زیور ابلیس
شناخت عوامل و راههای درمان بیماری روحی تکبر[1]
نویسنده: رضا اخوی
واژه شناسی
واژه «کِبر» به معنای بزرگی در مقابل «صغر» به معنای کوچکی است.[2] در فرهنگ لغات فارسی واژهی تکبر به معنی بزرگی به خود گرفتن، خود را بزرگ پنداشتن، بزرگ منشی نمودن و بزرگی فروختن بهدیگران بهکار رفته است. همچنین این واژه به معنای خود را برتر از دیگران دیدن نیز بهکار میرود.[3]
البته برخی دیگر از واژگان نیز با این مفهوم مرتبط هستند که با اندکی تفاوت میتوان بوی تکبر، خودپسندی و غرور را از آنها استشمام نمود. بهعنوان مثال «عُجب» از جمله این واژهها است که با کبر مفهوم و ریشه مشترکی دارند و هر دوی آنها در خودبزرگبینی و غرور بهخود مشترک هستند. امّا فرق میان آنها این است که: کبر به این معناست که شخص، خود را بالاتر از دیگران بداند. ولى در عجب، پاى کس دیگری در میان نیست؛ بلکه مُعجِب (شخصی که دچار عجب شده) کسی است که بهخود ببالد و از خود شاد باشد و خود را کسی بداند. بهعبارتی، کبر ثمره عجب است، زیرا که عجب، خودپسندى است و کبر، بزرگى کردن بر دیگران و خود را برتر از دیگران دانستن است.
از دیگر واژههای مرتبط، غرور است که به معنای فریب و به خود بالیدن است؛ فریفتگی بهخاطر داشتهها و اینکه انسان خیال کند آنچه دارد او را برتر از دیگران قرار میدهد.
تعریف اصطلاحی تکبر
در اصطلاح نیز کبر و غرور به حالتی گفته میشود که فرد خود را از دیگران برتر میشمارد و از آنان انتظار احترام و اکرام دارد.
با بررسی روایات روایات، به این حقیقت میرسیم که تکبر بر دو پایه استوار است:
یک: سرکشی در برابر حق. دو: حقیر شمردن مردم.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در تعریف تکبر فرمود: «الْکِبْرَ أَنْ تَتْرُکَ الْحَقَّ وَ تَتَجَاوَزَهُ إِلَی غَیْرِهِ وَ تَنْظُرَ إِلَی النَّاسِ وَ لَا تَرَی أَنَّ أَحَداً عِرْضُهُ کَعِرْضِکَ وَ لَا دَمُهُ کَدَمِکَ ـ تکبر آن است که حق را رها کنی و از حق به غیرش تجاوز نمایی [به این صورت که] به مردم نگاه کنی، ولی آبروی هیچ کسی را مانند آبروی خود [مهم] ندانی و خون او را مانند خون خود [دارای ارزش] ندانی [و همه چیز خود را برتر بدانی].»[4]
نیز فرمود: «الْکِبْرُ بَطَرُ الْحَقِّ وَ غَمْطُ النَّاسِ ـ کبر عبارت است از پشت پا زدن و پایمال کردن حق و حقیر شمردن مردم.»[5]
در تفسیر زیبای دیگری از تکبر، از فاطمه دختر امام حسین علیهالسلام به نقل از پدر بزرگوارشان چنین مىخوانیم: آن حضرت فرمود: عبدالله بن عمر نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمد و عرض کرد: اى رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، اگر من لباس خوب و زیبا بپوشم، نشانه کبر و غرور است؟
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: نه
عبدالله گفت: اگر غذاى خوبى تهیه کنم و مردم را به آن دعوت کنم و من از جلو آنان راه بروم، علامت تکبر است؟
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: خیر.
عبدالله ادامه داد: پس کبر و غرور چیست؟
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «أَنْ تَسْفَهَ الْحَقَ وَ تَغْمِصَ النَّاس ـ کبر آن است که حق را ناچیز بدانى و مردمان را خوار و کوچک بشمرى.»[6]
شاخههای تکبر
در مورد تکبر تعابیر و مفاهیم مختلفی به کار میرود، همچون "خود برتربینی"، "خود محوری"، "خودخواهی"، "برتری جویی" و "فخر فروشی" که همه ریشه در تکبر دارند، ولی از زوایای مختلف فرق دارند. کسی که صرفاً خود را بالاتر از دیگران میبیند، "خود برتربین" است. کسی که بهخاطر این خود برتربینی سعی دارد در همهجا و در همهی کارهای اجتماعی همه چیز را قبضه کند، "خود محور" است. کسی که سعی دارد در مسائل اجتماعی بهخصوص به هنگام بروز مشکلات تنها به منافع خود بیندیشد و برای منافع دیگران ارزشی قائل نباشد، "خود خواه" است. کسی که تلاش میکند بر دیگران سلطه و سیطره پیدا کند، گرفتار "برتری جویی" است و کسی که سعی دارد مال و ثروت و یا قدرت و مقام خود را به رخ دیگران بکشد، "فخر فروش" است.[7]
شخصیت شناسی افراد متکبر
از چه راههایی و با چه فرمولهایی میتوان فهمید که متکبر هستیم یا نه؟ بهعبارت دیگر، چه نشانهها و چه وجه تمایزهای شخصیتی نشانه تکبر است.
الف: توهّم خودبرتری
در روایات و کلمات بزرگان، یکی از نشانههایی که برای تشخیص تکبر وارد شده است، خودبرتر دیدن و برتری شخصیتی برای خود قائل شدن است. یعنی فرد متکبر شخصیت خود را برتر از دیگران تصور کرده، دچار توهم برتری شخصیت میشود. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «مَنْ ذَهَبَ یرَى أنَّ لَهُ عَلى الآخر فَضْلَاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرین ـ هر که بر این باور باشد که از دیگران برتر است، او در شمار مستکبران است.»[8]
این احساس، بهدلایل مختلفی همانند مال و ثروت، جمال و زیبایی، علم و دانش، حسب و نسب و... است که باعث میشود فرد خود را برتر از دیگران بپندارد و از آنان توقع احترام و تجلیل داشته باشد. منشأ این حس فرد خودخواه، ضعف ایمان و عدم شناخت او نسبت به خود و خداوند متعال است؛ زیرا از منظر دین، ملاک قرب و ارجمندی، ایمان و تقوا و نیز دارا بودن فضایل و مکارم اخلاقی است؛ وگرنه همهی انسانها در اصل وجود و خلقت با هم برابر هستند و هیچ فضیلتی بر دیگری ندارند. در هر صورت، این نوع نگرش و رفتار فرد متکبر باعث فاصله گرفتن افراد و حتی نزدیکان از او میشود و تصویری منفی از او در ذهنها برجای میگذارد.
عبدالله بن مسعود یکی از یاران باوفای پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، اولین کسی بود که قرآن را در مکه آشکارا میان جمعیت قرائت کرد. وی بسیار کوتاه قد بود به گونهای که هرگاه میان جمعیت نشسته میایستاد، از آنها بلندتر نبود.
با این همه او در تمام جنگهای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم حضور داشت. او بهواسطه کوتاهی قد خود، در جنگ بدر به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم عرض کرد: من قدرت جنگیدن ندارم، اگر ممکن است به من دستوری بفرمایید تا در ثواب جنگجویان شریک باشم.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: میان کشته شدگان کفار برو و اگر کسی را یافتی که زنده است، به قتل برسان.
عبدالله بن مسعود میگوید: میان کشتگان به ابوجهل ـ دشمن سرسخت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ رسیدم که هنوز رمقی داشت. روی سینهاش نشستم و گفتم: خدا را شکر که تو را خوار و ذلیل ساخت. ابوجهل چشمان خود را باز کرد و گفت: وای بر تو! پیروزی با کیست؟
گفتم: پیروزی با خدا و پیامبرش است. به همین دلیل تو را میکُشم. آنگاه پا بر سینهاش گذاشتم. ابوجهل متکبرانه گفت: ای چوپان کوچک! قدم در جای بزرگی گذاشتهای! هیچ دردی بر من سختتر از این نیست که تو قد کوتاه مرا بکشی. چرا یکی از فرزندان عبدالمطلب مرا به قتل نمیرساند؟!
حال که میخواهی سرم را از تن جدا کنی از پایین گردن قطع کن تا در نظر محمد و یارانش با هیبت و بزرگ جلوه کنم!
گفتم: حال که چنین است من از دهان سرِ تو را جدا میکنم تا کوچک و حقیر جلوه کند. آنگاه سرش را همانگونه بریدم و چون به خدمت رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم آوردم به پاس شکر این نعمت به سجده رفت، سپس فرمود: ابوجهل از فرعون زمان موسی بدتر بود؛ چون فرعون هنگام هلاک شدن خدا را قبول کرد، ولی ابوجهل هنگام مرگ از لاتوعُزّی میخواست او را نجات دهند.[9]
ب: نوعی رفتار دفاعی
کسی که خود را حقیر و ناچیز میشمارد و از حقارت خود رنج میبرد، دنبال راهی برای جبران این کمبود است. فخرفروشی به دیگران، یکی از راههای جبران و سرپوشگذاری بر این نقص و کمبود است. چنین فردی گمان میکند که اگر در برابر دیگران بزرگی کند، حقارت درونی او پوشیده خواهد ماند؛ در حالی که این عمل او باعث ناراحتی دیگران و جدا شدن و فاصله گرفتن بیش از پیش از او میشود.
امام صادق علیهالسلام در تحلیل این نوع رفتار افراد متکبر میفرمایند: «مَا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أوْ تَجَبَّرَ إلّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ ـ هیچکس بزرگی نفروشد و زورگویی نکند مگر به سبب حقارتی که در خود احساس میکند.»[10]
و علی علیهالسلام فرمود: «مَا تَکَبَّرَ اِلَّا وَضِیعٌ ـ تکبر نمیورزد، مگر آدم پست.» [11]
ج: انتقاد ناپذیری
یکی از ویژگیهای افراد متکبر و مغرور که نشأت گرفته از توهم بزرگبینی و بیعیب دیدن خود است، انتقادناپذیری و خود را و رفتار خویش را کامل و بینقص دیدن است که باعث میشود هرگونه نقد و ایرادی را بیجا و بر اساس ناآگاهی، مشکلات شخصی و اخلاقی مانند حسادت و مانند آن تصور نماید. تا آنجا که گاه حق را میشناسد، ولی غرور و تکبر نهادینه شده در ذات او، به سر باز زدن از آن فرا میخواند و در مقابل حق نیز میایستد. قرآن کریم در اینباره میفرماید: «وَ اِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ ـ به برخی از مردم آنگاه که [انتقاد بشود و] گفته شود: از خدا بترس! غرور آمیخته به گناه او را میگیرد [و از پذیرش حق سر باز میزند]، پس آتش دوزخ برای او کافی است و چه بد جایگاهی است.»(بقره/206)
این ویژگی انسانهای نادرست و ناقص و خودپسند است که از سخن حق سرباز میزنند. بر عکس انسانهای اندیشمند و آزاده در برابر سخن حق، سر فرود میآورند.
د: تنگ نظری متکبر
تکبر نوعی بیمارى روحى است که از تنگ نظرى متکبر حاصل مىشود؛ زیرا او با نادیده گرفتن معایب خود، تنها خوبیهای احتمالی که چه بسا در او وجود هم نداشته باشد را بزرگ نمایی نموده و به همانها دلخوش شده، بر خود میبالد. در حالی که در نگاه وسیعتر، هر انسانی دارای معایب و محاسن است، شخصیت هیچکس تماماً نقص و عیب یا کمال و زیبایی مطلق نیست، بنابراین باید با واقعبینی با آن مواجه شد، نه اینکه مانند افراد متکبر، با بزرگبینی نکات مثبت خود، به نقایص خود و کمال دیگران بیتوجهی و به اندک داشتههای مثبت قناعت نمود.
خداوند از کبر و غرور و خودبینی نهی کرده و آنرا بیاساس دانسته است.
«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا ـ و در زمین با تکبّر و سرمستى راه مرو، قطعاً تو زمین را نخواهى شکافت و در بلندى به کوهها نخواهى رسید. همهى اینها، گناهش نزد پروردگارت ناپسند است.» (إِسراء/۳۷)
چرا که بعضی انسانها به کمترین موفقیتی که میرسند چنان مغرور میشوند انگار دست بهکار خارقالعادهای زدهاند که هیچکس قادر به انجام آن نیست.
لذا لقمان حکیم چنین سفارش فرمود: «و َلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ـ به تکتبر از مردم روی مگردان و به خودپسندی بر روی زمین راه مرو، زیرا خداوند هیچ به ناز خرامندهی فخرفروشی را دوست ندارد.»(لقمان/18)
اقسام تکبر
به گفته بزرگان اخلاق، تکبر بر سه قسم است:
1. تکبر گاهی در مقابل خداوند است، مانند تکبر ورزیدن شیطان در مقابل فرمان خداوند که فرمود بر آدم علیهالسلام سجده کنید! و شیطان گفت: «لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ـ من هرگز برای بشری که از گل خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده است، آفریدهای، سجده نخواهم کرد.»(حجر/33)
و گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین ـ من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گِل.»(اعراف/12 ـ ص/76)
و یا مانند تکبر فرعون که گفت:«أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی ـ من پروردگار برتر شما هستم.»(نازعات/26)
و گفت: «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی ـ من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم.»(قصص/38)
2. گاه تکبر در مقابل انبیا و پیامبران است، بدین صورت که خود را از آن بالاتر میدانند که از پیامبران الهی انقیاد و اطاعت کنند، مانند آنچه فرعونیان میگفتند: «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا ـ آیا ما به دو انسان (موسی و هارون) که همانند خودمان هستند، ایمان بیاوریم!»(مؤمنون/47)
و یا قوم نوح علیهالسلام که به یکدیگر میگفتند: «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُون ـ و اگر از بشری همانند خودتان (نوح علیهالسلام) اطاعت کنید، به یقین زیانکارید.»(مؤمنون/34) و میگفتند: «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا ـ نیستید شما مگر بشری مانند ما.»(ابراهیم/10)
3. گاه تکبر در برابر بندگان دیگر خداست که تمرکز بحث این نوشتار نیز بر همین نوع از تکبر است که برخی افراد خود را برتر از دیگران پنداشته و به گونههای مختلفی در گفتار و رفتار خود بر دیگران تکبر میورزند.
درجات متکبرین
همانگونه که برای تکبر، سه قسم است، علمای اخلاق برای آن، سه درجه نیز توصیف کردهاند که مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب معراجالسعاده، این درجات را همراه با ذکر مصادیقی از آن، چنین بیان میکند:
درجه اول اینکه: این صفت خبیثه در دل آدمی جا گرفته باشد و خود را بهتر و برتر از دیگران بیند، و آن را در کردار و گفتار خود ظاهر کند. مثل اینکه: در مجالس، بالاتر نشیند. و خود را بر هم ردیفان و هم راهان خود مقدم دارد. و روی خود را از ایشان بگرداند و اخم کند. و چین بر پیشانی افکند. و کسی که کوتاهی در تعظیم او کند بر او انکار نماید و اظهار مفاخرت و مباهات کند و در صدد غلبه بر ایشان در مسائل علمیه و کارهای عملیه باشد.
این درجه، بدترین درجات است، زیرا که: درخت کبر، در دل صاحبش ریشه دوانیده و شاخ و برگ آن بلند شده و جمیع اعضا و جوارح او را فرو گرفته است.
درجه دوم اینکه: در دل او کبر باشد و کردار متکبرین نیز از او صادر گردد، اما به زبان نیاورد. این درجه، یک شاخه کمتر از درجه اول است.
درجه سوم اینکه: در دل، خود را بالاتر داند اما در کردار و گفتار، مطلقاَ اظهار ننماید و نهایت سعی در تواضع و فروتنی کند. چنین شخصی، شاخ و برگ درخت کبر را قطع کرده است، اما ریشه آن در دل او هست. پس اگر به این جهت بر خود غضبناک باشد و در صدد قلع و قمع ریشه آن نیز بوده باشد و سعی کند، او به آسانی میتواند از آن خلاص گردد و اگر احیاناَ بیاختیار میل به برتری کند ولیکن در مقام مجاهده بوده باشد، گناهی بر او نیست و خدا توفیق نجات به او کرامت میفرماید.[12]
علل پیدایی تکبر
علل و انگیزههای زیادی در پیدایش تکبر نقش دارند که در این مجال به چند مورد مهم آن با نگاهی به آیات و روایات اشاره میکنیم.
1. علم زدگی و مدرک گرایی
برخی افراد بیجنبه و کم ظرفیت بر اثر رسیدن به درجات علمی و گرفتن مدرک و تخصص، دچار خودشیفتگی و غرور و نخوت شده، از دیگران توقع احترام ویژه دارند؛ بهگونهای که اگر آنان را با لقب خاص مهندس و دکتر و آیتالله، رئیس، مدیرعامل و مانند آن خطاب ننمایند، ناراحت شده، چهبسا مجلس مذکور را در شأن خود ندیده، اقدام به ترک آن محل نمایند.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در بیانی زیبا، فضای ذهنی فرد علم زده و مغرور از دانش خود را چنین ترسیم فرمود:
«آفة العلم الخیلاء، فهو یتعزز بعز العلم و یستعظم نفسه، و یستحقر الناس، و ینظر إلیهم نظره إلى البهائم، و یتوقع منهم الإکرام و الابتداء بالسلام، و یستخدمهم و لا یعتنی بشأنهم، هذا فیما یتعلق بالدنیا و أما فی أمر الآخرة فبأن یرى نفسه عند الله أعلى و أفضل منهم، فیخاف علیهم أکثر مما یخافه على نفسه، و یرجو لنفسه أکثر مما یرجو لهم ـ آفت بزرگ علم تکبر است، فرد متکبر به دانش خود مینازد و بهدنبال کسب عزت از این راه است؛ او خود را بزرگ میانگارد و مردم را خوار و حقیر؛ به مردم همچون حیوانات کم ارزشی مینگرد که وظیفه دارند بر او احترام گذارده، سلام نمایند و کارهای او را انجام دهند. اینها همه در امور دنیایی اوست؛ متکبر در آخرت نیز برای خود جایگاه ویژهای قائل است و خود را بیمه شده میپندارد، لذا بر حال مردم که ممکن است گرفتار عذاب شوند ناراحت است و برای خود بیش از دیگران امیدوار است.»[13]
2. قدرت و ثروت
از دیگر عوامل بروز تکبر، احساس قدرت نمودن و در اختیار داشتن ثروت و امکانات مادی فراوان است که انسان را بهسرکشی و ظغیان فرا میخواند و جز انسانهای وارسته و با تقوا، از این مهلکهها جان سالم بهدر نمیبرند.
قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى ـ انسان همین که خود را بینیاز میپندارد، طغیان میکند!»(علق/6و7)
گویا در طول تاریخ چنین بوده که همواره مستان قدرت و ثروت، عادت به گردن فرازی، تحقیر مردم و نازیدن به مال و ثروت خود داشتند و به همین دلیل با هر پیامبری که مخالف این رویهی ناصحیح آنان بوده است، به مقابله برخواسته، او را از میان برمیداشتند. قرآن به صورت یک قاعده کلّی و یک ندی عمومی میفرماید:
«وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ ـ و اینگونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو [پیامبر] انذار کنندهای نفرستادیم، مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن دیار گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا میکنیم.»(زخرف/ 23)
قارون، زمینگیر قدرت و ثروت
قرآن یکی از اقوام حضرت موسی علیهالسلام به نام «قارون» را دارای چنین تفکر غلطی میداند.[14] او میگفت: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی.»(قصص/78)
قارون از نظر اطلاعات و آگاهی، معلومات قابل توجهی از تورات داشت، نخست در صف مؤمنان بود، ولی ضعف ایمان و غرور و ثروت و کمی ظرفیت، او را به آغوش کفر کشانید.[15]
میگویند: قارون مردی خوشقیافه و خوشبرخورد بود که صدای خوبی داشت. او با قوم موسی علیهالسلام مهربان بود و به موسی احترام میگذاشت، تا از این راه اعتماد مردم را جلب کند. قارون با کارهایی از قبیل پیش خرید محصول کشاورزان و انبار کردن آن، ساختن داروهای تقلبی، گرانفروشی و... روز به روز پولدارتر شد؛ تا جاییکه گنج قارون پرآوازه و مشهور شد! کمکم قارون به ثروت خود مغرور شد و در زمانی که مردم وضع مالی خوبی نداشتند، قصر خود را با روکش طلا میساخت؛ لباسهای گرانقیمت میپوشید؛ فقیران را مسخره میکرد و خلاصه همه را ناراحت و دلگیر کرده بود.
قرآن دربارهی ثروت قارون میفرماید: «وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلىِ الْقُوَّةِ ـ و ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود.»(قصص/76)
عدهای نسبت به این رویه او اعتراض کردند، ولی او پاسخ میداد: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ عِلْمٍ عِندِى ـ گفت: این ثروت را به وسیلهی دانشی که نزد من است به دست آوردهام.»[16]
در همان زمان بود که حضرت موسی علیهالسلام به امر خداوند، از مردم خواست که زکات مالشان را بپردازند. قارون با شنیدن این حکم عصبانی شد و شروع کرد به داد و فریاد و حاضر نشد سهم زکات را از پولش بپردازد. او به حضرت موسی گفت: من زکات را قبول ندارم! تو میخواهی با این نقشهها پول مرا بگیری، اما اگر برای خودت پول میخواهی حاضرم بپردازم.
حضرت موسی علیهالسلام به قارون نگاه معنیداری کرد و با مهربانی گفت: «قارون، من هیچ چیزی برای خودم نمیخواهم. زکات حقی است که تو باید از پول و ثروت خودت در راه خدا، به مردم فقیر بدهی و مطمئن باش که چیزی از مال تو کم نمیشود و خدای بزرگ برکت زیادی به مال تو خواهد داد.»
ولی قارون نه تنها از این سرمستی و سرکشی دست برنداشت، بلکه شروع به تهمت زدن به حضرت موسی کرد و سعی کرد مردم را از اطراف او پراکنده و آنها را نسبت به حضرت موسی علیهالسلام بدبین کند.
قرآن درباره سرانجام قارون و افرادی با این تفکر که بر اثر ثروت و قدرت دچار تکبر و مستی میشوند، میفرماید: «فخََسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا کاَنَ مِنَ الْمُنتَصِرِین ـ سپس ما، او و خانهاش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمیتوانست خویشتن را یاری دهد.»[17](قصص/81)
3. موقعیت خانوادگی
از دیگر عوامل بروز تکبر، برتر دانستن خود از جهت حسب و نسب و زندگی و رشد در خانوادهای متشخص و معروف است که باعث میشود برخی با نگاهی از بالا به دیگران نگریسته و آنان را حقیر و خود را برتر بدانند. این روش در زمان پیش از اسلام در میان اعراب جاهلی مرسوم بوده که آنان بهجای نگریستن به شخصیت فرد، به خانواده و قبیله، پدر و مادر و حسب و نسب او مینگریستند. با ظهور اسلام مُهر بطلان بر این نوع تفکر زده شد و ملاک تقوا و مدیریت و کنترل رفتارها بر اساس خواست الهی جایگزین آن گردید.
«یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثىٰ وَجَعَلناکُم شُعوبًا وَقَبائِلَ لِتَعارَفوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ أَتقاکُم إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ ـ ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.»(حجرات/13)
نقل شده که روزی یکی از اصحاب در حضور پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم به کسی گفت: «یَابْنَ السَّوْدَاءِ ـ ای فرزند زن سیاه!» پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «آرام باش! آرام باش! کسی که مادرش سفید پوست است، بر کسی که مادرش سیاه پوست است، هیچ برتری ندارد.»
آن فرد وقتی متوجه اشتباه خود شد، برای جبران، روی زمین دراز کشید و به آن مرد گفت: «برخیز و پایت را به روی صورت من بگذار!»[18]
4. تکبر زیبارویان
یکی از عوامل تکبّر، جمال و زیبایى و حُسن ظاهر است، به این ترتیب که شخص بهواسطه داشتن قد و قامت و زیبا و رعنا، دیگران و بهویژه کسانى را که در اندام خود داراى عیب و نقصى هستند، مورد تحقیر قرار دهد و نسبت به آنها فخرفروشى کند. این عامل در تمام کسانى که بهرهاى از جمال دارند ممکن است ظاهر شود، ولى بیشتر در زنان است که زیبایى خود را به رخ دیگران ـ مخصوصاً کسانى که داراى عیب و نقصى هستند ـ مىکشند.
5. دیگر عوامل تکبر
حدیث افتخار
بحث عوامل پیدایی تکبر را با حدیثی تکان دهنده که در آن عوامل و انگیزههای زمینهساز تکبر ذکر شده است، به پایان میبریم.
خداوند به رسول اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم چنین فرمود:
«مباهات و افتخار مردم در دنیا به یکی از این شش چیز است:
1. زیبایی چهره 2. بیان شیرین و سخنران خوب بودن
3. دارایی و ثروت 4. حسب و نسب
5. قدرت جسمی 6. پست و مقام
سپس خداوند با تخطئه این موارد که ممکن است باعث تکبر و غرور افراد کم ظرفیت و بیتقوا گردد، میفرماید:
قُل یا مُحَمّد! لِمَن اِفتَخَرَ بِالوَجهِ الحَسَن: تَلفَحُ وُجُوهَهُمُ النّارُ وَ هُم فِیهَا کالِحُون (مؤمنون/104) ـ ای محمد ! به کسی که به زیبایی صورتش مینازد بگو: آتش جهنم صورتهایشان را خواهد سوزاند و زشت منظر خواهند شد.
وَ قُل لِمَن اِفتَخَرَ بِالمَالِ وَ الوَلَدِ: یَومَ لا یَنفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُون اِلَّا مَن أتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلِیم (شعرا/89) ـ و به کسی که به ثروت و دارایی و فرزند خود افتخار میکند و آنها را مایه عزت خود میداند بگو: روز قیامت مال و فرزند انسان به حالش سودی نخواهد بخشید و تنها قلب سلیم است که به حال انسان نفع خواهد داشت.
وَ قُل لِمَن اِفتَخَرَ بِالقُوَّهِ: عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (تحریم/6) ـ و به کسی که به زور بازو و قدرت خود افتخار میکند، بگو: در قیامت فرشتگان قدرتمندی هستند که با شدت و غضب با آنها برخورد خواهند کرد و آنچه را که از ناحیه پروردگارشان به آنها امر شود ،انجام خواهند داد.
وَ قُل لِمَن اِفتَخَرَ بِالحَسَبِ وَ النَّسَب: فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُون (مؤمنون/101) ـ و به کسی که به حسب و نسب و بزرگزادگی و پدر و مادر خود افتخار میکند، بگو: روزی فرا خواهد رسید که همهی این پیوندها و خویشاوندیها قطع خواهد شد و از حال یکدیگر بیخبر خواهند شد.
وَ قُل لِمَن اِفتَخَرَ بِالمُلکِ: ٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (غافر/16) ـ و به کسی که به مقام و ریاست خود فریفته شده، بگو: روز قیامت پادشاهی و قدرت، مخصوص خداوند است.»[19]
پیامدهای تکبر
در میان رذائل اخلاقی، برخی صفات دامنه خطرآفرینی و آفتزایی گستردهتری دارند و به همین سبب مراقبت بیشتری لازم دارند تا بتوان از پیامدهای منفی آن مصون ماند. بیشک، تکبر در زمره این صفات قرار دارد که برای آشنایی بیشتر، برخی از پیامدهای آنرا مورد اشاره قرار میدهیم.
این صفت خطرناک، آثار بسیار زیانباری بر روح و روان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانی دارد؛ به گونهای که تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی را زیر پوشش میگیرد و هیچ بخشی از خطر آن در امان نیست.
1- پرتگاه بیایمانی
از مهمترین خطرات تکبر برای انسان، احتمال آلودگی به کفر و افتادن در وادی بیایمانی است که زندگی شیطان نمونه بارز آن و مصادیق تاریخی گواه روشنی بر آن میباشد.
بهعنوان مثال، قرآن دربارهی پیامد تکبر شیطان میفرماید: «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ ـ پس همگی سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید [و به خاطر نافرمانی و تکبرش] از کافران شد.» (بقره/34)
و در آیه دیگر میخوانیم: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ ـ به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبر میورزند، از [ایمان به] آیات خود منصرف میسازم. آنها چناناند که اگر هر آیه و نشانهای را ببینند، به آن ایمان نمیآورند و اگر راه هدایت را ببینند، آنرا راه خود انتخاب نمیکنند و اگر طریق گمراهی را ببینند، آنرا راه خود انتخاب میکنند. همهی اینها بهخاطر آن است که [از روی تکبر] آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.» (اعراف/146)[20]
پیش از این اشاره شد که افراد متکبر به خاطر مستی قدرت و نعمتی که نصیب آنان شده است، در مقابل حق میایستند و همین ایستادگی، سرآغاز نکبت و سرپوش گذاشتن بر روی فطرتی است که خداوند بهواسطه فرستادگان برگزیده خود، برای احیای آن فرصتی دوباره به آنان داده است، ولی با تکبر در جبهه مقابل صفآرایی کرده و خود را از هدایت محروم مینمایند. لذا وقتی از امام صادق علیهالسلام دربارهی کمترین «الحاد» سؤال شد، حضرت فرمود: «اِنَّ الْکِبْرَ اَدْنَاهُ ـ کمترین درجه کفر و الحاد، تکبر است.»[21]
و در حدیثی دیگر از آن حضرت، تکبر بهعنوان یکی از پایههای سهگانه کفر یاد شده است: «أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الاِسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَد ـ ریشه و اساس کفر سه چیز است: حرص، تکبر و حسد.» [22]
2- انزوای خانوادگی و اجتماعی
از بلاهای مهمیکه خود شیفتگی و غرور بر سر افراد متکبر وارد میسازد، انزوای اجتماعی و پراکندگی مردم از اطراف آنها است؛ چرا که شرف هیچ انسانی اجازه نمیدهد تسلیم برتری جوییهای افراد متکبر و مغرور شود و عزت و کرامت خود را فدای حس خودبرتر بینی آنان کند؛ از این رو خیلی زود نزدیکترین دوستان و بستگان نیز از آنها فاصله میگیرند. در روابط فامیلی هم اگر به حکم الزامهای اجتماعی و خانوادگی، به برقراری ارتباط با آنان مجبور باشند، در باطن از آنها بیزارند و تمایلی به ادامه ارتباط یا همنشینی با آنان نخواهند داشت. همین نکته دربارهی مسئولین و رجال سیاسی هم مصداق دارد. کسی که عمیقاً نسبت به مردم متواضع باشد و خود را خدمتگزار آنان بداند، رابطهی محبتآمیز دوسویهای بین آنان وجود خواهد داشت، ولی بهمحض دوری از خصلت فروتنی، آن محبت و مهر گذشته، جای خود را به تنفر و بدگمانی خواهد داد.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: «أمْقَتُ النَّاسِ اَلْمُتَکَبِّر ـ منفورترین مردم، متکبر است.»[23]
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز فرموده است: «کسی که برای خدا فروتنی کند، خدا او را بالا میبرد. پس او در نزد خویش ناتوان و ناچیز است، ولی در دید مردم بزرگ جلوه میکند. و کسی که تکبر ورزد، خدا او را پایین میآورد. پس او در چشم مردم کوچک است و در نزد خود [به خیالش] بزرگ جلوه میکند.»[24]
3- ذلّت دو سرا
الف: ذلت دنیایی
تکبر ورزیدن، در واقع نوعی ایستادگی و عرض اندام در برابر عظمت الهی است؛ زیرا فرد متکبر برای خود آنقدر شأن و مقام قائل میشود که در مقابل بندگان الهی قامت بیفرازد و خود را بهحساب بیاورد؛ از این رو خداوند هم او را به خفت و خواری کشانده، رسوا و مفتضح میکند. همانگونه که ابلیس کبر ورزید و خوار شد.
قرآن کریم میفرماید: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ـ گفت: از آن [مقام و مرتبهات] فرود آی که تو حق نداری در آن [مقام و مرتبه] تکبر کنی! بیرونرو که تو از افراد پست و کوچکی!» (اعراف/13)
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید:
«مَنْ یَسْتَکْبِرْ یَضَعْهُ اللَّه ـ کسی که تکبر ورزد، خداوند او را ضایع میکند.» [25]
این خفت و خواری نه تنها در آخرت است، بلکه در همین دنیا نیز به ذلت و خواری کشیده خواهند شد، همانگونه شرح حال حاکمان جائر و متکبر گواه روشنی بر این مطلب است که «خداوند متکبران را ذلیل میکند.»
«رضاخان» با تمام خیانتهایی که در حق دین و دنیای مردم ایران کرد و خود را أعلیحضرت و در ردیف خدا میدید، در نهایت بر اثر سکته از دنیا رفت. از نکات قابل تأمل و درسآموز زندگی او این است که نقل شده: رضاخان در زندگی از دو چیز متنفر بود: سیاه پوستان و غارغار کلاغ. در اواخر عمر، او را به «ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی» تبعید کردند و در باغ بزرگی با درختهای بسیار بلند و دیوارهای مرتفع و محصور، او را تحت نظر قرار دادند. چند خادم سیاهپوست هم به او دادند. او در آنجا، شب و روز با قارقار کلاغها و با آن سیاهان آفریقایی سر و کار داشت. گاهی به خود اشاره میکرد و میگفت: منم أعلی حضرت قَدَر قدرت، قوی شوکت... بعد خودش بهدنبال این گفتار چند بار میگفت: هِی زِکّی!»[26]
علی علیهالسلام در اینباره میفرماید: «مَنْ تَکَبَّرَ عَلَی النَّاسِ ذَلَّ ـ کسی که در برابر مردم تکبر کند، ذلیل میشود.» [27]
ب: ذلت آخرتی
متکبر نه تنها در دنیا پیامدهای آن را به چشم خواهد دید، بلکه در قیامت با وضعی اسفناک مورد تحقیر قرار میگیرد و خداوند لذت تکبر دنیایی او را با ذلت اخروی به او میچشاند.
خداوند در سوره دخان آیات 47 تا 49 میفرماید: «خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاء الْجَحِیمِ ـ به فرشتگان گفته میشود او را بگیرید و به میان دوزخش بکشانید.» «ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیم ـ آنگاه از عذاب آب جوشان بر سرش فرو ریزید.»
دردناکتر از این عذاب جسمی، جمله بعدی است که میفرماید: «ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ـ بچش، تو همان آقای عزیز و بزرگوار دنیا هستی.»
یعنی همان کسی هستی که در دنیا آنچنان مغرور بودی، برای خودت عزتی و شخصیتی و اهمیتی قائل بودی، مافوق اینکه سخن خدا را گوش کنی.
همچنین قرآن کریم در جای دیگر، به صراحت میفرماید که جایگاه متکبران در دوزخ خواهد بود: «قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِین ـ به آنان گفته میشود: از درهای جهنم وارد شوید و جاودانه در آن بمانید! چه بد جایگاهی است جایگاه متکبران!.»(زمر/72) [28]
«فَادْخُلُواْ أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَلِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبرِِّین ـ (به آنها گفته مىشود:) اکنون از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود! چه جاى بدى است جایگاه مستکبران!»(نحل/29)
امام صادق علیهالسلام نیز فرمود: «إِنَّ فِی جَهَنَّمَ لَوَادِیاً لِلْمُتَکَبِّرِینَ یُقَالُ لَهُ سَقَرُ شَکَا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شِدَّةَ حَرِّه ـ به راستی در جهنم سرزمینی است برای متکبران به نام سقر که از شدت حرارتش به خدا شکایت میکنند.»[29]
البته؛ عذابها و سختیها در صورتی است که متکبر توبه نکند، وگرنه درب رحمت الهی برای بازگشت باز است و میتوان خود را از این پیامدها رهانید.
4- دیگر پیامدها
از آنجا که توضیح و تفصیل هر یک از پیامدها با فضای این نوشتار همخوانی ندارد، از این رو فقط روایت تعداد دیگری از پیامدها نقل میکنیم.
تنهایی:
علی علیهالسلام فرمود: «لَیْسَ لِمُتَکَبِّرٍ صَدِیقٌ ـ برای متکبر دوستی وجود ندارد.»[30]
بدگویی مردم:
علی علیهالسلام فرمود: «ثَمَرَةُ الْکِبْرِ الْمَسَبَّةُ ـ میوه درخت تکبر، بدگویی است.» [31]
محرومیت از دانش افزایی:
در بخشی از حدیث مفصلی که امام کاظم علیهالسلام به هشام فرموده است؛ میخوانیم:
«یَا هِشَامُ إِنَّ الزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی السَّهْلِ وَ لَا یَنْبُتُ فِی الصَّفَا فَکَذَلِکَ الْحِکْمَةُ تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْلِ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ مَنْ شَمَخَ إِلَى السَّقْفِ بِرَأْسِه شَجَّهُ وَ مَنْ خَفَضَ رَأْسَهُ اسْتَظَلَّ تَحْتَهُ وَ أَکَنَّهُ وَ کَذَلِکَ مَنْ لَمْ یَتَوَاضَعْ لِلَّهِ خَفَضَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَه ـ هشام! کشت در دشت هموار و نرم روید، نه در سنگ سخت. حکمت نیز در قلب متواضع رشد کند، نه قلب متکبر سرکش. خداوند تواضع را ابزار عقل قرار داده و تکبر را ابزار جهل، نمىبینى هر که سر به سقف کوبد سرش بشکند، و هر که سر فرو افکند در سایه سقف برآساید، و در پناهش درآید خداى متعال نیز آن را که تواضع نکند، فرو نهد، و آن را که تواضع کند رفعت بخشد.» [32]
از دست دادن فرصتها:
امیرمؤمنان علیهالسلام میفرماید: «بِکَثْرَةِ التَّکَبُّرِ یَکُونُ التَّلَفُ ـ فزونی تکبر مایه تلف [و از دست دادن امکانات و فرصتها] است.»[33]
درمان تکبر
الف: راهکار علمی
1. آشنایی با حقیقت وجودی انسان
اساس بحث در راهکارهای علمی توجه و آشنایی با این نکته است که انسان به حقیقت خویش و ضعف و ناتوانی خود پی ببرد و از طرف دیگر عظمت و مقام و منزلت خدا را بشناسد. همانگونه که علی علیهالسلام فرمود:
«عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ یَتَکَبَّرُ ـ از فرزند آدم تعجب میکنم که آغاز او نطفه [بدبو] و آخرش مردار [گندیده] و وسط آن دو، ظرفی برای مدفوع است؛ با این حال، تکبر میورزد!» [34]
امام حسن مجتبی علیهالسلام نیز فرموده است:
«لَا یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَعَاظَمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَوَاضَعُوا وَ عِزَّ الَّذِینَ یَعْرِفُونَ مَا جَلَالُ اللَّهِ أَنْ یَتَذَلَّلُوا لَهُ ـ سزاوار نیست برای کسی که عظمت خدا را شناخته، احساس بزرگی [و خود برتربینی] کند. پس به راستی بزرگی کسانی که عظمت خدا را دریافتهاند، تواضع و فروتنی است و عزت کسانی که میدانند جلالت و بزرگی خدا چیست، در مقابل او تذلل و احساس کوچکی کردن است.» [35]
2. تکبر یعنی دوری از خدا
یکی از راهکاری دوری از تکبر این است که انسان توجه داشته باشد که با گام نهادن در وادی تکبر و غرور، از حق تعالی فاصله گرفته، به تدریج مغضوب خداوند خواهد شد؛ زیرا خداوند افراد متکبر را دوست ندارد و آنان را از بسیاری نعمتهای معنوی و لذتهای روحی محروم مینماید؛ همانگونه که در توصیف افراد متکبر در قرآن کریم چنین فرمود:
«انَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ ـ بهدرستی که خدا تکبر کنندگان را دوست ندارد.»(نحل/23)
نیز فرمود: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبٍ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ ـ خدا بر دل هر متکبر زورگویی مهر مینهد.» (غافر/35)
3. توجه به آخرت
در حدیثی از امام زینالعابدین علیهالسلام آمده است که:
میان سلمان فارسی و مرد خودخواه و متکبری خصومت و سخنی واقع شد.
آن مرد به سلمان گفت: تو کیستی؟ [و چه کارهای]؟
سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفی بوده و پایان کار من و تو مردار گندیدهای است. هنگامی که روز قیامت شود و ترازوی سنجش برقرار گردد، هر کس ترازوی عملش سنگین باشد، با کرامت و با شخصیت و بزرگوار است و هر کس ترازوی عملش سبک باشد، پست و بی مقدار است.[36]
4. آشنایی با دستاوردهای مثبت تواضع و فروتنی
انسان متکبر با تکبر خود قصد تحمیل بزرگی خود بر دیگران و جلب توجه آنان را دارد، ولی از آنجا که روش نامناسبی برگزیده است، نه تنها محبوب نمیگردد، بلکه بر عکس موجب تنفر و دوری از او خواهد شد، در حالی که انسان میتواند با تمسک به فروتنی، به طور واقعی در قلبها نفوذ نموده، محبت الهی همراه با عظمت حقیقی را تجربه نماید.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «إِنَّ التَّوَاضُعَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً فَتَوَاضَعُوا یَرْفَعْکُمُ اللَّهُ ـ به راستی فروتنی باعث زیادی بالا رفتن صاحبش میشود. پس فروتنی کنید که خداوند شما را بالا برد.» [37]
علی علیهالسلام نیز فرمود: «بِالتَّواضُعِ تَکُونُ الرِّفْعَةُ ـ تواضع انسان را بالا میبرد.» [38]
و امام صادق علیهالسلام فرمود: «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ شَرَّفَهُ اللَّهُ عَلَی کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ... وَ لَیْسَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَةٌ یَقْبَلُهَا وَ یَرْضَاهَا إِلَّا وَ بَابُهَا التَّوَاضُعُ ـ و هر کسی برای خدا تواضع کند، خداوند او را بر بسیاری از بندگانش شرافت میبخشد... و هیچ عبادتی برای خدا مورد رضا و قبول نخواهد بود، مگر اینکه باب آن تواضع است.» [39]
و چه زیباست این روایت امام کاظم علیهالسلام که فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَرْفَعِ الْمُتَوَاضِعِینَ بِقَدْرِ تَوَاضُعِهِمْ وَ لَکِنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ مَجْدِهِ ـ و بدان که خداوند متواضعین را به اندازه تواضعشان بالا نمیبرد، بلکه به اندازه عظمت و بزرگی خود، آنها را بالا میبرد.» [40]
ب: راهکار عملی
1- انجام کارهای شخصی
گاه امور سادهای مثل: انجام دادن کارهای خانه، پیشی گرفتن در سلام، مقدم نشدن در راه رفتن، و هم غذایی با خدمتگزاران میتواند در از بین بردن تکبر نقش مهمی ایفا کند.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در ضمن سفارشاتی به اصحاب خود فرمود:
«إِذَا خَشِیَ الْکِبْرَ فَلْیَأْکُلْ مَعَ عَبْدِهِ وَ خَادِمِهِ وَ لْیَحْلُبِ الشَّاةَ ـ (هرگاه یکی از شما) از تکبر ترسید، با بنده و نوکر خود هم غذا شده و گوسفند را خود بدوشد.»[41]
و امام صادق علیهالسّلام فرمود: «مَنْ رَقَعَ جَیْبَهُ وَ خَصَفَ نَعْلَهُ وَ حَمَلَ سِلْعَتَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِنَ الْکِبْرِ ـ هر که جامه و کفشش را وصله زند و کالایش را خود بر دوش برد از کبر بر کنار ماند.» [42]
در حالات نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز وارد شده است که آنحضرت «از تواضع و فروتنى زیاد خودش لباسش را وصله میکرد، کفشش را پینه مىنمود، گوسفندش را میدوشید، با غلامان بهروى زمین مىنشست، بر الاغ سوار میشد و کسى را در ردیف خود سوار میکرد و شرم نمیکرد از اینکه خودش از بازار چیزى بخرد و بهخانه بیاورد، با دارا و نادارا دست مىداد، دستش را از دست کسى رها نمیکرد تا وقتى که طرف مقابل دستش را رها مینمود و بر هر کس از مقابلش مىآمد چه کوچک و چه بزرگ چه فقیر و غنى سلام میفرمود.» [43]
2- توجه ویژه به نماز
از آنجا که تکبر دوری از خداست، لذا هر چه بیشتر به نقطه مقابل آن یعنی تواضع و فروتنی در مقابل پروردگار بینجامد، سبب دوری از تکبر و نزدیکی به خداوند متعال خواهد شد و نماز بهترین عبادت در این راستا است که نهایت تذلل و خضوع و خشوع را به همراه دارد و نزدیکترین حالات انسان به خدا دانسته شده است. همانطور که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْرِـ خدا ایمان را برای تطهیر از شرک لازم شمرده و نماز را برای پاکی از تکبر واجب کرد.» [44]
همین مضمون از حضرت زهرا سلاماللهعلیها در خطبه فدکیه ذکر شده است:
« الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْر »[45]
3- نکته برداری از مشکلات
روحیه انسان به گونهای است که تا زمانی که مشکلات و بن بستهایی پیش رویش قرار نگیرد، با سرعت در همان مسیری که چه بسا اشتباه هم باشد، ادامه مسیر میدهد. گاه سرعتگیرهای مشکلات و بلاها، فرصت بازیابی و بازخوردگیری از رفتارها را به انسان میدهد تا اگر مسیر را به اشتباه پیموده، گام در جاده اصلی نهد.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودهاند: « اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ وَ لِیَجْعَلَ ذَلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِه ـ خداوند بندگانش را به انواع سختىها امتحان مىکند، و با کوششهاى گوناگون به عبادت وامىدارد، و به امور ناخوشایند مىآزماید، تا کبر را از دلهایشان بیرون کند، و خوارى و تواضع را در جانشان بنشاند، تا با اینگونه آزمایشها ابواب فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید، و اسباب عفو خود را به راحتى به آنان عنایت فرماید.»[46]
بیان دیگر برای تکبر زدایی
چنان که اشاره شد، تکبر عللی دارد که باید با آنها مقابله شود؛ به این صورت که:
آنها که بهخاطر نسب خود بر دیگران فخر میفروشند، باید بدانند که اول: افتخار به کمالات دیگران کار شایستهای نیست. اگر پدر کسی فاضل بود و خود از علم بهرهای نداشت، ارزشی برای او ایجاد نمی کند و دوم: اگر درست اندیشه کند، پدر اصلی نطفه و جد اعلایش خاک است و این دو سبب افتخار نیستند.
اما کسانی که بهخاطر جمال و زیبایی گرفتار کبر و غرور میشوند، باید بدانند که با یک بیماری پوستی و با گرد و غبار پیری آن زیبایی از بین خواهد رفت.
و اگر سبب تکبر قوّت و قدرت جسمانی است، فراموش نکند که گاه با یک عارضه قلبی یا مغزی، تمام یا قسمتی از بدن فلج میشود به گونهای که حتی نتواند مگسی را از خود براند.
اما آنهایی که به سبب ثروت و فزونی مال دچار غرور میشوند، بدانند که اول: آنچه بیرون از جان و روح انسان است، نمیتواند مایه مباهات انسان گردد وگرنه همان مال در دست پستترین انسانها نیز قرار دارد و گاه توسط دزدان ربوده میشود. شرف و عزتی که دزدان بربایند، شرف و بزرگی شمرده نمیشود و دوم: ثروتها دائماً دست به دست میگردد و هرگز به صورت ثابت باقی نمیماند.
و اگر سبب تکبر و غرور، علم و دانش فراوان است که از بدترین آفات نفسانی و درمان آن پیچیدهتر است، باید بداند که قرآن عالمان بیعمل را به خرانی تشبیه کرده که بار کتاب دارند.
«مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً ـ کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نکردند (عالمان بی عمل)، مانند درازگوشى هستند که کتابهایى حمل مىکند، (آن را بر دوش مىکشد اما چیزى از آن نمىفهمد)!»(جمعه/5)
و نیز بداند که شخص عالم به همان نسبت که بر دیگران برتری علمی دارد، مسئولیتش هم سنگینتر است. ممکن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد، پیش از آنکه یک گناه عالم را ببخشد و باید بداند که حساب عالمان در قیامت از دیگران بسیار مشکلتر است.
باید، فراموش نکند که علم واقعی آن است که انسان را از غرور باز دارد و بداند که صرف الفاظ علم نیست و از دست دادن آن با کمترین حادثه و عارض شدن فراموشی ممکن است.
و سرانجام اگر سرچشمهی تکبر انواع عبادات و طاعات الهی است که انسان متکبر انجام داده، باید به این واقعیت بیندیشد که خداوند تنها عبادتی را میپذیرد که از هر گونه عُجب و کبر پاک باشد و به یقین گناهکاران نادم و پشیمان به نجات نزدیکترند تا عابدان مغرور.»[47]
امام صادق علیهالسلام فرمود: «دو نفر داخل مسجد مىشوند یکى عابد و دیگرى فاسق بعد هر دو از مسجد خارج مىشوند در حالى که فاسق صدیق و راستگو گشته و عابد فاسق و فاجر گردیده و جهتش آن است که عابد در مسجد داخل شده در حالى که به عبادت و فکر خود مىبالد و مغرور آن واقع مىشود و در مقابل فاسق داخل مىشود در حالى که از فسق و فجور خود نادم و پشیمان بوده و از خدا طلب آمرزش گناهان خود مىکند.» [48]
حسن ختام
در دعای مکارمالاخلاق امام سجاد علیهالسلام آمده است: «وَ أعِزَّنِی وَ لا تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبرِ ... وَ لا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إلَّا حَطَّطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا وَ لا تُحْدِثْ لِی عِزَّاً ظاهِرَاً إلَّا أحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدْرِهَا ـ مرا عزت بخش و به کبر و غرور مبتلایم مکن...و مرا نزد مردم درجهای بالا مبر، جز این که به همان اندازه نزد خودم فرودم آوری و هیچ عزت آشکاری برایم پدید نیاور؛ مگر این که به همان اندازه ذلتی درونی در نظر خودم پدید آوری.»
[1]. برگرفته از روایتی از امام علی علیهالسلام در مستدرک الوسائل، ج12، ص39
[2]. کتاب العین، خلیل فراهیدی، ج5، ص361؛ صحاح جوهری، ج2، ص802
[3]. الفروق اللغویه، ابوهلال العسکری، ص445
[4]. مستدرک الوسائل، ج12، ص34؛ بحارالانوار، ج74، ص90
[5]. مستدرک الوسائل، ج12، ص33؛ القواعد و الفوائد، شهید اول، ج2، ص152؛ فقه السنه، ج3، ص476
[6]. موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه السلام )، ص 749
[7]. پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ج 2، ص 45
[8]. میزان الحکمه، ج3، ص2654؛ تفسیر نورالثقلین، ج2، ص56
[9]. پند تاریخ، ج3، ص 33
[10]. کافی، ج2، ص312
[11]. عیون الحکم و المواعظ، ص 475
[12]. ملا احمد نراقی، معراج السعاده، ص 219 با اندکی تغییر عبارت و تلخیص. نشر دهقان، تهران
[13]. بحار الانوار، ج7، ص196
[14]. «إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسىَ فَبَغَى عَلَیْهِمْ ـ قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم کرد». قصص/76
[15]. تفسیر نمونه، ج16، ص152.
[16]. برخی، علم او را به کاردانی و مهارت تفسیر کردهاند. [المیزان، ج16، ص113] برخی دیگر از مفسران این علم را چند چیز میدانند: 1ـ علم تورات 2ـ علم انواع تجارت و کشاورزی و سایر مکاسب 3ـ علم کیمیا [دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، بهاءالدین خرمشاهی، تهران، دوستان و ناهید، 1377ش، اول، ج2، ص 1618]
[17]. تفسیر نمونه، ج16، ص165
[18]. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج31، ص599
[19]. اثنی عشریه، ص 228
[20]. همچنین ر. ک: فصلت/15؛ عنکبوت/39؛ نوح/7؛ اعراف/88
[21]. کافی، ج 2، ص 309
[22]. همان ص289
[23]. معانی الاخبار، ص 198.بحار الانوار، ج 70،ص 2312.میزان الحکمه، ج3،ص 2655
[24]. کنز العمال، ح5737
[25]. امالی شیخ صدوق، ص 395، ح 1
[26]. داستان دوستان، ص922
[27]. کافی، ج8، ص 19
[28]. و نک: نحل/29
[29]. کافی، ج 2، ص310 ـ قرآن درباره سقر میفرماید: «سَأُصْلِیهِ سَقَرَ * وَ مَا أَدْرَئکَ مَا سَقَرُ * لَا تُبْقِى وَ لَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ * عَلَیهَْا تِسْعَةَ عَشَرَ ـ (امّا) بزودى او را وارد سَقَر [دوزخ] مىکنم! * و تو نمىدانى «سقر» چیست! * (آتشى است که) نه چیزى را باقى مىگذارد و نه چیزى را رها مىسازد! * پوست تن را بکلّى دگرگون مىکند! * نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شدهاند!» (مدثر/26تا30)
[30]. میزانالحکمة، ج3، ص 2659
[31]. عیون الحکم والمواعظ، ص209
[32]. تحفالعقول؛ النص؛ ص396
[33]. میزان الحکمة، ج3، ص 2659
[34]. بحار الانوار، ج 73، ص 234
[35]. همان ص104
[36]. بحار ج73، ص243
[37]. الکافی(ط - الإسلامیة) ج2، ص121
[38]. عیون الحکم، ص187
[39]. بحار ج72، ص121
[40].. تحف العقول، ص399
[41]. الخصال، ج2 ص624
[42]. ثواب الأعمال النص؛ ص178
[43]. إرشاد القلوب ج1، ص115
[44]. نهجالبلاغة (للصبحی صالح)؛ ص294
[45]. من لا یحضرهالفقیه؛ ج3؛ ص568
[46]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)؛ ص294
[47]. پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی، صص 63 ـ 65، با اندکی تغییر
[48]. علل الشرائع؛ ج2 ص354