غفلت ـ قسمت دوم
غفلت کی برطرف میشود؟
خداوند در خصوص حالات قیامت میفرماید که به بندگان اینگونه خطاب میشود:
« لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ ـ (به او خطاب مىشود:) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودى و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملاً تیزبین است!» (ق/22)
«اینطور خطاب مىشود: " لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا " تو در دنیا از اینهایى که فعلاً مشاهده مىکنى در غفلت بودى، هر چند که در دنیا هم جلو چشمت بود و هرگز از تو غایب نمىشد، لیکن تعلق و دلبستگىات به اسباب، تو را از درک آنها غافل ساخت و پرده و حائلى بین تو و این حقائق افکند، اینک ما آن پرده را از جلو درک و چشمت کنار زدهایم، "فَبَصَرُکَ" در نتیجه بصیرت و چشم دلت "الْیَوْمَ" امروز که روز قیامت است "حَدیدٌ" تیزبین و نافذ شده، مىبینى آنچه را که در دنیا نمىدیدى.
از این آیه استفاده مىشود که در آن روز پرده غفلت از جلو چشم بصیرت انسان کنار مىرود و در نتیجه حقیقت امر را مشاهده مىکند، و این نکته در آیات بسیار دیگر نیز آمده، مانند آیه"وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ" (انفطار/19)، و آیه" لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ" (غافر/16) و آیاتى دیگر نظیر اینها... دوم اینکه آنچه خدا براى فرداى قیامت انسان تهیه دیده، از همان روزى تهیه دیده که انسان در دنیا بوده ولی از چشم بصیرت او پنهان بوده است.» ( ترجمه المیزان ج18 ص524)
غفلت پذیرفته نیست
خداوند در وجود همهی انسانها خداخواهی و بصیرت را قرار داده است و این امری است فطری که قبل از ورود انسان به این جهان اتفاق افتاده است. به همین دلیل از هیچکس غفلت و بیخبری یا بیتوجهی پذیرفته نیست. خداوند در قرآن کریم به این موضوع تصریح فرموده است:
خداوند تبارک و تعالی در آیه 172 سوره اعراف میفرماید که همهی انسانها را خداشناس خلق کرده است و همه بهصورت فطری خداوند و به تبع آن خوبیها و بدیها را میشناسند. به همین دلیل دزدی، دروغ، بیتعهدی و... در همهی جوامع و میان همهی انسانها از صفات مذموم؛ و کمک به دیگران، فداکاری، راستگویی و... از اخلاق پسندیده است.
خداوند در همین آیه و آیه بعد دلیل رساندن انسان به این شناخت را عدم بهانهجویی بنیآدم در قیامت بیان داشته است که در آن روز نگویند ما نمیدانستیم.
« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنىِ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلىَ شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ـ و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریهی آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهیم! (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: ما از این، غافل بودیم (و از پیمان فطرى توحید بىخبر ماندیم)»!
«أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ـ یا بگویید: پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم (و چارهاى جز پیروى از آنان نداشتیم) آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام دادند مجازات مىکنى؟!»
از امام صادق علیهالسلام هم نقل شده است که دربارهی آیه:
«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ ـ بگو: دلیل رسا (و قاطع) براى خداست (دلیلى که براى هیچکس بهانهاى باقى نمىگذارد). و اگر او بخواهد، همهی شما را (به اجبار) هدایت مىکند. (ولى چون هدایت اجبارى بىثمر است، این کار را نمىکند.)» (انعام/149)
فرمودهاند: « إِنَ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَبْدِی أَ کُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ کُنْتُ جَاهِلًا قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ فَیَخْصِمُهُ وَ ذَلِکَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة ـ خداوند در روز رستاخیز به بندهی خویش مىفرماید بندهی من! آیا مىدانستى (و گناه کردى)؛ اگر بگوید آرى، مىفرماید: چرا به آنچه مىدانستى عمل نکردى؟ و اگر بگوید نمىدانستم، مىگوید: چرا یاد نگرفتى تا عمل کنى؟ در این موقع فرو مىماند، و این است معنى حجت بالغه» (الأمالی (للمفید)، النص، ص228)
اهمیت یاد گرفتن تا جایی است که پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم کسانی را که بر اثر ندانستن مسئله باعث مرگ فردی شده بودند نفرین کرده است.
جابر بن عبد اللّه انصارى میگوید: ما با گروهى در مسافرت بودیم. سر مردى بهوسیله سنگ شکسته شد. او در شب محتلم شد و صبح به آن گروه گفت: آیا من مجاز هستم که غسل نکنم؟ گفتند: نه. چون آب موجود است لذا باید غسل کنى. هنگامى که وى آب بر سر خود ریخت و غسل کرد از دنیا رفت. موقعى که از مسافرت مراجعت نمودیم و این جریان را براى پیامبر اعظم اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم شرح دادیم آن بزرگوار دلتنگ شد و فرمود:
قتلوه قتلهم اللّه أ لا سئلوا اذا لم یعلموا فانّما شفا العىّ السؤال ـ او را کشتند؟ خدا آنان را بکشد! چرا حکم این مسئله را نپرسیدند، آیا نمیدانستند که دواى ندانستن پرسیدن میباشد!؟
وظیفه آن شخصى که مُرد تیمم بود، یا اینکه پارچهاى بر روى زخم مىبست و در هنگام غسل دست با رطوبت خود را روى آن میکشید.
(روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج5، ص373 ـ حسین بن على ابوالفتوح رازى، در این تفسیر این روایت را به عنوان شأن نزول آیه 43 سوره نساء ذکر کرده است. البته این حدیث سند دیگری دارد که از ابنعباس نقل شده است. سید میر حامد حسین هندى نیشابورى در کتاب «عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار ،ج22،ص725» این روایت را با سلسه سند زیر نقل نموده است.
ابن عبد البر القرطبى در «جامع بیان العلم» گفته: قرأت على أبى عبد اللَّه محمّد بن عبد اللَّه أنّ محمّد بن معاویة القرشىّ أخبرهم، قال: حدّثنا إسحاق بن أبى حسان الأنماطى، قال: حدّثنا هشام بن عمّار، قال حدّثنا عبد الحمید، قال: حدّثنا الأوزاعىّ قال: حدّثنا عطاء بن أبى رباح، قال: قال: سمعت ابن عبّاس یخبر...)
همچنین امام صادق علیهالسلام در نامهای که به اصحاب خود نوشته است بعد از توضیح آیاتی آنان را از اینکه خود را به ندانستن بزنند و اوامر خداوند را نیاموزند نهی کرده و فرموده است:
« فَتَدَبَّرُوا هَذَا وَ اعْقِلُوهُ وَ لَا تَجْهَلُوهُ فَإِنَّهُ مَنْ یَجْهَلْ هَذَا وَ أَشْبَاهَهُ مِمَّا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی کِتَابِهِ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ نَهَى عَنْهُ تَرَکَ دِینَ اللَّهِ وَ رَکِبَ مَعَاصِیَهُ فَاسْتَوْجَبَ سَخَطَ اللَّهِ فَأَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِی النَّار ـ پس در آنچه گفتم تدبر کنید و آن را بفهمید و ندانسته نگیرید، زیرا هر کس این مطلب و مانند آن را که خدا در قرآنش فرض کرده از هر آنچه امر کرده یا نهى کرده ندانسته گیرد، دین خدا را رها کرده و نافرمانى او را مرتکب شده و سزاوار خشم خدا گردیده است و خداوند او را به رو در آتش دوزخ افکند.» (الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8، ص5)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز در مناجات شعبانیه به همین موضوع اشاره فرموده است:
« فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْک ـ تو را سپاس گویم که مرا در کرم خویش داخل کردهاى و دلم را از چرکهاى بیخبرى و غفلت خویش پاکیزه ساختى.»