غفلت ـ8
مبحث هیأت متوسلین به جواد الائمه علیهالسلام
عوامل غفلت
3ـ افزونطلبى
«أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ ـ افزونطلبى (و تفاخر و علاقهی به مالاندوزی و به رخ کشیدن آن) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است. (تکاثر/1)
"الهاکم" یعنی شما را غافل کرد، سرگرمتان کرد.
حَتىَ زُرْتمُ الْمَقَابِرَ ـ تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و به آن افتخار کردید)!
" الهاکم" از ماده" لهو" به معنى سرگرم شدن به کارهاى کوچک و غافل ماندن از اهداف و کارهاى مهم است،" راغب" در" مفردات" مىگوید:
" لهو" چیزى است که انسان را به خود مشغول داشته، و از مقاصد و اهدافش بازمىدارد.
" تکاثر" از ماده" کثرت" به معنى تفاخر و مباهات و فخرفروشى بر یکدیگر است
" زرتم" از ماده" زیاره" و" زور" (بر وزن قول) در اصل به معنى قسمت بالاى سینه است، سپس به معنى ملاقات کردن و روبرو شدن به کار رفته است.
در استعمالات روزمره فارسى" تکاثر" به معنى ثروتاندوزى استعمال مىشود در حالى که این معنى در ریشه لغوى آن نیست، ولى در بعضى از روایات چنین استعمالى آمده است.
" زور" (بر وزن قمر) به معنى کج شدن قسمت بالاى سینه است، و از آنجا که دروغ نوعى انحراف از حق است، به آن،" زور" (بر وزن نور) اطلاق مىشود.
" مقابر" جمع" مقبره" به معنى محل قبر میت است، و زیارت کردن مقابر در اینجا یا کنایه از مرگ است (طبق بعضى از تفاسیر) و یا به معنى رفتن به سراغ قبرها براى شمارهکردن و تفاخر نمودن (طبق تفسیر مشهور).
در نهج البلاغه آمده است که امیر مؤمنان على علیهالسلام بعد از تلاوت" أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ" فرمود:
یَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَیَّ مُدَّکِرٍ وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ أَ فَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ یَفْخَرُونَ أَمْ بِعَدِیدِ الْهَلْکَى یَتَکَاثَرُونَ یَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ وَ حَرَکَاتٍ سَکَنَتْ وَ لَأَنْ یَکُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِنْ أَنْ یَکُونُوا مُفْتَخَرا!:« خ 221»
" شگفتا! چه هدف بسیار دورى؟ و چه زیارت کنندگان غافلى؟ و چه افتخار موهوم و رسوایى؟ به یاد استخوان پوسیده کسانى افتادهاند که سالها است خاک شدهاند، آنهم چه یادآورى؟ با این فاصله دور به یاد کسانى افتادهاند که سودى به حالشان ندارند، آیا به محل نابودى پدران خویش افتخار مىکنند؟ و یا با شمردن تعداد مردگان و معدومین خود را بسیار مىشمرند؟ آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند که تار و پودشان از هم گسسته، و حرکاتشان به سکون مبدل شده. این اجساد پوسیده اگر مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند"
این خطبه که تنها به قسمتى از آن در اینجا اشاره کردهایم بهقدرى تکان دهنده و گویا و صریح است که" ابن ابى الحدید" معتزلى مىگوید: من به کسى که همهی امتها به او سوگند یاد مىکنند قسم مىخورم که از پنجاه سال پیش تا کنون بیش از هزار بار این خطبه را خواندهام، و در هر بار در درون قلبم لرزش و ترس و پند و موعظه تازهاى پدید آمده، و در روحم به سختى اثر گذارده، اعضاء و جوارحم به لرزه افتاده، و هرگز نشده که در آن تامل کنم جز اینکه در آن حال به یاد مرگ خانواده و بستگان و دوستانم افتادهام و درست برایم مجسم شده که من همانم که امام علیهالسلام توصیف فرموده است. چهقدر واعظان و خطبا و گویندگان و افراد فصیح در اینباره سخن گفتهاند، و من گوش فرا دادهام، و در سخنان آنها دقت کردهام، ولى در هیچیک تاثیر سخن امام علیهالسلام را نیافتهام!.این تاثیرى که سخن او در قلب من مىگذارد یا از ایمانى سرچشمه مىگیرد که به گوینده آن تعلق دارد، و یا نیت یقین و اخلاص او سبب شده است که اینچنین در ارواح نفوذ کند، و در قلوب جایگزین شود"
(تفسیر نمونه، ج27، ص: 277)
امام صادق علیهالسلام:
«هیچکس تکبر و فخرفروشى نمىکند مگر به خاطر ذلتى که در نفس خود مىیابد.»
(کافى ج 2 ص236)
امام باقر علیهالسلام:
«سه چیز است که از عمل جاهلیت است: تفاخر به نسب و طعن در شخصیت و شرف خانوادگى افراد، و طلبیدن باران به وسیله ستارگان»
(بحار ج73 ص291)
امیرمؤمنان على علیهالسلام:
«دو چیز مردم را هلاک کرده: ترس از فقر (که انسان را وادار به جمع مال از هر طریق و با هر وسیله مىکند) و تفاخر.»
(بحار ج73 ص290)
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم:
«من از فقر بر شما نمىترسم ولى از تکاثر بیم دارم.»
(الدرالمنثور ج6 ص387)
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در تفسیر" أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ" فرمود:
«انسان مىگوید مال من، مال من! در حالى که مال تو تنها همان غذایى است که مىخورى، و لباسى که مىپوشى، و صدقاتى که در راه خدا انفاق مىکنى.»
و این نکتهاى بسیار جالب است که بهرهی هر کس از اموال فراوانى که جمعآورى مىکند و گاه کمترین دقتى در حلال و حرام بودن آن ندارد چیزى جز همان مختصرى که مىخورد و مىنوشد و مىپوشد، و یا در راه خدا انفاق مىکند نیست، و مىدانیم: آنچه را شخصاً مصرف مىکند، ناچیز است و چه بهتر که از طریق انفاق بهرهی خود را بیشتر کند.
(تفسیر نمونه ج27 ص283)
الناس عبید الدنیا
امام حسین علیهالسلام این خطبه کوتاه را در مسیر کربلا ایراد فرمودهاند:
إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون
این دنیا دگرگون و ناآشنا شده، نکوییهایش پشت کرده، و جز مقدار ناچیزى، همانند تهمانده ظرف، و زندگى پستى چون چراگاهى، از آن باقى نمانده. مگر نمىبینید کسى به حق رفتار نمىکند و از باطل دست نمىکشد. تا مؤمن، به حق، مشتاق لقاى خدا شود؟ من مرگ را جز سعادت نمىبینم و زندگى با ستمکاران را جز محنت نمىدانم. مردم بندگان دنیا هستند، دین لعابى است که تا زندگى روبه راه است، به دور زبان مىگردانند و چون دوران آزمایش رسد دینداران کمیاب شوند.
(تحف العقول ص 245 )