آشنایی با برخی مذاهب اسلامی
قسمت اول ـ عوامل پیدایش مذاهب
اشاره
علم فرق و مذاهب یکی از دانشهای دیرین اسلامی است که از همان سدههای نخستین اسلامی پا گرفته و همچنان مورد توجه دانشمندان اسلامی است.
یکی از عوامل پویایی این علم را میتوان پیوند نزدیک آن با حیات دینی و فرهنگی جامعه اسلامی دانست که در طول اعصار و قرون متمادی، بر فروغ و بایستگی آن افزوده است.
بدین روی، آشنایی با فرقههای اسلامی و بررسی آراء و افکارشان از چند جهت حایز اهمیت است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1 ـ آشنایی با تاریخ تفکر اسلامی و نیز وقایع و اتفاقات دوران مختلف اسلامی.
2 ـ لازمه نقد عالمانه و آگاهانه شناخت آراء و مقایسه دقیق بین آنها که این مهم جز در سایه شناخت دقیق و علمی و به دور از تعصب فرقهها میسر نخواهد شد.
3ـ زدوده شدن برخی ابهامهای موجود در روایات و فهم بهتر مفاهیم و متون دینی.
4 ـ آشنایی بیشتر با مشترکات فرقهها در راستای وحدت و همگرایی بیشتر مذاهب اسلامی برای مقابله با دشمنان واقعی و مشترک.
آنچه پیش رو دارید نگاهی اجمالی است به مهمترین فرقههای اسلامی و آشنایی با افکار و عقائد آنان برای شناخت بهتر جریانهای مذهبی موجود در کشورهای گوناگون اسلامی.
مقدمه
قبل از پرداختن به مباحث اصلی، به دو نکتهی مهم در این بحث یعنی واژهشناسی و علل پیدایش فرقههای اسلامی میپردازیم.
الف) واژه شناسی
در طول سالیان مختلف عناوین گوناگونی برای این علم بهکار بردهاند که در مجموع، معروفترین تعبیر، یکی «فِرَق و مذاهب» و دیگری« مِلَل و نِحَل» است.
در لغت، فِرَق جمع فرقه به معنای گروهی از مردم است و مذاهب، جمع مذهب به معنای رأی و عقیده، روش، مسلک و طریقه آمده است و در اصطلاح، مذهب به یکی از تیرهها و شعب یک دین، خواه تیرههای اعتقادی مانند اسماعیلیه و معتزله در اسلام یا طرق سیر و سلوک مانند نقشبندیه در صوفیه یا روشهای عملی نسبت به احکام مانند شافعیه و حنفیه در فقه بهکار میرود.[1]
«مِلَل» جمع مِلَّة به معنی طریقه و آیین و دین و شریعت است، خواه الهی و بر حق باشد و خواه غیر الهی و باطل.
و «نِحَل» نیز جمع نِحْلَه است که در معانی ادّعا، مذهب و گرویدن به یک دین و آیین بهکار رفته است.[2]
البته گفته شده که کلمه نحله بیشتر در دین باطل استعمال میشود. برخی نیز گفتهاند: ملل یعنی ادیان و مذاهب آسمانی و ریشهدار و نحل یعنی مذاهب باطل و ساختگی و بیاساس.[3]
نکته قابل توجه آنکه اگر چه این دو تعبیر ـ فرق و مذاهب و ملل ونحل ـ گاه در اصطلاح به جای یکدیگر بهکار میروند، اما در بیشتر موارد از عنوان دوم در معنای عامتر و شاملتری استفاده میشود؛ یعنی ملل و نحل به معنای گرایشهای مختلف فکری و اعتقادی در ادیان و پیروان آنها است که در نتیجه، شامل فرق و مذاهب اسلامی و غیر اسلامی نیز میگردد. اما از تعبیر فرق و مذاهب، خصوص فرق و مذاهب اسلامی قصد میشود.
ب) علل پیدایش فرقههای اسلامی
بحث از علل پیدایش مذاهب گوناگون اسلامی، به بحث از علل و منشأ اختلاف و تفرقه میان مسلمانان بر میگردد؛ زیرا اگر اختلاف بر سر معارف اعتقادی دین وجود نمیداشت، فرق و مذاهب نیز بهوجود نمیآمدند؛ بنابراین بحث از علل پیدایش مذاهب، به بحث در باب علل پیدایش این اختلاف باز میگردد. اکنون به برخی عوامل ایجاد اختلاف و تشتّت در بین مسلمانان اشاره میکنیم.
1ـ اختلاف در تعیین جانشین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
تا زمانی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در قید حیات بودند، اختلاف اعتقادی و فکری خاصی بروز نکرد، اما از همان روز رحلت ایشان، اختلاف بر سر خلافت و امامت، امت را به دو شاخه شیعه و سنی تقسیم کرد؛ به گونهای که شیعیان معتقد بودند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در روایات متعددی مانند حدیث منزلت،[4] حدیث ثقلین،[5] حدیث سفینه،[6] و در موارد مختلفی مانند غدیرخم، به جانشینی فرد مشخص (یعنی حضرت علی علیهالسلام) به عنوان خلیفه پس از خود تصریح نمودهاند؛ در حالی که بزرگان اهل سنت معتقدند که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم امر خلافت را به انتخاب مردم واگذار نموده و مردم نیز برای پیشگیری از اختلاف و تفرقه بین مسلمانان، ابوبکر را برای رهبری جامعه اسلامی برگزیدند. در هر حال، خلأ حجت و رهبر اعتقادی مورد قبول همه مسلمانان، نخستین دلیل اختلاف و پیدایش مذاهب اسلامی بود که به انشقاق بین آنان منجر گردید.
2 ـ تعصّبات قبیلهای
تعصّب به طور کلی یکی از ریشههای اختلاف است، اما نوع خاصی از تعصّبات قبیلهای در میان اعراب رواج داشت که گاه بر سر مسائل بسیار جزیی، سالها با یکدیگر نزاع و اختلاف داشتند و افراد زیادی نیز در این اختلافات به هلاکت میرسیدند. بهعنوان مثال، جنگ بسوس، نمونه خوبی برای اینگونه تعصبات جاهلی است. ماجرا از این قرار بود که شخصی به نام «کُلَیب» که یکی از بزرگان عرب بود، روزی اعلام میکند که شتر کسی نباید به چراگاه شتران من وارد شود. از قضا روزی مردی به نام «سعد» که مهمان زنی به نام «بسوس» بود، شتری داشته که این حیوان بدون اطلاع صاحبش وارد چراگاه کلیب میشود. کلیب به محض این که آن شتر را میبیند آن را با ضرباتی مجروح میسازد. سعد وقتی متوجه این کار کلیب میشود از قبیله بسوس یاری میخواهد که در پی آن جنگی شروع میشود که این جنگ حدود پنجاه سال ادامه مییابد.
یا دربارهی جنگ «منذر» با قبیله «بکربن وائل» نقل شده است که به جهت اختلاف در سبقت اسبی در مسابقه، بین آنها کدورتی پیش آمد. منذر اعلام میکند که هرکس از من پیروی کند جانش محفوظ است. وقتی به سخن او توجه نشد، او سوگند یاد کرد اگر بر افراد قبیله بکر دست یابد، آن قدر از آنها را بر فراز کوهی بکشد که خون به پای کوه برسد. به دنبال این سوگند، لشکرکشی کرد و پس از جنگی سخت که در نتیجه آن قبیله بکر شکست خوردند، تعداد زیادی از افراد آن قبیله را اسیر ساخت. آنگاه دستور داد اسیران را بالای کوه ببرند و یکی یکی گردن بزنند تا خون به پای کوه برسد. اما هر چه از آنها را کشتند خون در خاک فرو رفت. به منذر گفتند: «اگر همه افراد قبیله بکر را بکشیم خون به دامنه کوه نمیرسد.» وی باز پافشاری کرد و گفت: »باید به سوگندم وفا کنم.» گفتند: »برای ادای سوگندت آب بر روی خونها بریزیم تا خون به کمک آب به پای کوه برسد.» او به اکراه این پیشنهاد را پذیرفت و وقتی خونابهها به پای کوه رسید، از کشتار دست برداشت.[7]
بدین روی، همین عامل در بروز و پیدایش فرقههای مختلف نیز نقش داشت که چه در زمان پیامبر و چه پس از ایشان، آثار منفی خود را نمایان ساخت. گاه این تعصب به گونهای بود که با آگاهی از مسیر اشتباه، همچنان بر آن پای میفشردند، همانگونه که گفتهاند وقتى «مسیلمه کذاب» ادعاى پیامبرى کرد، برخى از پیروانش گفتند: ما مىدانیم که او دروغگو است و پیامبر اسلام راستگو است، اما دروغگویى که از قبیله «ربعیین» است در نزد ما از راستگویى که از قبیله «مضر» است، محبوبتر است.[8]
یکی دیگر از جلوههای این تعصبات که منشأ بسیاری از اختلافات سیاسی، کلامی و مذهبی گردید، همان است که پس از وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم رخ نمود و مسلمانان بهجاى اینکه در مراسم خاکسپارى آن حضرت شرکت کنند، هر گروه از انصار و مهاجران مدعى شد که خلافت حق آنها میباشد. بنابر شواهد تاریخى، هیچیک از انصار و مهاجران، در تعیین جانشین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از قرآن و سنت رسول خدا یا از مصلحت امت سخن نگفت، بلکه سخن هر گروه در این بود که جانشینى پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم حق خویش است، نه دیگرى، چون در میان انصار دو قبیله «اوس» و «خزرج» از درون به رقابت برخاستند، به دلیل همین اختلاف داخلى، مهاجران غالب شدند![9]
3 ـ برداشتهای نادرست از دین
سومین عامل مهم بروز اختلاف بین مسلمانان و ایجاد فرقهها و مذاهب جدید، کجفهمی و درک نادرست بزرگان این مذاهب بود که مبانی دین را با افکار و عقاید ناصحیح خود تفسیر کرده و زمینه گمراهی خود و دیگران را فراهم آوردند. گاه برداشتهای نادرست از احکام یا تفسیر به رأی احکام شرعی و افزودن یا کاستن آن بر طبق مصالح خود ساخته نیز به گسترش این اختلافات دامن زده است؛ مانند تفسیرهایی که پیرامون اذان و اقامه، شستن یا مسح سر و پاها در هنگام وضو، أجزای اذان و اقامه، ارکان و واجبات نماز، سجده بر مُهر یا زمین، و مسائل کوچک و بزرگ دیگری که در صفحات تاریخی ثبت شده است.
این عامل، رفته رفته به تنشها دامن زد و جهتگیریهای سیاسی در حذف و اضافه موارد جزیی احکام، همواره بروز و ظهور داشته است، همانگونه که «برهان الدین حلبی» در سیرهی خود مینویسد: «عبداللّه ابن عمر» و «علی بن الحسین» در اذان پس از «حَیّ علىالفلاح» جمله «حیّ على خیرالعمل» میگفتند[10] و یا در انتفاضهی حسنیها، آنگاه که صاحب فخ[11] بر مدینه مسلط شد، «عبداللّه بن حسن أفطس» بر بالای منارهای که روی مرقد پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، قرار گرفت و به مؤذن گفت: «بگو: حی علی خیرالعمل.» مؤذن نیز این جمله را بر زبان راند.[12] و نیز در دولت آل بویه که تمایلات شیعی داشتند، شعار شیعیان بغداد در اذانها جمله «حَیّ عَلى خیرالعمل» بود، و آنگاه که سلجوقیها در سال 448 روی کار آمدند، این شعار ممنوع گردید و فرمان دادند در اذان صبح، جمله «الصلاة خیر من النوم» را بگویند![13]
4 ـ رذایل اخلاقی
بیتردید، نقش پیروی از هوا و هوسها و پاسخ به حس شهرتطلبی و جلب منافع مادی و... در ایجاد تفرقه و اختلاف غیر قابل انکار است. به ویژه آنکه جامعهی عرب با خوی قبیلهگرایی، تفوقطلبی و ریاستخواهی، آشنایی دیرینه داشت و در باب رذایل اخلاقی نیز همین بس که سیره نگاران، خصوصیات عرب جاهلی را در شعر و شراب و شهوت خلاصه مینمایند. همچنین گرایش به قمار[14] و زنده بهگور کردن دختران،[15] از جمله رفتارهای ناپسند آنان بوده است.
قرآن کریم نیز علت راه نیافتن انسان به حقایق را، رذایل اخلاقی همچون هوای نفس، قساوت قلب، کبر و استکبار، بخل و برتریجویی و نیز ارتکاب گناه، میداند[16] که در سبک زندگی عرب جاهلی وجود داشت و بستر اختلاف و درگیری را مهیا میساخت.
نقطهی آغاز اختلاف
در زمان حیات رسول اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم اختلافاتی در پارهای از مسائل میان مسلمانان رخ داد، ولی وجود رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مانع از گسترش دامنه اختلافات و بروز و پیدایش فرق و مذاهب بود. اما پس از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، ظهور اختلافات سیاسی، عقیدتی و فقهی میان مسلمانان، موجب پدید آمدن فرقههای گوناگونی در قرنهای اول و دوم هجری گردید که این فرقهها از سه گرایش عمده بیرون نبودند:
الف) فرقهها و احزاب سیاسی مانند شیعه، خوارج و مرجئه
این مذاهب و فرقهها اساس اختلافاتشان در امر خلافت و امامت و چگونگی آن بود و عقاید آنان حول این موضوع گردش میکرد که آیا خلافت و امامت انتصابی است؟ (بنابر عقیده شیعه) یا انتخابی؟ (بنابر عقیده خوارج و مروانیان و بهطور کلی اهل سنت).
ب) فرقهها و مذاهب کلامی
اینگونه مذاهب، صورتهای تکامل یافته و گستردهتر فرقههای اولیه بودند که در اواخر قرن اول و دوم تا سوم هجری در اسلام پدید آمدند.
ج) مذهبها و مکتبهای فقهی
اساس اختلاف این گروهها به مسائل فقهی و روشهای استنباط آن بر میگشت و یکی از علل تعدد اینگونه مذاهب در اسلام مانند حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی در میان اهل سنت و جعفری در شیعه، سلیقهها و اختلافات فقیهان صاحب نظر اولیه و بنیانگذاران آن مذاهب بوده است.
قسمت دوم ـ شیعه
شیعه در لغت بر دو معنا استعمال میشود، یکی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، همانگونه که قرآن کریم میفرماید: « وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیم ـ و از شیعیان او (نوح علیهالسلام)، ابراهیم علیهالسلام بود.»(صافات/83) بدین معنا که حضرت ابراهیم علیهالسلام پیامبر اولوالعزم و صاحب شریعت و هماهنگ با حضرت نوح علیهالسلام بود، نه صرفِ پیرو.[17]
دومین معنای شیعه، پیروی کردن فرد یا گروهی از فرد یا گروهی دیگر است، مثل: « وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلى حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ... ـ و موسی هنگام بیخبری مردم، وارد شهر شد و در آن، دو مرد را یافت: یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنش که با هم کارزار میکردند. آن که از پیروان او بود، در برابر آن که از دشمنش بود، از موسی یاری خواست...».(قصص/15)[18]
و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته میشود که به خلافت و امامت بلافصل امیرالمؤنین علی علیهالسلام معتقدند و بر این باورند که امام و جانشین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از طریق نصّ شرعی تعیین میشود و امامت امام علی علیهالسلام و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است.[19]
بر اساس اعتقادات شیعیان، اطلاق کلمه شیعه بر دوستان و پیروان حضرت علی علیهالسلام نخست از طرف پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم صورت گرفته است؛ همانگونه که سیوطی از علمای اهل سنت از جابر بن عبدالله انصاری و ابن عباس و علی علیهالسلام روایت کرده که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در تفسیر آیه « إِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّة ـ (امّا) کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا) یند!» (بینه/7)؛ به حضرت علی علیهالسلام اشاره کردند و فرمودند: «تو و شیعیانت، روز قیامت رستگار خواهید بود.»[20]
تاریخ شهرت به نام شیعه
اگرچه در عصر پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در پارهای از مسائل، اختلاف نظرهایی میان مسلمانان پدید آمد، ولی فرقهها و دستهبندیهایی که بعدها پیدا شد، در آن زمان وجود نداشت. شاید کسی باور نمیکرد با توجه به آن همه سفارشها و سیره و سخن پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، اختلاف و تشتتی پدید آید. اما با این همه، پس از رحلت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم اختلافاتی پدید آمد که سبب پیدایش فرقههای مختلف در میان مسلمانان گردید که مهمترین اختلاف، در نخستین ساعات پس از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم پدید آمد که مربوط به مسئله خلافت و امامت بود که مسلمانان را به دو دسته تقسیم کرد.
یک دسته معتقد بودند که امامت همانند نبوت، منصب و مقامی الهی است و از شرایط امام، عصمت او از گناه و خطا است که این صفت را جز خداوند کسی نمیداند، بنابراین راه تعیین امام، نص الهی است که در قرآن و روایات نبوی بیان شده است و بر طبق نصوص فراوان، علی بن ابیطالب علیهالسلام جانشین پیامبر و امام مسلمین است. حضرت علی علیهالسلام و بنیهاشم و گروهی از بزرگان صحابه، اعم از مهاجرین و انصار، طرفدار این نظریه بودند.
دسته دیگر که در رأس آنها ابوبکر و عمر قرار داشتند، بر این عقیده بودند که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای خود جانشین تعیین نکرده است و این کار را به مسلمانان واگذار نموده است. بر این اساس، در شرایطی که حضرت علی علیهالسلام و عدهای از بزرگان صحابه به تجهیز بدن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم مشغول بودند، به همراه عدهای از مهاجرین و انصار در محلی به نام «سقیفه بنی ساعده» گرد هم آمدند و پس از گفتوگوها و اختلافات فراوانی که در مورد انتخاب خلیفه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میان آنان مطرح شد (و هر کدام خود را برتر و افضل برای خلافت میدانست)، سر انجام با ابوبکر بیعت کردند.
شیعیان بر این باورند که شرایط سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام و جهان در آن برههی حساس و تاریخی به گونهای بود که اگر حضرت علی علیهالسلام و هواداران او برای اثبات عقیده خود به اقدامات عملی و جنگ و درگیری نظامی دست میزدند، موجودیت اسلام از ناحیه دشمنان خارجی (امپراطوری ایران و روم) و دشمنان داخلی (منافقین) آسیب جدی میدید؛[21] از این رو حضرت علی علیهالسلام مصلحت اسلام و مسلمین را پیروی از روش صبر و مدارا دید، ولی با این همه در مناسبتهای گوناگون، چه در زمان خلافت خلفای سهگانه و چه در زمانی که خود حکومت را در اختیار داشتند، بارها به حقانیت خود استدلال و احتجاج کردند و دیدگاه خود را دربارهی نادرستی عمل آنان مطرح میکردند.
بهعنوان مثال، سیوطی یکی از بزرگان اهل سنت در کتاب تاریخ خلفا آورده است: علی علیهالسلام در سال 35 ه.ق در "رحبه" جمعیت را قسم داد: هر کسی که در غدیرخم حضور داشته و سخنان پیامبر را درباره من شنیده برخیزد و شهادت بدهد، که در آن میان، 30 نفر بهپاخاستند و گفتند: ما شنیدیم که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ. اَللَّهُمَّ وَ الِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ».[22]
و در سخنی چنین فرمودند: «أمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبی قُحافَة وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ أنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَا ـ به خدا سوگند، پسر ابوقحافه (ابوبکر) پیراهن خلافت را بر تن کرد در حالی که خوب میدانست که موقعیت من در مسئله خلافت مانند محور سنگ آسیاب است».[23]
در هر حال، شیعه بهعنوان پیروان علی بن ابیطالب علیهالسلام و معتقدان به خلافت بلافصل او، در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پدید آمد و در تاریخ آن فرقههایی پدید آمده است که بسیاری از آنها منقرض شدهاند و فرقههای اصلی شیعه که اکنون نیز موجودند عبارتند از: شیعه دوازده امامی، شیعه زیدیه و شیعه اسماعیلیه که در مباحث آینده به آنها اشاره خواهیم کرد.
البته از آنجا که اکثریت قاطع خوانندگان محترم را شیعیان دوازده امامی تشکیل میدهند بیان عقاید و اعتقادات در این قسمت ضروری به نظر نمیرسد. به همین دلیل به دو قسمت دیگر خواهیم پرداخت.
قسمت سوم ـ زیدیه
زیدیه به عنوان یکی از معروفترین فرقههای شیعی، به گروهی گفته میشود که پس از شهادت امام حسین علیهالسلام، «زید» فرزند امام زین العابدین علیهالسلام را امام میدانند. اگرچه «زید بن علی» خود را امام نمیدانست، اما قیام برای خونخواهی مظلومان و شهدای عاشورا موجب شد که پیروانش وی را بهعنوان امام پنجم بشناسند که به همین دلیل زیدیه نامیده میشوند.
بدین ترتیب، فرقه زیدیه با توجه به حدیث « الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا ـ حسن و حسین امام هستند، خواه قیام نمایند یا قعود [و صلح] کنند»[24] ، پس از امام على علیهالسّلام به امامت امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام اتفاقنظر دارند، ولی حضرت سجاد علیهالسلام را تنها به عنوان پیشوای علم و معرفت میشمارند و نه امام به معنی رهبر سیاسی و زمامدار اسلامی؛ زیرا آنان ـ همانگونه که اشاره خواهیم کرد ـ یکی از شرائط امام را قیام مسلحانه بر ضد ستمگران میدانند؛ از این رو اکثر نویسندگان زیدی، حضرت سجاد علیهالسلام را در شمار امامان خود ندانستهاند، بلکه به جای ایشان، حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی علیهالسلام را امام خود میدانند و زید، امام پنجم شمرده میشود.[25]
زید کیست؟
زید بن علی بن حسین بن علی، فرزند امام چهارم شیعیان، حضرت زین العابدین علیهالسلام است که به «زید شهید» معروف است. مادر او کنیزی شایسته و با نجابت به نام «حوراء» است که «مختار بن ابیعبیده ثقفی» او را به سی هزار درهم خرید، هنگامی که در چهره او آثار پاکی و بزرگی را مشاهده کرد، با خود گفت: من لیاقت این زن را ندارم، او شایسته «علی بن الحسین» است و او را به عنوان هدیه خدمت امام فرستاد.
این بانو از امام دارای چهار فرزند شد، فرزند اول او «زید» و سه فرزند دیگر به نامهای «عمر، علی و خدیجه» نامگذاری شدند.[26]
زید، فردی بسیار شجاع و اهل علم و دانش بود. همچنین تبحر در فصاحت و منطق، استحکام سخن و سرعت در جواب، حسن مناظره، روشنی در بیان و ایجاز در ادای معانی، از دیگر اوصاف وی شمرده شده است.[27]
مورخان در تاریخ ولادت و شهادت زید بن علی اختلاف نظر دارند. از سالهای 75، 78 و 80 بهعنوان تاریخ ولادت و از سال های 120، 121 و 122 بهعنوان سال شهادت او یاد کردهاند. ولی مشهور این است که مجموع دوران زندگی او 42 سال بوده است.
زید در کوفه اقامت داشت، سپس از کوفه به شام رفت و در مجلس هشام بن عبدالملک حاضر شد و با او مکابره[28] نمود و هشام هم او را پنج ماه در زندان حبس نمود.
زید پس از آن به مدینه و عراق بازگشت و گروهی از کوفیان او را به خروج علیه امویان برانگیختند و در سال 120 هجری چهل هزار نفر که بیشتر آنان خوارج و پیروان علی بن ابیطالب علیهالسلام بودند با وی بیعت کردند. او دعوت خود را نخست بیش از یکسال در مخفیگاههایی با پیروان خود در میان مینهاد و چون گروهی را طرفدار خود یافت، قیام کرد.
در آن زمان «یوسف بن عمر ثقفی» حاکم عراق بود، ولی از آنجا که در زمان قیام زید در حیره بود، با آگاه شدن از قیام زید، به جانشین خود «حکم بن صلت»، دستور سرکوبی آنان را صادر کرد. جنگ بین لشکریان اموی و زیدی چند روز در کوچههای کوفه ادامه پیدا کرد تا این که لشکریان اموی زید را کشته و سر او را به شام فرستاده و بر دروازه دمشق آویختند و پس از چند روز آن سر را به مدینه فرستاده و کنار قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بهمدت یک شبانه روز آویزان کردند و سپس آن را در مسجد جامع مصر آویختند که کسی از اهل مصر آن سر را دزدید و به خاک سپرد.[29]
قیام زید از دیدگاه شیعیان دوازده امامی
روزی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به امام حسین علیهالسلام فرمود: « یا حسینُ! یَخرُجُ مِن صُلبِکَ رَجَلٌ، یقالُ لَه زَید یَتَخَطَّی هُوَ وَ اَصحابُهُ رِقابَ النّاسِ غُرّاً مُحَجَّلینَ، یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ بِغَیرِ حِسابٍ ـ ای حسین! از صلب تو مردی خارج میشود به نام زید، او و یارانش در روز قیامت، مقام مشخص و برتر از همه دارند و به مردم دیگر مقدمند، آنان با صورتهای نورانی و چهرههای گلگون بدون حساب داخل بهشت میشوند».[30]
ابوذر غفاری نیز میگوید: روزی خدمت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مشرف شدم و حضرت را گریان و متأثر دیدم. این حالتِ حضرت، مرا منقلب کرد. علت گریه را پرسیدم، فرمود: «جبرئیل به من خبر داد که از صلب فرزندم حسین علیهالسلام پسری به نام "علی" به دنیا میآید که در میان فرشتگان و مقربان الهی او را "زینالعابدین" میخوانند، و از او فرزندی به نام "زید" به وجود خواهد آمد، که به شهادت میرسد».[31]
همچنین نقل شده که روزی حضرت علی علیهالسلام از مکانی عبور میکردند که ناگهان ایستادند و به شدت گریستند. اصحاب و همراهان نیز بیاختیار گریان شدند و علت را از حضرت جویا شدند. حضرت در حالی که دانههای اشک بر صورت مبارکشان جاری بود، فرمود: « اِنَّ رَجُلاً مِن وُلْدی یُصْلَبُ فی هذا المَوضِعِ ـ همانا مردی از فرزندانم در اینجا به دار آویخته خواهد شد.»[32]
بر اساس اینگونه روایات معتبر است که بزرگان امامیه نیز شخصیت زید را ستوده و او را به علم و دانش، تهجد و تقوا، زهد و پرهیزگاری، شجاعت و ظلم ستیزی توصیف کردهاند. شیخ مفید دربارهی او گفته است: « زید بن علی بن الحسین پس از حضرت باقر علیهالسلام، شخصیت ممتاز در میان برادران خود بود؛ فردی عابد، پرهیزگار، فقیه، سخاوتمند و شجاع بهشمار میرفت و به انگیزهی امر به معروف و نهی از منکر و خونخواهی جدّش حسین بن علی علیهالسلام قیام کرد.»[33]
نکته قابل توجه آن است که در تاریخ زندگی پیشوایان شیعه،آنان هرگز سر سازش با ستمگران و ظالمان نداشتند؛ از این رو پیوسته مورد اذیت و آزار ستمگران اموی و عباسی قرار داشتند و سرانجام به شهادت میرسیدند، ولی شیوه ابراز مخالفت آن بزرگواران بر اساس اوضاع و شرایط اجتماعی آنها متفاوت بود. از این رو در عصری که زید زندگی میکرد، موضع امامان شیعه این بود که قیام مسلحانه به مصلحت اسلام و مسلمین نیست، ولی این بدین معنا نبود که اگر فرد یا گروهی علیه دستگاه فاسد و ظالم اموی قیام کند،آن را تخطئه کرده و نادرست شمرند.
در مورد قیام زید نیز آنچه که در مجموع از روایات شیعه استفاده میشود این است که قیام زید مورد تأیید و رضایت ائمه اهل بیت علیهالسلام بود، چنانکه وقتی خبر شهادت وی به حضرت صادق علیهالسلام رسید،آن حضرت پس از ادای کلمه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) فرمود: «پاداش عمویم را از خدا میخواهم. او عموی خوبی بود، فردی بود که از دین و دنیای ما دفاع میکرد، سوگند به خدا او به شهادت رسید، چنانکه یاران رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و علی و حسن علیهالسلام به شهادت رسیدند.»[34]
و نیز فرمود: «کسی که بر زید گریه کند با او در بهشت خواهد بود و کسی که او را سرزنش نماید، شریک خون او خواهد بود.»[35]
و فرمود: «زید عالم و راستگو بود و ادعای امامت نداشت. او مردم را به رضایت اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرا میخواند و اگر به پیروزی میرسید، حکومت را به آنان واگذار میکرد.»[36]
طبق روایت امام رضا علیهالسلام، زید پرهیزگارتر از این بود که چنین ادعایی کند، وی مردم را به رضایت آل محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرا میخواند و شعارش: « الرِّضا مِن آلِ محمّد» بود.[37]
بنابراین، باید گفت که اختلافاتی که امروزه در معیارها و مبناهای تفکر زیدیه با شیعه اثنیعشری وجود دارد، پس از شهادت زید و توسط پیروان او ایجاد شده است و آنان بودند که مبانی و معیارهای جدیدی در مسئله امامت و دیگر مسائل ادعا کردند.
عقائد زیدیه
زیدیان به مسائل پنج گانهای معتقد هستند که عبارتند از:
1ـ توحید
2 ـ عدل
3 ـ منزلة بین المنزلتین: یعنی انسانی که مرتکب گناه کبیره شده است، نه مؤمن است و نه کافر. بلکه در درجهای میان این دو است که فسق نام دارد. بنابراین مرتکب کبیره، فاسق است و در صورت اصرار بر گناه خود، اگر بدون توبه بمیرد، مخلّد در آتش خواهد بود.
4 ـ وعد و وعید: وعد یعنی خبر دادن به ثواب و وعید هم به معنای خبر دادن به عقاب است. معنای این اصل در میان زیدیان این است که خداوند در آنچه که وعده داده است تخلّف نمیکند؛ زیرا خداوندی که قدرت بر وفای به وعده و وعیدها دارد، خلف وعده از طرف او جایز نیست. زیدیان طبق همین اصل، شفاعت را برای اصحاب کبائر (مرتکبان گناه کبیره)، باطل دانسته و معتقدند که اگر مرتکبان کبیره هم شامل شفاعت باشند، خلاف وعده خداوند است که فرمود: « ما لِلظَّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاع ـ براى ستمکاران دوستى وجود ندارد، و نه شفاعت کنندهاى که شفاعتش پذیرفته شود.»(غافر/18) همچنین آنان معتقدند که شفاعت، مخصوص مؤمنین است.
5 ـ امر به معروف و نهی از منکر: در تفکر زیدیه این اصل آنقدر اهمیت دارد که از جمله قواعد سلامت و امنیت فرد و اجتماع محسوب شده و معتقدند که وجوب این فریضه از راه نَقل ـ یعنی آیات و روایات ـ ثابت شده است.[38]
به نظر میرسد این اصل نزد زیدیه از اهمیت اساسیتری به جهت راهبردی و کاربردی در مسائل سیاسی و اجتماعی برخوردار باشد. آنان این اصل را زیربنای امنیت فردی و اجتماعی میشمرند.
در نظر آنان زیدبن علی علیهالسلام نخستین پیشوای زیدیه، قیام خویش را بر این پایه بنیاد نهاد. او قیام و مبارزه با شمشیر را یکی از شروط اساسی امامت میدانست. وی با استناد به آیه 71 سوره توبه که میفرماید: « وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ ـ مردان و زنان باایمان، ولىّ (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امر به معروف، و نهى از منکر مىکنند.» به بیان فضیلتهای آمران به معروف و ناهیان از منکر پرداخت؛ امر به معروف و نهی از منکر را دعوت به اسلام، خارج ساختن دیگران از ظلمت، رد ظالمان، اقامه حدود، صله ارحام، اخذ صدقات، تقسیم غنایم و... معرفی مینماید.[39]
امامت از دیدگاه زیدیه
زیدیه برای امامت شرایط زیر را لازم دانستهاند:
1ـ از اولاد حضرت فاطمه سلاماللهعلیها باشد، خواه از اولاد امام حسن علیهالسلام باشد و یا از فرزندان امام حسین علیهالسلام.
2ـ عالم به شریعت باشد تا بتواند مردم را به احکام دینی هدایت کند و موجب گمراهی آنان نشود.
3ـ زاهد باشد تا به اموال مسلمانان چشم ندوزد.
4ـ شجاع باشد تا از جهاد با دشمنان نگریزد و سبب پیروزی آنان بر حق نگردد.
5ـ آشکارا به دین خدا دعوت کند و برای یاری دین خدا، قیام مسلحانه نماید.[40]
دیدگاه زیدیه در مورد حضرت علی علیهالسلام و خلفا
برای آشنایی با این بحث لازم است به برخی فرقههای زیدیه اشاره شود تا در ضمن بحث از عقاید و افکارشان، این بحث نیز روشن شود.
فرقههای اصلی زیدیه و عقاید آنان عبارتند از:
الف) سلیمانیه یا جریریه
پیروان «سلیمان بن جریر الرقی» بودند و معتقد بودند که:
1ـ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم کسی را به اسم انتخاب نکرد؛ از این رو امام باید از راه شوری تعیین شود.
2ـ امامت منحصر به فرد خاصی نیست و همه قریشیان در آن شریکند.
3ـ امامت مفضول با وجود افضل، جایز است.
4ـ علی علیهالسلام افضل مردم بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و شایسته خلافت است و انتخاب کنندگان خلفا در انتخاب خود اشتباه اجتهادی مرتکب شدند، لذا فاسق نیستند. (از این راه، خلافت آنان را صحیح میدانند).
5ـ عثمان و عایشه و زبیر و طلحه کافرند.
6ـ تقیه و بدا را قبول ندارند.[41]
ب) جارودیه یا سرحوبیه
پیروان «ابی جارود زیاد بن منذر همدانی» (متوفای 150 یا 160 هجری) هستند و میگفتند:
1ـ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با نصّ خفی[42] ، علی علیهالسلام را به خلافت منصوب کرد و نه به اسم و صحابه با انتخاب خلفا و پیروی نکردن از علی علیهالسلام، کافر شدند.
2ـ امامت، مخصوص فرزندان علی علیهالسلام است.
3ـ قائل به مهدویت هستند.[43]
لازم به یادآوری است که این فرقه، اکثریت شیعیان یمنی را تشکیل میدهند و نزدیکترین فرقه به شیعه دوازده امامی است. آنها زیدیانی هستند که علاوه بر اعتقاد به قیام و انقلاب، وابستگی و علقه شدید به اهل بیت علیهمالسلام داشته و اندیشههای شیعی در آنها پررنگ است.
ج) صالحیه و بتریّه
پیروان «حسن بن صالح» و اصحاب «کثیر النواء» که لقب او «ابتر» بود، گفته میشود. عقاید آنان عبارت بود از:
1ـ امامت مفضول با وجود افضل جایز است، به شرط آنکه افضل راضی باشد. علی علیهالسلام هم افضل از دیگران بود، ولی از روی میل و رغبت، خلافت را به دیگران واگذار کرد.
2ـ تقیه و رجعت را انکار میکنند.
3ـ کسانی را که با حضرت علی علیهالسلام جنگیدند، کافر میدانند مانند طلحه و زبیر و...[44]
نقاط افتراق و اشتراک میان شیعیان امامیه و زیدیه
برای آشنایی بیشتر با زیدیه، به برخی از آراء و عقاید ویژه آنان در ابعاد فقهی، کلامی و اعتقادی اشاره میکنیم تا در پرتو آن، نقاط اشتراک و افتراق آنان با شیعیان دوازده امامی روشن گردد.
الف: نقاط اشتراک
1ـ شیعیان زیدیه همچون شیعیان امامیه پنج تن آلعبا علیهمالسلام را معصوم میدانند.
2ـ شیعیان زیدیه، خلافت و امامت بلافصل امام علی علیهالسلام ، امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام را قبول دارند.
3ـ شیعیان زیدیه همچون امامیه، باب اجتهاد را مفتوح میدانند.
4ـ در صفات خبریه،[45] مانند شیعیان اثناعشری، از روش تأویل بهره بردهاند، چنانکه «ید»[46] را به نعمت و قدرت و «وجه»[47] را به ذات و «استوا»[48] را به قدرت تفسیر کردهاند.
5ـ شیعیان زیدیه مانند شیعیان امامیه جمع بین نمازهای ظهر، عصر، مغرب و عشا را جایز میدانند.
6ـ در سفر نمازهای چهار رکعتی را دو رکعت میخوانند.
7ـ آنها نماز تراویح[49] را بدعت میدانند و در نماز جماعت به شخص فاجر اقتدا نمیکنند.
7ـ به نماز با دست باز قائلاند؛ برخلاف اکثریت اهل تسنن که دستبسته نماز میخوانند.
8ـ در اقامه و اذان نماز حیّ علی خیرالعمل میگویند.[50]
9ـ رؤیت خداوند با چشم را محال و مستلزم حدوث و جسمانیت میدانند.
ب: نقاط افتراق
1ـ فقط عصمت اصحاب کساء را قبول داشته و عصمت دیگر ائمه را قبول ندارند و میگویند: امام مانند سایر مردم است و از خطا معصوم نیست.
2ـ علم ازلی امام را قبول ندارند و میگویند: علم در کتب مختلف موجود است و همه به آن دسترسی دارند، از این رو اختصاص به فرد یا گروه خاصی ندارد.
3ـ برای ائمه خود معجزات و کراماتی قائل نیستند.
4ـ تقیه کردن را حرام میدانند و معتقدند که همه موظفند در هر برههای، امر به معروف و نهی از منکر را با هر شرایطی که باشد انجام دهند و دست به قیام مسلحانه با حکومت باطل بزنند. [51]
5ـ در وضو شیوهای متفاوت دارند؛ بدین صورت که در مکتب شیعه در وضو باید پاها را مسح کرد و اهل تسنن گفتهاند که باید شسته شود و برخی هم چون حسن بصری میگویند بین شستن و مسح مخیر است، ولی «ناصرالحق» از پیشوایان زیدیه گفته است: «در وضو هم شستن پاها و هم مسح کردنش واجب است.»[52]
6ـ ازدواج موقت یا همان متعه را قبول ندارند.
7ـ مسح بر کفش را جایز میدانند.
8ـ مانند ابوحنیفه (از بزرگان اهل سنت و امام حنفیها)، قائل به قیاس شدند.
9ـ خوردن ذبایح (کشتار) اهل کتاب را جایز میدانند.[53]
مهدویت در زیدیه
یکی از باورهای عمیق و بنیادین در تفکر شیعیان، اعتقاد به وجود شخصی به نام مهدی علیهالسلام است که فرزند امام یازدهم شیعیان یعنی امام حسن عسکری علیهالسلام است. به دیگر سخن، یکی از معیارها و شاخصههای اصلی انتساب به شیعه، پذیرش باور به مهدویت به همان معنایی است که ذکر شد؛ زیرا دیگر فرقههاى اسلامى و حتی دیگر ادیان نیز به موعود و منجى آخرالزمان معتقدند و این باور کلی، وجه تمایزی به شمار نمیآید.
زیدیه شناسان از پیشوای این فرقه یعنی زید شهید نیز جملاتی نقل کردهاند که به باورمندی او به مهدی موعود عجلاللهتعالیفرجهالشریف اشاره دارد و نشان دهندهی آن است که خود وی به آن حضرت معتقد بوده است، به عنوان مثال:
هادى یحیى بن حسین (متوفاى 298 قمرى)، قدیمىترین متن زیدیه در خصوص مهدى علیهالسلام را به نقل از زید بن على بن حسین علیهالسلام روایت مىکند. در این روایت، زید پس از ذکر برخى از علائم ظهور مىگوید: « در آن هنگام قائم آل محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم قیام خواهد کرد در حالى که به کعبه تکیه زده است و از میان دو چشم او نورى مىدرخشد که تنها کوردلان دنیا و آخرت آنرا نمىبینند.» ابوهاشم، فروشنده انار، از زید مىپرسد: «اى اباحسین! آن نور چیست؟» زید پاسخ مىدهد: «عدالت او در میان شما و حجت او بر آفرینش.»[54]
نیز از زید بن علی علیهالسلام چنین نقل شده است: «مهدى حق است و او از ما خاندان خواهد بود، ولى شما او را درک نخواهید کرد؛ چرا که ظهور او در آخرالزمان است. پس نباید از جهاد در رکاب آن دعوت کنندهاى از ما که به کتاب خدا و سنت پیامبر فرا مىخواند و در این راه قیام کرده و مورد اعتماد است و امام و حجت بر شماست، سستى نمایید. بلکه باید از او پیروى کنید تا هدایت شوید.»[55]
اما باید دانست که زیدیه به مهدویت اعتقاد دارند، با این تفاوت که آنان بر خلاف شیعه دوازده امامی که مهدی موعود عجلاللهتعالیفرجهالشریف را از فرزندان امام حسن عسکری علیهالسلام میداند و به تولد و اختفای کنونی آن حضرت معتقد هستند، زیدیه شخص معینى را بهعنوان مهدى نمىشناسند و معتقدند که وى آخرین امام از امامان اهل بیت علیهالسلام و از نسل حضرت فاطمه سلاماللهعلیها است که در آینده متولد خواهد شد و در زمان نامعیّن ظهور خواهد کرد.[56]
زیدیان یمن
کشور یمن به عنوان اصلیترین محل تجمع شیعیان زیدی بهشمار میرود. از لحاظ مذهبی حدود 45 درصد جمعیت یمن را پیروان مکتب زیدیه تشکیل مىدهند در حالی که اهل سنّت که اغلب شافعی مذهباند، 53 درصد و درصد اندکی هم شیعیان اسماعیلیه هستند.
شیعیان و اهل سنّت یمن همگی محب و شیفتهی اهل بیت (علیهمالسلام) هستند و آداب و رسوم مذهبی آنان بسیار مشابه به شیعیان دوازده امامی است. در اساس یمنیها اسلام خود را مدیون حضرت علی علیهالسلام میدانند، چون نخستینبار پیامبراعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم حضرت علی علیهالسلام و چند نفر دیگر از صحابه را برای تبلیغ اسلام به یمن فرستادند.
نقل شده که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام با ورود به یمن، نامه حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را برای مردم قبیله «هَمْدان» قرائت کرد.[57] با خواندن آن و دعوت به اسلام، همدانیان همگی مسلمان شدند و پس از آنها قبیله مذحج و سپس قبیله نَخع همگی اسلام آوردند.
همْدانیان در زمان خلیفه دوم به کوفه در عراق عزیمت کردند و در آن دیار ساکن شدند و جزو پیروان سرسخت تشیع بهشمار آمدند؛ طوری که در زمانی که بحث خلافت امام علی علیهالسلام مطرح بود، در ترغیب آن حضرت نقش داشتند و گفته شده اولین کسی که با امام علی علیهالسلام بیعت کرد، «مالک اشتر نخعی یمنی» بود.
همچنین «حجر بن عدی کندی» و «عمرو بن حمق خزاعی» از شیعیان یمنی بودند که در زمان مغیره، حاکم کوفه هرگاه گروهی قصد داشتند بر منابر به امام علی علیهالسلام و حاکمان بزرگوارش ناسزا بگویند، مورد تحذیر حجر و یارانش قرار میگرفتند که با ادامه این کار در زمان حکمرانی «زیاد بن ابیه» بر کوفه، وی را با سیزده تن از یارانش به دستور معاویه به شهادت رساندند.
در دوران امامت امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام نیز بسیاری از یمنیها در شمار طرفداران ایشان بودند. عدهای از اهل یمن در زمره شهدای حماسه عاشورا بودند و تعدادی از عناصر اصلی نهضت توابین بعد از واقعه عاشورا را نیز یمنیها تشکیل دادند که بعدها جان خود را بر سر عقیدهشان در دفاع از اهلبیت علیهالسلام فدا کردند.
نکته جالب توجه اینکه از جمعیت 20 میلیونی یمن، حدود 5 میلیون از سادات و ذریه پیامبر بوده که 90% آنها سادات حسنی و بقیه سادات حسینیاند.
زیدیهای الحوثی
مبارزان حوثی یا شبابالمؤمنین یا همان انصارالله فعلی، نام گروهی از مبارزان شیعه زیدی یمن است. این گروه نام خود را از رهبرشان، «حسین بدرالدین الحوثی» گرفتهاند که در سال 2004 توسط نیروهای ارتش یمن کشته شد.
حسین بدر الدین الحوثی در دهه شصت هجری شمسی برای آشنایی با اندیشههای امام خمینی رحمتاللهعلیه به قم سفر نمود و به یکی از مریدان ایشان تبدیل گشت و بسیاری از کتابهای ایشان را مطالعه کرد.
شهید حسینالحوثی در سخنرانی خود تاکید میکند: « امام خمینی (رحمتالله علیه)،[58] امامی متقی و امامی عادل بود و همانگونه که در حدیث آمده، دعوتش رد کردنی نیست.[59]
قرابت اندیشههای علامه بدرالدین الحوثی با امامخمینی(ره)
جریان الحوثی از اعتقادات و فقه مکتب جارودی زیدیها متأثر است که جزء جداییناپذیر از ترکیب اجتماعی طبیعی و تاریخی جامعه یمن بهشمار میآیند. این جریان از نظر اجتماعی و سیاسی، با انقلاب اسلامی ایران و مکتب فکری امام خمینی رحمتالله علیه قرابت یافته است. در واقع نوع نگاه الحوثیها در موضوعات سیاسی و اجتماعی و تکیه آنها بر دو اصل جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و حساسیت آنان نسبت به سرنوشت مسلمانان و تحولات سیاسی در درون یمن و منطقه، ویژگی اساسی این جریان است. اما به لحاظ مذهبی، شاهد تحول مذهبی در حوثیها نبودهایم، بدین معنی که آنان مذهب زیدی خود را تغییر نداده و به مذهب دوازده امامی گرایش پیدا نکردهاند.
واقعیت این است که بین جریانهای مختلف فِرَق شیعی، دائماً نوعی داد و ستد فکری و فرهنگی وجود داشته است. بیشتر این فِرَق پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران از شیعه دوازده امامی متأثر بودهاند، زیرا نسل جوان پیرو این مذهب شیعی، از ادبیات سیاسی و فکری حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه و انقلاب اسلامی ایران اثر پذیرفته بودند.
این امر موجب تعامل فکری و فرهنگی میان جریانهای درون دیگر فِرَق شد، اگرچه این تأثیرگذاری به معنای گرویدن کامل به مذهب شیعه دوازده امامی نیست ـ هر چند تعدادی از این جوانان این گرایش را پیدا کردند ـ ولی آنچه مهم است این است که زیدیهای یمن، از قیام امام خمینی رحمتاللهعلیه، علیه رژیم ظالم شاه ـ که از نظر آنان امام قائم به سیف است ـ متأثر شده است، و ایشان را امام خود دانستند.[60]
[1]. فرهنگ فرق اسلامی، ص 5 و 7
[2]. اقرب الموارد، ج2، ص1280
[3]. مقدمهای بر ملل و نحل، ص 4
[4]. جملهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله خطاب به حضرت علی علیهاسلام که فرمود: «أنتَ مِنِّی بِمَنزِلَۀِ هَارُونَ مِن مُوسی إلاّ أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی ـ جایگاه تو نزد من، همانند جایگاه هارون است نزد موسی، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست». صحیح بخاری، کتاب آغاز آفرینش در باب فضائل علی علیهاسلام، ج ۴، ص ۲۵۰، ح ۳۷۰۶.
[5]. اشاره به فرمایش پیامبرصلیاللهعلیهوآله که فرمودند: «الا ایها الناس، فانما انا بشر یوشک ان یأتی رسول ربی فاجیب وانا تارک فیکم ثقلین: اولهما کتاب الله فیه الهدی والنور، فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به فحث علی کتاب الله ورغب فیه ثم قال: و اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی ـ ای مردم! همانا من بشر هستم و به زودی فرستاده پروردگارم میآید و من دعوت (حق) را اجابت میکنم، و همانا در میان شما دو چیز سنگین را میگذارم که اولین آنها کتاب خدا (قرآن) است که در آن هدایت و نور است. بنابراین آن را بگیرید و به آن تمسک جویید... (و دومین آنها) اهل بیت من است که خدا را در مورد اهل بیتم بر شما یادآوری میکنم؛ خدا را در مورد اهل بیتم بر شما یادآوری میکنم؛ خدا را در مورد اهل بیتم به شما یادآوری میکنم». صحیح مسلم، مسلم بن حجاج النیشابوری، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علی بن ابی طالب، ص1043، ح2408
[6]. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «انما مثل اهل بیتی فیکم کسفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق ـ همانا مثل اهل بیتم در میان شما مانند کشتی نوح است که هر کس سوارش شود، نجات یابد و هر کس از آن تخلف کند، غرق میگردد». مستدرک الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 7، ص 432؛ بحارالانوار، ج 22، ص 408؛ الاحتجاج، طبرسی، ج 1، ص 273
[7]. تاریخ بزرگ اسلام و ایران (نوشته ابن اثیر) ترجمه: محمد حسین روحانی، ج 2، ص 78 ـ دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج12، ص 4882
[8]. تاریخ الجدل (نوشته محمد ابوزهره) ص77، به نقل از کتاب آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى، (نوشته رضا برنجکار)
[9]. قیام امام حسین علیهالسلام (نوشته سید جعفر شهیدى) صفحات 26 تا 36
[10]. سیره حلبی، ج2، ص305
[11]. حسین بن علی بن حسن معروف به صاحب فخ
[12]. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص446
[13]. سیره حلبی، ج2، ص305
[14]. شایعترین نوع قمار آنان «میسر» نام داشت. قرآن کریم در سوره مائده آیه (90) می فرماید:«یا ایّها الذین آمنوا إنّما الخمر والمیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فأجتنبوه لعلکم تفلحون ـ ای اهل ایمان شراب و قمار و بتپرستی و رسم ازلام از عمل شیطان است پس از آن دوری کنید تا رستگار شوید.»
[15]. قرآن کریم در سوره تکویر آیات ( 9و8 ) به صراحت بدین موضوع اشاره کرده می فرماید: «و اذا المؤودة سئلت بایّ ذنب قتلت ـ در آن هنگام که از دختران زنده بگور شده سؤال شود، به کدامین گناه کشته شدهاند».
[16]. نگاه کنید به آیات: توبه/76، نمل/14،بقره/73، جاثیه/23 و...
[17]. المیزان، ج17، ص147
[18]. لسان العرب، ج8 ص188؛ کتابالعین، ج2، ص191؛ مجمع البحرین، ج2، ص572
[19]. اوائلالمقالات، ص 35
[20]. الدر المنثور، ج8، ص589.
[21]. حضرت علی علیهاسلام نیز در مناسبتهای مختلف به فلسفه سکوت خود اشاره دارند، از جمله: «با خود اندیشیدم و دیدم که صبر بهتر است از به هم زدن وحدت مسلمین و ریخته شدن خونشان، چرا که مردم تازه مسلمان بودند و دین نوپا به مشکی میماند که کمترین سسستی آن را تباه و ناتوانترین مردم آن را وارانه میکرد». (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ذیل خطبه 65 ). و فرمودند: «در شرایط حساس بعد از رسول خداصلیاللهعلیهوآله، برای ما حفظ اساس دین (که جز با چشم پوشی از حق خلافت ما حاصل نمیشود) از هر چیز دیگر ارزشمندتر است». (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ذیل خطبه 119). در سخنی دیگر چنین فرمودند: «سوگند به خدا! به آنچه انجام دادهاید گردن مینهم، تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو براه باشد و از هم نپاشد، و جز من به دیگری ستم نشود.» (خطبه 74 نهج البلاغه).
[22]. تاریخ الخلفا، ص169
[23]. نهج البلاغه، خطبه3
[24]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج43، ص 291
[25]. أعیانالشیعة، ج7، ص 114
[26]. اعیان الشیعه، علامه سید محسن امین، ج 7، ص 107
[27]. زید الشهید، عبد الرزاق مقرم، ص30
[28]. چیره شدن، ستیز و جنگ، اظهار کبر و بزرگی کردن، معارضه وعناد کردن با کسی
[29]. فرهنگ فرق اسلامی، ص 214 و 215
[30]. الغدیر، ج3، ص96
[31]. شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی، ص30 ـ التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، (نوشته سیدبن طاووس)ص/244
[32]. الغدیر، ج3، ص97
[33]. الارشاد، ص 171
[34]. عیون اخبارالرضا، ج1، ص252
[35]. بحارالانوار، ج46، ص 193
[36]. الشهید زید بن علی و الزیدیه، سید محس امین، ص 33
[37]. عیون اخبارالرضا، ج1، ص249
[38]. الزیدیه، نظریه و تطبیق، علی بن عبدالکریم فضیلی، ص 87
[39]. مجموع کتب و مسائل الامام الاعظم زید بن علی بن الحسین، ص 299ـ300
[40]. ملل و نحل شهرستانی، ج1،صص 154و155
[41]. التبصیر فی الدین، 28. ملل و نحل، ج1، صفحات 41، 159 ،160
[42]. نص خفی از دیدگاه آنان یعنی پیامبر و ائمه بعد از او تصریح کردهاند که هر کس شرایط و صفات امامت ـ از دیدگاه آنها ـ را داشته باشد، امام خواهد بود و اطاعت از او بر مسلمانان واجب است.
[43]. فرق الشیعه، نوبختی، صفحات 67 تا70
[44]. ملل ونحل، ج1،ص161
[45]. مقصود از صفات خبریه، اوصافى است که در آیات قرآن و روایات آمده و مستندى جز دلیل نقلی ندارد. از جمله این صفات میتوان به صفت «یدالله» و «عینالله» اشاره کرد. شیعه به پیروى از اهل بیت علیهمالسلام معتقد به تنزیه و باطل بودن تجسیم و تشبیه است. با دقت در آیات یاد شده و نظایر آنها میتوان به مفاد حقیقى آنها پى برد؛ مانند اینکه کلمه «ید» کنایه از قدرت خداوند است و مقصود این است که قدرت الهى برترین قدرتها است. سیمای عقاید شیعه (جعفر سبحانی)، ص66
[46]. یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِم. سوره فتح، آیه10
[47]. « فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه ـ و به هر سو رو کنید، وجه الله آن جاست.» بقره/115
[48]. «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی. [خدای] رحمان بر تخت [اقتدار] قرار دارد.» طه/5
[49]. نمازهای مستحبی ماه مبارک رمضان که اهل سنت آنرا به جماعت برگزار میکنند.
[50]. الاذان به «حیّ عَلى خیر العمل»، حافظ علوی، ص91
[51]. شرح اصول کافی، ج 9، ص 135
[52]. شرح الازهار فی فقه الزیدیه (احمد المرتضی) ج2، ص210 ـ الاحکام، فی الحلال و الحرام، (یحیی بن حسین) ج1، ص 339
[53]. فرهنگ فرق اسلامی، ص 218
[54]. الأحکام فى الحلال والحرام، ج2، ص470
[55]. العقد الثمین فى أحکام الأئمة الطاهرین (منصوربالله عبدالله بن حمزه) صفخات198 و 199
[56]. زیدیه، تاریخ و عقاید، درس پانزدهم، (مهدى فرمانیان، سید على موسوى نژاد)
[57]. السیرة الحلبیة، ج2، ص345 ـ بحارالانوار، ج21، ص 363
[58]. امام زیدیها عدد معینی ندارد و از نظر زیدیها، هر سیدی میتواند مهدی(عج) باشد؛ امام خمینی(ره)، آیت الله خامنهای، سید حسن نصرالله و مقتدی صدر از نظر زیدیها امام هستند. بنابراین اگر امام خمینی(ره) به امام غائب (مهدی موعود) معتقد نبود و خود را امام مینامید، زیدیان وی را قبول میکردند.
[59]. خبرگزاری فارس، گروه فرهنگی، حوزه راهبرد فرهنگ،14/3/92
[60] javanonline.ir کد خبر: ۶۴۸۹۱۵، 10/3/1393