برکت ادرار بشر حافی
صاحب «روضات الجنّات» علاّمه سیّد محمّد باقر خونساری در کتاب خود میگوید:
من به خطّ شیخنا شهید ثانی دیدم که از کتاب «المدهش» أبیالفَرَج بن جَوْزی نقل کرده است که:
چون بشر حافی مبتلا به مرضی شد که با آن از دنیا رفت، جمعی از برادرانش به دور او گرد آمدند و گفتند: ما تصمیم گرفتهایم ادرار تو را (در شیشه) نزد طبیب ببریم.
بشر گفت: أنَا بِعَیْنِ الطَّبیبِ. «من در برابر و نظر و مشاهدۀ طبیب اصلی هستم». یَفْعَلُ بی ما یُریدُ. «آنچه را که بخواهد دربارهی من انجام میدهد.»
گفتند: فلان طبیب نصرانی، طبیب حاذق و معروفی است؛ چارهای نیست از بردن ادرار.
بشر گفت: دَعونی، فَإنَّ الطَّبیبَ أمْرَضَنی. «مرا واگذارید، چون طبیب مرا مریض کرده است».
گفتند: هیچ چاره نیست، و حتماً باید قارورهی بول را به طبیب نشان دهیم.
بشر به خواهرش گفت: فردا چون صبح شود، قارورهی ادرار را به آنها بده!
صبحگاه برادران آمدند و ادرار بشر را از خواهر گرفتند و به نزد طبیب بردند، همان طبیب نصرانی.
طبیب چون نظرش بر آن شیشهی بول افتاد، گفت: تکانش دهید! تکانش دادند.
سپس گفت: بگذارید!
گذاردند.
پس از آن گفت: تکانش دهید!
تکانش دادند.
باز گفت: بگذارید!
گذاردند.
و برای بار سوّم نیز گفت: تکانش دهید! تکانش دادند.
و پس از آن گفت: بگذارید!
گذاردند.
یکی از آنها به طبیب گفت: ما اینطور سابقهی ترا نشنیده بودیم، و خبر نداشتیم!
طبیب گفت: از سابقهی من مگر شما چه شنیدهاید؟!
گفتند: ما سابقهی تو را به جودت نظر و سرعت ادراک و معالجهی صحیح میدانستیم، و اکنون میبینیم در نظر و تشخیصت تردّد داری؛ و این دلالت بر قلّت معرفت تو میکند!
طبیب گفت: والله من حال وی را از اوّل نظر فهمیدم، ولیکن از شدّت تعجّب چند بار نظرهای مجدّد نمودم. و بالجمله اگر این ادرار، بول مرد نصرانی مذهب است، بدون شکّ ادرار مرد راهب و تارک دنیائی است که خوف و خشیت خدا جگرش را پاره کرده و شکافته است؛ و اگر ادرار مرد مسلمان است، بدون تردید ادرار بشر حافی است. و من دوائی برای آن نمیدانم، با او مدارا کنید زیرا مرگش حتمی است. و اینک میّت است.
گفتند: قسم به خداوند که همان بشر حافی است.
چون طبیب نصرانی این سخن را شنید، مقراضی طلبیده و زنّار را (کراوات که علامت نصرانیّت و صلیب است) برید، و گفت: أَشْهَدُ أنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَهِ.
برادران گفتند: ما با سرعت به سوی بشر برگشتیم تا او را به اسلامِ طبیب مسیحی بشارت دهیم.
چون نظر بشر به ما افتاد گفت: طبیب مسلمان شد؟!
گفتیم: آری! تو از کجا خبر داشتی؟!
بشر گفت: چون شما از منزل بیرون رفتید، حال چرت و پینکی مرا گرفت؛ ناگهان گویندهای گفت: ای بشر! به برکت آب ادرار تو، طبیب نصرانی اسلام آورد.
بشر پس از این، یک ساعت بیشتر زنده نماند و به سوی پروردگار ارتحال نمود.
کتاب نور ملکوت قرآن / جلد سوم / قسمت چهاردهم (از آثار آیتالله سید محمد حسین حسینی طهرانی صفحه 287)