غفلت ـ18
عوامل غفلت
مباحث
هیأت متوسلین به جوادالائمه علیهالسلام
8ـ عجب و غرور (قسمت دوم)
5ـ شرح «عجب» بنا به فرموده علماء، رضوان اللّه علیهم، عبارت است:
از بزرگ شمردن عمل صالح و کثیر شمردن آن و مسرور شدن و ابتهاج نمودن به آن، و غنج و دلال کردن است به واسطه آن، و خود را از حد تقصیر خارج دانستن است.
و اما مسرور شدن به آن با تواضع و فروتنى کردن از براى خداى تعالى و شکر ذات مقدس حق کردن بر این توفیق و طلب زیاده کردن عجب نیست و ممدوح است.
6ـ و بدان که از براى عجب چنانچه در حدیث شریف اشاره فرموده درجاتى است:
درجه اوّل عجب به ایمان و معارف حقه است، و در مقابل آن، عجب به کفر و شرک و عقاید باطله است.
درجه دوم عجب به ملکات فاضله و صفات حمیده است، و در مقابل آن، عجب به سیّئات اخلاق و قبایح ملکات است.
درجه سوم عجب به اعمال صالحه و افعال حسنه است، و در ازاء آن، عجب به اعمال قبیحه و افعال ناهنجار است.
چهل حدیث(اربعین حدیث) ص 61 ـ حدیث سوم
7ـ حضرت صادق علیهالسلام فرمود:
عجب و تمام عجب از کسى است که به سبب اعمال و عباداتش خودبینى پیدا کند، و او نمىداند که عاقبت امر و انجام کارش چگونه خواهد بود. پس کسى که به سبب حالات و اعمال خویش به خود ببالد؛ بهطور مسلم از راه هدایت و سعادت منحرف و گمراه گشته و چیزى را که اهلیت ندارد ادعا کرده است؛ و هر که امرى را که سزاوار آن نیست و بر خلاف حقیقت دعوى نماید؛ دروغگو خواهد بود، اگر چه دعوى او در دل و نهان بوده و مدت و مهلت به او داده شود. و نخست چیزى که به یک شخص مبتلا به خودبینى وارد مىشود این است که آنچه وسیله عجب و خودبینى است از او گرفته مىشود تا به عجز و حقارت خود آگاه گشته و در باره خود به این معنى که عاجز و ناتوان است شهادت بدهد، و در این صورت حجت خدا براى او تمام خواهد شد، چنان که عاقبت امر ابلیس اینطور شد. و عجب فرع دانه کفر است، که در زمینه نفاق نمو و رشد پیدا کرده، و با آب ظلم سیراب مىشود، و شاخههاى آن جهالت است، و برگهاى آن ضلالت است، و میوه آن لعنت و خلود در آتش است. پس کسى که با صفت عجب متصف گردید؛ البته تخم کفر را کاشته، و با زراعت و کشاورزى نفاق، ناچار نتیجه آن گرفتارى و آتش خواهد بود.
مصباح الشریعه؛ ص81
8ـ رسول خدا صلىاللَّهعلیهوآلهوسلم فرمود:
زمانى موسى علیهالسّلام نشسته بود که ناگاه شیطان سوى او آمد و کلاه دراز رنگارنگى به سر داشت، چون نزدیک موسى علیهالسّلام رسید، کلاهش را برداشت و خدمت موسى ایستاد و به او سلام کرد.
موسى گفت: تو کیستى؟
گفت: من شیطانم.
موسى گفت: شیطان توئى؟!- خدا آوارهات کند.
شیطان گفت: من آمدهام به تو سلام کنم به خاطر منزلتى که نزد خدا دارى.
موسى علیه السّلام به او فرمود: این کلاه چیست؟
گفت: به وسیله این کلاه دل آدمیزاد را میربایم (گویا رنگهاى مختلف کلاه نمودار شهوات و زینتهاى دنیا و عقاید فاسد و ادیان باطل بوده است).
موسى گفت: به من خبر ده از گناهى که چون آدمیزاد مرتکب شود بر او مسلط شوى؟
شیطان گفت: هنگامى که او را از خود خوش آید و عملش را زیاد شمارد و گناهش در نظرش کوچک شود.
9ـ رسول خدا صلىاللَّهعلیهوآلهوسلم فرمود:
خداى عز و جل به داود علیهالسّلام فرمود: اى داود! گنهکاران را مژده بده و صدیقان (راستگویان و درست کرداران) را بترسان،
داود عرض کرد: چگونه گنهکاران را مژده دهم و صدیقان را بترسانم!
فرمود: اى داود! گنهکاران را مژده بده که من توبه را میپذیرم و از گناه درمیگذرم و صدیقان را بترسان که به اعمال خویش خودبین نشوند، زیرا بندهاى نیست که به پاى حسابش کشم جز آنکه هلاک باشد (و سزاوار عذاب، زیرا از نظر عدالت و حساب عبادات بنده با شکر یکى از نعمتهاى او برابرى نکند).
الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج2 ؛ ص314
10ـ در امالى صدوق سند به امیرالمؤمنین، علیهالسلام، رساند که فرموده است:
من دخله العجب هلک یعنى «کسى که راه یابد در او عجب، هلاک شود.»
11ـ شیخ صدوق در خصال سند به حضرت صادق، علیهالسلام، رساند که فرمود: «شیطان گوید: اگر در سه چیز چیره گردم به پسر آدم باکى ندارم از هر چه بکند، زیرا که آنها قبول نشود از او:
وقتى که بسیار شمارد عمل خود را،
و فراموش کند گناه خود را،
و راه یابد در او عجب. »
12ـ در حدیث کافى است:
عن أبی عبد اللّه، علیه السلام، قال: إنّ اللّه علم أنّ الذّنب خیر للمؤمن من العجب، و لولا ذلک ما ابتلى مؤمنا بذنب أبدا.
یعنى «گفت امام صادق، علیه السلام:
«همانا خدا دانست که گناه بهتر است براى مؤمن از عجب، و اگر نه این بود هیچگاه مؤمن را مبتلا به گناهى نمىکرد.»
13ـ «الإعْجاب یمنع الازْدِیاد»
نهج البلاغة (للصبحی صالح) ؛ ؛ ص718
14ـ وَ إِیَّاکَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِکَ وَ الثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا وَ حُبََّ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِین
و بپرهیز از خود پسندیدن، و به خودپسندى مطمئن بودن، و ستایش را دوست داشتن که اینها همه از بهترین فرصتهاى شیطان است تا بتازد، و کرده نیکوکاران را نابود سازد.
نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 444
15ـ لَا وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ
هیچ تنهایی وحشتناکتر از عجب نیست.
تحف العقول ؛ النص ؛ ص6
16ـ مفاسد عجب
یکى از مفاسد آن کوچک شمردن معاصى است. بلکه انسان معجب در صدد اصلاح نفس خویش بر نمىآید و خود را پاک و پاکیزه پندارد و هیچگاه در فکر نمىافتد که خود را از لوث معاصى پاک کند. پرده عجب و حجاب غلیظ خودپسندى مانع شود از آنکه بدیهاى خود را ببیند. و این مصیبتى است که انسان را از جمیع کمالات باز دارد و به انواع نواقص مبتلا کند و کار انسان را منجر کند به هلاک ابد و اطباء نفوس را عاجز کند از علاج.
و دیگر آنکه اعتماد بر نفس و بر اعمال خود کند. و این سبب شود که انسان جاهل بیچاره خود را از حق تعالى مستغنى داند و توجه به فضل حق تعالى نکند، و حق تعالى را ملزم داند به عقل کوچک خود به اینکه او را اجر و ثواب دهد. و گمان کند که اگر با عدل هم با او رفتار شود مستحق ثواب است.
و از مفاسد دیگرش آنکه به بندگان خدا با نظر حقارت بنگرد و اعمال مردم را ناچیز شمارد، گرچه از اعمال خودش بهتر باشد. و این نیز یکى از طرق هلاک انسان و خار طریق اوست.
و از مفاسد دیگر آنکه انسان را به ریا وادار کند. زیرا که انسان نوعاً اگر اعمالش را ناچیز شمارد و اخلاقش را فاسد داند و ایمانش را قابل نشمارد و معجب نباشد به ذات و صفات و اعمال خویش، بلکه خود و همه چیز خود را زشت و پلید داند، آنها را در معرض نمایش بر نیاورد و خودنمایى نکند: متاع فاسد زشت را به بازار مکاره نبرند. ولى چون خود را کامل دید و اعمال را قابل، در صدد جلوه برآید و خود فروش گردد.
چهل حدیث(اربعین حدیث) ص 69
17ـ فصل در اینکه اهل فساد نیز گاهى عجب به فساد مىکنند
اهل کفر و نفاق و مشرکین و ملحدین و صاحبان اخلاق زشت و ملکات پست و اهل معصیت و نافرمانى گاهى کارشان به جایى رسد که به آن کفر و زندقه خویش یا سیّئات اخلاق و موبقات اعمال خود عجب کنند و ابتهاج نمایند! خود را به واسطه آن داراى روح آزاد خارج از تقلید و غیر معتقد به موهومات شمارند و خویشتن را داراى شهامت و مردانگى دانند، و ایمان به خدا را از موهومات و تعبد به شرایع را از کوچکى فکر تصور کنند، و اخلاق حسنه و ملکات فاضله را از ضعف نفس و بیچارگى شمارند، و اعمال حسنه و مناسک و عبادات را از ضعف ادراک و نقصان مشاعر محسوب کنند. خود را به واسطه آن روح آزاد غیر معتقد به موهومات بى اعتناى به شرایع مستحق مدح و ثنا مىدانند. خصال زشت ناهنجار در دل آنها ریشه کرده و مأنوس به آنها شده، چشم و گوششان از آن پر شده، در نظرشان زینت پیدا کرده آنها را کمال پندارند، چنانچه در این حدیث شریف اشاره به آن شده آنجا که فرمود: «یکى از درجات آن این است که زینت پیدا کند از براى بنده بدى عملش و آن را نیکو ببیند.» و این اشاره است به قول خداى تعالى: أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ فَرآهُ حَسَناً. «فاطر/8» کما اینکه در آنجا که مىفرماید: «گمان مىکند که نیکو عمل مىکند.» اشاره است به قول خداى تعالى: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالأَخْسَرینَ أَعْمالاً. الّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فی الحَیوةِ الدُّنْیا و هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً. أُوْلئکَ الَّذیِنَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ القِیامَةِ وَزْناً. [بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده با این حال، مىپندارند کار نیک انجام مىدهند!» آنها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان و لقاى او کافر شدند به همین جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از این رو روز قیامت، میزانى براى آنها برپا نخواهیم کرد! (کهف/103/105)] این دسته از مردم که جاهل و بیخبرند و خود را عالم و مطلع مىدانند بیچارهترین مردم و بدبختترین خلایقاند. اطباى نفوس از علاج آنها عاجزند و دعوت و نصیحت در آنها اثر نمىکند، بلکه گاهى نتیجه عکس مىدهد. اینها به برهان گوش نمىدهند، چشم و گوش خود را از هدایت انبیا و برهان حکما و موعظه علما مىبندند. باید به خدا پناه برد از شرّ نفس و مکاید آن که انسان را از معصیت به کفر مىکشد، و از کفر به عجب به کفر مىکشد.
چهل حدیث (اربعین حدیث)