اشاره
یکی از موضوعاتی که از دیر باز تاکنون مورد بحث بوده این است که آیا اسلام یک دین فردی است یا اجتماعی؟ و آیا بدون اصلاح جامعه فرد میتواند در مسیر تعالی قرار گیرد یا خیر؟ و بهطور کلی آیا دین و فرستادگان الهی برای اداره جامعه برنامهای داشته و دارند؟ یا دین صرفاً یک دستور خصوصی برای مؤمنان است؟
آنچه در پی میخوانید برشی از کتاب جامعه در قرآن (صفحات 212 تا 253) نوشته حضرت آیتالله جوادی آملی حفظهالله است که بهصورت فهرستوار آیات اجتماعی اسلام را برشمرده است. نظر به اهمیت موضوع تصمیم گرفتیم این متن را با کمترین حذفیات و اضافه کردن برخی توضیحات منتشر نماییم. به همین دلیل این مقاله در روند نشریه کمی طولانی شده اما در عوض از غنای خوبی برخوردار است.
یک اشتباه یا توطئه بزرگ
با نگاه سطحی شاید پنداشته شود که تعلیمات و دستورهای اسلام تنها ویژه شأن فردی انسان مانند نماز و روزه، ترک دروغ و اجتناب از معاصی است و به ابعادِ اجتماعی او بیاعتناست؛ یعنی غایت اسلام، تکامل فردی است و اقتصاد، اجتماع، اخلاقِ جمعی، سیاست و حکومت در قاموس اسلام مشاهده نمیشود، بلکه اسلام خواسته است که مسلمان خود را از گناه دور ساخته و به خودسازی بپردازد.
این پندار با برخی احادیثی که درباره گوشهنشینی در متون اسلامی هست و نیز با تمسّک به سیره برخی از عرفا و اهل تصوّف تقویت شده است. این نوع قشرگرایی که از قرون ابتدایی اسلام پیدا شده و تا امروز ادامه داشته است و قطعاً در آینده نیز تداوم خواهد داشت، برای منزوی ساختن اسلام صورت میگیرد و گروهی از دشمنان اسلام با اهداف معیّن این تفکر را تعقیب و برخی دوستان ناآگاه آن را رواج میدهند.
دانشمندان اسلامی در طول تاریخ، هدفمند بودن این اندیشه را به خوبی ادراک کرده و با استدلال و منطق در برابر آن مقاومت و ادعای اینگونه افراد را واهی و استدلالشان را به خیالبافی شاعرانه نزدیکتر دانستهاند. امام خمینی رحمتاللهعلیه با درایت ویژه خویش مهمترین وظیفه و رسالت خود را از میان برداشتن این مانع بزرگ پیشرفت مسلمانان دانسته و بارها یادآور میشدند که نادیده گرفتن ابعاد اجتماعی اسلام دسیسه دشمنان اسلام است.
« نهضت اسلام در ابتدا گرفتار یهود شد و تبلیغات دینی را نخست آنها شروع کردند و دامنه آن تا به امروز ادامه دارد. بعد از آنها نوبت به گروهی رسید که شیطانتر از یهودند. اینها به صورت استعمارگر از سیصد سال پیش یا بیشتر به کشورهای اسلامی راه پیدا کردند و برای رسیدن به مطامع استعماری خود لازم دیدند که زمینههایی فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند. آنان احکام اسلام را سدّی در مقابل منافع مادی خود میدیدند. مبلّغینی در حوزههای روحانیت درست کردند و عمّالی هم در دانشگاهها، تا اسلام را تحریف نمایند. کاری کردند که بسیاری از افراد تحصیل کرده دچار اشتباه شدند. تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست؛ برای جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتی هم دارد؛ امّا راجع به زندگی و اداره جامعه چیزی ندارد.»[1]
مهمترین شاهد برای اجتماعی بودن اسلام این است که در متون دینی (کتاب و سنت) مسائل اخلاقی و احکام به صورت اجتماعی تشریع شده است، چنانکه خداوند به مؤمنان دستور میدهد که نسبت به یکدیگر صابر بوده و با هم رابطه داشته باشند.
خداوند مؤمنان را چنین وصف میکند:
«والَّذینَ استَجابوا لِرَبِّهِم وأقاموا الصَّلَاةَ وأمرُهُم شوری بَینَهُم ومِمّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقون» (شوری/38)
یعنی برخی از اوصاف مؤمنان این است که دعوت پروردگار خود را اجابت میکنند و نماز را برپا داشته و کارشان را با مشورت پیشمیبرند. همهی این صفات، ناظر به اوصاف اجتماعی مؤمنان است. نکته دقیق در این آیه و آیات قبل از آن، این است که این آیات با اینکه در ظاهر در مکه نازل شدهاند و در آن ایام هیچ خبری از حکومت و جامعه اسلامی نبود، شارع اسلام مقدمات و تمهیدات آن را برای مسلمانان فراهم ساخته است.
بر اساس آیه « وأْعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً ولاتَفَرَّقوا »(آلعمران/103) تمسّک و اعتصام به دین خدا باید گروهی باشد نه فردی؛ یعنی اگر همه مسلمانان به دین الهی تمسک کنند؛ ولی این تمسک به گونه فردی صورت گیرد نه جمعی، به این آیه عمل نشده است؛ مانند نماز جماعت که اگر همهی نمازگزاران نماز را به تنهایی بخوانند، گرچه اصل نماز را اقامه کردهاند؛ ولی نماز جماعت را برپا نداشتهاند.
پس بیتردید تعالیم اسلام حتی در مسائل اعتقادی و اخلاقی و احکام فقهی و حقوقی به ابعاد اجتماعی نظر دارد و شئون اجتماعی اسلام از امور بدیهی بوده و به استدلال نیاز ندارد.
زوایای اجتماعی اسلام
با نگاه به تعالیم و دستورهای آسمانی اسلام میتوان ابعاد اجتماعی آن را با سه منظر کلی بررسی کرد:
1. بخشی از احکام و تعالیم اسلام به گونهای است که اجرا و اقامه آنها بیشکلگیری جامعه و حضور مردم در عرصه اجتماعی، مقدور و میسور نیست؛ نظیر جهاد، حج، نماز جمعه، ادای امانت، امر به معروف و نهی از منکر، که این دسته از تعالیم اسلامی صرفاً اجتماعیاند:
«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ـ شما بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شدهاند (چه اینکه) امر به معروف و نهى از منکر مىکنید و به خدا ایمان دارید» (آلعمران/110)
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ـ خداوند به شما فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید! و هنگامى که میان مردم داورى مىکنید، به عدالت داورى کنید» (نساء/58)
«وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیق ـ و مردم را دعوت عمومى به حج کن تا پیاده و سواره بر مرکبهاى لاغر از هر راه دورى بسوى تو بیایند» (حج/27)
این دسته از تعالیم و احکام اسلام، اجتماعی محضاند و تنها با وجود جامعه، محقّق خواهند شد، پس بستر اجرای آنها، جامعه انسانی است.
2. در برخی تعالیم اسلام به اجتماع تصریح نشده است؛ لیکن شارع نامستقیم حضور مردم را لازم شمرده است؛ مانند نماز جماعت، رسیدگی به مشکلات دیگران، عیادت بیماران، برآوردن حاجات مسلمانان، پرهیز از تعاون بر اثم و عدوان، تعاون بر قسط و عدل، تشییع جنازه، دادن قرضالحسنه به یکدیگر و بسیاری از امور و احکام اخلاقی که تجلّی و ظهور آنها فقط در جامعه است:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُون ـ اى کسانى که ایمان آوردهاید! محرم اسرارى از غیر خود، انتخاب نکنید! آنها از هر گونه شرّ و فسادى دربارهی شما، کوتاهى نمىکنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانههاى) دشمنى از دهان (و کلام) شان آشکار شده و آنچه در دلهایشان پنهان مىدارند، از آن مهمتر است. ما آیات (و راههاى پیشگیرى از شرّ آنها) را براى شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید! » (آلعمران/118)
درباره احسان، رفق و مدارا فرمود: «الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنین ـ همانها که در توانگرى و تنگدستى، انفاق مىکنند و خشم خود را فرو مىبرند و از خطاى مردم درمىگذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد» (آلعمران/134)
و راجع به خوب سخن گفتن: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً ـ و به مردم نیک بگویید»(بقره/83)
و راجع به صدقه و نیکی کردن: «لا خَیْرَ فی کَثیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ ـ در بسیارى از سخنانِ درِگوشى (و جلسات محرمانه) آنها، خیر و سودى نیست مگر کسى که (به این وسیله،) امر به کمک به دیگران، یا کار نیک، یا اصلاح در میان مردم کند »(نساء/114)
و دربارهی حسن سلوک و رفتار: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا ـ اى کسانى که ایمان آوردهاید! (به پیامبر) نگویید: مراعاتمان کن، بلکه بگویید: ما را در نظر بگیر، و (این توصیه را) بشنوید»(بقره/104)
«وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها ـ هر گاه به شما تحیّت گویند، پاسخ آنرا بهتر از آن بدهید یا (لا اقل) به همانگونه پاسخ گویید!»(نساء/86)
ظهور این دسته از تعالیم الهی، اجتماع انسانی را طلب میکند و بیوجود جامعه هرچند تحقق دارند، جلوه و ظهور کامل ندارند.
3. دستورها و تعالیم کلی اسلام یعنی خطوط کلی اسلام، مهمترین بخش دین است که اجتماعی است.
اجتماعی بودن خطوط اصلی و کلی دین بدین معناست که بر مبنای فطرت انسانی، اساس اسلام، اجتماعی یعنی در جامعه اجرا شدنی است. گذشته از اینکه بخش عظیمی از اصول و کلیات دین، اجتماعی است، جنبههای عبادی و اخلاقی آن نیز در این راستا تشریع شدهاند.
اگر در آثار علمای اسلام مشاهده میشود که بیشتر به جنبه اعتقادی و اخلاقی پرداخته شده است و ابعاد اجتماعی در آن کمتر دیده میشود، نابرابری در تعالیم اسلام نیست، بلکه این غثّ و سمین[2] به دست علمای دین انجام گرفته است.
حضرت استاد امام خمینی(قدسسره) فرمودهاند:
«براى اینکه کمى معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفى مىشود تا چه حد است، شما را توجه مىدهم به تفاوتى که میان قرآن و کتب حدیث، با رسالههاى عملیه هست: قرآن و کتابهاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رسالههاى عملیه، که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مىشود، از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مىتواند داشته باشد بهکلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است! از یک دوره کتاب حدیث، که حدود پنجاه کتاب[3] است و همه احکام اسلام را در بردارد، سه ـ چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است؛ مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است؛ بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، و سیاست و تدبیر جامعه است.»[4]
بیتردید، افراط و تفریط در سیر مطالعات متون دینی و تبلیغ نادرست علمای دین، موجب تلقّی ناصواب از اسلام شده است، بنابراین به نظر میرسد که درک صحیح از دین نیازمند اصلاح دیدگاه و بازنگری است.
فهرستی از مسائل اجتماعی اسلام
در رابطه با مسائل اجتماعی اسلام از قرآن و سنت، مطالب فراوانی میتوان آموخت که تفصیل آن در این اجمال نمیگنجد؛ ولی برای آشنایی، فهرستی ارائه میشود.
1. اقتصاد
انسان، مرکب از جسم و روح است و برای ادامه حیات، اهتمام به تأمین نیازهای آن دو جنبه، امری ضروری و لازم است. بر همین اساس، قرآن هم به امر معاد و نیازهای روحانی او و هم به معاش و حاجتهای جسمانی او پرداخته است.
تمام اهتمام قرآن بر حفظ تعادل انسان در نشئه طبیعی است. برای روشن شدن موضوع به برخی از آیات الهی در این زمینه اشاره میشود.
1/1) بهرهگیری از مواهب طبیعی
خلاف گمان برخی که میپندارند اهتمام اسلام تنها به آخرت است و به دنیا و امور مادی نگاهی ندارد، قرآن بر استفاده از دنیا تأکید دارد:
«وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ ـ و چهارپایان را آفرید در حالى که در آنها، براى شما وسیله پوشش، و منافع دیگرى است و از گوشت آنها مىخورید»(نحل/5)
«وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُون ـ و در آنها براى شما زینت و شکوه است به هنگامى که آنها را به استراحتگاهشان بازمىگردانید، و هنگامى که (صبحگاهان) به صحرا مىفرستید»(نحل/6)
«وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَة ـ همچنین اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد»(نحل/8)
گاه میفرماید که آنقدر به شما نعمت دادیم که توان شمارش آن را ندارید:
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ـ و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز نمىتوانید آنها را احصا کنید»(نحل/18)
هرچند دلبستگی شدید به امور مادی را رهزن میخواند، تدبیر عاقله آنرا لازم میداند تا جامعه از نیاز به بیگانه آزاد گردد.
از اینجا میتوان گفت که از منظر اسلام رعایت دو عنصر محوری مطلوب است:
اول: سعی در تولید برای رفاه جامعه
دوم: قناعت در مصرف و مناعت طبع برای ترقّی روح.
برای رفع توهم، تذکر این نکته ضروری است که بهرهگیری از دنیا و مواهب آن، به معنای حریص بودن به مال، مقام، زینت و شهرت دنیا نیست، زیرا حرص و ولع، حیات اجتماعی مؤمنان را برنمیتابد. خداوند، اهل کتاب و گروهی از قوم یهود را وصف کرد که چنان به دنیا حرص دارند که آرزو میکنند هزار سال در آن زندگی کنند:
« وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ ـ و آنها را حریصترین مردم ـ حتى حریصتر از مشرکان ـ بر زندگى (این دنیا، و اندوختن ثروت) خواهى یافت (تا آنجا) که هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود.»(بقره/96)
آزمندی، استیثار[5] منحوس میزاید که مقابل ایثار میمون[6] است و هرگز نظام عدل اجتماعی با خوی استیثار هماهنگ نیست، چنانکه با خصلتِ رذل استکبار همآوا نخواهد بود.
2/1) درمان فقر اجتماعی
جامعه دارای لایهها و طبقاتی است که قشر فقیر و محروم یکی از آنهاست. اسلام برای رفع مشکل این طبقه راهکارهایی دارد که مهمترین آنها صدقه، انفاق، اطعام، زکات و خمس است:
« إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکین... ـ همانا صدقات (زکات)، براى نیازمندان و درماندهگان... است.»(توبه/60)
« قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى وَ الْمَساکین ـ بگو: هر خیر و نیکى (و سرمایه سودمند مادى و معنوى) که انفاق مىکنید، باید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و... باشد.»(بقره/215)
« و آتِ ذَا القُربی حَقَّهُ والمِسکین ـ و حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند را.»(اسراء/26)
« وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکین... ـ بدانید هر گونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر، و براى ذى القربى و یتیمان و مسکینان و... است.»(انفال/41)
3/1) تشویق به انفاق عمومی
نزول برکات برای فرد و جامعه، بازتاب اعمال افراد است، از اینرو خداوند برای افزایش نزول برکاتِ خویش، مؤمنان را به انجام دادن اعمال خیر تحریص میکند:
« وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض ـ و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مىگشودیم.»(اعراف/96)
در میان اعمال خیر، انفاق به دیگران بیش از سایر کارها فزونی برکت میآورد:
« مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّة ٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاء ـ کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه، یکصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى داشته باشد)، دو یا چند برابر مىکند.»(بقره/261)
ولی در انفاق نیز لازم است همانند سایر اعمال، تعادل حفظ گردد:
« وَ أَنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ ـ و در راه خدا انفاق کنید، و خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید.»(بقره/195)
آثار و نتایج انفاق به خود انفاق کننده بازمیگردد:
« وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ ـ و هر چه در راه خدا انفاق کنید به تمامى به شما بازگردانده مىشود.»(انفال/60)
« وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُم ـ و آنچه را از خوبیها و اموال انفاق مىکنید، براى خودتان است.»(بقره/272)
4/1) پلیدی ربا در جامعه
ربا در اسلام حرام است و شاید یکی از حکمتهای حرمت آن، آثار زیانبار آن، از قبیل ایجاد فاصله طبقاتی، تراکم ثروت در دست افراد محدود و عدم بهکارگیری مفید سرمایه در جامعه باشد.
ربا شخص و جامعه را از تعادل خارج میسازد:
« الَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ـ کسانى که ربا مىخورند، (در قیامت) برنمىخیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده (و نمىتواند تعادل خود را حفظ کند گاهى زمین مىخورد، گاهى بپا مىخیزد).»(بقره/275)
ربا در برابر صدقه است. نزد مردم در ربا به ظاهر افزایش و در صدقه کاهش سرمایه است؛ امّا نزد خداوند باطن ربا کاهش و فروهش و باطن صدقه رویش و افزایش است:
« یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ ـ خداوند، ربا را نابود مىکند و صدقات را افزایش مىدهد.»(بقره/276)
« وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ ـ آنچه بهعنوان ربا مىپردازید تا در اموال مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت.»روم/39)
ربا دوری از حق است که جامعه را از مسیر سعادت منحرف میسازد:
« وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلیما ـ و (همچنین برای یهود) بهخاطر ربا گرفتن، در حالى که از آن نهى شده بودند و خوردن اموال مردم بهباطل و براى کافران آنها، عذاب دردناکى آماده کردهایم.»()
5/1) حراست از اموال یتیمان
جامعه بشری از وجود ایتام خالی نیست، از اینرو در نظام اجتماعی اسلام بر دو نکته در اینباره تأکید شده است:
اول: محافظت و حراست از اموال ایشان:
« وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ ـ و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید! اگر در آنها رشد (کافى) یافتید، اموالشان را به آنها بدهید.»(نساء/6)
دوم: پرهیز از خوردن مال یتیم:
قرآن کریم تأکید دارد که خوردن مال ایتام در حقیقت همان آتشخواری است:
« إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً ـ کسانى که اموال یتیمان را به ظلم و ستم مىخورند، (در حقیقت،) تنها آتش مىخورند.»(نساء/10)
شاید بتوان بیتالمال در جامعه اسلامی را مشمول این دو تأکید قرار داد.
2. امور اجتماعی
در قرآن کریم به مسائل جامعهشناختی و علوم اجتماعی بسیار توجه شده است. به برخی آیات در اینباره اشاره میشود.
1/2) ملاک امتیاز اجتماعی افراد
خداوند میفرماید که شما را از یک مرد و زن آفریدیم؛ سپس در حیات اجتماعی به صورت اقوام و قبیلههایی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید و نیز بدانید که برتری در خداترسی است نه به قومیّت و نژاد. کسی در جامعه برتر است که پروای الهی او بیش از دیگران باشد:
« یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ ـ اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»(حجرات/13)
امتیاز در این آیه، امتیاز اجتماعی است؛ یعنی در جامعه انسانی، تقوا محک است و جایگاه اجتماعی مردم با همین ملاک و معیار تعیین میشود، بنابراین در صورت عدم وجود حیات اجتماعی، مصداقی برای این سخن خداوند نخواهد بود.
2/2) اهداف اجتماعی انبیا
از مهمترین اهداف انبیا، دعوت مردم به سوی خدا، دور ساختن بندگان از پرستش بتها و قیام به عدالت و اجرای قسط بوده است:
« وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت ـ ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.»(نحل/36)
« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط ـ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.»(حدید/25)
« وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ ـ و این گونه در هیچ شهر و دیارى پیش از تو پیامبر انذارکنندهاى نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: ما پدران خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مىکنیم.»(زخرف/23)
پس انبیا برای هدایت مردم و ارتقای اجتماع انسانی از جانب خداوند آمدهاند و بیوجود جامعه، رسالت و اهداف ایشان ناقص و شاید عبث باشد، بنابراین محدود ساختن هدف بعثت انبیا به آخرت و لقای خدا به استناد آیات مذکور، نادرست است.
3/2) انبیا الگوهای اجتماعی
در قرآن کریم، انبیای الهی بهترین الگو و برترین نماد انسانیت معرفی شدهاند.
الگو گرفتن از بندگان صالح خداوند و انبیای الهی به صورت مطلق آمده است؛ یعنی سیرهی آنان در زندگی فردی و حیات اجتماعی، بهترین الگو است و چون از مهمترین وظایف ایشان هدایت اجتماعی و ارتقا و تکامل جوامع بشری بوده است بر پیروان آنان چنین وظیفهای فرض است:
« قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ ـ براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم وجود داشت.»(ممتحنه/4)
« لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة ـ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود.»(احزاب/21)
4/2) سیره اجتماعی انبیا
سیره و سنت انبیای الهی را از یک جهت میتوان به دو بخش فردی و اجتماعی بخش کرد. آنان افزون بر اخلاق و رفتار فردی دارای سیرههای اجتماعی نیز بودهاند که قرآن برخی از آنها را برشمرد:
در داستان یوسف پیامبر علیهالسلام آمده است که وقتی امین بودن او برای پادشاه مصر روشن شد، خواست به او مقامی بدهد و حضرت یوسف علیهالسلام فرمود که وی را به خزانهداری مصر نصب کند که او در نگهداری دارایی امین، دانا و بصیر است:
« قالَ اجْعَلْنی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیم ـ (یوسف) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهم.»(یوسف/55)
و در داستان ابراهیم خلیل علیهالسلام آمده است که او از خداوند دو چیز خواست:
اول: امنیت شهر مکه دوم: دوری اهلبیت خود از پرستش بتها:
« وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنام ـ (به یاد آورید) زمانى را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر [مکّه] را شهر امنى قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار.»(ابراهیم/35)
چنانکه امنیت اجتماعی و بهرهمندی از برکات و میوهها را برای مردم خواست:
« وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرات ـ و (به یاد آورید) هنگامى را که ابراهیم عرض کرد: «پروردگارا! این سرزمین را شهر امنى قرار ده! و اهل آن را (آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آوردهاند) از ثمرات (گوناگون)، روزى ده.»(بقره/126)
پیام آیات یاد شده این است که پیامبران الهی پس از خودسازی و تهذیب نفس، رسالت اصلی خویش را هدایت و ارشاد جامعه دانسته و سرمایه وجودشان را در بیداری جامعه هزینه میکردند.
5/2) شیوه انبیا در بیداری ملتها
گمراهی ملت و امت برای پیامبران خدا بسیار ملالآور بوده و بر اساس توحیدمداری بهترین شیوهای که برای رشد و بیداری آنها برگزیدهاند توجه دادن مردم به خدا و دور ساختن از طاغوت بوده است:
« یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون ـ اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید.»(بقره/21)
« وَ قالَ الْمَسیحُ یا بَنی إِسْرائیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ ـ مسیح گفت: اى بنى اسرائیل! خداوند یگانه را، که پروردگار من و شماست، پرستش کنید.»(مائده/72)
« وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّه ـ و به سوى قوم عاد، برادرشان «هود» را (فرستادیم) گفت: «اى قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید.»(اعراف/65 و هود/50)
« وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ »(اعراف/73 و هود/61)
« وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّه »(اعراف/85 و هود/84 و شبیه عنکبوت/36)
دو شاهد و قرینه این مدعا را همراهی میکند که انبیای الهی تمامی تلاش خویش را در خدمت به جامعه و سعی در انتخاب بهترین شیوه برای آن مصروف داشتهاند:
نخست تکرار برخی از آیات یاد شده در سورههای مختلف؛[7]
و دیگری مبارزه و جهاد مسلّحانه و شهادت بسیاری از انبیای الهی به دست حاکمان و سلاطین و طاغوتیان زمان خویش:
« یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ـ پیامبران را به ناحق مىکشتند.»(بقره/61)
« قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ـ کشتن پیامبران بناحق.»(نساء/155)
« وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا ـ چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مىرسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)»(آلعمران/146)
6/2) عدم استعانت از کافران
از ویژگیهای زندگی اجتماعی، نیاز افراد به یکدیگر است و در رفع این نیازها، لازم است که افراد به کمک یکدیگر بشتابند.
قرآن کریم تصریح دارد که هرگز از کافران استمداد و استعانت نکنید و مهمترین استمداد همانا استعانت سیاسی است، چنانکه استمداد فرهنگی و فکری نیز از بدترین کمکهای کافر به مسلمان است و در درجه بعد یاری اقتصادی، اجتماعی و... :
« بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرین ـ (کافران تکیهگاه شما نیستند) بلکه ولى و سرپرست شما، خداست و او بهترین یاوران است.»(آلعمران/150)
« وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً ـ و از میان آنها (کافران)، دوست و یار و یاورى اختیار نکنید.»(نساء/89)
« وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیم ـ خداوند مولاى شماست و او دانا و حکیم است.»(تحریم/2)
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم ـ اى کسانى که ایمان آوردهاید! با قومى که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نکنید.»(ممتحنه/13)
7/2) اطاعت نکردن از کافران
دستور رسمی قرآن در حیات اجتماعی اسلام، این است که نه از کافران استعانت و نه از آنها اطاعت کنید:
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا الَّذینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ ـ اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر از کسانى که کافر شدهاند اطاعت کنید، شما را به گذشتههایتان بازمىگردانند و سرانجام، زیانکار خواهید شد.»(آلعمران/149)
« یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ ـ اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن.»(احزاب/1)
« وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواه ـ و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هواى نفس پیروى کردند.»(کهف/28)
« وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقین ـ و از کافران و منافقان اطاعت مکن.»(احزاب/48)
زیرا پیروی از کافران مستلزم بازگشت به جاهلیت فکری و کفر اعتقادی است.
8/2) عوامل فساد در جامعه
برخی آیات، ضمن ضرورت و لزوم وجود جامعه، از عوامل فتنه و فساد سخن میگویند. خداوند برای تطهیر و تحکیم جوامع انسانی عوامل بروز فساد را معرفی میکند تا با شناسایی ریشهها و برکندن آنها بتوان جامعه صالح و سالمی پدید آورد:
در آیهای، عارضه فساد اجتماعی را عمل برخی از افراد جامعه میشناساند:
« ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس ـ فساد، در خشکى و دریا بخاطر کارهایى که مردم انجام دادهاند آشکار شده است»(روم/41)
در آیهای دیگر، پادشاهان سرکش:
« إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها ـ پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مىکشند.»(نمل/34)
و در آیهای منافقان:
« وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون ـ و هنگامى که به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید، مىگویند: ما فقط اصلاح کنندهایم»(بقره/11)
9/2) اماکن عام عبادی
در قرآن کریم از مساجد و عبادتگاهها سخن به میان آمده که بدون وجود جامعه و حیات اجتماعی، ضرورتی برای آنها نخواهد بود. سخن گفتن از محل عبادت اهل کتاب یا مسلمانان متفرع[8] بر وجود جامعه است، زیرا تا جامعهای نباشد سخن گفتن از اماکن عام عبادی روا نخواهد بود:
« إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ـ مساجد خدا را تنها کسى آباد مىکند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده.»(توبه/18)
« وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیرا ـ و اگر خداوند بعضى از مردم را بوسیله بعضى دیگر دفع نکند، دیرها و صومعهها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مىشود، ویران مىگردد.»(حج/40)
« قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدا ـ گفتند: ما مسجدى در کنار (مدفن) آنها (اصحاب کهف) مىسازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)»(کهف/21)
10/2) غفلت اجتماعی
غفلت در مقابل توجه است. توجه، مبدأ سعادت و کمال است و غفلت، منشأ شقاوت و هلاکت و این مطلب، هم در فرد و هم در جامعه صادق است. قرآن کریم در مباحث اجتماعی خود، به مسلمانان یادآور میشود که هرگونه بیثباتی و هزیمت در جامعه، نتیجه غفلت آنهاست:
« إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی أُخْراکُمْ فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ ـ به خاطر بیاورید هنگامى را که از کوه بالا میرفتید (و جمعى در وسط بیابان پراکنده شدند و از شدت وحشت،) به عقب ماندگان نگاه نمىکردید، و پیامبر از پشت سر، شما را صدا مىزد. سپس اندوهها را یکى پس از دیگرى به شما جزا داد.»(آلعمران/153)
یعنی غم و اندوه شما به جهت غفلتی بود که از رسول خدا داشتید، در نتیجه از دستور آن حضرت سرپیچی کردید.
رسولان الهی برای غفلتزدایی جوامع بشری آمدهاند. اگر غفلت جامعه بر اثر نرسیدن تبلیغ الهی به آنان باشد، مردم معذورند و هرگز خداوند آنان را کیفر نخواهد کرد:
« ذلِکَ أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُون ـ این (فرستادن رسولان) بهخاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه (مردم) شهرها و آبادیها را بهخاطر ستمهایشان در حال غفلت و بىخبرى هلاک نمىکند. (بلکه قبلًا رسولانى براى آنها مىفرستد.)»(انعام/131)
خداوند از قوم بنیاسرائیل به جهت غفلت، انتقام گرفته و غرقشان ساخت:
« فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلین ـ سرانجام از آنها انتقام گرفتیم، و آنان را در دریا غرق کردیم زیرا آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند.»(اعراف/136)
پویایی جامعه وامدار توجه و تذکر افراد است و انحطاط و عقبماندگی آن، ثمره غفلت آن جامعه.
11/2) سعادت جامعه
بسیاری از آیات تصریح دارند که سعادت و رستگاری در جامعه اسلامی، مرهون اطاعت و پیروی از تعالیم الهی است. جامعه، زمانی روی رستگاری را خواهد دید که به حق روی آورد و از باطل بیزاری جوید.
فلاح اجتماعی در طلب فضل الهی است:
« وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون ـ و از فضل خدا بطلبید، و خدا را بسیار یاد کنید شاید رستگار شوید.»(جمعه/10)
« ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون ـ این براى آنها که رضاى خدا را مىطلبند بهتر است، و چنین کسانى رستگارانند.»(روم/38)
جامعهای که در راه خدا مجاهده کند، خیرات و برکات را برای افراد به ارمغان میآورد و چنین جامعهای سعادتمند است:
« لکِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْراتُ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون ـ ولى پیامبر و کسانى که با او ایمان آوردند، با اموال و جانهایشان جهاد کردند و همه نیکیها براى آنهاست و آنها همان رستگارانند.»(توبه/88)
12/2) دشمنان جامعه اسلامی
خداوند متعال برای حفظ امنیت و استقرار و بقای جامعه اسلامی، دشمنان را در قرآن به آنان معرفی کرده است. کافران یک طیف و از میان اهل کتاب یهودیان (صهیونیستها)، طیف دیگری از دشمن را تشکیل میدهند.
کافران دشمنِ آشکار و یهود سرسختترین دشمن مسلماناناند. درباره کافران میفرماید:
« إِنَّ الْکافِرینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبیناً ـ کافران، براى شما دشمن آشکارى هستند»(نساء/101)
و راجع به یهود:
« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا ـ بهطور مسلّم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهى یافت.»(مائده/82)
13/2) جایگاه مفسدان در جامعه اسلامی
بیان صریح قرآن درباره مفسدان این است که آنان در میان مسلمانان هیچ جایگاه ارزشیای ندارند و دستور خداوند در رفتار مسلمانان با مفسدان بسیار روشن است:
بیاعتنایی، نفیبلد و کشتن آنان از جمله فرامین قرآن است و سبب شدّت واکنش برابر آنان، شیوع فسادشان در جامعه اسلامی است:
« وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار ـ و پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مىکنند، و در روى زمین فساد مىنمایند، لعنت براى آنهاست و بدى (و مجازات) سراى آخرت.»(رعد/25)
« إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْض ـ کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمىخیزند، و اقدام به فساد در روى زمین مىکنند، (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مىبرند،) فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها، بهعکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند.»(مائده/33)
« وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین ـ و از روش مفسدان، پیروى منما.»(اعراف/142)
14/2) زوال فساد اجتماعی
غالباً در جوامع انسانی، افرادی بر اثر معرفت محدودِ خویش، خواهان زندگی حیوانیاند، که اگر آزاد باشند، جامعه را به فساد میکشند.
سنت الهی این است که مردم در جامعه با اراده خود راه خیر و شر را برگزینند؛ امّا زمانی که فساد مفسدان از مرز امکان عفو بگذرد، خداوند گروهی از اهل ایمان را برای نابودی آنان مأمور میسازد. اگر چنین کاری جزیی از سنت الهی نباشد، قطعاً از الطاف پروردگار است:
« وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْض ـ و اگر خداوند، بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نمىکرد، زمین را فساد فرامىگرفت.»(بقره/251)
« وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِد ـ و اگر خداوند بعضى از مردم را بوسیله بعضى دیگر دفع نکند، دیرها و صومعهها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مىشود، ویران مىگردد.»(حج/40)
15/2) پاداش مهاجرت
در نظام اجتماعی اسلام، بر هجرت از مکانی به مکان دیگر برای دفع یا رفع ظلم یا برای کسب معرفت، بسیار تأکید شده است. خداوند پاداش فراوانی به این گروه از مؤمنان وعده داده است:
« الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُون ـ آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پیروز و رستگارند.»(توبه/20)
« وَ الَّذینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَر ـ آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبى به آنها مىدهیم و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است.»(نحل/41)
برای حفظ و ارتقای جهات علمی و فرهنگی به مؤمنان فرمان داده شده است که از سرزمین و موطن خویش هجرت کنند:
« فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّین ـ چرا از هر گروهى از آنان، طایفهاى کوچ نمىکند (و طایفهاى در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهى یابند.»(توبه/122)
16/2) رسالت اجتماعی مؤمنان
از مهمترین وظایف مسلمانان در عرصه جامعه، کار فرهنگی و عبادی است. امتیاز جامعه اسلامی بر سایر جوامع، صبغه خدایی آن است. ارتباط مردم با پروردگارشان بر اثر رفتار عبادی محکم است. نمادها و سمبلهای دینی در جامعه متجلّی است، از اینرو حاکمان اسلامی میکوشند تا بدان ابزارها جامعه را ارتقا بخشند:
« الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَر ـ همان کسانى که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا مىدارند، و زکات مىدهند، و امر به معروف و نهى از منکر مىکنند.»(حج/41)
آیه مزبور، چهار وظیفه مهم حکومت دینی را برمیشمرد، زیرا در سایه آن بقیه اعمال صالح ظاهر خواهد شد.
17/2) هدف منافقان از خدمات اجتماعی
قرآن برای محافظت مسلمانان از فریب و خدعه منافقان درون آنان را آشکار میسازد:
از انجام دادن اعمال خیر، هدفِ خیر ندارند و تا ریشه نفاق را از درون خود دور نسازند، نباید کار عبادی آنان را بر صحت و قصد قربت حمل کرد، بلکه ایشان از بهترین اعمالِ ظاهری پلیدترین اهداف را دنبال میکنند. ظاهر کارشان خدمت؛ ولی باطن آن خیانت است:
« وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون ـ (گروهى دیگر از آن منافقان) کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان (به مسلمانان)، و (تقویت) کفر، و تفرقهافکنى میان مؤمنان، و کمینگاه براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود آنها سوگند یاد مىکنند که: جز نیکى (و خدمت)، نظرى نداشتهایم. امّا خداوند گواهى مىدهد که آنها دروغگو هستند.»(توبه/107)
آنان نه با خلق بلکه با خالق خود قصد خدعه دارند:
« إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُم ـ منافقان مىخواهند خدا را فریب دهند در حالى که او آنها را فریب مىدهد.»(نساء/142)
گفتنی است که خدعههای سهگانه به یک خدعه بازمیگردد و آن خدعه به نفس خود است. از اینرو خداوند فرمود:
« ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون ـ و جز خودشان را فریب نمىدهند (اما) نمىفهمند.»(بقره/9)
18/2) غایت فضایل اجتماعی
برخی افراد از جهات فکری و فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و... در جایگاه اجتماعی برتری قرار دارند و پیدا است که منزلت اجتماعی افراد یکسان نیست و شاید مشیت الهی در همین اختلاف مراتب افراد در اجتماع باشد، وگرنه، حیات اجتماع با مشکل روبهرو میشود. آنان که از فضایل اجتماعی در هر بعد از جنبههای زندگی برخوردارند نباید فراموش کنند که این برتری، توفیق الهی است و باید آن را در جهت هدف الهی به کار گرفت.
خداوند خدمت به مردم را غایت فضیلت قرار داد و فرمود:
« وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا ـ بعضى را بر بعضى برترى دادیم تا یکدیگر را مُسَخّر کرده (و با هم تعاون نمایند).»(زخرف/32)
این تسخیر متقابل، سبب تکامل جامعه است و تسخیر یک جانبه ممنوع.
19/2) سرپرستی سفیهان
برخی با داشتن اموال و سرمایه از عقل کافی و رشد فکری برخوردار نیستند. قرآن کریم سفارش میکند که اموال را به دست آنان ندهید، بلکه فرد بالغ و عاقلی سرپرستی اموالشان را بر عهده گیرد:
« وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً وَ ارْزُقُوهُمْ فیها وَ اکْسُوهُمْ ـ اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید و از آن، به آنها روزى دهید! و لباس بر آنان بپوشانید.»(نساء/5)
سفاهت، سبکمغزی و خفّت عقل را گویند که در ابعاد مختلف ظهور و بروز مییابد، بنابراین نمیتوان آن را در امور اقتصادی محدود کرد، پس واژه سفیه، معنای عامی دارد، چنانکه از امام صادق علیهالسلام دربارهی سفیه سؤال شد و حضرت فرمود:
« مَنْ لَا تَثِقُ بِه ـ سفیه کسی است که مورد اعتماد نباشد»[9]
پس اموال عمومی در جامعه اسلامی نباید در دست افراد غیر معتمد قرار گیرد.
غرض آنکه هر کس واجد دو عنصر محوری تخصّص علمی و تعهّد دینی نیست، نباید مسئولیت کارهای کلیدی جامعه را بپذیرد، چنانکه دیگران نیز نباید کار مهمّی به او واگذارند.
3. قرآن و امور نظامی
امنیت در جامعه، دفاع از هر گونه تهاجم بیگانه، ظلمستیزی و تظلّمگریزی و دارا بودن قدرت در تمام زمینههای زندگی به خصوص قدرت دفاعی برای جلوگیری از هرگونه تهاجم نظامی، شرط لازم برای زندگی اجتماعی است که خداوند مسلمانان را بدان توجه داده است.
1/3) ظلمستیزی
ظلمستیزی اسلام دو بخش دارد: اول: ظلم نکردن. دوم: زیر بار ظلم نرفتن.
ظلم به معنای هرگونه تجاوز از حق، در اسلام مذموم است. حکم آن را سه قسم (ظلم میان انسان و خدا، انسان و نفس او، بین او و مردم) دانستهاند که یک بخش آن اجتماعی است:
« وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ ـ و خداوند، ستمکاران را دوست نمىدارد.» (آلعمران/57 و 140)
خداوند مردم ظالم را در مسیر هدایت و کمال قرار نخواهد داد:
« و اللهُ لایَهدِی القَومَ الظّالِمینَ ـ و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمىکند.»(بقره/258 و آلعمران/86 و توبه/19 و توبه/109 و صف/7 و جمعه/5)
بلکه آنان را نابود میکند:
« فَأَوْحى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمین ـ پروردگارشان به آنها (پیامبران) وحى فرستاد که: ما ظالمان را هلاک مىکنیم.»(ابراهیم/13)
خداوند فریاد فرد یا گروهی را مدح نکرده، مگر فریاد ستمدیدهای را که برای ظلمستیزی بلند شود:
« لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ ـ خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود، بدیها (ى دیگران) را اظهار کند مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد.»(نساء/148)
2/3) قدرت دفاعی
یکی از عوامل حفظ جامعه انسانی، دارا بودن قدرت بالای دفاعی و نظامی است، از همینرو قرآن کریم مسلمانان را از وجود هرگونه سستی در این باره برحذر داشته و آنان را به قدرت و توان نظامی فرامیخواند:
« وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ ـ هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها (دشمنان)، آماده سازید! و (همچنین) اسبهاى ورزیده (براى میدان نبرد)، تا به وسیلهی آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.»(انفال/60)
باید مسلمانان در مقابلِ دشمنان خدا و دین، سلاح و اندیشه خود را به خوبی بهکار گیرند:
« وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهینا ـ مواظب خود باشید. همانا خداوند براى کافران عذابى خفّتبار آماده کرده است.»(نساء/2)
بهطوری که دشمنان در آنان مقاومت، ستبری، نفوذناپذیری، صلابت و استواری را حس کنند:
« و لیَجِدوا فیکُم غِلظَة ـ آنها (کافران) باید در شما شدت و قاطعیت بیابند.»(توبه/123)
لازم است عنایت شود که پیام اینگونه آیات، إعمال خشونت و بدرفتاری با دیگران نیست، بلکه پایداری و پایمردی کامل است که دشمنان هرگز طمع تجاوز به جامعه اسلامی را در سر نپرورانند.
3/3) مقابله به مثل
در روابط اجتماعی، احتمال هرگونه ظلم و بیعدالتی فرد یا افراد به یکدیگر وجود دارد، از اینرو خداوند مسلمانان را به برخورد متعادل و مقابله به مثل و در صورت عدم سوء استفاده گروه مقابل به صبر فرامیخواند:
« وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرین ـ و هر گاه خواستید مجازات کنید، تنها بهمقدارى که به شما تعدّى شده کیفر دهید! و اگر شکیبایى کنید، این کار براى شکیبایان بهتر است.»(نحل/126)
4/3) تشویق به جهاد و شهادت
گاهی برای کوتاهکردن دست دشمنان اسلام و جلوگیری از هرگونه تعرّضی به جامعه اسلامی، جهاد که نوعی حالت دفاعی در برابر مخالفان است واجب میگردد، زیرا جامعه همیشه حالت یکنواخت ندارد، به همین جهت خداوند مسلمانان را در جامعه اسلامی به جهاد و شهادت تشویق کرده است:
« وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ ـ اگر هم در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، (زیان نکردهاید زیرا) آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود،) جمعآورى میکنند، بهتر است.»(آلعمران/105)
« اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ ـ از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیلهاى براى تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید.»(مائده/35)
« فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً ـ بنا بر این از کافران اطاعت مکن، و بهوسیله آن (قرآن) با آنان جهاد بزرگى بنما.»(فرقان/52)
« وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ ـ و به آنها که در راه خدا کشته مىشوند، مرده نگویید.»(بقره/154)
همچنین آیه مشهور « وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ ...»(آلعمران/169)
5/3) پیروزی مسلمانان بر کافران
هرگز در جوامع بشری خداوند باطل را بر حق مسلط نمیسازد، چنانکه در مقام احتجاج و مناظره هرگز کافر حجّت و دلیلی در برابر مسلمان آگاه ندارد:
« وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً ـ و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است.»(نساء/141)
آیه مزبور، غلبه کافران بر مؤمنان را تا وقتی که مؤمنان به لوازم ایمان پایبند باشند نفی میکند. در جامعهی متشکل از کافران و مؤمنان، برتری و به سخن روشنتر، حاکمیت برای مؤمنان است و در صورت برتری کافران بر مؤمنان، باید علت را در فقدانِ شرطِ ایمان، و نیز در رویکرد به دنیا جُست:
« وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ ـ خداوند، وعده خود را به شما، (دربارهی پیروزى بر دشمن در احد،) تحقق بخشید در آن هنگام (که در آغاز جنگ،) دشمنان را به فرمان او، به قتل مىرساندید (و این پیروزى ادامه داشت) تا اینکه سست شدید و (بر سر رهاکردن سنگرها،) در کار خود به نزاع پرداختید و بعد از آنکه آنچه را دوست مىداشتید (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانى کردید. بعضى از شما، خواهان دنیا بودند و بعضى خواهان آخرت. سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت (و پیروزى شما به شکست انجامید).»(آلعمران/152)
این آیه میفرماید که صدق وعده الهی آن بود که شما را بر دشمنان غلبه داد و به اذن خداوند کافران را نابود کردید. همواره چنین بود تا وقتی که اختلاف و سستی را برگزیدید و به جهت تفرقه و نافرمانی از دستورهای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خداوند شما را از غلبه بر کافران بازداشت. خداوند برای حفظ جامعه اسلامی، دوری از شرایط ایمان را تحریم فرمود:
« وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین ـ و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.»(آلعمران/139)
6/3) پایداری
هیچ جامعهای بیتحملِ مشکلات، به رشد و تعالی نمیرسد، از اینرو خداوند یکی از عوامل مهم استقرار و پیشرفت جامعه را پایداری افراد در برابر سختیها و ناملایمات میداند.
زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم چه بسا در جنگی، بسیاری از پیروان او به شهادت میرسیدند و مؤمنان به سختی و تعب میافتادند؛ اما مقاومت میکردند:
« وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا ـ چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مىرسید، سست و ناتوان نشدند.»(آلعمران/146)
در تعالیم وحیانی، شرط پیشرفت نظام اجتماعی، ایستادگی است و در حقیقت، سببِ بالندگی، پایداری است، از همینرو خداوند جامعه اسلامی را به آن امر میفرماید:
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا ـ اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که (در میدان نبرد) با گروهى رو به رو مىشوید، ثابت قدم باشید.»(انفال/45)
4. قرآن و اخلاق اجتماعی
رعایت حقوق افراد، دارا بودن محاسن اخلاق، دقت در منشها و آداب، توجه به انسجام و اتحاد و اهتمام به کمال و سعادت در حیات و اجتناب از هرگونه اختلاف و نفاق، از جمله مسائلیاند که اسلام برای زندگی از مسلمانان خواسته و بر آن تأکید میکند. اجمال آن را میتوان تحت عناوین ذیل برشمرد.
1/4) سیره تقوا پیشگان
آنان که از خدای خویش ترسیدند، هرگز از غیر خدا نلرزیدند و مکان خلوت برای خود برنگزیدند. آنان که تقوا را اختیار کردند، بیداری خلق خدا را مهمترین وظیفه خود دانستند. در اسلام، یاد خدا با بیاعتنایی به اجتماع سازگار نمیشود. پیوند خدا و اجتماع، خالق و خلق، عبادت حق و خدمت به خلق، تهذیب نفس و درون و توجه به جامعه و مردم، پیوند میمون و مبارکی است.
در فرهنگ دینی و تعالیم اسلامی از انسان خواسته نشده که به بهانه خداترسی از خلق خدا فاصله بگیرد، بلکه هر که ترسش از خدا بیشتر باشد، وظیفهاش در برابر جامعه سنگینتر است.
خداوند به تقواپیشگان این سیره را تعلیم میدهد که بگویند:
« رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّتِنَا قُرَّةَ أَعْینُ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ـ پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنى چشم ما قرار ده، و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان.»(فرقان/74)
«زهد» نیز به معنای «خودسازی» برای «دیگرسازی» است. خودسازی برای حرکت و تحول و تکامل و بیداری جامعه. زهدی که در برابر دیگران مسئولیت نیاورد مطلوب و پذیرفته نیست.
از اینگونه آیات برمیآید که ضرورت تصدّی امامت دیگران و رهبری جامعه، بعد از نزاهت فردی و قداست خانوادگی است؛ یعنی کسی که همسر و نیز فرزندانش بر اثر ایمان و عمل صالح، مایه چشمروشنی او شدهاند، شایسته است رهبری پرهیزگاران را درخواست کند.
2/4) نیکوکاری در جامعه
قوام شخصیت فردی، وابسته به اعتقادات و عبادات فردی است؛ ولی پایداری جامعه و نیز شخصیت اجتماعی افراد، به اموری دیگر چون بخشش به دیگران و دستگیری از خویشان و محرومان نیز پیوند خورده است.
زمانی که قبله مسلمانان به امر الهی تغییر کرد، یهودیان و مسیحیان شایعات فراوانی به راه انداختند و خداوند در پاسخ آنها فرمود که معیار شخصیت انسانی، تنها قبله نیست، بلکه قوام شما و اجتماع انسانی به امور دیگری چون نیکوکاری وابسته است:
« لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ ـ نیکى، این نیست که روىِ خود را به سوى مشرق و مغرب کنید بلکه نیکى (و نیکوکار) کسى است که به خدا، و روز رستاخیز، و فرشتگان، و کتاب (آسمانى)، و پیامبران، ایمان آورده و مال (خود) را، با همهی علاقهاى که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مىکند.»(بقره/177)
3/4) آداب پیامبران با اسیران
نفس جهاد، نشان وجود جامعه است. قرآن کریم با توجه به مفروض دانستن جامعه و ویژگیهای آن، به مسلمانان یادآور میشود که در صورت وقوع جنگ، همانند آداب انبیا با اسیران رفتار کنند:
«ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْض ـ هیچ پیامبرى حق ندارد اسیرانى (از دشمن) بگیرد تا کاملًا بر آنها پیروز گردد (و جاى پاى خود را در زمین محکم کند)»(انفال/67)
اسیرگیری و آزاد کردن آن در برابر مال، قبل از تحکیم پایههای اصلی حکومت هرگز مطابق مصلحت نیست، زیرا با گردهمایی مجدّد همان آزادشدگان دوباره موج فتنه برمیخیزد. همچنین نگهداری اسرا برای قتل و گرسنه نگه داشتن آنان روا نیست، چنانکه امام علی علیهالسلام فرمود: « إِطْعَامُ الْأَسِیرِ وَ الْإِحْسَانُ إِلَیْهِ حَقٌ وَاجِب »[10]
4/4) اجتناب از گمان زیاد در حیات اجتماعی
لازمهی حیات اجتماعی سالم از نگاهِ اسلام، پرهیز از هر گونه افراط و تفریط در عقاید و رفتار است، زیرا داشتنِ نیت و فعلِ مُفْرطانه و مُفَرّطانه از نشانههای انسان جاهل است:
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود:
« لا تری الجاهل إلاّ مُفْرطاً أو مُفَرّطاً ـ نادان جز به افراط و تفریط دیده نشود.»[11]
بدگمانی زیاد در رفتار اجتماعی، جامعه را از سلامت بازمیدارد، چنانکه خوشگمان بودن افراطی نیز آثار زیانبار دارد، پس حیات مؤمنانه، پرهیز از هرگونه برخورد مُفْرطانه و مُفَرّطانه است:
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ـ اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است.»(حجرات/12)
سند اصلی بحث این است:
1. اسلام دین پژوهش و تحقیق است.
2. نظام مبتنی بر تحقیق، از تصدیق بدون برهان و تکذیب بیدلیل، منزّه است.
3. گمان، از آن جهت که با جزم عملی همراه نیست، از پشتوانه تحقیق برخوردار نیست.
4. رهیافت گمانِ عاری از تحقیق، کژراهه است.
5. کژروی، گذشته از حرمان از مقصد و محرومیّت از مقصود، سبب راهبندی نسبت به دیگران خواهد بود.
مطالب یاد شده را میتوان از آیه:
« وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم ـ از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن.»(اسراء/36)
و آیه:
« بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ ـ بلکه چیزى را تکذیب کردند که آگاهى از آن نداشتند، و هنوز واقعیتش بر آنان روشن نشده است.»(یونس/39)
و آیات دیگر استنباط کرد.
5/4) نقد رفتار اجتماعی منافقان
در بسیاری از آیات قرآن، خداوند به شدّت از رفتار اجتماعی منافقان انتقاد میکند و مؤمنان را از دوستی با آنان باز میدارد:
« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنین ـ گروهى از مردم کسانى هستند که مىگویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردهایم. در حالى که ایمان ندارند.»(بقره/8)
منافقان با خدا و مؤمنان خدعه میکنند:
« یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون ـ مىخواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند در حالى که جز خودشان را فریب نمىدهند (اما) نمىفهمند»(بقره/9)
و با کافران پیمان دوستی میبندند نه با مسلمانان:
« الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ ـ همانها که کافران را به جاى مؤمنان، دوست خود انتخاب مىکنند.»(نساء/139)
به همین جهت خداوند آنان را با کافران در جهنم گِرد هم میآورد:
« إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً ـ خداوند، منافقان و کافران را همگى در دوزخ جمع مىکند.»(نساء/140)
این اجتماع در جهنم، موقت است و به معنای همرتبه بودن نیست، زیرا درکات منافقان از کافران پایینتر است:
« إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار ـ منافقان در پایینترین درکات دوزخ قرار دارند.»(نساء/145)
بدترین خیانت در جنگهای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مدینه متعلق به آنهاست:
« وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِه ـ و هنگامى که خبرى از پیروزى یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق،) آن را شایع مىسازند.»(نساء/43)
از اینرو خداوند به پیامبرش دستور جهاد خاص با آنان را صادر فرمود:
« یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِم ـ اى پیامبر! با کفّار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر.»(توبه/73 و تحریم/9)
6/4) تشویق به وحدت
از عوامل مهم پایداری جامعه، اتحاد و انسجام افراد است و در مقابل آن، اختلاف و تفرقه به تزلزل و فشل (سستی) و فروپاشی جامعه خواهد انجامید، از همینرو خداوند متعالی، مسلمانان را به حفظ اتحاد دعوت میکند:
« فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین ـ از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و خصومتهایى را که در میان شماست، آشتى دهید و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید اگر ایمان دارید.»(انفال/1)
و از تنازع و اختلاف نهی میکند:
« وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُم ـ و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود.»(انفال/46)
حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام هم در دعوت جامعه به اتحاد چنین فرمود:
« فَإِیَّاکُمْ وَ التَّلَوُّنَ فِی دِینِ اللَّهِ فَإِنَ جَمَاعَةً فِیمَا تَکْرَهُونَ مِنَ الْحَقِ خَیْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِیمَا تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَى وَ لَا مِمَّنْ بَقِی ـ بر شما باد که: از تلوّن و رنگ به رنگ شدن در دین خدا بپرهیزید، زیرا اتّفاق در آنچه که از حق میل ندارید از تفرقه در آنچه از باطل دوست دارید بهتر است، و خداوند پاک بههیچ یک از گذشتگان و فعلىها بر اثر تفرقه خیرى عطا نکرده است.»[12]
از این سخن ساطع چنین برمیآید که مقتضای سنّت الهی که در گذشته، حال و آینده جریان دارد این است که خیر در وحدت است و شرّ در تشتّت.
7/4) عدم پیمانشکنی در روابط اجتماعی
از ویژگیهای زندگی اجتماعی، ارتباط افراد با یکدیگر است. قرآن کریم ضمن تذکر به عدم وفاداری کافران، مؤمنان را به وفاداری به پیمانها میان خویش و حتی در برابر کافران سفارش میکند.
درباره پیمانشکنی کافران میفرماید:
« إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ ـ آنها پیمانى ندارند.»(توبه/12)
آری آنان عهد الهی را به ثمن بخس میفروشند:
« إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلا ـ کسانى که پیمان الهى و سوگندهاى خود (به نام مقدس او) را به بهاى ناچیزى مىفروشند.»(آلعمران/77)
ولی به مؤمنان تأکید دارد که به عهد خویش وفادار باشید:
« وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ ـ سوگندهاى خود را حفظ کنید.»(مائده/89)
« وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها ـ و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید.»(نحل/91)
و بدانید که خدعه و نیرنگ در پیمان مایه ننگ انسان است:
« وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُم ـ سوگندهایتان را وسیله تقلّب و خیانت در میان خود قرار ندهید»(نحل/94)
به نظر نمیرسد که در روابط جوامع انسانی، قوانین بشری، تا این حد به وفاداری در عهد و پیمان اجتماعی اهمیت داده باشند. بنابراین در این زمینه هیچ قانونی، متعالیتر از تعالیم قرآنی نیست.
8/4) وساطت در صلح و دوستی
وظیفه مسلمانان در جامعه اسلامی، پیوند و همدلی، صفا و صمیمیت و دوستی، بخشش و خطاپوشی دربارهی یکدیگر است، چنانکه در وصیتنامه علی علیهالسلام آمده است:
« عَلَیْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُع ـ بر شما باد به پیوند با هم و بخشش مال به یکدیگر، و بپرهیزید از دورى و قطع رابطه با هم.»[13]
امّا اگر گروهی از مسلمانان این وظیفه را کنار نهادند، رسالت دیگر مسلمانان وساطت در صلح و دوستی میان آنان است، زیرا خداوند از اختلاف مؤمنان نهی میفرماید:
« وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما ـ و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهید.»(حجرات/9)
« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُم ـ مؤمنان برادر یکدیگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید.»(حجرات/10)
برقراری صلح میان مؤمنان و داشتن جامعهای بیاختلاف و تفرقه به تقوا و خداترسی نزدیکتر است:
« فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُم ـ از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و خصومتهایى را که در میان شماست، آشتى دهید.»(انفال/1)
خداوند به چنین افرادی با دیده رحمت و مغفرت مینگرد:
« وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً ـ و اگر راه صلاح و پرهیزگارى پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است.»(نساء/129)
9/4) آثار اجتماعی ترک اوامر الهی
کسی که در زندگی فردی، واجبات الهی را ترک کند از سخط الهی در امان نیست و کمترین کیفرش، ناآرامی در اندیشه شخصی اوست.
در حیات اجتماعی نیز چنین است: اگر مسلمانان در جامعه به یکدیگر مسائل دینی را متذکر نشوند و تعالیم الهی بر زمین بماند، بلای عمومی دامنگیر آن جامعه خواهد شد:
« وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً ـ و از فتنهاى بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمىرسد (بلکه همه را فرا خواهد گرفت چرا که دیگران سکوت اختیار کردند.)»(انفال/2)
و حاکمیت نیز به دست اشرار خواهد افتاد: « فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُم»[14]
10/4) نهی از خوی استکباری
تکبّر از مزمنترین بیماریهای اخلاقی است که ریشهاش جهل و غفلت و منشأ بزرگترین گناهان، بدبختیها و ناسپاسیها و از اسباب مهم طغیان انسان در برابر خداوند سبحان و عاملِ اصلی سقوط آدمی و جوامع بشری است. تکبر و استکبار از اصول کفرند:
« أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ.»[15]
کبر و جهل را دو وصف جدا ناپذیر دانستهاند، بنابراین جاهلان مغرورند و مغروران جاهل و قرآن مسلمانان را از این صفت به شدت باز میدارد:
« وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً ـ و روى زمین، با تکبر راه مرو.»(اسراء/38 و لقمان/18)
و مؤمنان از آن دورند:
« وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ ـ و آنها تکبّر نمىکنند.»(سجده/15)[16]
آیات اجتماعی ـ قسمت دوم
[1]. ولایت فقیه [امام خمینی]، خلاصهای از صفحات 8 ـ 10
[2]. بِه گُزینی
[3]. «کتاب» در اصطلاح اهل فقه و حدیث به ابوابى گفته مىشود که در آنها احادیث مربوط به یک موضوع جمعآورى شده، یا احکام خاص یک موضوع مورد بحث قرار گرفته است. مانند «کتابالتوحید»، «کتاب الایمان و الکفر»، «کتاب الصلاة» و مانند آن. فى المثل دوره کافى ـ در حدیث ـ شامل 35 «کتاب» است. و یا شرائع الاسلام ـ در فقه ـ پنجاه «کتاب» دارد.
[4].ولایت فقیه [امام خمینی]، ص11
[5]. برگزیدن خود به جای برگزیدن یاران و دیگران ـ مقابل ایثار
[6]. مبارک و دارای برکت
[7]. مانند سوره شعرا
[8]. نتیجه شده یا فرعی از
[9]. عن یونس بن یعقوب قال سألت أبا عبد الله ع فی قول الله: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ» قال: مَنْ لَا تَثِقُ بِه. (تفسیر العیاشی ج1 ص220)
[10]. قرب الإسناد (ط - الحدیثة) / متن ص87
[11]. نهجالبلاغه، حکمت 70 ـ نهجالبلاغة (للصبحی صالح)، ص480
[12]. نهجالبلاغة (للصبحی صالح)، ص255 ـ خطبه 176
[13]. نهجالبلاغة (للصبحی صالح)، ص422 ـ رسائل أمیرالمؤمنین علیهالسلام، شماره47
[14]. نهجالبلاغة (للصبحی صالح)، ص422 ـ رسائل أمیرالمؤمنین علیهالسلام، شماره47
[15]. امام صادق علیهالسلام فرمود: « أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ ع حِینَ نُهِیَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَکَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الِاسْتِکْبَارُ فَإِبْلِیسُ حَیْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ ـ امام صادق علیه السّلام فرمود: ریشههاى کفر سه چیز است: حرص و تکبر و حسد. اما حرص در داستان آدم علیهالسّلام است زمانى که از خوردن آن درخت نهى شد و حرص او را برانگیخت که از آن بخورد. و اما تکبر در داستان شیطان است که چون مأمور به سجده آدم شد سرپیچى کرد. و اما حسد در داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) است، زمانى که یکى دیگرى را کشت.» الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 289
[16]. اگر کسی تمام این آیه را بخواند باید سجده واجب انجام دهد.