نقش تربیتی شغل
سعید کنجانی
مقدمه
یکی از امور ضروری برای هر انسانی مسأله کار و تلاش و کوشش است. شغل و شاغل بودن از اموری است که از جنبههای مختلف دینی، تربیتی، روانشناسی، جامعهشناسی و غیره به آن پرداخته شده است و همین دلیل بر اهمیت و لزوم آن است.
روی کرد اصلی ما در این مقاله، توجه به نقش تربیتی شغل و کار در اسلام است ولی از اشاره به جنبههای دیگر آن نیز غفلت نخواهیم کرد.
ارزش کار و تلاش از نظر اسلام
در آثار اسلامی روایات فراوانی در تشویق افراد به کار و تلاش، و مذمت بیکاری و سربار دیگران بودن وجود دارد که ما به برخی از احادیث اشاره میکنیم:
امام صادق صلواتالله علیه فرمودهاند: «الْکَادُّ عَلَى عِیَالِهِ مِنْ حَلَالٍ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ـ کسى که براى اهل خانواده خویش کوشش مىکند و از راه حلال معیشت آنان را ترتیب مىدهد اجرش مطابق مجاهد فی سبیلاللَّه است.»[1]
امام صادق صلواتاللهعلیه فرمودهاند:«کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهالسلام إِذَا أَصْبَحَ خَرَجَ غَادِیاً فِی طَلَبِ الرِّزْقِ فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَیْنَ تَذْهَبُ فَقَالَ أَتَصَدَّقُ لِعِیَالِی قِیلَ لَهُ أَ تَتَصَدَّقُ فَقَالَ مَنْ طَلَبَ الْحَلَالَ فَهُوَ مِنَ اللَّهِ صَدَقَةٌ عَلَیْهِ ـ حضرت زینالعابدین علیهالسلام اول صبح براى کار و طلب روزی از خانه بیرون مىرفت. مردى پرسید: در این وقت صبح کجا مىروید؟ حضرت فرمود: مىروم تا براى خانوادهام صدقه بگیرم. آن مرد گفت: واقعاً مىروید تا صدقه بگیرید؟ حضرت فرمود: هر کس به جستجوی روزى حلال اقدام کند، چنان است که از خداوند عزّوجلّ صدقه دریافت کرده باشد.»[2]
امام باقرعلیهالسلام در حدیثی از پیامبر عظیمالشأن صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل فرموده که فرمود: «الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَالِ ـ عبادت هفتاد جزء دارد که برترین آن کسب روزی حلال است.»[3]
شهید آیتالله مطهری رحمتاللهعلیه دربارهی ارزش کار و تلاش در اسلام فرمودهاند:
«در اسلام بیکارى مردود و مطرود است و کار بهعنوان یک امر مقدس، شناخته شده است. در زبان دین وقتى مىخواهند تقدس چیزى را بیان کنند به این صورت بیان مىکنند که خداوند فلان چیز را دوست دارد. مثلاً در حدیث وارد شده است: "إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُحِبُ الْمُؤْمِنَ الْمُحْتَرِف[4] ـ خداوند مؤمنى را که داراى یک حرفه است و بدان اشتغال دارد، دوست دارد"؛ یا آن حدیث نبوى معروف که فرمود: مَلْعونٌ مَنْ الْقى کَلَّهُ عَلَى النّاسِ[5] ـ هرکسى که بیکار بگردد و سنگینى معاش خود را بر دوش مردم بیندازد، ملعون است و لعنت خدا شامل اوست"؛ یا حدیث دیگرى که در بحار و برخى کتب دیگر هست که وقتى در حضور مبارک رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم دربارهی کسى سخن مىگفتند که فلانى چنین و چنان است، حضرت مىپرسید: کارش چیست؟ اگر مىگفتند کار ندارد، مىفرمود: "سَقَطَ مِنْ عَیْنى[6] ـ یعنى در چشم من دیگر ارزشى ندارد." در این زمینه متون زیادى داریم. در همین کتاب کوچک داستان راستان، از حکایات و داستانهاى کوچکى که از پیغمبر و امیرالمؤمنین و سایر ائمه نقل کردهایم فهمیده مىشود که چهقدر کار کردن و کار داشتن از نظر پیشوایان اسلام مقدس است، و این درست برعکس آن چیزى است که در میان برخى متصوّفه و زاهدمآبان و احیاناً در فکر خود ما رسوخ داشته که کار را فقط در صورت بیچارگى و ناچارى درست مىدانیم، یعنى هرکسى که کارى دارد مىگوییم این بیچاره محتاج است و مجبور است که کار کند؛ فى حدّذاته آن چیزى که آنرا توفیق و مقدس مىشمارند بیکارى است که خوشا بهحال کسانى که نیاز ندارند کارى داشته باشند، حال کسى که بیچاره است دیگر چهکارش مىشود کرد؟! در صورتى که اصلاً مسئله نیاز و بىنیازى مطرح نیست. کار یک وظیفه است. حدیث: مَلْعونٌ مَنْ الْقى کَلَّهُ عَلَى النّاس ناظر به این جهت است. کار یک وظیفه اجتماعى است و اجتماع حقى بر گردن انسان دارد و یک فرد هرچه مصرف مىکند محصول کار دیگران است... لباسى که مىپوشیم، غذایى که مىخوریم، کفشى که به پا مىکنیم، مسکنى که در آن زندگى مىکنیم، هرچه را که نظر کنیم، مىبینیم غرق در نتیجه کار دیگران هستیم. کتابى که جلومان گذاشته و مطالعه مىکنیم، محصول کار دیگران است: آن که تألیف کرده، آن که کاغذ ساخته، آن که چاپ کرده، آن که جلد نموده و غیره. انسان در اجتماعى که زندگى مىکند غرق است در محصول کار دیگران، و به هر بهانهاى بخواهد از زیر بار کار شانه خالى کند همان فرموده پیغمبر است که سنگینى او روى دوش دیگران هست بدون اینکه کوچکترین سنگینى از دیگران به دوش گرفته باشد.»[7]
آثار کار و تلاش
برخی آثار مثبت فردی و اجتماعی کار کردن و شاغل بودن عبارتند از:
1 ـ جلوگیری از گناه و مفسده
مشغول بودن و تلاش کردن باعث میشود که انسان تمرکز بر روی کار مربوطه داشته باشد و از پراکندگی خیال و توجه آن به معاصی جلوگیری بهعمل میآید. استاد شهید مطهری در اینباره چنین فرمودهاند:
«انسان یک نیرویى دارد و آن این است که دائماً ذهن و خیالش کار مىکند... اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد یکى از چیزهایى است که انسان را فاسد مىکند؛ ... یک چیزهایى است که اگر انسان آنها را به کارى نگمارد طورى نمىشود، مثل یک جماد است. این انگشتر را که من به انگشتم مىکنم، اگر روى طاقچهاى یا در جعبهاى بگذارم طورى نمىشود. ولى نفس انسان جور دیگرى است، همیشه باید او را مشغول داشت؛ یعنى همیشه باید یک کارى داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الّا اگر شما به او کار نداشته باشید، او شما را به آنچه که دلش مىخواهد وادار مىکند و آن وقت است که دریچه خیال به روى انسان باز مىشود. زنها در قدیم مشهور بودند که زیاد غیبت مىکنند. شاید این بهعنوان یک خصلت زنانه معروف شده بود که زن طبیعتش این است و جنساً غیبت کن است، در صورتى که چنین چیزى نیست، زن و مرد فرق نمىکنند. علتش این بود که زن هیچ شغلى و هیچ کارى، نه داخلى و نه خارجى نداشت، صبح تا شب باید بنشیند و هیچ کارى نکند، کتاب هم که مطالعه نمىکرده و اهل علم هم که نبوده، باید یک زنِ همشأن خودش پیدا کند، با آن زن چه کند؟ راهى غیر از غیبت کردن به رویشان باز نبوده و این برایشان یک امر ضرورى بوده؛ یعنى اگر غیبت نمىکردند واقعاً بدبخت و بیچاره بودند. یعنى در واقع یک خلأ روحى در میان آنها وجود داشت و آن خلأ منشأ این گناه بود. پس یکى از آثار کار، جلوگیرى از گناه است. البته نمىگویم صددرصد اینطور است، ولى بسیارى از گناهان منشأش بیکارى است.»[8]
2ـ کار باعث کشف استعدادهای انسان
کار کردن توانایی و استعدادهای انسان را به نمایش میگذارد. مرحوم شهید مطهری در اینباره میفرماید:
«انسان وقتى کارى را انتخاب مىکند باید استعدادیابى هم شده باشد. هیچکس نیست که فاقد همهی استعدادها باشد، منتها انسان خودش نمىداند که استعداد چه کارى را دارد. چون نمىداند، دنبال کارى مىرود که استعداد آن را ندارد و همیشه ناراحت است. از همین جاست که یکى از خواص کار آشکار مىشود، یعنى آزمودن خود. یکى از چیزهایى که انسان باید قبل از هرچیز بیازماید خودش است. انسان قبل از آزمایش خودش نمىداند چه استعدادهایى دارد؛ با آزمایش، استعدادهاى خود را کشف مىکند. تا انسان دست به کارى نزده، نمىتواند بفهمد که استعداد این کار را دارد یا ندارد. انسان، با کار خود را کشف مىکند، و خود را کشف کردن بهترین کشف است. اگر انسان دست به کارى زد و دید استعدادش را ندارد، کار دیگرى را انتخاب مىکند و بعد کار دیگر تا بالاخره کار مورد علاقه و موافق با استعدادش را پیدا مىکند.
وقتى که آن را کشف کرد، ذوق و عشق عجیبى پیدا مىکند و اهمیت نمىدهد که درآمدش چهقدر است. آن وقت است که شاهکارها به وجود مىآورد که شاهکار ساخته عشق است نه پول و درآمد. با پول مىشود کار ایجاد کرد، ولى با پول نمىشود شاهکار ایجاد کرد. واقعاً باید انسان به کارش عشق داشته باشد.»[9]
3ـ کار سبب احساس شخصیت
افراد بیکار از نظر اجتماعی وزن چندانی ندارند و مردم آنان را به چشم سربار جامعه و خانواده مینگرند. کار و تلاش هم از نظر درونی باعث میشود که فرد خود را موجودی مثمر ثمر بداند و هم از نظر بیرونی مردم او را مفید فایده میدانند. مرحوم شهید مطهری در این خصوص چنین فرمودهاند:
«یکى دیگر از فواید کار، مسئله حفظ شخصیت و حیثیت و استقلال است که تعبیرهاى مختلفى دارد. مثلاً آبرو؛ انسان آنگاه که شخصیتش ضربه بخورد، آبرویش برود و تحقیر بشود ناراحت مىشود. انسان در اثر کار ـ و مخصوصاً اگر مقرون به ابتکار باشد ـ به حکم اینکه نیازش را از دیگران برطرف کرده است، در مقابل دیگران احساس شخصیت مىکند، یعنى دیگر احساس حقارت نمىکند. دو رباعى است منسوب به امیرالمؤمنین على علیهالسلام در دیوان منسوب به ایشان. در یکى مىفرمایند:
لَنَقْلُ الصَّخْرِ مِنْ قُلَلِ الْجِبالِ
احَبُّ الَىَّ مِنْ مِنَنِ الرِّجالِ
یَقولُ النّاسُ لى فِى الْکَسْبِ عارٌ
فَانَّ الْعارَ فى ذُلِّ السُّؤالِ[10]
یعنی براى من سنگ کشى از قلّههاى کوه (یعنى چنین کار سختى) گواراتر و آسانتر است از اینکه منّت دیگران را به دوش بکشم. به من مىگویند: در کار و کسب ننگ است و من مىگویم: ننگ این است که انسان نداشته باشد و از دیگران بخواهد.»[11]
4ـ کار سبب سلامت روان انسان
به اعتقاد روانشناسان یکی از علائم انسان سالم و متعادل، بلکه انسان متعالی، کار و تلاش و فعالیت است. مرحوم شهید مطهری در اینباره چنین میگوید:
«در مجله بهداشت روانی خواندم که پاستور دانشمند معروف گفته است: "بهداشت روانى انسان در لابراتوار و کتابخانه است." مقصودش این است که بهداشت روانى انسان بهکار بستگى دارد و انسان بیکار، خود به خود بیمار مىشود. من اینجا نوشتهام که اختصاص به لابراتوار و کتابخانه ندارد، تمام کارهایى که مىتواند انسان را عمیقاً جذب کند و فکر را بسازد خوب هستند.
همان مجله از ولتر نقل کرده که گفته است: "هر وقت احساس مىکنم که درد و رنج بیمارى مىخواهد مرا از پاى درآورد، به کار پناه مىبرم. کار بهترین درمان دردهاى درونى من است."
در کتاب اخلاق ساموئل اسمایلز نوشته بود: "بعد از دیانت، مدرسهاى براى تربیت انسان بهتر از مدرسه کار ساخته نشده است."
و از بنیامین فرانکلین نقل کرده بود که: "عروس زندگى کار نام دارد. اگر شما بخواهید داماد این عروس بشوید (یعنى شوهر این عروس بشوید) فرزند شما سعادت نام خواهد داشت."
پاسکال گفته است: "مصدر تمام مفاسد فکرى و اخلاقى، بیکارى است. هر کشورى که بخواهد این عیب بزرگ اجتماعى را رفع کند، باید مردم را به کار وا دارد تا آن آرامش عمیق روحى که عده معدودى از آن آگاهند در عرصه وجود افراد برقرار شود."
و سقراط گفته است: " کار، سرمایه سعادت و نیکبختى است."»[12]
نقش کار در تربیت معنوی انسان
کار و تلاش نقش بیبدیلی در تربیت و سازندگی روحی و معنوی انسان دارد. حضرت آیتالله حاج شیخ مجتبی تهرانی رحمتاللهعلیه دربارهی نقش تربیتی کار چنین فرمودهاند:
«تربیت به معنای "روش رفتاری دادن" است و انسان بهطور معمول، در چهار محیط روش میگیرد. این یادگیری از محیط خانوادگی شروع شده، در محیط آموزشی ادامه مییابد، در محیط رفاقتی و محیط شغلی کامل میشود. روشهایی را که انسان یاد میگیرد، غالباً یا از طریق دیداری است، یا گفتاری و یا رفتاری. امّا این امر در صورتی است که آن عمل تکرار شود. اگر عملی تکرار شد، به تدریج برای انسان بهصورت ملکه در آمده و ما اسم آن را "روش" میگذاریم. گاهی خود شغل به انسان روش میدهد و گاهی محیط شغلی این نقش را دارد. بنابراین شغل یک تأثیر بر روی انسان دارد و محیط کاری نیز تأثیر دیگری دارد. غیر از شغل و محیط شغلی، مراجعان در محیط کاری هم بر روی انسان اثر تربیتی داشته و به او روش میدهند.
اوّل؛ نفس شغل و حرفه:
ما در اسلام راجع به حرفهها احکام متفاوتی داریم. مثلاً بعضی حرفهها حرام هستند که ما درباره این دسته صحبتی نمیکنیم زیرا آثار تخریبی آنها بر روی تربیت انسان روشن است.
اما شارع مقدس بعضی مشاغل را شغلهای مکروه و بعضی دیگر را مستحب معرفی نموده است. حال این سؤال مطرح میشود که چرا یک شغل مورد نهی قرار گرفته و مکروه است و شغل دیگر مورد ترغیب واقع شده و مستحب است؟
در روایاتی که دربارهی نهی از بعضی مشاغل وارد شده است، به جهت این کراهت اشاره کردهاند که این مشاغل، بر روی روح انسان نقش تخریبی دارد. بنابراین بهطور کلّی نقش تخریبی یک حرفه نسبت به روح انسان، دلیل مکروه بودن آن است. یعنی این مشاغل بر روی روح انسان اثر منفی گذاشته و به آدمی ملکه و روش زشت میدهد بنابراین مکروهاند. اما مشاغلی که نه تنها نقش تخریبی ندارند، بلکه سازنده هستند، از نظر شارع اسلام مستحب هستند. از باب نمونه به بعضی آثار مخرب مشاغل مکروه و آثار سازنده مشاغل مستحب که در روایات وارد شده اشاره میکنم:
اسحاقبنعمار میگوید خدای متعال فرزندی به من عطا فرمود که نام او را محمد گذاردم. آنگاه خدمت امام صادق علیهالسلام رسیدم و گفتم:
«جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ فِی أَیِ الْأَعْمَالِ أَضَعُهُ قَالَ: إِذَا عَزَلْتَهُ عَنْ خَمْسَةِ أَشْیَاءَ فَضَعْهُ حَیْثُ شِئْتَ لَا تُسْلِمْهُ إِلَى صَیْرَفِیٍّ فَإِنَّ الصَّیْرَفِیَّ لَا یَسْلَمُ مِنَ الرِّبَا وَ لَا إِلَى بَیَّاعِ الْأَکْفَانِ فَإِنَّ صَاحِبَ الْأَکْفَانِ یَسُرُّهُ الْوَبَاءُ وَ لَا إِلَى صَاحِبِ طَعَامٍ فَإِنَّهُ لَا یَسْلَمُ مِنَ الِاحْتِکَارِ وَ لَا إِلَى جَزَّارٍ فَإِنَّ الْجَزَّارَ تُسْلَبُ مِنْهُ الرَّحْمَةُ وَ لَا تُسْلِمْهُ إِلَى نَخَّاسٍ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ النَّاسَ ـ
فدایت شوم، او را به چه شغل و حرفهاى مشغول نمایم؟ حضرت فرمودند: از پنج حرفه بازش دار و به هر شغل دیگرى که مشغولش نمودى اشکالى ندارد. او را به زرگر مسپار و به این حرفه سرگرمش مکن زیرا زرگر از ربا سالم نمىماند و نیز او را نزد کفن فروش مگذار زیرا از مبتلا شدن مردم به مرض وبا و مردن آنها مسرور مىشود و همچنین وى را به طعام فروش مسپار چه آنکه این گروه از سوداگران از احتکار سالم نیستند و به سلّاخ نیز او را تسلیم مکن زیرا مهربانى از ایشان سلب شده و قساوت قلب دارند و بالاخره او را نزد برده فروش مگذار؛ زیرا رسول خدا فرمودند: بدترین مردم کسانى هستند که مردم را مىفروشند.»[13]
توضیح روایت: حضرت او را از گماردن فرزند بر سر یک سری کارها نهی فرمود. ابتدا فرمودند: او را به زرگری نفرست زیرا اگر او را به زرگری بفرستی، سر از ربا در میآورد. چون زرگری از شغلها و معاملاتی است که به سرعت ربا در آن پیدا میشود. مثلاً در تبدیل طلا به طلا، اگر یک گرم اضافهتر شود، ربا است. بنابراین این شغل مخاطره دارد و ممکن است فرد را به گناه بیندازد، و روح او را تخریب کرده و استمرار آن روش صحیح انسان را از بین میبرد. به همین خاطر شغل مکروهی است و از آن نهی شده است.
از آن طرف نسبت به حرفه "فلاحت و زراعت" تشویق و ترغیب زیادی در روایات وارد شده است. هارون واسطی میگوید: از
امام صادق علیهالسلام درباره فلّاحان سؤال کردم؛ فرمودند:
«هُمُ الزَّارِعُونَ کُنُوزُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ مَا فِی
الْأَعْمَالِ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الزِّرَاعَةِ وَ مَا بَعَثَ
اللَّهُ نَبِیّاً إِلَّا زَارِعاً إِلَّا إِدْرِیسَ عَلیهِالسَّلامُ فَإِنَّهُ
کَانَ خَیَّاطاً للفلاحین ـ کشاورزان
گنجهای خدا بر روی زمیناند و هیچ کاری نزد خداوند از کشاورزی بهتر نیست. هیچ
پیغمبری نبود مگر آنکه زراعت میکرد جز إدریس که خیاط بود.»[14]
نکته لطیف و دقیق: این دو شغل از نظر اثرگذاری بر روی روح، کاملاً تقابل دارند. یکی تنگنظری و دیگری وسعتنظر میآورد. زرگری، با وزن کم یعنی مثقال و گرم سر و کار دارد و تنگنظری میآورد. آدمیکه هر روز با "گِرم" کار میکند، از نظر روحی تنگنظری پیدا میکند. امّا زراعت کاری است که آدم با خروار سر و کار دارد و روح انسان را کوچک نمیکند و برای آدم بلندنظری میآورد. قرآن کریم میفرماید: «وَ زِنوا بِالقِسطاسِ المُستَقیم ـ با مکیال و ترازوی دقیق وزن کنید.»[15] منظور این است که طوری وزن کنید که مطمئن شوید، کم نگذاشتهاید که این امر با روحیه تنگنظری قابل انجام نیست. برای این حضرت در روایت قبلی به این سراشیبی اشاره میفرماید که این حرفه انسان را به سمت سقوط در گناه سوق میدهد. انسان وقتی تنگنظر شد به ربا میافتد و از نظر روحی و روانی، حریمش نسبت به ربا، از بین میرود. یعنی با اینکه آیات و روایات او را از ربا برحذر میدارند، کمکم ترسش از بین میرود و به تدریج به رباخواری عادت کرده و حرمت آن شکسته میشود.
نکته مهم در اینجا آن است که خود شغل، مربی فرد شده است و دارد او را تربیت میکند. یعنی شغل زرگری روشی را ارائه میدهد که قبح برخی گناهان را از بین میبرد. زرگری قبح رباخواری را پیش انسان از بین میبرد.
شغل دومی که این روایت از آن نهی فرموده کفنفروشی است. فرموده:«وَ لَا تُسْلِمْهُ بَیَّاعَ الْأَکْفَانِ فَإِنَّ صَاحِبَ الْأَکْفَانِ یَسُرُّهُ الْوَبَاءُ إِذَا کَانَ»، فرزندت را به کفنفروشی هم نفرست چون کفنفروش، دائماً در فکر این است که مردم زودتر بمیرند تا او کفنهایش را بفروشد. به همین جهت این شغل هم مکروه است زیرا بر روی روح اثر منفی دارد.
در ادامه حدیث میفرماید:«وَ لَا تُسْلِمْهُ جَزَّاراً»، یعنی فرزندت را به کار قصابی نگمار. البته قصاب به کسی گفته میشود که شتر و گوسفند را سر میبرد و کارش سر بریدن حیوان است نه فروختن گوشت. بنابراین کسانی که کارشان فروختن گوشت است، کراهتی ندارد. حضرت در ادامه روایت علت نهی را بیان میفرماید: «فَإِنَّ الْجَزَّارَ تُسْلَبُ مِنْهُ الرَّحْمَةُ»، چرا که قصاب، مهربانیاش را از دست میدهد.
در روایت دیگر در مورد علت نهی از قصابی چنین آمده است: «وَ امّا الْقَصَّابُ فَإِنَّهُ یَذْبَحُ حَتَّى تَذْهَبَ الرَّحْمَةُ مِنْ قَلْبِهِ ـ قصاب آنقدر ذبح میکند تا مهر و عطوفت از دلش میرود.»[16]
انسان فطرتاً از کشتار بدش میآید. اگر بنا شود که کشتار، حرفه آدم شود، این روحیه، ملکه و روش فرد خواهد شد و فطرت انسان ضربه میخورد. بنابراین این شغل به بُعد انسانی فرد ضرر میزند.
تذکر مهم: گاهی لازم است که انسان بعضی از این کارهای منهی را بهطور موردی انجام دهد که این مکروه نیست. کراهت جایی است که این کار، شغل و حرفه دائمی انسان بشود. شغل چون تکرار و مداومت دارد بر روی روح اثر تخریبی دارد و ملکات زشتی را بهدنبال میآورد.
بنابراین انسان باید شغلی انتخاب کند که بر روی روح او نقش تخریبی نداشته باشد بلکه بر عکس، شغلی انتخاب کند که موجب سازندگی روح باشد.
پاسخ یک شبهه:
ممکن است این سؤال در ذهن خواننده عزیز نقش بندد که ضرورت ایجاب میکند در جامعه اسلامی عدهای زرگر، عدهای سلاخ و ... باشند. در حالی که این مشاغل مکروه بوده و روحیه منفی به انسان میدهند. در جواب باید گفت: قاعدهای در فقه شیعه وجود دارد به نام «الضرورات تُبیحُ المحذورات»؛ یعنی حالت ضرورت و اضطرار باعث تبدیل شدن حکم حرام به حلال میشود. مثلاً خوردن گوشت خوک در اسلام حرام است. اما اگر فردی در اثر گرسنگی در حال جان دادن باشد و غیر از گوشت خوک هیچ چیز دیگری که قابل خوردن باشد در دسترس او نباشد، مجاز است به مقداری که از مرگ نجات پیدا کند از آن بخورد. حال جایی که ضرورت باعث مباح شدن امر حرام میشود، به طریق اولی باعث برداشته شدن حکم کراهت از مشاغل مکروه خواهد شد. البته کراهت این مشاغل در صورتی خواهد بود که فرد بتواند شغل دیگری غیر از اینها بیابد و مردم نیز بتوانند نیازهای خویش را در این موارد از راه دیگری تامین نمایند. اما اگر فرد غیر از این مشاغل شغل دیگری نیافته و از طرفی مردم به خدمات او در این مشاغل، که حکم اولی آنها کراهت است، نیاز دارند، در این صورت میتوان گفت اثر تخریبی این مشاغل برداشته شده یا آنقدر اثر مثبت بر آن بار میشود که اثر تخریبی قابل اعتنا نخواهد بود. البته توجه به این نکته لازم است که اثر منفی این مشاغل بر روح انسان آنگاه خواهد بود که انسان به این آثار مخرب توجه نداشته باشد و درصدد ترمیم آنها برنیاید. اما اگر کسی توجه به آثار منفی شغل خود داشته باشد و با عوامل معنوی مانند دعا و توسل و تضرع درصدد دفع آنها برآید، دیگر جای نگرانی نخواهد بود. از همین روی میبینیم وقتی حضرت موسی علیهالسلام از خدای متعال درخواست نمود که همنشین او در بهشت را به او معرفی نماید، خداوند، موسی علیهالسلام را به جوانی که شغلش قصابی بود رهنمون گردید. این جوان با آنکه شغل مکروهی داشت اما در اثر توجه به فرامین الهی و نیکی به مادر خویش، لیاقت همنشینی با موسای کلیم را یافته بود.
دوّم ـ تاثیر محیط شغلی:
هر محیطی که انسان در آن باشد، میتواند هم نقش سازندگی و هم نقش تخریبی داشته باشد. هیچ ارتباطی هم با کار انسان ندارد یعنی ممکن است خود شغل خوب باشد امّا محیطی که در آن کار میکند، خوب نباشد. بعضی مشاغل در محیطهایی انجام میشوند که آن محیط نقش سازنده برای روح دارد. بهعنوانمثال انبیا شغل زراعت و چوپانی داشتهاند چون محیط این شغلها یک محیط زنده کننده بُعدِ معنوی انسان است.
تعبیری در آیه شریفه است که میفرماید: «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق ـ به زودى نشانههاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مىدهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است.»(فصلت/53 ) بزرگان این تعبیر قرآنی را سِیر آفاقی و سِیر انفسی نام گذاردهاند. سِیر آفاقی یعنی تفکر در محیطهایی که اثر سازندگی دارند. محیط شغلهایی مانند زراعت و چوپانی بیابان است که در آن خبری از زخارف و جاذبههای مادّی نیست. یعنی منطقهای آرام که هیچ رابطهای با مظاهر مادّیت ندارد و تفکر در آن انسان را متوجه عظمت خالق مینماید. انتخاب این شغل برای سیرِ آفاقی انبیا بوده تا از مظاهر و جلوات مادّیت منقطع شده و با نظر به کوه و آسمان متوجه عظمت یکتای بیهمتا شوند.
در مقابل این محیط، محیطی است که در آن مظاهر شیطانی است. روایات هم به محیط شغلی و هم به انتخاب شهر برای شغل توجه و تذکر دارند.
امام سجاد علیهالسلام فرمودهاند: «إِنَّ مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ أَنْ یَکُونَ مَتْجَرُهُ فِی بَلَدِهِ وَ یَکُونَ خُلَطَاؤُهُ صَالِحِینَ وَ یَکُونَ لَهُ وُلْدٌ یَسْتَعِینُ بِهِم ـ از سعادت فرد این است که محل کسب و کارش در شهر خودش بوده و با نیکان رفت و آمد داشته باشد و فرزندانی داشته باشد که کمککارش باشند.»[17]
علت آن که فرموده شغل انسان در محل زندگیش باشد آن است که انسان در محیطی که زندگی میکند یک سنخ تقیدات دارد. گاهی تقیدات انسان بهخاطر اعتقادات دینی و گاهی به خاطر آبروداری است. اگر به محیط دیگر رود مثل مرغ از قفس آزاد شده، ممکن است هر خلافی را مرتکب شود که اگر در شهر و محله خود بود، هیچگاه مرتکب آنها نمیشد.
این نکته دربارهی محیط تحصیلی هم صادق است. یعنی محصل یا دانشجو اگر در شهر یا محله خود تحصیل نماید حداقل برای حفظ آبرو از انجام یک سنخ کارها و خلافها خودداری مینماید.
درباره محیط کسب و کار، روایات متعددی داریم که انسان باید مراقب باشد.
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودهاند: «شَرُّ بِقَاعِ الْأَرْضِ الْأَسْوَاقُ وَ هِیَ مَیْدَانُ إِبْلِیسَ؛ یَغْدُو بِرَایَتِهِ وَ یَضَعُ کُرْسِیَّهُ وَ یَبُثُّ ذُرِّیَّتَهُ فَبَیْنَ مُطَفِّفٍ فِی قَفِیزٍ أَوْ سَارِقٍ فِی ذِرَاعٍ أَوْ کَاذِبٍ فِی سِلْعَةٍ فَیَقُولُ عَلَیْکُمْ بِرَجُلٍ مَاتَ أَبُوهُ وَ أَبُوکُمْ حَیٌّ فَلَا یَزَالُ مَعَ ذَلِکَ أَوَّلَ دَاخِلٍ وَ آخِرَ خَارِجٍ ثُمَّ قَالَ ع وَ خَیْرُ الْبِقَاعِ الْمَسَاجِدُ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَى اللَّهِ أَوَّلُهُمْ دُخُولًا وَ آخِرُهُمْ خُرُوجاً مِنْهَا.»
بدترین جاهاى زمین بازارهاست که میدان شیطان است، بامداد پرچم خود را بر مىافرازد و تخت خود را مىنهد و زاد و ولد خود را پراکنده مىسازد؛ پس (با وسوسه آنان)، یکى پیمانه را کم مىدهد، یکى بد مىکشد، یکى به اندازه گزى از پارچه مىدزدد، و یکى در معرّفى جنس دروغ مىگوید؛ و شیطان (به فرزندان خویش) مىگوید: بچسبید به مردى که پدر او مرده (و بىپشتیبان) است در حالى که پدر شما زنده است؛ و پیوسته با اوّلین کسى که وارد بازار مىشود وارد مىشود و با آخرین کس بیرون مىرود. و بهترین جاها مساجد است؛ و محبوبترین مردم در نزد خداوند کسى است که پیش از همه به مسجد در آید و پس از همه خارج شود.»[18]
اگر فضای حاکم مادّی باشد، هواهای نفسانی انسان را زنده میکند و مطابق روایات شیطان فرصتطلب است. حال اگر فضای حاکم، مادی باشد این فرصتطلبی کاربرد دارد. اما اگر فضا مساعد نباشد، شیطان به زحمت میافتد و کارش سخت میشود. دربارهی فرصتطلبی شیطان امام صادق علیهالسلام فرمودهاند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ یُدِیرُ ابْنَ آدَمَ فِی کُلِّ شَیْءٍ فَإِذَا أَعْیَاهُ جَثَمَ لَهُ عِنْدَ الْمَالِ فَأَخَذَ بِرَقَبَتِهِ ـ شیطان در هر چیزی دور انسان میچرخد تا او را به دام اندازد و هنگامی که خوب خستهاش کرد، هنگام مسائل مالی او را به سینه روی زمین میخواباند و گردنش را میگیرد.»[19]
یعنی فضای مادیت بهترین فرصت است تا شیطان انسان را شکار کند.
بر عکس، فضاهایی که با بُعد معنوی انسان همسو هستند، نقش سازنده دارند؛ چون آن بُعد معنوی درونی را زنده میکنند. امام صادق علیهالسلام در روایتی فرمودند: «عَلَیْکُمْ بِإِتْیَانِ الْمَسَاجِدِ فَإِنَّهَا بُیُوتُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ وَ مَنْ أَتَاهَا مُتَطَهِّراً طَهَّرَهُ اللَّهُ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ کُتِبَ مِنْ زُوَّارِهِ فَأَکْثِرُوا فِیهَا مِنَ الصَّلَاةِ وَ الدُّعَاءِ ـ بر شما باد به آمدن مساجد زیرا آنها خانههاى خدایند در زمین و هر که با طهارت در آنها آید خدا از گناهان پاکش کند و او را از زوار خود نویسد در آنها بسیار نماز بخوانید و دعا کنید و در جاهاى مختلف مساجد نماز کنید که هر جا براى نماز گذار خود روز قیامت گواهى دهد.»[20]
میخواهد بفرماید محیطهایی هست که انسان را از نظر بُعد انسانی و الهی، زنده میکند که توصیه شده به این محیطها بروید که این محیطها در تقابل با محیطهای مادی است.
بحث دیگری دربارهی محیط شغلی مطرح است و آن همکاری است که انسان انتخاب میکند. همکار نباید شخصی غافل از خدا باشد بلکه باید مذکِّر خدا باشد. بسیار اتّفاق افتاده که همکار نامناسب انسان را به سمت جهنم برده است. انسان باید توجه کند درجایی که کار میکند چه کسانی و با چه عقایدی و حتی چه قیافههایی حضور دارند؟ زیرا تربیت، امری دیداری، شنیداری و رفتاری است. حتی باید مراقب باشد که همکار او با مردم چگونه رفتار میکند زیرا خواه نا خواه از او روش میگیرد.
سوم؛ تاثیر مراجعهکنندگان
سومین دقتی که انسان دربارهی شغل باید به خرج بدهد، مسأله تاثیر گرفتن از مراجعین است. برخی از مراجعینی که انسان در محیطِ شغلی خود با ایشان سروکار دارد، بُعدِ شیطانی و حیوانی و هواهای نفسانی را در انسان زنده میکنند. اما برخی از مراجعان بُعدِ الهی و رحمانی را در انسان زنده میکنند. انسان باید محیطِ شغلی یا شغلی را انتخاب کند که مراجعینِ آن اگر انسان را به یاد خدا و معنویات نمیاندازند، حداقل زنده کنندهی بُعدِ شیطانی در انسان نباشند. این دقت، دعوت به انزوا نیست بلکه دعوت به رعایت حدود الهی است. قرآن کریم در سوره ناس چنین فرموده است:
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ؛ مَلِکِ النَّاسِ؛ إِلهِ النَّاسِ؛ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ؛ الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ؛ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»؛ این سوره ناظر به روابطِ اجتماعی است. یعنی ای پیغمبر بگو از مواجه شدن با افرادی که بُعدِ درونی شیطانی من را زنده میکنند به خدا پناه میبرم. خناس را تفاسیر به شیطان معنی کردهاند که منظور، شیطان درونی است چه پنهان باشد یا آشکار.
این یک قانونِ کلّی است که روابط نباید نقشِ تخریبی داشته و بُعد شیطانی انسان را شکوفا و زنده کند که یک مصداقِ آن محیطِ شغلی است. بهعنوان مثال اگر مراجعین از جنسِ مخالف باشند زمینه برای تخریب معنوی آماده است. خصوصاً جایی که مراجعه جنبه خصوصی پیدا کند و در مکان عمومی نباشد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند: «لَایَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامَرَأَةٍ فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا شَیْطان ـ مرد با زن نامحرمی خلوت نمیکند مگر آنکه نفر سوم آنان شیطان است.»[21]
از حضرت زهرا سلاماللهعلیها سؤال کردند بهترین صفت زنها چه چیزی است؟ حضرت فرمودند: «خَیْرٌ لَهُنَّ أَنْ لَایَرَیْنَ الرِّجَالَ وَ لَایَرَاهُنَّ الرِّجَال ـ بهترین صفت برای زنان این است که مرد، زن را نبیند و زن، مرد اجنبی را نبیند.»[22]
طرفین خودشان بهتر از همه میفهمند که در این روابط کاری رابطهشان چگونه و از کدام نوع است؟ آیا با حفظ صیانت است، یا برای جلب توجه و پردهدری است؟! نوع سخن گفتن با نامحرم نیز مهم است و تاثیر دارد. در سوره احزاب، خطاب به همسرانِ پیغمبر میفرماید: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً ـ پس به گونهاى هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید.» (احزاب/32)
بنابراین اگر این حداقل رعایت نشود، کمکم رابطه با نامحرم عادی میشود و بعضی محرمات قبحش از بین میرود.
بنابراین در محیط شغلی ممکن است «خود شغل» خیلی خوب باشد، و «محیط همکاران» نیز محیطِ بدی نباشد، اما «مراجعهکنندگان» اثر منفی روی انسان داشته باشند.[23]
پایان فرمایشات آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی رحمتاللهعلیه
رابطهی کارگر و کارفرما در اسلام
در اسلام رابطهى کارگر و کارفرما، رابطهى دو تا دشمن نیست، رابطهى دو تا همکار است؛ رابطهى استثمارگرى هم نیست؛ یعنى کارفرما، سلطان کارگر نیست. در نظام سرمایهدارىِ غربى، مالک امور، کارفرماست؛ حالا براى مصلحت ممکن است یک امتیازاتى هم براى کارگر قائل شوند تا کار او را از دست ندهند؛ اما رابطه این است، او مثل ابزار کار است. نگاهشان به کارگر، نگاه به یک انسان نیست، نگاهِ مثل یک ماشین است. اسلام این را قاطعانه رد مىکند. کارگر و کارفرما دو عنصرند، هر کدام نباشند، کار زمین است. کارگر آن کسى است که بالمباشره کار و محصول کار را تولید مىکند؛ کارفرما آن کسى است که زمینهى این تولید را فراهم مىکند. او تولیدکنندهى کار و محصول کار است؛ این فراهم آورندهى زمینه و کارآفرین است. او هم نباشد، کار لنگ مىشود؛ این هم نباشد، کار لنگ مىشود؛ مثل دو شریک، مثل دو همسنگر. این نگاه اسلام است. هر دو باید نسبت به هم صداقت و محبت و صفا داشته باشند؛ هم کارفرما نسبت به کارگر، هم کارگر نسبت به کارفرما. حق هر کدام به وسیلهى آن دیگرى رعایت شود. اگر این شد، که این نگاه اسلام است؛ هم حرمت سرمایهگذار و کارآفرین و کارفرما باقى و محفوظ مىماند؛ هم حرمت کارگر و کنندهى کار و حاضر در صحنه. حرمت و حق هر دو محفوظ است و کشور هم به سوى اعتلا پیش مىرود. رابطهى کارگر و کارفرما این است.[24]
[1]. وسائلالشیعه، ج17، ص67
[2]. وسائلالشیعه، ج17، ص67
[3]. الکافی، (چاپ إسلامیة)، ج5، ص78
[4]. همان ص113
[5]. همان ج4، ص12
[6]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج13، ص11
[7]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج22، ص786
[8]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج22، ص 789 تا 791، همراه با تلخیص
[9]. همان ص793
[10]. دیوان أمیرالمؤمنین علیهالسلام، ص340
[11]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج22، ص 795
[12]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج22، ص 800
[13]. وسائل الشیعه؛ ج17 ص 135
[14]. تهذیبالأحکام، ج 6، ص 384
[15]. اسراء/35 ـ شعراء/182
[16]. منلایحضرهالفقیه، ج 3، ص 158
[17]. الکافی ج5 ص257
[18]. وسائلالشیعة ج17 ص468
[19]. الکافی ج2 ص315
[20]. بحارالانوار ج80 ص384
[21]. مستدرک الوسائل ج14 ص266
[22]. بحارالانوار ج43 ص54
[23]. خلاصه فرمایشات آیتالله حاج شیخ مجتبی تهرانی رحمتاللهعلیه، جلسات 27/11/89 تا 18/12/89
[24]. از فرمایشات حضرت امام خامنهای مدظلهالعالی در جمع کارگران 6/2/85