غفلت ـ13
مبحث هیأت متوسلین به جواد الائمه علیهالسلام
عوامل غفلت 5ـ آرزوی دراز (قسمت سوم)
6ـ وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّٰاسِ عَلىٰ حَیٰوةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مٰا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللّٰهُ بَصِیرُ بِمٰا یَعْمَلُونَ
و آنها (یهودیان) را حریصترین مردم ـ حتى حریصتر از مشرکان ـ بر زندگى (این دنیا، و اندوختن ثروت) خواهى یافت؛ (تا آنجا) که هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود! در حالى که این عمر طولانى، او را از کیفر (الهى) باز نخواهد داشت. و خداوند به اعمال آنها بیناست. (بقره/96)
7ـ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود:
وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَیکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ لِأَنَّ اتِّبَاعَ الْهَوَى یصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولَ الْأَمَلِ یُنْسِی الْآخِرَةَ أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْیا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا بَنُونَ فَکُونُوا إِنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیا فَإِنَّ الْیوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل
ترسناکترین چیزى که از آن بر شما بیم دارم دو چیز است: (یکى) پیروى از هواى نفس، و (دیگر) آرزوى دراز، زیرا پیروى از هواى نفس (انسان را) از حقیقت باز دارد، و درازى آرزو آخرت را بهدست فراموشى سپارد، آگاه باشید همانا دنیا به پشت کوچ کرده (و از شما دور شود) و همانا آخرت بهسوى شما رو نموده (و بهزودى بهشما میرسد) و براى هر یک از آن دو فرزندان و پسرانى است، پس اگر میتوانید از پسران آخرت باشید، و از فرزندان دنیا نباشید، زیرا که امروز کردار است و حسابى در کار نیست، و فردا (قیامت) حساب است و کردارى نیست (و دیگر مجال انجام کار نیک بهکسى نمیدهند).
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ج1 ص236
ببین تا چه فرموده داناى راز
على شاه مردان یل سرفراز
مرا بر شما از دو چیز است باک
که در این دو چیز است بیم هلاک
هوسناکى و آرزوى دراز
کزین هر دو خود را بدارید باز
8ـ رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود:
یهْرَمُ ابْنُ آدَمَ وَ یشِبُّ مِنْهُ اثْنَانِ الْحِرْصُ عَلَى الْمَالِ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعُمُر
آدمیزاده هر چه پیرتر شود دو صفت او جوانتر مىشود: حرص بهمال و حرص بهزندگانى.
الخصال ج1 ص73
1/8ـ پیرمرد و هارون الرشید
روزی هارون الرشید رو به اصحاب خود کرد و گفت: بسیار مایلم کسی را که به محضر پیامبر اسلام ـ صلّیاللهعلیهوآلهوسلم ـ رسیده است ملاقات کنم تا صفات و شمائل آن حضرت را از او بشنوم.
(چون خلافت هارون در سال یکصدوهفتاد از هجرت واقع شد و معلوم است که با این مدّت طولانی یا کسی از زمان پیغمبر باقی نمانده، یا اگر باقی مانده باشد در نهایت ندرت خواهد بود. ملازمان هارون در صدد پیدا کردن چنین شخصی بر آمدند و در اطراف و اکناف تفحّص نمودند، هیچکس را نیافتند بهجز پیرمردی که قوای طبیعی خود را از دست داده و از حال رفته و ضعف کانون و بنیاد هستی او را در هم شکسته بود و جز نفس و یک مشت استخوانی باقی نمانده بود.)
گفتند: در یمن پیرمردی است که پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم را دیده است.
هارون دستور داد به هر وسیله ممکن او را نزد وی آورند.
مأمورین سراغ وی را گرفتند و او را که بسیار ضعیف و مشتی استخوان بود به نزد هارون آوردند. ا
هارون ز او سؤال کرد: «آیا تو پیامبر اسلام را زیارت کردهای؟»
پیرمرد با صدای ضعیفی جواب داد: «آری، من در پای منبر پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم بودم و از او احادیث زیادی شنیدم.
هارون گفت: «شمائل آن حضرت را برای من بیان کن».
پیرمرد گفت: «حضرت قدی موزون و رسا و چشم و موی مشکی داشت، او از پیشانی و دیدههایی گشاده برخوردار بود و موهای او پیچیده و در میان شکم مبارک آن حضرت خط مویی بود، بسیار بوی خوش استعمال میکرد بهگونهای که از هر کوچهای عبور میکرد تا مدتی بوی عطر از آنجا استشمام میشد».
هارون پرسید: «آیا حدیثی از آن حضرت بیاد داری؟»
پیرمرد گفت: «در سنّ طفولیت بودم، روزی پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسولالله صلّیاللهعلیهوآلهوسلم آورد. و من دیگر خدمت آنحضرت نرسیدم تا از دنیا رحلت فرمود. آن روز از رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلم این سخن را شنیدم که میفرمود:
یشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ
«فرزند آدم پیر میشود و هر چه بهسوی پیری میرود به موازات آن، دو صفت در او جوان میگردد: یکی حرص و دیگری آرزویدراز».
هارون از او بسیار خوشش آمد و امر کرد به وی پول زیادی داده و او را به وطن باز گردانند.
وقتی او را چند فرسخ از بغداد دور کردند شنیدند صدای ناله ضعیف آن پیرمرد بلند است. چون به او توجه کردند گفت: «مرا نزد خلیفه برگردانید که کار لازمی دارم و باید به او تذکر دهم».
او را به نزد هارون باز آوردند.
خلیفه سؤال کرد: «ای پیرمرد چه کاری داری؟»
پیرمرد گفت: «ای هارون! این بخشش که بر من داشتی برای امسال است یا هر سال میتوانم آن را دریافت کنم».
هارون خندید و گفت: «راست گفتی که پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده است: فرزند آدم پیر میشود اما دو صفت در او جوان میگردد: حرص به مال و حرص به زندگانی.
آری تا هر چند سال دیگر که هستی بیا و مستمری خود را دریافت کن».
اما او را که برگرداندند قبل از رسیدن به یمن از دار دنیا رفت.
تلفیقی از دو کتاب «أربعین جامی» طبع آستان قدس رضوی، ص 22، و صد و ده حکایت، حکایت 84