خادم الموالی عباس داودی داوودی

رفق و مدارای تربیتی در سیره معصومین (علیهم السلام)

مقدمه

در سیره تربیتی پیشوایان دینی (علیه السلام) رفق و مدارا با تربیت آموزان از جایگاه والایی برخوردار است. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در موارد متعددی به این موضوع اشاره کرده که وی از جانب خداوند موظّف و مامور است با مردم به رفق و مدارا رفتار کند. نظر به اهمیت این موضوع در تربیت اسلامی، سعی بر این بوده تا در این نوشتار در حد توانایی ابعاد و جوانب آن بررسی شود. بدین منظور معنا و تعریف رفق و مدارا، جایگاه، موارد، محدوده و آثار تربیتی آن مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

معنا و تعریف رفق و مدارا

«رفق» چنانکه در کتب لغت آمده در چهار معنا به کار می رود:

۱. کاری را خوب انجام دادن در مقابل بد انجام دادن کار؛

۲. نرم خویی در مقابل تند خویی و شدت عمل؛

۳. میانه روی و اعتدال در انجام کار؛

۴. محکم کاری و دقت در انجام کار (مجمع البحرین؛ ذیل ماده رفق).

«مدارا» نیز در لغت به معنای ملاطفت و نرمی و ملایمت و احتیاط کردن آمده است (همان، ذیل ماده دری). با توجه به معنای لغوی رفق می توان گفت که این واژه در زبان عربی بدین معنا است که فرد کاری را به زیبایی و نرمی و با استحکام لازم انجام دهد در مقابلِ آن فردی است که کاری را با شدت و خشونت و زشتی انجام می دهد. مؤید این امر این است که این واژه در مقابل «خَرْق» به کار می رود که به معنای انجام کار با شدت و خشونت و زشتی است. مدارا نیز با توجه به معنای لغوی آن عبارت از نرمی و ملایمت در رفتار با دیگران است که گاه برای در امان ماندن از شر مردم و گاه برای بهره مندی از آنان است. این که در کتب لغت آن را به احتیاط نیز تعریف کرده اند، بیانگر همین مطلب است.

با وجود اینکه، این دو واژه از نظر معنا بسیار به یک دیگر نزدیک هستند، موارد کاربرد آنها در زبان عربی تفاوت دارد. رفق عمدتا در مورد موافقان و دوستان و حداکثر در مورد غیر مخالفان به کار می رود؛ در حالی که مدارای احتیاطی بیشتر در مورد مخالفان و دشمنان به کار می رود. استعمالات متعدد این دو واژه در روایات نیز مؤید این مطلب است. به عنوان مثال در روایتی آمده است که «لاَتَحْمِلُوا عَلَی شِیعَتِنَا و ارْفَقُوا بِهِمْ؛ بر شیعیان ما چیزی تحمیل نکند و با آنها با رفق برخورد نمایند»

(کافی، ج۸، ص۳۳۴)

و در روایت دیگری آمده است که «و اَمَّا الْمُخالِفُونَ فَیُکَلِّمُهُمْ بِالْمُداراه؛ با مخالفان به روش مدارا برخورد نمایید»

 (میزان الحکمه ج۳ ص۲۳۹).

در این دو روایت در مورد شیعیان واژه رفق و در مورد مخالفان واژه مدارا به کار رفته است. البته، گاه این دو واژه در معنایی وسیع به کار می روند که هم شامل معنای رفق است و هم شامل معنای مدارا. به عنوان مثال در روایت «اِنَّا اُمِرْنَا مَعَاشِرَ الاَنْبِیاءِ بِمُداراهِ النَّاسِ کَمَا اُمِرْنَا بِاَدَاءِ الْفَرائِضِ؛ ما گروه پیامبران مأمور به مدارای با مردم هستم همانطور که مأمور به انجام واجبات هستیم. »

(میزان الحکمه، ج۴، ص۲۳۹)

و روایت«اِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَ مُحَمَّدا فَاَمَرَه بِالصَّبْرِ وَ الرِّفْقِ؛ بدرستی که خداوند عزّوجل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را برانگیخت و به او را به صبر و رفق امر نمود»

(میزان الحکمه، ج۴، ص۲۳۸).

رفق و مدارا در معنایی وسیع و مترادف با یکدیگر به کار رفته است. اما این معنای عام کمتر استعمال شده است و در غالب موارد رفق و مدارا در همان معنایی که قبلاً گفتیم به کار می رود.

در زبان فارسی نیز این دو واژه، بویژه هر گاه با هم به کار روند، معنایی مترادف با یکدیگر را می رسانند. به هر حال، این دو واژه، بر اساس آنچه در زبان عربی و فارسی از آن اراده می شود، در زمینه تعلیم و تربیت بدین معنا به کار می رود که مربی با متربیان به گونه ای رفتار کند که به زیبایی و آسانی، آنان را به سوی اهداف تربیتیِ مورد نظر هدایت کند. اگر مربی چنین عمل کند گفته می شود که با تربیت آموزان خود به رفق و مدارا رفتار کرده است. در روایتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: یا عَلِی! اِنَّ هَذَا الدِّینَ مَتینٌ. فَأَوْغِلْ فِیهِ بِرِفْقٍ وَ لاَتَبْغَضْ اِلَی نَفْسِکَ عِبَادَهِ رَبِّکَ [ف] اِنَّ الْمُنْبِتَ لاَ ظَهْرا أبْقَی و لاَ أَرضا قَطَعَ.  یا علی! این دین، دین استوار و محکمی است. از این رو، با رفق و نرمی در آن سیر کن و عبادت خداوند را برای خودت ناخوشایند مکن که زیاده رو و افراط کار نه مرکب خود را سالم باقی می گذارد و نه راه را طی می کند

(الکافی، ج۲، ص۸۷).

 این روایت به روشنی بیان می کند که عدم رفق در جایی که رفق و مدارا لازم است، علاوه بر آنکه موجب شکست فرد در رسیدن به اهداف خود می شود، وسیله و ابزار وی برای رسیدن به هدف را نیز از میان می برد.

جایگاه رفق و مدارا در سیره معصومین(علیهم السلام)

نمونه های متعددی از سیره معصومین(علیهم السلام) در دست است که بیانگر رفق و مدارای آنان با متربیان است که به اختصار

به چند نمونه اشاره می کنیم:

۱. یکی از افرادی که در مدینه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان مخالف بود و از هر فرصتی برای کارشکنی در امور مسلمانان، البته به صورت مخفیانه، خودداری نمی کرد عبدالله ابن اُبَیّ بود. این فرد، رئیس قبیله خزرج و رهبر منافقان در مدینه بود، با وجود این، زمانی که از دنیا رفت، اطرافیان او از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستند که پیراهن خود را در اختیار آنان قرار دهد تا عبدالله ابن اُبَیّ را با آن کفن کنند تا شاید بدان سبب مورد رحمت خدا قرار گیرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواسته آنان رااجابت کرد. برخی از اصحاب به وی اعتراض کردند که چرا با آنکه وی کافر است چنین کردی. آن حضرت فرمود: «پیراهن من مانع عذاب او در آخرت نیست. و من با این کار امید دارم جمع کثیری اسلام بیاورند. » گفته شده که هزار نفر از خزرج زمانی که دیدند عبدالله بن ابی به لباس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شده است اسلام آوردند.

 (تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۲۵۰).

۲. روزی بیرون از مدینه مردی امام زین العابدین (علیه السلام) را دید و به او ناسزا گفت. یاران امام (صلی الله علیه و آله و سلم) به او حمله کردند. امام فرمود: دست بردارید. سپس رو به آن مرد کرد و گفت: آنچه از کارهای ما بر تو پوشیده است بیش از آن است که تو می دانی. آیا نیازی داری تا آن را برآورده سازم؟ مرد شرمنده شد. امام (علیه السلام) لباس خویش را به او بخشید و دستور داد هزار درهم به او بدهند. مرد پس از آن واقعه، همیشه می گفت شهادت می دهم که تو از فرزندان رسول خدایی

 (کشف الغمه، ج۲، ص۲۹۳).

موارد رفق و مدارا در سیره تربیتی معصومین (علیهم السلام)

موارد مدارا و رفق در سیره معصومین(علیهم السلام) را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد: الف) رفق و مدارا با دیگران. ب) رفق و مدارا با خود.

الف) رفق و مدارا با دیگران

۱. رفق و مدارا در تبیین مسائل دینی

پیشوایان دینی (علیه السلام) هنگامی که می خواستند احکام و شرایع را به مردم آموزش دهند، به اندازه فهم شان با آنان سخن می گفتند و مسائل دینی را به گونه ای که آنان به آسانی دریابند بیان می کردند. خداوند در قرآن می فرماید: «ما هیچ رسولی را جز به زبان قوم خود نفرستادیم تا برای آنان (حقایق را ) تبیین کند» (ابراهیم، آیه۴).

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می فرماید: «به ما پیامبران دستور داده شده است که با مردم به اندازه عقل و فهمشان سخن بگوییم»

(بحارالانوار، ج۱، ص۸۵)

از امام صادق (علیه السلام) نیز نقل شده است که: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ گاه با مردم به [حسب[ کنه و باطن عقل خویش سخن نگفت

(علامه طباطبائی؛ سنن النبی، ۵۷).

هم چنین نقل شده است که: در جنگ تبوک مردم دچار تشنگی شدند. به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: یا رسول الله! کاش دعا می کردی تا خدا ما را سیراب می کند. آن حضرت دعا کرد و آب در بیابان جاری شد. قومی از اعراب بادیه نشین گفتند: ستاره ذراع و ستاره فلان بر ما باران نازل کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به اصحاب کرده فرمود: می بینید!! خالد گفت: ای رسول خدا! گردنشان را بزنم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نه؛ اینان چنین می گویند؛ اما می دانند که خدا باران را نازل کرده است

(مستدرک الوسائل، ج۶ ص۱۹۶).

بنابراین، مربی در مقام تربیت، نخستین کاری که باید به انجام آن همت گمارد این است که با تربیت آموزان خود، چنان سخن گوید که به آسانی مراد او را دریابند و این مستلزم آن است که مربی سخن خود را از درجه و مقام درک و فهم خود تا سطح درک و فهم تربیت آموزانش تنزل دهد. به علاوه، گاه مدارا و رفق با متربیان اقتضا می کند که مطالب خاصی با آنان در میان گذاشته شود و از ارائه مطالبی که فراتر از میزان درک و فهم آنان است خودداری شود. چنانکه در سیره معصومین(علیهم السلام) ملاحظه می شود که گاه بعضی از مطالب را با افرادی خاص مطرح می کردند. به عنوان مثال، علامه مجلسی نقل می کند که جابر بن یزید جعفی می گوید: امام باقر (علیه السلام) نود هزار حدیث برای من بیان کرد که هرگز آنها را برای کسی بیان نکرده ام و هیچ گاه نیز بیان نخواهم کرد. وی می گوید به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: فدایت گردم، بار سنگینی بر من نهاده ای؛ چرا که از اسرارتان احادیثی برایم بیان کرده ای که نباید به کسی بیان کنم. بدین سبب، گاه سینه ام به جوشش در می آید تا جایی که حالتی شبیه جنون به من دست می دهد. امام (علیه السلام) فرمود: در این حالت به کوههای اطراف برو، حفره ای بکن، سرت را در آن فرو کن و بگو محمد بن علی به من چنین و چنان گفت.

(بحار الانوار، ج۲، ص۶۹).

۲. رفق و مدارا در برگزار کردن نمازهای جمعه و جماعت

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمازهای جماعت را به اختصار می خواند و دیگران را نیز به همین امر توصیه می فرمود. انس بن مالک می گوید: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز [جماعت] را به اختصار و کامل برگزار می کرد»

(صحیح البخاری، ج۱، ص۱۷۳).

هم چنین در روایت دیگری از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمود:

من هنگامی که می خواهم نماز را به پا دارم، قصد می کنم نماز را طولانی کنم. اما صدای کودکی را می شنوم بدین سبب، نماز را سریع می خوانم تا مادر کودک دچار مشقت نشود

(صحیح البخاری، ج۱، ص۱۷۳).

در روایت دیگری نیز آمده است که: مردی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: ای رسول خدا! از بس فلانی نماز را طول می دهد به سختی نماز را می خوانم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن روز با حالتی بسیار عصبانی در موعظه ای فرمود: ای مردم! شما دیگر مردمان را فراری می دهید. هر کس با مردم نماز می خواند باید نماز را مختصر برگزار کند که در میان آنان مریض و ناتوان و کسی هست که به دنبال کاری است

(صحیح البخاری، ج۱، ص ۳۱).

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر نمازهای جماعت، نمازهای جمعه و خطبه های آن را نیز به اختصار برگزار می کرد. مراجعه به خطبه های جمعه ای که از ایشان نقل شده است مؤید این مدعا است

(بحارالانوار، ج۷۷، ص ۴۵۱۱۰).

۳. رفق و مدارا در تربیت عبادی کودکان

در سیره تربیتی پیشوایان دینی (علیه السلام) به اختلافِ سنی افراد توجه خاصی شده است. آنان بین بزرگسالان و کودکان تفاوت بسیاری قائل شده اند و از هر یک متناسب با سنشان انتظار داشته اند. امام زین العابدین (علیه السلام) به کودکان دستور می داد نماز مغرب و عشاء را با هم و نماز ظهر و عصر را نیز با هم بخوانند. به ایشان می گفتند: نماز را در وقت نمی خوانند. آن حضرت می فرمود: بهتر از این است که بخوابند و نماز نخوانند

(مستدرک الوسائل، ج۳، ص۱۹).

باید توجه داشت که در زمان معصومین(علیهم السلام) نمازها در پنج وقت: صبح، ظهر، عصر، مغرب و شام خوانده می شد و نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا را نه در یک وقت، بلکه جدا جدا می خواندند. اما امام (علیه السلام) به کودکان که هنوز به سن تکلیف نرسیده بودند ولی نماز می خواندند  که در بحث تربیت عبادی به نکته تربیتی این مطلب اشاره خواهیم کرد  اجازه می دادند که نمازهای ظهر و عصر و نمازهای مغرب و عشا را با هم بخوانند تا نماز خواندن بر آنها مشکل و غیرقابل تحمل نشود. این امر، در واقع، نوعی رفق و مدارا با این قبیل افراد است. هم چنین در روایت دیگری آمده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود:

ما کودکانمان را در هفت سالگی به روزه گرفتن، به اندازه ای که توان آن را دارند تا نصف روز، بیشتر یا کمتر، دستور می دهیم. هرگاه تشنگی یا گرسنگی بر آنها غلبه کرد افطار می کنند تا به روزه عادت کنند. شما کودکانتان را در نُه سالگی به روزه گرفتن، به هر اندازه که می توانند، امر کنید. هرگاه تشنگی بر آنها غلبه کرد، افطار کنند

(طباطبایی، سنن النبی، ص۱۵۷).

در این روایت نیز امام (علیه السلام) در آموزش روزه گرفتن به کودکان به رفق و مدارا با آنها رفتار می کند و به دیگران نیز دستور می دهد چنان عمل کنند. در مقابل، معصومین(علیهم السلام) از افراد مسن تر انتظارات بیشتری دارند. از کسی که عمری را در اسلام گذرانده است، انتظار دارد اعمال خود را با رعایت تمام با بیشتر مستحبات انجام دهد. به عنوان مثال، می توان به قضیه اتفاق افتاده میان امام صادق (علیه السلام) و حماد که یکی از اصحاب ایشان است اشاره کرد که:

حماد بن عیسی می گوید: روزی امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: حماد! می توانی نیکو نماز بگزاری؟ گفتم: آقای من، من کتاب «صلاه» حریز را حفظ هستم. فرمود: اشکالی ندارد؛ حماد، برخیز و نماز بگزار. من برخاستم و در برابر ایشان رو به قبله ایستادم؛ تکبیره الاحرام گفتم؛ رکوع و سجود بجا آوردم. امام به من فرمود: حماد، نمی توانی نیکو نماز بگزاری. چه زشت است که کسی از شما شصت یا هفتاد ساله باشد، اما نتواند یک نماز با رعایت تمام حدود آن بجا آورد

(الکافی، ج۳، ص۳۱۱).

حماد در ادامه می گوید: به امام (علیه السلام) عرض کردم: نماز را به من بیاموز. ایشان برخاستند و یک نماز با رعایت تمام حدود آن اقامه کردند و در پایان فرمود: حماد! چنین نماز بگزار

(الکافی، ج۳، ص۳۱۱).

از نحوه نماز خواندن امام (علیه السلام) پیداست که منظور ایشان از اینکه حماد نمی تواند نیکو نماز بگزارد این نبوده است که نماز حماد نادرست بوده است، بلکه مراد آن حضرت این بوده که وی نماز را با رعایت آداب و مستحبات آن نمی خواند. بدین ترتیب امام (علیه السلام) این انتظار را از حماد  که عمرش را در اسلام گذرانده است  دارد که بتواند نماز را با رعایت تمام حدود و آداب آن بخواند.

۴. رفق و مدارا در مواجهه با افرادی که از نظر ایمان درجات متفاوتی دارند

موضوع تفاوت افراد در درجات ایمان نیز یکی از اموری است که در سیره تربیتی معصومین(علیهم السلام) مورد توجه است. آنان در رعایت تفاوت مذکور به دو جهت توجه داشتند: اولا، آنان چنان نبودند که کسی را به دلیل پایین بودن درجه ایمان در انزوا قرار بدهند و با او مصاحبت و مجالست نکنند. ثانیا، آنان از هر کس متناسب با درجه ایمانش توقعاتی داشتند و بیش از آن بر او تحمیل نمی کردند. اینکه معصومین(علیهم السلام) با اکثر شیعیان و سایر مسلمانان، بجز عده ای خاص، معاشرت داشتند مؤید این مطلب است. در این خصوص می توان به سؤال و جوابی که بین امام صادق (علیه السلام) و یکی از شیعیانش واقع شده است اشاره کرد:

یکی از شیعیان می گوید در حضور امام صادق (علیه السلام) سخن در باره عده ای مطرح شد. من به امام (علیه السلام) عرض کردم: ما از آنان بیزاری می جوییم؛ زیرا آنان به آنچه ما قائلیم قائل نیستند. امام (علیه السلام) فرمود: دوستدار ما هستند و به آنچه شما قائلید قائل نیستند و شما از آنان تبری می جویید؟! گفتم: آری. امام (علیه السلام) فرمود: اگر چنین است، ما هم از مزایایی برخورداریم که شما از آنها بی بهره اید؛ پس ما هم باید از شما بیزاری بجوییم؟ با آنها دوستی کنید و از آنها بیزاری نجویید. زیرا بعضی از مسلمانان از اسلام یک سهم و بعضی دو سهم وبعضی هفت سهم دارند. سزاوار نیست بر دوش آنکه از اسلام یک سهم دارد به اندازه آنکه دو سهم دارد بار بگذاریم و همینطور بر آنکه از اسلام دو سهم دارد به اندازه آن که سه سهم دارد و.

برای تو مثالی می آورم. مردی همسایه ای نصرانی داشت. او را به اسلام فراخواند و اسلام را در نظر او زیبا جلوه داد و نصرانی مسلمان شد. نزدیک سحر درِ خانه او را زد. نصرانی گفت: کیست؟ همسایه مسلمانش گفت: من هستم، فلانی؛ وضو بگیر و لباسهایت را بپوش تا به نماز برویم. نصرانی تازه مسلمان شده چنین کرد و به مسجد رفتند و نماز خواندند تا فجر دمید. سپس نماز صبح را خواندند و ماندند تا آفتاب برآمد. نصرانی تازه مسلمان شده برخاست تا به منزل خویش برود. مرد مسلمان به او گفت: کجا می روی؟! روز کوتاه است و تا ظهر چیزی نمانده است. به همین ترتیب او را تا ظهر و سپس تا عصر و مغرب و نماز عشا در مسجد نگاه داشت و سپس به اتفاق، به منزلهایشان بازگشتند. مرد مسلمان دوباره نزدیک سحر، درِ خانه تازه مسلمان را زد. تازه مسلمان گفت: کیست؟ گفت: منم. برخیز؛ وضو بگیر و لباس بپوش تا به مسجد برویم. گفت: برو کسی بیکارتر از من بجوی. من فقیرم و عیالوار. [امام (علیه السلام) در ادامه می فرماید] بر آنان سخت نگیرید. مگر نمی دانیدکه امامت ما بر رفق و انس و وقار و است. مردم را به دینتان و آنچه بر آن هستید ترغیب کنید.[1]

 (وسائل الشیعه، ج‏16 ص160).

۵. رفق و مدارا در موعظه

پیشوایان بزرگ اسلام جهت رعایت حال مخاطبان، مواعظ خود را معمولاً کوتاه ایراد می کردند تا آنان خسته و دلزده نشوند. یکی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) موعظه های خود را در روزهای مختلف، و نه هر روزه، انجام می داد. زیرا دوست نداشت ما خسته و دلزده شویم»

(صحیح البخاری، ج۱، ص۲۵).

ب) رفق و مدارا با خود

درباره رفق و مدارای تربیتی با خود نیز سیره هایی وجود دارد که نشان می دهد که رعایت آن برای افراد لازم است. یکی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: آیا خبر ندهم تو را که شبها نماز می خوانی و روزها روزه می گیری؟ گفتم: من چنین می کنم. فرمود: اگر چنین کنی، چشمهایت گود می افتد و روحت خسته می شود، در حالی که روحت بر تو حقی دارد و خانواده ات نیز بر تو حقی دارند. گاهی روزه بگیر و گاهی افطار کن، در شب گاهی نماز بخوان و گاهی بخواب

(صحیح البخاری ، ج۲، ص۴۹).

همانطور که گذشت، در اصول کافی نیز نقل شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: یا علی! این دین، دین استوار و محکمی است. از این رو، با رفق و نرمی در آن سیر کن و عبادت خداوند را برای خودت ناخوشایند مکن که زیاده رو و افراط کار نه مرکب خود را سالم باقی می گذارد و نه راه را طی می کند

(الکافی، ج۲، ص۸۷).

محدوده رفق و مدارای تربیتی

در این جا لازم است به این سؤال نیز بپردازیم که آیا در سیره تربیتی معصومین(علیهم السلام) محدوده ای برای رفق و مدارای تربیتی معین شده است یا نه؟ در صورت مثبت بودن جواب، درچه مواردی می توان از رفق و مدارا استفاده کرد و در چه مواردی نمی توان؟ البته، در مورد این پرسش نمی توان جواب قاطعی ارائه کرد، در عین حال با توجه به سیره معصومین(علیهم السلام) می توان به مؤلفه هایی که ما را در دست یابی به پاسخ کمک می کند اشاره کرد. برخی از این مؤلفه ها عبارتند از:

جهل و علم

معصومین (علیهم السلام) در مواردی که با فردی جاهل یا ناآگاه به احکام و آموزه های دینی مواجه می شدند با او به رفق و مدارا برخورد می کردند و اجازه نمی دادند دیگران نیز با آنان به شدت و خشونت رفتار کنند. به عنوان مثال، یکی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که: درحالی که ما با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد بودیم، اعرابی ای آمد و در مسجد مشغول ادرار شد. اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را از این کار منع کردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به اصحاب کرد و فرمود: با او کاری نداشته باشید. آنان نیز او را رها کردند. آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را نزد خود خواند و فرمود: مساجد نه محل ادرار است و نه محل کثافات دیگر؛ بلکه جایگاه ذکر خداوند متعال و نماز و قرائت قرآن است

(صحیح مسلم، ج۱، ص۱۶۳).

با توجه به اینکه در ذیل این سیره آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعرابی را توجیه کرد و ادب مسجد را به او آموخت، می توان گفت سبب مدارای ایشان جهل و ناآگاهی اعرابی بوده است.

توان جسمی

توان جسمی نیز یکی از مؤلفه هایی است که معصومین(علیهم السلام) در رفتارهای تربیتی خود آن را در نظر می گرفتند که بحث آن در مبحث «رفق و مدارا در تربیت عبادی کودکان» گذشت.

درجه ایمان

درجه ایمان نیز یکی دیگر از مؤلفه ها در رفتار معصومین(علیهم السلام) با افراد است که بحث آن نیز گذشت. با وجود این ملایمتها که در سیره پیشوایان دینی وجود دارد مواردی نیز به چشم می خورد که آنان نه تنها مدارا نمی کردند بلکه شدت عمل نیز نشان می دادند. در این موارد یا مصالح اجتماعی و سیاسی اقتضای چنین رفتاری را داشته، یا از مواردی بوده که نرمی و ملایمت کارایی نداشته است. به عنوان مثال، در روایتی وارد شده است که: «اِذَا کَانَ الرِّفْقُ خَرْقا کَانَ الْخَرْقُ رِفْقا، هرگاه نرمی به منزله شدت عمل شد، شدت عمل به منزله رفق خواهد بود»

(ری شهری، میزان الحکمه، ج۴، ص ۱۶۱).

رفق و مدارا و احکام دینی

موضوع محدوده رفق و مدارا از زاویه ای دیگر نیز قابل طرح است و آن اینکه احکام و آموزه های دینی به پنج دسته واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح، تقسیم می شوند. آیا رفق و مدارا در همه این موارد یا در بعضی از این موارد جاری است؟ می توان گفت سیره تربیتی معصومین (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان می دهد که در محدوده مستحبات، مکروهات و مباحات، رفق و مدارا رعایت می شده است. سهل گیری در نماز کودکان، و در نماز جماعت و مانند آن نشان می دهد که رعایت مستحبات در این اعمال لازم نیست. اما، در مورد واجبات و محرمات نمی توان جواب قطعی به دست داد و در موارد به کارگیری رفق و مدارا نیز باید با توجه به مؤلفه هایی که در بالا به آنها اشاره کردیم تصمیم گرفت.

آثار تربیتی رفق و مدارا

اکنون این سؤال مطرح می شود که رفق و مدارا در تربیت دینی چه تأثیری دارد؟ البته، با توجه به سیره هایی که بیان آن گذشت و نیز با توجه به دلایلی که در آنها لزوم رعایت رفق و مدارا در رفتارهای تربیتی اشاره شده است، جواب این سؤال تا حد زیادی روشن است. بدین سبب، ما در این جا تنها به دو نکته که در سیره و روایات معصومین (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن تأکید شده است اشاره می کنیم.

نخستین موضوعی که در این باب در سیره ها مطرح شده است این است که رفق و مدارا با متربیان سبب جذب آنان به مربی و شخصیت، منش، آرا و عقاید او می گردد. در رفتار امام زین العابدین (علیه السلام) با مردی که به وی دشنام داد، دیدیم که او، بعد از مواجه شدن با رفق و مدارای امام (علیه السلام)، شرمنده شد و جذب امام (علیه السلام) و شخصیت او گردید. چنانکه رفتارِ از سرِ رفق امام حسن (علیه السلام) نیز با مرد شامی موجب جذب مرد شامی به امام (علیه السلام) گردید. در روایتی از امام صادق (علیه السلام)، که قبلاً قسمتی از آن را نقل کردیم، نیز ایشان علت مدارا با مردم و به ویژه مخالفان را جذب آنان به سوی دین می داند: وَ اَمَّا الْمُخالِفُونَ فَیُکَلِّمُهُمْ بِالْمُداراهِ لاِجْتِذابِهِمْ اِلَی الاِیمَانِ. اما با مخالفان به روش مدارا صحبت می کند برای اینکه آنان را به سوی ایمان جذب کند.

(میزان الحکمه، ج۳، ص۲۳۹).

دومین موضوعی که در سیره ها مطرح است این است که رفق و مدارا با تربیت آموزان سبب می شود آنان آموزه ها و مفاهیم دینی را به بهترین وجه درک و جذب و درونی کنند و به تدریج به مدارج بالای ایمان و کمال برسند، بدون آنکه از اعمال دینی خسته یا دلزده گردند. در روایتی که در بالا نقل کردیم آمده است که: «عبادت خداوند را برای خودت ناخوشایند مکن»

(الکافی، ج۲، ص۸۷).

 این روایت، در واقع، بیان کننده این معنا است که عدم رعایت رفق و مدارا در مقام تربیت، حتی اگر در مورد خودِ فرد باشد، موجب می شود وی از عبادت و سایر اعمال دینی خسته و در نتیجه متنفر گردد و بدین سبب از طیّ مسیر کمال باز بماند. داستانی که امام صادق (علیه السلام) برای اصحاب بیان کرد  داستان مرد مسلمان و همسایه مسیحی وی که به دست او اسلام آورد و سپس به سبب سخت گیریهای او از دین اسلام برگشت  نیز بیان کننده همین مطلب است.

نتیجه گیری

از آنچه گفته شد به دست می آید که:

۱. در سیره معصومین(علیهم السلام) رفق و مدارا جایگاه والایی دارد؛

۲. رفق و مدارا هم در مواجهه با دیگران و هم در مواجهه با خود باید رعایت گردد؛

۳. در مورد گستره و محدوده اِعمال رفق و مدارا باید به موضوعاتی مانند علم و جهل، توان جسمی، توان عقلی و ذهنی، و درجات ایمان مخاطبان توجه داشت. به علاوه، باید به نوعِ حکم شرعی و این که مستحب، مکروه یا مباح است نیز توجه کرد؛

۴. رعایت رفق و مدارا موجب می شود اولاً یادگیری پایدار و عمیق صورت گیرد، ثانیا تأثیرپذیری تربیت آموز از مربی افزایش یابد.



[1]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ جَرَى ذِکْرُ قَوْمٍ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّا لَنَبْرَأُ مِنْهُمْ إِنَّهُمْ لَا یَقُولُونَ مَا نَقُولُ قَالَ فَقَالَ یَتَوَلَّوْنَا وَ لَا یَقُولُونَ مَا تَقُولُونَ تَبْرَءُونَ مِنْهُمْ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَهُوَ ذَا عِنْدَنَا مَا لَیْسَ عِنْدَکُمْ فَیَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَبْرَأَ مِنْکُمْ إِلَى أَنْ قَالَ فَتَوَلَّوْهُمْ وَ لَا تَبْرَءُوا مِنْهُمْ إِنَّ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مَنْ لَهُ سَهْمٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَهْمَانِ وَ مِنْهُمْ مِنْ لَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَمْسَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سِتَّةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَبْعَةُ أَسْهُمٍ فَلَیْسَ یَنْبَغِی أَنْ یُحْمَلَ صَاحِبُ السَّهْمِ عَلَى مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ وَ لَا صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ عَلَى مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الثَّلَاثَةِ وَ لَا صَاحِبُ الثَّلَاثَةِ عَلَى مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْأَرْبَعَةِ وَ لَا صَاحِبُ الْأَرْبَعَةِ عَلَى مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْخَمْسَةِ وَ لَا صَاحِبُ الْخَمْسَةِ عَلَى مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السِّتَّةِ وَ لَا صَاحِبُ السِّتَّةِ عَلَى مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّبْعَةِ وَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلًا إِنَّ رَجُلًا کَانَ لَهُ جَارٌ وَ کَانَ نَصْرَانِیّاً- فَدَعَاهُ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ زَیَّنَهُ لَهُ فَأَجَابَهُ فَأَتَاهُ سُحَیْراً فَقَرَعَ عَلَیْهِ الْبَابَ فَقَالَ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا فُلَانٌ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ قَالَ تَوَضَّأْ وَ الْبَسْ ثَوْبَیْکَ وَ مُرَّ بِنَا إِلَى الصَّلَاةِ قَالَ فَتَوَضَّأَ وَ لَبِسَ ثَوْبَیْهِ وَ خَرَجَ مَعَهُ قَالَ فَصَلَّیَا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ صَلَّیَا الْفَجْرَ ثُمَّ مَکَثَا حَتَّى أَصْبَحَا فَقَامَ الَّذِی کَانَ نَصْرَانِیّاً یُرِیدُ مَنْزِلَهُ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَیْنَ تَذْهَبُ النَّهَارُ قَصِیرٌ وَ الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الظُّهْرِ قَلِیلٌ قَالَ فَجَلَسَ مَعَهُ إِلَى أَنْ صَلَّى الظُّهْرَ ثُمَّ قَالَ وَ مَا بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ قَلِیلٌ فَاحْتَبَسَهُ حَتَّى صَلَّى الْعَصْرَ قَالَ ثُمَّ قَامَ وَ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ هَذَا آخِرُ النَّهَارِ وَ أَقَلُّ مِنْ أَوَّلِهِ فَاحْتَبَسَهُ حَتَّى صَلَّى الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّمَا بَقِیَتْ صَلَاةٌ وَاحِدَةٌ قَالَ فَمَکَثَ حَتَّى صَلَّى الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ ثُمَّ تَفَرَّقَا فَلَمَّا کَانَ سُحَیْراً غَدَا عَلَیْهِ فَضَرَبَ عَلَیْهِ الْبَابَ فَقَالَ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا فُلَانٌ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ قَالَ تَوَضَّأْ وَ الْبَسْ ثَوْبَیْکَ وَ اخْرُجْ فَصَلِّ قَالَ اطْلُبْ لِهَذَا الدِّینِ مَنْ هُوَ أَفْرَغُ مِنِّی وَ أَنَا إِنْسَانٌ مِسْکِینٌ وَ عَلَیَّ عِیَالٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَدْخَلَهُ فِی شَیْ‏ءٍ أَخْرَجَهُ مِنْهُ أَوْ قَالَ أَدْخَلَهُ مِنْ مِثْلِ ذِهْ وَ أَخْرَجَهُ مِنْ مِثْلِ هَذَا.

 

مردى سراج که خدمتگزار امام صادق علیه السّلام بود گوید: زمانى که امام صادق علیه السّلام در حیره بود، مرا با جماعتى از دوستانش پى کارى فرستاد، ما رفتیم، سپس وقت نماز عشا [اندوهگین‏] مراجعت کردیم، بستر من در گودى زمینى بود که در آنجا منزل کرده بودیم، من با حال خستگى و ضعف آمدم و خود را انداختم، در آن میان امام صادق علیه السّلام آمد و فرمود، نزد تو آمدیم من راست نشستم و حضرت هم سر بسترم نشست و از کارى که مرا دنبالش فرستاده بود پرسید، من هم گزارش دادم، حضرت حمد خدا کرد.

سپس از گروهى سخن بمیان آمد که من عرضکردم: قربانت گردم، ما از آنها بیزارى میجوئیم زیرا آنها بآنچه ما عقیده داریم عقیده ندارند، فرمود: آنها ما را دوست دارند و چون عقیده شما را ندارند از آنها بیزارى میجوئید؟ گفتم: آرى، فرمود: ما هم عقایدى داریم که شما ندارید، پس سزاوار است که ما هم از شما بیزارى جوئیم؟ عرضکردم: نه قربانت گردم. فرمود: نزد خدا هم حقایقى است که نزد ما نیست، گمان دارى خدا ما را دور میاندازد؟ عرضکردم: نه بخدا، قربانت گردم، نمیکنیم (از آنها بیزارى نمیجوئیم) فرمود: آنها را دوست بدارید و از آنها بیزارى مجوئید، زیرا برخى از مسلمین یکسهم و برخى دو سهم و برخى سه سهم و برخى چهار سهم و برخى پنج سهم و برخى شش سهم و برخى هفت سهم (از ایمان را) دارند.

پس سزاوار نیست که صاحب یک سهم را بر آنچه صاحب دو سهم دارد، وادارند و نه صاحب دو سهم را بر آنچه صاحب سه سهم دارد و نه صاحب سه سهم را بر آنچه صاحب چهار سهم دارد و نه صاحب چهار سهم را بر آنچه صاحب پنج سهم دارد و نه صاحب پنج سهم را بر آنچه صاحب شش سهم دارد و نه صاحب شش سهم را بر آنچه صاحب هفت سهم دارد (یعنى از مقدار استعداد و طاقت هر کس بیشتر نباید متوقع بود).

اکنون برایت مثلى میزنم: مردى (از اهل ایمان) همسایه‏ئى نصرانى داشت، او را باسلام دعوت کرد و در نظرش جلوه داد تا بپذیرفت. سحرگاه نزد تازه مسلمان رفت و در زد، گفت: کیست؟ گفت:

من فلانى هستم، گفت: چکار دارى؟ گفت: وضو بگیر و جامه‏هایت را بپوش و همراه ما بنماز بیا، او وضو گرفت و جامه‏هایش را پوشید و همراه او شد، هر چه خدا خواست نماز خواندند (نماز بسیارى‏ خواندند) و سپس نماز صبح گزاردند و بودند تا صبح روشن شد، نصرانى دیروز (و مسلمان امروز) برخاست بخانه‏اش برود، آن مرد گفت: کجا میروى؟ روز کوتاه است، و چیزى تا ظهر باقى نمانده، همراه او نشست تا نماز ظهر را هم گزارد، باز آن مرد گفت: بین ظهر و عصر مدت کوتاهى است و او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند سپس برخاست تا بمنزلش رود، آن مرد گفت: اکنون آخر روز است و از اولش کوتاه‏تر است، او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم گزارد، باز خواست بمنزلش رود، باو گفت یک نماز بیش باقى نمانده. ماند تا نماز عشا را هم خواند، آنگاه از هم جدا شدند.

چون سحرگاه شد نزدش آمد و در زد، گفت: کیست؟ گفت: من فلانى هستم، گفت: چه کار دارى؟ گفت: وضو بگیر و جامه ‏هایت را بپوش و بیا با ما نمازگزار، تازه مسلمان گفت: «براى این دین شخصى بیکارتر از مرا پیدا کن، که من مستمند و عیال وارم.»

سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: او را در دینى وارد کرد که از آن بیرونش آورد (زیرا ریاضت‏ کشى و فشار یک روز عبادت سبب شد که بدین نصرانیت خود برگردد) یا آنکه فرمود: او را در چنین (سختى و فشار گذاشت و از چنان (دین محکم و مستقیم) خارج کرد.

الکافی (ط - الإسلامیة) ج‏2  43 

وسائل الشیعة ج‏16 ص160

مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول  ج‏7   ص 275

بحار الأنوار (ط - بیروت)  ج‏66  ص161

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.