غفلت ـ 28
غفلت زدایی
4ـ حفظ نماز (قسمت دوم)
ضایع کنندگان نماز
ارتباط ویل با ضایعکنندگان نماز و سهلانگاران در نماز نشان دهندهی آن است که هر دو یک گروه هستند که با تعبیرات مختلف از آنها یاد شده است.
امام کاظم علیهالسلام درباره آیات 4و5 سوره ماعون فرمود: «هُوَ التَّضْیِیعُ ـ کسى است که حق نماز را ضایع کند». (وسائلالشیعة، ج4، ص27)
پیامبر عظیمالشأن اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم به اصحاب خود فرمودند:
«لَا تُضَیِّعُوا صَلَاتَکُمْ ، فَإِنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلَاتَهُ حُشِرَ مَعَ قَارُونَ وَ هَامَانَ وَ فِرْعَوْنَ ، وَ کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ النَّارَ مَعَ الْمُنَافِقِینَ فَالْوَیْلُ لِمَنْ لَمْ یُحَافِظْ عَلَى صَلَاتِهِ وَ أَدَاءِ سُنَّةِ نَبِیِّه
یاران من! نمازتان را تباه نکنید، زیرا هر کس نماز خود را تباه سازد روز قیامت با قارون و هامان و فرعون محشور مىشود. پس در این حال شایسته است که خداوند او را همراه منافقان به آتش افکند. و ویل براى کسى است که نمازش را مراقبت و حفاظت نکند و سنت پیامبرش را بهجا نیاورد». (صحیفةالإمامالرضا علیهالسلام ص60)
و نیز فرمودهاند: «الصَّلَاةُ عِمَادُ الدِّینِ فَمَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ مُتَعَمِّداً فَقَدْ هَدَمَ دِینَهُ وَ مَنْ تَرَکَ أَوْقَاتَهَا یَدْخُلُ الْوَیْلَ وَ الْوَیْلُ وَادٍ فِی جَهَنَّمَ ـ نماز ستون دین است پس هر که ترک کند نماز خود را عمداً بهتحقیق که خراب کرده است دین خود را و هر که ترک کند وقتهاى آنرا، در ویل داخل شود؛ و ویل وادی است در جهنم». (جامعالأخبار؛ للشعیری ص73)
قرآن در آیه 15 سوره مریم به ضایع کنندگان نماز اشاره فرموده است:
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا
«آنگاه پس از آنان (پیامبران و انسانهای صالح)، جانشینان بد و ناشایستهاى آمدند که نماز را ضایع کردند و از هوسها را پیروى نمودند. پس به زودى (کیفر) گمراهى خود را خواهند دید».
«کلمه "اضاعوا" از ضیاع است، که ضیاعِ هر چیزى به معناى فساد و یا از بین رفتن آن است، از این جهت که آنطور که باید، سرپرستى نشود، مثلاً وقتى گفته مىشود" فلان اضاع المال- فلانى مال را ضایع کرد" که با سوء تدبیرش آن را محافظت نکرد و از دست داد، و در جایى مصرف کرد که نباید مىکرد.
معناى جمله" فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ ..." این است که به جاى آنان که خدا انعامشان کرده بود و طریقهشان خضوع و خشوع براى خداى تعالى بوده همواره با عبادت متوجه او مىشدند، قومى آمدند و قائم مقام ایشان شدند که آنچه را از آنان گرفتند یعنى نماز و توجه عبادى به سوى خداى سبحان را ضایع کرده و در آن سهلانگارى نمودند، بلکه به کلى از آن اعراض کردند، و در عوض شهوات را پیروى کردند، و در نتیجه همان شهوات، ایشان را از مجاهده در راه خدا و توجه به او مانع گردید.
از همین جا روشن مىشود که مراد از ضایع کردن نماز فاسد کردن آن است، به اینکه در آن سهلانگارى و بىاعتنایى کنند، و در نتیجه کار به جایى برسد که آنرا بازیچه قرار دهند و در آن دخل و تصرف نمایند، و سر انجام بعد از قبولش به کلى ترکش کنند و ضایعش گذارند». (ترجمه المیزان ج14 ص103)
پس «ضایع کردن نماز، غیر از نخواندن و ترک آن است. کسى که نماز مىخواند، ولى بدون رعایت شرایط آن یا با تأخیر، چنین کسى نماز را ضایع کرده و آن را سبک شمرده است». (تفسیر نور، ج7 ص288)
«در حدیثى که در بسیارى از کتب دانشمندان اهل سنت آمده، چنین مىخوانیم: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هنگامى که آیه فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ ... را تلاوت کرد، فرمود:
یکون خلف من بعد ستین سنة اضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا ثم یکون خلف یقرءون القرآن لا یعدوا تراقیهم، و یقرأ القرآن ثلاثة مؤمن و منافق و فاجر:" بعد از شصت سال، افرادى به روى کار مىآیند که نماز را ضایع مىکنند و در شهوات غوطهور مىشوند و به زودى نتیجه گمراهى خود را خواهند دید، و بعد از آنها گروه دیگرى روى کار مىآیند که قرآن را (با آب و تاب) مىخوانند ولى از شانههاى آنها بالاتر نمىرود (چون نه از روى اخلاص است و نه براى تدبر و اندیشه به خاطر عمل، بلکه از روى ریا و تظاهر است و یا قناعت کردن به الفاظ، و به همین دلیل اعمال آنها به مقام قرب خدا بالا نمىرود). (تفسیر نمونه ج13 ص103)
«اگر این سخن در اوایل سال اوّل هجرى گفته شده باشد، سال 60 همان سال شهادت امام حسین علیهالسلام و سال به قدرت رسیدن یزید است».
(تفسیر نور، ج7 ص288)
«از عبارت "یَلْقَوْنَ غَیًّا" معلوم میشود که کیفر ضایع کردن نماز، سردرگمى است». (تفسیر نور، ج7 ص289)
پس وقتی افراد جامعه در نماز سهلانگار شوند دچار سردرگمی شده و کم کم کارشان از غفلت به جایی میرسد که نماز میخوانند ولی اولیاء الهی را به شهادت میرسانند. این نتیجه نماز بی روح و بیعمل و ضایع شده است.
پانزده عذاب
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در پاسخ به سؤال زهرای اطهر سلاماللّهعلیها در مورد عذاب کسی که نماز را کوچک شمارد فرمود:
اى فاطمه، هر کس چه مرد باشد و چه زن، نمازش را سبک بشمارد، خداوند او را به پانزده مصیبت گرفتار مىنماید: شش چیز در سراى دنیا، و سه چیز هنگام مرگ، و سه چیز در قبرش، و سه چیز در قیامت هنگام بیرون آمدن از قبر.
مصیبتهایى که در دار دنیا بدان مبتلا مىگردد عبارتند از:
1- خداوند، خیر و برکت را از عمر او برمىدارد.
2- خداوند، خیر و برکت را از روزىاش برمىدارد.
3- خداوند- عزّ و جلّ- نشانه صالحان را از چهره او محو مىفرماید.
4- در برابر اعمالى که انجام داده پاداش داده نمىشود.
5- دعاى او به سوى آسمان بالا نمىرود و مستجاب نمىگردد.
6- هیچ بهرهاى در دعاى بندگان شایسته خدا نداشته و مشمول دعاى آنان نخواهد بود.
و مصائبى که هنگام مرگ به او مىرسد بدین ترتیب است:
1- با حالت خوارى و زبونى جان مىدهد.
2- گرسنه مىمیرد.
3- تشنه جان مىسپارد، به گونهاى که اگر آب تمام رودخانههاى دنیا را به او بدهند، سیراب نگشته و تشنگىاش برطرف نخواهد شد.
و مصیبتهایى که در قبرش بدان گرفتار مىگردد بدین قرار مىباشد:
1- خدا فرشتهاى را بر او مىگمارد تا او را در قبر نگران و پریشان نموده و از جایش برکند.
2- خداوند گور را بر او تنگ مىگرداند.
3- قبرش تاریک مىشود.
و مصائبى که در روز قیامت، هنگام بیرون آمدن از قبر، بدان مبتلا مىشود، عبارت است از:
1- خداوند فرشتهاى را بر او مىگمارد تا در حالى که مردم به او مىنگرند، او را به رو بر زمین بکشد.
2- سخت از او حساب مىکشند.
3- خداوند هرگز نظر رحمت به او ننموده و از بدیها پاکیزهاش نمىگرداند، و براى او عذاب دردناکى خواهد بود.
فلاحالسائل و نجاحالمسائل ص22
به شفاعت ما نمیرسد
در هنگام شهادت امام صادق علیهالسلام جریانی رخ داد که وقتی ابو بصیر آمد به «ام حمیده » تسلیت عرض کند، ام حمیده گریست، ابوبصیر هم که نابینا بود گریست بعد «ام حمیده» به ابو بصیر گفت:
ابو بصیر نبودی و لحظهی آخر امام را ندیدی، جریان عجیبی رخ داد.
ابوبصیر عرض کرد: چه چیزی؟
فرمود: امام در یک حالی فرو رفت که تقریباً حال غشوهای بود. بعد چشمهایش را باز کرد و فرمود:
تمام خویشان نزدیک مرا بگویید، بیایند بالای سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کردیم. وقتی همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طی میکرد یک مرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را فرمود:
إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَنْ تَنَالَ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ ـ هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند، نخواهد رسید».
این را فرمود و جان به جان آفرین تسلیم کرد. (مستدرکالوسائل ج3 ص25)
ملعون است ملعون است
نظر به اهمیت روایت؛ متن کامل آنرا به همراه متن عربی آوردهایم. در پایان مطلب نیز تچند سند که این روایت از آنها نقل شده؛ ذکر کردهایم.
رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ رَفَعَهُ عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ طَلَبْتُ هَذَا الْأَمْرَ طَلَباً شَاقّاً حَتَّى ذَهَبَ لِی فِیهِ مَالٌ صَالِحٌ فَوَقَعْتُ إِلَى الْعَمْرِیِّ وَ خَدَمْتُهُ وَ لَزِمْتُهُ وَ سَأَلْتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ عَنْ صَاحِبِ الزَّمَانِ
فَقَالَ لِی لَیْسَ إِلَى ذَلِکَ وُصُولٌ فَخَضَعْتُ
فَقَالَ لِی بَکِّرْ بِالْغَدَاةِ فَوَافَیْتُ وَ اسْتَقْبَلَنِی وَ مَعَهُ شَابٌّ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَطْیَبِهِمْ رَائِحَةً بِهَیْئَةِ التُّجَّارِ وَ فِی کُمِّهِ شَیْءٌ کَهَیْئَةِ التُّجَّارِ فَلَمَّا نَظَرْتُ إِلَیْهِ دَنَوْتُ مِنَ الْعَمْرِیِّ فَأَوْمَأَ إِلَیَّ فَعَدَلْتُ إِلَیْهِ وَ سَأَلْتُهُ فَأَجَابَنِی عَنْ کُلِّ مَا أَرَدْتُ ثُمَّ مَرَّ لِیَدْخُلَ الدَّارَ وَ کَانَتْ مِنَ الدُّورِ الَّتِی لَا نَکْتَرِثُ لَهَا فَقَالَ الْعَمْرِیُّ إِذْ أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَ سَلْ فَإِنَّکَ لَا تَرَاهُ بَعْدَ ذَا
فَذَهَبْتُ لِأَسْأَلَ فَلَمْ یَسْمَعْ وَ دَخَلَ الدَّارَ وَ مَا کَلَّمَنِی بِأَکْثَرَ مِنْ أَنْ قَالَ:
«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْعِشَاءَ إِلَى أَنْ تَشْتَبِکَ النُّجُومُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْغَدَاةَ إِلَى أَنْ تَنْقَضِیَ النُّجُومُ »
وَ دَخَلَ الدَّارَ.
در احتجاج و غیبت، شیخ از کلینى و او با سلسله سند از زهرى روایت نموده که گفت: بهقدر کافى در جستجوى امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف گردش کردم، و مال زیادى از من در این راه صرف شد. سپس به خدمت محمد بن عثمان رسیدم، و بههمین منظور مدتى نزد وى بهخدمتگزارى پرداختم تا آنکه روزى، از صاحبالزمان علیهالسّلام سراغ گرفتم و او گفت: نمىتوانى حضرت را ببینى.
من با التماس زیاد مقصود خود را تکرار کردم، گفت: فردا صبح بیا. چون فردا صبح نزد وى رفتم، دیدم جوانى که در زیبائى و خوشبوئى از همه کس بهتر ]است[ و لباس تجار بر تن داشت؛ با وى است و به هیئت تجار چیزى در آستین دست دارد.
وقتى نظرم به او افتاد، نزدیک محمد بن عثمان رفتم ولى او به من اشاره نمود که به طرف آن جوان برگردم.
من هم به طرف جوان برگشتم و سؤالاتى از وى نمودم و هر چه میخواستم به من جواب داد، آنگاه رفت که داخل خانه شود، و آن خانه، چندان مورد نظر نبود. ]خانه سادهای بود[
محمدبنعثمان به من گفت: اگر میخواهى چیزى بپرسى بپرس که دیگر بعد از این او را نمیبینى. من هم بهدنبال او رفتم که سؤالاتى بنمایم ولى او گوش نداد و داخل خانه شد و جز این دو جمله چیزى نفرمود (یعنی این جمله را دوبار تکرار فرمود):
«ملعون است ملعون است کسى که نماز عشاء (مغرب) را چندان بهتأخیر بیاندازد که ستارگان آسمان همچون تیر بگذرند، ملعون است ملعون است کسى که نماز صبح را چندان به تأخیر بیاندازد که ستارگان آسمان ناپدید شوند».
، و سپس داخل خانه شد.
منظور نماز مغرب است
عالم بزرگوار مرحوم میرزا محمد قمى معروف به «ارباب» که مصحح چاپ دوره بحار چاپ حاج امین الضرب بوده است، مینویسد: مقصود نماز مغرب است، چنان که در روایات دیگر هم آمده است. مهدى موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار) ؛ متن ؛ ص738
مانند روایت: وَ قَالَ الصَّادِقُ ع - مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْمَغْرِبَ طَلَباً لِفَضْلِهَا وَ قِیلَ لَهُ إِنَّ أَهْلَ الْعِرَاقِ یُؤَخِّرُونَ الْمَغْرِبَ حَتَّى تَشْتَبِکُ النُّجُومُ فَقَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ عَدُوِّ اللَّهِ أَبِی الْخَطَّاب
امام صادق علیهالسّلام فرمود: ملعون است ملعون است کسى که نماز مغرب را به قصد برخوردارى از فضیلت بیشتر بهتأخیر اندازد (یعنى فکر کند وقت فضیلتش موقعی است که ستارهها کاملاً روشن شده باشند)، و به آن حضرت عرض نمودند: اهل عراق نماز مغرب را از وقت مقرّر آن بهتأخیر میاندازند تا آنگاه که پاسى از شب میگذرد و ستارگان بسیار پدیدار شده و آسمان را مشبّک میسازند، آن حضرت فرمود: این از کارها و بدعتهاى دشمن خدا أبىالخطّاب است.
شرح: «محمد بن مقلاص ابو الخطاب کوفى از سران فرقه گمراه است که مدعى نبوت خویش و ربوبیّت امام صادق علیهالسّلام گشت و او را دستگیر کرده کشتند». (من لا یحضره الفقیه ؛ ج1 ؛ ص220)
نشانیهای این حدیث:
بحار الأنوار (ط - بیروت) ج52 ص15
مهدى موعود ( ترجمه بحار الأنوار) متن ص737
بحار الأنوار (ط - بیروت) ج8 ص60
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی) ج2 ص479
الغیبة (للطوسی) النص ص271
منتخب الأنوار المضیئة النص ص142
بحار الأنوار (ط ـ بیروت) ج8 ص60
إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب ج1 ص343
إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب ج1 ص396
الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة النص ص271
وسائل الشیعة ج4 ص201