مکارم 40
تاریخ جمعه 5 بهمن 97
مقابله یا عفو
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، ...
واجْعَلْ لى یداً عَلى مَنْ ظَلَمَنى
و خدایا! قدرتى به من عطا کن که بتوانم در مقابل ظلم کسانى که من را آزار مىدهند ایستادگى کنم.
اشاره شد که در این فراز از خداوند سبحان میخواهیم که به ما قدرت دهد تا بتوانیم با کسی که ما را مورد ستم قرار میدهد، مقابله کنیم و پاسخ ظلم و ستم او را بدهیم.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که جمع میان این معنا با روایات متعدد دیگری که در آنها توصیه شده است که اگر کسی انسان را مورد ستم قرار داد، شایسته است او را عفو کند، چگونه است؟ بالاخره مقابله کردن با کسی که ظلم کرده است از اخلاق نیکوست یا عفو و بخشش او؟
در پاسخ این سؤال به دو نکته اشاره میشود:
الف) گرفتن انتقام از ظالم با طلب توانایی برای مقابله با او متفاوت است. در این فراز از دعا تقاضا نمیکند که خدایا! به من توفیق بده تا بتوانم از ظالم انتقام بگیرم؛ بلکه میفرماید قدرت مقابله با ظالم را به من عنایت کن. آنچه مهم است و ارزش دارد این است که انسان کسی را که میتواند از او انتقام بگیرد، مورد عفو قرار دهد، و گرنه عفو از روی ناچاری ارزشی ندارد.
در روایتی از امام حسین علیه السّلام چنین نقل شده است:
إنَّ أعفَى النّاسِ مَن عَفا عَن قُدرَةٍ ـ
باگذشتترینِ مردم، کسى است که از سرِ قدرت درگذرد.[1]
ب) عفو و عدم عفو متناسب با موقعیت اشخاص و نتیجهای که از آن حاصل میشود، صورت میگیرد.
اگر عفو دارای نتیجه مثبت باشد، سزاوار است و گرنه جایگاهی ندارد. بنا بر این، روایات توصیه کننده به عفو کردن و روایات توصیه کننده به انتقام گرفتن منافات نخواهند داشت، زیرا روایات دسته اول در جایی است که عفو موجب اصلاح ظالم میشود؛ ولی روایات دسته دوم مربوط به جایی است که بخشش باعث تجرّی ظالم شود. اگر نتیجه عفو این باشد که ظالم به راه باطلش ادامه دهد، شایسته نیست، عفوی از مکارم اخلاق محسوب میشود که موجب اصلاح و توبه ظالم شود. یا امید به توبه برود.
1ـ ب) از امیرالمؤمنین علیهالسّلام چنین روایت شده است که فرمود:
العَفوُ یُفسِدُ مِنَ اللَّئیمِ بِقَدرِ إصلاحِهِ مِنَ الکَریمِ.
گذشت به همان اندازه که شخص بزرگوار را درست مىکند، شخص فرومایه را تباه مىگرداند. [2]
2ـ ب) همچنین گاهی عفو و گذشت به صلاح دین یا جامعه نیست، در این صورت نیز نباید عفو و بخشش صورت بگیرد. در روایت دیگری از آن حضرت چنین نقل شده است:
جازِ بِالحَسَنَةِ و تَجاوَزْ عَنِ السَّیِّئَةِ ما لَم یَکُن ثَلماً فی الدِّینِ أو وَهناً فی سُلطانِ الإسلامِ.
(بدى را) به نیکى پاداش ده و از بدى درگذر، به شرط آن که به دین لطمهاى نزند یا در قدرت اسلام ضعفى پدید نیاورد. [3]
نکته این فراز (مجموعه چند جمله)
اقسام ظلم و نحوهى مقابله با آنها مورد بحث این عبارات است.
در بند اول بحث قدرت بر مقابله با ظلم است و سپس به برخی از انواع ظلم میپردازد که اولین آن مراء (جدل) است.
جدال احسن و مراء
و لِساناً عَلى مَن خاصَمَنی.
پروردگارا! در مقابل کسی که با من مخاصمه میکند، زبانی گویا عطا کن.
معنای مخاصمه: مخاصمه به معنای منازعه و ستیزهجویی است.[4] بحث کردن هم دو جور است: یک بحث کردن داریم که براى رسیدن به حقیقت است، مانند بحث در مسائل علمى، که انسان براى کشف و حل مجهول این بحث را انجام مى دهد، این هیچ عیب و مفسدهاى ندارد بلکه بسیار هم خوب است. چرا که یکى از بهترین راههاى ترقى و تعالى در علوم، همین نوع بحثهاست. نوع دیگر، بحثى است که انسان براى خودنمایى مىکند تا حرف خودش را به کرسى بنشاند. در این نوع بحث، مقصود غلبه بر دیگرى است، بهعنوان مثال اختلاف یا مسالهاى پیش مىآورى براى اینکه به طرف غلبه کنى. این چنین بحثى را مراء و مخاصمه مىگویند. این مراء و جدال در شریعت، بسیار مذموم است و منشاء بسیارى از فسادهاست، حتى گاهى در بحثهاى علمى نیز اگر دقت کنید مىبینید ریشهاش مراء است که مذموم است.
اگر در گفتگوی میان دو نفر، هر یک برای اثبات مدعای خود ستیزهجویی و پرخاش کند، میان آنها خصومت شکل میگیرد و به این گفتگوی آنها مخاصمه گفته میشود، زیرا در حقیقت، آنها مجلس بحث و گفتگو را به میدان خصومت و دشمنی تبدیل کردهاند. مجادله و مُمارات نیز از مفاهیم مترادف مخاصمه است.
1ـ میخواهی به تو ظلم نشود مخاصمه نکن
کسی که میخواهد به سلامت و سعادت زندگی کند و از مزاحمتهای ناشی از دشمنی مردم مصون باشد باید مراقبت نماید که حتیالمقدور موجبات خصومت دیگران را نسبت به خودش فراهم نیاورد و در قلوب مردم کینه و دشمنی ایجاد ننماید.
1/1ـ امیرالمؤمنین علیهالسلام به فرزندان خود فرمود:
ایاکم و معاداه الرجال فانهم لا یخلون من ضربین: من عاقل یمکر بکم او جاهل یعجل علیکم.
از دشمنی مردان پرهیز نمایید که اینان از دو قسم خارج نیستند، یا عاقلاند و برای اعمال دشمنی خود بر ضرر شما نقشه میکشند یا جاهلاند و با شتاب، دشمنی خود را اعمال مینمایند و به شما آزار میدهند. [5]
1/2ـ امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
المراء بذر الشر ـ مراء و خصومت، بذری است که در دلها افشانده میشود و محصول آن شر و فساد است.[6]
2ـ از بحث بیهوده حذر کن
گاهی اشخاصی فقط بحث میکنند تا توان علمی خود را به رخ بکشند، در اینجا بحث کردن مذموم است؛ ائمه معصومین علیهم السلام اگر میدیدند بحث کننده مرد لجوجی است و مقصودش درک حقیقت نیست بلکه میخواهد با امام بحث کند تا از این راه خود را در جامعه بنمایاند و خویشتن را بین مردم، عالم و خبیر معرفی نماید، با چنین شخصی بحث نمیکردند و اوقات گرانقدر خود را در راهی که نارواست صرف نمینمودند. بهعنوان مثال: امام حسین علیهالسّلام در پاسخ شخصی که به ایشان گفت: بیا با همدیگر در رابطه مسائل دینی مناظره کنیم، فرمود:
یا هذا، أنَا بَصیرٌ بِدینی مَکشوفٌ عَلَیَّ هُدایَ فَإِن کُنتَ جاهِلًا بِدینِکَ فَاذهَب فَاطلُبهُ، ما لی و لِلمُماراةِ!
اى مرد! من، دینم را مىشناسم و راهم برایم معلوم است. اگر تو به دین خود، جاهلى، برو و آن را بجوى. مرا با مجادله و بگومگو چه کار؟[7]
3ـ مخاصمه مذموم است
مخاصمه در مسائل دینی و اعتقادی نه تنها نتیجهای ندارد؛ بلکه چه بسا موجب شک و تردید در عقاید خود یا دیگران شود.
از طرفی بهطور معمول انسان در مشاجرات و مجادلات عصبانی میشود و در این حالت ممکن است سخن گناهی بگوید که قابل بخشش نباشد.
3/1ـ در روایتی از امیرالمؤمنین علیهالسّلام آمده است:
المُخاصَمَةُ تُبْدی سَفَهَ الرّجُلِ و لا تَزیدُ فی حَقِّهِ.
مشاجره و ستیزهجویی در گفتگو نادانى انسان را آشکار مىکند و چیزى به [مطلبِ] حقّ او نمىافزاید.[8]
3/2ـ همچنین فرمودند:
ایاکم و المراء و الخصومه فانهما یمرضان القلوب على الاخون و ینبت علیهما النفاق.
از مجادله و دشمنى بپرهیزید که این دو قلبها را بیمار مىکند و سبب ایجاد و رشد نفاق مىگردد.[9]
اگر انسان مطلب حقی داشته باشد و بخواهد آن را با مخاصمه و ستیزهجویی اثبات کند، نه تنها چیزی به حقانیت او اضافه نمیشود؛ بلکه سبب میشود سفاهت او نمایان شود، چون شخص عاقل بدون مجادله در گفتگو، حرف منطقی را بیان میکند که اگر طرف مقابل حرف او را قبول کند که هیچ، وگرنه گفتگو را ادامه نمیدهد.
3/3ـ در روایت دیگری نیز از امام باقر علیهالسّلام آمده است:
إیّاکَ و الخُصوماتِ فإنَّها تُورِثُ الشَّکَّ، و تُحْبِطُ العَمَلَ، و تُرْدی صاحِبَها، و عسى أنْ یَتَکلّمَ الرّجُلُ بالشَّیءِ لا یُغْفَرُ لَهُ.
از ستیزهجوییها در گفتگو بپرهیزید که شکّ و تردید به بار مىآورند و عمل را بى اجر مىکنند و ستیزهجو را نابود مىگردانند و بسا که انسان [در هنگام مجادله کردن] سخنى نابخشودنى به زبان آورد.[10]
3/4ـ حدیثى هم از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که ایشان فرمودند:
ایاکم و الخصومه، فانها تشغل القلب و تورث النفاق و تکسب الضغائن.
از مجادله بپرهیزید، به جهت اینکه دل آرام را مشغول مىسازد و از این مجادله نفاق زاییده مىشود. بسا مىشود که این کینههای لفظى تا نسلهاى بعد هم ادامه پیدا مىکند.[11]
3/5ـ در حدیثى دیگری حضرت رسول صلیاللهوعلیهوآلهوسلم مىفرماید:
ما اتانى جبرئیل قط الا وعظنى فاخر قوله لى: ایاک و مشاره الناس فانها تکشف العوره و تذهب العز.
هر وقت جبرئیل بر من نازل میشد مرا موعظه مىکرد و خاتمهى موعظهاش این بود که: اى پیغمبر از مباحثه و مجادله کردن با مردم بپرهیز، زیرا این مجادله عیبهاى آدم را ظاهر مىکند و عزت و وقار و عظمت انسان را از بین مىبرد.[12]
4ـ منافات ظاهری
این عمل در روایات اهل بیت به شدت مورد مذمّت قرار گرفته است، در حالی که در این دعا طبق رهنمود سیدالساجدین علیهالسّلام ما از خدا زبانی میخواهیم که بتوانیم پاسخ مخاصمهکننده را بدهیم.
اگر مخاصمه مذموم است، چرا از خدا میخواهیم که زبان گویا برای پاسخگویی به مخاصمهها به ما عنایت کند؟
1/4ـ میان پاسخ دادن به ستیزهجو با ستیزه کردن با او فرق است. (جدال احسن)
اینکه انسان بتواند پاسخ کسی را که با او مخاصمه میکند، بدهد از فضائل و مکارم اخلاقی است، اما اینکه بخواهد با او جرّ و بحث و مشاجره کند از رذائل اخلاقی است.
1ـ4/1ـ از امیر مؤمنان علیهالسّلام روایت شده است:
مَن بالَغَ فی الخُصومَةِ أَثِمَ، و مَن قَصّرَ فیها ظُلِمَ، و لا یَستَطیعُ أنْ یَتَّقیَ اللَّهَ مَن خاصَمَ.
هر کس در ستیزهجویی زیادهروی کند به گناه میافتد و آن که در ستیزهجویی کوتاهى کند، به او ستم میشود و ستیزهگر نمىتواند تقواى الهى داشته باشد.[13]
2ـ4/1ـ در حالات علامه طباطبایی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ هم چنین وارد شده است که وقتی کسی با ایشان بحث میکرد، جواب او را میداد، سپس اگر طرف مقابلش میپذیرفت که هیچ، و اگر نمیپذیرفت، سکوت میکرد، به گونهای که طرف خیال میکرد که ایشان قانع شده است.[14]
3ـ4/1ـ پیشوای اسلام به نبوت مبعوث گردید و مأمور تبلیغ دین خدا شد. پروردگار به او دستور داد:
ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسى بهتر مىداند چه کسى از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایتیافتگان داناتر است.(نحل/25)
مردم را به دین الهی و آیین پروردگارت دعوت کن از سه راه: اول، با گفتگوی حکیمانه، دوم با مواعظ و اندرزهای نیکو، سوم با مباحثه و جدل ولی جدل باید به گونهای خوب و نیکو باشد و به مراء و خصومت آلوده نگردد.
4ـ4/1ـ نکته: برای جدال احسن نیاز به مطالعه و علم است و اگر از خدا میخواهیم که ما را در جدال یاری کند باید خود نیز به لوازم آن آراسته شویم.
5ـ4/1ـ نمونه جدل نیکو در قرآن شریف ذکر شده است. کسانی از مشرکین و منکرین معاد حضور نبی گرامی آمدند. یکی از آنان قطعه کوچک استخوان پوسیده مردهای را در دست گرفت و در حضور پیشوای اسلام آن را با دو انگشت خود فشرد و به صورت پودری درآمد. سپس در آن دمید و ذرات آن در فضا پراکنده گردید. پس از آن به حضرت عرض کرد:
من یحیی العظام و هی رمیم ـ چه کسی این استخوان پوسیده را دوباره زنده میکند؟
دستور آمد: «قل یحییها الذی انشاها اول مره» ـ
به اینان بگو: خداوند توانایی که از اول آن را به وجود آورده و حیات بخشیده، او این استخوان را زنده میکند و دوباره به آن حیات میبخشد.
و هو بکل خلق علیم ـ و آن خداوند به تمام و بر جمیع آفریدهها آگاهی دارد. (یس/79)
این رد و بدل سخن بین مشرکان و رسول گرامی جدلی است پسندیده و نیکو، از طرفی حاوی پاسخ محکم و دلیل قانع کننده است و از طرفی دیگر مبری و منزه از مراء و خصومت.
4/2ـ برخی ایمان نمیآورند
1ـ4/2ـ پیمبر گرامی اسلام به هدایت مردم شوق زیاد داشت و تمام نیروی خود را در آن راه به کار میبرد و خداوند ضمن آیهای در قرآن شریف فرموده است:
حریص علیکم ـ
پیشوای اسلام به هدایت شما حریص است.(توبه/128)
2ـ4/2ـ اما از طرفی به پیامبر صلیاللهوعلیهوآلهوسلم دستور میدهد که خود را به سختی نیندازد:
ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى ـ
ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنى! (طه/2)
3ـ4/2ـ در آیه بعد هدف نزول قرآن را چنین شرح مىدهد:
إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشى ـ
ما قرآن را جز براى یادآورى کسانى که از خدا مىترسند نازل نکردیم.
4ـ4/2ـ و میفرماید از بیایمانی آنها ناراحت نشو
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ
و اگر روىگردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار ندادهایم؛ وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است! (شوری/48)
5ـ4/2ـ زیرا برخی به هیچ وجه ایمان نمیآورند:
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
کسانى که کافر شدند، براى آنان تفاوت نمىکند که آنان را (از عذاب الهى) بترسانى یا نترسانى؛ ایمان نخواهند آورد. (بقره/6)
6ـ4/2ـ وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ـ
براى آنان یکسان است: چه انذارشان کنى یا نکنى، ایمان نمىآورند! (یس/10)
پس برای هدایت اینان صرفاً در حد اتمام حجت باید مطالبی بیان کرد چنانکه همه پیامبران همین کار را کردهاند.
4/3ـ در مقابل کسی که دارد دیگران را گمراه میکند چه کنیم؟
خداوند ابزار شناخت را در اختیار تمام بندگان قرار داده است که عبارت است از روح الهی و فطرت خداجو و قدرت درک و تفکر؛ و هر کس بخواهد هدایت شود، هدایت میشود:
1ـ4/3ـ ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ
سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید؛ و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد؛ امّا کمتر شکر نعمتهاى او را بجا مىآورید! (سجده/9)
2ـ4/3ـ از طرفی فرموده است هر کس تقوا داشته باشد قرآن او را هدایت میکند:
ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ ـ
آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (بقره/2)
3ـ4/3ـ در حدیث قدسی فرمود:
من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی، هر کس مرا طلب کند مییابد و هر کس یافت میشناسد.
4ـ4/3ـ ابوالعبّاس کوفیّ گفت: مردى (در غیبت صغری) مالى را برد که به امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف برساند و دوست داشت که بر دلالتى واقف شود و حضرت این نامه را برایش نوشت:
إِنِ اسْتَرْشَدْتَ أُرْشِدْتَ وَ إِنْ طَلَبْتَ وَجَدْت ـ
اگر ارشاد خواهى ارشاد شوى و اگر طلب کنى خواهى یافت...
5ـ4/3ـ از این رو ما فقط وظیفه داریم تا پیام را ابلاغ کنیم چنانکه پیامبر صلیاللهوعلیهوآلهوسلم چنین وظیفهای داشت:
قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ
بگو: «خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچى نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر پیامبر چیزى جز رساندن آشکار نیست!» (نور/54)[15]
6ـ4/3ـ هر کس خواستار هدایت و خردمند باشد قطعاً به نتیجه درست میرسد:
وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلىَ اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ
و کسانى که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوى خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده! (زمر/17)
الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ
همان کسانى که سخنان را مىشنوند و از نیکوترین آنها پیروى مىکنند؛ آنان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند. (زمر/18)
فرمایشات آیتالله مصباح
یزدی تفاوت مراء با جدال مراء با جدال فرق دارد. جدال این است
که انسان در میدان بحث برای اقناع طرف مقابل از روش جدل استفاده کند تا زودتر او
را قانع کند. خاصیت جدل این است که مخاطب را قانع میکند. با این روش ممکن است
مطلب صحیحی القا شود و مخاطب قانع شود و احتمال هم دارد که مطلب نادرستی القاء
شود. همچنین ممکن است انسان ابتدائا بحثی را با روش جدلی مطرح کند، یا برای اعتراض
به ادعای کسی از جدل استفاده کند و بخواهد طرف خود را قانع کند. همه این شقوق،
«جدال» نام دارند. قرآن کریم برخی جدالها را خوب و برخی جدالها را بد شمرده است.
درباره جدال مذموم میفرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ؛(حج/3) و درباره جدال مطلوب میفرماید: وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی
هِیَ أَحْسَنُ؛(عنکبوت/46) به خود پیغمبر هم میفرماید: ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ
وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؛(نحل/125) جدال أحسن با دعوت با حکمت متفاوت است. در دعوت
با حکمت، از برهان عقلی استفاده میشود که به بدیهیات ختم میشود. این کار گرچه
ممکن است، اما احیانا مشکل است. اما در جدال أحسن همان مطلب حق را با مقدماتی بیان
میکنند که مخاطب قبول دارد و قانع میشود. چند نمونه از جدال أحسن در قرآن آمده
است. مثلا خداوند خطاب به مشرکانی که داشتنِ دختر را عیب میدانستند میفرماید: أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْکَ
إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَى؛(نجم/21و22) شما که داشتن دختر را عیب میشمارید چرا میگویید ملائکه
دختران خدا هستند؟! آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! عجب تقسیم ناعادلانهای!
این بحث جدلی است و خصم را محکوم میکند، اما برهانی نیست. گاهی اینگونه بحثها
راه را نزدیک میکند و کار بدی شمرده نمیشود. در جدال أحسن مطلب حقی بهسادگی و با روشی قانعکننده بیان
میشود. خدای متعال میفرماید: با اهل کتاب جدال أحسن کنید. به آنها
بگویید: ما و شما خدای یگانه را میپرستیم و هر دو میگوییم در برابر هر چه که خدا
نازل کرده تسلیم هستیم. بیایید منصفانه بررسی کنیم ببینیم آیا
خدا بعد از تورات و انجیل کتاب دیگری هم نازل کرده است یا نه؟ بحث را از جایی شروع
کنید که طرف احساس کند به شما نزدیک است. اما مراء اینگونه نیست. کسی که مراء
ملکه او شده همیشه میخواهد دلیل طرف مقابل را ابطال کند و به حق یا باطل بودن آن
کاری ندارد. این حالت موجب میشود که او در حال شک باقی بماند و با این حال، نمیتوان
امید داشت که حق را پیدا کند و به ایمان مطلوب برسد.
به این فرمایش امام خامنه ای هم توجه فرمایید:
دریافت
[1]ـ بحار الأنوار (ط - بیروت) ج75 ص121
[2]ـ الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد (شیخ مفید) ج1 ص298
[3]ـ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص245
[4]ـ مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص۲۸۴.
[5]ـ وسائل الشیعة ج12 ص202
[6]ـ شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم ج1 ص 106
[7]ـ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج9 ص74
[8]ـ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص461
[9]ـ الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 ص300
[10]ـ الکافی (ط - الإسلامیة) ج1 ص 92
[11]ـ الأمالی( للصدوق) ص 418
[12]ـ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ج10 ص140
[13]ـ نهجالبلاغة (للصبحی صالح) ص 528
[15]ـ این موضوع در دیگر آیات نیز آمده است: مائده/99 ـ نحل/35 ـ عنکبوت/18 ـ یس/17 ـ شورى/48