـ 1428
[3]. جوانان در طوفان غرایز؛ نوشته همت سهرابپور ص115
[4]. بحار الأنوار (ط - بیروت) ج1 ص216
[5]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص405
[6]. مقاله: نگاهی به عوامل آسیبشناسی تربیت دینی نوجوانان و جوانان (با تاکید بر عوامل آسیب زا در نظام آموزش و پرورش) نوشته: علی همت بناری منتشر شده در مجله تربیت اسلامی، شماره 6، تابستان1380
[7]. تفسیر نمونه؛ ج11 ص245
[8]. تفسیر نور (10جلدى) ج4 ص525
[9]. أَیَّتُهَا الْعِصَابَةُ الْمَرْحُومَةُ الْمُفْلِحَة إِنَّ اللَّهَ أَتَمَّ لَکُمْ مَا آتَاکُمْ مِنَ الْخَیْرِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ لَا مِنْ أَمْرِهِ أَنْ یَأْخُذَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فِی دِینِهِ بِهَوًى وَ لَا رَأْیٍ وَ لَا مَقَایِیسَ ... قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ الْقُرْآنَ وَ جَعَلَ فِیهِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیْءٍ وَ جَعَلَ لِلْقُرْآنِ وَ تَعَلُّمِ الْقُرْآنِ أَهْلًا لَا یَسَعُ أَهْلَ عِلْمِ الْقُرْآنِ الَّذِینَ آتَاهُمُ اللَّهُ عِلْمَهُ أَنْ یَأْخُذُوا (فِی دِینِهِمْ) بِهَوًى وَ لَا رَأْیٍ وَ لَا مَقَایِیسَ وَ هُمْ أَهْلُ الذِّکْرِ الَّذِینَ أَمَرَ اللَّهُ الْأُمَّةَ بِسُؤَالِهِم.
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8، ص6 ـ وسائل الشیعة، ج27، ص37
[10]. کمالالدین و تمامالنعمة ج2 ص484 ـ الغیبة (للطوسی) النص ص291 ـ إعلام الورى ج2 ص271 ـ الإحتجاج (للطبرسی) ج2 ص470 ـ کشف الغمة ج2 ص531 ـ وسائلالشیعة ج27 ص140 ـ بحارالأنوار (ط - بیروت) ج53 ص181
[11]. تحفالعقول؛ النص ص46
[12]. ترجمه تفسیر المیزان، ج2، ص40
[13]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص64 ـ کتاب سلیم ج2 ص623 ـ تحفالعقول النص، ص195ـ الخصال ج1 ص256 ـ اعتقاداتالإمامیه (للصدوق) ص120 ـ مرآةالعقول ج1 ص213
[14]. عیون أخبارالرضا علیهالسلام؛ ج1 ص290
[15]. منیة المرید؛ ص369
[16]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص119
[17]. تفسیرالعیاشی، ج1، ص18
[18]. مرآةالعقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج26، ص408
[19]. أَ تَدْرُونَ مَنِ الْمُتَمَسِّکُ الَّذِی (بِتَمَسُّکِهِ یَنَالُ) هَذَا الشَّرَفَ الْعَظِیمَ هُوَ الَّذِی أَخَذَ الْقُرْآنَ وَ تَأْوِیلَهُ عَنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ، أَوْ عَنْ وَسَائِطِنَا السُّفَرَاءِ عَنَّا إِلَى شِیعَتِنَا، لَا عَنْ آرَاءِ الْمُجَادِلِینَ وَ قِیَاسِ الْقَائِسِینَ فَأَمَّا مَنْ قَالَ فِی الْقُرْآنِ بِرَأْیِهِ، فَإِنِ اتَّفَقَ لَهُ مُصَادَفَةُ صَوَابٍ، فَقَدْ جَهِلَ فِی أَخْذِهِ عَنْ غَیْرِ أَهْلِهِ، وَ کَانَ کَمَنْ سَلَکَ طَرِیقاً مَسْبَعاً مِنْ غَیْرِ حُفَّاظٍ یَحْفَظُونَهُ فَإِنِ اتَّفَقَتْ لَهُ السَّلَامَةُ، فَهُوَ لَا یَعْدَمُ مِنَ الْعُقَلَاءِ وَ الْفُضَلَاءِ الذَّمَّ [وَ الْعَذْلَ] وَ التَّوْبِیخَ وَ إِنِ اتَّفَقَ لَهُ افْتِرَاسُ السَّبُعِ [لَهُ] فَقَدْ جَمَعَ إِلَى هَلَاکِهِ سُقُوطَهُ عِنْدَ الْخَیِّرِینَ الْفَاضِلِینَ وَ عِنْدَ الْعَوَامِّ الْجَاهِلِینَ وَ إِنْ أَخْطَأَ الْقَائِلُ فِی الْقُرْآنِ بِرَأْیِهِ فَقَدْ تَبَوَّأَ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ، وَ کَانَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ مَنْ رَکِبَ بَحْراً هَائِجاً بِلَا مَلَّاحٍ، وَ لَا سَفِینَةٍ صَحِیحَةٍ، لَا یَسْمَعُ بِهَلَاکِهِ أَحَدٌ إِلَّا قَالَ: هُوَ أَهْلٌ لِمَا لَحِقَهُ، وَ مُسْتَحِقٌّ لِمَا أَصَابَهُ. التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص14
[20]. خاطرات حجت الاسلام قرائتى(ج1)، ص104
[21]. نرم افزار آثار حجتالاسلام قرائتی، برنامه درسهایى از قرآن سال 61، آثارقیامامامحسین1 ص2
[22]. ترجمه تفسیر المیزان؛ ج2 ص195
[23]. نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، نوشته خسرو باقری، ج2 ص292
[24]. گفتار رفیع؛ نوشته ناصر رفیعی، (نشر معروف)، ص200
[25]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص487
[26]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص87
[27]. بحار الأنوار (ط - بیروت) ج62 ص157
[28]. تفسیر نور؛ ج2 ص360 به نقل از وسائلالشیعه، ج20، ص21
[29]. نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص525
[30]. تفسیر نور؛ ج5 ص202
[31]. تفسیر نور؛ ج5 ص209
[32]. نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، نوشته خسرو باقری، ج2 ص293
[33]. الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص42
[34]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج6 ص50
[35]. ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن ـ با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن.(نحل/125)
[36]. إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی) ج2 ص377 ـ بحارالأنوار (ط - بیروت) ج10 ص126
[37]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج16، خلاصهای از صفحات 166 و 167
[38]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج24، خلاصهای از صفحات 388 تا 391
[39]. بحار الأنوار (ط - بیروت) ج74 ص212
[40]. غررالحکم؛ ص223 ـ 4510
[41]. غررالحکم؛ ص479 ـ 11007
[42]. غررالحکم؛ ص479 ـ 11005
[43]. شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ج20 ص333
[44]. این موضوع تحت عنوان تساهل و تسامح در دین انشاءالله در شماره بعدی نشریه منتشر میگردد.